هفت باور نادرست مرد ها درباره زن ها(1)
هفت باور نادرست مرد ها درباره زن ها(1)
هفت باور نادرست مرد ها درباره زن ها(1)
نويسنده :باربارادي آنجليس
مردان نسبت به زنان :1-سيري ناپذيرند2-حفظ زنها مشکل است 3-زنها مردها را کنترل مي کنند 4-زن ها حسودند.
دکتر باربارادي آنجليس در کتاب خود :رازهايي درباره زنان مي نويسد:
«همه ي مردها فقط يک چيز از زن شان مي خواهند: رابطه ي جنسي.»
«مردها براي شان اهميتي ندارد به زن ضربه ي روحي بزنند.»
«مردها به لحاظ احساس سرد و يخ زده هستند و نمي توانند احساسات خود را ابراز کنند.»
«مردها خودخواه و بي احساس هستند.»
«هيچوقت نمي شود به مردها اعتماد کرد. همه شان دست آخر قلب ما را مي شکنند.»
«مردها مثل بچه هايي هستند که با کوچکترين فشار و سختي جا مي زنند و از هم مي پاشند.»
قبل آز آنکه از دست من عصباني شويد و فکر کنيد که از مردها بدم مي آيد، بگذاريد جملات فوق را توضيح دهم.زن ها نيز عقايد و باورهاي نادرستي نسبت به مردها دارند.عقايد و باورهايي کليشه اي که منصفانه نيستند. مطمئنم چنانچه يک مرد هستيد از خواندن جملات فوق ناراحت يا عصباني شده ايد و درحالي که حالت تدافعي و تهاجمي به خود گرفته ايد، مي گوييد:«اما مطمئناً من اينطور نيستم.ممکن است بعضي از مردها اينطوري باشند، اما درست نيست آن را به همه ي مردها تعميم دهيم.»
البته حق با شماست. باورهاي نادرست، نادرست هستند. باورهاي نادرست معمولاً سوءبرداشت ها و يا سوءتعبيرهايي هستند که خصوصيات رفتاري منفي را تعميم داده آن را به کل يک گروه ـ در اينجا مردها ـ نسبت مي دهند. هنگامي که مردي با زني رابطه دارد که به طرزي خودآگاه يا ناخودآگاه به يکي از باورهاي نادرست فوق اعتقاد دارد، خود را درگير نبردي بي امان با او مي بيند تا در برابر کليشه اي که هيچگونه ارتباطي با او ندارد، از خود دفاع کند. همانگونه که شما مردها از اينکه قرباني يک کليشه شويد، بيزاريد ما زن ها نيز از اينکه به غلط درباره ي ما قضاوت شود، ناراحت مي شويم. درک زن ها و عشق واقعي به آن ها به اين معناست که آن ها را همان گونه که هستند، ببينيد. نه آن گونه که از ما به تصوير کشيده يا نقل کرده اند. صرف نظر از اين که چقدر هم تلاش کنيد که کلي گويي ها و کليشه هايي را که درباره ي هر دو جنس زن و مرد رايج شده اند بر روي عقايد، باورها و احساسات شما نسبت به جنس مخالف تأثير نگذارند، امادر هر صورت نمي تواني به طور کامل از تأثيراتي که خواه ناخواه بر روي شما خواهند گذاشت، رهايي يابيدـ حتي درباره ي زن يا مردي که دوستش داريد.
در اين مقاله هفت باور غلط را که درباره ي مردها رايج شده است به بحث و بررسي مي گذاريم و حقيقتي را که در پشت هر يک از آن ها خوابيده است بازگو خواهيم کرد.اميدوارم زن ها از مطالعه ي اين مقاله به درک عميق تر و واقع بينانه تري از خود برسند و بفهمند چرا آن گونه هستند که هستند. تا در نتيجه کمتر خود را سرزنش کنند و در عوض احترام بيشتري براي خود قائل باشند. اميدوارم بتوانم به شما مردان نيز کمک کنم از اين باورهاي غلط درباره ي زني که دوستش داريد، رهايي يابيد و هر چه بيشتر او را درک کنيد و دوست بداريد.
2-حفظ و نگهداري آن ها مشکل است.
3-زن ها مي خواهند مردها را کنترل کنند.
4-زن ها حسود هستند.
5-زن ها زياده از حد احساساتي هستند.
6-زن هايي که قوي و توانا هستند نيازي به توجه و مراقبت ندارند.
7-زن ها آزادي مرد را مختل مي کنند.
«اول اين را مي خواهد، بعد هم آن را. بعداً هم چيزي ديگري. اصلاًخواسته هايش تمامي ندارد.»
«زن ها مدام نق مي زنند. از غرغر کردن بر سر ما انرژي مي گيرند.»
« در برابر آن ها هيچ وقت برنده نيستي. هيچ وقت هيچ چيز از نظر آن ها به اندازه ي کافي خوب نيست.»
چه مردها اين جملات را بر زبان بياورند و چه تنها به آن ها فکر کنند، موضوع در هر حال يکي است: هنگامي که به نيازها و خواسته هاي نامزد/همسرشان گوش مي کنند يا تلاش او را مبني بر بهبود رابطه مي بينند، فقط و فقط به يک چيز مي رسند: مهم نيست چقدر تلاش مي کني. زن ها هيچ وقت راضي نمي شوند. اين باور نادرست، زن هاي نق نقويي را به تصوير مي کشد که مدام مردها را با سرزنش ها و گفت و شکايت هاي خود در باره ي هر چه مي کنند يا مي گويند، عصبي مي سازند. از آن جا که سيري ناپذير نيز هستند، لذا مردها خودآگاه يا ناخودآگاه به اين نتيجه مي رسند که:اصلاً چرا خودمان را خسته کنيم!؟»
چرا اين باور نادرست است؟ زيرا تمايل و گرايش هميشگي زن مبني بر بهبود و اصلاح کارها را با پرتوقع بودن و سيري ناپذيري مزمن او اشتباه گرفته است. اين حقيقت ندارد که ما زن ها سيري ناپذير يا تسلي ناپذير هستيم. بلکه اين طبيعت ماست که به فکر بهبود، اصلاح و ارتقاء همه چيز باشيم.
مردان عزيز: ممکن است جملات فوق را بخوانيد و بگوييد: «خب، مگر فرق اين دو جمله در چيست؟ آيا معناي هر دو اين نيست که هر چه مردها تلاش کنند باز هم کافي نيست؟» پاسخ من اين است که «نه. معناي اين دو جمله يکي نيست. بهبود و اصلاح اوضاع هرگز با سيري ناپذير بودن يک چيز نيست.»
براي نمونه، چنانچه از يکي از کارمندان خود بخواهيد گزارشي را دوباره از نو تهيه کند به اين معنا نيست که هرگز از کار کسي رضايت نداريد. چنانچه بورد جديدي روي دستگاه استريوي خود نصب کنيد يا سيستم را ارتقاء دهيد به اين معنا نيست که هيچ وقت از هر چه مي خريد، راضي نيستيد. چنانچه ماشين خود را بفروشيد تا يک مدل بالاتر از آن را بخريد، به اين معنا نيست که از ماشيني که مي رانيد راضي نيستيد. تمامي اعمال فوق نمودهايي از اين ميل و گرايش در شما مبني بر بهبود و ارتقاء چيزهايي است که داريد.
در رابطه با زن ها هم موضوع به همين قرار است. تنها به اين دليل که مي خواهيم چيزي را بهتر کنيم به اين معنا نيست که هيچ وقت نمي شود ما را خوشحال کرد. بايد اعتراف کنم زن هايي را مي شناسم که اين شکايت در باره ي آن ها صدق مي کند. زن هاي ايرادگير و نق نقويي که به گونه اي با شوهرشان رفتار مي کنند که گويي مرد بيچاره در يک مرکز بازپروري ثبت نام کرده است نه در يک ازدواج. چنانچه با زني اين چنين رابطه داريد، با شما همدردي مي کنم. اما باور کنيد همه ي زن ها اينطور نيستند.
اين حقيقت دارد که زن ها اغلب به سادگي مردها از روابط صميمي خود راضي نمي شوند و به کم توقعي مردها نيستند.و به نظر من اين به اين دليل است که استاندارهاي احساسي و عاطفي ما بالاتر از مردهاست. به ياد داشته باشيد: براي زن ها عشق اولويت اول محسوب مي شود و اين که زن ها همواره خواستار آفرينش و خلاقيت هستند. لذا احساس مي کنند وظيفه ي آنان است که روابط صميمي خود را بهبود يا ارتقاء ببخشند.
هر گاه زني براي بهبود يا اصلاح رابطه پيشنهادي دارد به اين معنا نيست که شما را سرزنش مي کند يا به شما انتقاد دارد، بلکه به اين معناست که متعهد است رابطه اش را به رابطه اي مطلوب تبديل مي کند.
برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (1)از اين قرار هستند:
*مردها گاهي اوقات از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي کم اهميت جلوه دادن نيازها و خواسته هاي نامزد/همسرشان استفاده مي کنند.
ژانت، پس از آن که سرانجام پس از يک هفته جسارت لازم را به خود مي دهد کنار شوهرش مي نشيند و به او مي گويد احساس مي کند که از او جدا افتاده و دور شده است، به او توضيح مي دهد که نياز دارد شب ها و آخر هفته ها بيشتر با هم باشند و مجبور نباشند که همه اش در خانه کار کنند تا بتوانند نزديکي و صميميت گذشته ي خود را مجدداً باز يابند.داريل با نگراني به صحبت هاي او گوش مي دهد و با حالتي اعتراض آميز پاسخ مي دهد که:«هرکاري مي کنم، نمي تونم تو رو خوشحال کنم.خودت بودي که گفتي اين شغل جديد را انتخاب کنم و حالا شکايت مي کني که زيادي کار مي کنم.هيچ وقت از هيچ چيز رضايت نداري.»
داريل خود را متقاعد کرده است که نيازي نيست به احساسات و نيازهاي همسرش رسيدگي کند زيرا او زني است که هميشه ناراضي و گله مند است. لذا، آنچه مي گويد ارتباط چنداني با واقعيت ندارد.او از باور غلط (1) استفاده مي کند تا با ترس از بي کفايتي خود رو به رو نشود.
*مردها از باور غلط (1) به عنوان بهانه اي براي ناموجه جلوه دادن و بي اعتبار دانستن نظرات و بازتابي هاي ما و رو به رو نشدن با کاستي هاي خودشان استفاده مي کنند.
مردهاي بسياري را مي شناسم که با استناد به اين باور غلط که:زن ها سيري ناپذير و پرتوقع هستند» استفاده مي کنند تا مجبور نباشند به نظرات همسرشان گوش کنند.بدين معنا که در مواجهه با صحبت ها و خواسته هاي نامزد/همسرشان فوراً اعتبار و صحت اين گونه درخواست ها و نيازها را زير سؤال مي برند و به خودشان ـ و گاهي اوقات او نيزـ مي گويند که هرکاري هم که بکنند،همسرشان راضي نخواهد شد، پس چرا اصلاً خودشان راخسته کنند. معمولاً اين قبيل مراودات و تبادلات به قرار زير پيش مي روند:
زن:عزيزم، مي خواستم درباره ي خواباندن بچه ها با تو صحبت کنم.ما توافق کرده بوديم که در اين کار به هم کمک کنيم.اما ظاهراً تو هميشه اعتراض مي کني که خسته هستي يا اضافه کاري داشتي و دست آخر اين من هستم که مجبور مي شوم به تنهايي آن را انجام دهم.
مرد:«دوباره شروع کردي، هميشه کاسه کوزه ها را سر من مي شکني که پدر خوبي نيستم. هيچ وقت هيچ چيز برات به اندازه ي کافي خوب نيست.»
اين تاکتيک زن را مجبور مي سازد تا فوراً حالت تدافعي به خود بگيرد. اين حالت را زخم زبان زدن مي دانم.حرکات آن نيز به اين ترتيب است که مرد، زن را با کليشه اي منفي مي چزاند و سپس موضوع مکالمه را که عبارت بود از اينکه آيا در انجام کارهاي مربوط به بچه ها به همسرش کمک مي کند يا نه، به اين موضوع که مشکل از زنش است تغيير مي دهد. به جاي آن که مايل باشد تا به خود و رفتار خود نگاهي بياندازد، خود را قرباني مظلوم و بي گناهي جلوه مي دهد که از ناحيه ي قوانين سخت و غيرمنطقي همسرش مورد محاکمه و بازخواست قرار گرفته است.
*مردها با استناد به اين باور غلط براي خود حسي قلابي از قدرتمند بودن خريداري مي کنند.
بعضي از مردها چنين باور دارند که چنانچه همه ي خواسته هاي نامزد/همسر خود را برآورده سازند، برده ي نيازهاي او مي شوند. پيش خودشان فکر مي کنند: «اگر کوتاه بيايم، بدبختي ها شروع مي شوند، ديري نمي کشد که بايد به هر ساز او برقصم و چيزي نمي گذرد که نوکر بي اختيار او مي شوم!»لذا به مجرد اينکه نامزد/همسرشان درخواستي از او مي کند، واکنشي افزوده و افراطي از خود نشان مي دهند و به جاي آنکه به آنچه نامزد/همسرش مي گويد گوش کند به گونه اي رفتار مي کنند که گويي تمامي حقوق و آزادي هاي او را زير پا گذاشته اند. اين گونه مردها فکر مي کنند بايد از اول همه ي حد و مرزها را خوب ترسيم کنند تا مبادا کسي حق شان را پايمال کند!
البته اين گونه مردها اشتباه مي کنند. در بيشتر موارد اين قبيل خواسته هاي زن ها نبردي بي امان بر سر تصاحب قدرت و کنترل در رابطه نيست، بلکه صرفاً بيان خواسته يا نيازي ساده است و ترس مرد مبني بر اينکه اگر «شل بگيرد يا وادهد» بزودي تمامي اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهد داد، بي پايه و اساس است. اين کار درست مانند اين است که ماشين تان به يک تنظيم موتور يا تعويض روغن نياز داشته باشد، اما شما بترسيد که چنانچه آن را نزد مکانيک ببريد و موافقت کنيد که روغن موتور را تعويض کند، مکانيک از شما خواهد خواست که کل موتور را تعويض کنيد!
*مردها از اين باور غلط استفاده مي کنند تا شکست خود را در برآورده ساختن نيازهاي نامزد/همسرشان لاپوشاني کنند.
داستان زير را يکي از زنان شرکت کننده در يکي از سمينارهايم تعريف کرد:
«من و شوهرم تازه ازدواج کرده ايم. او واقعاً مردي خوب و دوست داشتني است. فکر مي کنم پيش خودش فکر کرده بود که اگرهرشب آشغال ها را خالي کند مرا خوشحال مي کند. همين کار را هم مي کرد. متوجه شدم که هر شب تمامي سطل آشغال هاي تک تک اتاق ها را توي سطل اصلي خالي مي کرد و سپس با خوشحالي، سوت زنان آن را مي برد و دم در توي سطل هاي بزرگ خالي مي کرد.
يک روز پس از آن که به تازگي به آپارتمان جديدمان نقل مکان کرده بوديم، از او خواستم تا در شستن ظرف ها به من کمک کند. در کمال تعجب بسيار بداخلاق و عصباني شد. با شکايت گفت: «هر چه مي کنم تو را راضي نمي کند. هيچ وقت هيچ چيز کافي نيست!» راستش را بخواهيد اصلاً نمي توانستم بفهمم چرا تا اين حد عصباني است، مگر پس از آن که با هم صحبت کرديم. معلوم شد که او از جانب خودش (و بي آن که از من پرسيده باشد) تصميم مي گيرد که چه چيزي مرا خوشحال مي کند. من هرگز از او نخواسته بودم در خالي کردن آشغال ها به من کمک کند. لذا هر بارکه حدسيات او درست از آب در نمي آمدند، احساس مي کرد که شکست خورده است و من زني پرتوقع و سيري ناپذير هستم.»
احتمالاً داستان فوق براي بسياري از شما آشناست.
حال يا شوهرتان هديه اي برايتان خريده است که فکر مي کرده از آن خوشتان مي آيد و نيامده.يا قفسه بندي هايي براي قرار دادن قابلمه ها توي آشپزخانه ساخته بود. در حالي که ما همان طور که بوده است، از همه چيز راضي بوده ايم. يا نامزدتان بليط هايي براي تماشاي مسابقه ي کشتي تهيه کرده است آن هم تنها به اين دليل که يک روز درباره ي ورزش با او صحبت کرده بوديد و بعداً متوجه شده است که حالتان از کشتي به هم مي خورد!
يا ... گاهي اوقات حتي خوش قلب ترين و مهربان ترين مردها نيز فراموش مي کنند که خواسته هاي همسرشان را از او بپرسند و خودسرانه و از روي حدسيات، خود را به زحمت مي اندازند و در پي آن احساس شکست و اجحاف و... مي کنند و از دست نامزد يا همسرشان به اين بهانه که پرتوقع و سيري ناپذير است عصباني مي شوند.
زنهاـ دست کم بيشتر آنهاـ بسيار نيز کم توقع اند و مي توان به راحتي با کوچکترين چيزها خوشحال شان کرد. فکر نکنيد صداي خنده ي شما را نمي شنوم! زيرا اينطور نيست؟!اما همچنان بر سر ادعايم خواهم ماند. اين موضوع که چنانچه نيازهاي واقعي يک زن را درک کنيد، راضي کردن و خوشحال کردن او نيز عملاً بسيار ساده خواهد شد. چنانچه باور نمي کنيد به شما پيشنهاد مي کنم، توصيه زير را بيازماييد و نتايج را ارزيابي کنيد: هر روز سه تعريف و تمجيد و تحسين کوتاه به نامزد/همسرتان بدهيد: يک تلفن اضافي، پنج دقيقه در آغوش گرفتن و صميميت، و پرسيدن يک سؤال ساده: «از دست من چه کاري ساخته است؟» «الآن چه کاري مي توانم برايت انجام دهم؟» سپس ببينيد که چگونه در برابرتان از خوشحالي و رضايت آب خواهد شد!
«زن ها خيلي سفت و سخت و پرتوقع هستند.»
«رابطه با زن ها مشکل است.»
فکر مي کنم کمتر زني باشد که اين باور غلط را در مقطعي از ازدواج خود توي سرش نکوبيده باشند: «اوه، خيلي سخت و دشواره. فکر نمي کردم با تو بودن اينقدر کار ببره. ما يکي که بريديم!» اين جمله ما را خرد مي کند. پيش خودمان فکر مي کنيم:«آيا حق با اوست؟ آيا من براستي اينقدر پرتوقع و غير قابل تحمل هستم؟»
قبل از آن که سؤال فوق را پاسخ گوييم، بگذاريد ببينيم منظور واقعي مردها هنگامي که مي گويند حفظ و نگهداري ما مشکل است، چيست.
*ما از مردها توقع داريم با ما صميمي باشند.
*ما از مردها توقع داريم افکار واحساسات شان را با ما درميان بگذارند .
*ما از مردها توقع داريم برايمان وقت بگذارند.
*ما از مردها توقع داريم با مشکلاتي که داريم رو به رو بشوند و از حل و فصل آن ها سر باز نزنند.
*ما از مردها توقع داريم آن ها نيز مانند ما روي رابطه مان کار کنند.
ممکن است مردي ليست بالا را بخوان و بگويد: «ببين، منظور من همين بود.ببين زن ها چقدر پرتوقع هستند!خيلي زحمت دارد.» اما دراين باره من با شما موافق نيستم.اين توقعات، توقعات فوق العاده و نامعقول زن هاي پرتوقع و پرزحمت نيست، بلکه ملزومات زيربنايي و اساس هر رابطه ي سالم و صميمي ميان هر دو انسان است.
اين همان جايي است که مردها به بيراهه مي روند. بدين معنا که به توقعات و نيازهاي طبيعي رابطه به گونه اي از خود واکنش نشان مي دهند که گويي توقعاتي غيرطبيعي، غيرمنطقي و غير واقع بينانه هستند.
پس در واقع اين زن ها نيستند که حفظ و نگهداريشان مشکل است، بلکه اين روابط ـ دست کم روابطي که منعکس کننده ي صميميت واقعي، دوستي و رشد شخصي باشدـ است که حفظ و نگهداري اش مشکل است.روابط موفق به هيچ وجه ساده نيست. بلکه بسيار هم دشوار و مشکل است و مستلزم کار و تلاش.اما ارزش اين سختي ها را نيز دارد.
چنانچه کمي بيانديشيد، خواهيد ديد هر آنچه در زندگي ارزشمند است مستلزم کار و زحمت بوده است.از خانه ي مطلوبتان گرفته يا فرزندان يا بدنتان و شغل و حرفه اي که داريد. تمامي اينها مستلزم صرف وقت بسيار، توجه، تلاش و حفظ و نگهداري هستند.فکر نمي کنم مردي وجود داشته باشد که با اين گفته مخالف باشد.زيرا مي داند هر آنچه به راستي ارزشمند است مستلزم مراقبت و محافظت است.
مردان عزيز:تصور کنيد يک ماشين کورسي داريد. ماشين زيبايي که مدتهاي طولاني رؤيايش را در سر مي پرورانديد.
آيا هرگز شکايت مي کنيد که:«اين ماشين هم که همه اش زحمت است. هر چند روز يکبار بنزين مي خواهد. مرتب بايد روغن آن را وارسي کني، باد لاستيکها را تنظيم کني و تازه اگر آن را نشوييد، بسيار بدنما به نظر مي رسد. اصلاً چرا آن را خريدم؟ زحمت زيادي براي خود درست کردم؟»
نه البته که اين چيزها را نمي گوييد. زيرا مي داند ماشين خوب مراقبت و رسيدگي خوب هم مي خواهد تا سالم بماند و خوب کار کند.
خب، روابط هم همين طور. روابط مستلزم توجه، کار و زحمت هستند تا سر پا و سالم بمانند. زنها به غريزه اينها را مي دانند. به همين دليل است که شمارا تشويق مي کنند يا از شما مي خواهند و يا حتي شما را مجبور مي کنند که ارتباط برقرار کنيد، صحبت کنيد، افکار و احساسات تان را بيان کنيد، صميمي باشيد و...ما زن ها مي دانيم که حفظ و نگهداري روابط مشکل است.به همين دليل به کمک شما احتياج داريم تا روي آن کار کنيم، تا هميشه در بهترين و مطلوب ترين وضعيت خود باشد.
زن ها استانداردهاي بالايي براي روابط صميمي خود دارند. نه از آن رو که ايرادگير و پرتوقع هستند، بلکه از آن رو که عميقاً متعهد و پاي بند عشق خود بوده مي خواهند که موفق باشند.
برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (2)اين ها هستند:
*مردها از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي کار نکردن بر روي رابطه استفاده مي کنند.
هنگامي که مردها زني را به اين بهانه که حفظ و نگهداري او مشکل است از سر باز مي کنند، در واقع اين پيام را به او مي دهند که مي خواهند از زير کل رابطه و مسئوليت هاي آن شانه خالي کنند. گويي با گفتن اين جمله که حفظ نامزد/همسرشان مشکل است مي خواهند خود را از گوش دادن به نظرات او يا وقت گذاشتن براي او يا تلاش براي ايجاد و حفظ صميميت با او راحت و خلاص کنند.مردان عزيز: مي دانم همواره حفظ و نگهداري يک رابطه موفق کار ساده اي نيست، اما همان گونه که بارها نيز گفته ام و خواهم گفت ارزش آن را خواهد داشت.
«هميشه همه چيز بايد مطابق ميل زن ها باشد و گرنه ناراحت مي شوند.»
«زن ها دوست دارند از آدم يک نوکرـ بله قربان گو، زن ذليل ـ بسازند.»
اين ها نمونه هاي از مورد علاقه ترين شکايت هاي مردها از ما زن ها و در عين حال همان هايي هستند که بيش از هر چيز ما را ناراحت مي کنند: اين که ما زن ها کنترل گر و فريب کار هستيم و تلاش هاي ما در جهت بهبود و اصلاح روابط مان، تنها تلاش هايي موذيانه براي کنترل و بهره کشي از مرد زندگي مان است.
ماجرا از اين قرار است:مردها تلاش ما براي سازمان دهي، برنامه ريزي و حل مشکلات را مي بينند و سپس آن را به اشتباه به عنوان تلاشي از جانب ما براي کنترل کردن مردها و بهره کشي از آن ها تعبير مي کنند.
واقعيت:زن ها مي خواهند کمک کنند، ايفاي نقش کنند، بهبود ببخشند، ارتقاء دهند و به حساب آورده شوند.
به ياد داشته باشيد:به طور معمول نيت واقعي زن ها اين نيست که مردها را کنترل کنند. زن ها در واقع مي خواهند آنچه را در توان دارند از روي عشق به شما و رابطه ارائه دهند. حال به هر شکل که مي خواهد باشد:سازمان دهي نظرات، پيشنهادها، جايگزين ها و... هنگامي که مرد اين تلاش زن را به معناي تلاش براي مغلوب کردن يا کنترل او تعبير مي کند، در واقع يکي از اساسي ترني جلوه ها و نمودهاي عشق زن نسبت به خود را پس زده است.
*مردها بدينوسيله احساسات و کرده هاي خود را پنهان مي کنند.
جک، روزهاي سختي را در شغل جديد خود مي گذراند. محيط کار جديد او به مراتب پراسترس و دشوارتر از شرکت قبلي او است. به طوري که حتي پس ازگذشت چندين هفته هنوز احساس نمي کند که در شغل جديد خود جا افتاده است. هرشب خسته و کوفته و افسرده به خانه مي رسد، اما هنگامي که همسرش الن از او مي پرسد موضوع چيست، چيزي به او نمي گويد و فقط به طرزي مبهم و ناواضح زير لب شکايت مي کند که روز بدي را پشت سرگذاشته است.
الن، جک را از نوجواني هنگامي که چهارده پانزده ساله بودند، مي شناسد و به خوبي مي داند که از وقتي جک شغل جديد خود را شروع کرده است بسيار مضطرب به نظر مي رسد.هفته ها مي گذرد و الن همچنان منتظراست چيزي از جک بشنود،اما تمامي درخواست هاي او در اين رابطه تنها با سکوت او مواجه مي شوند،نهايتاً ديگر تحمل نمي کند و يک شب پيش از شام موضوع را پيش مي کشد:
«جک،مي دانم که از شغل جديد راضي نيستي و من فکري دارم که مي تواند به تو کمک کند.پسرخاله ام بيل، در شرکت بزرگي کار مي کند که مشابه شرکت توست، بار اول که او هم در آن جا شروع به کار کرد بامشکلاتي نظير مشکلات تور رو به رو شده بود.شايد اگر به بيل زنگ بزني و با او صحبت کني به تو کمک کند تا بتواني با شرايط کنار بيايي.اين فکر را هم کردم که اگر آخر هفته ها من پسرها را به تمرين فوتبال ببرم تو وقت بيشتري داشته باشي تا در خانه کار کني.»
الن سخت نگران شوهرش است و تنها نيت او اين است که به او کمک کند تا اوضاع بهتر شود. اما ازعصبانيت شوهرش در حيرت مي ماند:
«خداي من، الن، آيا مي تواني کاري به کار من نداشته باشي و مرا به حال خودم بگذاري؟ مگرمجبوري توي همه چيز از جمله کار و شغل من هم دخالت کني؟ خيلي دوست داري تک تک حرکات را کنترل کني، اينطور نيست؟»
داستان از اين قرار است که جک تلاش الن براي کمک و حمايت از او و بهبود شرايط کاري اش را با تلاش او مبني برکنترل کردن خود اشتباه گرفته است.
*مردها بدين شکل احساس مي کنند که همه ي کارها را خودشان به تنهايي انجام داده اند.
يي از رايج ترين شکايت هاي زن ها از مرد زندگي شان آن است که بيشتر مردها،در فرآيند تصميم گيري خود زن ها را دخالت نمي دهند.به ياد دارم زني مي گفت:«هنگامي که شوهرم تصميمي مي گيرد و تا لحظه ي آخر که آن را عمل کرده است چيزي به من نمي گويد، احساس مي کنم که به حساب نيامده ام.»از آن جا که زن ها از اين احساس بيزارند پس تلاش مي کنند تا خود را به نحوي در جريانات زندگي همسرشان وارد کنند.بدين معنا که سؤال مي پرسند و راه حل ارائه مي دهند.مشکل زماني آغاز مي شود که مرد علاقه و کمک ما را به معناي تلاشي براي مداخله يا به دست گرفتن کنترل اوضاع و سلطه جويي تعبيرمي کند.
زن ها دوست دارند با شوهرشان مثل يک تيم باشند. هر گاه از همسرمان درباره ي مسائل و مشکلات اش جويا مي شويم يا کمکي ارائه مي دهيم، به اين دليل نيست که مي خواهيم او را کنترل کنيم،بلکه از آن روست که مي خواهيم ما نيز شرکت داشته باشيم.نياز نداريم که هميشه
تصميم نهايي را ما بگيرم يا حرف آخر را ما بزنيم،بلکه تنها دوست داريم ما نيز به بازي گرفته شويم و در آن شرکت داشته باشيم.
متأسفانه اين نياز ما زن ها مبني براينکه دخالت داده شويم با اين نياز مردان مبني بر اينکه همه چيز را خودشان به تنهايي انجام دهند (تا احساس قوي بودن و مستقل بودن کنند)در تقابل و برخورد زيادي قرار گرفته است. گويي مردان چنين باوردارند که چنانچه کمکي دريافت کنند به اين معناست که ضعيف هستند.لذت به راحتي دست رد به سينه نامزد/همسرشان مي زنند و او را متهم مي کنند که کنترل کننده يا سلطه جو هستند.سپس به تنهايي دست به کار مي شوند تا بدين وسيله احساس مستقل بودن و خودمختار بودن کنند.
«زن ها خيلي حسود هستند.انگار مي خواهند مردها را تصاحب کنند.»
«همه ي زن هايي که مي شناسم از اين وحشت دارند که روزي کسي مرد زندگي شان را از آن ها بدزدد.»
«مردهاي بيچاره حق ندارند با هيچ زن ديگري حرف بزنند، و گرنه زن شان از حسادت دق مي کند!»
«زن ها بدشان نمي آمد چنانچه مي توانستند ما را در غل و زنجير کنند و چشمان مان را ببندند تا اصلاً نتوانيم به زن ديگري نگاه کنيم.»
داستان هاي زير داستان هايي واقعي هستند:
کندس تلفني با خواهرش درباره ي شوهر خود صحبت مي کند. مي گويد: «خيلي نگران هستم.زني در دفتر کار جيک کار مي کند که مي دانم به او نظر دارد.چند روز پيش به شرکت جيک رفته بودم، نمي توني باورکني چه جوري رفتار مي کرد.مدام کنار او مي نشست. جُک هاي احمقانه تعريف مي کرد و از تعريف و تمجيد جيک دست برنمي داشت.آن هم درست جلو روي من!»
خواهر کندس مي پرسد: «چه شکلي بود؟»
«خب، راستش، خيلي خوشگل بود.بدتر از همه، مجرد هم بود. راستش، وقتي به او نگاه مي کردم، خيلي حالم بد مي شد.»
«جيک دراين باره چه مي گويد؟»
«مشکل همين جاست. وقتي که در اين باره با او صحبت کردم. خيلي به اش برخورد و گفت من زيادي حسود هستم و سوءظن دارم. اما واقعاً اينطور نيست. با چشم هاي خودم ديدم.»
مردان عزيز:احتمالاً پيش خودتان فکر مي کنيد داستان هايي که من نقل کردم به خوبي مؤيد اين نکته هستند که زن ها در واقع بسيار هم حسود هستند. خب، متأسفم که شما را نوميد مي کنم. اما اصلاً هم اينطور نيست. تمامي زن هاي فوق در يک چيز مشترک هستند. همگي آن ها مي خواستند که از
رابطه ي خود با مردي که دوستش داشتند، محافظت کرده باشند. در هر يک از موارد بالا، زن ها پيوند صميمي ميان خود و نامزد/همسرشان را به خطر يا تهديدي مواجه مي ديدند، از اين رو با حالتي تدافعي برخورد کردند. در هر مورد نيز مردها غريزه ي تدافعي زن ها را با حسودي اشتباه گرفته بودند.
نظير همين حس حمايتگري در روابط ما با مردها نيز خود را آشکار مي سازد. زن ها همواره گوش به زنگ هرگونه خطرات احتمالي در رابطه با معشوق خود هستند و بايد اعتراف کنيم که يکي از همين خطرات و تهديدات احتمالي همواره زنان ديگر هستند.اين را نه به عنوان قضاوتي درست و معتبر درباره انسان ها، بلکه به عنوان مشاهده اي بي طرفانه از واقعيات دنياي کنوني مي گويم.لذا هنگامي که مردي از همسر خود مي پرسد: «مگر به من اعتماد نداري؟»پاسخ همسر او در واقع اين است که:«مسئله اعتماد يا بي اعتمادي به تو نيست.قضيه آن است که به زنان ديگر اعتماد ندارم.»
هنگامي که مگ از شوهرش آلن به خاطر E-mail هاي مکرر به نامزد قبلي و به تازگي طلاق گرفته خود ناراحت و عصباني مي شود، حسود نيست. بلکه مي خواهد از رابطه ي خود مراقبت و محافظت کرده باشد.
هنگامي که کندس نيز به خواهرش مي گفت از ناحيه ي زني که در محل کار شوهرش مدام به پروپاي او مي پيچد، نگران است، حسودي نمي کرد. بلکه مي خواست از رابطه اي مراقبت و محافظت کند. در هر يک از موارد فوق، آنتن هاي اين سه زن فعال شده بودند، زيرا نظام هشدار مرکزي آنان مي گفت:
آماده باش!امواج انرژي جنسي اي ثبت شده است که به طرف شوهر شما نشانه گيري شده اند!آژير قرمز!.
لازم است در اينجا بيفزايم که در طي سال ها روابط صميمي در شک ها و سوءظن هاي خود نسبت به مغرض بودن زن هاي ديگر نسبت به شوهر و يا برعکس، يک بار هم مرتکب اشتباه نشده ام.گاهي اوقات شايد سال ها بعد مشخص مي شد که درست فهميده بودم، آن هم تنها به اين دليل که چند سال طول مي کشيد تا نتيجه ي آن معلوم شود يا شوهرم اعتراف کند که بله، در واقع او نيز به آن زن علاقه مند شده بود، يا آن زن به شوهرم چراغ سبز نشان داده بوده است.فکر مي کنم نظير همين حالت درباره ي بيشتر زن هاي ديگر نيز صدق مي کند.
زن ها معمولاً بوي خطر را از يک کيلومتري تشخيص مي دهند. زن هايي نيز وجود دارند که مشکلات روحي جدي دارند و هر بارکه شوهرشان براي خريد به دکان بقالي سر محل مي رود،حسود مي شوند، اما اين دسته از زنان در اينجا مورد بحث ما نيستند و به اين گونه اختلالات حاد و افراطي در جاهاي ديگر به خوبي اشاره شده است.در اينجا موضوع
بحث ما تنها مراقبت ها و محافظت هاي معمولي و روزانه اي است که به غلط توسط مردها برچسب حسودي و ناامني مي خورد.
آنچه در اينجا مورد بحث ماست حد و مرزهاست. حدود و ثغور آن هم به معناي احترام به انرژي جنسي و صميميت ميان دو نفر که يک زوج متعهد را تشکيل داده اند و بايد با هيچ کس ديگري آن را تقسيم نکنند. زن ها به اين قبيل حدود و ثغور و يا هر چيزي که تماميت رابطه آن ها را تهديد کند، بسيار حساس اند.حدود و ثغور کندس آن بود که تنها اوحق دارد از شوهرش دلبري کند،اما زن همکار او اين حدود و ثغور را زير پا گذاشته بود. مگ نيز به اين حد ومرز اعتقاد داشت که شوهرش تنها بايد با او ساعت ها به گفتگو و صحبت درباره ي افکار و احساساتش بپردازد و نه با هيچ زني ديگري. اما نامزد قبلي او به اين حريم آنها تجاوز کرده بود.
آيا امکان دارد که هر سه ي اين زن ها بي دليل ناراحت شده و عکس العمل نامتناسب از خودشان داده اند و همکار زن يا نامزد قبلي وهيچگونه نيت يا قصد شومي نداشته اند؟ من شخصاً عقيده دارم که اگر نه در همه ي موارد، اما در اکثر آنها اين زنها هستند که زودتر از مردها انرژي جنسي نامناسب از خود ساطع مي کنند.به علاوه حتي با اين فرض که هر سه ي اين زن ها اشتباه کرده باشند و زن هاي مقابل هيچگونه نيت يا منظور خاص نيز نداشته بودند، واکنش آنها برخاسته از حس حمايتگري و محافظت بود،نه از سر رشک و حسادت.
برخي مشکلات ناشي از باور غلط (4) به قرار زير هستند:
*مردها احساس مي کنند که زن ها نسبت به آن ها بي اعتماد هستند. هر گاه مردها به غلط رفتار حمايتگرانه را با حسودي اشتباه مي گيرند احساس مي کنند که نامزد/همسرشان به آن ها بي اعتماد است، لذا به آن ها بر مي خورد و عصباني مي شوند.اما در واقع واکنش زن ها در اين گونه مواقع هيچ گونه ارتباطي با اعتماد يا بي اعتمادي نسبت به مردها ندارد. بلکه در واقع اشاره به موقعيتي ناخوشايند، مضر يا احياناً تهديد آميز دارد.
فرض کنيد قرار است به نقطه اي دورافتاده از کشور سفر کنيد. يکي از دوستان شما از برنامه ي سفر شما باخبر شده و به شما مي گويد که در آن منطقه ي خاص عنکبوت هاي سمي اي وجود دارد که بسيارنيز خطرناک هستند و اضافه مي کند که اگر به جاي شما باشد از اين سفر منصرف مي شود.چه عکس العملي به او نشان خواهيد داد؟ آيا به او مي گوييد:«به من اعتماد نداري؟ فکر مي کني نمي توانم از خودم مراقبت کنم ؟» البته که نه. بلکه در عوض از دوست خود به دليل توجه اش به شما تشکر مي کنيد.
مردان عزيز: حال تصور کنيد گيرنده هاي نامزد/همسرتان انرژي هاي جنسي نامناسبي را ثبت کرده اند که مشخصاً به نفع رابطه ي صميمي شما نيستند:زن ديگري که به شما علاقه مند است، حال چه پنهاني يا آشکار، محيط يا دوستاني که ممکن است شما را وسوسه کنند، يا ... هنگامي که نامزد/همسرتان اين نکته را به شما گوشزد مي کند، در واقع همين کار را کرده است.منظور او اين نيست که نسبت به شما بي اعتماد است. منظورش اين هم نيست که شما حتماً به او خيانت خواهيد کرد.تنها مقصود او اين است که شما را در مقابل عوامل مشکل ساز يا خطرناک محافظت کند.
بيشتر مردها نگراني هاي حمايتگرانه نامزد/همسرشان را کاملاً ناديده مي گيرند، زيرا احساس مي کنند به آنها توهين شده يا غيرمنصفانه مورد اتهام قرار گرفته اند.از اين رو چشمان خود را بر روي موقعيت يا شرايطي مي بندند که مي تواند برايشان خطرساز باشد، و خود را مبتلا به خطراتي مي کنند که در واقع بايد فوراً به آن توجه کنند و از آن بگريزند.
مردي را مي شناسم که اشتباه فوق را مرتکب شده و بهاي گزافي را نيز براي آن پرداخت.همسر اين مرد نگراني خود را از جانب دختري که دوست آنان بود به شوهرش ابراز کرده و گفته بود که احساس مي کند آن دختر مي خواهد چيزي بيش از تنها يک دوست باشد.البته اين زن هيچگونه مدرک يا سندي دال بر اثبات اين نگراني خود در دست نداشت. حرکاتي که زن از دختر مشاهده کرده بود، نحوه اي بود که به شوهرش نگاه
مي کرد يا عذر و بهانه هايي که براي تلفن زدن به او مي تراشيد وحرکات بدن او در حضور شوهرش بود. شوهر آن زن که مردي مهربان و مؤدب بود، از اينکه همسرش چنان افکار نامنصفانه اي درباره ي دختر داشته ناراحت شده و حتي به مراتب نيز اين اين حقيقت که همسرش فکر مي کرده او نمي تواند چنين حرکات تحريک آميزي را تشخيص بدهدـ چنانچه واقعاً اتفاق افتاده بودند؛ که به عقيده ي مرد هزگز هم چنين نبودـ از دست همسرش عصباني مي شود. پاسخ و واکنش اين مرد به همسرش اين بود که هشدارهاي همسرش را تماماً ناديده بگيرد و براي اين که به او اثبات کند، حدسيات او غلط بوده است و هيچ گونه جاي نگراني وجود ندارد، حتي عمداً نيز اوقات بيشتري را با اين دختر مي گذراند.
خب، مي توانيد بقيه ي داستان را حدس بزنيد. يک شب که همسر مرد، شهر را براي يک مسافرت شغلي ترک کرده بود، دختر به مرد زنگ مي زند و مي گويد که به جهت اتفاق بدي که براي او افتاده است خيلي ناراحت است و اينکه نياز دارد، مرد به خانه او برود تا درباره ي چيزي با او صحبت کند. صحبت هاي زن مدام در طول راه توي گوش مرد زنگ مي زنند.اما براي اينکه به فکر خودش در برابر حسادت همسرش طغيان کند، لج بازي مي کند و به راه ادامه مي دهد.همين که به خانه ي دختر مي رسد و روي کاناپه مي نشيند، ملاحظه مي کند که دختر لباس هاي بسيار نازک و بدن نما پوشيده است و با وجود اين که زنگ خطر را توي سر خودش مي شنود، همچنان اصرار مي ورزد که همسرش اشتباه مي کرده و اينکه حق با خود اوست، چند دقيقه طول نمي کشد که زنگ خطر به آژيري گوش خراش تبديل مي شود.در اينجا مناسب نمي بينم
آنچه را که دختر بدان مبادرت مي ورزد بيان کنم و چنانچه کنجکاو شده ايد و مي خواهيد بدانيد که آيا مرد نيز به او پاسخ مثبت مي دهد يا نه، به شما مي گويم که نه. مرد بيچاره که حسابي شوکه شده و ترسيده است به طرزي مضحک و خنده دار مثل دست و پا چلفتي ها، تمامي پيش روي هاي دختر را پس مي زند و از آن خانه فرار مي کند.اما خراب کاري ها ديگر اتفاق افتاده اند و او نمي تواند ديگر جلوي آن ها را بگيرد. او با بي توجهي به هشدارهاي همسرش و افراطي دانستن آن ها و نيز تعبير آن به عنوان حسادت احمقانه، خود را در موقعيت خطرناکي قرار داد که برايش گران تمام شد. کمترين آسيب آن اين است که هربار دختر را در مناسبت هاي اجتماعي در جايي مي بيند، صحنه ي زشتي که ميان آن دو اتفاق افتاده بود در ذهنش مجدداً تداعي مي شود و به او احساس ناخوشايندي دست مي دهد.
مردان عزيز:آيا درس لازم را از داستان فوق گرفته ايد؟ هرگز اجازه ندهيد غرور و منيت شما، دورانديش همسر شما را مغلوب خود کند. از روي لج بازي به خود دروغ نگوييد و خود را گول نزنيد.از خود و ازدواج تان در برابر اين گونه خطرات احتمالي و «آتش هاي زير خاکستر» محافظت کنيد.
*مردها عصباني مي شوند و احساس مي کنند ما زن ها مي خواهيم آزادي آنان را محدود يا مختل کنيم.
«سعي نکن به زور به من بگي با کي دوست باشم با کي دوست نباشم.»
«اگه بخوام با زني فقط دوست باشم، اين کار رو مي کنم.»
جملات فوق برخي از گفته هايي هستند که بيشتر به هنگام اشاره به مشکلات بالقوه در رابطه با زني ديگر از نامزد/همسرمان مي شنويم. همانگونه که ديديم مردها حس مراقبت و محافظت در ما را تلاشي براي کنترل و سلب آزادي خود مي بينند.مردان عزيز:در بسياري از اوقات، شما حتي اطلاعاتي را که نامزد/همسرتان سعي دارد به شما بدهد، نمي شنويد زيرا سريعاً از خود واکنش نشان مي دهيد و احساس مي کنيد که او با ارائه اين اطلاعات و بازتاب به شما قصد دارد دوباره شروع کند!لذا نگراني هاي او را ناديده مي گيريد و در برابر او شورش مي کنيد؛ تنها به اين دليل که به او اثبات کنيد هر کاري دوست داشته باشيد مي کنيد. اين دقيقاً همان اتفاقي بود که براي مرد داستان پيش روي داد و نهايتاً اينطور شد که توي دردسر و زحمت زيادي افتاد.
منبع:رازهايي درباره زنان
/س
دکتر باربارادي آنجليس در کتاب خود :رازهايي درباره زنان مي نويسد:
«همه ي مردها فقط يک چيز از زن شان مي خواهند: رابطه ي جنسي.»
«مردها براي شان اهميتي ندارد به زن ضربه ي روحي بزنند.»
«مردها به لحاظ احساس سرد و يخ زده هستند و نمي توانند احساسات خود را ابراز کنند.»
«مردها خودخواه و بي احساس هستند.»
«هيچوقت نمي شود به مردها اعتماد کرد. همه شان دست آخر قلب ما را مي شکنند.»
«مردها مثل بچه هايي هستند که با کوچکترين فشار و سختي جا مي زنند و از هم مي پاشند.»
قبل آز آنکه از دست من عصباني شويد و فکر کنيد که از مردها بدم مي آيد، بگذاريد جملات فوق را توضيح دهم.زن ها نيز عقايد و باورهاي نادرستي نسبت به مردها دارند.عقايد و باورهايي کليشه اي که منصفانه نيستند. مطمئنم چنانچه يک مرد هستيد از خواندن جملات فوق ناراحت يا عصباني شده ايد و درحالي که حالت تدافعي و تهاجمي به خود گرفته ايد، مي گوييد:«اما مطمئناً من اينطور نيستم.ممکن است بعضي از مردها اينطوري باشند، اما درست نيست آن را به همه ي مردها تعميم دهيم.»
البته حق با شماست. باورهاي نادرست، نادرست هستند. باورهاي نادرست معمولاً سوءبرداشت ها و يا سوءتعبيرهايي هستند که خصوصيات رفتاري منفي را تعميم داده آن را به کل يک گروه ـ در اينجا مردها ـ نسبت مي دهند. هنگامي که مردي با زني رابطه دارد که به طرزي خودآگاه يا ناخودآگاه به يکي از باورهاي نادرست فوق اعتقاد دارد، خود را درگير نبردي بي امان با او مي بيند تا در برابر کليشه اي که هيچگونه ارتباطي با او ندارد، از خود دفاع کند. همانگونه که شما مردها از اينکه قرباني يک کليشه شويد، بيزاريد ما زن ها نيز از اينکه به غلط درباره ي ما قضاوت شود، ناراحت مي شويم. درک زن ها و عشق واقعي به آن ها به اين معناست که آن ها را همان گونه که هستند، ببينيد. نه آن گونه که از ما به تصوير کشيده يا نقل کرده اند. صرف نظر از اين که چقدر هم تلاش کنيد که کلي گويي ها و کليشه هايي را که درباره ي هر دو جنس زن و مرد رايج شده اند بر روي عقايد، باورها و احساسات شما نسبت به جنس مخالف تأثير نگذارند، امادر هر صورت نمي تواني به طور کامل از تأثيراتي که خواه ناخواه بر روي شما خواهند گذاشت، رهايي يابيدـ حتي درباره ي زن يا مردي که دوستش داريد.
در اين مقاله هفت باور غلط را که درباره ي مردها رايج شده است به بحث و بررسي مي گذاريم و حقيقتي را که در پشت هر يک از آن ها خوابيده است بازگو خواهيم کرد.اميدوارم زن ها از مطالعه ي اين مقاله به درک عميق تر و واقع بينانه تري از خود برسند و بفهمند چرا آن گونه هستند که هستند. تا در نتيجه کمتر خود را سرزنش کنند و در عوض احترام بيشتري براي خود قائل باشند. اميدوارم بتوانم به شما مردان نيز کمک کنم از اين باورهاي غلط درباره ي زني که دوستش داريد، رهايي يابيد و هر چه بيشتر او را درک کنيد و دوست بداريد.
هفت باور نادرست مردها در باره ي زن ها
2-حفظ و نگهداري آن ها مشکل است.
3-زن ها مي خواهند مردها را کنترل کنند.
4-زن ها حسود هستند.
5-زن ها زياده از حد احساساتي هستند.
6-زن هايي که قوي و توانا هستند نيازي به توجه و مراقبت ندارند.
7-زن ها آزادي مرد را مختل مي کنند.
باور غلط (1) زن ها سيري ناپذيرند
«اول اين را مي خواهد، بعد هم آن را. بعداً هم چيزي ديگري. اصلاًخواسته هايش تمامي ندارد.»
«زن ها مدام نق مي زنند. از غرغر کردن بر سر ما انرژي مي گيرند.»
« در برابر آن ها هيچ وقت برنده نيستي. هيچ وقت هيچ چيز از نظر آن ها به اندازه ي کافي خوب نيست.»
چه مردها اين جملات را بر زبان بياورند و چه تنها به آن ها فکر کنند، موضوع در هر حال يکي است: هنگامي که به نيازها و خواسته هاي نامزد/همسرشان گوش مي کنند يا تلاش او را مبني بر بهبود رابطه مي بينند، فقط و فقط به يک چيز مي رسند: مهم نيست چقدر تلاش مي کني. زن ها هيچ وقت راضي نمي شوند. اين باور نادرست، زن هاي نق نقويي را به تصوير مي کشد که مدام مردها را با سرزنش ها و گفت و شکايت هاي خود در باره ي هر چه مي کنند يا مي گويند، عصبي مي سازند. از آن جا که سيري ناپذير نيز هستند، لذا مردها خودآگاه يا ناخودآگاه به اين نتيجه مي رسند که:اصلاً چرا خودمان را خسته کنيم!؟»
چرا اين باور نادرست است؟ زيرا تمايل و گرايش هميشگي زن مبني بر بهبود و اصلاح کارها را با پرتوقع بودن و سيري ناپذيري مزمن او اشتباه گرفته است. اين حقيقت ندارد که ما زن ها سيري ناپذير يا تسلي ناپذير هستيم. بلکه اين طبيعت ماست که به فکر بهبود، اصلاح و ارتقاء همه چيز باشيم.
باور غلط: زن ها سيري ناپذير هستند
مردان عزيز: ممکن است جملات فوق را بخوانيد و بگوييد: «خب، مگر فرق اين دو جمله در چيست؟ آيا معناي هر دو اين نيست که هر چه مردها تلاش کنند باز هم کافي نيست؟» پاسخ من اين است که «نه. معناي اين دو جمله يکي نيست. بهبود و اصلاح اوضاع هرگز با سيري ناپذير بودن يک چيز نيست.»
براي نمونه، چنانچه از يکي از کارمندان خود بخواهيد گزارشي را دوباره از نو تهيه کند به اين معنا نيست که هرگز از کار کسي رضايت نداريد. چنانچه بورد جديدي روي دستگاه استريوي خود نصب کنيد يا سيستم را ارتقاء دهيد به اين معنا نيست که هيچ وقت از هر چه مي خريد، راضي نيستيد. چنانچه ماشين خود را بفروشيد تا يک مدل بالاتر از آن را بخريد، به اين معنا نيست که از ماشيني که مي رانيد راضي نيستيد. تمامي اعمال فوق نمودهايي از اين ميل و گرايش در شما مبني بر بهبود و ارتقاء چيزهايي است که داريد.
در رابطه با زن ها هم موضوع به همين قرار است. تنها به اين دليل که مي خواهيم چيزي را بهتر کنيم به اين معنا نيست که هيچ وقت نمي شود ما را خوشحال کرد. بايد اعتراف کنم زن هايي را مي شناسم که اين شکايت در باره ي آن ها صدق مي کند. زن هاي ايرادگير و نق نقويي که به گونه اي با شوهرشان رفتار مي کنند که گويي مرد بيچاره در يک مرکز بازپروري ثبت نام کرده است نه در يک ازدواج. چنانچه با زني اين چنين رابطه داريد، با شما همدردي مي کنم. اما باور کنيد همه ي زن ها اينطور نيستند.
اين حقيقت دارد که زن ها اغلب به سادگي مردها از روابط صميمي خود راضي نمي شوند و به کم توقعي مردها نيستند.و به نظر من اين به اين دليل است که استاندارهاي احساسي و عاطفي ما بالاتر از مردهاست. به ياد داشته باشيد: براي زن ها عشق اولويت اول محسوب مي شود و اين که زن ها همواره خواستار آفرينش و خلاقيت هستند. لذا احساس مي کنند وظيفه ي آنان است که روابط صميمي خود را بهبود يا ارتقاء ببخشند.
هر گاه زني براي بهبود يا اصلاح رابطه پيشنهادي دارد به اين معنا نيست که شما را سرزنش مي کند يا به شما انتقاد دارد، بلکه به اين معناست که متعهد است رابطه اش را به رابطه اي مطلوب تبديل مي کند.
برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (1)از اين قرار هستند:
*مردها گاهي اوقات از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي کم اهميت جلوه دادن نيازها و خواسته هاي نامزد/همسرشان استفاده مي کنند.
ژانت، پس از آن که سرانجام پس از يک هفته جسارت لازم را به خود مي دهد کنار شوهرش مي نشيند و به او مي گويد احساس مي کند که از او جدا افتاده و دور شده است، به او توضيح مي دهد که نياز دارد شب ها و آخر هفته ها بيشتر با هم باشند و مجبور نباشند که همه اش در خانه کار کنند تا بتوانند نزديکي و صميميت گذشته ي خود را مجدداً باز يابند.داريل با نگراني به صحبت هاي او گوش مي دهد و با حالتي اعتراض آميز پاسخ مي دهد که:«هرکاري مي کنم، نمي تونم تو رو خوشحال کنم.خودت بودي که گفتي اين شغل جديد را انتخاب کنم و حالا شکايت مي کني که زيادي کار مي کنم.هيچ وقت از هيچ چيز رضايت نداري.»
داريل خود را متقاعد کرده است که نيازي نيست به احساسات و نيازهاي همسرش رسيدگي کند زيرا او زني است که هميشه ناراضي و گله مند است. لذا، آنچه مي گويد ارتباط چنداني با واقعيت ندارد.او از باور غلط (1) استفاده مي کند تا با ترس از بي کفايتي خود رو به رو نشود.
*مردها از باور غلط (1) به عنوان بهانه اي براي ناموجه جلوه دادن و بي اعتبار دانستن نظرات و بازتابي هاي ما و رو به رو نشدن با کاستي هاي خودشان استفاده مي کنند.
مردهاي بسياري را مي شناسم که با استناد به اين باور غلط که:زن ها سيري ناپذير و پرتوقع هستند» استفاده مي کنند تا مجبور نباشند به نظرات همسرشان گوش کنند.بدين معنا که در مواجهه با صحبت ها و خواسته هاي نامزد/همسرشان فوراً اعتبار و صحت اين گونه درخواست ها و نيازها را زير سؤال مي برند و به خودشان ـ و گاهي اوقات او نيزـ مي گويند که هرکاري هم که بکنند،همسرشان راضي نخواهد شد، پس چرا اصلاً خودشان راخسته کنند. معمولاً اين قبيل مراودات و تبادلات به قرار زير پيش مي روند:
زن:عزيزم، مي خواستم درباره ي خواباندن بچه ها با تو صحبت کنم.ما توافق کرده بوديم که در اين کار به هم کمک کنيم.اما ظاهراً تو هميشه اعتراض مي کني که خسته هستي يا اضافه کاري داشتي و دست آخر اين من هستم که مجبور مي شوم به تنهايي آن را انجام دهم.
مرد:«دوباره شروع کردي، هميشه کاسه کوزه ها را سر من مي شکني که پدر خوبي نيستم. هيچ وقت هيچ چيز برات به اندازه ي کافي خوب نيست.»
اين تاکتيک زن را مجبور مي سازد تا فوراً حالت تدافعي به خود بگيرد. اين حالت را زخم زبان زدن مي دانم.حرکات آن نيز به اين ترتيب است که مرد، زن را با کليشه اي منفي مي چزاند و سپس موضوع مکالمه را که عبارت بود از اينکه آيا در انجام کارهاي مربوط به بچه ها به همسرش کمک مي کند يا نه، به اين موضوع که مشکل از زنش است تغيير مي دهد. به جاي آن که مايل باشد تا به خود و رفتار خود نگاهي بياندازد، خود را قرباني مظلوم و بي گناهي جلوه مي دهد که از ناحيه ي قوانين سخت و غيرمنطقي همسرش مورد محاکمه و بازخواست قرار گرفته است.
*مردها با استناد به اين باور غلط براي خود حسي قلابي از قدرتمند بودن خريداري مي کنند.
بعضي از مردها چنين باور دارند که چنانچه همه ي خواسته هاي نامزد/همسر خود را برآورده سازند، برده ي نيازهاي او مي شوند. پيش خودشان فکر مي کنند: «اگر کوتاه بيايم، بدبختي ها شروع مي شوند، ديري نمي کشد که بايد به هر ساز او برقصم و چيزي نمي گذرد که نوکر بي اختيار او مي شوم!»لذا به مجرد اينکه نامزد/همسرشان درخواستي از او مي کند، واکنشي افزوده و افراطي از خود نشان مي دهند و به جاي آنکه به آنچه نامزد/همسرش مي گويد گوش کند به گونه اي رفتار مي کنند که گويي تمامي حقوق و آزادي هاي او را زير پا گذاشته اند. اين گونه مردها فکر مي کنند بايد از اول همه ي حد و مرزها را خوب ترسيم کنند تا مبادا کسي حق شان را پايمال کند!
البته اين گونه مردها اشتباه مي کنند. در بيشتر موارد اين قبيل خواسته هاي زن ها نبردي بي امان بر سر تصاحب قدرت و کنترل در رابطه نيست، بلکه صرفاً بيان خواسته يا نيازي ساده است و ترس مرد مبني بر اينکه اگر «شل بگيرد يا وادهد» بزودي تمامي اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهد داد، بي پايه و اساس است. اين کار درست مانند اين است که ماشين تان به يک تنظيم موتور يا تعويض روغن نياز داشته باشد، اما شما بترسيد که چنانچه آن را نزد مکانيک ببريد و موافقت کنيد که روغن موتور را تعويض کند، مکانيک از شما خواهد خواست که کل موتور را تعويض کنيد!
*مردها از اين باور غلط استفاده مي کنند تا شکست خود را در برآورده ساختن نيازهاي نامزد/همسرشان لاپوشاني کنند.
داستان زير را يکي از زنان شرکت کننده در يکي از سمينارهايم تعريف کرد:
«من و شوهرم تازه ازدواج کرده ايم. او واقعاً مردي خوب و دوست داشتني است. فکر مي کنم پيش خودش فکر کرده بود که اگرهرشب آشغال ها را خالي کند مرا خوشحال مي کند. همين کار را هم مي کرد. متوجه شدم که هر شب تمامي سطل آشغال هاي تک تک اتاق ها را توي سطل اصلي خالي مي کرد و سپس با خوشحالي، سوت زنان آن را مي برد و دم در توي سطل هاي بزرگ خالي مي کرد.
يک روز پس از آن که به تازگي به آپارتمان جديدمان نقل مکان کرده بوديم، از او خواستم تا در شستن ظرف ها به من کمک کند. در کمال تعجب بسيار بداخلاق و عصباني شد. با شکايت گفت: «هر چه مي کنم تو را راضي نمي کند. هيچ وقت هيچ چيز کافي نيست!» راستش را بخواهيد اصلاً نمي توانستم بفهمم چرا تا اين حد عصباني است، مگر پس از آن که با هم صحبت کرديم. معلوم شد که او از جانب خودش (و بي آن که از من پرسيده باشد) تصميم مي گيرد که چه چيزي مرا خوشحال مي کند. من هرگز از او نخواسته بودم در خالي کردن آشغال ها به من کمک کند. لذا هر بارکه حدسيات او درست از آب در نمي آمدند، احساس مي کرد که شکست خورده است و من زني پرتوقع و سيري ناپذير هستم.»
احتمالاً داستان فوق براي بسياري از شما آشناست.
حال يا شوهرتان هديه اي برايتان خريده است که فکر مي کرده از آن خوشتان مي آيد و نيامده.يا قفسه بندي هايي براي قرار دادن قابلمه ها توي آشپزخانه ساخته بود. در حالي که ما همان طور که بوده است، از همه چيز راضي بوده ايم. يا نامزدتان بليط هايي براي تماشاي مسابقه ي کشتي تهيه کرده است آن هم تنها به اين دليل که يک روز درباره ي ورزش با او صحبت کرده بوديد و بعداً متوجه شده است که حالتان از کشتي به هم مي خورد!
يا ... گاهي اوقات حتي خوش قلب ترين و مهربان ترين مردها نيز فراموش مي کنند که خواسته هاي همسرشان را از او بپرسند و خودسرانه و از روي حدسيات، خود را به زحمت مي اندازند و در پي آن احساس شکست و اجحاف و... مي کنند و از دست نامزد يا همسرشان به اين بهانه که پرتوقع و سيري ناپذير است عصباني مي شوند.
واقعيت مربوط به باور غلط (1)
زنهاـ دست کم بيشتر آنهاـ بسيار نيز کم توقع اند و مي توان به راحتي با کوچکترين چيزها خوشحال شان کرد. فکر نکنيد صداي خنده ي شما را نمي شنوم! زيرا اينطور نيست؟!اما همچنان بر سر ادعايم خواهم ماند. اين موضوع که چنانچه نيازهاي واقعي يک زن را درک کنيد، راضي کردن و خوشحال کردن او نيز عملاً بسيار ساده خواهد شد. چنانچه باور نمي کنيد به شما پيشنهاد مي کنم، توصيه زير را بيازماييد و نتايج را ارزيابي کنيد: هر روز سه تعريف و تمجيد و تحسين کوتاه به نامزد/همسرتان بدهيد: يک تلفن اضافي، پنج دقيقه در آغوش گرفتن و صميميت، و پرسيدن يک سؤال ساده: «از دست من چه کاري ساخته است؟» «الآن چه کاري مي توانم برايت انجام دهم؟» سپس ببينيد که چگونه در برابرتان از خوشحالي و رضايت آب خواهد شد!
باور غلط (2) حفظ و نگهداري زن ها مشکل است
«زن ها خيلي سفت و سخت و پرتوقع هستند.»
«رابطه با زن ها مشکل است.»
فکر مي کنم کمتر زني باشد که اين باور غلط را در مقطعي از ازدواج خود توي سرش نکوبيده باشند: «اوه، خيلي سخت و دشواره. فکر نمي کردم با تو بودن اينقدر کار ببره. ما يکي که بريديم!» اين جمله ما را خرد مي کند. پيش خودمان فکر مي کنيم:«آيا حق با اوست؟ آيا من براستي اينقدر پرتوقع و غير قابل تحمل هستم؟»
قبل از آن که سؤال فوق را پاسخ گوييم، بگذاريد ببينيم منظور واقعي مردها هنگامي که مي گويند حفظ و نگهداري ما مشکل است، چيست.
*ما از مردها توقع داريم با ما صميمي باشند.
*ما از مردها توقع داريم افکار واحساسات شان را با ما درميان بگذارند .
*ما از مردها توقع داريم برايمان وقت بگذارند.
*ما از مردها توقع داريم با مشکلاتي که داريم رو به رو بشوند و از حل و فصل آن ها سر باز نزنند.
*ما از مردها توقع داريم آن ها نيز مانند ما روي رابطه مان کار کنند.
ممکن است مردي ليست بالا را بخوان و بگويد: «ببين، منظور من همين بود.ببين زن ها چقدر پرتوقع هستند!خيلي زحمت دارد.» اما دراين باره من با شما موافق نيستم.اين توقعات، توقعات فوق العاده و نامعقول زن هاي پرتوقع و پرزحمت نيست، بلکه ملزومات زيربنايي و اساس هر رابطه ي سالم و صميمي ميان هر دو انسان است.
اين همان جايي است که مردها به بيراهه مي روند. بدين معنا که به توقعات و نيازهاي طبيعي رابطه به گونه اي از خود واکنش نشان مي دهند که گويي توقعاتي غيرطبيعي، غيرمنطقي و غير واقع بينانه هستند.
پس در واقع اين زن ها نيستند که حفظ و نگهداريشان مشکل است، بلکه اين روابط ـ دست کم روابطي که منعکس کننده ي صميميت واقعي، دوستي و رشد شخصي باشدـ است که حفظ و نگهداري اش مشکل است.روابط موفق به هيچ وجه ساده نيست. بلکه بسيار هم دشوار و مشکل است و مستلزم کار و تلاش.اما ارزش اين سختي ها را نيز دارد.
چنانچه کمي بيانديشيد، خواهيد ديد هر آنچه در زندگي ارزشمند است مستلزم کار و زحمت بوده است.از خانه ي مطلوبتان گرفته يا فرزندان يا بدنتان و شغل و حرفه اي که داريد. تمامي اينها مستلزم صرف وقت بسيار، توجه، تلاش و حفظ و نگهداري هستند.فکر نمي کنم مردي وجود داشته باشد که با اين گفته مخالف باشد.زيرا مي داند هر آنچه به راستي ارزشمند است مستلزم مراقبت و محافظت است.
مردان عزيز:تصور کنيد يک ماشين کورسي داريد. ماشين زيبايي که مدتهاي طولاني رؤيايش را در سر مي پرورانديد.
آيا هرگز شکايت مي کنيد که:«اين ماشين هم که همه اش زحمت است. هر چند روز يکبار بنزين مي خواهد. مرتب بايد روغن آن را وارسي کني، باد لاستيکها را تنظيم کني و تازه اگر آن را نشوييد، بسيار بدنما به نظر مي رسد. اصلاً چرا آن را خريدم؟ زحمت زيادي براي خود درست کردم؟»
نه البته که اين چيزها را نمي گوييد. زيرا مي داند ماشين خوب مراقبت و رسيدگي خوب هم مي خواهد تا سالم بماند و خوب کار کند.
خب، روابط هم همين طور. روابط مستلزم توجه، کار و زحمت هستند تا سر پا و سالم بمانند. زنها به غريزه اينها را مي دانند. به همين دليل است که شمارا تشويق مي کنند يا از شما مي خواهند و يا حتي شما را مجبور مي کنند که ارتباط برقرار کنيد، صحبت کنيد، افکار و احساسات تان را بيان کنيد، صميمي باشيد و...ما زن ها مي دانيم که حفظ و نگهداري روابط مشکل است.به همين دليل به کمک شما احتياج داريم تا روي آن کار کنيم، تا هميشه در بهترين و مطلوب ترين وضعيت خود باشد.
زن ها استانداردهاي بالايي براي روابط صميمي خود دارند. نه از آن رو که ايرادگير و پرتوقع هستند، بلکه از آن رو که عميقاً متعهد و پاي بند عشق خود بوده مي خواهند که موفق باشند.
برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (2)اين ها هستند:
*مردها از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي کار نکردن بر روي رابطه استفاده مي کنند.
هنگامي که مردها زني را به اين بهانه که حفظ و نگهداري او مشکل است از سر باز مي کنند، در واقع اين پيام را به او مي دهند که مي خواهند از زير کل رابطه و مسئوليت هاي آن شانه خالي کنند. گويي با گفتن اين جمله که حفظ نامزد/همسرشان مشکل است مي خواهند خود را از گوش دادن به نظرات او يا وقت گذاشتن براي او يا تلاش براي ايجاد و حفظ صميميت با او راحت و خلاص کنند.مردان عزيز: مي دانم همواره حفظ و نگهداري يک رابطه موفق کار ساده اي نيست، اما همان گونه که بارها نيز گفته ام و خواهم گفت ارزش آن را خواهد داشت.
واقعيت مربوط به باور غلط (2)
باور غلط (3) زن ها مي خواهند آدم را هميشه تحت کنترل داشته و همه جا آن ها را تعقيب کند.»
«هميشه همه چيز بايد مطابق ميل زن ها باشد و گرنه ناراحت مي شوند.»
«زن ها دوست دارند از آدم يک نوکرـ بله قربان گو، زن ذليل ـ بسازند.»
اين ها نمونه هاي از مورد علاقه ترين شکايت هاي مردها از ما زن ها و در عين حال همان هايي هستند که بيش از هر چيز ما را ناراحت مي کنند: اين که ما زن ها کنترل گر و فريب کار هستيم و تلاش هاي ما در جهت بهبود و اصلاح روابط مان، تنها تلاش هايي موذيانه براي کنترل و بهره کشي از مرد زندگي مان است.
ماجرا از اين قرار است:مردها تلاش ما براي سازمان دهي، برنامه ريزي و حل مشکلات را مي بينند و سپس آن را به اشتباه به عنوان تلاشي از جانب ما براي کنترل کردن مردها و بهره کشي از آن ها تعبير مي کنند.
واقعيت:زن ها مي خواهند کمک کنند، ايفاي نقش کنند، بهبود ببخشند، ارتقاء دهند و به حساب آورده شوند.
به ياد داشته باشيد:به طور معمول نيت واقعي زن ها اين نيست که مردها را کنترل کنند. زن ها در واقع مي خواهند آنچه را در توان دارند از روي عشق به شما و رابطه ارائه دهند. حال به هر شکل که مي خواهد باشد:سازمان دهي نظرات، پيشنهادها، جايگزين ها و... هنگامي که مرد اين تلاش زن را به معناي تلاش براي مغلوب کردن يا کنترل او تعبير مي کند، در واقع يکي از اساسي ترني جلوه ها و نمودهاي عشق زن نسبت به خود را پس زده است.
*مردها بدينوسيله احساسات و کرده هاي خود را پنهان مي کنند.
جک، روزهاي سختي را در شغل جديد خود مي گذراند. محيط کار جديد او به مراتب پراسترس و دشوارتر از شرکت قبلي او است. به طوري که حتي پس ازگذشت چندين هفته هنوز احساس نمي کند که در شغل جديد خود جا افتاده است. هرشب خسته و کوفته و افسرده به خانه مي رسد، اما هنگامي که همسرش الن از او مي پرسد موضوع چيست، چيزي به او نمي گويد و فقط به طرزي مبهم و ناواضح زير لب شکايت مي کند که روز بدي را پشت سرگذاشته است.
الن، جک را از نوجواني هنگامي که چهارده پانزده ساله بودند، مي شناسد و به خوبي مي داند که از وقتي جک شغل جديد خود را شروع کرده است بسيار مضطرب به نظر مي رسد.هفته ها مي گذرد و الن همچنان منتظراست چيزي از جک بشنود،اما تمامي درخواست هاي او در اين رابطه تنها با سکوت او مواجه مي شوند،نهايتاً ديگر تحمل نمي کند و يک شب پيش از شام موضوع را پيش مي کشد:
«جک،مي دانم که از شغل جديد راضي نيستي و من فکري دارم که مي تواند به تو کمک کند.پسرخاله ام بيل، در شرکت بزرگي کار مي کند که مشابه شرکت توست، بار اول که او هم در آن جا شروع به کار کرد بامشکلاتي نظير مشکلات تور رو به رو شده بود.شايد اگر به بيل زنگ بزني و با او صحبت کني به تو کمک کند تا بتواني با شرايط کنار بيايي.اين فکر را هم کردم که اگر آخر هفته ها من پسرها را به تمرين فوتبال ببرم تو وقت بيشتري داشته باشي تا در خانه کار کني.»
الن سخت نگران شوهرش است و تنها نيت او اين است که به او کمک کند تا اوضاع بهتر شود. اما ازعصبانيت شوهرش در حيرت مي ماند:
«خداي من، الن، آيا مي تواني کاري به کار من نداشته باشي و مرا به حال خودم بگذاري؟ مگرمجبوري توي همه چيز از جمله کار و شغل من هم دخالت کني؟ خيلي دوست داري تک تک حرکات را کنترل کني، اينطور نيست؟»
داستان از اين قرار است که جک تلاش الن براي کمک و حمايت از او و بهبود شرايط کاري اش را با تلاش او مبني برکنترل کردن خود اشتباه گرفته است.
*مردها بدين شکل احساس مي کنند که همه ي کارها را خودشان به تنهايي انجام داده اند.
يي از رايج ترين شکايت هاي زن ها از مرد زندگي شان آن است که بيشتر مردها،در فرآيند تصميم گيري خود زن ها را دخالت نمي دهند.به ياد دارم زني مي گفت:«هنگامي که شوهرم تصميمي مي گيرد و تا لحظه ي آخر که آن را عمل کرده است چيزي به من نمي گويد، احساس مي کنم که به حساب نيامده ام.»از آن جا که زن ها از اين احساس بيزارند پس تلاش مي کنند تا خود را به نحوي در جريانات زندگي همسرشان وارد کنند.بدين معنا که سؤال مي پرسند و راه حل ارائه مي دهند.مشکل زماني آغاز مي شود که مرد علاقه و کمک ما را به معناي تلاشي براي مداخله يا به دست گرفتن کنترل اوضاع و سلطه جويي تعبيرمي کند.
زن ها دوست دارند با شوهرشان مثل يک تيم باشند. هر گاه از همسرمان درباره ي مسائل و مشکلات اش جويا مي شويم يا کمکي ارائه مي دهيم، به اين دليل نيست که مي خواهيم او را کنترل کنيم،بلکه از آن روست که مي خواهيم ما نيز شرکت داشته باشيم.نياز نداريم که هميشه
تصميم نهايي را ما بگيرم يا حرف آخر را ما بزنيم،بلکه تنها دوست داريم ما نيز به بازي گرفته شويم و در آن شرکت داشته باشيم.
متأسفانه اين نياز ما زن ها مبني براينکه دخالت داده شويم با اين نياز مردان مبني بر اينکه همه چيز را خودشان به تنهايي انجام دهند (تا احساس قوي بودن و مستقل بودن کنند)در تقابل و برخورد زيادي قرار گرفته است. گويي مردان چنين باوردارند که چنانچه کمکي دريافت کنند به اين معناست که ضعيف هستند.لذت به راحتي دست رد به سينه نامزد/همسرشان مي زنند و او را متهم مي کنند که کنترل کننده يا سلطه جو هستند.سپس به تنهايي دست به کار مي شوند تا بدين وسيله احساس مستقل بودن و خودمختار بودن کنند.
واقعيت مربوط به باور غلط (3)
باور غلط (4)
«زن ها خيلي حسود هستند.انگار مي خواهند مردها را تصاحب کنند.»
«همه ي زن هايي که مي شناسم از اين وحشت دارند که روزي کسي مرد زندگي شان را از آن ها بدزدد.»
«مردهاي بيچاره حق ندارند با هيچ زن ديگري حرف بزنند، و گرنه زن شان از حسادت دق مي کند!»
«زن ها بدشان نمي آمد چنانچه مي توانستند ما را در غل و زنجير کنند و چشمان مان را ببندند تا اصلاً نتوانيم به زن ديگري نگاه کنيم.»
داستان هاي زير داستان هايي واقعي هستند:
کندس تلفني با خواهرش درباره ي شوهر خود صحبت مي کند. مي گويد: «خيلي نگران هستم.زني در دفتر کار جيک کار مي کند که مي دانم به او نظر دارد.چند روز پيش به شرکت جيک رفته بودم، نمي توني باورکني چه جوري رفتار مي کرد.مدام کنار او مي نشست. جُک هاي احمقانه تعريف مي کرد و از تعريف و تمجيد جيک دست برنمي داشت.آن هم درست جلو روي من!»
خواهر کندس مي پرسد: «چه شکلي بود؟»
«خب، راستش، خيلي خوشگل بود.بدتر از همه، مجرد هم بود. راستش، وقتي به او نگاه مي کردم، خيلي حالم بد مي شد.»
«جيک دراين باره چه مي گويد؟»
«مشکل همين جاست. وقتي که در اين باره با او صحبت کردم. خيلي به اش برخورد و گفت من زيادي حسود هستم و سوءظن دارم. اما واقعاً اينطور نيست. با چشم هاي خودم ديدم.»
مردان عزيز:احتمالاً پيش خودتان فکر مي کنيد داستان هايي که من نقل کردم به خوبي مؤيد اين نکته هستند که زن ها در واقع بسيار هم حسود هستند. خب، متأسفم که شما را نوميد مي کنم. اما اصلاً هم اينطور نيست. تمامي زن هاي فوق در يک چيز مشترک هستند. همگي آن ها مي خواستند که از
رابطه ي خود با مردي که دوستش داشتند، محافظت کرده باشند. در هر يک از موارد بالا، زن ها پيوند صميمي ميان خود و نامزد/همسرشان را به خطر يا تهديدي مواجه مي ديدند، از اين رو با حالتي تدافعي برخورد کردند. در هر مورد نيز مردها غريزه ي تدافعي زن ها را با حسودي اشتباه گرفته بودند.
باور غلط:زن ها حسود هستند.
واقعيت: زن ها محافظ و نگاهبان روابط صميمي و نزديک خود هستند.
نظير همين حس حمايتگري در روابط ما با مردها نيز خود را آشکار مي سازد. زن ها همواره گوش به زنگ هرگونه خطرات احتمالي در رابطه با معشوق خود هستند و بايد اعتراف کنيم که يکي از همين خطرات و تهديدات احتمالي همواره زنان ديگر هستند.اين را نه به عنوان قضاوتي درست و معتبر درباره انسان ها، بلکه به عنوان مشاهده اي بي طرفانه از واقعيات دنياي کنوني مي گويم.لذا هنگامي که مردي از همسر خود مي پرسد: «مگر به من اعتماد نداري؟»پاسخ همسر او در واقع اين است که:«مسئله اعتماد يا بي اعتمادي به تو نيست.قضيه آن است که به زنان ديگر اعتماد ندارم.»
هنگامي که مگ از شوهرش آلن به خاطر E-mail هاي مکرر به نامزد قبلي و به تازگي طلاق گرفته خود ناراحت و عصباني مي شود، حسود نيست. بلکه مي خواهد از رابطه ي خود مراقبت و محافظت کرده باشد.
هنگامي که کندس نيز به خواهرش مي گفت از ناحيه ي زني که در محل کار شوهرش مدام به پروپاي او مي پيچد، نگران است، حسودي نمي کرد. بلکه مي خواست از رابطه اي مراقبت و محافظت کند. در هر يک از موارد فوق، آنتن هاي اين سه زن فعال شده بودند، زيرا نظام هشدار مرکزي آنان مي گفت:
آماده باش!امواج انرژي جنسي اي ثبت شده است که به طرف شوهر شما نشانه گيري شده اند!آژير قرمز!.
لازم است در اينجا بيفزايم که در طي سال ها روابط صميمي در شک ها و سوءظن هاي خود نسبت به مغرض بودن زن هاي ديگر نسبت به شوهر و يا برعکس، يک بار هم مرتکب اشتباه نشده ام.گاهي اوقات شايد سال ها بعد مشخص مي شد که درست فهميده بودم، آن هم تنها به اين دليل که چند سال طول مي کشيد تا نتيجه ي آن معلوم شود يا شوهرم اعتراف کند که بله، در واقع او نيز به آن زن علاقه مند شده بود، يا آن زن به شوهرم چراغ سبز نشان داده بوده است.فکر مي کنم نظير همين حالت درباره ي بيشتر زن هاي ديگر نيز صدق مي کند.
زن ها معمولاً بوي خطر را از يک کيلومتري تشخيص مي دهند. زن هايي نيز وجود دارند که مشکلات روحي جدي دارند و هر بارکه شوهرشان براي خريد به دکان بقالي سر محل مي رود،حسود مي شوند، اما اين دسته از زنان در اينجا مورد بحث ما نيستند و به اين گونه اختلالات حاد و افراطي در جاهاي ديگر به خوبي اشاره شده است.در اينجا موضوع
بحث ما تنها مراقبت ها و محافظت هاي معمولي و روزانه اي است که به غلط توسط مردها برچسب حسودي و ناامني مي خورد.
آنچه در اينجا مورد بحث ماست حد و مرزهاست. حدود و ثغور آن هم به معناي احترام به انرژي جنسي و صميميت ميان دو نفر که يک زوج متعهد را تشکيل داده اند و بايد با هيچ کس ديگري آن را تقسيم نکنند. زن ها به اين قبيل حدود و ثغور و يا هر چيزي که تماميت رابطه آن ها را تهديد کند، بسيار حساس اند.حدود و ثغور کندس آن بود که تنها اوحق دارد از شوهرش دلبري کند،اما زن همکار او اين حدود و ثغور را زير پا گذاشته بود. مگ نيز به اين حد ومرز اعتقاد داشت که شوهرش تنها بايد با او ساعت ها به گفتگو و صحبت درباره ي افکار و احساساتش بپردازد و نه با هيچ زني ديگري. اما نامزد قبلي او به اين حريم آنها تجاوز کرده بود.
آيا امکان دارد که هر سه ي اين زن ها بي دليل ناراحت شده و عکس العمل نامتناسب از خودشان داده اند و همکار زن يا نامزد قبلي وهيچگونه نيت يا قصد شومي نداشته اند؟ من شخصاً عقيده دارم که اگر نه در همه ي موارد، اما در اکثر آنها اين زنها هستند که زودتر از مردها انرژي جنسي نامناسب از خود ساطع مي کنند.به علاوه حتي با اين فرض که هر سه ي اين زن ها اشتباه کرده باشند و زن هاي مقابل هيچگونه نيت يا منظور خاص نيز نداشته بودند، واکنش آنها برخاسته از حس حمايتگري و محافظت بود،نه از سر رشک و حسادت.
برخي مشکلات ناشي از باور غلط (4) به قرار زير هستند:
*مردها احساس مي کنند که زن ها نسبت به آن ها بي اعتماد هستند. هر گاه مردها به غلط رفتار حمايتگرانه را با حسودي اشتباه مي گيرند احساس مي کنند که نامزد/همسرشان به آن ها بي اعتماد است، لذا به آن ها بر مي خورد و عصباني مي شوند.اما در واقع واکنش زن ها در اين گونه مواقع هيچ گونه ارتباطي با اعتماد يا بي اعتمادي نسبت به مردها ندارد. بلکه در واقع اشاره به موقعيتي ناخوشايند، مضر يا احياناً تهديد آميز دارد.
فرض کنيد قرار است به نقطه اي دورافتاده از کشور سفر کنيد. يکي از دوستان شما از برنامه ي سفر شما باخبر شده و به شما مي گويد که در آن منطقه ي خاص عنکبوت هاي سمي اي وجود دارد که بسيارنيز خطرناک هستند و اضافه مي کند که اگر به جاي شما باشد از اين سفر منصرف مي شود.چه عکس العملي به او نشان خواهيد داد؟ آيا به او مي گوييد:«به من اعتماد نداري؟ فکر مي کني نمي توانم از خودم مراقبت کنم ؟» البته که نه. بلکه در عوض از دوست خود به دليل توجه اش به شما تشکر مي کنيد.
مردان عزيز: حال تصور کنيد گيرنده هاي نامزد/همسرتان انرژي هاي جنسي نامناسبي را ثبت کرده اند که مشخصاً به نفع رابطه ي صميمي شما نيستند:زن ديگري که به شما علاقه مند است، حال چه پنهاني يا آشکار، محيط يا دوستاني که ممکن است شما را وسوسه کنند، يا ... هنگامي که نامزد/همسرتان اين نکته را به شما گوشزد مي کند، در واقع همين کار را کرده است.منظور او اين نيست که نسبت به شما بي اعتماد است. منظورش اين هم نيست که شما حتماً به او خيانت خواهيد کرد.تنها مقصود او اين است که شما را در مقابل عوامل مشکل ساز يا خطرناک محافظت کند.
بيشتر مردها نگراني هاي حمايتگرانه نامزد/همسرشان را کاملاً ناديده مي گيرند، زيرا احساس مي کنند به آنها توهين شده يا غيرمنصفانه مورد اتهام قرار گرفته اند.از اين رو چشمان خود را بر روي موقعيت يا شرايطي مي بندند که مي تواند برايشان خطرساز باشد، و خود را مبتلا به خطراتي مي کنند که در واقع بايد فوراً به آن توجه کنند و از آن بگريزند.
مردي را مي شناسم که اشتباه فوق را مرتکب شده و بهاي گزافي را نيز براي آن پرداخت.همسر اين مرد نگراني خود را از جانب دختري که دوست آنان بود به شوهرش ابراز کرده و گفته بود که احساس مي کند آن دختر مي خواهد چيزي بيش از تنها يک دوست باشد.البته اين زن هيچگونه مدرک يا سندي دال بر اثبات اين نگراني خود در دست نداشت. حرکاتي که زن از دختر مشاهده کرده بود، نحوه اي بود که به شوهرش نگاه
مي کرد يا عذر و بهانه هايي که براي تلفن زدن به او مي تراشيد وحرکات بدن او در حضور شوهرش بود. شوهر آن زن که مردي مهربان و مؤدب بود، از اينکه همسرش چنان افکار نامنصفانه اي درباره ي دختر داشته ناراحت شده و حتي به مراتب نيز اين اين حقيقت که همسرش فکر مي کرده او نمي تواند چنين حرکات تحريک آميزي را تشخيص بدهدـ چنانچه واقعاً اتفاق افتاده بودند؛ که به عقيده ي مرد هزگز هم چنين نبودـ از دست همسرش عصباني مي شود. پاسخ و واکنش اين مرد به همسرش اين بود که هشدارهاي همسرش را تماماً ناديده بگيرد و براي اين که به او اثبات کند، حدسيات او غلط بوده است و هيچ گونه جاي نگراني وجود ندارد، حتي عمداً نيز اوقات بيشتري را با اين دختر مي گذراند.
خب، مي توانيد بقيه ي داستان را حدس بزنيد. يک شب که همسر مرد، شهر را براي يک مسافرت شغلي ترک کرده بود، دختر به مرد زنگ مي زند و مي گويد که به جهت اتفاق بدي که براي او افتاده است خيلي ناراحت است و اينکه نياز دارد، مرد به خانه او برود تا درباره ي چيزي با او صحبت کند. صحبت هاي زن مدام در طول راه توي گوش مرد زنگ مي زنند.اما براي اينکه به فکر خودش در برابر حسادت همسرش طغيان کند، لج بازي مي کند و به راه ادامه مي دهد.همين که به خانه ي دختر مي رسد و روي کاناپه مي نشيند، ملاحظه مي کند که دختر لباس هاي بسيار نازک و بدن نما پوشيده است و با وجود اين که زنگ خطر را توي سر خودش مي شنود، همچنان اصرار مي ورزد که همسرش اشتباه مي کرده و اينکه حق با خود اوست، چند دقيقه طول نمي کشد که زنگ خطر به آژيري گوش خراش تبديل مي شود.در اينجا مناسب نمي بينم
آنچه را که دختر بدان مبادرت مي ورزد بيان کنم و چنانچه کنجکاو شده ايد و مي خواهيد بدانيد که آيا مرد نيز به او پاسخ مثبت مي دهد يا نه، به شما مي گويم که نه. مرد بيچاره که حسابي شوکه شده و ترسيده است به طرزي مضحک و خنده دار مثل دست و پا چلفتي ها، تمامي پيش روي هاي دختر را پس مي زند و از آن خانه فرار مي کند.اما خراب کاري ها ديگر اتفاق افتاده اند و او نمي تواند ديگر جلوي آن ها را بگيرد. او با بي توجهي به هشدارهاي همسرش و افراطي دانستن آن ها و نيز تعبير آن به عنوان حسادت احمقانه، خود را در موقعيت خطرناکي قرار داد که برايش گران تمام شد. کمترين آسيب آن اين است که هربار دختر را در مناسبت هاي اجتماعي در جايي مي بيند، صحنه ي زشتي که ميان آن دو اتفاق افتاده بود در ذهنش مجدداً تداعي مي شود و به او احساس ناخوشايندي دست مي دهد.
مردان عزيز:آيا درس لازم را از داستان فوق گرفته ايد؟ هرگز اجازه ندهيد غرور و منيت شما، دورانديش همسر شما را مغلوب خود کند. از روي لج بازي به خود دروغ نگوييد و خود را گول نزنيد.از خود و ازدواج تان در برابر اين گونه خطرات احتمالي و «آتش هاي زير خاکستر» محافظت کنيد.
*مردها عصباني مي شوند و احساس مي کنند ما زن ها مي خواهيم آزادي آنان را محدود يا مختل کنيم.
«سعي نکن به زور به من بگي با کي دوست باشم با کي دوست نباشم.»
«اگه بخوام با زني فقط دوست باشم، اين کار رو مي کنم.»
جملات فوق برخي از گفته هايي هستند که بيشتر به هنگام اشاره به مشکلات بالقوه در رابطه با زني ديگر از نامزد/همسرمان مي شنويم. همانگونه که ديديم مردها حس مراقبت و محافظت در ما را تلاشي براي کنترل و سلب آزادي خود مي بينند.مردان عزيز:در بسياري از اوقات، شما حتي اطلاعاتي را که نامزد/همسرتان سعي دارد به شما بدهد، نمي شنويد زيرا سريعاً از خود واکنش نشان مي دهيد و احساس مي کنيد که او با ارائه اين اطلاعات و بازتاب به شما قصد دارد دوباره شروع کند!لذا نگراني هاي او را ناديده مي گيريد و در برابر او شورش مي کنيد؛ تنها به اين دليل که به او اثبات کنيد هر کاري دوست داشته باشيد مي کنيد. اين دقيقاً همان اتفاقي بود که براي مرد داستان پيش روي داد و نهايتاً اينطور شد که توي دردسر و زحمت زيادي افتاد.
واقعيت مربوط به باور غلط (4)
منبع:رازهايي درباره زنان
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}