نهج البلاغه در كلام رجال انديشه
نهج البلاغه در كلام رجال انديشه
در امثال و حكم عربى شهرت دارد كه «كلام الملوك، ملوك الكلام» ، اين سخنى به غايت حكيمانه است، نهجالبلاغه مولا اميرالمؤمنين كه الحق «اخ القرآن» نام گرفته نيز مصداق عالى اين سخن حكمتآميز است، زيرا از زبان و قلم بزرگ مردى تراويده كه در جهان سخنورى يگانه بوده كلامش سرآمد كلامهاست. از همين روى درباره اين اثر جاودانه گفتهاند «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق».
آرى، امام مؤمنان در عرصه سخنورى گوى سبقت از همگان ربوده و توسن بلاغت را در ميدان فصاحت بىمهابا تازانده و هيچ كسى ياراى هماوردى با او را ندارد، و نه تنها هم كيشان امام متقين بر بىرقيبى وى اذعان دارند، بلكه سخنوران غير مسلمان هم بر اين امر گواهند، و جز اين نيست كه كلام امام على (علیه السّلام) مؤيد از جانب حق است و از زبان و قلمى تراويده كه در شهر علم نبى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است .
در ابتدا جهت تيمن به ذكر بياناتى از بنيانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى (رحمت الله علیه) مىپردازيم:
ما مفتخريم كه كتاب «نهجالبلاغه» كه بعد از قرآن، بزرگترين دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترين كتاب رهايى بخش بشر است و دستورات معنوى و حكومتى آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ماست».[1]
و در پيام ديگرى آن را شفاى دردهاى فردى و اجتماعى دانسته و آن را اقيانوسى معرفى مىنمايد كه هر دانشمندى در آن فرو رود، غرق مىشود.[2]
سخنوران و دانشمندان عرب به حكم همزبانى اولين كسانىاند كه حلاوت اين اثر ماندنى را چشيدهاند:
سيد رضى كه خود همت به جمعآورى اين اثر سترگ گماشته و با نهجالبلاغه جاودانه شده و همچون قطرهاى كه خود دريا شده مىنويسد:
«جويندگان و سود برندگان از آن زياد است و اين به دليل گران سنگى و قدر و منزلت اين كتاب در فراهم داشتن شگفتىهاى سخنورى و زبانآورى اوست».[3]
عبدالحميد كاتب از سخنوران بزرگ عرب در عهد مروان، چشمه جوشان مكتب ادبى خود و سبب نويسندگى اش را حفظ خطبههايى چند از نهجالبلاغه مىداند.
«هفتاد خطبه از خطبههاى على (علیه السّلام) را حفظ كردم و پس از آن ذهنم جوشيد كه جوشيد».[4]
و چون از فصاحت و بلاغتسخنان او پرسيدند، پاسخ مىدهد كه حفظ كلمات علىّ سبب فصاحت و بلاغت سخنانم شده است .
«بعد از قرآن و بيانات پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر كلام و خطبه و مقالهاى را كه خواندم و شنيدم توانستم با آن رقابت كنم و بهتر از ان يا همانندش را بگويم، مگر كلمات اميرالمؤمنين على «ع» را كه هرچه كوشيدم توانايى رقابتبا آن را در خود نيافتم».[5]
ابن ابى الحديد كه عالم سنى مذهب منصفى است و شرح بزرگش بر نهجالبلاغه شهرت جهانى دارد، سخنان مولا را برتر از كلام مخلوق و كمتر از كلام الهى دانسته و مىگويد اگر چه ياران پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از فصيحان بودند، ولى على (علیه السّلام) از همه آنها افصح بود .
همگان دو هنر خطابه و نويسندگى را از وى فرا گرفتهاند، و به همين دليل است كه يك دهم بلكه يك بيستم آنچه را كه مردمان از سخنان على (علیه السّلام) گردآورى كرده و حفظ كردهاند، در مورد سخنان هيچ يك از صحابه رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام ندادهاند، با اين كه در ميان آنان نيز فصحاى بزرگى وجود داشتهاند.
و سپس كلام امام (علیه السّلام) را برتر از كلام حكيمانى چون افلاطون، ارسطو و سقراط دانسته است و مىگويد:
«فصاحت را بين كه چگونه مهار خود را به دست على داده و زمام خويش را به وى سپرده است . نظم شگفت الفاظ را بنگر كه يكى پس از ديگرى مىآيند و در اختيار او قرار مىگيرند . گويا چشمهاى است كه خود به خود و بدون زحمت از زمين مىجوشد . سبحانالله كه جوانى از عرب و در شهرى چون مكه مىبالد و با هيچ حكيمى هم برخورد نكرده است اما كلماتش در حكمت نظرى، برتر از سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته و با اهل حكمت عملى نيز آمد و شد نداشته اما از سقراط هم پيشى گرفته است».[6]
«از معانى گوارا و شيواى سخنان على (علیه السّلام) هر سخنورى سيراب شده و به سبك كلام وى هر خطيبى لباس سخنورى به تن كرده است؛ چرا كه مولا آبشخور بلاغت و زاينده آن است و ابر پر بار فصاحت مىباشد به حدى كه خود فرمود: ما فرمانروايان كشور سخنيم و درختسخنورى در وجود ما ريشه دوانيده و شاخهها آورده است».[7]
شيخ محمدحسن نانل المرصفى كه از اديبان مهم جهان عربى است، نهجالبلاغه را همچون قرآن كريم، نوعى معجزه مىداند و مىگويد:
«نهجالبلاغه برهانى روشن بر اين است كه على (علیه السّلام) بهترين نمونه زنده روشنايى و دانش، هدايت و فصاحت و معجزه قرآنى است . در اين كتاب دلائل و نشانههايى از دانش وسيع و سياست صحيح و موعظههايى روشنگر امام على (علیه السّلام) به چشم مىخورد كه شبيه آن در آثار هيچ يك از دانشمندان بزرگ و فيلسوفان و نوابغ ديده نمىشود. مولا در ژرفاى دانش و دين و سياست فرو رفته و در همه اين موارد سربلند بيرون آمده است».[8]
«كسى كه مىخواهد در دانش و نگارش برتر از همه قرار گيرد، بايد به نهجالبلاغه متوسل شود و از حفظش كند».
وى به فرزندش سفارش مىكند كه هرگاه خواستى در دانش و ادب و نگارش بر ديگران برترى جويى حتما قرآن و نهجالبلاغه از بر كن.[9]
طه حسين، اديب بزرگ معاصر مصرى كه امروزه به سمبلى ادبى براى اديبان عرب مبدل شده و وجهه مذهبى زيادى هم ندارد، عقيده دارد كه:
«من پس از وحى خداوندى، سخنى شيواتر و زيباتر از كلمات على (علیه السّلام) را سراغ ندارم».[10]
«هر كس بخواهد روح تشنه خود را از بيانات على (علیه السّلام) سيراب سازد بايد به نهجالبلاغه روى آورد و آن را با دقت و صفحه به صفحه بخواند و گام نهادن در پرتو آن را فرا گيرد».[11]
«ابن نباته» عبدالرحيم بن محمد اسماعيل، خطبهها و مواعظ مولا را گنجى تمام نشدنى مىداند و مىگويد:
«از خطابهها گنجى از بركردهام كه هرچه از آن بردارم نمىكاهد و بلكه افزون مىشود و بيشتر آنچه را كه از بركردهام حدود يكصد فصل از كلمات موعظهآميز على بن ابيطالب است».[12]
شيخ محمد عبده كه در زمان خود شيخ مطلق الازهر بود و افتخار شاگردى مفخر شرق «سيد جمالالدين اسدآبادى» را دارد و چه بسا شرح نهجالبلاغه وى نيز نشانى از تاثير روح شيعى و حماسى سيد بر وى باشد و سخنان امام را پس از آيات قرآنى و كلمات رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعترين كلام دنياى عرب مىداند. وى مىگويد:
«در ميان تمام مردم عرب كسى نيست كه معتقد نباشد سخن على (علیه السّلام) پس از قرآن و احاديث رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شريفترين و بليغترين و جامعترين سخنان است».[13]
همو در فراز ديگرى آن را آموزشگاه پند و حكمت دانسته و تمسك بدان را پاك كننده دلها مىداند. عبده مىنويسد:
«در هنگام مطالعه نهجالبلاغه هرگاه به فصلى ديگر مىرسيدم، حس مىكردم كه پردههاى سخن عوض مىشوند و آموزشگاههاى پند و حكمت تغيير مىيابند. گاهى خودم را در ميان جهانى مىيافتم كه روح بلند معانى با زيور عبارات تابناك آن را آبادان ساخته است. اين معانى، پيرامون جانهاى پاك و دلهاى روشن مىگردد تا به آنها رستگارى و الهام كند و به مقصد عالىشان برساند و از لغزش گامهاى گوناگون دورشان سازد و به شاه راه مستحكم فضيلت و كمال برساند».
اين گونه سخنان از مردى كه خود هم فقيه است و هم در ميدان ادبيات عرب شهرهور است، بيانگر مكانت و منزلت والاى نهجالبلاغه مىباشد.
يكى ديگر از ادباى شهير عرب «دكتر زكى مبارك» صاحب كتابهاى مهم «النثر الفنى» و «عبقرية الشريف» و تحقيقات برجسته در آرايههاى ادبيات عرب است. وى در كتاب «النثر الفنى» كه به بررسى زيبايىهاى كلام عرب پرداخته، پس از توصيف نثر فنى درباره جايگاه سخن بحث مىكند و چنين ادامه مىدهد:
«نامههاى على بن ابىطالب و خطب و وصيتنامه و عهدنامههاى او از صنعت ايجاز و تطويل بجا برخوردار است. على وقتى كه پيماننامه مىنويسد، گفتار را طولانى مىسازد؛ چرا كه عهدنامه، دستورهاى سياسى منطقهاى را كه حاكم بدانجا اعزام مىشود، در بردارد. اما زمانى كه براى خواص ياران خود نامه مىنگارد، عبارتها كوتاه است؛ چرا كه در اين گونه موارد موجبى براى طولانى ساختن گفتار نيست».[14]
به گفته دكتر «على الجندى» رئيس دانشكده علوم قاهره، سخنان حضرت على (علیه السّلام) به حدى زيباست كه گويى شعر منثور است. وى درباره نثر امام مىگويد:
«نوعى خاص از آهنگ موسيقى كه بر اعماق احساسات پنجه مىافكند در اين بيانات هست . از نظر سجع، چنان منظوم است كه مىتوان آن را «شعر منثور» ناميد».[15]
«ابوعثمان عمروبن جاحظ» كه از ادباى بنام و طراز اول ادبيات عرب است، به جمله با ارزش «قيمة كل امرئما يحسنه» كه تراويده فكر بلند امام متقين است، اشاره مىكند و مىگويد:
«اگر از نوشتههاى على (علیه السّلام) جز همين كلمه را نداشتيم آن را شافى و كافى و بىنياز كننده مىيافتيم بلكه آن را برتر از كفايت و منتهى به غايت مىدانستم چرا كه نيكوترنى سخن آن است كه اندك آن ترا بسيار بىنياز سازد و معنى آن در ظاهر لفظ باشد».[16]
گذشته از گفتارهاى عرب زبانان، به مصداق «همدلى از همزبانى خوشتر است» فارسى گويان نيز افزون بر تمايلات شيعى كه خود موجب اهتمام آنان به كتاب مولا شده، چون ذاتا اهل ذوق و عرفانند به سخنان زيبا و حكمتآميز گرايش دارند. لذا نهجالبلاغه در ميان ايرانيان، پس از قرآن مكانت عالى را بدست آورده و همواره در كنار كتاب الهى زينت افزاى كاشانه هر مسلمانى است. در اين فراز بجاست به بررسى گفتارهايى از دانشوران ايران زمين پيرامون كلمات عالىشان مولا على (علیه السّلام) بپردازيم.
يكى از شارحان بزرگ فارسى نهجالبلاغه مرحوم ملا صالح روغنى قزوینى است كه در عهد شاه عباس دوم سليمان صفوى مىزيسته و از مترجمان زبردست عصر خويش بوده و ترجمهها و شرحهاى او بر كتب مهمى چون نهجالبلاغه، صحيفه سجاديه و مثنوى رومى در دربار صفوى مقبوليت تام داشته است. وى از شاگردان حكيم متبحر «ميرداماد» مىباشد.[17] مهمترين اثر وى «شرح نهجالبلاغه» به فارسى است كه به گفته مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى از سودمندترين و مفيدترين شرحهاى نهجالبلاغه است[18] كه البته چاپ هم شده است.
اين دانشمند، نهجالبلاغه را جامع و عديمالمثل و فوق طاقتبشرى دانسته است.[19] مرحوم استاد على دوانى كه امروزه از رجال شرح حال نويس مهم بهشمار مىرود و تاليفات متعددى در آثار و احوال دانشمندان دارد، برآنند كه نهجالبلاغه خود بهترين وسيله شناخت امام متقين على (علیه السّلام) است. دانشمندان معتقدند كه پس از قرآن دنياى اسلام كتابى از لحاظ ابعاد و ارزشهاى اسلامى همچون نهجالبلاغه در اختيار ندارند.[20]
گروهى ديگر نيز نهجالبلاغه را به عنوان برگزيده سخنان مولا، بيان گر اسلام راستين و ترجمان وحى خدا و برگدان شيوايى قرآن مىدانند[21] و منشا اين دفتر حكمت را نيز قرآن دانستهاند. لذا همه حكمتها و دستورات مندرج در آن را ملهم از قرآن و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانستهاند.[22]
مرحوم استاد دكتر سيد جعفر شهيدى كه از اديبان طراز اول كشور ما بود و استادى مسلم او بر لغت و ادب عرب مورد تاييد و تصديق همگان است و ترجمه شيوايش از نهجالبلاغه ناسخ همه ترجمههاى پيشين شده است، اين كتاب عظيم را منبع و سرمايه غنى همه اديبان، شاعران، خطيبان و نويسندگان تاريخ اسلامى دانسته و همه مطالب آن را يك گنجينه سرشار مىداند. وى مىگويد:
«پس از آن كه شريف رضى سخنان امام را از خطبه، نامه و فقرههاى كوتاه گردآورى نمود، سرمايهاى غنى در دسترس اديبان و خطيبان نهاده شد. چنانچه ظاهرا توجه اديبان ايرانى به فقرههاى كوتاه سخنان امام، پس از تاليف كتاب «مطلوب كل طالب من كلام على بن ابى طالب» به وسيله رشيد و طواط است. بحث در اين كه آيا همه اين خطبهها و نامهها و سخنان كوتاه (كلمات قصار) كه در مجموعهاى به نام نهجالبلاغه گردآمده گفتار على (علیه السّلام) است و يا برخى از گفتههاى ديگران نيز به نام حضرت، ثبتشده از قرنها پيش آغاز شده و تا امروز به قدر كافى پيرامون آن گفته و نوشتهاند. آنان كه در سخنشناسى و نقد ادبى نزد گويندگان عرب كنانتى دارند، گواهى دادهاند كه اين گوهرهاى گرانبها همه به يك گنجينه تعلق دارد . . . پس از آن كه مذهب تشيع در ايران رواج يافت، به اطمينان خاطر مىتوان گفت كه شعر و شاعر و نثر از تاثير نهجالبلاغه و گفتار على (علیه السّلام) خالى نيست»[23]
فقيه و اصولى معاصر آيهالله جعفر سبحانى خبرهاى غيبى نهجالبلاغه را گواه بر اين دانسته كه امام (علیه السّلام) علاوه بر آگاهىهاى حسى و عقلى از آگاهى سومى به نام الهام و تاييد الهى برخوردار است و انسان به وسيله اين حس، شكننده مرزهاى زمان و مكان و حجاب ماده مىباشد و با اين قوه، حوادث را پيش از وقوع درك كرده و با آن حوادث ارتباط برقرار كرده و كاملا آن را لمس مىكند. آگاهى از غيب و گزارش امام (علیه السّلام) از حوادث و رويدادهاى پنهان و پوشيده خصوصا جريانهايى كه پس از شهادت وى رخ داد، يكى از ابعاد گسترده نهجالبلاغه را تشكيل مىدهد و اين خبرهاى غيبى گواه است كه امام علاوه بر آگاهيهاى متعارف از آگاهى سومى برخوردار بوده كه هرگز نمىتوان آن را از طريق ابزارى به نام حس و عقل كشف كرد.[24]
مرجع معاصر حضرت آيتالله مكارم شيرازى كه علاوه بر تبحر در فقه و اصول، ترجمهاى شيوا از قرآن كريم و نهجالبلاغه به جهان معرفت عرضه كرده و معتقدند نهجالبلاغه مرهمى بر دردهاى جانكاه بشريت است. عالىترين روش آزادى انسانها را در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار مىدهد؛ چرا كه منادى عدالت اجتماعى است. اين كتاب در نوع خود بىنظير و براى هر زمان و هر نسل، اثر مفيد مىباشد.[25]
عارف و فيلسوف يگانه استاد حسنزاده آملى كه در ادبيات فارسى و نيز تبحرى ويژه دارد. اين كتاب را شجره طيبهاى كه براى زندگى انسانها در تمام شئونات و برنامهها راهنما و دليل قويى است مىدانند. از ديدگاه استاد آملى اين كتاب، معجزه گفتارى است ؛ چرا سيره امام على (علیه السّلام) به دو معجزه فعلى و قولى تقسيم مىشود. معجزه فعلى مانند كندن در قلعه خيبر، و معجزه قولى كتاب گرانقدر نهجالبلاغه است.[26] همو مىگويد:
در سلسله معجزات قولى، قرآن مجيد است كه صورت كتبى خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و معارف صادر از اهل بيت عصمت و وحى چون نهجالبلاغه و زبور و انجيل آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صحيفه سجاديه و جوامع روايى، تالى آن.[27]
مرحوم عارف بىبديل آيهالله حاج ميرزا على آقا شيرازى كه در زمان خود اسوه علم و تفوا بوده و امروزه براى آشنايان با معارف اسلامى نامى آشناست از استادان و غواصان درياى بىكران نهجالبلاغه بوده است .
استاد شهيد مطهرى كه خود نهجالبلاغهشناسى مهمى است در مكتب اين دانشور، زانوى تعلم بر زمين زده و با عالم شگفت كتاب حكمتآميز على (علیه السّلام) آشنا شده است. وى مىگويد: او يك نهجالبلاغه مجسم بود، مواعظ نهجالبلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود كه روح اين مرد با روح اميرالمؤمنين (علیه السّلام) پيوند خورده و متصل شده است.[28]
جالب اين كه آشنايى و پيوند اين عارف با نهجالبلاغه از طريق مرحوم شهيد مدرس بوده است. به گفته ميرزا على آقا شيرازى «مدرس» نخستين كسى بوده كه تدريس نهجالبلاغه را در حوزههاى علميه رسمى كرد و اين كتاب گرانسنگ را متن درسى براى تعليم قرار داد.[29]
مدرس زندگى عجيبى داشت، در تمام عمر طلبگى را ترك ننمود، در مراجعت از نجف روزهاى پنجشنبه هر هفته براى طلاب درس اخلاق مىگفت و مبناى درسش نهجالبلاغه بود. یك روز به درس ايشان رفتم، چنان حاضرالذهن، عبارات نهجالبلاغه را ازبر مىخواند و از كتب بزرگان شعر و ادب و ادربيات عرب، ضربالمثل مىآورد كه من علاقمند شدم و مدتى به درس ايشان مىرفتم. وى مىگفت بالاترين كتاب، نهجالبلاغه است، بخوانيد و به ديگران ياد بدهيد. به هر حال مشوق من در نهجالبلاغه، مدرس بود.[30]
حاج ميرزا على آقاشيرازى بر اين باور بود كه جاذبه و بلنداى كلام امام على عليهالسلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشيده و انديشه را جهت داده و روح را فرح مىنمايد. به عقيده وى نهجالبلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملكوتى است كه به حق عبدالله بود و اثرى است مفيد و سازنده براى بيدار نمودن خفتگان در بستر غفلت، دارويى است براى شفاى آنان كه به بيماريهاى دل وامراض روان مبتلايند و مرهمى است براى افرادى كه از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و خلاصه سخنش اين بود كه نهجالبلاغه در بين افراد طالب حق و مشتاق مصونيت و مغزهاى نورانى، مشترى دارد و شايسته نيست چنين اثرى محجوب و مهجور بماند، بلكه بايد جرعههايى از آن را به كام تشنگان فرو ريخت.[31]
آقا ميرزاعلى غيرممكن بود لب به سخن باز كند و از مضامين نهجالبلاغه حضرت على (علیه السّلام) چيزى بر زبان نياورد.[32]
و همچنين وى آن چنان بر مطالب اين كتاب تسلط داشت كه خطبههاى را ازبر بود و بدون مراجعه به كتاب مىخواند و به حالتى توضيح مىداد كه مستمعين را منقلب مىكرد و آنان را به خود مىآورد.[33]
مرحوم آميرزا على آقا شيرازى، «سيد رضى» را دانشمندى بلند قدر مىدانست كه با تدوين نهجالبلاغه چراغى فروزان فرا راه جامعه اسلامى قرار داد تا در قرون متمادى و اعصار متوالى، راهنماى جوامع انسانى به راه راست و نيل آنان به كمالات شايسته و فضايل انسانى و تكامل علمى و عقلى باشد و از اين كه عدهاى در اصالت چنين اثرى شك مىكنند و گويى عاملى از رسوبات رشكآلود و لجاجت از آنان برمىخيزد، رنج مىبرد و در برابر اين شكاكان كه بىهيچ برهان يا هدف سالمى در صحتسند نهجالبلاغه و انتساب محتواى آن به امام على (علیه السّلام) ترديد كردهاند، كوشيد تا منابع و مراجعى كه اين نسبت را ثابت مىكنند، بيابد و توفيق اين اثر ثمين را مسجل كند.[34]
در انتها به مصداق خاتمةالمسك، بجاست سخنانى از استاد شهيد مرتضى مطهرى ذكر كنيم كه خود ابتدا با تدوين كتاب جامع «سيرى در نهجالبلاغه» اين اثر گرامى را به نسل جوان شناسانيد.
از نظر مطهرى (رحمت الله علیه) نهجالبلاغه چندين دنيا دارد: دنياى زهد و تقوا، دنياى عبادت و عرفان، دنياى ملاحم و مغيبات، دنياى سياست و مسئوليتهاى اجتماعى، دنياى حماسه و شجاعت . . .[35]
امتياز نهجالبلاغه براى فردى كه سخنشناس باشد و زيبايى سخن را درك كند، نياز به توضيح و توصيف ندارد. اساسا زيبايى درك كردنى است، نه وصف كردنى. نهجالبلاغه پس از نزديك چهارده قرن براى شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گيرندگى و جذابيت را دارد كه براى مردم آن روز داشت است.[36]
اما اين وصفها چون دريا پايان ندارد:
پی نوشت ها :
[1] . وصيت نامه الهى و سياسى .
[2] . پيام مروخ 27/2/1360 امام خمينى به كنگره هزاره نهجالبلاغه، ص 7 .
[3] . استادى، رضا، بحثى كوتاه پيرامون مدارك نهجالبلاغه، بنياد نهجالبلاغه، تهران، 1362 .
[4] . مطهرى، مرتضى، سيرى در نهجالبلاغه، صدرا، تهران، 1378، چ 15، ص 11 .
[5] . محمد امين النواوى: جولات اسلاميه، بيروت، 1980، چ 3، ص 99 .
[6] . مطهرى، مرتضى: همان، ص 15 .
[7] . امام يحيى يمنى: الطراز، بيروت، 1971، چ 1، ص 12 .
[8] . محمد امين النواوى: همان، ص 98 .
[9] . همان، ص 99 .
[10] . طه حسين: على وبنوه، بيروت، 1970، چ 5، ص 30 .
[11] . امين نخله: ماة كلمه من كلام الامام على، بيروت، دارالتعارف، 1981، ص 41 .
[12] . ابن ابى الحديد: شرح نهجالبلاغه، كتابخانه مرحوم مرعشى نجفى، قم، 1364، ج 1، ص 24 .
[13] . مرتضى مطهرى: همان، ص 18 .
[14] . الذريعه، ج 14، ص 128 .
[15] . ريحانه الادب، مدرس تبريزى، كتابفروشى خيام، ج 1 و 2، ص 343 .
[16] . جاحط، البيان و التبيين، قاهره، مكتبه مصطفى البابى 1948، چ 2، ج 1، ص 82 .
[17] . دكتر زكى مبارك: النثر الفنى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى، 1970، چ 3، ج، ص 59 .
[18] . مرتضى مطهرى: همان، ص 18 .
[19] . حكمت اسلام، مولا صالح روغنى قزوينى، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354، ص 12 .
[20] . دوانى، على: نگاهى كوتاه به زندگى پرافتخار سيد رضى (مندرج در يادنامه كنگره هزاره نهجالبلاغه) تهران، بنياد نهجالبلاغه، 1360، ص 232 .
[21] . همان، ص 178 .
[22] . يادنامه كنگره هزار نهجالبلاغه: ص 163 .
[23] . يادنامه كنگره هزاره نهجالبلاغه: بنياد نهجالبلاغه، 1360، ص 221
[24] . همان، ص 51 - 50 .
[25] . همان، ص 50 .
[26] . حسنزاده آملى، حسن: انسان كامل در نهجالبلاغه، مندرج در يادنامه كنگره هزار نهجالبلاغه - ص 50 .
[27] . همان، ص 50 .
[28] . مطهرى، مرتض: عدل الهى، صدرا، تهران، 1378، چ 10، ص 49 .
[29] . گلى زواره ، غلامرضا، شهيد مدرس ماه مجلس، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، چ 1، ص 54 .
[30] . باقى، عبدالعلى: مدرس مجاهدرى شكستناپذير، قم، نشر تفكر، چ 1، ص 159 .
[31] . گلى زواره، غلامرضا: ناصح صالح، قم، انتشارات حضور، 1378، چ 1، ص 124 .
[32] . انجمن آثار و مفاخر اصفهان، طبيب جسم و جان، (مندرج در يادنامه حاج ميرزاعلى شيرازى)، ص 90 .
[33] . همان، ص 42 .
[34] . گلى زواره، غلامرضا: همان، ص 170 .
[35] . مطهرى، مرتضى: سيرى در نهجالبلاغه، ص 7 .
[36] . همان، ص 7 .
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}