رسالت مسئولان عرصه فرهنگ

نويسنده:سيد رضا تقوي




آنان که در عرصه فرهنگ، پذيراي مسئوليتي سنگين شده اند تا جان ها را رشد و روان را قوام بخشند علاوه بر ويژگي هاي فکري و شخصيتي که بايد دارا بوده، حساسيت و لطافت کار اقتضا مي کند تا به نقش بنيادي و حياتي فرهنگي نيز اعتقاد داشته باشند، چرا که دل ها را بايد با فرهنگ تغذيه کرد و شخصيت را با فرهنگ شکل بخشيد.
امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:
«ان هذه القلوب تمل کما تمل الأبدان فابتغوا لها طرائف الحکم» (1)
همان طور که بدن ها خسته و افسرده مي شوند دل ها نيز خسته و افسرده مي شوند پس براي رفع خستگي دلها، زيبايي ها و لطافت هاي حکمت را بجوييد.
هر گاه فرهنگ به سستي گرايد روان ها پژمرده و جان ها افسرده مي شوند، نظم و انتظام اجتماع به آشفتگي و ناهنجاري مبدل خواهد شد و در نهايت جامعه به انحطاط و سقوط کشانده مي شود.
حکيم، ابوالقاسم فردوسي، شاعر حماسه پرداز پارسي گو، نقش موقعيت فرهنگ را در چند بيت اين گونه بيان مي کند:
ز دانا بپرسيد پس دادگر
که فرهنگ بهتر بود يا گهر
چنين داد پاسخ بدو رهنمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرايش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بي هنر زار و خوارست و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست

1- جريان سازي:

يکي از مسائل بسيار مهم و با ارزش در حوزه فرهنگ عمومي «جريان سازي» است؛ يعني مسئولان فرهنگي نبايد از ايجاد جريان ها و موج هاي فرهنگي غفلت بورزند. نقش و خاصيت جريان هاي مثبت، در فرهنگ عمومي، علاوه بر اين که در تقويت و سالم سازي جامعه اثر تربيتي دارند چنان توانايي در جامعه به وجود مي آورند که چون سدي استوار، در مقابل جريان هاي منفي و ضد فرهنگ نيز مي ايستند.
از شگردهاي دشمن هميشه اين بوده است تا با ايجاد جريان گردابي به وجود آورده و مجموعه اي از انسان ها را در آن گرداب سرگردان کرده و سپس آنها را به قعر پوکي و پوچي و در نهايت به از خود بيگانگي فرو ببرد.
مسئوليت ايجاد جريان هاي فرهنگي، بر عهده ي دستگاه ها و مسئولان فرهنگي و تبليغي کشور است. آنان بايد با برپايي جشنواره ها، نمايشگاه ها، کنگره ها و مسابقات سراسري، جريان سازي کنند، در چنين مواردي ضمن اين که تبادل افکار و تضارب انظار به وجود مي آيد ضعف ها و قوت ها نيز به نمايش گذاشته مي شود و موجي گسترده در سطح فرهنگ عمومي به جريان مي افتد.
جريان ها، خود به خود به وجود نمي آيند عوامل گوناگون، روش ها و شرايطي بايد دست به دست هم بدهند تا انديشه و تفکري، تبديل به يک جريان توفنده گردد، به عنوان نمونه به بخشي از آن عوامل و شرايط اشاره مي شود:
1- توجه به ريشه ها و مايه هاي فرهنگي؛
2- شناخت نيازها و نيازمندي ها؛
3- توجه به افکار عمومي؛
4- بها دادن به ابداع و ابتکار براي ايجاد جاذبه؛
5- آگاهي به جريان هاي مخالف؛
6- فراگيري و گستردگي.
مطالعه و شناخت ويژگي هاي جريان سازان تاريخ نيز مي تواند دست اندر کاران عرصه فرهنگ را مدد برساند.

2- زمان شناسي:

زمان شناسي و مقتضيات زمان را در عرصه ي کار فرهنگي مد نظر داشتن يکي از عوامل موفقيت است.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس؛ (2)
کسي که آگاه به زمانش باشد توطئه ها و شبهات مشکل آفرين بر او هجوم نخواهند آورد.
مفهوم زمان شناسي را بايد در حوزه جامعه شناسي يافت؛ يعني اين که مخاطب ما از لحاظ موقعيت تاريخي در کجا ايستاده و پيشينه فکري و فرهنگي او داراي چه ويژگي هايي است؟ ميراث فرهنگي، که از گذشتگان در اختيارش قرار گرفته چيست؟ و زماني را که در آن زندگي مي کند چه خصوصياتي دارد؟
انسان هايي را مي بينيم که نه تنها فرزند زمان نيستند بلکه گاهي يک قرن از زمان خود، عقب اند چنين افرادي در فعاليت هاي فرهنگي هرگز موفق نخواهند بود.
از ويژگي هاي انسان هاي مؤمن زمان شناسي است. آنها نه تنها گذشته و حال را خوب شناخته اند بلکه آينده را نيز شناخته و براي آن برنامه دارند. چنان که حضرت علي عليه السلام در مورد مؤمنان مي فرمايد: «المؤمنون هم الذين عرفوا ما امامهم؛ (3) مؤمنان کساني هستند که آينده را شناخته اند.»
هر گاه انسان زمانش را بشناسد فعاليت هايش با آگاهي آميخته و تاثير زيادي بر ديگران خواهد داشت. هميشه موضع گيري هاي آگانه تاثير عميق خود را بر افکار نهاده است. در شرايط بيداري و آگاهي، سکوت معني فرياد مي دهد و نشست معناي قيام. مگر امير مؤمنان با نشستن بيست و پنج سال در خانه، سکوت را تحمل نکرد؟ ما معتقديم سکوت علي عليه السلام فريادي است که از اعماق تاريخ در همه عصرها و براي همه نسل ها بيرون مي جهد و انسان ها را به بيداري و هوشياري مي رساند و يا هميشه و در هر جا، تهاجم مطلوب نيست اگر فرار در وقت مناسب و با آگاهي انجام گيرد پيروزي است؛ چنان که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «الفرار في وقته ظفر (4)؛ فرار در زمان مناسب خود، پيروزي است.»
بسياري از افراد و يا دستگاه ها چون موقعيت شناس نيستند تهاجم آنها خسارتي افزون تر از فرار، يا فريادشان زيان بارتر از سکوت است.

3- مخاطب شناسي:

از ديگر مسائلي که بايد مسئولان فرهنگي ما به آن توجه داشته باشند شناخت مخاطب است. شناخت استعداد ذاتي، موقعيت هاي تاريخي، پيشتوانه هاي فرهنگي... از مطالبي است که هر کسي را در شناخت مخاطبش مدد مي کند. قرآن مي فرمايد: خداوند پيامبران را با زبان قومشان مي فرستد و از اين نکته مي توان استفاده کرد که پيامبران با آگاهي و شناختي که از جامعه داشتند با مردم رو به رو مي شدند:
(و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم)؛ (5)
و پيامبري را در ميان قومي نفرستاديم مگر به زبان همان قوم، تا براي آنان معارف و احکام الهي را بيان بکند.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در سخني بلند، مربيان و هدايت گران جامعه را با تعبير بسيار ظريف، به موضوع مهم مخاطب شناسي توجه مي دهد و مي فرمايد:
انا معاشر الأنبياء، ان تکلم الناس بقدر عقولهم...؛ (6)
ما گروه پيامبران، به اندازه عقل هاي مردم با آنها سخن مي گوييم.
چون که با کودک سرو کارت فتاد
هم زبان کودکان بايد گشاد
سعدي با بياني ديگر مي گويد:
حکايت بر مزاج مستمع گوي
اگر خواهي که دارد با تو ميلي
هر آن عاقل که با مجنون نشيند
نبايد کردنش جز ذکر ليلي
مخاطب شناسي موجب مي گردد تا برنامه ريزان از حوزه کلي گويي، به وادي جزئيات وارد شده و به تعبيري بخشي بيانديشند و در چنين شرايطي فعاليت ها به شکل تخصصي تر انجام بگيرد، چرا که در جامعه قشر هاي مختلف با گرايش هاي گوناگون، اعم از سليقه ها، اعتقادها، ذوق ها، موقعيت ها، سنت ها، جنس ها، شغل ها، فرهنگ ها... زندگي مي کنند و لذا اگر بخواهيم به صورت کلي، همان کليت فرهنگ جامعه را، که به منزله چتري فراگير، بر سر روح و روان کل جامعه باز شده، در نظر بگيريم و در اين سطح از کليت، کار فرهنگي بکنيم چون خيلي عمومي و کلي است و معمولا يک دستگاه با محدوديت هاي بسياري که دارد قادر به ايفاي مسئوليت نخواهد بود نتيجه ي مطلوبي نخواهيم گرفت و لذا بايد دامنه کار را در سطح اقشار يا اجناس و يا سن هاي... مشخص محدود گردانيم تا هم از کارايي بيشتر و تاثيري افزون تر برخوردار شود و از طرفي ديگر کار، شکل تخصصي به خود بگيرد.

4- برنامه

مديري که از موضع مديريت مسئوليت هم آهنگي و هدايت فعاليت هاي مجموعه اي را بر عهده مي گيرد بخاطر اينکه تشکيلات و فعاليت هاي درون تشکيلاتي را از خسارت هاي ناشي از روز مره گي و سليقه اي کار کردن دور نگه بدارد و با کمترين زمان ممکن و از کوتاه ترين مسير بر اساس روش ها و سياست هاي منطقي به اهداف مورد نظر برسد بايد برنامه داشته باشد.
اسلام دين برنامه است قرآن و سنت دو منبع غني و گسترده اي هستند که برنامه زندگي فردي و اجتماعي، فرهنگي و سياسي، اخلاقي و اقتصادي انسان مسلمان را مشخص کرده اند. و براي لحظه لحظه هاي زندگي او از آن هنگام که چشم به جهان مي گشايد تا وقتي که مي ميرد و حتي پس از مرگ برنامه ريزي دقيق کرده اند. مسلماني که فعاليت هاي ديني و اجتماعي خود را در چهار چوب برنامه هاي مشخصي نگنجاند هرگز به کمال مطلوب دست پيدا نخواهد کرد. باري به هر جهت انديشيدن و ديمي کار کردن و با شعار«چو فردا شود فکر فردا کنيم» دل خوش بودن، از شأن اسلام و مسلمان به دور است.
آن گاه که مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام، مالک اشتر را براي اداره ي حکومت مصر انتخاب مي کند پيش از اعزام او به مصر، برنامه و دستور العمل او را تدوين کرده و به او مي سپارد تا در مسئوليت بر طبق آن عمل کند. امروز آن سند ارزش مند بهترين راهنماي کارگزاران حکومت اسلامي در پيش روي ما قرار دارد و در کتاب شريف نهج البلاغه بخش نامه ها، با شماره 53 ثبت مي باشد.
برخي از ياران ائمه عليهما السلام به هنگام عزيمت به حوزه فعاليت فرهنگي تبليغي خويش، خدمت پيشواي معصوم خود مي رسيدند و از آن بزرگوار تقاضاي برنامه مي کردند؛ چنان که «ابي جعفر احول» در آستانه ي عزيمت به منطقه بصره خدمت حضرت صادق عليه السلام مي رسد و از محضر امام خود مي خواهد تا براي فعاليت هاي تبليغي او در حوزه مأموريتش رهنمود لازم را ارائه فرمايد که آن حضرت در کلامي کوتاه ولي پر معنا سياست تبليغاتي و هدايتي او را مشخص فرمود:
عليک بالأحداث فانهم اسرع الي کل خير؛ (7)
بر تو باد به نوجوانان، چرا که گرايش نسل نو به خير و نيکي سريع تر است.
بر اساس تعليمات اسلامي و هدايت هاي رهبران ديني، سنت برنامه نويسي و برنامه اي کارکرد، در طول تاريخ مورد توجه مسلمانان رشد يافته بوده است.
پيشواي سربداران، «سلطان علي بن مؤيد» در خراسان، نامه اي براي فقيه مجاهد و عالم شيعي جمال الدين محمد بن محمد مکي ملقب به شهيد اول ارسال داشت و از او تقاضا کرد تا براي ارشاد مردم و تعليم احکام الهي به خراسان برود، آن عالم بزرگوار به دلايلي نتوانست به اين پاسخ مثبت بدهد و به خراسان عزيمت کند لذا در پاسخ نامه او کتاب شريف فقهي لمعه ي دمشقيه را که يک دوره فقه عملي است در مدت هفت روز نوشت و براي آخرين زمامدار حکومت شيعي سربداران فرستاد تا آن حکومت انقلابي بدون فقه و بي برنامه نباشد.
نکته ديگر اين که امروز در تقابل جريان بالنده انقلاب اسلامي با استکبار جهاني، جنگي بس گسترده و عميق آغاز گرديده است، ما اين جنگ را جنگ اسلام و کفر مي دانيم که بسي فراتر از حوزه ها و مرزهاي جغرافيايي است.
رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني قدس سره، استراتژي مبارزه را در اين جنگ ايدئولوژيکي ترسيم کرده و مي فرمايد:
ما در صدد خشکانيدن ريشه هاي فساد صهيونيسم، سرمايه داري و کمونيسم، در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام هايي را که بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود کنيم و نظام اسلام رسول صلي الله عليه و اله را در جهان استکبار ترويج نماييم.
و در فرازي ديگر مي فرمايند:
علماي بلاد و کشورهاي اسلامي بايد راجع به حل مشکلات و معضلات مسلمين و خروج آنان از سيطره قدرت حکومتهاي جور با يک ديگر به بحث و مشورت و تبادل نظر بپردازند و براي حفظ منافع مسلمين سينه ها را سپر کنند و جلو تهاجم فرهنگ هاي مبتذل شرق و غرب را که به نابودي نسل و حرث ملت ها منتهي شده است را بگيرند و به مردم کشورهاي خود آثار سوء و نتايج خود باختگي در مقابل زرق و برق غرب و شرق را بازگو نمايند.
در جاي ديگر مي فرمايد:
خروج از فرهنگ بدآموز غربي و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ آموزنده ي اسلامي ملي و انقلاب فرهنگي در تمام زمينه ها در سطح کشور آن چنان محتاج تلاش و کوشش است که براي تحقق آن ساليان دراز بايد زحمت کشيد و با نفوذ عميق ريشه دار غرب مبارزه کرد.
آن بزرگوار براي ورود به ميدان چنين مبارزه اي، نيروهاي مناسب را نيز معرفي مي کند و خطاب به مسلمانان جهان مي فرمايد:
مسلمانان تمام کشورهاي جهان، از آن جا که شما در سلطه بيگانگان گرفتار مرگ تدريجي شده ايد، بايد بر وحشت از مرگ غلبه کنيد و از وجود جوانان پرشور و شهادت طلبي که حاضرند خطوط جبهه ي کفر را بشکنند استفاده نماييد.
آيا با همه گستردگي و پيچيدگي که در اين مبارزه وجود دارد مي توان بدون نقشه جنگي و برنامه مبارزاتي، با تهاجم فرهنگي دشمن مقابله کرد؟ در اين جنگ فرهنگي بايد پادگان ها را آماده و سربازان لازم را آموزش داد.
در شبيخون فرهنگي تعداد تيپ ها، آمار لشگرها، ميزان کمي و کيفي سلاح ها، سربازان خط مقدم، نيروهاي پشتيبان، مقر و مرکز فرماندهي، رمزها و نقشه ها، راه هاي نفوذ و آگاهي به امکانات و ترفندهاي دشمن، همه و همه بايد مشخص باشند. مديريت فرهنگي بايد مقدار نيرو و امکانات فرهنگي هر استان و يا منطقه را بشکل سازماندهي شده بشناسد و صد البته که تکليف همه مسائل ياد شده، در برنامه روشن مي شود.
شهيد مظلوم آيه الله دکتر بهشتي مي فرمايد:
من طرفدار مبارزه مبتني بر برنامه ريزي هستم و مبارزه بدون برنامه ريزي را کافي نمي دانم.
انسان هاي بصير و با درايت در قالب برنامه مي انديشند و در قالب برنامه حرکت مي کنند اين دسته از مديران معمولا از صفت زشت خود خواهي هاي نفساني و شيطاني خود را تخليه کرده اند، و لذا به جاي اين که اداره تشکيلات و فعاليت ها را به شخص خود گره بزنند به سيستم و برنامه پيوند مي دهند حتي اگر نتايج کارها را در زمان حيات خود نبينند، زيرا دور انديشي از ويژگي هاي چنين افراد است. شهيد بهشتي در اين باره مي فرمايد:
اين خود نوعي خودخواهي است که ما مصر هستيم نتيجه ي کارمان را حتما در زمان خود ببينيم. عمل صالح، بايد انجام داد و عمل صالح جاي خود را باز مي کند اگر امروز نکرد، فردا و اگر فردا نشد، فرداهاي ديگر.
غزل سراي نامي، خواجه حافظ شيرازي مي گويد:
تو بندگي چو غلامان بشرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروري داند
خداوند متعال مي فرمايد:
(من عمل صالحا من ذکر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه)؛ (8)
هر کس اعم از زن يا مرد عمل صالح انجام دهد در حالي که او مؤمن به ذات باري تعالي باشد، ما او را با حيات طيبه زنده مي گردانيم.
در اين آيه شريفه براي «عمل» دو شرط بيان شده است که هر گاه اين دو شرط در عمل وجود داشته باشد دست يابي به «حيات طيب» حتمي است:
1- حسن فعلي = صالح بودن عمل (من عمل صالحا)؛
2- حسن فاعلي= مؤمن بودن انجام دهنده عمل (و هو مؤمن).
بنابراين اگر در فعاليت ها برنامه نداشته باشيم هر چند با قوت هم قدم در ميدان عمل بگذاريم چون کارها ريشه اي نيست تضميني براي تداوم وجود ندارد و در نهايت نتيجه کار نصيب کساني خواهد شد که صاحب طرح و برنامه باشند. همين معنا را استاد بزرگوار شهيد عالي مقدار علامه مطهري قدس سره در مورد نقش روحانيت در نهضت هاي صد ساله ي اخير مطرح مي کند و مي فرمايد:
«متاسفانه تاريخ نهضت هاي اسلامي صد ساله اخير، يک نقيصه را در رهبري روحانيت نشان مي دهد و آن اين که روحانيت، نهضت هايي را که رهبري کرده تا مرحله پيروزي بر خسم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پي کار خود رفته و نتيجه زحمات او را ديگران و احيانا دشمنان برده اند!».
«انقلاب عراق با پايمردي روحانيت شيعه به ثمر رسيد، اما روحانيت از ثمره ي آن بهره برداري نکرد و نتيجه اش را امروز مي بينيم، مشروطيت ايران را روحانيت به ثمر رسانيد، اما آن را ادامه نداد و بهره برداري نکرد و لهذا طولي نکشيد که يک ديکتاتوري خشن روي کار آمد و از مشروطيت جز نام باقي نماند بلکه تدريجا در مردم سؤظن پديد آمد که اساسا رژيم مشروطه بهتر بوده است و مشروطيت گناه است!»

5- معرفي اسوه ها:

از ديگر کارهاي سازنده که از لحاظ تربيتي تاثير به سزايي در روح و روان جامعه دارد و متوليان امور فرهنگي، بايد براي آن سرمايه گذاري کنند معرفي اسوه ها مي باشد.
در هر نظام آموزشي- تربيتي مدل ها و اسوه هايي مطلوب وجود دارد که مربيان و معلمان مي کوشند تا مخاطبان خود را به سوي آن قله هاي بلند انساني هدايت کنند. شخصيت ها و قهرماناني که با مجاهدت هاي بسيار، توانسته اند والايي هاي انساني و خصلت هاي روحاني را بر اساس معيار آن نظام تربيتي در خويش رشد بدهند و از برجستگي خاصي برخوردار شوند.
اسوه ها از لحاظ تربيتي بر روح و روان، اخلاق و رفتار انسان ها تاثير مي گذارند و با نفوذي که در افراد مي کنند آنها را به پيروي از خود واداشته و دگرگوني فراواني، در رفتار و کردار انسان ها به وجود مي آورند.
اين که چرا انسان در جست و جوي اسوه ها و در پي انتخاب الگوها و قهرمانانند، انديشمندان حوزه علوم انساني بحث هاي فراواني عنوان کرده اند که در پي طرح آن نظرها نيستم. تنها آن چه را که مي توان بيان داشت اين است که در «روان شناسي تربيتي» اصلي به عنوان «اصل محاکات» وجود دارد اين اصل مي گويد: در نهاد انسان ميل و کششي مي باشد که خود را شبيه به ديگران سازد، کردار و گفتار ديگران را گرفته و در رفتار و گفتار خود وارد ساخته و پيروي نمايد.
بر اصل تاثير پذيري انسان، در منابع فرهنگي و ميراث ديني و ادبي ما، با تعابير مختلف، تاکيد شده و گفته اند: «خوپذير است نفس انساني».
سعدي، در قالب چند بيت تمثيلي «خوپذيري» انسان را اين گونه بيان مي کند:
گلي خوشبوي، در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم که مشکي يا عبيري؟
که از بوي دلاويز تو مستم!
بگفتا من گلي ناچيز بودم
وليکن مدتي با گل نشستم
کمال همنشين در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
علماي منطق، ذهن انسان را به آينه تشبيه کرده و گفته اند: «ذهن قوه اي است دراکه، که منقش گردد در وي صور اشياء چنان که در آينه.»
پيشرفت هايي که در زمينه هاي علوم انساني نصيب بشر گرديده نه تنها ذهن او را مرکز دريافت نقش ها و حفظ اطلاعات مي داند بلکه روح بشر و عاطفه انسان نيز چون آينه اي هستند که در برخورد با نقش ها و جريان ها آنها را در خود منعکس نموده و در برابر آن عکس العمل نشان مي دهد.
قرآن کريم با توجه به نقش سازنده ي الگوها مي فرمايد:
(لقد کان لکم في رسول الله أسوه حسنه) (9)؛
در وجود و زندگي رسول خدا براي شما اسوه نيکويي است.
قرآن در مورد ديگري، با صراحت، حضرت ابراهيم خليل را نيز به عنوان اسوه نام مي برد:
(قد کانت لکن أسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه) (10)؛
براي شما ابراهيم و اصحابش اسوه ي نيکو و پسنديده هستند.
قرآن براي معرفي شخصيت هاي برجسته انبياء روش معرفي اسوه ها را به عنوان يکي از روش هاي تربيتي گوشزد کرده است.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامي حضرت آيه الله خامنه اي در يکي از فرازهاي سخنان روشن گر خويش مي فرمايند:
«بايد بر روي معرفي زندگي و ابعاد گوناگون شخصيت رسول اکرم، اخلاق، روش حکومت، مردم داري، عبادت، سياست، جهاد و تعليمات خاص آن بزرگوار کار کنيم. نه فقط اين که کتاب بنويسيم بلکه کار هنري، کار تبليغي، کارهايي با شيوه هاي جديد و استفاده از تکنيک هاي موجود عالم، و نه فقط در جمهوري اسلامي، بلکه در جهان اسلام کار بشود.» (11)
«بزرگ ترين تبليغ اسلام شايد همين باشد که ما چهره پيغمبر اسلام را براي بينندگان و جويندگان عالم روشن کنيم. و بسيار به جاست که قبل از آن که چهره آن بزرگوار را در اذهان مردم به خبر عالم مخدوش کنند، مسلمانان عالم هنرمندان مطلع و وارد به شيوه هاي گوناگون بيان، تبليغ و تبيين، راجع به آن شخصيت معظم و مکرم کار عملي، فرهنگي، هنري، و تبليغي بکنند. اينها کارهاي لازمي است.» (12)
تشکيلاتي که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تحت عنوان «انجمن مفاخر» ايجاد گرديده، رسالت سنگين و حساسش چيزي جز معرفي اسوه ها نيست و هر گاه مردم با اسوه هاي حسنه آشنا شده و شخصيت خود را با شخصيت آن بزرگان زدند در برابر تهاجم فرهنگي دشمن به مقابله و مقاومت خواهند پرداخت.
در پايان سخن خويش را با کلام نوراني امام صادق عليه السلام خاتمه مي دهم:
رحم الله قوما کانوا سراجا و منارا، کانوا دعاه الينا باعمالهم و مجهود طاقتهم (13)؛
خداوند رحمت کند کساني را که چون چراغ فروزان و مشعل سوزان، راه ديگران را روشن ساختند. با کردار خويش مردم را به راه ما دعوت کردند و در طريق معرفي حق، تمام توان و تلاش خود را به کار گرفتند.

پی نوشت ها

1- نهج البلاغه، حکمت 89.
2- بحارالانوار، ج 78، 269.
3- همان، ص 25.
4- همان، ج 74، ص 165 و عوالي اللثالي، ج 1، ص 290.
5- ابراهيم (14) آيه 4.
6- بحارالانوار، ج 2، ص 69.
7- مستدرک الوسائل، ج 3، ص 71.
8- نحل (16) آيه 97.
9- احزاب (33) آيه 21.
10- ممتحنه (60) آيه 4.
11- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، ص 74 و 75.
12- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، ص 74 و 75.
13- تحف العقول، ص 121.

منبع: کتاب تاملات فرهنگي