شرحى بر حديث إنّ الغَضَبَ مِن الشّيطانِ (1)
شرحى بر حديث إنّ الغَضَبَ مِن الشّيطانِ (1)
به كوشش : رضا استادى
تأليفات ارزندهاى به اين شرح دارد:
إزاحة الشكوك فى تملك العبد المملوك، قواطع الأوهام فى نبذة من مسائل الحلال و الحرام، دعائم الدين در اصول الفقه، رساله اصالت لزوم در عقدها، كتاب الطهارة (رساله عمليه)، عشرة مسائل در احكام نكاح و طلاق و صلح، التوكيل فى إخراج الزكاة، رساله در اجتماع امر و نهى، اجوبة المسائل الفقهية، رساله در وقف، رساله در شرايط مفتى، المقياس المستقيم، توضيح المقال (شرح حال شيخ كلينى، شيخ صدوق، شيخ طوسى و مطالب ديگر)، منهج السداد فى شرح الإرشاد (اين كتاب - كه نسخههايى از آن در دست است - مورد تمجيد ملا احمد نراقى (رحمت الله علیه) قرار گرفته و تقريظى بر آن نوشته است. نيز از آية الله العظمى گلپايگانى - كه از بخشى از اين كتاب استفاده كردهاند - نقل شده كه اين كتاب، مانند جواهر الكلام و يا مانند جامع المدارك است)، شرح حديث إنّ الغضب من الشيطان. جز اين كتاب، همه تأليفات آن مرحوم به زبان عربى است.
دو نسخه از اين رساله - كه گويا يكى از آنها به خط مؤلف است - در كتابخانه آية الله العظمى مرعشى نجفى(رحمت الله علیه) نگهدارى مىشود و تاريخ تأليف آن، 1243 ق است.
آنچه در پى مىآيد، شرح حديث إن الغضب من الشيطان است كه بر اساس همان دو نسخه موجود، سامان يافته است.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على خير خلقه محمد و آله الطاهرين اجمعين.
امّا بعد، چنين گويد كمينه، خادم شريعتِ سيد ابرار و چاكر طريقت ائمه اثنى عشر اطهار - عليه و عليهم صلوات الله الملك الغفار - احمد بن على مختار - حشرهما الله مع من تولياه من السادات المعصومين الكرام و جمعهما الله تحت لوائهم يوم القيام و فى دار السلام - :
اين رساله مختصره و عجاله مقتصرهاى است در بيان معناى حديث شريفى كه از ختم رُسُل و هادى سُبُل - صلى الله عليه و آله - روايت شده، كه آن حضرت فرمودند:
إنّ الغضب من الشيطان، خلق من النار، و إنّما يطفأ النار بالماء . فإذا غضب أحدكم، فليتوضّأ.(3)
و مرتب نمودم اين رساله را بر مقدمه و چهار فصل و خاتمه. و ما توفيقى إلاّ بالله و عليه توكّلت و إليه أنيب.
مقدمه
فايده اول :
سالها دل طلب جام جم از ما مىكرد آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مىكرد
و شاهد بر اين مدعا بسيار است؛ چه از حسّ و چه از عقل و چه از نقل و چه از آيات و چه از روايات منقوله از اهل بيت اطهار -صلوات الله عليهم أجمعين - . و از آن جمله، ابيات مشهوره است كه نسبت داده شده است به حضرت سيّد أوصيا - عليه الصلاة والسّلام و التحية و الثناء - قال - عليهالسلام - :
دواؤك فيك و ما تبصر
و داؤك منك و ما تشعر
و تزعم انّك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الأكبر
أنت الكتاب المبين الذى
بأحرفه يظهر المضمر(4)
بلكه جمعى از ارباب دانش و اصحاب بينش را اعتقاد آن است كه انسان، عالَم كبير، و عالَم به نسبت به وى، عالَم صغير است. و اگرچه بيان اين مذهب و تحقيق آن موكول است به بسط تمامى، كه اين رساله را گنجايش آن نيست، با اينكه در اينجا هم لزومى ندارد و لازم اين مقاله آن است كه در همين مجموعه و نسخه هر يك از عقل - كه آن را قوّه عاقله و صفت ملكيت مىنامند - و جهل - كه آن را قوّه شهويه متضمنه هر يك از صفت شيطانى است و سبعيّت و بهيميت مىنامند - نيز در آن هست.
آدمىزاده طرفه معجونى است
از فرشته سرشته وز حيوان
گر كند ميل، اين شود پس ازين
ور كند ميل، آن شود به از آن
و بر وجود هر يك از عقل و شهوت در آدمىِ مكلّف، شواهد و ادلّه بسيار است. علاوه بر آنچه كه اشاره شد، با آنكه خلافى در آن نيست، بلكه اتفاقى كلّ عقلاست، بلكه حسّ و عيان نيز به طريق إنّ شاهد بر آن است و احتياج به دليل و شاهد ندارد.
و از آن جمله است، جميع ادلّه قاطعه، چه از عقل و چه از غير آن، چه از آيات و چه از اخبار مأثوره از اهل بيت اطهار و چه از اجماع و چه از ضرورت مذهبيّه و دينيّه كه دلالت بر ثبوت احكام شرعيه و تكاليف الهيه در حق مكلّفين از آدميين و مكلّف بودن آنها به اينها دارند ؛ زيرا كه دلالت واضحه دارند جميع آنها به طريق إنّ بر وجود عقل و قوه عاقله در آنها؛ زيرا كه به حكم ادّله قطعيه، بلكه ضرورت دينيّه نيز تكليف غير عاقلْ جايز و روا نيست. و نيز دلالت واضحه دارند بر وجود قوه شهويّه در آنها؛ زيرا كه تحصيل حاصل، چون تكليف به غير مقدور مُحال و ممتنع است، به ضرورت عقل قاطع و شهادت نقل ساطع.
و از آن جمله است، نيز ادلّه متكثره معتبره، چه قطعيه و چه غير قطعيه، چه از آيات شريفه و چه از اخبار متواتره و چه از اجماع و چه از ضرورت مذهبيه و دينيه - كه دلالت بر لزوم مخالفت نفس و هوى دارد - ؛ زيرا كه دلالت و شهادت دارند جميع آنها بر وجود هر يك از قوّه شهويه و قوّه عاقله درآنها .
و از آن جمله است، نيز اخبار متواتره كه دلالت دارند بر اينكه مناط در تكليف و ثواب و عقاب عقل است؛ زيرا كه دلالت واضحه دارند به طريق إنّ بر وجود هر يك از آنها در آنها.
و از آن جمله است، اخبار معتبره متكثره كه بهخصوص دلالت دارند بر خلق عقل و جهل و جنودِ هر يك از آنها، و بر اينكه سرمايه سعادت انسانى، عقل و قوه عاقله است و سرمايه زيان و خسارت وى قوه شهويه است، و بر اينكه آنچه از خيرات و اعمالِ شايسته و افعالِ حسنه از وى صادر مىشود، به واسطه عقل و قوه عاقله و صفت ملكيّت مخلوقه در وى است، و آنچه از شرور و اعمال ناشايسته و افعال قبيحه از وى به ظهور مىرسد، به واسطه قوه شهويه و صفت شيطانيت و سبعيّت و بهيميّت موجوده در آن است.
بلكه از اخبارى كه در بيان خلق عقل و جهل و جنود هر يك از آنها وارد شده است، برمىآيد كه جميع خيرات و اعمال شايسته از جنود و سپاه جهل و لوازم آن است و جميع شرور و اعمال ناشايسته از جنود و سپاه عقل و لوازم آن است و به طريق إنّ دلالت مىكند بر وجود هر يك از آن دو قوه در آن، و هو المطلوب.
و از آن جمله است، فرموده حضرت امام جعفر صادق - عليه الصلاة والسّلام - در حديث طولانى كه صدوق - عليه الرحمه - در كتاب علل الشّرائع به سند متصل از آن حضرت روايت كرده، كه آن حضرت فرموده: «الذّنب من الشهوة»(5). و مضمون آن، اين است كه گناهى كه از گناهكار سر مىزند، از شهوت است و دلالت اين مضمون بر وجود قوه شهويه در آن، در نهايت وضوح است و به طريق إنّ نيز دلالت واضحه بر وجود قوه عاقله در آن دارد، و هو المطلوب.
و از آن جمله، حديث صحيحى است كه صدوق - عليه الرّحمه - در كتاب علل الشرائع از عبداللّه بن سنان روايت كرده:
قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد الصّادق - عليهما الصلاة والسّلام -، فقلت: الملائكه أفضل أم بنو آدم؟ فقال: قال اميرالمؤمنين على ابن أبي طالب - عليه الصلاة والسّلام - : إنّ الله - عزّوجلّ - ركب فى الملائكة عقلاً بلا شهوة و ركب فى البهائم شهوةً بلا عقل و ركب فى بنى آدم كلتيهما، فمن غلب عقله شهوته، فهو خير من الملائكة، و من غلبت شهوته عقله، فهو شرّ من البهائم.(6)
و مضمون آن، اين است كه گفت عبد الله بن سنان كه سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق - عليه الصلاة والسّلام - كه ملائكه افضلاند يا بنى آدم؟ آن حضرت فرمودند كه فرمود حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب - عليه الصلاة و السّلام - : كه به درستى كه خداى - عزّوجلّ - خلق نمود در ملائكه عقل را بىشهوت، و خلق نمود در حيوانات شهوت را بىعقل، و خلق نمود در بنىآدم هر دو را با هم. پس هر كه عقل وى غالب باشد بر شهوت وى، پس آن بهتر از ملائكه است و هر كه شهوت وى غالب باشد بر عقل، وى پس بدتر است از حيوانات. و دلالت اين حديث بر مدّعا در نهايت وضوح است.
و بالجمله، اخبارى كه دلالت بر مدّعا دارد، مثل آيات شريفه، بسيار است.
فايده دوم :
از آن جمله است، آيه شريفه «و ايّدهم بروح منه»؛(7) زيرا كه مراد از اين روح - كه خداوند عالَم، بندگان مؤمنين خود را مؤيّد گردانيده به وى - ملك است، چنانچه حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - بيان و تفسير آن فرمودهاند.(8)
و از آن جمله است، نيز آيه شريفه «عن اليمين و عن الشمال قعيد. ما يلفظ من قول إلاّ لديه رقيب عتيد»؛(9) زيرا كه از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه مراد از رقيب عتيد و قعيد عن اليمين و عن الشمال در اين آيه، ملك و شيطان است، كه منزلگاه آنها در دو گوش دل است.(10)
و از آن جمله است، نيز آيه شريفه «الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء والله يعدكم مغفرة منه و فضلاً»؛(11) زيرا كه حضرت امام جعفر صادق - عليهالسلام - فرمودهاند كه مراد از وعده دهنده در اين آيه به مغفرت و فضل، ملكى است كه با آدمى است؛ همچنان كه مراد از شيطان در اين آيه نيز، همان شيطانى است كه با وى است.(12)
و از آن جمله است، نيز حديثى كه صدوق - عليه الرحمه - در كتاب علل الشرائع به سند متصل از أبى عبد الرّحمان روايت كرده:
قال: قلت لأبى عبد اللّه -عليه السّلام: إنّى ربّما حزنت فلا أعرف في أهل و لا مال و لا ولد، و ربّما فرحت فلا أعرف في أهل و لا مال و لا ولد. فقال: إنّه ليس في أحد، إلاّ و معه ملك و شيطان. فإذا كان فرحه، كان دنوّ الملك منه، و إذا كان حزنه كان دنوّ الشيطان منه. و ذلك قول اللّه - عزّوجلّ - : «الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء و اللّه يعدكم مغفرة منه و فضلاً و الله واسع عليم».(13)
و مضمون اين حديث، اين است كه گفت أبى عبد الرّحمان كه گفتم به أبى عبدالله - عليه الصلاة والسّلام - : كه به درستى كه من بسا است كه اندوهناك مىشوم و پس نمىيابم سبب آن را، نه در اهل و نه در مال و نه در فرزند، و بسا هست كه شادمان مىشوم، پس نمىيابم سبب آن را، نه در اهل و نه در مال و نه در فرزند. پس آن حضرت فرمودند در جواب: كه به درستى كه نيست احدى، مگر اينكه با اوست مَلِكى و شيطانى؛ پس هرگاه فَرِحْ او را به هم رسد، ملكْ نزديك به وى شده و هرگاه، حزن و اندوه به هم رساند، شيطانْ نزديك به وى شده و همين است مراد از فرموده خداوند عالم: «الشيطان يعدكم الفقر»، إلى آخر آيه.
و از آن جمله نيز حديثى است، كه ثقة الاسلام - عليه الرّحمه - در كتاب اصول كافى به سند متصل از حضرت امام جعفر صادق - عليهالسلام - روايت كرده:
قال: قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : لمّتان؛ لمّة من الشيطان و لمّة من الملك، فلمة الملك الرّقة و الفهم، و لمة الشيطان السّهو و الغفلة.(14)
و مضمون آن، اين است كه دو بىخودى است - يعنى در آدمى - : يكى از شيطان است و ديگرى از ملك، پس بىخودى از ملكْ نازكى دل و ادراك است، و بىخودى از شيطانْ سهو و غفلت است.
و دلالت وى بر مدّعا در نهايت وضوح است.
و از آن جمله نيز حديثى است كه ثقة الاسلام - عليه الرّحمه - در اصول كافى به سند صحيح از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - روايت كرده:
قال: ما من قلب إلاّ و له أذنان على أحدا هما، ملك مرشد و على الأخرى، شيطان مفتن. هذا يامره و هذا يزجره. الشيطان يأمره بالمعاصى، و الملك يزجره عنها و هو قول الله - عزّوجلّ - : «عن اليمين و عن الشمال قعيد. ما يلفظ من قول إلاّ لديه رقيب عتيد».(15)
و مضمون اين حديث، آن است كه آن حضرت فرمود: كه نيست دلى، مگر اينكه از براى وى دو گوش است؛ بر يكى از آنها ملكى است كه ارشاد كننده به صواب است و بر ديگرى، شيطانى است كه گمراه كننده و فتنهانگيز و راهنمايى كننده به خطاست. اين يكى امر مىكند شخص را و آن ديگرى زجر و منع مىنمايد. شيطان امر مىكند وى را به كردن معاصى، و ملكْ ممانعت مىنمايد وى را از ارتكاب معاصى. و اين است مراد از فرموده خداى - عزّوجل -: «عن اليمين و عن الشمال»، إلى آخر آيه.
و از آن جمله است، نيز حديثى است كه ثقة الاسلام - عليه الرّحمه - نيز در اصول كافى به سند متصل از آن حضرت روايت كرده:
قال: إنّ للقلب أذنين، فإذا همّ العبد بذنب، قال له روح الايمان: لا تفعل، و قال له الشيطان: إفعل. الحديث.(16)
و مضمون آن، اين است كه از براى دل، دو گوش است؛ پس هر گاه ميل كند بنده به گناه كردن و معصيت نمودن، روح ايمان گويد: او را مكن، و شيطان گويد: او را بكن.
و از آن جمله نيز حديثى است كه ثقة الاسلام در اصول كافى به سند صحيح از آن حضرت روايت كرده:
قال: ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فى جوفه: أذن ينفث فيها الوسواس الخناس، و أذن ينفث فيها الملك. فيؤيد الله - عزّوجل - المؤمن بالملك. فذلك قوله: «و ايّدهم بروح منه».(17)
و مضمون آن، اين است كه آن بزرگوار فرمودند: نيست مؤمنى، مگر اينكه از براى دل وى دو گوش است در اندرون آن: گوشى است كه مىدمد در وى شيطان، كه خناس وسوسه كننده است، و گوشى ديگر مىدمد در وى ملك. پس مؤيد مىگرداند خداى - عزوجل - مؤمن را به ملك. پس اين است فرموده خداى - سبحانه: «و ايّدهم بروح منه».(18)
به هر حال، تشكيكى و دغدغهاى در وجود ملك در آدمى نيست؛ چنانچه از آيات و اخبار معتبره ديگر نيز مستفاد مىشود.
بلى تشكيكى كه هست در آن، اين است كه آيا ملكِ موجود در وى، همان عقل و قوه عاقله است و هر دو يك چيزند به حسب حقيقت، و متعددند به حسب اسم. و يا اينكه دو چيزند و غير يكديگرند. و بر فرض اتحاد آنها، جميع آنچه كه دلالت بر وجود عقل و قوه عاقله دارد، دلالت بر وجود ملك نيز خواهد داشت. و ليكن آنچه از بسيارى از اخبار و غير اخبار برمىآيد، عدم اتحاد آنهاست.
و اينها در صورتى است كه ملك را به معناى فرشته بگيريم؛ چنانچه ظاهر و هويداست از لفظ آن. و هرگاه ملك را به معناى عقل و قوه عاقله و يا معناى علم و معرفت و رحمت الهى بگيريم - چنانچه اطلاق لفظ بر هر يك از آنها نيز در كلمات علماى ابرار، بلكه در اخبار أهل بيت اطهار هم فى الجمله شده - ، پس در وجود آنها در آدمى ريب و دغدغه نخواهد بود؛ چرا كه واضح و عيان است و حاجت به دليل و بيان و برهان ندارد.
و از بسيارى از آنچه ذكر شد، معلوم مىشود كه اشكالى در وجود شيطان نيز در آن نيست ؛ با اينكه آيات و اخبار بسيار - علاوه بر آنچه ذكر شد - دلالت بر اين مطلب دارد.
و از آن جمله است ، خصوص آيه شريفه «و من يعش عن ذكر الرّحمن، نقيض له شيطاناً فهو له قرين».(19)
و از آن جمله است، نيز خصوص آيه شريفه « من شرّ الوسواس الخناس، الذى يوسوس فى صدور النّاس».(20)
و از آن جمله است، نيز آيه شريفه « و جعلنا لكلّ نبىّ عدوّاً شياطين الإنس و الجن»،(21) و آيه «إنّما يأمركم بالسّوء والفحشاء»(22) و آيه شريفه «فإنه يأمر بالفحشاء و المنكر»(23)، و آيه شريفه «و ينزل عليكم من السماء ماءً ليطهركم به و يذهب عنكم رجز الشيطان».(24)
و از آن جمله است، نيز حديثى كه ثقة الاسلام - عليه الرّحمه - در كتاب اصول كافى روايت كرده و مضمون آن، اين است كه كسى كه ربقه اسلام از او كنده شده است، ملاقات نمىكند او را، مگر شيطان.(25)
و از آن جمله است، نيز حديثى كه به سند مرفوع، ثقة الاسلام - عليه الرّحمه - در اصول كافى از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - روايت كرده كه آن بزرگوار، از جد بزرگوار خود - صلى اللّه عليه و آله - نقل فرمودند كه آن بزرگوار فرمودند: «و ما كان من السّيئات فللشّيطان - لعنة الله -»(26). و مضمون آن اين است كه، هرچه از گناهان و بدىها كه از بنده به ظهور مىرسد، پس از شيطان است - خدا لعن كند او را - . و از آن جمله، احاديثى است كه دلالت دارد بر اينكه شيطان، يكى از چهار چيزى است كه مؤمن، خالى از آن نيست.(27)
و از آن جمله است ، نيز ادله متكثره معتبره قطعيه و غير قطعيه ، چه از عقل و چه از نقل و چه از آيات و چه از روايات و چه از اجماع و چه از ضرورت، كه دلالت دارند بر لزوم مخالفت شيطان و حُرمت و مذمت متابعت از آن؛ زيرا كه جميع آنها به طريق إنّ دلالت دارند بر وجود شيطان در آن.
و از آن جمله است، نيز ادله متكثره از آيات و اخبار متواتره ، كه دلالت دارند بر اينكه جميع آنچه از معاصى كه از آدمى سر مىزند، از شيطان است؛ زيرا كه جميع آنها به طريق إنّ دلالت دارند بر وجود شيطان در آن.
و اينها در صورتى است كه شيطان را غير از قوة شهويه بدانيم. و هرگاه، فرضاً، شيطان را خود قوه شهويه و يا نوعى از آن بدانيم، پس جميع آنچه كه دلالت بر وجود قوه شهويه در آن دارند، دلالت بر وجود شيطان در آن نيز دارند.
به هر حال، اشكالى در وجود شيطان در آن نيست. بلى، اشكالى كه هست، اين است كه شيطان به چه معنا موجود در آن است؛ چرا كه - از قرارى كه اين كمينه خادم شريعت مطهّره از تصفح و تتبع آيات و روايات و كلمات علماى عالى درجات برخوردهام - شيطان بر چند معنا اطلاق شده(است).
يكى، همان ابليس است كه تخلف ورزيد از سجده كردن بر حضرت آدم - على نبينا و عليهالسّلام - و به اين سبب، رانده درگاه حضرت احديّت شد. و ديگر، قوه واهمه و خياليه است. و ديگر، صفت شيطانى است، كه نوعى از قوه شهويه به معناى اعم است. و ليكن پر واضح و روشن است، كه شيطان به همه اين معانى در آدمى وجود دارد و عيب و نقصى هم ندارد؛ چنانچه اشاره به آن خواهد شد.
پي نوشت :
1. تاريخ تأليف يكى از كتابهاى ايشان 1264ق ، است.
2. شرح حال او در كتابهاى أعيان الشيعة ، أعلام الشيعة و گنجينه دانشمندان به طور مختصر و در كتاب شرح حال دانشمندان گلپايگان، ج 1 ، به گونه مفصل آمده است.
3. بحارالأنوار، ج 70، ص 272: إن الغضب من الشيطان و إن الشيطان خلق من النّار و إنّما يطفىء النّار الماءُ . فإذا غضب أحدكم ، فليتوضأ.
4. ديوان أميرالمؤمنين، چاپ سنگى، ص 44، با كمى تفاوت.
5. بحارالأنوار، ج 58، ص 296، به نقل از علل الشرائع، ج 1، ص 102.
6. علل الشرائع، چاپ قم، ج 1، ص 5.
7. سوره مجادله، آيه 22.
8. صافى، ج 2، ص 679 ، چاپ اسلاميه.
9. سوره ق، آيه 17 و 18.
10. صافى، ج 2، ص 599.
11. سوره بقره، آيه 268.
12. ر.ك: نور الثقلين، ج 1، ص 238.
13. الكافى، ج2، ص 330، چاپ آخوندى، به جاى «الغفلة» «القسوة».
14. علل الشرائع، ج 1، ص 87.
15. همان، ص 266.
16. همان، ص 266.
17. همان، ص 267.
18. سوره مجادله، آيه 22.
19. سوره زخرف، آيه 43.
20. سوره ناس، آيه 4 و 5.
21. سوره انعام، آيه 112.
22. سوره بقره، آيه 199.
23. سوره نور ، آيه 21.
24. سوره انفال، آيه 11.
25. الكافى، ج 2، ص 291.
26. همان، ص 16.
27. همان، ص 250.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}