مدرنيسم و پست مدرنيسم
مدرنيسم و پست مدرنيسم
مدرنيسم و پست مدرنيسم
خلاصه: مكاتب مختلف فكري و هنري غرب را در يك تقسيمبندي كلي ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: نخست مدرنيسم (نوگرايي) وديگري پست مدرنيسم (ناباوري به وجود حق مطلق).
فرهنگ پيشرفتهى واژگان آكسفورد، اصطلاح مدرنيسم را به عنوان « نماد انديشهها و شيوههاى نوينى به كار برده كه جايگزين انديشهها و شيوههاى سنتى گرديده و همهى جوانب و زمينههاى زندگى فردى و اجتماعى انسان غربى ، به ويژه جنبههاى مرتبط با دين ، معرفت دينى ، هنر و زيبايى او را در بر گرفته است.»
بنابراين مىتوان مدرنيسم را عصرى پر شتاب دانست كه شتاب در دگرگونى و تحولات تكنولوژيكى، سرعت در ساير عرصهها را موجب شد. علاوه بر آن نهادهايى مدرن به وجود آمد كه صورتهاى اجتماعى جديدى را به همراه خود آورد. اما نكتهى مهم آن است كه تمام اين تغييرات و تحولات در عرصهى اجتماعى، اقتصادى و سياسى برگرفته از مبانى معرفتى جديدى است كه مدرنيته نام دارد. به عبارت ديگر مىتوان مدرنيسم را حاصل بيرونى و نمايش عينى تفكرات و مبانى مدرنى دانست كه تغييرات اساسى خود را از رنسانس به بعد آغاز كرده است.
مدرنيته بعد از عصر روشنگرى (Enlightenment) در اروپا گسترش يافت. در همين دوران بود كه انسان غربى به عقل خود بيشتر اعتماد پيدا كرد؛ البته بايد توجه داشت كه اين اعتماد بيشتر متوجه نوعى عقلانيت صورتگرا (Formalist rationality) بود. شايد بتوان ويژگيهاى اصلى ايدئولوژيهاى مدرن را كه همان ويژگيهاى روشنگرى است، به طور اجمال به شرح زير برشمرد:
1- اعتماد به توانايى عقل انسان و علم براى معالجه بيماريهاى اجتماعى؛
2- تاكيد بد مفاهيمى از قبيل پيشرفت ,(Progress) طبيعت (nature) و تجربه هاى مستقيم (Direct experience)
3- مخالفت آشكار با مذهب؛
4- تجليل طبيعت و پرستش خداى طبيعى؛
5- در قلمرو سياست، دفاع از حقوق طبيعى انسانها؛ بوسيله حكومت قانون و سيستم جلوگيرى از سوء استفاده از قدرت
6- اومانيسم و تبيين جامعه و طبيعت به شكل انسانى يا انسان انسان انگارى طبيعت (Antropomorphism)
7- تكيه عمده بر روش شناسى تجربى و حسى در مقابل روش شناسى قياسى و فلسفى
8- پوزيتيويسم به عنوان متدلوژى مدرنيسم
علاوه بر شاخصها و ويژگيهاى فوق الذكر مدرنيسم به عنوان يك رويكرد تاريخى داراى ويژگيهاى مختلفى در زمينه فلسفه، فرهنگ، اقتصاد، سياست، جامعه شناسى و... مى باشد؛ براى مثال يكى از ويژگيهاى مدرنيسم در زمينه اقتصاد فوردگرايى (fordism) N در جامعه شناسى، گذار از سنت به تجدد و ايجاد جامعه صنعتى، در فرهنگ، نوعى نخبه گرايى (elitism) در فلسفه، نوعى ماترياليسم (materialism) يا مادى گرايى و طبيعت گرايى (naturalism) و دنيا گرايى (Secularism) و در علم نوعى رويكرد مكانيكى (mechanistic) نسبت به علم مى باشد.
مهمترين ويژگيها و پايه هاى اساسى مدرنيسم؛ اومانيسم، سكولاريسم، پوزيتويسم و راسيوناليسم مى باشد كه بيشترين نقش را در تكوين و تكامل ايدئولوژى مدرنيسم داشته اند.
برخي از زمينههاي ظهور مدرنيسم عبارتاند از:
اول – گسترش صنعت چاپ: كه به پيدايش وگسترش انديشههاي نو وبالندگي تمدن بشري كمك شاياني نمود.
دوم – گسترش جهانگردي : اين صنعت كه در سدههاي اخير سبب انتقال علوم و دستاوردها مسلمانان و ديگر تمدنهاي بشري به غرب گرديد.
سوم – اختراع روش تحقيق و ابداع : كه به گسترش مرزهاي دانش انجاميد كه در كنار دو عامل قبل،منجر به گسترش ابداعات و اختراعات گرديد.
چهارم- احساس نياز : در استثمار جهان سوم كه زمينهساز اختراعاتي چون خودرو ، هواپيما ، كشتيهاي پيشرفته و... گرديد.
شاخصهاي مدرنيسم عبارتاند از:
- شيوهاي نو وكارآمد براي مطالعه وتحقيق در امر طبيعت (مبتني بر مشاهده،تجربه و آزمايش)
- فنّآوريهاي ماشيني نو
- شيوههاي نو در توليد صنعتي
- بالا رفتن سطح زندگي مادي
- اقتصاد سرمايهداري و بازار آزاد
- مردم سالاري ليبرال و غير ديني
- فرهنگ عمدتاً دنيوي واين جهان (سكولاريسم)
- فردگرايي
- عقلگرايي وتحقيق وبرنامهريزي عقلاني (قائل به عقل جزئي،استدلالگر وابزاري)
- انسانگرايي (اومانيسم)(4)
اوّل – انكار بديهيترين اصل عقلي: برخي از طرفداران مدرنيسم به رغم تأكيد بر عقلانيت، بديهيترين اصل عقلي را كه وجود خدا باشد.
دوم- تفرعن انسان: تأكيد مدرنيسم بر انسان و آزادي او بدون در نظر گرفتن بنده بودن انسانها در پيشگاه الهي سبب شده است عدهاي از مدعيان مدرنيسم،هواي نفس خود را خداي خود قرار دهند ودر عين داشتن علم،گمراه گردند وخود را ليبرال (آزاد از تكاليف الهي) قلمداد كنند.(5)
سوم- دينستيزي: با جداسازي دين از سياست،مسائل اجرايي دين غير قابل اجرا وبا اعلام ناتواني علم از بررسي قضاياي اخلاقي وماوراي طبيعت،اين گونه قضايا غير علمي تلقي ميگردد واعتبار آنها را در اذهان مردم زير سؤال رفته وخواسته يا ناخواسته بر بياعتقادي در جامعه دامن زده ميشود.(6)
پيشرفت سريع مدرنيسم و ماديگري در دهههاي اخير، بسياري از متفكران غرب را به تأمل واداشت. آشكار شدن مضرّات زيستمحيطي واخلاقي مدرنيسم غربي نيز بر دامنۀ اين انتقادات افزود وعدهاي از متفكران غربي بر گزينش جنبههاي بهتر مدرنيسم و يا ورود جنبههاي اصيل و سنتي در آن تأكيد ورزيدند. اين گونه نگرش از دهه 1960 م. به بعد، به نام «پست مدرنيسم» مشهور شد.(9)
الف- ناباوري به معناي قطعي و نهايي رخدادها، فرهنگ و متنها. (10)
ب- نفي صريح ارزشهايي كه در سدههاي اخير بر انديشه، فرهنگ و هنرغرب مسلّط بود.
ج-داشتن ديدگاههاي نقادانه، بنياد ستيزانه وقدرت ستيزانه. (11)
د- اكتفا به دولت حداقلي .(سياست خارجي،ادارۀ ارتش ونيروهاي امنيتي وسياسي وپولي)
ه- هر پديدهاي حتي فرهنگ و دين يك وجود سياسي هم دارد.
ب- نسبيگرايي: به عقيدۀ پست مدرنيسم هيچ ديدگاهي حق مطلق نيست. به نظر آنان اگر كسي پديدهاي نظير فساد اخلاقي در غرب را زشت ديد وديگري آن را زيبا ديد، هر دو محق هستند وهيچ يك بر ديگري برتري ندارند.(13)
پی نوشتها:
1) Modernism
2) Microsoft Bookshelf 1998 "Modernism".
3) Ibid "Bryan Appleyyard" (b.1951) With a few chanqes.
4) اقتراح،نقد ونظر،م. ملكيان،شمارۀ 19 – 20 (تابستان و پاييز 1378)،ص 4-25. (با اندكي اضافه)
5) غربشناسي، انقلاب اسلامي وريشههاي آن،حميد پارسانيا،ص 232-271 (با اندكي اضافات).
6) همان ،ص 232 – 271.
7) Microsoft book shelf 1998, "Postmodernism"
8) Ibid, Blizabeth Wilson (b.1936), Whit some changes.
9) Ibid, Robert Hewison (b.1943), "Postmodernism"
10)مدرنيته: مدرنيته وانديشۀ انتقادي، بابك احمدي،ج 1،ص 256.
11)«مدرنيته،پست مدرنيته وتمدن غرب به نگاه نو»،عبدالحسين آذرنگ،ش 35، ص 48.
12) غربشناسي،انقلاب اسلامي وريشههاي آن،ص 158.
13) همان،ص 159.
منبع : پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)
/ج
مدرنيسم
فرهنگ پيشرفتهى واژگان آكسفورد، اصطلاح مدرنيسم را به عنوان « نماد انديشهها و شيوههاى نوينى به كار برده كه جايگزين انديشهها و شيوههاى سنتى گرديده و همهى جوانب و زمينههاى زندگى فردى و اجتماعى انسان غربى ، به ويژه جنبههاى مرتبط با دين ، معرفت دينى ، هنر و زيبايى او را در بر گرفته است.»
بنابراين مىتوان مدرنيسم را عصرى پر شتاب دانست كه شتاب در دگرگونى و تحولات تكنولوژيكى، سرعت در ساير عرصهها را موجب شد. علاوه بر آن نهادهايى مدرن به وجود آمد كه صورتهاى اجتماعى جديدى را به همراه خود آورد. اما نكتهى مهم آن است كه تمام اين تغييرات و تحولات در عرصهى اجتماعى، اقتصادى و سياسى برگرفته از مبانى معرفتى جديدى است كه مدرنيته نام دارد. به عبارت ديگر مىتوان مدرنيسم را حاصل بيرونى و نمايش عينى تفكرات و مبانى مدرنى دانست كه تغييرات اساسى خود را از رنسانس به بعد آغاز كرده است.
مدرنيته بعد از عصر روشنگرى (Enlightenment) در اروپا گسترش يافت. در همين دوران بود كه انسان غربى به عقل خود بيشتر اعتماد پيدا كرد؛ البته بايد توجه داشت كه اين اعتماد بيشتر متوجه نوعى عقلانيت صورتگرا (Formalist rationality) بود. شايد بتوان ويژگيهاى اصلى ايدئولوژيهاى مدرن را كه همان ويژگيهاى روشنگرى است، به طور اجمال به شرح زير برشمرد:
1- اعتماد به توانايى عقل انسان و علم براى معالجه بيماريهاى اجتماعى؛
2- تاكيد بد مفاهيمى از قبيل پيشرفت ,(Progress) طبيعت (nature) و تجربه هاى مستقيم (Direct experience)
3- مخالفت آشكار با مذهب؛
4- تجليل طبيعت و پرستش خداى طبيعى؛
5- در قلمرو سياست، دفاع از حقوق طبيعى انسانها؛ بوسيله حكومت قانون و سيستم جلوگيرى از سوء استفاده از قدرت
6- اومانيسم و تبيين جامعه و طبيعت به شكل انسانى يا انسان انسان انگارى طبيعت (Antropomorphism)
7- تكيه عمده بر روش شناسى تجربى و حسى در مقابل روش شناسى قياسى و فلسفى
8- پوزيتيويسم به عنوان متدلوژى مدرنيسم
علاوه بر شاخصها و ويژگيهاى فوق الذكر مدرنيسم به عنوان يك رويكرد تاريخى داراى ويژگيهاى مختلفى در زمينه فلسفه، فرهنگ، اقتصاد، سياست، جامعه شناسى و... مى باشد؛ براى مثال يكى از ويژگيهاى مدرنيسم در زمينه اقتصاد فوردگرايى (fordism) N در جامعه شناسى، گذار از سنت به تجدد و ايجاد جامعه صنعتى، در فرهنگ، نوعى نخبه گرايى (elitism) در فلسفه، نوعى ماترياليسم (materialism) يا مادى گرايى و طبيعت گرايى (naturalism) و دنيا گرايى (Secularism) و در علم نوعى رويكرد مكانيكى (mechanistic) نسبت به علم مى باشد.
مهمترين ويژگيها و پايه هاى اساسى مدرنيسم؛ اومانيسم، سكولاريسم، پوزيتويسم و راسيوناليسم مى باشد كه بيشترين نقش را در تكوين و تكامل ايدئولوژى مدرنيسم داشته اند.
برخي از زمينههاي ظهور مدرنيسم عبارتاند از:
اول – گسترش صنعت چاپ: كه به پيدايش وگسترش انديشههاي نو وبالندگي تمدن بشري كمك شاياني نمود.
دوم – گسترش جهانگردي : اين صنعت كه در سدههاي اخير سبب انتقال علوم و دستاوردها مسلمانان و ديگر تمدنهاي بشري به غرب گرديد.
سوم – اختراع روش تحقيق و ابداع : كه به گسترش مرزهاي دانش انجاميد كه در كنار دو عامل قبل،منجر به گسترش ابداعات و اختراعات گرديد.
چهارم- احساس نياز : در استثمار جهان سوم كه زمينهساز اختراعاتي چون خودرو ، هواپيما ، كشتيهاي پيشرفته و... گرديد.
شاخصهاي مدرنيسم عبارتاند از:
- شيوهاي نو وكارآمد براي مطالعه وتحقيق در امر طبيعت (مبتني بر مشاهده،تجربه و آزمايش)
- فنّآوريهاي ماشيني نو
- شيوههاي نو در توليد صنعتي
- بالا رفتن سطح زندگي مادي
- اقتصاد سرمايهداري و بازار آزاد
- مردم سالاري ليبرال و غير ديني
- فرهنگ عمدتاً دنيوي واين جهان (سكولاريسم)
- فردگرايي
- عقلگرايي وتحقيق وبرنامهريزي عقلاني (قائل به عقل جزئي،استدلالگر وابزاري)
- انسانگرايي (اومانيسم)(4)
اوّل – انكار بديهيترين اصل عقلي: برخي از طرفداران مدرنيسم به رغم تأكيد بر عقلانيت، بديهيترين اصل عقلي را كه وجود خدا باشد.
دوم- تفرعن انسان: تأكيد مدرنيسم بر انسان و آزادي او بدون در نظر گرفتن بنده بودن انسانها در پيشگاه الهي سبب شده است عدهاي از مدعيان مدرنيسم،هواي نفس خود را خداي خود قرار دهند ودر عين داشتن علم،گمراه گردند وخود را ليبرال (آزاد از تكاليف الهي) قلمداد كنند.(5)
سوم- دينستيزي: با جداسازي دين از سياست،مسائل اجرايي دين غير قابل اجرا وبا اعلام ناتواني علم از بررسي قضاياي اخلاقي وماوراي طبيعت،اين گونه قضايا غير علمي تلقي ميگردد واعتبار آنها را در اذهان مردم زير سؤال رفته وخواسته يا ناخواسته بر بياعتقادي در جامعه دامن زده ميشود.(6)
پست مدرنيسم
پيشرفت سريع مدرنيسم و ماديگري در دهههاي اخير، بسياري از متفكران غرب را به تأمل واداشت. آشكار شدن مضرّات زيستمحيطي واخلاقي مدرنيسم غربي نيز بر دامنۀ اين انتقادات افزود وعدهاي از متفكران غربي بر گزينش جنبههاي بهتر مدرنيسم و يا ورود جنبههاي اصيل و سنتي در آن تأكيد ورزيدند. اين گونه نگرش از دهه 1960 م. به بعد، به نام «پست مدرنيسم» مشهور شد.(9)
الف- ناباوري به معناي قطعي و نهايي رخدادها، فرهنگ و متنها. (10)
ب- نفي صريح ارزشهايي كه در سدههاي اخير بر انديشه، فرهنگ و هنرغرب مسلّط بود.
ج-داشتن ديدگاههاي نقادانه، بنياد ستيزانه وقدرت ستيزانه. (11)
د- اكتفا به دولت حداقلي .(سياست خارجي،ادارۀ ارتش ونيروهاي امنيتي وسياسي وپولي)
ه- هر پديدهاي حتي فرهنگ و دين يك وجود سياسي هم دارد.
تفكر پست مدرنيسمي از جنبههاي ذيل قابل نقد است:
ب- نسبيگرايي: به عقيدۀ پست مدرنيسم هيچ ديدگاهي حق مطلق نيست. به نظر آنان اگر كسي پديدهاي نظير فساد اخلاقي در غرب را زشت ديد وديگري آن را زيبا ديد، هر دو محق هستند وهيچ يك بر ديگري برتري ندارند.(13)
پی نوشتها:
1) Modernism
2) Microsoft Bookshelf 1998 "Modernism".
3) Ibid "Bryan Appleyyard" (b.1951) With a few chanqes.
4) اقتراح،نقد ونظر،م. ملكيان،شمارۀ 19 – 20 (تابستان و پاييز 1378)،ص 4-25. (با اندكي اضافه)
5) غربشناسي، انقلاب اسلامي وريشههاي آن،حميد پارسانيا،ص 232-271 (با اندكي اضافات).
6) همان ،ص 232 – 271.
7) Microsoft book shelf 1998, "Postmodernism"
8) Ibid, Blizabeth Wilson (b.1936), Whit some changes.
9) Ibid, Robert Hewison (b.1943), "Postmodernism"
10)مدرنيته: مدرنيته وانديشۀ انتقادي، بابك احمدي،ج 1،ص 256.
11)«مدرنيته،پست مدرنيته وتمدن غرب به نگاه نو»،عبدالحسين آذرنگ،ش 35، ص 48.
12) غربشناسي،انقلاب اسلامي وريشههاي آن،ص 158.
13) همان،ص 159.
منبع : پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}