واكاوي ساز و كارهاي « امام زدايي » در چند سال اخير

نويسنده : مهدي جمشيدي




هويت انقلاب اسلامي ايران در درجه نخست و بيش از هر امر ديگري، پيوند يافته با شخصيت و تفكر امام خميني(ره) است.

امام خميني در مقام رهبر خيزش انقلابي مردم ايران در دوران قبل از وقوع انقلاب، و همچنين رهبر حكومت ديني برآمده از اين انقلاب، تأثيري بس عميق و انكارناپذير بر جامعه معاصر ايران و بلكه جامعه جهاني نهاد. اين پيوند و اتصال آن چنان است كه چنانچه كسي قصد شناخت ايدئولوژي و ماهيت انقلاب اسلامي را داشته باشد، ناگزير بايد تفكر امام خميني را مطالعه كند. با اين حال، پس از رحلت ايشان، برخي « جريان هاي سياسي و معرفتي دگرانديش » برآن شدند كه از تفكر امام و يا حداقل بخش هاي عمده اي از آن، گذار كنند. اما روشن است كه آن ها نمي توانستند زبان به صراحت بگشايند و نيات باطني خويش را آشكار سازند ؛ چراكه مردم ايران آن چنان ارزش و منزلت والايي براي امام قائل بودند كه نمي توانستند « گذار از تفكر امام خميني » را برتابند و از راه و خط امام خميني ، اعراض كنند. از اين رو، جريان هاي سياسي و معرفتي دگرانديش ، در عين حال كه نقاب « دفاع از امام خميني » را بر چهره زدند، اما تلاش كردند تا از آن بخش از ارزش ها و آرمان هاي امام كه با اهداف و هنجارهاي دگرانديشانه آن ها تصادم و تعارض دارد، گذار نمايند و جامعه را نيز در امتداد اين گذار قرار دهند.
اين گذار «خزنده» و «پنهان»- كه مي توان آن را «امام زدايي» خواند- مبتني بر ساز و كارهاي نظري خاصي بود كه در اين يادداشت به برخي از آن ها مي پردازيم و از آن جا كه هم چنان اين ساز و كارها در خطابه ها و مناظرات و مباحثات به كار گرفته مي شود، آن ها را به نقد نيز كشيده و ابطال مي كنيم.

1- تفسير به رأي تفكر امام خميني

دگرانديشان غالباً با تعظيم و تكريم از امام خميني سخن مي گويند و گاه حتي تظاهر به خط امامي بودن نيز مي كنند، اما آن گاه كه به پاره هاي مهمي از تفكر امام خميني اشاره مي شود كه با سلوك سياسي و يا معرفتي آن ها متضاد است، بي درنگ دست به «تفسير به رأي» زده و تفسيري از تفكر امام خميني عرضه مي كنند كه همخوان و همسوي با سلوك و سيره آن هاست، حال آن كه تفكر امام خميني چنين نيست. در واقع، تفسير به رأي كردن تفكر امام، به وسيله اي براي توجيه كردن «فاصله گيري ها از راه راستين امام» تبديل شده است. به عنوان مثال، آن گاه كه به سخنان صريح و متعدد امام خميني درباره «الهي بودن خاستگاه مشروعيت ولايت فقيه» استناد مي شود، آن ها با تحريف و تقطيع سخنان امام، تفكر ايشان را به گونه اي تفسير مي كنند كه نتيجه آن «زميني بودن خاستگاه مشروعيت ولي فقيه» باشد.
ناگفته پيداست كه تفسير به رأي، عملي خيانت آميز و مذموم است و بايد از طريق استناد به جملات شفاف و روشن امام، پرده از سوگيري ها و اغراض دگرانديشان برداشت.

2- تاريخمند انگاري تفكر امام خميني

سازو كار ديگري كه به منظور گذار از تفكر امام خميني به كار گرفته شده، «تاريخمندانگاري تفكر امام» است؛ به اين معني كه تفكر و نظرات امام برآمده از اقتضائات و شرايط خاص سياسي و تاريخي دوره هايي است كه امام در آن قرار داشته است. به بيان ديگر، زمان و مكان بر تفكر امام خميني تأثير قطعي نهاده و اين تأثير موجب گرديده كه تفكر امام خميني، «مقيد» و «تعميم ناپذير» باشد. از اين رو، نمي توان براي هميشه بر نظرات امام پاي فشرد؛ چون كه شرايط و بسترها تغيير يافته و امروز، ديروز نيست.
در پاسخ به اين شبهه بايد گفت :
الف. آيا همه محتواي تفكر و نظرات امام، برآمده از مقتضيات خاص زمان و مكان است و يا اين كه بخش هاي فراخي از آن، برخاسته از «احكام و معارف لايتغير اسلام» است؟! حتي در فقه نيز كه به تعبير امام خميني مي بايد در آن، شرايط زمان و مكان را درنظر داشت، همه مضامين از زمان و مكان تأثير نمي پذيرند و به كلي، سيال و متغير نيستند. آيا مي توان پذيرفت كه «ظلم ستيزي» و «استكبارستيزي»، حكمي مقيد و زمان بند باشد؟! آيا مي توان پذيرفت كه «عدالت خواهي» و «محروم نوازي»، نظري برآمده از اقتضائات خاص دهه شصت است و امروز بايد آن را به فراموشي سپرد؟! آيا نظر امام مبني بر «حاكميت شريعت بر آزادي»، تفكري تاريخمند است؟! پرواضح است كه چنين نيست. بسياري از مضامين و درون مايه هاي تفكر امام، همان «احكام و تعاليم قطعي و تخلف ناپذير اسلام» است و گذر زمان نمي تواند توجيه معقولي براي گذار از آن ها باشد.
ب. آيا همه شرايط امروز در مقايسه با گذشته، تغيير يافته است و هيچ تشابهي و ثباتي در ميان نيست؟! و يا اين كه اين قضيه به صورت «موجبه جزئيه» صادق است؛ به اين معنا كه برخي از شرايط (نه همه آن ها) دگرگون شده و برخي ديگر ثابت مانده اند؟!
به عنوان مثال، آيا دولت آمريكا در دهه شصت، مظهر امپرياليسم و استكبار بود و امروز نيست؟! روشن است كه چنين نيست. نيات و انگيزه ها و اهداف دولتمردان امروز آمريكا با گذشته هيچ تفاوتي نكرده و آن ها هم چنان در امتداد گذشته قرار دارند.
ج. امام خميني، « وصيت نامه سياسي- الهي » خويش را به تعبير خودشان براي « آيندگان » نگاشته اند. آيا اين وصيت نامه را نيز مي توان تاريخمند دانست و از آن گذار كرد؟!
بنابراين، پندار «به موزه سپاري تفكر امام خميني» به اين بهانه كه دهه شصتي و تاريخمند بوده است، پنداري ناسنجيده و نارواست.

3- قرائت پذير انگاري تفكر امام خميني

برخي از دگرانديشان معتقدند كه مي توان از تفكر امام خميني، قرائت ها و برداشت هاي متعددي داشت؛ به گونه اي كه هيچ از اين قرائت ها و برداشت ها، برتر و بهتر از ديگري نيست، بلكه همه در عرض يكديگر هستند. از يك سو، امام خميني داراي شخصيت چند بعدي و تو درتو است و از سوي ديگر، هر فرد كه در جست وجوي فهم تفكر اوست، خود داراي پنداشته ها و مفروضات خاص است. از اين رو، نمي توان انتظار داشت كه كسي به حقيقت تفكر امام دست يابد و ايشان را آن گونه كه بود، دريابد.
اين سازوكار با يك معضل اساسي روبروست و آن اين است كه حداكثر درمورد «متشابهات تفكر امام خميني»- بر فرض وجود- مي توان چنين باوري داشت، اما درمورد «محكمات تفكر امام خميني»، اين سازوكار توان مقاومت ندارد. دست كم بخش عمده اي از تفكر امام خميني، «اصول» و «مسلمات» و «بينات» تفكر ايشان را تشكيل مي دهد كه قابل ترديد نيست و نمي توان هر قرائت و تلقي اي از آن داشت. به عنوان مثال، امام خميني مشخصات «اسلام ناب» را به روشني بيان و آن را از «اسلام آمريكايي» تفكيك كرده است. و يا اين كه آيا مي توان گفت امام خميني قائل به «ولايت مطلقه فقيه» نبوده است؟!

4- معصوم نبودن امام خميني

دگرانديشان اظهار داشته اند كه مگر امام خميني معصوم و مصون از خطا و اشتباه بوده است كه مي بايد تفكر او را به صورت مطلق پذيرفت؟! امام خميني نيز هم چون ديگران، فردي غيرمعصوم بوده و دليلي در دست نيست كه بپذيريم هر چه كه وي گفته، صواب و صحيح است. خلاصه اين كه تفكر امام خميني، نه وحي منزل است و نه قول امام معصوم. بنابراين، مي توان و بلكه مي بايد از تفكر او عبور كرد.
اين شبهه نيز باطل است؛ زيرا روشن است كه امام خميني معصوم نبود، اما :
الف. بر طبق روايات رسيده از امام معصوم(ع)، «اطاعت از نايب ايشان»- كه ولي فقيه است-، واجب شرعي است و رد كردن حكم او به معني رد كردن حكم امام معصوم است. بنابراين، حضرات معصومين در عين علم به اين كه نايبانشان- فقهاي عادل- معصوم نخواهند بود، آن ها را «لازم الاطاعه» معرفي كرده اند.
ب. براي رد كردن تفكر امام خميني، استناد به معصوم نبودن ايشان كافي نيست، چراكه عدم عصمت به معني « ناصواب بودن همه نظرات » فرد غيرمعصوم نيست، بلكه به معني «محتمل بودن وجود خطا» در تفكر اوست. بنابراين، بايد با « دليل و استدلال » ثابت كرد كه كدام بخش يا گزاره از تفكر امام خميني، صحيح و روا نيست؛ چراكه صرف ادعا، حقيقتي را ثابت نمي كند.
منبع:روزنامه كيهان