ماهيت و ديدگاه هاي اخلاق زيست محيطي با تأکيد بر ديدگاه اسلامي (1)
ماهيت و ديدگاه هاي اخلاق زيست محيطي با تأکيد بر ديدگاه اسلامي (1)
ماهيت و ديدگاه هاي اخلاق زيست محيطي با تأکيد بر ديدگاه اسلامي (1)
نويسندگان: دکتر احمد عابدي سروستاني*، دکتر منصور شاه ولي**، دکتر سيد مصطفي محقق داماد***
چکيده
کليد واژه ها: اخلاق زيست محيطي، بحران زيست محيطي، خدامحوري، خود بوم شناسي
سرآغاز
$ روش و اهداف
چرا اخلاق زيست محيطي لازم است؟
تغييرات ايجاد شده در طبيعت به وسيله فعاليت هاي انسا نها، به ترديد و ضرورت ارزيابي مواضع اخلاقي نسبت به طبيعت منجر شده است و به دنبال آن، اخلاق زيست محيطي با تعريف مجدد بايد و نبايدها در ارتباط با محيط زيست و ارزيابي موقعيت بشر نسبت به آن مواجه شده است. در واقع، به دليل نبود توافق پيرامون راه هايي که بايد براي اصلاح يا تغيير شکل تعامل مشکل ساز انسان با محيط زيست، دنبال شوند، پيشنهادهاي گوناگون و اغلب متضادي در اين باره ارائه شده اند. اين پيشنهاد ها بيشتر در قالب الگوهاي هنجاري براي رفتار اجتماعي يا اخلاق، مفهوم سازي شده اند.
از دلايل ديگر ضرورت اخلاق زيست محيطي، تاثيري است که جهان بيني و راهنمايي هاي اخلاقي، بر رفتارهاي فردي و جمعي دارند. باورهاي زيست محيطي يا جهان بيني، به عنوان نظامي از گرايش ها و باورها درباره رابطه بين انسان و محيط زيست، تعيين کننده رفتارهاي حفاظتي يا چارچوب هاي مرجعي هستند که هنگام تعامل با محيط زيست از آنها استفاده مي شود. در اين رابطه مي توان گفت که طرز فکر ما اولين چيزي است که وارد محيط مي شود و با شکل دهي چگونگي ارزش گذاري اجزاي مختلف زيست بوم، چگونگي رفتار ما با آن را تعيين مي کند. لذا، نوع رفتار ما با محيط زيست تا حد زيادي به چگونگي درک ما از رابطه خود با آن وابسته است. اين که ما چگونه براي محيط زيست ارزش قائليم، تعيين کننده است است که نقش و عملکرد خود را بر زمين چگونه مي بينيم و براي به اشتراک گذاردن اين منابع با ديگران، چگونه رفتار مي کنيم.
مباني اخلاق زيست محيطي
پذيرش خالي نبودن طبيعت از ارزش را مي توان سرآغاز اخلاق دانست. اخلاق زيست محيطي براين ايده استوار است که اخلاق بايد به شکلي گسترش بايد تا روابط انسان ها و طبيعت را نيز شامل شود. عده اي بر اين باورند که بررسي روابط با محيط زيست در قالب مسايل اخلاقي، به عصر حاضرمربوط مي شود و شروع حمايت از اخلاق زيست محيطي را مي توان از دهه 1960ميلادي دانست که با رشد پذيرش جنبش زيست محيطي، همراه بوده است. اخلاق زيست محيطي، شاخه اي از فلسفه کاربردي و از حيطه هاي اساسي اخلاق زيستي (7) محسوب مي شود که مي بايد قادر باشد تا ميان مجموعه پيچيده اي از واقعيات سرگردان تجربي، ايدئولوژي ها و ارزش هاي انساني، داوري کند. سعي اخلاق زيست محيطي، ارائه دلايل نظام بندي و جامعي براي اين منظور است که چرا بايد روابط اخلاقي بين انسان ها و محيط زيست طبيعي وجود داشته باشد و مي توان آن را، مطالعه رفتار درست و اشتباه در درون يک محيط زيست مشخص، تعريف نمود. بنابراين، نقش اصلي زيست محيطي، ايجاد موانع دروني اخلاقي در آحاد جامعه براي رفتار نسبت به طبيعت است.
در نظام ها و نظريات اخلاقي دو پرسش مهم وجود دارد. آنها عبارتند از: 1) چه چيزي به طور ذاتي ارزشمند است؟؛ 2)عمل درست (8) يا نادرست(9) از نظر اخلاقي چه نوع عملي است و معيار فعل اخلاقي چيست؟ در اخلاق سنتي، فقط انسان از جايگاه اخلاقي برخوردار است. لذا، طرح اخلاق در مباحث زيست محيطي نيازمند بررسي مجدد ارزش هاي انساني در مقابل ارزش هاي جهان طبيعت و اجزاي آن است. مباحث فلسفي پيرامون "جايگاه اخلاقي"محيط زيست، اختصاصاً شامل اين موضوع است که آيا امکان دارد ارزش ذاتي در موجودات غير انساني موجود باشد؟ و آيا وجود ارزش ذاتي براي توجيه حفاظت از محيط زيست طبيعي، ضروري است؟. نظريه ارزشي مورد استفاده در اخلاق زيست محيطي، بين دو نوع "ارزش ذاتي" و "ارزش ابزاري" براي تمام موجودات منفرد زنده، توده زنده (10)، جمعيت ها، گونه ها، زيست بوم ها و حتي چشم اندازي هاي (11)بدون ادراک، تمايز قائل مي شود. ارزش ذاتي معمولاً در مقابل ارزش ابزاري، معنا مي يابد. ارزش ابزاري به اين مفهوم است که ارزش يک شيء به ارزشي که براي اشياء ديگر دارد وابسته است و الا هيچ گونه ارزشي نخواهد داشت. در حالي که، ارزش ذاتي به اين مفهوم است که يک شيء بدون اين که براي شيء ديگري ارزشمند باشد يا نباشد، في نفسه داراي ارزش است. براي مثال، آنهايي که معتقدند طبيعت داراي ارزش ذاتي است، بر اين موضوع تاکيد دارند که بدون حضور انسان و يا بهره برداري انسان از طبيعت، باز هم طبيعت به خودي خود داراي ارزش است. در اين رابطه اخلاق زيست محيطي در غرب، به دو دسته اخلاق انسان محور(12) و اخلاق مبتني بر احساس و آگاهي(13)، قابل تقسيم است و طي چهار تا پنج دهه اخير، مباحث عميقي بين ذهن گرايان ارزشي(14) و عين گرايان طرفدار طبيعت(15) به وجود آمده است. اولي، معتقد است که ارزش ها به يک ارزياب نياز دارند در حالي که دومي معتقد به ارزش ذاتي طبيعت است. در همين رابطه، برخي ديگر بين سه جهت گيري ارزشي به عنوان مبناي گرايش هاي زيست محيطي، تفکيکي قائل شده اند. اين سه عبارتند از:
الف) جهت گيري ارزش خودخواهانه(16) که در آن مشکلات زيست محيطي مي تواند به فرد آسيب برساند.
ب) جهت گيري ارزشي نوع دوستي اجتماعي(17) که در آن مشکلات زيست محيطي مي تواند به ديگر افراد آسيب برساند.
ج) جهت گيري ارزشي زيست محور يا زيست بوم محور(18) که در آن طبيعت مستقل از منافع انسان داراي ارزش ذاتي است. از آنجا که جهت گيري ارزشي الف و ب، دوري از تخريب محيط زيست را به خاطر منافع انسان مهم مي دانند، پس اين دو، يکسان و انسان محور هستند. به اين ترتيب، در فلسفه زيست محيطي معاصر، اصلي ترين منبع تفکيک اخلاق زيست محيطي ناشي از دو ديدگاه انسان محور و غير انسان محور(19) و غير انسان محور (20) مي باشد. در اخلاق انسان محور، فقط انسان ها داراي جايگاه اخلاقي هستند و تخريب محيط زيست تا آنجا مهم است که منافع انساني را تحت تاثير قرار دهد. در حالي که، ديدگاه غير انسان محور با رد اين نظر، جايگاه اخلاقي را به ساير موجودات زنده يا زيست بوم به عنوان يک کليت، تعميم مي دهد و معتقد است که تاثيرات بر محيط زيست، موضوعي است که صرف نظر از پيامدهاي آن براي انسان ها، داراي اهميت است.
سپس، پرسش دوم، يعني پرسش درباره عمل درست يا نادرست از منظر اخلاق مطرح مي شود. هر نظريه اخلاق به نحوي به اين پرسش پاسخ گفته اند. اين پاسخ ها در بسياري موارد هم متضادند که ناشي از مباني هستي شناسي، شناخت شناسي و ارزش شناسي آنها است. اما اخلاق زيست محيطي، حداقل در غرب نوين، را مي توان در قالب سه نظريه اخلاق هنجاري مورد بررسي قرار دارد که به اندازه کافي تنوع دارند تا مباحث مرتبط با معيار عمل اخلاقي را پوشش دهند. اين نظريه ها عبارتند از: الف) فايده گرايي(21). در اين نظريه که مشهورترين شکل اخلاق نتيجه گرا است، نتيجه مطلوب براي يک عمل، رسيدن به حداکثر شادي براي اکثريت افراد است و معيار اصلي براي ارزشيابي درستي يک کار، مجموع يا متوسط منفعت براي يک جمعيت است. ب)وظيفه گرايي(22). در اين نظريه، ارزش اخلاق يک عمل به نتايج ربطي ندارد بلکه، به نوع عمل وابسته است. به اين معنا که عملي درست است که براساس اصول اخلاقي درست انجام شده باشد. ج)فضيلت گرايي(23). در اين نظريه، معيار عمل اخلاقي، فضايل و رذايل هستند و در آن، بيشتر به فاعل فعل و ويژگي هاي شخصيتي و منش او توجه مي شود. در اين نظريه، اگر فاعل در انجام يک رفتار از انگيزه شايسته برخودار باشد و آن رفتار را صرفاً به دليل ارزش و فضيلت بودن آن انجام داده باشد، عملي فضيلت مند و اخلاقي را انجام داده است و غير اين صورت، آن رفتار اخلاقي نيست.
رهيافت هاي متداول اخلاقي زيست محيطي
حفاظت گرايي و صيانت گرايي نمود اخلاق زيست محيطي منبع گرا(35) است که طبيعت را به عنوان منبعي وسيع براي استفاده انسان ها در نظر مي گيرد. در حفاظت گرايي، اجزاء مختلف محيط زيست به اين دليل بايد حفظ شوند که ارزش اقتصادي دارند، اما صيانت گرايي، ارزش گذاري اقتصادي صرف طبيعت را رد مي کند و بر صيانت از طبيعت براي اطمينان از تنوع گونه اي، زيبايي نظام هاي طبيعي، و استفاده حال يا آينده انسان از طبيعت تاکيد دارد. بوم شناسي اجتماع بر اين باور است که تمام مشکلات زيست محيطي، از مشکلات اجتماعي ناشي مي شوند و بدون عزم جدي براي حل آنها، مشکلات بوم شناختي نيز نمي توانند به روشني درک شده و يا برطرف شوند. در حقوق حيوانات، حقوق و وظايف به حيوانات يا سلسله زيستي، بسط مي يابد و علت آن را برخورداري حيوانات از هوشياري يا خودآگاهي و ظرفيت استدلال مي دانند به طوري که برخي مدافعان اين رهيافت معتقدند حقوق اخلاقي حيوانات به هيچ وجه از حقوق انساني کمتر نيست. در اخلاق زمين، نقش انسان از يک فاتح به يک عضو ساده آن تغيير مي کند که مستلزم قائل شدن حرمت براي ساير اعضاء و احترام براي کل اجتماع (زمين) است. کار اخلاق زمين گستر محدوده مرزهاي اجتماعي به نحوي است تا خاک، آب، گياهان، جانوران يا به طور کلي، زمين را در بر گيرد. از نظر اخلاق زمين چيزي از نظر اخلاقي صحيح است که به انسجام، ثبات و زيبايي اجتماع زيستي کمک کند. در بوم شناسي ژرفانگر، تلاش هاي موجود براي حفاظت از محيط زيست به دو جنبش بوم شناسي سطحي نگر و بوم شناسي ژرفانگر قابل تقسيم است به جنبش اول، به دنبال مبارزه عليه آلودگي و اتلاف منابع يا هدف افزايش سلامتي و ثروت کشورهاي توسعه يافته است. بوم شناسي ژرفانگر ادعا دارد که از بوم شناسي سطحي نگر مفيدتر است و حرکت به سمت بوم شناسي ژرفانگر را يک وظيفه اخلاقي مي داند. شعار بوم شناسي ژرفانگر ساده، در ابزار اما ارزشمند در نتايج (36)،است. بوم شناسي ژرفانگر به دنبال تکامل نفس(37) از طريق وحدت با بقيه اشياء است و رسيدن به آن را از طريق يگانگي فرد يا ساير افراد، گونه ها، زيست بوم ها و چشم اندازها(38) ممکن مي داند و معتقد است تکامل نفس، در نهايت کمال خود، به معناي تجربه هويت يابي(39) در تنوع است که در مقابل بيگانگي(40) قرار مي گيرد. اکوفمينيسم، پيوندهاي بين فمينيسم و بوم شناسي را مد نظر دارد و عمل سلطه(41) را در روابط مرد با زن و انسان با طبيعت مورد نقد قرار مي دهد و معتقد است که هر دو نوع سلطه بايد از بين برود. در اين رهيافت، ستم مرد به زن و انسان به طبيعت، از يکديگر قابل تفکيک نبوده و بايد همزمان مورد بررسي قرار گيرند و هر نظام اخلاق زيست محيطي که سلطه همزمان و متقابل بر زن و طبيعت را ناديده بگيرد، در بهترين حالت ناقص و در بدترين حالت، نامناسب است. در نيکداري، بر پيشکاري(42) انسان نسبت به ساير مخلوقات خداوند و حفاظت از آنها تاکيد مي شود. اين رهيافت تاکيد دارد که ما صاحب زمين نيستيم و سلطه انسان بر زمين، هيچ گاه مطلق نبوده است بلکه، مراقبت از مخلوقات به انسان واگذار شده است. ما فقط پيشکار هستيم و از ما خواسته شده است با مخلوقات، همان طور که خداوند خواسته است به طور مقدس و خرمندانه رفتار کنيم و هنگامي که نتوانيم چنين کنيم، زمين زيان مي بيند. اگر چه معمولاً مفاهيم پايداري و توسعه پايدار به عنوان رهيافت هاي اخلاقي در نظر گرفته نمي شوند اما،اين، مفاهيم مي توانند بر حسب اخلاق تشريح شوند. پايداري تلاش هاي بين رشته اي بين المللي براي آميختن اهداف اقتصادي و زيست محيطي است که بايد چيزي را در برگيرد که انصاف (عدالت) بين نسلي(43) ناميده مي شود. توسعه پايدار نيز فرايند تغييري است که در آن، بهره برداري از منابع، هدايت سرمايه گذاري ها و سوگيري توسعه فناورانه بالقوه نسل فعلي و نسل آينده براي برآورده کردن نيازها و آرمان هاي انساني، عمل مي کنند. توسعه پايدار، انسان محور است. اين موضوع را مي توان از درک مدرن از توسعه پايدار نتيجه گرفت که ديدگاهي ابزاري به طبيعت دارد و معتقد به جدايي هستي شناسي بين انسان و طبيعت است. دليل دگر، تاکيد توسعه پايدار بر انسان به عنوان هدف توسعه و توجه به ابعاد زيست محيطي به دليل تامين منافع انسان هاي فعلي و نسل آينده است. اما پايداري، به طور گستره تري به ماوراي ريشه هاي انسان محوري توسعه پايدار مي رود، تا حدي که به يک نظريه زيست بوم محور، نزديک مي شود که بي شباهت به اخلاق نيکداري نيست. با توجه به موارد مطرح شده پيرامون رهيافت هاي اخلاقي زيست محيطي، مي توان آنها را بر مبناي چگونگي پاسخ به دو پرسش اساسي اخلاقي، براساس ذيل خلاصه کرد.
انسان محورــ حفاظت گرايي ــ صيانت گرايي ـــ بوم شناسي اجتماع؛ توسعه پايدار
زيست محورـــ حقوق حيوانات؛ اخلاق زمين
زيست بوم محورـــ بوم شناسي ژرفانگرـــ اکوفمينيسم ـــ نيکداري؛ پايداري
پي نوشتها:
*استاديار ترويج و آموزش کشاورزي دانشگاه علوم کشاورزي و منابع طبيعي گرگان
**دانشيار ترويج و آموزش کشاورزي دانشگاه شيراز
***استاد حقوق و فلسفه اسلامي دانشگاه شهيد بهشتي
1. Aldo Leopold
2. Holmes Rolston
3. Paul Taylor
4. Baerd Callicott
5. Tom Regan
6. Arne Naess
7.اخلاق زيستي (Bioethics) ازدو حيطه اساسي اخلاق زيست محيطي و اخلاق پزشکي (Medical Ethics)تشکيل شده است.
8. Right
9. Wrong
10. Biomass
11. Landscapes
12. Anthropocentric Ethics
13. Sentience Based Erthics
14. Volue Subjectivists
15. Nathue objectivists
16. Egoistic value orientation
17. Social-Altruistic value orientation
18. Biocentric of Ecocentric value orientation
19. Anthropocentric view
20. Non Anthropocentric view
21. Utilitarianism
22. Deontology
23. Virtue-oriented
24.رهيافت را مي توان شيوه در يک عمل نظام دانست که تجسم فلسفه آن نظام است.
25. Conservationism
26. Preservationism
27. Social Ecology
28. Animal Right
29. Land Ethic
30. Deep Ecology
31. Ecofeminism
32. Stewardship
33. Sustainable Development
34. Sustainability
35. Resourcism
36. Simple in Means, Rich in Ends
37. Self Realization
38. Landscapes
39. Identification
40. Asienation
41. Dominance
42. Steward
43. Intergeneration Equity
منابع:
فصلنامه ي اخلاق در علوم و فناوري، سال دوم، ش 1 و 2، 86.
نشریه پایگاه نور شماره 6
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}