جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (5)
جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (5)
در دورة حكومت عيلام راههاي خليج فارس و درياي عمان و رودخانه هاي دز، كرخه و دجله و فرات با ايجاد انشعاب و كانالهاي گوناگون به يكديگر متصل بودند.
دست كم سه رود از دشت خوزستان و شوش يا سوزيان (سوزيانا) مي گذشت. غربي ترين اين رودها كرخه بود كه آشوريها به آن اوقنو و يونانيها خئوپس مي گفتند. رودخانة مياني منطقه، دز بود كه به عيلامي و آشوري ايدايد و به يوناني كوپراتس گفته مي شد. شرقي ترين رود در سوزيان، كارون و يا به يوناني پايستيگريس بود كه به صورت طبيعي قابل كشتيراني بود.
كرخه و دز با آبراهي لايروبي شده به يكديگر مي پيوستند. عيلاميها اين شاخه را اولاي و يونانيان ائولايوس مي گفتند. شوش از راه اولاي و كرخه كه در آن زمان تا خليج فارس جريان داشت و از راه دز و كارون به دريا راه مي يافت. (1) (هينتس، 1376، ص 4-23)
اين راه آبي خوزستان را به خليج فارس و درياي عمان تا حوزة سند مرتبط مي ساخت. در حقيقت شوش دورترين نقطة شرقي شاهراه بزرگ افغانستان به بين النهرين بود. (رياضي، 1374، ص 49؛ نگهبان، 1375، ص 358). بدين ترتيب شوش در دورة تشكيل حكومتهاي آريايي، به ويژه ساسانيان ارتباطي تنگاتنگ با امور تجاري خليج فارس داشت. اردشير خوره، سيراف، ليان و مناطق پسابندر آن در دشت بزارجان، بهشت آباد اردشير يا منطقة بصره و ابله (اپالوگوش) و ريواردشير (ماهشهر – معشور)، از اين نمونه بودند. (نگهبان، 1375، ص 51).
شوش مركز برخورد راههاي مهم ديگري نيز بود. در سفر به سوي غرب با قايق از كرخه مي گذشتند و با كاروان، سه روزه به دجله و پس از يك هفتة ديگر به بابل مي رسيدند. مسيري ديگر به سوي شمال، از كرخه به راگا (ري باستان) مي پيوست. جادة سوم با گذشتن از شوشتر و شوش به دشت اصفهان و در ادامه به سوي جنوب از راه بهبهان و فهليان به فارس مي رسيد. (هينتس 1376، ص 25).
كشف ظروف دست ساز عيلامي در تپة ژاليان در مشرق فارس در كنار دشت فسا (شجي، 1350، ص 81) و مجسمه هاي نقره اي مربوط به دورة پرتو عيلامي در منطقة جلال آباد در دو كيلومتري شمال غربي تخت جشميد (2)(سرافراز، شهر تاريخي دستووا...، 1348، ص 79-75) نشان دهندة اين ارتباط است.
راه شوش پس از گذر از فارس به كرمان و درياي عمان و بندر تيس (چابهار) مي رسيد و حدود غرب را از راه جنوب به شرق ايران متصل مي ساخت. (بارشاطر، 1377، ص 8-187). دشت حاصل خيز شوش كه انواع محصولات زراعي را توليد مي كرد با دسترسي به شبكة راههاي دريايي و زميني، دوره اي پر رونق را گذراند. اكتشافهاي باستان شناسي نشان مي دهد كه در دورة عيلام ميانه (1300 تا 1000 پ.م) فعاليت گستردة ساختماني از شوش تا ليان و سواحل خليج فارس در جريان بوده است. (عبدي، تمركزگرايي و بخش گرايي...، 1382، ص 10).
فرآورده هايي چون گندم و جو، كنجد، حبوبات، سبزيجات و صيفي جات، خرما، دام، لبنياتي چون كره، پنير و شير، پوست و چرم، كانيها و فلزات كه گاهي در نتيجة فزوني توليد، ارزان بودند (نگهبان، 1375، ص 358؛ پرادا، 1383، ص 47)، با كالاهاي ديگر نقاط جهان و كالاهاي بازرگانان هند كه تماسهاي اقتصادي مستمر با اهالي شوش داشتند (سرافراز، گزارش اولين...، 1380، ص 3)، مبادله مي شد.
در پايان هزارة سوم پ.م و در دوران سوم سلسلة اور مردم به آساني با كشتي در بين النهرين به تجارت مي پرداختند. در يك متن تاريخي مكشوفه، اشاره شده است كه شش كشتي به مدت دو ماه براي حمل كنجد از شوش اجاره شده اند. (نگهبان، 1375، ص 358).
راههاي بازرگاني خليج فارس و درياي عمان به درياي سرخ، زمينه ساز ارتباط ميان جنوب آسيا، بين النهرين و هندوستان با افريقا بود. بر اساس منابع بر جاي مانده، دريانوردان باستاني بين النهرين در بنادر جنوب شرقي افريقا لنگر مي انداختند. (زربو، 1374، ص 511؛ دخانياتي، 1358؛ ص 28). گويا بيشترين راه گذر كشتيها به افريقا از راه كانالي بود كه فراعنة قديم مصر حفر كرده بودند و بعدها زمينه ساز ساخت كانال داريوش و كانال سوئز شد. (دورانت، تاريخ تمدن مشرق...، 1337، ص 203).
فراعنة تبسي مصر در دورة ميانه در حدود سال 2080 پ.م تجارتي پر رونق با بين النهرين و سواحل خليج فارس داشتند. (آبراهامز و ديگران، 1382، ص 84). در عصر حكومت توتمس سوم (1458 پ.م) حدود قلمرو امپراتوري مصر از شمال به رود فرات تا مرز بين النهرين تجارت طرفين را آسان مي كرد. (اسميت، 1380، ص 94).
كالاهايي چون نقره و طلا، عاج، ادويه و عطرياتي چون مُرمكي و دارچين، چوب آبنوس و الوار و حيوانات ناياب از خاور نزديك و يا نوبي (حبشه) به صورت معاملات پاياپاي يا باج و خراج به مصر وارد مي شد. (همان، ص 96)
مصريان بخشي از مواد خام اولية مورد نياز خود مانند سنگهاي لاجورد، ابسيدين، فيروزه و اشياي مسي را از راههاي آبي از بين النهرين تأمين مي كردند. (ملك شهميرزادي، مباني باستان شناسي ...، 1375، ص 370). همچنين مصر بخشي از حلقة ارتباطي تجارت ميان بين النهرين ايران، شبه جزيرة عربستان و هند بود. در حدود سال 860 پ.م كشتيهايي با بادبان متوسط و صدها پاروزن، كالاهايي مانند عطريات، ادويه، پنبه، پارچه هاي حرير و نازك بدن نما موسوم به موصلي، شال، زري هاي آراسته و انواع چوب و ياقوت را در اين حدود بارگيري و باراندازي مي كردند. ارتباط باتمدنهاي بين النهرين و رودخانة نيل دو عامل پيشرفت مصر باستان بود. (ديويدسن، 1369، ص 29، 64؛ دورانت، هند و همسايگانش، 1343، ص 7-586).
مراكز تمدن ايران داخلي و مناطق پسابندر آن در هزاره هاي پيش از ميلاد با كرانه هاي شمالي و جنوبي خليج فارس و درياي عمان، بين النهرين و سرزمينهاي دوردست ماوراء آنها ارتباط و شناخت تنگاتنگ فرهنگي و اقتصادي داشت. سيلك كاشان، شهداد، تل ابليس و تپة يحيي كرمان، شهر سوختة سيستان، بمپور، جيرفت و جلگة هليل رود از اين جمله اند. در اين فرايند، فعاليتهاي اقتصادي مستمري در سواحل درياي عمان و اقيانوس هند انجام گرفت. در جنوب بلوچستان و كنارة درياي مكران (درياي عمان) كه امروزه در زير آب قرار دارد، از دوران پارينه سنگي محل زندگي اجتماعات انساني بوده است. ابزار سنگي ساخت آنان در سواحل جنوب شرقي ايران تا حدود كنارك (چابهار- تيس) يافت شده است. در آغاز هزارة سوم پ.م گروههاي انساني بسيار در شبة جزيرة عمان و كرانه هاي جنوبي خليج فارس و درياي عمان به زندگي سياسي و اقتصادي خود ادامه مي دادند. (سيدسجادي، 1367، ص 51) و روابط نزديك تجاري و فرهنگي با مراكز تمدني ايران ساحلي و مناطق پسابندر داشتند. كاوشهاي تپة بمپور بلوچستان مربوط به دومين ربع هزارة سوم تا حدود سالهاي 1900پ.م، شش دورة استقرار را نشان مي دهد. مشكوفات دورة پنجم و دورة ششم نشان دهندة استفاده از صدفهاي دريايي و ارتباط اين منطقه با كرانه هاي درياي عمان است. سفالهاي كشف شده در لايه هاي ششم كه از نوع سفالينه هاي سياه بر زمينة خاكستري است با سفالهاي منطقة ام النار در عمانات شباهت فراوان دارد و نشان دهندة رابطة سواحل جنوب شرقي ايران با جنوب تنگة هرمز در دورة معروف به بربر در بحرين است. اين ارتباط و اثرپذيري فرهنگي در نتيجة گسترش بازرگاني، داد و ستدمستقيم و مهاجرتهاي انساني بوده است. (همان، ص 43، 44، 50). كشفيات سراورل استين در 1936 در نواحي مكران و حوضة رودخانة بمپور و بئاتريس دوكاردي در 1966 در اين مناطق اين امر را ثابت كرد. (كامبخش فرد، 1379، ص 106 و 113).
دوكاردي فرهنگ سفالي بمپور را از آغاز هزارة چهارم پ.م در شش دوره طبقه بندي كرد. وي سفالهاي دورة سوم و چهارم را با سفالهاي جنوب افغانستان (مونديگاك) و شهر سوختة سيستان مشابه دانست. سفال دورة پنجم را برابر با نال بلوچستان و سفال دورة ششم را با دو نوع سفال خاكستري و منقوش كنده شده يا شانه اي را با آثار موجود در عمان، ابوظبي و نيز بين النهرين مشابه تشخيص داد. او سفالينه هاي اين دوره را همزمان با دست ساخته ها و الواح پيش ايلامي تپة يحيي در هزارة چهارم (3400 تا 3000 پ.م) معرفي كرد. در اين دوره ميان تپة يحيي، بمپور، مراكز تمدني در سيستان و بلوچستان با بين النهرين رابطة فرهنگي و تجارت سنگ وجود داشته است. (همان، ص 113).
حفريات بمپور استقرارهاي هزارة سوم در مكران غربي را دلايل وجود پيوندهاي فرهنگي و اقتصادي ميان سند و مكران مي داند و گواه آن است كه اين ارتباط از شهر سوخته در جنوب سيستان تا حوضة چابهار كه به تقريب در جنوب بمپور و در ساحل درياي عمان قرار داشته، جريان خود را طي مي كرده است. بر اين اساس است كه برخي دانشمندان بمپور باستاني را مركز سرزمين ماگان و اقامتگاه پادشاه آن، مانويي (مائودانو) مي دانند. (همان).
از سال 1347 خورشيدي يك هيئت مشترك ايراني – آمريكايي اكتشاف باستان شناسي در تپة يحيي (260 كيلومتري جنوب كرمان در دشت صوغان در حوزة شهرستان بافت) را در چند فصل انجام داد كه نشان دهندة ارتباطات آن با درياي عمان، خليج فارس و بين النهرين است. كهن ترين اين آثار مربوط به نيمة هزارة پنجم پيش از ميلاد است. مهم ترين آثار كشف شده اشيايي هستند كه از سنگ صابون ساخته شده اند و به صورت مهره هايي ساده و ساغرهايي زيبا، شباهت بسيار به لوازمي دارند كه در موهنجودارو هند و ماري بين النهرين ديده شده است. به نظر مي رسد تپة يحيي يكي از مراكز توليد و صدور سنگ صابون خام در هزاره هاي پيش از ميلاد بوده است. (3) (شاملو، تمدنهاي درة ...، 1350، ص 46-38؛ همان، سخني دربارة الواح ...، 1349، ص 23-20، كورتيس، 1385، ص 21-20) از لايه هاي IVIB و IVCB تپة يحيي مربوط به حدود 3400 پ.م، هزاران تكه از كاسه هاي سنگي با نقوش كنده كاري شدة تزئيني و مهره هاي موسوم به مهره هاي خليج فارس به دست آمده است كه مشابه آن در ديگر نقاط باستاني ايران نيز ديده مي شود. (مجيدزاده، آغاز شهرنشيني، 1368، ص 143 و 150).
صدف همواره بخشي از واردات كالاهاي ايران داخلي از سواحل جنوب و جنوب شرقي بود. گويا قسمتي از صدفهاي تزئين شدة ساكنان تپة يحيي در هزارة چهارم پ.م از منطقة جاگين يا ياكين در خليج فارس تأمين مي شده است. (همان، ص 149 و ماهري، 1369، ص 138).
در شهر سوختة سيستان (56 كيلومتري زابل) كه در 3200 پ.م پايه گذاري شده و پايگاه اجتماعات انساني در چهار دورة زماني، ميان سالهاي 3200 تا 1800 پ.م بوده است، دندانهاي كوسه و انواع صدفهاي دريايي كه براي ساخت كالاهاي تزئيني و ابزار كاربرد داشت و از سواحل خليج فارس و درياي عمان به آنجا حمل مي شد، كشف شده است. (مجيدزاده، آغازشهرنشيني...، 1368، ص 162).
شهر سوخته به عنوان يكي از مهم ترين مراكز صنعتي و تجاري جهان در هزارة چهارم پيش از ميلاد، رابط تمدنهاي هند با بين النهرين بود. زراعت كارآمد كه با شعبه هاي رودخانة هيرمند و درياچة هامون سيراب مي شد، ماهيگيري و صنعتگري توانا در توليد و بافت بيش از دوازده نوع پارچه و ساخت مهره ها و گردنبندهاي لاجورد و طلا نشان، با نقش ترانزيتي و واسطه اي آن را توسعه مي بخشيد. (4) (عباس نژاد، 1378، ص 70-169، 82-180، ص 3-1؛ خبرگزاري ميراث فرهنگي، بز شهر سوخته، 1384/10/16، ص 2-1). محموله هايي از كالاهاي شهر سوخته به عمان و جزاير خليج فارس و بين النهرين صادر مي شد. (5) (روزنامة ايران، شهري پنج هزار ساله...، 83/12/17، ص 2؛ روزنامة زنان 60% ...، 84/1/17؛ روزنامة اطلاعات، كشف اسكلت...، 1382/10/16، ص13).
در لاية سوم استقرار دورة دوم تپة هفت هزار سالة سيلك كاشان نيز تكه هاي بزرگ صدفهاي دريايي كشف شده كه خاستگاه آنها سواحل خليج فارس است. اين صدفها در ساخت اشياي تزئيني به كار مي رفت و بر پاية برخي نظريات، دستفروشان دوره گرد آنها را به سيلك وارد مي كردند. (ملك شهميرزادي، ايران در پيش از تاريخ...، 1378، ص 346؛ گيرشمن، ايران ازآغاز...، 1368، ص 15). كشفيات باستان شناسي توانمندي مردم ساكن اين ناحيه را در ساخت سازه هاي خشتي عظيم و كوره هاي ذوب فلزات نشان مي دهد. (خبرگزاري ميراث فرهنگي، طرح مرمت...، 1383/5/7؛ همان؛ تپة باستاني ...، 1384/2/9).
پی نوشت ها :
1- بر اساس اسناد كتبي يك مسافرت از شهر لاگوش به شوش از راه رودخانه، دو ماه به طول مي انجاميد. نكـ: بهنام، 1320، ص 7.
2- تسلط ناگهاني و كوتاه مدت شوش بر گودين تپه (مركز باستاني در غرب مركزي ايران مربوط به اواخر هزارة چهارم پ.م) سبب شد تا با ايجاد يك پايگاه تجاري در اين منطقه، نظارت بيشتري بر بازرگاني جادة بزرگ خراسان از شمال به جنوب اعمال شود. نكـ: وايز و يانگ، 1366، ص 12.
3- www.kermanmiras.org/tappeha/tappeh.yahya
4- www.Iran.newspaper.com
(شهر سوخته) www.wikipedia.org
5- كشفيات باستان شناسي در شهر سوخته نشان مي دهند كه زنان شصت درصد از ساكنان اين شهر را تشكيل مي دادند زيرا بخشي عمده از مردان در سفرهاي تجاري به مناطق دور دست بين النهرين، خليج فارس و سواحل و بنادر درياي عمان و اقيانوس هند به سر مي بردند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}