عزاداري و فقه عاشورايي از ديدگاه امام خميني (ره)


 

نويسنده : علی شریعتی
منبع : سایت راسخون
از مقالات برگزیده ی مسابقه ی روایت محرم

 
در ارزيابي قيام عاشورا ، برخي اساساً منكر وجود صبغه سياسي براي قيام عاشورا شده اند و اين تحليل را تا آنجا پيش برده اند كه اصولاً دخالت در چنين امور در شان انبيا و اوليا (ع) كه براي هدايت خلق آمده اند نيست.
برخي نيز اهدافي در مرتبه دوم و سوم اولويت را جزء علل و انگيزه هاي اصلي قيام ذكر نموده اند. بعضي نيز نتوانستند ميان سياسي بودن حركت به انگيزه به دست گرفتن حكومت را با آگاهي حضرت (ع) از فرجام كار وفق دهند و راه انكار آگاهي تفصيلي حضرت (ع) به سرنوشتي كه جز شهادت نيست را در پي گرفته اند . صاحب جواهر (رض) اين قيام را حركتي اسرار آميز مي داند كه نمي توان تفسيري بر اساس ملاكهاي جاري در فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان كه تنها راه باقيمانده براي حضرت (ع) را همين مي دانند و الا دچار سرنوشتي بدتر و دردناكتر مي شد انگيزه اصلي را بايد در اين شمرد كه حضرت (ع) براي نجات ازآن وضعيت فجيح تر ،‌ از باب اهم و مهم اين را برگزيد؛ راهي كه البته توانست ثمرات ديگري را نيز چون افشاي ماهيت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه حضرت امام خميني (قده) برآن تاكيد ورزيده و درعمل خويش نيز به وضوح نشان داد ، بسيار فراتر و متقاوت با تحليل هاي انجام شده است ، چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حيطه مسايل اجتماعي و كلامي.
ساختار تحليل فقهي – اجتماعي امام مبتني بر عناصر مهم زير است :
1- حركت امام (ع) يك حركت كاملا سياسي و حساب شده در جهت برپايي حكومت اسلامي وبه عنوان اداي يك تكليف بود.
2- آگاهي امام (ع) به شهادت ،‌مانع اين حركت نبود، يعني امام (ع) درعين علم به شهادت خود به سرنوشت قيام به انگيزه ياد شده حركت نمود.
3- مصالح عاليه و پراهميت اسلام درهيچ شرايطي ناديده گرفته نمي شود و عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تكليف نمي گردد. خسارت وضرر جاني را نيز بايد براي چنين اموري پذيرفت و اين يك تكليف شرعي است.
4- اين قيام و اقدام امام (ع) كاملا قابل تاسي و به عنوان يك الگو، براي هميشه و براي همه مسلمانان است.
با عنايت به اصول ياد شده به راحتي مي توان از وجهه تحليل و ديدگاه حضرت امام (قده) به ارزيابي و پاسخ نظراتي كه گذشت پرداخت.
امام راحل (قده) از ديرزمان و به مناسبتهاي مختلف درموضع يك فقيه بزرگ و مرجع تقليد و به عنوان راهبرد جامعه اسلامي،‌عناصر ياد شده را در سخنان و نوشته هاي خويش آورده است و حركت و مبارزات خود را نيز با همين جانمايه به سرانجام رساند. آنچه از آن بزرگوار در پي مي آيد ، اصول ياد شده را به گونه اي روشن بيان مي كند.
هر چه درتحليل بزرگاني چون فقيه نامي شيخ محمد حسن نجفي ، صاحب كتاب عظيم جواهر الكلام ،‌قيام سيد الشهدا(ع) به عنوان تكليفي ويژه آمده است كه جزء اسرار الهي به شمار مي رود و با قواعد وظواهر ادله همخواني ندارد واز اين رو نمي تواند به عنوان يك مستند فقهي مطرح گردد ولي اين تحليل از نظر گاه فقهي بزرگاني چون علامه حلي، شهيد ثاني، محقق ثاني، صاحب رياض و درنهايت، حضرت امام خميني نمي تواند پذيرفته باشد.
اگر پذيرفتيم كه قيام حضرت (ع) درچارچوب قواعد و ادله موجود فقهي قابل تحليل و تفسير مي باشد ، قهر نبايد آن را تكليفي ويژه حضرت (ع) دانست . علاوه بر اين كه دلايل بسياري نيز در دست است كه به وضوح نشان مي دهد حركت وقيام سيد الشهدا(ع) يك مصداق كامل از ادله و قواعد عامي است كه در متون اسلامي ما موجود است و خود به عنوان يك الگو وحجت شرعي براي ديگران به شمار مي رود.
طبعاً درمحدوده اين بحث جاي پرداختن تفصيلي به همه اين موارد نيست. اما ذكر مواردي چند، مي تواند شاهدي برمدعاي ياد شده باشد و دستمايه اي براي بررسي بيشتر و طبعاً ااگر حضرت امام خميني ، به روشني تمام و با تاكيد زياد، بارها براين حقيقت پاي فشرده اند كه حركت سيدالشهدا(ع) يك الگو و حجت به شمار مي رود، از جمله بر اساس همين نمونه هاست.
امام خميني قيام سيد الشهدا(ع) را يك اسوء تمام عيار مي داند كه از نقطه نظر فقهي و عمل به وظايف و تكليف ديني، كاملاً بايد سرمشق قرار گيرد. امام نه تنها فلسفه قيام و شهادت سيد الشهدا(ع) را قابل درك و منطبق برموازين جاري درفقه مي داند ،‌بلكه به عنوان يك" حجت بالغه شرعي" مي شمارد كه بايد ملاك عمل اجتماعي مسلمانان قرار گيرد و از همين رو است كه تبليغ و هدايت جامعه به اين حجت شرعي را وظيفه متوليان ارشاد و هدايت جامعه مي شمارد:
" آنچه كه سيد الشهدا(ع) عمل كرد و آن ايده اي كه او داشت و آن راهي كه اول وقت و آن پيروزي كه بعد از شهادت براي او حاصل شده و براي اسلام حاصل شده ، (روحانيون ) به (براي) مردم روشن كنند و بفهمانند به همه كه مساله مجاهده درراه اسلام است آن است كه اوكرد، مي دانست كه با يك عده قليل ‌، كمتر از صد نفر، نمي شود ‌مقابله با يك همچون ظالمي داراي همه چيز كرد."(1)
و در جايي ديگر مي فرمايد:
" مگر نه آن است كه دستور آموزنده " كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" بايد سرمشق امت اسلامي باشد . قيام همگاني درهر روز و درهر سرزمين عاشورا قيام عدالت خواهان با عددي قليل و ايماني و عشقي بزرگ درمقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود ودستور آن است كه اين برنامه ،‌سرلوحه زندگي درهر روز و درهر سرزمين باشد".(2)
درالگو سازي و معرفي حركت سيد الشهدا(ع) به عنوان يك سرمشق ،‌اگر نبود جز حجم بسيار وسيع و متنوعي از روايات و رهنمودهايي كه در جهت احيا و زنده داشتن نام و قيام حضرت (ع) و برائت جستن از كساني كه در مقابل وي ايستادند يااو را ياري نكردند ‌،از طرف اولياي دين، صلوات الله عليهم ‌، وارد شده است، همين امر درالگو بودن و قابل احتجاج بودن قيام سيد الشهدا(ع)كفايت مي كرد.
تنها مروري اجمالي بر فهرست رهنمودها ، دستورالعملها و تاكيداتي كه از جانب آن بزرگواران درزمينه هاي مختلف موضوع كربلا وقيام سيد الشهدا(ع) در كتابهاي حديثي وارد شده و از نظر گذراندن آن همه ارزش، پاداش و ثوابهاي كه براي انواع زيارت ،‌ گريه و عزاداري و تربت كربلا و حتي آبي فرات ،‌بيان شده است ونگاهي كوتاه به محتواي متوني كه به عنوان زيارت حضرت (ع) نقل شده ‌،همه وهمه ،‌به خ وبي گواه بر حقيقتي است كه حضرت امام خميني بارها برآن تاكيد ورزيد و آن را مبناي حركت خويش درانقلاب اسلامي قرار داد.
اگر ملاحظه شود كه به عنوان مثال ، تنها در خصوص خاك كربلا حدود يكصد روايت به شكلهاي گوناگون عظمت و ارزش آن را بازگو مي كند و توجه شود كه چگونه اين خاك مقدس ‌،قرين حيات يك شيعه ازولادت تا مرگ ،‌درهر صبح و شام مي شود ، كام اوبا آن تربت برداشته مي شود و كفن او با آن بسته مي گردد. و حتي نحوه برگرفتن اين خاك از زمين كربلا آموزش داده شده و دعاي ويژه اي نيز براي آن منظور مي شود. اذعان خواهيم كرد كه حركت امام حسين (ع) تنها يك مرز ميان خداي تبارك و تعالي و وي نبوده است. بلكه موضوعي قابل فهم و قابل استدلال و مصداقي از رهنمودهاي كلي دين است و طبعاً مصداقي از رهنمودهاي كلي دين است وطبعاً قابل پيروي و احتجاج مي باشد.
به عنوان مثال ، اگر به مقايسه اي كه در خود روايات درخصوص ارزش زيارت سيد الشهدا(ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود و يا به معادلهايي كه براي يك قطره اشك وحتي خود را گريان نشان داده ذكر شده توجه شود حقيقت ياد شده بيشتر نمايان خواهد شد.
با هر روي حجم گسترده اي كه احاديث و دستورالعملها كه درخصوص سيد الشهدا(ع) و مسايل مربوط به ويدرابواب مختلف كتابهاي حديثي و حتي فقهي ما وجود دارد، منبعي الهام بخش و بسيار گويا درتلاش اوليا دين، صلوات الله عليهم ، براي الگوسازي قيام امام حسين (ع) مي باشد.
علاوه بر اين ،‌بازگويي نمونه هايي از سخنان خود سيد الشهدا(ع) كه فلسفه و انگيزه حركت خويش را بيان مي كند، به خوبي مي تواند اين ركن تحليل قيام عاشورا را از منظر امام خميني ، يعني الگو بودن آن روشن كند.
چرا كه استدلال حضرت (ع)درلزوم اين حركت وپاسخ او درمقابل آنان كه تلاش مي كردند حضرت را از اين حركت باز دارند تنها همان جريان خواب ديدن پيامبر اكرم (ص) و اين گفته حضرت (ص) كه خداوند خواسته است تو راكشته ببيند بود، براي مدعاي بزرگاني چون مرحوم صاحب جواهر مي شدمحملي ارايه كرد؛ اما پر واضح است امام (ع) بارها با تكيه بر اصول و مباني پذيرفته شده و قطعي ديني ،‌به تحليل و تبيين حركت خود پرداخته است و استدلالها و پاسخها سربسته ولي محدودي مانند خواب ياد شده را تنها درشرايطي ويژه كه حركت حضرت (ع) درنگاه مخاطب ،‌هيچ توجيهي نمي توانست داشته باشد ،‌ارايه شده است.
بنا براين ، اگر سيد الشهدا(ع) درتبيين و توجيه حركت خويش با عنوان نمونه، به مسايلي چون لزوم امر به معروف و نهي از منكر ‌،مبارزه با ظلم ‌استيفاي حقوق ‌،اصلاح جامعه ‌، حق طلبي و دفع فساد مي پردازد و اينها را مبناي استدلال خود قرار مي دهد ،‌روشن است مسايل و احكامي را مبناي استدلال وحركت او ندارد و جزء ارتكازات ديني و قطعي مخاطبان بوده است.
تلاش حضرت (ع) دراين روشنگريها اين بود كه حركت خويش را از مصاديق اين كليات معرفي كند وقهراً از ديگران نيز بخواهد كه دراين قيام به او بپيوندند و گرنه ، اصولاً فراخواني ديگران و استدلال به مرتكزات اعتقادي آنان ،‌ چه وجهي مي توانست داشته باشد و در چارچوب كدام يك از وظايف آنان قرار مي گرفت؟
به نظر مي رسد نقش دليل آوردن حضرت (ع) و تكيه كردن بر اصول و مباني پذيرفته شده درارتكازات اسلامي و اعتقادي جامعه آن روز ،‌گواه روشني بر تلاش امام (ع) در تطبيق حركت خويش برآموزه هاي ديني و در نتيجه الگو بورن آن مي باشد. حتي اگر دراين بحث به نوع استدلالها و تحليلهاي حضرت (ع) نيز پرداخته نشود، بااين حال ،‌نمونه هايي كه به دنبال مي ايد تاكيد براين حقيقت است.
دروصيت نامه اي كه سيد الشهدا(ع) هنگام خروج از مدينه براي برادرش محمد بن حنفيه نوشت(3) امام(ع) تاكيد مي كند كه من از سر مفسده جويي و دنيا طلبي و هواخواهي و ستم از اين شهر بيرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پيامبر (ص) امربه معروف و نهي از منكر و حركت در چارچوب مسير پيامبر (ص) و اميرالمومنين(ع) را انگيزه حركت خويش مي شمارد:
" و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي، اريد آن امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي علي بن ابي طالب (ع)".
و اينها همه مفاهيم و حقايقي است قابل فهم و پيروي براي همه مسلمانان طبعاً كسي نمي تواند بگويد كه حركت اصلاح طلبانه نكن ،‌يا كاري به امر به معروف و نهي از منكر نداشته باش و با روش و سيره پيامبر (ص) و علي (ع) را پيروي نكن. اگر برخي نيز مخالف مي كردند ناشي از ترديد در ثمر بخشي يا تطبيق در مصداق بود ويا آن گاه كه با سپاهيان حر و محدوديتهايي كه ايجاد كردند مواجه مي شود،
درميان ياران خويش به سخنراني و تحليل وضعيت جامعه و شرايط فراهم آمده مي پردازد و خطاب به اصحاب خود، درتوجه دادن به موقعيت و مسووليت خطيري كه در آن قرار دارند، به مساله حق گريزي و باطل خواهي موجود در جامعه اشاره مي كند و آن را به گونه اي مي بيند كه مومن را مشتاق مرگ مي كند و مرگ را براي خود سعادت مي شمارد و زندگي با ظالمان را ننگ و خواري ،‌امام (ع) پس از حمد و ثناي الهي مي فرمايد:
" انه قدر نزل من الامر ما قد ترون ‌،و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و الم يبق منها الاصبابه كصبابه الاناء و خسيس عيش كالمرعي الوليل الا ترون الي الحق لا يعمل به، والي الباطل لا يتناهي عنه ، ليرغب المومن في لقاء ربه حقا حقا، فاني لا اري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما."
" شرايط پيش آمده را مي بينيد و دنيا جدا دگرگون شده و چهره اي ناپسند گرفته و خوبي به آن پشت كرده است و آن از جرعه اي جز ته مانده ظرف ،‌نمانده و زندگي بي ارزش چون چراگاهي خشك و سنگلاخ. آيا به حق نمي نگريد كه عمل نمي شود و باطل كه از آن پرهيز نمي گردد! به راستي كه مومن بايد مشتاق ملاقات پروردگار باشد، من كه مرگ را جز خوشبختي وزندگي با ستمكاران را جز نكبت نمي بينم".
چهره اي كه امام (ع) از جامعه و شرايط موجود ترسيم مي كند ، به ويژه با توجه دادن ياران خويش به جايگاه حق و باطل دراين جامعه و با تاكيد برموقعيتي كه يك " مومن" درچنين فضايي دارد، طبيعي است كه تنها براي موجه ساختن و تحليل حركتي كه ويژه حضرت (ع) است وديگران را با آن كاري نيست ،‌نمي باشد و هر چندان امام (ره) بينش خويش نسبت به زندگي درچنين جامعه اي را بازگو مي كند و مرگ را سعادت مي شمارد اما او درواقع يك قاعده را ارايه مي دهد.
نمونه ديگر سختي است كه امام (ع) درمنزل بيضه ‌،خطاب به كوفياني كه به همراه حربن يزيد رياحي براي ممانعت ازورود حضرت (ع) به كوفه آمده بودند بيان فرمود،
امام (ع) دراين سخنان ،‌پس از حمد و ستايش الهي ،‌در تبيين ضرورت مبارزه با دستگاه بني اميه وجلوگيري از فساد و ستم و احيا حدود و احكام الهي و ايجاد حكومت عدل ، سختي از پيامبر اكرم(ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانيت موضع خويش و ضرورت اين قيام مي گيرد و خود را بيش از همه مسوول و موظف به عمل كرد ن به مفاد سخن رسول خدا(ص) مي شمارد.
و آنگاه به موضوع نامه ها و دعوتهايي كه از جانب آنان ارسال شده و مفاد بيعتي كه با وي كرده بودند اشاره مي كند و يادآور مي شود كه اگر بر پيمان خويش هستند كه خوب او حسين بن علي است! واگر چنين نمي كنند و پيمان از سر خويش برداشته اند ،‌البته از چنين مردمي با آن پيشينه ، امري بعيد نيست و به هر حال نتيجه سوء عهد شكني به خود آنان برمي گردد.
متن سخن حضرت (ع) چنين است:
" ايها الناس ! ان رسول الله (ص) قال : من راي سلطانا جائز مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهد الله ‌،مخالفا لسنه رسول الله (ص) ، يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان ،‌ فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشيطان و تركواطاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالقي و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من اتثني كتبكم و قدمت علي رسلكم بيعتكم انكم لا تسلموني ولا تخذلوني ،‌فان تممتم علي بيعتكم تصيبوا رشد كم ، فانا الحسين بن علي و ابن فاطمه بنت رسول الله (ص) نفسي مع انفسكم واهلي مع اهليكم ، فلكم في اسوه و ان لم تفعلوا و نقضتم عهد كم و خلعتم بيعتي من اعناقكم فالعمري ما هي لكم بنكر، لقد فعلتموها بابي واخي و ابن عمي مسلم ‌،و المغرور من اغتربكم فحظكم اخطاتم و نطييكم ضيعتم " ومن نك بنكث علي نفسي و سيغني الله عنك " و السلام عليك و رحمه الله و بركاته ".(5)
استدالال امام (ع) به سخن پيامبر (ص) در خصوص ضرورت مبارزه با حكومت جور و فاسد و معرفي بني اميه و دستگاه يزيد به عنوان مصداقي روشن از اين حيث به خوبي نشان مي دهد كه امام (ع) دست به اقدام و حركتي زده است كه درچارچوب قواعد كلي ومسووليتهاي اسلامي تفسير و تحليل مي گردد واز اين رو ازآنان مي خواهد كه درهمين چارچوب او را ياري كنند اگر تنها وظيفه اي ويژه حضرت (ع) ورمزي ميان او و خداوند بود كه ديگران را با آن كاري نيست ، اين بيانات ازناحيه حضرت (ع) چه توجيهي مي توانست داشته باشد .
آنچه حضرت امام خميني به گونه اي گويا وزيبا با اشاره به دستور آموزنده "كل يوم عاشورا وكل ارض كربلا" برآن تاكيد ورزيده است دراشاره به همين حقيقت است كه قيام سيد الشهدا(ع) يك الگوي تمام عيار و قابل پيروي براي ديگران درتمام دوره ها مي باشد. ايشان بار ديگر براين حقيقت ،‌اين گونه تاكيد مي فرمايند:
" دستور است اين، دستورعلي امام حسين (ع) دستور است براي همه؛ " كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" دستور است به اين كه هر روز درهر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را ،‌امام حسين (ع) باعده كم ، همه چيزش را فداي اسلام كرد، مقابل يك امپراتوري بزرگ ايستاد و گفت: هر روز بايد درهر جا اين محفوظ بماند"(6)
آنچه حضرت امام خميني (قده) درباره حادثه كربلا ابراز فرموده است ،بسيار بيش از فرازهاي ياد شده است ،‌از آنچه ذكر شده به خوبي مي تواند ديدگاه ايشان را در برابر نقطه نظرات و ديدگاههاي فقهاي بزرگ چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از اين نگاه به نقد و ارزيابي آنها پرداخت.
1- حركت سيد الشهدا(ع) يك اقدام كربلا سياسي بود كه حضرت(ع) شرعا خود را مكلف به آن مي دانست .
2- هدف نهايي از فلسفه وجود اين قيام ، تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي بود و فهم اين فلسفه و درك علل قيام، دوراز دسترس و خارج از توان ما نيست .
3- اين حركت ،‌يك اقدام كاملا انتخابي و به تشخيص خود امام (ره) بود وعملا راه براي سازش با دشمن نيز براي او باز بود.
4- مصالحه و ساز ش با دشمن برخلاف مصلح اسلام و جامعه اسلامي بود.
5- حضرت (ع)كاملاً به سرنوشت ،‌ حركت ،‌ آگاهي داشت و به حسب معمولي نيز نتيجه اي جز كشته شدن پيش بيني نمي شد.
6- آگاهي امام (ع) ازسرنوشت قيام ،‌مناقاتي با لزوم جهاد براي برپا يي حكومت ومبارزه با ظلم ندارد.
7- قيام امام (ع) يك حجت شرعي و الگوي فقهي و عملي براي همه دوره ها و تمام سرزمينهاي و نه تكليفي مختص آن حضرت (ع).
8- درتعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه ‌،تقدم با جامعه است و فرد بايد فداي جامعه گردد.
9- قواعد نفي عسر و خرج ونفي ضرر، درامور مهمي كه اسلام عنايت ويژه به آن دارد جاري نيست.
10- حتي با فرض صدق عنوان " القاء در تهلكه " نسبت به قيام عاشورا دليل حرمت آن ، شامل مواردي چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشكيل نظام عدل نمي گردد.
11- آنچه ملاك اصلي درجنگ وصلح است، انجام تكليف است نه كمي وزيادي نيرو ونه پيروزي وشكست .
12- سيد الشهدا(ع) درهر حال خود را پيروز مي دانست ،‌چرا كه ملاك پيروزي ،‌انجام تكليف مبارزه با ظلم و تلاش براي برپايي حكومت عدل بود.
اينك با توجه به محورهاي فوق مي توانيم به ارزيابي دقيقتر نسبت به ديدگاههاي فقهي مطرح شده بپردازيم و بدين سان بود كه فقه بزرگ امت اسلامي ،‌حضرت امام خميني (ره) درهاي جديدي را درتحليل صحيح و بهره برداري كامل و اساس از قيام سيد شهيدان عالم ،‌حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) گشودو روزنه هايي را كه فقهاي پيشين نشان داده بودند به راههاي همواري مبدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط وفقاهت و ديگر ره جويان مباحث ديني – اجتماعي ، گامهايي استوار بردارند.

پی نوشت ها :
 

1- صحيفه نور، ج 17 ص 61
2- صحيفه نور، ج 9 ص 57
3- به نقل از بحارالانوار ‌، ج 44 ص 329
4- بحارالانوار ،‌ج 4 ص 304
5- تاريخ طبري ، ج 4 ص 304
6- صحيفه نور، ج 10 ص 31