دیدگاه مقام معظم رهبری در حوزه ادبیات فارسی
منبع:اختصاصی راسخون
سپیده ی سخن:
ادبیات نتیجه ذوق سلیم یک انسان هنرمند است.اگر این ادبیات در راستای دین حضرت حق حرکت کند می تواند راهی کوتاه و میان بر برای درک حقایق بزرگ و عظیمی باشد و چه بسا انسان را بهتر و بیشتر به هدف اصلیش هدایت کند.ین اثر فردی حتما انعکاسی نیز دارد و انعکاسش در اشعار یا نوشته او تجلی پیدا می کند و خواننده را به سوی آن مطالب سوق می دهد.از قدیم الأیام گفته اند که اگر سخن از عمق جان برآید لاجرم بر ضمیر انسان می نشیند،حال اگر این سخن،سخنی باشد که عامل رضایت باری تعالی را منجر شود چه اثر عمیق و کوبنده ای خواهد داشت؟!رآن خود یک اثر عظیم و والای ادبی است که کسی نمی تواند به فصاحت و بلاغت آن سخن بگوید.سخنان قصارحضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه از فصاحت و بلاغت فوق العاده ای برخوردار است و اثرات آنها را در عمق فطرت انسانها می بینیم که چگونه فطرت انسانهای خفته را بیدار می کند.چون در این مختصر مجالی برای بیشتر سخن گفتن نمی بینم و نمی باشد به چکیده ای از مطالب مقاله حاضر می پردازم.مقاله حاضر حاوی سه بخش است که در بخش اول چکیده ای از تاریخ ادبیات ایران است و در بخش دوم سعی بر این شده است که در مورد ادب و ادبیات،تعاریف،نظریه های معصومین علیهم السلام در این حیطه،نظریات امام خمینی رحمت الله علیه در این زمینه،دیدگاه و نظریات معظم رهبری درحوزه مورد بحث می باشد.واما در بخش سوم سخن در مورد شعر و نثر می شود و اقوال مختلف در این موارد است.در انتهای مقاله چند شعر از مقام معظم له را آورده ام.امید است که اسباب حضرت باری تعالی و خلفای ایشان بر روی زمین را در این مختصر فراهم آورده باشم.در پایان از زحمات و راهنمایی های استاد مکرم و معظم جناب آقای معینی که در طول امسال زحمات فراوانی جهت پیشرفت این بنده حقیر در زمینه تحقیق و پژوهش نموده اندتشکر و قدردانی میکنم.از خداوند منان پیشرفت روز افزون ایشان را در زمینه های علمی و معنوی را خواستارم.
بخش اول
تاریخ ادبیات فارسی
اول:تاریخ ادبیات
مادها (1330 تا 1172 قبل از هجرت ): خط مخصوصی نداشتند و احتمالا دبیران آنها خطوط آرامی، آشوری وایلامی را می توانستند بخوانند.
زردشت ( 1282 تا 1205 قبل از هجرت ):کتاب او اوستا است ، زبان اوستائی که در شمال شرق ایران رایج بود با سنسکریت از یک ریشه است. خط کناب اوستا را نویسندگان اسلامی «دین دبیره» نامیدند . الفبای دین دبیره 44 تاست و از راست به چپ نوشته می شود.
هخامنشیان ( پارسها )( 1172 تا 952 قبل از هجرت ) : زبان آنان فارسی باستان بوده است که یکی از زبانهای کهن ایرانی است , زبانهای ایرانی جزو زبانهای هندو ایرانی و زبانهای هند و ایرانی شاخه ای از زبانهای آریایی شمرده می شوند و با خوارزمی، سغدی ، اوستایی ، سکایی و جز آنها خویشاوندی داشته است. پیش از داریوش مردم در ایران خطوط ایلامی ، بابلی و آرامی را می شناختند،به دستور داریوش خطی مرکب از 42 علامت که هر کدام از یک تا پنج نقش به شکل میخ ترکیب یافته است ساخته شد ، این خط از چپ به راست نوشته می شود.
اشکانیان ( پارتها )( 870 تا 396 قبل از هجرت ) : زبان مردم دوره اشکانی پارتی ( پهلوانیک ) بود که با فارسی میانه خویشاوندی نزدیک دارد.
ساسانیان ( 396 قبل از هجرت تا 30 هجری ): زبان رسمی دوره ساسانی , پهلوی یا فارسی میانه بود . خط پهلوی که از خط آرامی گرفته شده بود دارای 22 الفبا بود و از راست به چپ نوشته می شد و بعضی نوشته های عهد ساسانی در دوره اسلامی تالیف و تحریر یافته است که به فارسی میانه است.
دوم: چکیده ای از تاریخ ادبیات ایران
-قرن چهارم، عصر سامانی و بویی
-قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان
-وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم
-قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری)
-از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148)
-از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت
-از سلطنت فتحعلی شاه تا کنون
اول-از انقراض ساسانیان تا پایان قرن سوم هجری (شروع دوره اسلامی ):
تا اواسط قرن سوم هجری و حتی بعد از آن مردم به لهجه های مختلف تکلم می کرده اند و گاهی در بعضی نواحی به مترجم نیاز پیدا می شده است ، لهجه های سغدی ، خوارزمی ، تخاری و دیگر لهجه ها ی محلی متداول بوده است. لیکن لهجه های محلی با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی گردید. خط پهلوی هم بر اثر دشواری بسیار و نقص فراوان خود به سرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی رایج شد. شعر هجایی و بعضا مقفی تا اواخر قرن سوم دیده می شود. در عصر یعقوب لیث ( 254- 265 ) به علت بی توجهی او به عربی شعر فارسی رواج پیدا کرد نخستین اشعار عروضی توسط «محمد بن وصیف سگزی ،بهرام گور ، ابو العباس مروزی و ابو حفص سغدی» گفته شد.
دوم-قرن چهارم ( عهد سامانی و بویی) (279 - 389 هجری ) :
عصر سامانی از دوره های مهم ادبی است . پادشاهان و وزیران سامانی به شعر و نثر توجه زیادی مبذول می کردند . نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود. از خصایص شعر فارسی قرن چهارم،فصاحت ، سادگی ،مضامین تازه و بکر ،تشبیهات و توصیفات طبیعی است . شعر این دوره پر از نشاط روح و غرور ملی است. شاعران در اوزان عروضی تحول ایجاد کردند. مدیحه سرایی به تقلید از عرب معمول شد .پند و موعظه در شعر رواج یافت. کتابخانه رواج داشت و اولین مدرسه ها در این قرن ساخته شد. در این عهد شاعران بزرگی مانند رودکی ، دقیقی ،بلخی و... بزرگترین نماینده شعر این دوره بدون شک فردوسی است تا جایی که قرن چهارم تنها با داشتن شاهنامه می تواند بر زبان فارسی حکومت کند.
سوم-قرن پنجم و ششم ( غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ):
نفوذ فارسی دری از شرق ایران به دیگر نواحی ایران و رواج زبان فارسی به خارج از کشور. نثر فارسی در این دو قرن دو سبک کاملا متمایز داشت :
1-نثر مرسل ( سبک ساده ) که خالی از صنایع و قیدهای لفظی و آزاد از هر گونه تصنع و تکلفی است ؛مانند تاریخ بیهقی.
2-نثر مصنوع ( سبک فنی ) که آمیخته با صنایع لفظی مانند سجع و جناس و امثال آنها باشد ؛مانند مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.
اختصاصات شعر فارسی عبارتند از:
1- تاثیرات محلی در اشعار.
2- ورود شعر در مباحث مختلف مانند مسایل فلسفی،صوفیانه ،زهد ،مدح ،هجو ، تبلیغ دین ، اندرز و ....
3- تنوع در انواع شعر مانند مثنوی ، قصیده ، غزل و رباعی، ترکیب بند و ترجیع بند .
4- نفوذشدید تصوف و عرفان در شعر و ادبیات.
این دوره شاعران بزرگی مانند عنصری ، فرخی ، منوچهری ، معزی ، سنایی ، انوری و عطار داشته است .
چهارم-وضع عمومی علم و ادب در هفتم و هشتم :
حادثه مهم این دوره حمله مغول و خراب کردن کتابخانه ها می باشدو مهمترین سبک رایج این دوره و سبک نثر مصنوع است. تالیفات ادبی و علمی زیاد شد . در شعر؛ قصیده بتدریج متروک شد و بهمان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آن را گرفت ، انتقاد و بد بینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار با شدت بسیاری مشهود است. توجه به موضوعات عرفانی دراین عهد شدت یافت. از شعرای معروف این دوره سعدی ، مولوی ، حافظ عراقی ، هروی ، دهلوی ، خواجوی کرمانی ، عبید زاکانی و ساوجی می باشند.
پنجم-قرن نهم (تیموری، 782 -907 هجری ):
در این دوره به سه دلیل زبان فارسی رو به انحطاط می رود:
1-رواج زبان ترکی.
2-شعر و ادبیات از دربارها به دست عامه مردم افتاد.
3-استادان زبان فارسی که باید تعلیم دهند از بین رفتند.روش متداول عهد تیموری سبک ساده و روان در نثر است .شعر در این عهد بی رونق است . مشهور ترین شاعر این عهد جامی است او از پیشوایان فرقه نقشبندیه است.
ششم-قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم ( عهد صفوی ،907 - 1148 ):
زبان فارسی در این دوره نیز در انحطاط بود. مرثیه ثرایی و مدح ائمه دین علیهم السلام بسیار معمول بود. شاعران به هندوستان و دربارهای عثمانی روی آوردند. سبک هندی در شعر که مبتنی است بر بیان افکار دقیق و ایراد مضامین بدیع و باریک و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومی رواج یافت. نوشتن داستانهای منثور (رمان)، تذکره نویسی ، کتب متعدد لغت فارسی رایج بود. سالک یزدی،صائب تبریزی، وحشی بافقی، عرفی، حزین و محتشم کاشانی از شاعران این عصر هستند .
هفتم:میانه قرن دوازدهم تا اواسط قرن چها ردهم ( افشاری ، زندی ، قاجاری و مشروطیت ) ( دوره بازگشت ):
انتقاد از سبک هندی و بازگشت به سبک قدما (عراقی) از ویژگیهای روشن این دوره است. وصال شیرازی، فروغی بسطامی ، سروش اصفهانی، قآانی شیرازی، ادیب نیشابوری و ملک الشعرای بهار از شاعران این دوره اند .
هشتم-از سلطنت فتحعلی شاه تا کنون :
ارتباط ایران و اروپا تغیرات زیادی را در فرهنگ و جامعه ایرانی گذاشت . افکار تازه در نثر و نظم به میان آمد. سبک نگارش ساده و بی پیرایه شد . ورود در انواع مختلف مسایل ادبی از قبیل داستان و تئاتر و بحثهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی ادبی و علمی و تحقیقات ادبی و تاریخی و ...در زبان فارسی معمول گشت .لهجه نویسندگان تدریجا تغییر یافت و به لهجه مخاطب نزدیک شد .شعر وارد عرصه جدیدی بنام شعر نو شد.
بخش دوم
ادب و ادبیّات
اول:مروری بر ادب و ادبیات:
ادبیات : آن گونه سخنانی که از حد سخنان عادی برتر و بالا تر باشد یا هر نوع نوشته تخیل آمیز و توام با خلاقیت را گویند.
فنون ادبی : بعضی آن را هشت و برخی بیشتر دانسته اند و بعضی برای ادب اصول و فروعی قائل شده اند که اصول آن عبارتند از : لغت، صرف ، اشتقاق، نحو ، معانی، بیان، عروض، قافیه و بدیع دانسته اند و فروع آن را خط ، قرض الشعر ، انشاء ، محاضرات و تاریخ قرار داده اند.
ادبیات زبانى است مستقل و زبانى است بسیار با شخصیت که ممکن است از جانب هر کس برآید، خواه مسلمان و خواه غیرمسلمان، خواه موافق با عقاید ما و خواه مخالف، البته فرق است میان ادبیات و ابتذال و هنر با غیر هنر؛ چه اینکه اگر ادبیات باشد، عزیز است و محترم.
در ابتدا به بررسی معنی لغت و علم ادب که ریشه ی لغت ادبیات است می پردازیم. لغت ادب در لغت نامه ها ی دهخدا و معین به فرهنگ، دانش، هنر، معاشرت،روش پسندیده و حرمت معنی شده است. برخی از صاحبان علم ادبیات،علم ادب را بر دو قسم دانسته اند. قسم اول، ادب درس یا ادب اکتسابی است که خود شامل دو قسم ادب لغوی و ادب اصطلاحی است. ادب لغوی که در واقع همان معنی لغت ادب است که بعضی آن را نیک گفتاری و نیک کرداری و بعضی نیز آن را به عنوان دانش و فرهنگی تعبیر نموده اند که با دیگر علوم چندان تفاوتی ندارد. در تعریف ادب اصطلاحی یا معنی اصطلاحی لغت ادب، نظرات و عبارات مختلفی وجود دارد. اما علم ادب یا سخن سنجی در اصطلاح قدما عبارت بوده است از معرفت به احوال نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. ادب درس شامل علوم: لغت،صرف،نحو،بیان،بدیع،معانی،عروض،قافیه،قوانین،خط و قوانین قرائت می باشد. ادب درس اکتسابی است و به درس و تحصیلا ت حاصل می شود. ادب نفس یا ادب طبعی قسم دیگر علم ادب است که بعضی آن را اخلاق حمیده و صفات پسندیده دانسته اند و برخی نیز آن را به اصطلاح حکما عبارت دانسته اند از دانش هایی که موجب کمالات نفسانی می شود. کلمه ادبیات نیز جمع ادبیه(منسوب به ادب) است و در لغت نامه های دهخدا و معین دانش های متعلق به ادب وعلوم و آثار ادبی تعبیر شده است. تقریبا تمام نقادان ادبیات را دارای چهار عنصر اصلی عاطفه،معنی،اسلوب و خیال می دانند. تمامی آثار ادبی دارای هر چهار عنصر هستند و ممکن نیست که اثری یکی از این چهار عنصر را دارا نباشد. اما میزان نیاز آثار ادبی به هر کدام از این عناصر بسته به انواع و گونه هایشان متفاوت است. برای مثال شعر به عنصر عاطفه بیش از هر عنصر دیگری نیاز دارد. در واقع عاطفه و معنا است که در چارچوب اسلوب و قواعد درآمده و با تصویری که در خیال خواننده پدید می آورد، مفهومی را منتقل می نماید. طرز آمیخته شدن این عناصر با یکدیگر باعث به وجود آمدن شکل های گوناگون ادبیات می شود. برای آنکه شکل های ادبیات را بشناسیم ابتدا باید به این موضوع بپردازیم که شکل چیست و چه چیز هایی شکل دارند؟ چیزهای غیر مادی که قابل تصور نیستند، جای مشخصی ندارند و محدود به زمان نیستند، شکلی هم ندارند. ادبیات دارای دو بخش مادی و غیر مادی است و در واقع مهمترین بخش آن، بخش غیر مادی است. شعر یا هر متن ادبی دیگر آن چیزی نیست که ما می بینیم و یا می شنویم بلکه احساس،ذوق و مفهومی در درون آن در جریان است که قابل رویت و تصور نیست و کسی نمی تواند جای آن را پیدا کند. احساس و ذوق شاعر یا نویسنده که از روح و ذهن او سرشار می گردد قابل دسترسی نیست. هیچ کس نمی تواند احساس و ذوق شاعر را در درون مغز او پیدا کند و ببیند. اما زمانی که این احساسات و عواطف به صورت کتبی یا شفاهی بیان شده و در چهارچوب اسلوب و قواعد در می آیند، با حواس دیداری و شنیداری قابل تشخیص و رویت هستند. جای مشخصی دارند و می توان آنها را تصور کرد و این همان بخش مادی ادبیات است که می تواند شکل های گوناگونی داشته باشد. ادبیات را از دیدگاه شیوه ی بیان و شکل ظاهری می توان به دو دسته ی کلی نظم ونثر تقسیم کرد که هر کدام شامل بخش های کوچکتری هستند. نظم و شعر از نظر ظاهری به وسیله قالب های شعری،غزل،قصیده،مثنوی،قطعه،نیمایی و غیره شناخته می شوند. نثر را نیز می توان به انواع ساده،مسجع، متکلف و غیره تقسیم کرد. همانطور که در ابتدا ذکر شد، ادبیات جمع ادبیه (منسوب به ادب) است و دانش ها و آثار ادبی را شامل می گردد. از نظر دانش زیباشناسی ادبیات، هنر بیان نیات به وسیله کلمات است و این معنی تقریبا معادل مفهومی است که از واژه در زبان فرانسه استنباط می شود. تعریف دکتر عبدالحسین زرین کوب از ادبیات تعریف بسیار کامل و جامعی است :"به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند.".
دوم:آثار ادبیات(شعر و نثر) بر روی شاعر و یا خواننده:
2-یکی از موضوعاتی که در بررسی شعر شیعی اهمیت و جایگاه ویژه دارد «اظهار اعتقاد به تشیع و دعوت بدان» است. این مسئله اگرچه در آغاز امر، به ظاهر جنبه عقیدتی دارد، اما با اندکی تأمل به خوبی میتوان دریافت که اظهار اعتقاد به مذهب شیعه در زمانی که امیران و پادشاهان حاکم اغلب اهل تسنن و بعضاً بسیار متعصب بودند، تا چه اندازه مهم و خطرناک بوده؛ و در عین حال تا چه اندازه جنبه اجتماعی داشته و در جامعه آن روز تأثیر میگذاشته است. این اظهار و دعوت به شیوههای مختلفی صورت میگیرد؛ گاهی در قالب ستایش ائمه (علیهم السلام) و بهخصوص مدح حضرت علی (علیه السلام) است، زمانی همراه با خطاب و عتاب به اهل زمانه است، و گاه نیز به صورت مناقب خوانی برای اهل بیت (علیهم السلام) است.محمدرضا حکیمیدر باره مدایح مذهبی چنین مینویسند:"مدایح مذهبی از مقوله شعر متعهد است نه هنر مجرد. چون در این گونه آثار، شاعران حقانیت رهبران الهی و راه آنان را مینمایانند و میکوشند تا با زبان شعر، حقایق را به فرهنگ جامعه و شعور اجتماعی منتقل سازند، و موضع مردان حق و رهبران سعادت و عدالت را در برابر دیگران و بهویژه جباران و ستمگران تحکیم بخشند و استوار دارند.".نکته دیگری که در این زمینه شایان ذکر است، توجه و تمسک شاعران به کلام الهی و احادیث پیامبر اکرم علیه السلام است، که در شأن و منزلت خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) نازل گشته یا بیان شده است.
3-شعر وسیله ای برای تبلیغ
ناصر خسرو قبادیانی و تبلیغ مذهب شیعه:
ناصرخسرو قبادیانی شاعر آزاده قرن پنجم است. وی به خاطر اعتقادات خویش از همه چیز و همه کس دست شست و بیباکانه علم مبارزه و مخالفت با حاکمان زمان خویش برافراشت و در این راه، از شعر به عنوان وسیلهیی در جهت تبلیغ آرمانها و اهداف خویش بهره برد. او در باره مذهب خویش آورده است:
ز یزدان جز که از راه محمد ندارم چشم فصلی و اتصالی
نه زو برتر کسی دانم به عالم نه بهتر ز آل او بشناسم آلی
به جان اندر بکِشتم حب ایشان کسی کِشتهست ازین بهتر نهالی؟
وی اهل بیت پیامبرعلیه السلام را لوای خداوند و ریسمان محکم الهی میداند که تمسک بدان موجب رهایی از چاه جهل است:
اهل عبا یکسره لوای خدایند سوی تو، گر دوستدار اهل عبایی
حیدر زی ما عصای موسی دورست موسیّ ما را جز او که کرد عصایی؟
آنچه علی داد در رکوع فزون بود زآنکه به عمری بداد حاتم طایی
گر تو جز او را به جای او بنشاندی واللّهواللّه که بر طریق خطایی...
آل رسول خدای، حبلخدایند چونش گرفتی، ز چاه جهل برآیی
ناصرخسرو شرط پیروزی بر شیطان را فرمانبرداری و دوستی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام میداند:
یاری ندهد تو را بر این دیو جز طاعت و حب آل یاسین
گرد دل خود ز دوستیشان بر دیو، حصار ساز و پرچین
در باغ شریعت پیمبر کس نیست ،جز آل او دهاقین
وی مبارزه برای دین و قرآن را در شیعه علی (علیه السلام) بودن بیان میکند:
مبارزان سپاه شریعتیم و قرآن از آنکه شیعت حیدر، سوار کرّاریم
شاعر به موجب همین اعتقاد و دفاع سرسختانه از آن است که آماج حملات و تهمتها و آزارهای بسیار واقع میشود و ناچار همه را به خاطر عقیده و هدف خویش تحمل میکند:
گر گفتم از رسول، علی خلق را وصیست سوی شما سزای مَساوی چرا شدم؟
ورگفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفاست چون زی شما ،سزای جفا و هجا شدم
عیبم همی کنند بدانچهم بدوست فخر، فخرم بدانکه شیعت اهل عبا شدم
4-وسیله ای برای سعادت و حیات جاویدان
-معرفی راه سعادت در اشعار علامه اقبال
احاطه علامه اقبال (1294-1357) به معارف اسلامی و آشنایی عمیق او با قرآن و احادیث، همچنین جهانبینی و بصیرتش ادراک وسیعی به او داده بود. و این امر موجب شد که او بتواند در ایراد خطابههای خود از دانشهای اسلامیاش بهرههای فراوان بگیرد و از تحسین شوندگانش برخوردار گردد. اقبال همان طور که به درک درستی از شاعری و هنر رسیده بود به مفهوم حقیقی دین و رسالت انبیا و اولیا نیز پیبرده بود و همه آنها را در خدمت سعادت و بهتر شدن حیات بشری میدانست.
به نظر اقبال، هدف از شاعری مانند همه هنرها، این است که زندگی انسان را زیبا و پرمایه سازد و «هنر آن چیزی است که نماینده کوشش و سعی و تلاش انسان در درک حقایق حیات باشد.»مرد مؤمن از نظر اقبال کسی است که نمونه توازن و اعتدال باشد و ترکیب زیبا و متناسبی از قول و عمل. در ضرب کلیم در توصیف مرد مسلمان میگوید : «اگر چنانچه صفات قهّاری و غفّاری و قدّوسی و جبروت، این چهار ویژگی با هم در کسی جمع شود مرد مسلمان پدیدار میشود. اراده و تصمیم مرد مؤمن است که مقاصد طبیعت را نشان میدهد و او هم در دنیا و هم در آخرت میزانی برای سنجش اقتدار بشر میباشد. مرد مؤمن آن قطرات شبنم است که دل داغدیده لاله را خنک میکند. همچنین آن طوفانی که قلب دریاها را به لرزه درمیآورد. شب و روز او سرود ازلی است که فطرتش میسراید و شیرینی آهنگش همانند سوره رحمن میباشد.» .
توصیفاتی که اقبال از مرد مسلمان و مؤمن میکند درست همان مواردی است که در اخبار و احادیث و کلام بزرگان دین از جمله امام علی علیه السلام میبینیم. اینجا است که بازتاب تأثیر کلام مولای متقیان، امیرمؤمنان را در اندیشه و فکر و کلام اقبال بهخوبی مشاهده میکنیم.
اقبال آن چنان دارای ذوق و مشرب وسیعی است که هیچگاه خود را محدود به برخی مرزبندیها و تنگنظریهای فرقهیی نمیکند و همواره میکوشد رهبر و هدایتگر باشد وکاری بکند که مسلمانان عظمت گذشته خود را بازیابند و از پراکندگی و تفرقه دوری گزینند. شعار وحدت امت اسلامی و مسلمانان در اشعار او موج میزند. اسوههای بزرگ تاریخ اسلام مورد ستایش قرار میگیرند. بزرگ نمونههایی چون امام علی علیه السلام که اگر ملت اسلامی از راه و روش آنان پیروی کنند به سعادت و خوشبختی میرسند. تکیه و تأکید او پیوسته بر آیین اسلامی است و آزادی مسلمانان.جلال الدین محمد بلخى در جاى جاى مثنوى از داستان پیامبران بهره برده است، یکى از این قصه ها، قصه پیامبرعلیه -السلام است.مولانا از این قصه در راستاى آموزش اعتقادات، اخلاقیات و عرفان فراوان بهره گرفته است. او از فراز گم شدن پیامبرعلیه السلام فطرت الهى را نتیجه گرفته و از نمودن جبرئیل خویش را به پیامبر علیه السلام در خدمت قهر الهى سود مى برد، چنان که از معجزات پیامبر(ص)، دشمنى ابولهب لعنت الله علیه با پیامبر علیه السلام، برخورد پیامبر با سائل و یهودیان، اُذن خواندن پیامبر علیه السلام، ارتداد کاتب وحى، دشمنى اوس و خزرج، فتح مکه نیز به ترتیب بهره هاى زیر را مى گیرد:قدرت خدا، تجانس موجودات، مقام نیازمندان، شیرینى مرگ، مقام پیامبر، نکوهش تکبر، ناپسندى قیاس، نقش پیامبر -علیه السلام در ایجاد الفت و دوستى، مذمت دنیا دوستى.
5-ادبیات نیز می تواند عاملی تأثیرگذار بر جریان جنگ ها، ایثارگری ها و مرگ بر سرآرمان ها باشد.
برای نمونه «عقل سلیم» «تامیس پین» که به ناگهان سرنوشت انقلاب امریکا را دگرگون کرد. به نظر می رسد آلمان تنها نمونه ای در جهان باشد که بیش از هر کشوری ادبیات وفرهنگش در برانگیختن انگیزه های حماسی و رزمی و به تبع آن روحیه فداکاری، حتی پیشاز آن که جنگی رخ دهد، مؤثر بوده است. نکته شایان توجه دیگر این است که مفهومایثار، فداکاری و شهادت در دو فرهنگ آلمانی و ایرانی بی گمان متفاوتند.ادبیات آلمانی نقش مثبتی در وحدت آلمان و کسب هویت ملی داشته و در طول تاریخ بارهابه فرهنگ و اندیشه آلمانی یاری رسانده است، حتی در اوج سلطه ناسیونال سوسیالیسم وجنگ افروزان توتالیتر مسلک، نویسندگان آلمانی بسیاری مانند اریش ماریا رمارک،برتولت برشت، آنازگرس، توماس مان، هاینریش هینه، لیون فویشت وانگر، مانس انتسنزبرگرو ... در آثار خود که عمدتاً در تبعید نگارش می یافت در مقابله با سوءاستفاده نازیها از ادبیات آلمانی، به ترویج ایثار و فداکاری و پایداری در راه اخلاق و بشریت ونه شوونیسم و نژادپرستی پرداختند. تاریخ نشان داد که آثاری از این دست و ادبیات ازاین سنخ باقی ماندند و پیام ایثار و فداکاری شان پایدارتر و تأثیرگذارتر شد و آثارتبلیغی و شعاری و سفارشی به همان سرنوشتی دچار شدند که می باید می شدند؛ آنها بهفراموشی همگان سپرده شدند.
6-ابزاری برای داد و ستد فرهنگ
وجه تمایز پیام جهانی ادبیات ما با پیامهایدیگر ملل این است که ایران و به ویژه ادبیات فارسی، ادبیاتی میانفرهنگی است. ادبیات فارسی زاییده تلاقی فرهنگها و خرده فرهنگهاست. نکته دیگر موقعیت جغرافیایییا ژئوپلیتیک ایران قدیم است که در مرکز تقاطع شرق و غرب و شمال و جنوب قرار داشتهو این تلاقی به داد و ستد فرهنگها انجامیده است.
سوم:وظایف یک ادیب:
2-به وجود آوردن مضامین متعالی در ادبیات.
3- عبور ادیب از ساحت دنیای تنگ مادی.
4- توجه به مفاهیم معنوی، ظلم ستیزی و مردم گرایی.
5- پدید آمدن عفت در کلام و قلم ادیب.
6-تطهیر زبانها و قلمها.
7-زنده کردن ارزشهای اسلامی:یک ادیب نباید که از باورهای دینی و اعتقادی خود فاصله بگیردو لازم است که شعرای انقلاب اسلامی با هم وحدت و یکپارچگی داشته و همگی در صدد دفاع از حریم انقلاب و اعتقادات اسلامی و مقابله با شعرای طاغوتی که همچنان در پی طرح ضد ارزشها هستند بر آیند.
8-رسیدن به کمال مطلوب .
9-یک ادیب باید که به اقتضای زمان مضامین ادبی را وسیعتر کند.
10-نبایدخود را محدود به مضامین خاص کند.
11-باید اسلام و توحید ملاک او باشد.
12-در زمینه روابط بشری اقدام به آفرینشهای ادبی بکند.
13-شاعر و نویسنده باید از هوی و شهوات و خودباختگی و تقلید از دیگران خود را تطهیر کند تا بتواند در این عرصه وارد شود.
14- مانع از شیوع تحریف هایی اتفاق افتاده بشود چرا که کم کم همان تحریفات باعث باور مردم می شود.
15- تاریخ سیاسی ملت خود را بنویسد ؛چرا که اگر او تاریخ سیاسی ملتش را ننویسید دیگران تاریخ سیاسی ملتش را می نویسند. الان در آمریکا دارند تاریخ شفاهی ما را می نویسند. با این و آن مصاحبه می کنند و معلوم است که از کدام منظر می نویسند.ادبیات انقلاب اسلامی میراث آزادی ماست و پاسداری از این میراث عظیم به عهده نویسندگان است که معنویت و اخلاق و حقیقت را در شکلی برتر و قالبی سنجیده و زبان زیبا و اثرگذار به ساحت انقلاب و وارثان حقیقی آن هدیه می کنند. چرا که "هیچ اندیشه و تفکری تا زمانی که به شکل هنری شایسته عرضه نشده است ماندگار نخواهد بود".
چهارم:دین و حوزه ادبیات
قبایل عرب همان گونه که در امور سیاسى و نظامى و اجتماعى و نیز اقتصادى وفرهنگى از هم پراکنده بودند،از لحاظ زبان و لغت نیز از هم جدا بودند و در حالتپراکندگى به سر مىبردند.و بسیارى از کلمات و اصطلاحات در میان برخى قبایلرواج داشته که قبایل دیگر از آن بىخبر بودند.قرآن از تمامى این لغات بهره جسته ومناسبترین کلمات را از هر قبیله انتخاب کرده و به کار برده است و از این راه یک نوعآگاهى عمومى در دسترس تمامى عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگى،ادبى ولغوى به عرب نموده، وحدت لغت در میان عرب ایجاد نموده است.لذا نه فقطاستعمال این گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللى نمىرساند،بلکه یک گونه شیوه ادبى و فرهنگى فراگیر ایجاد کرده که عرب از ایجاد آن عاجز بوده است.
2-تأثیر اسلام درحوزه ادب و ادبیات
لشکر کشی مسلمانان به ایران در قرن اوّل هجری، به همراه خود، جهان بینی جدیدی را برای ایرانیان به ارمغان آورد، که تاثیر زیادی بر اطوار فرهنگ ایرانی، از جمله ادبیات فارسی، گذاشت. مسلمانان اولیه با سلوک بیآلایش خود تاثیری بیش از دعوت رسمی یک مبلغ داشتند و شدت تاثیر پذیری برخی از ایرانیان تازه مسلمان، به حدی بود که نه تنها آیین پدران خودرا یکسره رها کردند، بلکه برخی از ایشان چنان با گذشته خود دشمنی ورزیدند که به بدگویی از آن پرداختند، و حتی نام و نسب خود را تغییر دادند، در این اوضاع و شرایط، زبان فارسی تا حد زیادی از عربی، تاثیر پذیرفت.علل عمده رواج زبان عربی، در میان ایرانیان و تأثیر آن در لهجات ایرانی را میتوان در چند نکته دانست:
1. جایگزینی زبان عربی در مراجع دینی و سیاسی، به علاوهکسانی که قصد ورود به امور سیاسی و اجتماعی را داشتند، میبایست این زبان را فرامیگرفتند.
2. گروه بزرگی از ایرانیان، شروع به نویسندگی و شاعری به زبان عربی کردند.
3. چون علوم اسلامی، اعم از علوم دینی و ادبی و عقلی، همه به زبان عربی تدوین شدند، برای آموختن این علوم، همواره زبان عربی مورد حاجت بود.
4. توقف سربازان عرب در نواحی مختلف کشور و آمیختن ایشان با ایرانیان.
5. از قرن ششم به بعد، بر اثر توجه نویسندگان ایرانی به نثر مصنوع، استعمال مفردات و ترکیبات عربی در نثر فارسی به شدت رواج یافت، و همین کار در نزد شاعران نیز معمول شد. و نیز از وقتی که زبان عربی با سپاهیان عرب به ایران نفوذ کرد، خط عربی نیز با آن همراه بود.
6. در مواردی که یک کلمه عربی سادهتر از یک کلمه کهنه ایرانی به نظر میآمد، و یا کلمات سادهای بود که استعمال آن مایه گشایشی در زبان فارسی میگردید، این جایگزینی صورت میگرفت.
7. در مواردی هم، در قبال یک کلمه عربی معادلی یافت نمیشد و استعمال آن هم لازم بود. مانند صلوه، حج، صوم، کفر، کافرو....
شعرا و نویسندگان زردشتی نیز، اگر چه اسلام نیاورده بودند، ولی خواه و ناخواه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از جهان بینی اسلامی تأثیر پذیرفتند و ضمن حفظ مضامین دینی خود، در پارهای موارد، باورهای اسلامی را هم در لابلای آثار خود بیان کردند. الفاظی مانند؛ الله، سجده، جنّت، علیه السلام، عزّوجلّ، تعالی... از اسلام به زردشت سرایت کرد. فارسی از زبانهای هندو اروپایی است و عربی از زبانهای سامی، و لذا، ازحیث اصول و اشتقاق، هیچ نوع تشابه و قرابت و خویشاوندی بین این دو زبان وجود ندارد، اما فرهنگ و تاریخ اسلامی چنان پیوندی میان این دو زبان برقرار کرد که نظیر آن در هیچ یک از زبانهای زنده دنیا دیده نمیشود. این نکته نیز قابل ذکر است که لغات و اصطلاحات عربی با تغییرات مختلفی در لهجات ایرانی پذیرفته شداند. به عبارت دیگر، قواعد و اصول لهجات ایرانی تسلط خود را حفظ کردهاند. مثلا همه مخارج حروف عربی در لهجات ایرانی متروک ماند، مگر آنها که با مخارج حروف فارسی یکسان بود. از اوّل و آخر بعضی کلمات اجزایی حذف شد . عدهای از کلمات، لهجات ایرانی، تغییر معنا یافت. پارهای از افعال، به معنی وصفی یا اسمی، معمول گشت. بسیاری از صیغههای جمع عربی در فارسی مانند کلمات مفرد محسوب شدند، و یک بار دیگر با علامات جمع به کار رفتند، مثل؛ موالیان، عجایبها. با تصرفاتی که ایرانیان در ظواهر مفردات عربی و معانی آنها کردند، وضعی پیش آمد که لغات عربی را که در لهجات ایرانی راه یافته بودند، اندک اندک، به صورتی غیر از آنچه بود، درآورد. مَثَل اعلای نثر عربی، قرآن کریم است که معیار فصاحت و بلاغت به شمار میرود. مسلمانان ایرانی در ایجاز و ایراد کلمات فایدههای بیشماری، از روش قرآن گرفتهاند، و حتی از آیات آن به نحو مَثَل یا به طریق استشهاد همواره استفادهکردهاند.چنانکه گذشت ناصر خسرو، برای بیان اعتقادات خویش، مضامین قرآنی، احادیث نبوی و کلام امیر مؤمنان را به کمک میگیرد، و یا خاقانی، تحصیل دین از هفت مردان و دانستن تنزیل را از هفت قرّاء، در شمار افتخارات خویش میداند. ایران قبل از اسلام، شعر موزون و مقفا نداشته و تنها بعضی از سرودههای هجایی داشته که از روی مدارک به دست آمده از حاجیآباد و تورفان فهمیده میشود. ولی شعر عرب پیش از اسلام، شعر عروضی بوده است. و به طور کلی میتوان گفت شعرای فارسی، فن قصیده را از عربی اقتباس کردهاند.
4-نظریه قرآن و اهل بیت علیهم السلام در مورد ادب و ادبیات
خداوند انسان را هنرمند و زیبا خلق کرده است. در قرآن موارد فراوانى در این باره داریم؛ از جمله اینکه خداوند مى فرماید: «ما زمین را براى شما زینت قرار دادیم». اصلاً خود این خاک و سنگ و همین کائنات بى روح و بى جانى که در مجموع زمین را تشکیل مى دهند، از نظر قرآن زینتى براى انسان هستند؛ هم زینت هستند و هم زینتى براى انسان، لذا باید این انسان اهل زیبایى باشد تا زمین براى او زینت باشد؛ بنابراین جریان تحول ادبیات و هنر در مجموع یک جریان فطرى و یک جریان تکوینى است.به عقیده عرفان اسلامی نیز در قرآن مجید در سوره 33 آیه 72 آمده است که خدا امانت (عشق) خودش را به آسمان و زمین و کوه عرضه کرد هیچ کدام نپذیرفتند ولی این مشت خاکی این عشق را پذیرفت. شعرای زبان و ادبیات فارسی ، عرفا و صوفیان این عشق خداوند را با بار امانت یاد میکنند و شعر میسرایند. باید اضافه کرد که دل آدمی از هفت آسمان، زمین کوه عرش، کرسی و لوح فراخت تر بوده که این امانت را بر سرخود گذاشته است.
روایتی است که گنجهایی زیر دست خداست که کلید آن دست شعر است. این شعر چگونه می تواند از عرفان و حکمت خالی باشد. نتیجه اینکه: "مطالعه دین بدون توجه به ادبیات ممکن نیست.".
4- دلایل پیوند دین و ادبیات
1- خداوند متعال متکلم است (یک سخنگوست).
2- در ادیان ،متون مقدس وجود دارد و خداوند متعال به آدمی خطاب کرده است و سخن پروردگار دارای معنا و مفهوم است.
3- ما برخلاف غربیها وحی را یک امر رمزآلود صرف نمی دانیم. برای وحی معرفت قائلیم. وحی از سنخ کلام و بیان است و عروج تنها یک تجربه خصوصی و غیر قابل فهم نیست.
4- در کنار الهیات نوعی تولید ادبی هم هست مانند روایات، سنت، کلمات قصار، دعاها و. . . این نوع ادبیات در کنار هر دینی شکل می گیرد.
پنجم:دیدگاه امام خمینی رحمت الله علیه در حوزه ادب و ادبیات
1-امام خمینی رحمت الله علیه و ادبیات
عمر را پایان رسید و یارم از در در نیامد
قصهام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
یکی از رباعیات دوران جوانی حضرت امام را که علیه استبداد رضاخانی :
از جور رضاشاه کجا داد کنیم
زین دیو بر که ناله بنیاد کنیم
آن دم که نفس بود ره ناله ببست
اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم
امام تقریباً بر هر اصطلاح تصوّف غزلی یا رباعی یا مسمط ساخته است و در آن نکات عرفانی را بیان کرده است.
2-توصیه امام رحمت الله علیه به ادیبان:
امام به ادیبان توصیه می کند که در راستای اعتماد به نفس و امید دادن به مردم و شناساندن اسلام به مردم تلاش کنند.
3- تأثیرات امام رحمت الله علیه در حوزه ادب و ادبیات:
1-یکی ویژگیهای نهضت امام خمینی ترمیم مسیر فرهنگی و ادبی بوده است.
2-تاثیر امام خمینی و این انقلاب بر ادبیات در دو بخش است: الف- احیاء مفاهیم اصیل اسلامی ب- وارد کردن واژه های اسلامی در عرصه اجتماعی و فرهنگی .
3- امام را می بایست عامل اساسی تاثیر در شعرای انقلاب برشمرد: این عظمت امام بود که بر شعرا اثر کرد و این آمیزه حماسه و عرفان در ادبیات معاصر ناشی از وجود امام است. نفس گرم امام برای شعرای متعهد ما الهام بخش بود.
4-جامعیت ادبیات انقلاب اسلامی را باید ناشی از جامعیت روح بلند امام خمینی دانست.
5- چهل حدیث" که به صورت ترجمه ای از امام خمینی باقی مانده تسلط امام را در بازآفرینی، شیوایی، رعایت امانت در ترجمه و ایجاز متن مزبور نشان می دهد.امام خمینی غیر از اینکه یک مصلح بزرگ قرن بیستم هستند واقعا از لحاظ ادبی هم نابغه ای بودند و بخصوص متن چهل حدیث واقعا جملات بسیار زیبایی دارد که تاثیر عمیقی بر اقشار مختلف بخصوص طلاب، روزنامه نگاران و دانشجویان داشته است.
6- بعد از دوران طلایی ادبیات عرفانی در طول چندین قرن گذشته یعنی تقریبا از اواخر قرن نهم تا روزگار ما جلوه ها و زیبایی آفرینی های ادبیات نمادین در کشور ما رو به افول نهاده بود تا به برکت انقلاب اسلامی و انفاس قدسی حضرت امام در آثار و تعابیر ادیبانه و شعر آن بزرگوار که حاصل بهره مندی وی از سرچشمه فیاض قرآن و طی طریق در دریای بیکران عرفانی است، شاهد شکوفایی نمادگرایی در ادبیات معاصر هستیم.(توضیح: هر واژه جدید که به فضای متون ادبیات انقلابی راه یابد و رواج پیدا کند نماد نیست، بلکه نماد باید در ساختار و تصویرآفرینی های آثار یک دوره یا شخص اثر بگذارد.). پاره ای از نمادهای بکار رفته در آثار حضرت امام ،کوثر، نور، صبح، قدس و شهیدهستند.
ششم: اهمیت ادبیات در نزد عرفا
هفتم-دیدگاه ها و نظریات مقام معظم رهبری در حوزه ادب و ادبیات فارسی
1-نظریات رهبری در مورد ادبیات فارسی
در نظام اسلامی که برخاسته از سخن حق و تفکرات ناب الهی است، باید از روشها و ابزار فرهنگی استفاده بهتر و شایسته تری شود.تلاش گسترده تبلیغاتی جبهه استکبار، برای ارائه چهره ای مخدوش از نظام اسلامی، آنها قصد دارند با ارائه یک چهره مخدوش از نظام جمهوری اسلامی، مردم دنیا و علاقه مندان به این نظام را بدبین کنند و از تأثیر معنوی و روحی انقلاب اسلامی بکاهند، بر همین اساس مهمترین وظیفه ی ادیبان و هنرمندان ، ارائه یک تصویر درست از انقلاب اسلامی است.ارائه تصویر درست از نظام اسلامی حتما تعریف صحیح از اسلام است .بدخواهان و مستکبران تلاش دارند تا اسلامی را به جهانیان معرفی کنند که یا اسلام متحجر و یا اسلام بی خاصیت لیبرالی باشد در حالیکه اسلام واقعی و ناب مورد نظر نظام اسلامی، دارای مفاهیم والا، عمیق و روشن از انسان، خدا، جهان آینده، و نیازهای مادی و معنوی بشریت است.باید در کنار معرفی عمق فرهنگ و تمدن کشور، ایران امروز هم برای جهانیان معرفی شود.
مسئله زبان و ادبیات فارسی را بسیار مهم است. یکی از وظایف اصلی سفیران فرهنگی، ترویج زبان فارسی از طریق پیگیری کرسی های زبان فارسی در مراکز علمی و دانشگاهی است.
2-رابطه هنر و ادبیات
3-بروز استعدادهای هنری
از جمله کارهای مهمی که انقلاب کرده، یکی این است که یک عده عنصر فرهنگی و ادیب وهنرمند و دارای اقتدار فرهنگی تربیت کرده. شعرای زیادی بهوجود آمدند؛ داستاننویسهای زیادی به وجود آمدند؛ نویسندگان قلمزن دقیق فارسی نویسمحکمی به وجود آمدند.انقلاب است که این نیروها را آزاد کرد.انقلاب وقتی میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد، که هنرمند خودی داشته باشد وخودش هنرمندش را پرورش بدهد. اگر میخواهید هنر این کشور رشد و اعتلا پیدا کند، به هنرمند جوان مؤمن تکیه کنید،او میتواند از اسلام و از انقلاب و از این کشور دفاع کند.
4-ضرورت نوشتن داستان انقلاب
5- تأثیرات مقام معظم رهبری در حوزه ادب و ادبیات:
1- نخستین حرکت فرهنگی که پس از انقلاب شروع شد توسط حضرتآیت الله خامنهای بود که درآن زمان در سمت رئیس جمهوری بودند و آن هنگام بود که نخستین کنگره سراسری شعربرگزار شد.
2- توجه ویژه رهبر انقلاب به ، اهل قلم تاثیر فوقالعادهای درادامه حرکت و ایجاد انگیزه هر چه بیشتر در آنان دارد و در حقیقت وجود و سخنان ایشانبرای انجام فعالیتهای فرهنگی مایه برکت و تعالی است.
3- همانگونه که امام (ره) فرمودند انقلاب ما انقلابی فرهنگی است که به حق هم چنین بود،رهبر معظم انقلاب هم ادامهدهنده راه بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند و توجه ورویکرد رهبر انقلاب به حوزه ادبیات و فرهنگ نیز خود مویّد این مطلب است.
4- حضور صمیمی رهبر فرزانه و فرهنگی انقلاب درجمع شعرا و انجمن های ادبی،برای علاقه مندان به عرصهادبیات و فرهنگ حرکت آفرین است، بگونهای که امروز شمار شعرای ما به حدی است کهشمارش آنان مشکل است.
5- تشویق انسان ساز و حرکت آفرین است،تشویقهای مقام عظمای ولایت، جوانانمستعد جامعه ما را به انجام فعالیتهای چشمگیر و سازنده ادبی ترغیبکرده است.
بخش سوم
شعر و نثر
اول:مروری بر شعر و نثر
شعر وسیعترین زبان است به طوری که زبان شعر گسترده تر از زبان فلسفه است. شعر زبان احساسات نیست. این گفته درست نیست. هنر و هنرمند همزادند و با هم بوجود می آیند. شعر زبان وجود است.شعر خوب آن است که ذوق انسان آن را انتخاب کند.
ارسطو می گوید: "شعر فلسفه ای برتر و مهمتر از تاریخ است".
ملک الشعرای بهار میگوید:
شعر دانی چیست، مرواریدی از دریای عقل
شاعرآن افسونگر کین طرفه مروارید سفت
عطار در کتاب منطق الطیرویژگیهای شعر را اینگونه بر می شمارد:
شعر نتیجه عواطف و احساسات رقیق یک انسان حساس و متفکر است. برای فهمیدن شعر خوب باید هویت شعررا تحلیل نمود.شعر خوب آن چیزی است که از احساسات، عواطف و انفعالات و از حالات روحی صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و نگاه گرم تحریک شده ی یک مغز پرجوش و یک خون پر حرارت حکایت کند.
اشخاصی که فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و کاوش زیاد در اشعار گذشتگان و معاصران، طبع شعری یافته و شعر می گویند، شاعر نبوده و اشعار آنان از روح آنان حکایت نمی کند. شاعری که در روز عید نوروز یا عید ولادت ِ پادشاه، مجبور یا محتاج است که قصیده ای سروده و با طرز معینی برای ممدوح خود قرائت نماید شاعر نیست که مقصود ما شعری است که از دماغ شاعری لایق و در یک وقت آزاد و یا به وقت تاریکی در بحبوحه ی احساسات و تراکم عواطف گوناگون و در یک حال هیجانی گفته شده باشد.
هیچ می دانید که از میان اشعار شعرای ایرانی، آن هایی که صاحبان شان بی پول، محروم، مظلوم و در به در بوده اند، بهتر است از شعر شعرای متمول و صاحب نعمت؟ مثلا شعر های فردوسی ومسعود سعد سلمان که اولی به دلیل فقر و اخلاق ساده و پاکیزه که در حیات روستایی گری در روستا داشته است و دومی به علت حبس و توقیف در کنج قلعه ها بوده است، دارای لطافت و پاکیزی بوده و به خوبی با انسان صحبت و از روح شاعر خود حکایت می کند. ولی غزل های فرخی و انوری و مدایح حکیم سنایی ابدا زبان و رنگ و مزه نداشته و فقط علم و قدرت شاعر را به ما می فهماند.شعر خوب، یعنی احساسات موزونی که از دماغ پرهیجان و از روی اخلاق عالی تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن ترکیب، سجع و وزن و قافیه، درستی و نادرستی قواعد و مقررات نظمیه، این ها همه هیچ کدام در خوبی و بدی شعر نمی تواند حاکم و قاضی واقع شود. هرچه هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، قوی تر و نجیب تر باشد، آن شعر بهتر و خوب تر خواهد بود.اساس شعر خوب عمومی، احساسات شدید و اخلاق عالیه ی شاعر است.محال است کسی که دارای اخلاق نیکو و صفات پسندیده نیست، بتواند شعری بگوید که همه کس آن را خوب بداند.شعر خوب عمومی شعری است که از اثر یک حالت و اخلاق خوب عمومی گفته شده باشد. این شعر همه وقت و همه جا خوب است.شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هم وطنان اش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خودش را در محفظه های مغز و قفسه های کتاب خانه های آنان باقی و جاودانه نگاه بدارد.شعر خوب باید حاکی از پسندیده ترین اخلاق، قوی ترین احساسات و لطیف ترین سلیقه ها باشد تا عمومی تر و دیرپای تر گردد.شعر خوب آن است که خوب تهییج کرده و خوب فهمیده شود، خوب به حافظه سپرده شود و خوب ترجمه شود و این نمی شود مگر این که در گفتن آن اخلاق ساده ی عالی، حس و هیجان شدید و سلیقه به کار رفته باشد.
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد. دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند: "شعر کلامی است مخیَّل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.».شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است.
1- هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی»و« متکرر» و قافیه ی واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد.شعر، مختص به اهل خود است.
3-در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافه ی زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز می شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش می بخشد.
5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند.
6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند . بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را بر می گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند.
7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
10- نثر اغلب در بُعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با «تاریخ خود» همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با «تاریخ خود» حرف نمی زند. از مقوله ی خاصی صحبت نمی کند و در زمانه ی معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
11- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.با آنکه اوزان شعر فارسی از هر زبان دیگری متعددتر و متنوع تراست و شاعر می تواند برای بیان مقاصد هنری خود، از میان آن همه وزن گوناگون مناسبترین آنها را انتخاب کند، باز قید پیروی از وزن واحد در سراسر یک قطعه، و همچنین قید تساوی پاره های شعر، یعنی مصراع ها و بیت ها، تا حدی دست و پای او را می بندد و حاصل کارش را به یکنواختی می کشاند.شاعران هنرمند و چیره دست ما غالباً کوشیده اند که این نقص را با استفاده از اختیارات معدودی که در تغییر قالب اصلی وزن دارند جبران کنند. به این طریق غالباً می بینیم که وزن واحدی را دو شاعر بزرگ اختیار کرده اند و در آثار هر یک، آن وزن حالتی جداگانه دارد.
دوم:نویسنده و شاعر
1:پاک سرشت2:بزرگ اندیشه3:درست قریحه4:نیکو 5:باریک بین6:مدام دیوان اشعار قدما را بخواند و ببیند که چگونه مضامین سخت را در قید وزن و قافیه گرفتار می کردند خلاصه از روی دست آنها نگاه کند تا بیاموزد.7:نقش پذیرد8- کنایه از اینکه آنقدر مطالعه کند تا خود صاحب رای شود و خوب و بد شعر را تشخیص دهد.
سوم:دیدگاه معصومین علیهم السلام در باب شعر
اگر هنر به خودى خود و فى نفسه داراى ارزش و استقلال و شخصیت باشد، آن وقت خود هنرمند با مسیر و الهامى که مى گیرد، وظیفه دینى و رسالت دینى خودش را انجام مى دهد؛ وقتى رسالت دینى خودش را انجام داد، خداوند به او پاداش هایى مى دهد که یکى از این پاداش ها، همانى است که در رفتار پیامبر و ائمه علیهم السلام مى بینیم؛ یعنى رفتار پیامبر و ائمه علیهم السلام،جلوه اى از پاداش الهى در باب هنر و هنرمند بود و نه صله. فرق است میان صله ی شاهان و خلفا با آنچه که مثلاً امام رضا علیه السلام به دعبل خزائى عطا فرمود؛ براى همین هم پاداش امام رضا علیه السلام به دعبل پیراهن حضرت علیه السلام بود؛ پیراهنى که در آن امام علیه السلام، نماز گذارده بود.امام صادق علیه السلام ابتدا کمیت و بعد خانواده اش را صدا مى زد، پرده مختصرى مى کشید و کمیت شعر مى خواند. خیلى هم پیش مى آمد که امامان معصوم علیهم السلام حریم شان را در معرض بگذارند، ولى با این حال امام صادق علیه السلام با خانواده اش مى نشستند و به شعر گوش مى دادند؛ این اوج اهمیت دادن است که امام به همراه بیت شریفشان کمیت را دعوت کنند که او چه گفته است. شعرهاى آن زمان هم قصیده هاى بلند بوده که به هفتاد یا صد بیت مى رسیده است. تمام این توجهات اشارات به التفات ویژه ائمه علیهم السلامبه ادب و ادبیات و هنر در دین است.
2-بازتاب کلام معصومین در اشعار شعرا:
-بازتاب کلام حضرت امیر علیه السلام در کلام اقبال:
عبودیت تام و تمام به دور از هرگونه شائبه، زهد و اخلاص کامل، عدالت و حقجویی به نحو اتمّ، عشق وافر به معبود یکتا، پاکبازی در راه معشوق، آزادگی و حرّیت، باور و ایمان صادقانه و مخلصانه و هرآنچه از خوبی و خیر میتوان یافت ویژگیهای آن امام همام است که پیوسته و همواره در پیش چشم اقبال، شاعر و متفکر بزرگ شرق، بوده و متأثر شدن از این صفات و انعکاس آن در اشعارش باعث وقار کلام و ارزش سخن او شده است. اقبال با تأسّی از تعلیمات اسلامی و قرآنی و اسوههای برجسته اسلام و تفکر و تدبّر پیرامون آنها و برداشت درست از نیازهای جامعه، همواره شعرش را وسیلهیی برای بیان همبستگیهای اسلامی و باورهای انسانی قرار میدهد و شاعر منادی وحدت اسلامیِ بین امتها لقب گرفته است. او میگوید که: «اسلام یک صبغه الهی است که زندگی مسلمانان را دربرگرفته است و کثرتها را به وحدت و نفاقها را به وفاق تبدیل کرده است. وی در قطعه «اللّهالصمد»، ضمن تفسیر سوره اخلاص، گوید:
مسلم استی بینیاز از غیرشو اهل عالم را سراپا خیر شو
چون علی در ساز با نان شعیر،گردنِ مرحب شکن، خیبر بگیر
چهارم:دیدگاه امام خمینی رحمت الله علیه در باب شعر:
4-1:رفتار امام خمینی رحمت الله علیه با شاعران:
در عصر ما هم حضرت امام (ره) به یکى از شاعران خوب روزگارمان براى شعر زیبایى به مناسبت فلسطین و یا در زمینه دیگرى سروده بود، پیراهنش را هدیه کردند.خوب این پیراهن ارزش مادى ندارد؛ پیراهنى که دارد از رنگ و رو مى افتد و شاید به بهاى امروزى ما، از حیث مادی به قیمت پانصد تا یک تومانى هم نیرزد. این همان جنبه پاداش معنوى است و پاداش معنوى هم یعنى گرامیداشت و پاسداشت؛ یعنى تقدیر، یعنى خداوند براى هنر و هنرمند قدر قایل است.
2-شعری از حضرت امام رحمت الله علیه:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خودشدم و کوسِ «انا الحق» بزدم
همچو منصور خریدارِ سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم
درمیخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه ی زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقه ی پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دمِ رندِ می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از میکده یادی بکنم
من که با دستِ بتِ میکده بیدار شدم
پنجم:دیدگاه مقام معظم رهبری در باب شعر:
4-1: ویژگیهای شاعر از دیدگاه معظم له
2-قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و شعر شاعرمی بایست مستفاد از قرآنباشد؛پس محتوای شعرمی بایست آنجا که از جنبه بیانی محض خارج می شود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات می گذارد یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملت های دیگر و نسل های آینده باشد؛ چرا که معارف والای انسانی مرز نمی شناسد.
3-شعر باید دراوج هنر فارسی و از جهات مختلف در حد اعلا باشد به این معنا که در شعر باید اوجی وجود داشتهباشد که شبیه آن را در کلام دیگران مشاهده نکنیم.
4-اگر ما شعری پیدا کردیم که از لحاظ استحکام الفاظ کوچکترین نقیصه ای نداشته باشد این شعر، برترین شعر است. اما اگر شعری را یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات از یک استحکام و استواری هم برخوردار بود به طوری که بتوان جای کلمه ای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی بر آن افزود یا چیزی از آن کاست باید قبول کنیم که این شعر در حد اوج است.
خصوصیات لفظی شاعر:
تصویر یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می کند که این را به بهترین زبان ذکر می کند که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی.یکی ازخصوصیاتشعرخوب، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتاب های مثنویش مشاهده می کنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر می کند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد.
2-پیام شعر باید زیبا و بلند باشد و شعر باید از استحکام لفظی کم نظیریبرخوردار باشد.
تصویر یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می کند که این را به بهترین زبان ذکر می کند که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی
1-بیانات مقام معظم رهبری/بزرگداشت حافظ/20 مهر سال 1367
شعارهای اشعار باید سراسر شعر و حرکت و هیجان باشد و هیچ شباهتی به شعر یک انسان بی حال افتاده و تارک دنیا نداشته باشد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز می باشد:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نمونه بارزی از همین شور آفرینی و ولولهآفرینی است.
شعر یکشاعرباید سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری باشد؛در حقیقت مضمون در شعر باید آنچنان هموار و آرام بیان شده باشد که خود مضمون گویی به چشم نیاید. اینکه گفته می شود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است : یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را می خوانیم به گوشمان تازه نمی آید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده اند و گرفته اند و تقلید کرده اند که امروز حرفی تازه به گوش نمی آید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم می شود.
شعر یک شاعر باید به شکلی باشد که نتوان جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این شعر اگر این بیت نبود بهتر بود، و یا اینکه خواننده بگوید: در شعر بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یک دست تر بود، بهتر بود.
روانی و صیقل زدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحنِ شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر یک شاعر باید باشد.
موسیقی الفاظ و گوش نوازی کلمات شاعر نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته یک شاعر است. در حقیقت شعر او هنگامی که به طرز معمولی خوانده شود باید که گوش نواز باشد. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافا کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است. در معاصرین و خواجو نیز همین طور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنین اند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافت ها و ریزهکاری های لفظی از قبیل جناس ها و مراعات نظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافت ها و ریزه کاری ها و ترسیم ها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمی باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم
یکی دیگر از خصوصیات شعر یک شاعر،روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد بایدشعر او را بفهمد و هیچگونه ابهامی و نکته ای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نشود .وقتی شما شعر حافظ را برای کسی که
هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت می فهمد:
پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ می رساند، نمی گویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک ها و پیشرفت شعر یقینا ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی می کند.
خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است .
از جمله چیزهای دیگری که باید پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت یک شاعر از لهجه محلی است. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامی توان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده "به " به جای "با ": اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
12-یک شاعر باید شاعر همه قشر ها در یک امت باشد و بعد از او هم شاعر همه باشد یعنی اینکه شاعر باید به گونه ای باشد که یک امت آن را پایه خوبیها قرار دهند و برای پیشرفت معرفتی و فرهنگ جامعه از اشعارش استفاده کنند.
4-2: رفتار مقام معظم له با شاعران و نویسندگان:
بها و ارزش دادن به شعرا و نویسندگان جوان از خصیصه بارز ایشان است و همواره عامل اساسی در حرکت این جوانان به سوی کسب قله های موفقیت بوده اند.اگر خود شخص نظری اجمالی به رفتار دیگر رهبران ممالک دیگر بیندازد و به این سوأل پاسخ دهد که:آیا رهبران دیگر ممالک اینچنین دلسوزانه و مهربانانه در بین قشر هنری جامعه حضور پیدا می کند و با تمام مشقت های مسئولیتی که دارند ساعاتی را با این افراد می گذرانند؟جواب این سوأل خود نشان دهنده رفتارفروتنانه مقام معظم له با شاعران و نویسندگان مومن و متعهد می باشد.
ششم: شعر انقلاب
5-1: تعریف:
5-2: ویژگیهای اساسی شعر انقلاب اسلامی
2- بازگشت به خویشتن و مبارزه با طبقه روشنفکر غربزده: مساله بازگشت به خویشتن که قبلا به شکل جدی و دقیق توسط متفکرانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، دکتر شریعتی، جلا آل احمد و. . . مطرح شده بود به قلمرو شعر نیز راه یافت.
3- بازگشت به عشق آسمانی و عارفانه :در عصر پیش از انقلاب سرودن شعر گناه آلود (کفرگونه) و با محتوای عشق مجازی و صوری رواج داشت و حتی گاهی به حوزه مقدسترین ارزشهای دین حمله می شد ولی در عصر انقلاب شعر عارفانه شاعران را در می یابد و عشق همراه با شهادت خون، ایثار و. . . همراه است.
4- انتظار موعود: انتظار سازنده و مثبت برای آمدن کسی که عدالت را جایگزین ظلم و جور می کند و حاکمیت مستضعفین را تضمین می نماید.
5- پیوند حماسه و عرفان: پیوندی که میان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شکل گرفته و از آغاز شکل گیری شعر انقلاب بویژه در قالب غزل نمود عینی یافته، خود جریانی را در شعر انقلاب پدید آورده که می توان آن را "غزل - حماسه" نامید. از پیشروان این جریان می توان به عباس صادقی (پدرام) اشاره کرد، همچنین نصرالله مردانی که در پیوند حماسه و عرفان نقش عمده ای داشته است.
6- ورود مسایل سیاسی و اجتماعی به شعر انقلاب: انقلاب اسلامی ایران، با توجه به اینکه شگفت انگیزترین پدیده سیاسی چند دهه اخیر در جهان معاصر است شعر انقلاب اسلامی نیز پیوند خاصی با مسایل سیاسی و اجتماعی دارد و موضوعاتی نظیر یاد شهیدان، نکوهش ریاکاران و زراندوزان و مرفهین بی درد، بیان رنجهای مردم، رحلت امام خمینی، وفات یا شهادت یاران انقلاب و. . . در شعر انقلاب جلوه خاصی دارد.
5-3: نظریات مقام معظم رهبری در مورد شعر انقلاب:
2-باید به بالا آمدن سطح شعر انقلاب توجهات ویژه ای بشود و شعر این نسل سنجیده شودو شعر انقلاب باید به رشد و بالندگی برسدکه البته شعرِ مجموعهى شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سالقبل، یک رشد تحسین برانگیزى کرده است.
3- شعراى خوب ما هیچ تنزل و توقفینباید داشته باشند و این حرکتِ به سمت شعر بهتر با معیارها و میزانهاى شعر خوب را ادامه بدهند و این مهم است : :یعنی اینکه شعرشاعر انقلاب باید که همیشه در اوج باشد نه اینکه در برهه ای از زمان در اوج و در برهه ای دیگر نزول داشته باشد.
4- شعر انقلاب باید در خدمت مفاهیمانقلاب باشد : انقلاب یک مجموعهاى از ستارههاى درخشان آرمانى را بالاى سر ما قرار داده و ما رابه حرکت و پرواز و جهش به سمت این نقاط نورانى دعوت کرده است و این پرواز ممکن است.
5- ملت ایران باید حرکت کند: باید به سمت عدالت برود، باید به سمت اخلاق برود، باید به سمتاستقلالِ به معناى حقیقى کلمه - شامل استقلال فرهنگى که از همه عمیقتر و دشوارتراست - برود، باید به سمت بازیابى حقیقى هویت اسلامى- ایرانى برود.
6-یک شاعر نباید برخلاف آنچه که می فهمد شعر بگوید البته براى اینکه آنچه میفهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کند؛ چون درحوادثِ فتنهگون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم ومدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگربنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بیبصیرتى به سراغش بیاید،این خیلى دون شأن یک انسان هنرى و یک انسان فرهنگى است. پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد.
7- - در عالم فرهنگ نمیشود با شیوههاى سیاسى - شیوههاى سیاستگران و سیاستمداران حرکتکرد، این خلاف شأن فرهنگ است.
8- در عالم فرهنگ بایستى گرهگشایى کرد؛ بایستى حقیقت را باز کرد، بایستى گرههاى ذهنىرا باز کرد.
9-شاعر انقلاب باید که فصاحت و بلاغت در بیانداشته باشد.( بلاغت یعنى رساندن، بلاغ یعنى رساندن).بلیغ یعنى رسا؛ رسا بگویید، روشن بگویید، مبیَّن بگویید؛ اما آنچه را که میفهمیدبگویید؛ هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد - کسى بر خلاف فهمیدهى خودشحرف بزند. سعى هم بکنید که آنچه که فهمیدید درست باشد.
1-أحزاب:39
10-شاعر باید که قالب را خوب انتخاب کند و هنر را بایستى تمام عیار توى میدان بیاورد؛نباید کم بگذارد، تا اثر خودش را بکند.
11-ویژگی ادبیات خوب این است که شخصی هم که هیچ علاقهاى به آن تاریخ و به آن فرهنگ ندارد، بنشیند و باکمال علاقه مطالعه کند و جذب آن تاریخ و فرهنگ بشود،این خاصیت هنر خوباست.
12-شاعر باید هر چه بهتر و هرچه بیشتر آثار قدما و آثار اساتید را بخواند، در آنها متوقفنباشد، اما از نیکوییهاى آنها اصلاً صرفنظر نکند و به آنچه که تا حالا به دست آورده قانع نباشد. انس با شعر اساتید موجب میشود که شاعر بهتر بتواند بعضى از عیوب شعر خودش را پیداکند.
13- شاعر باید در انجمن های شعری شرکت کند که شعرش را چکشکارى کنند، که این خیلى خوب است،و در آن جلسات شعرش را کاملنقد کنند؛ اگر هم چنین محافلی نیست خود شاعر نگاه کند، دقت کند، فکر کند و عیبجویانه و بانگاه انتقاد به شعر خودش نگاه کند که انشاءاللَّه آن را کامل کند.
هفتم:چند شعر سروده شده توسط مقام معظم رهبری
برگزیده ای از اشعار مقام معظم رهبری:
مقام معظم رهبری سابقه طولانی در شعر و متون ادبی داشته اند و سخنرانی معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزیده ادبی یونسکو شناخته شد . حتی قبل از انقلاب و خصوصا از زمان ریاست جمهوری تا کنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتید فن داشته اند .
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چو آینه خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند «امین » بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خودشدم و کوس «انا الحق» بزدم
همچو منصور خریدار سردار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درمیخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از میکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
روح الله الموسوی الخمینی (ره)
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارق شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف من
ای دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چو آینه خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
ما خیل بندگانیم ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ویرانهئیم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنکه بینشانیم، ما را تو میشناسی
با هر کسی نگوئیم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم ما را تو میشناسی
آئینهایم و هر چند لب بستهایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو میشناسی
از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو میشناسی
از ظن خویش هر کس، از ما فسانهها گفت
چون نای بیزبانیم ما را تو میشناسی
در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو
گلزار بیخزانیم ما را تو میشناسی
آئینهسان برابر گوئیم هر چه گوئیم
یکرو و یک زبانیم ما را تو میشناسی
خطّ نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو میشناسی
لب بسته چون حکیمان، سر خوش چو کودکانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو میشناسی
با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم کشانیم ما را تو میشناسی
از وادی خموشی راهی به نیکروزی است
ما روز به، از آنیم ما را تو میشناسی
کس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم»
بهر کسان امانیم ما را تو میشناسی
خورشید من بر آی
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است .
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هرس گشت آشنا
روزی « امین » سزا لب حسرت گزیدن است
1-یکى از گام هاى مؤثرى که حوزه هاى علمى باید بردارند و خیلى غفلت مى کنند، همین است که در عرصه ادبیات و به طور کلى فرهنگ و هنر فعال و پویا باشند و هر کس به قدر و سهم خودش و با ذوق و نیروى خودش تلاش کند؛ اما اصولاً این نکته بسیار مهم است و روى آن هم تأکید مى کنم که: اگر اصولاً مؤمنان و دینداران ما ،حوزویان و عالمان ما از این گردونه فاصله بگیرند، نتیجه آن این مى شود که دیگر حتى مثلاً تا دو سه دهه دیگر هیچ رنگ و اثرى از دین در هنر نبینیم.
2- اگر ما بخواهیم که اندیشه و تفکر امام را داشته باشیم باید بیشتر به مقوله ادبیات و هنر بپردازیم و ادبیات و هنر را تغذیه کنیم که امروز عصر آفرینشهای ادبی است، عصر سیطره فرهنگ هنری و ادبی بر جهان است.
منابع:
1-بیانات مقام معظم رهبری در کنگره بزرگداشت ادیب و شاعر نامی قرن 7،سعدی شیرازی-آذر ماه 1363
2- بیانات مقام معظم رهبری/بزرگداشت حافظ شیرازی-20 مهر ماه 1367
3- بیانات مقام معظم رهبری در مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم-7/9/68
4- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد دهه فجر-11/10/69
5- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای کنگره شعر حوزه-15 /7/70
6- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی-29/11/70
7- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه فرهنگ و ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی-5/12/70
8- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مدیر و برنامه سازان گروه تلویزیون شاهد-7/2/71
9- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان-5/5/71
10- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از صاحب نظران،مسئولان،نویسندگان،خبرنگاران و کارکنان دستگاه های فرهنگی،هنری،تبلیغی و خبری کشور،به همراه وزیر و معاونین و مدیران مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور-21/5/71
11- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی-4/9/71
12- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای ستاد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام خمینی(ره)-12/3/76
13- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان،هنرمندان و نویسندگان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان-23/2/77
14- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نویسندگان حوزه هنری-2/3/77
15- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با محققان مرکز اسناد انقلاب اسلامی-13/7/77
16- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از جوانان-13/11/77
17- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هیئت اسلامی هنرمندان-2/10/81
18- بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارکنان صدا و سیما-28/2/83
19- بیانات مقام معظم رهبری در جمعی از شعرای پیشکسوت و شعرای جوان کشور-12/12/85
20- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 30/8/86
21-سخنرانیهای برگزیدگان فارس با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی-اردیبهشت ماه 1387
22- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا-14/6/1388
23- بیانات مقام معظم رهبری در نخستین بررسی تأثیر امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر با حضور جمعی از نویسندگان کشور-18 تا 20 مهر ماه 1388.
24- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی،رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج -15/12/1388.
25-توسعه ادبیات و هنر در حوزه در گفتگو با حجت الإسلام و المسلمین سید ابوالقاسم ژرفا.
26-فرهنگ نامه دهخدا
27-فرهنگ نامه معین
28-پایگاه اطلاع رسانی حوزه
29-پایگاه اطلاع رسانی باشگاه اندیشه قم
30-پایگاه اطلاع رسانی شیعه سرچ
31-پایگاه اطلاع رسانی صالحین
32-پایگاه اطلاع رسانی راسخون
33-پایگاه اطلاع رسانی نور میج
34-پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
35- پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ و ایثار و شهادت
36- پایگاه اطلاع رسانی مرکز فرهنگ و معارف قرآن
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}