تربيت ولايي؛ اصلي ترين مباني تربيت ديني (1)


 

نويسنده: محمد حسن ميرزامحمدي*
رحيمه رسولي**




 

چكيده
 

يكي از بزرگ ترين موانع موجود در تربيت ديني، ناآشنايي متوليان تربيتي، با مباني اصيل ديني، و ارائه آن به صورت «كما هو حقه» است.
مهم ترين مسئله، امر «ولايت» است؛ حقيقت و اساس دين و طريق جريان آن ولايت مي‌باشد، اما هنوز اين مسئله به منزلة اصلي ترين مبنا در دين، در ميان نخبگان علمي و تربيتي، به ظهور نيافته است. بنابراين، پرداختن به هر گونه تربيت ديني و الهي، جز با شناخت حقيقت ولايت، امكان پذير نيست!
بر اين اساس، در اين مقاله ابتدا مفاهيم تربيت از ديدگاه هاي مختلف مطرح، ومباحث ولايت، تربيت ولايي و مباني اصولي اين نوع تربيت، ارائه و آن گاه آثار اين تربيت در زندگي انسان تبيين مي‌شود. روش مورد استفاده در انجام اين پژوهش، تحليل اسنادي است كه بر اساس آن همة منابع نوشتاري و غير نوشتاري مربوط به موضوع شناسايي، و با انجام نمونه گيري هدف مند، داده هاي لازم از طريق فرم هاي فيش برداري گردآوري مي‌شود. داده هاي گردآوري شده با استفاده از شيوه هاي كيفي طبقه بندي و تحليل شده است. و نتيجه گيري لازم به عمل خواهد آمد.
كليدواژه ها: تربيت، تربيت ديني، ولايت، تربيت ولايي، ديني.
*(استاديار گردوه علوم ترربيتي دانشگاه شاهد. دريافت: 88/9/10 پذيرش: 88/10/13)
**كارشناسي ارشد تاريخ و فلسفه آموزش و پرورش (تعليم و تربيت اسلامي) دانشگاه شاهد.

مقدمه
 

دراين راستا پرسش هاي ذيل مطرح، و تلاش براي يافتن پاسخ هاي آنها كوشيده ايم:
1. شرط ايمان انسان چيست؟ و كدام عمل، صلاحيت تقرب به خدا را داراست؟
2. شناخت و معرفت خدا چيست؟ و كمال توحيد و اخلاص چگونه حاصل مي‌شود؟ و چه رابطه‌اي با شناخت اولياء خدا و پذيرش ولايت دارد؟!
3. وجود رفيع و با عظمت ائمه اطهار عليهم اسلام بر چه حكمت و اهدافي استوار است؟ و چه رابطه‌اي با عبادت ما و خلايق دارد؟
4. دلايل ولايت پذيري الهي و آثار آن چيست؟
انسان پيچيده ترين موجود عالم هستي است كه به علت دارا بودن قدرت تفكر و تعقل، توانست در عالم به پيشرفت هاي عظيمي دست يابد و در جهت تأمين رفاه و آسايش خويش تلاش كند؛ اما از آنجا كه به تنهايي از ادراك ذات وجود خود و هدف آفرينش ناتوان است، هر نظريه‌اي كه از طرف خود انسان براي تربيت و هدايت خويش و تأمين آرامش و سعادت بيان گردد، بانقصان مواجه، و او را از رسيدن به مطلوب نهايي باز داشته است. بديهي است براي نيل به سعادت واقعي و وصول به آرامش حقيقي، زندگاني جاويد، بايد پا را فراتر نهاده و از آفرينندة خويش رهنمون طلبد.
شاخص ترين چهرة دين كه حتي نبوّت و امامت را هم در درون خود مي‌پروراند؛ و منبع همة كمالات و اساس همه تربيت هاست، حقيقت ولايت است. بحث از حجت خدا و ولايت الهي به قدري گسترده و عميق است كه هر چه در باطن و عمق آن سير كنيد، بيشتر به گوهرهاي ناب درك و معرفت مي‌رسيد. آيات و روايات بسيار متعدد و فرازهاي بسيار متعالي ادعيه هاي مختلف، به ويژه زيارت جامعة كبيره، كه همگي از طرف معصومان عليهم اسلام وارد شده است، گوشه هايي از عظمت شإن ولي و حجت خدا اشاره دارد. در دعاي زمان غيبت مي‌خواهيم: «اللهم عرفني، نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف رسولك؛ اللهم عرفني،رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك؛ اللهم عرفني، حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ظللت عن ديني»(1)
بنابراين، صورت بايد اذعان داشت كه اگر معرفت حجت خدا حاصل نگردد، انسان قطعاً از دين خدا گمراه مي‌گردد. از اين رو، والاترين تربيت انسان به واسطه همان ولي و حجت خدا صورت مي‌گيرد كه با عنوان «تربيت ولايي» انسان به بالاترين مرتبة آن نائل مي‌گردد.

تربيت
 

تربيت در زندگي انسان نقش مهم و اساسي دارد. هر انساني به گونه‌اي از آن بر خوردار است و كم وبيش بر اساس ديدگاه خود از بعضي ويژگي هاي آن آگاه است. از اين روي، اين مفهوم هميشه مورد توجه بيشتر دانشمندان، فيلسوفان، روشنفكران، مصلحان اجتماعي و حتي شاعران و نويسندگان بوده است و هر گروه از آنها با توجه به تجربيات خود دربارة ماهيت، نقش و اهميت آن به بحث پرداخته‌اند. درواقع هر يك از آنها به جنبة خاصي از تربيت توجه كرده‌اند و در تبيين همان جنبه خاص، نتيجه گرفته‌اند كه تربيت همان است كه آنها مي‌گويند.(2)
كساني كه به جنبه هاي فردي تربيت نظر دارند، آن را كوششي به منظور غني كردن تجارب فردي انسان و شكوفايي استعدادها و رغبت هاي او معرفي مي‌كنند. افرادي نيز كه به جنبه‌هاي اجتماعي تربيت توجه دارند، آن را وسيله‌اي براي اجتماعي ساختن انسان مي‌داند.(3)
از نظر عالمان قديم، انسان تربيت شده كسي است كه فضيلت، در او به صورت ملكه در آمده باشد. بر اساس نظرية انديشمندان غرب، اساس تربيت صرفاً پرورش است و آن را بيشتر پرورش نيروي عقل و اراده اخلاقي دانسته‌اند.(4)
مكاتب مختلف نيز هر كدام بر اساس ديدگاه خود به تربيت انسان توجه كرده‌اند؛ ايدئاليسم، تربيت اخلاقي را مستلزم آشنايي با الگوها و اسوه هاي ارزشمند مي‌داند.(5) رئاليسم، هدف تعليم و تربيت را هموار ساختن راه كشف دانش، انتقال و كاربرد آن، براي فعليت بخشيدن به ستعدادهاي عقلاني بيان مي‌كند.(6) توميسم (رئاليسم خداباورانه)، بر پاية منابع الهي از كتب مقدس مسيحي و فلسفه ارسطو مي‌گويد تعليم و تربيت بايد به انسان مدد رساند تا شايستة مقام ملكوتي گردند.(7)
ناتوراليسم (طبيعت گرا)، تجربه حسي را مبناي يادگيري انسان مي‌داند و آن را در حكم ابزاري براي تجزيه و تحليل طبيعت به اجزاي آن مي‌شمارد.(8) او مانيسم (انسان گرا) مي‌ پندارد تربيت وسيله‌اي براي اجتماعي ساختن انسان واقعي در جامعة بشري است و عمل گرا آن را اخذ و بازسازي تجارب فردي مي‌داند.(9)
اگزيستانسياليسم، بيان مي‌دارد كه انسان به تنهايي مسئول تشخص خود در عرصة زندگي خويش است و پرورش حس خودآگاهي و مسئوليت، بدون توسل به معيارهاي بيروني و ارزش ها و آفرينش ماهيت خويش است.(10) ليبراليسم، بر خردورزي انسان، پيشرفت، و علوم و همچنين بر فرديت و مالكيت خصوصي تأكيد دارد(11) و ماركسيسم، هدف هاي تربيتي را عمدتاً اقتصادي تفسير مي‌كند.(12)
بعضي نيز مانند پيترز از ملاك ها و معيارهايي سخن مي‌گويند كه بتوانند آن را از ساير فعاليت ها جدا كنند. پيترز عقيده دارد كه تربيت مستلزم «انتقال ارزش هاي است كه افرادي آنها را پذيرفته‌اند و مي‌‌خواهند به ديگران منتقل كنند؛ شناخت و معرفت مؤثر و كاربرد روش هاي خاص براي انتقال معرفت و ارزش است» در واقع پيترز تربيت را فرايندي مي‌داند كه محتوا و روش دارد؛ محتواي آن معرفت و ارزش، و روش آن مهارت در اتخاذ تدابيري است كه سبب آموختن خوب شاگرد مي‌شود.(13)
برخي مكاتب نيز مي‌گويند چون ريشة اخلاق، احساسات نوع دوستانه است، بايد اين احساسات را تقويت كرد زمينة بغض و دشمني را از ميان برد؛ بايد حس زيبايي را در بشر تقويت كرد. از جمله زيبايي هاي اخلاقي، تناسب روحي است كه بايد بر اساس وجدان آن را تربيت كرد. همچنان كه هر غريزه‌اي را هرگاه زياد بدان توجه كنيم، رشد مي‌كند، پس بايد كارهاي خيراهانه زياد انجام داد تا آن وجدان تربيت شود.(14)
اما پرسش اين است كه آيا اخلاق بدون دين مي‌تواند وجود داشته باشد يا خير؟
اگر هم وجود داشته باشد، دين، مؤيد و پشتوانه‌اي براي اخلاق مي‌شود. حتي خود غربي ها چنين نظر داده‌اند كه اخلاق منهاي دين پايه‌اي ندارد. داستايوفسكي نويسندة روسي مي‌گويد: «اگر خدا نباشد، همه چيز مباح است». بعضي هيچ چيز ديگري كه بتواند مانع انسان از انجام اعمال ضد اخلاقي شود، نيست».(15)
تجربه نشان مي‌دهد آنجايي كه دين از اخلاق جداشده، اخلاق خيلي عقب مانده است. هيچ يك از مكاتب اخلاقي غيرديني در كار خود موفقيت نيافته‌اند. لااقل دين به عنوان يك پشتوانه براي اخلاق بشر ضروري است. براي همين است كه با تعبيرهاي مختلف- مي‌گويند بشر هر اندازه از لحاظ صنعت و تمدن پيش رفته، از نظر اخلاق عقب مانده است. چرا؟ زيرا مكاتب اخلاقي وجود نداشته است!. مكاتب اخلاقي قديمي بيشتر مذهبي بوده‌اند؛ اما و به هر نسبت كه دين و ايمان ضعيف گرديده، اخلاق بشر ضعيف شده است.(16)
بنابراين، اگر مبنا اعتقاد به خدا باشد، همة اينها را مي‌توان به نوعي قبول كرد، ضرورتي هم ندارد كه فعل اخلاقي را محدود به يكي از اينها بدايم؛ مي‌گوييم فعل اخلاقي آن فعلي است كه هدف آن، منافع مادي و فردي و فردي نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستي انجام دهد يا به خاطر زيبايي فعل يا زيبايي روح يا براي استقلال روح و عقل خويش و يا به علت هوشياري.
در اصول تربيت ديني، ريشه اصلي همان اعتقاد به خداست كه در پرتو آن بايد احساسات نوع دوستانه را تقويت كرد؛ حس زيبايي را پرورش داد؛ اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و روح مستقل از بدن را تقويت كرد و حتي از حس منفعت جويي انسان استفاده كرد؛ همان طور كه در اديان اين كار صورت گرفته است. در اديان از حس منفعت جويي بشر و نيز از حس فرار از ضرر او، به نفع اخلاق بشر استفاده شده است.(17)
امام خميني قدس سره تربيت را مهم ترين امر انسان دانسته و مي‌فرمايد: «اساس عالم برتربيت انسان است.تربيت کنيد! مهم تربيت است؛ علم تنها فايده ندارد؛ علم تنها مضرّ است. تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است»؛ (18) «هر اصلاحي نقطه اولش خود انسان است. اگر چنانچه خود انسان تربيت نشود، نمي‌تواند ديگران را تربيت كند. انسان اگر درست بشود، همه چيز عالم درست مي‌شود».(19)
همچنين تأكيد مي‌فرمايد:«آن قدر كه اين انسان، اين حيوان دو پا، در عالم فتنه و فساد مي‌كنند، هيچ موجود ديگري نمي‌كند، و آن قدري كه اين حيوان دو پا محتاج به تربيت است، هيچ حيواني محتاج نيست». از اين روي، براي چگونكي اين تربيت نيز مي‌فرمايند:«عالم مدرسه است و معلمين اين مدرسه انبيا و اوليا هستند. تمام كتب آسماني كه بر انبيا نازل شده است، براي اين بوده است كه اين موجودي كه اگر سرخود باشد خطرناكترين موجودات عالم است، تحت تربيت و تعليم الهي واقع بشود و بهترين موجودات، و افضل تمام خلايق بشود».(20)
ايشان درجاي ديگر مي فرمايند: « دراسلام همه امور مقدمه انسان سازي است هيچ كس نمي‌تواند ادعا كند من ديگر احتياج ندارم به اين كه تعليم بشوم و تربيت بشوم؛ رسول خدا هم تا آخر احتياج داشت، منتها احتياج او را خدا رفع مي‌كرد ما همه احتياج داريم».(21)
حال با توجه به اهميت موضوع، ابتدا به معناي واژه تربيت اشاره مي‌كنيم و سپس به تعريف آن از ديدگاه اسلامي مي‌پردازيم؛
واژة تربيت از ريشة «رَبَو» به معناي فراهم آوردن موجبات فزوني و پرورش است و عمدتاً مفهوم رشد و نموجسمي مراد است. از ريشه «رب ب» (ربّ) دو عنصر معنايي مالكيت و تدبير را داشته و ربّ به معناي مالك مدبّر است؛ يعني هم صاحب است و تصرف در مايملك از آن او، و هم تنظيم و تدبير مايملك در اختيار اوست.(22)
تربيت عبارت است از رفع موانع و ايجاد مقتضيات براي آنكه استعدادهاي انساني درجهت كمال مطلق شكوفا شود. بهترين راه تربيت كه مبتني بر شناخت حقيقت انسان و همه نيازها و وجوه اوست، راه وحي، سنت الهي و سنت معصومان عليهم اسلام است.(23) يا «شناخت خدا به منزلة رب يگانة انسان و جهان، و برگزيدن او به عنوان رب خويش و تن دادن به ربوبيت او و تن زدن از ربوبيت غير». عناصر اصلي اين تعريف، شناخت، انتخاب و عمل است.(24)
از آنجا كه هيچ خلقتي در جهان بدون هدايت نيست «ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي»؛ پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه در خور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است» (طه:50)، انسان نيز نه تنها از اين هدايت مستثنا نيست، بلكه هدايت او در دو مرحله انجام مي‌پذيرد. در نخستين مرحله، راه و بي راه شناسانده مي‌شود و تميز فجور و تقوي فراهم مي‌آيد (هدايت رسولان و هدايت فطري). اما در نوع ديگر آن، تنها نشان دادن راه مد نظر نيست، بلكه پيمودن آن مطرح است. هادي در اين معنا كسي است كه راه را برود و هدايت شونده را دنبال خود ببرد.(25)
كساني را كه در اين مقام عبوديت به بالاترين درجه آن رسيده و عبد واقعي خداوند گشته‌اند، خداوند متعال، همآنها را به منزلة برگزيدگان خود براي انجام رسالت و يا بالاتر از آن به عنوان امام وراهنما و هدايتگر نوع دوم بر مي‌گزيند. صاحبان ولايت و امامت، همان برگزيدگان خداوند بزرگ و حكيم هستند كه ولايت الهي به واسطه وجود آنها بر كل جهان گسترانيده شده است و عنوان ولي خدا و مظهر تمامي اسما و صفات خدا لقب گرفته‌اند.

پي نوشت ها :
 

*استاد يار گروه علوم تربيتي دانشگاه شاهد
**كارشناسي ارشد تاريخ و فلسفه آموزش و پرورش
1. مفاتيح الجنان، ص 1064
2.عيسي ابراهيم زاده، فلسفه تربيت، ص24.
3.همان.
4. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 56و58.
5. جرالدال گوتك، مكاتب فلسفي وآراء تربيتي، ترجمة محمد جعفر پاك سرشت، ص 40.
6.همان،ص 70.
7. همان، ص 90.
8.همان، ص 104.
9.عيسي ابراهيم زاده، فلسفه تربيت، ص 25.
10. جرالد ال گوتك، مكاتب فلسفي و آراء تربيتي، ص 186.
11.همان، ص 284.
12.همان، ص 354.
13. عيسي ابراهيم زاده، فلسفه تربيت، ص 25.
14.مرتضي مطهري تعليم و تربيت در اسلام، ص 91.
15. همان.
16.همان.
17. همان
18.كلمات قصار امام خميني قدس سره،www.hawzah.net/Per/K/Kalemat
19.همان.
20. همان
12. همان
22. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 51و53.
23. مصطفي دلشاد تهراني، سيري در تربيت اسلامي، ص 19و25.
24. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 76.
25.همان.
 

منبع:اسلام و پژوهش هاي تريبيتي ش 3