شهيد مدني و غائله خلق مسلمان(2)


 





 

نماز جمعه آيت الله مدني چه ويژگي هائي داشت؟
 

بحث كلي كه توصيه به تقوا بود كه در خطبه اول، امام جمعه بايد مردم را توصيه و دعوت به تقوا كند. در خطبه دوم هم به مسائل سياسي جهان اسلام پرداخته مي‌شود. اين چهارچوب و دستور كلي اقامه نماز است. شخصيت ايشان سراسر تقوا بود، يعني همين كه مي‌گفتند شما را و خودم را به تقواي الهي دعوت مي‌کنم، لحن ايشان به گونه‌اي بود كه در همه تأثير داشت، چون همه مي‌دانستند كه آيت الله مدني شخص مخلصي است و جداً مي‌گويد شما و خودم را به تقوا توصيه مي‌كنم. اين فضاي معنوي كه در اول خطبه هاي نماز جمعه ايجاد مي‌شد، نمازجمعه ايشان را به تمام معنا پاك و با صداقت و با اخلاص مي‌كرد و كساني كه آنجا بودند، حقيقتاً خودشان را براي اقامه يك نماز جمعه الهي آماده مي‌كردند.
در خطبه دوم درباره مسائل كشور و گاهي مسائل جهاني، از جمله مسئله فلسطين بود. ايشان هميشه مسائل بكر و جديدي را مطرح مي‌كردند. مردم به تحليل هاي سياسي آشنا نبودند و روزنامه ها هم مثل امروز فراوان در دست مردم نبودند. تلويزيون و راديو هم تازه راه افتاده بود مردم هم با منبر و علما عادت كرده بودند و لذا مردم آگاهي ها و اطلاعات خود را از منابر گرفتند. غالباً هم خطبه ها همراه بود با شور و حال و گريه شهيد مدني و لذا بر مردم تأثير عجيبي داشت و انقلاب دروني براي مردم ايجاد مي‌كرد.

آن روزها، روزهاي پرهيجان و پرحادثه سياسي انقلاب بود. آيا ايشان در اين زمينه ها هم صحبت مي‌كردند؟
 

در آن روزها مسئله جدي بود و همه مسائل پر هيجان و حاد كشور، روي نفاق تمركز داشت و بحث منافقين بود، يعني بني صدر فرار كرده بود و منافقين در عرصه بودند و همه ترورها را انجام مي‌دادند. قبل از منافقين، گروه فرقان چند ترور اساسي را انجام داده بودند. گروه فرقان كه گرفتار شدند، منافقين دست به كار شدند، چون شايد بشود گفت زمينه را فراهم ديدند. درست است كه شهيد آيت الله مدني اولين امام جمعه‌اي بود كه توسط منافقين مورد هدف قرار گرفت. اما مسئله حضور منافقين و اعمال ناجوانمردانه آنها و نيز حركت هائي كه از بيرون از كشور هدايت مي‌شدند، حساس ترين و سياسي ترين مسئله آن روز ايران و همچنين استان ما، مسئله منافقين بود.

اما در مسئله جهاني، بحث فلسطين اهميت داشت و طبيعي بود كه آيت الله مدني در خطبه دوم، هم درباره منافقين صحبت و تحليل مي‌كردند و هم درباره فسطين حرف مي‌زدند. خيلي مدافع فلسطيني ها و آزادي قدس شريف بودند و هميشه در خطبه دوم نمازجمعه خود متذكر اين مسائل بودند. فعاليت هاي حزب خلق مسلمان يكي از بحران هاي جدي در تبريز بود و خصوصاً در دوره حضور شهيد آيت الله مدني، اين بحران به اوج خود رسيد. غير از جريان نماز جمعه كه به آن اشاره كرديد، موارد ديگري را هم از برخوردهاي آنا با شهيد مدني به ياد داريد؟
 

در مورد حزب خلق مسلمان لازم مي‌دانم پيشينه‌اي را عرض كنم. بحث خلق مسلمان زائيده حركتي است كه بايد ريشه هاي آن را در سال 42 جستجو كرد. نهضت روحانيت به رهبري امام از سال 42 آغاز شد و از همان سال به علت تعلق خاطر تبريزي ها توسط فردي غير از امام در بين تبريزي ها مطرح شد، منتهي اين قضيه خيلي پوست كنده و شفاف رو نمي‌شد. در سال 42 كه 5 نفر از علماي تبريز در شب 13 آذر ماه دستگير شدند و ساواك به سراغ شهيد آيت الله قاضي، آيت الله آسيد احمد خسرو شاهي، آيت الله دروازه‌اي و دو واعظ به نام آقاي انزابي و آقاي ناصرزاده گرفتار شدند و آنها را بردند و مدتي در پادگان و زندان ساواك تبريز محبوس بودند، در آنجا جدائي رهبريت چندان شفاف نبود و همه براي نهضت كار مي‌كردند، هرچند در بين خواص اين مسئله مطرح بود كه رهبريت اين نهضت بايد با امام باشد، ولي پشت پرده، زمينه هاي جدائي فراهم مي‌شد.
پس از تبعيد امام، اين مسئله رو شد و عده‌اي از افراد در آذربايجان، چندان به تبعيد امام بها نمي‌ دادند و فكر مي كردند رهبري كه مدنظر ايشان است، در قم حضور دارد و مي‌تواند در مواقع حساس، قضيه را رهبري كند. بنابراين، اين مسئله هيچنان ادامه پيدا كرد تا زماني كه به مواقع حساس مي‌رسيد. گاهي در حوزه اتفاقي براي جهان اسلام مي‌افتاد كه در پي آن حوزه بايد تعطيل مي‌شد، بازار تعطيل شود. در اينجا هماهنگي وجود نداشت. اين عدم هماهنگي ها، يعني جدائي نظر تعدادي از ياران امام با كساني كه چنين تفكري نداشتند، به تدريج حادتر و پر رنگ تر شد، تا به سال 56 مي‌رسيم كه آيت الله سيد مصطفي خميني، فرزند امام، شهيد مي‌شود و مجلس ختمي در تبريز منعقد مي‌شود و در واقع مرز بين علاقمندان به امام و ديگران مشخص مي شود و از همين مجلس ترحيم آقا مصطفي است كه روحانيون، بازاريان و عموم مردم تكليفشان را مشخص مي‌كنند.
از اين زمان است كه شهيد آيت الله قاضي و چند نفر ديگر به عنوان ياران جدي امام، مشخص مي‌شوند و صفشان را جدا مي‌كنند. اين نكته ضرورت دارد كه بيان كنم كه در سال 49 كه حضرت آيت الله حكيم رحلت فرمودند، مقلدين ايشان در تبريز عمدتا علاقمند به امام بودند و با رحلت ايشان، اين مرز كاملاً خودش را نشان مي‌دهد و اينكه پس از رحلت آيت الله حكيم، از چه كسي تقليد شود، حرف و حديث ها و ناگفته ها در اينجا مشخص مي‌شود و اختلافاتي در شهر تبريز بروز مي‌كند كه كاملاً اهداف و نيت هاي سوء عده‌اي مطرح مي‌شود.
تا مجلس آيت الله آسيد مصطفي پيش مي‌آيد و بعد حادثه 20 بهمن تبريز روي مي‌دهد. به رغم اينكه بين مردم و گروه هاي متنوع تبريز جدائي نبود، بالاخره در درون قضيه، اختلافاتي بود. درست است كه پنج شش نفري از علماي تبريز اعلاميه‌اي را كه منجر به حادثه 20 بهمن شد، امضا كردند، ولي همه امضا نكرده بودند و تمايل نداشتند با آيت الله قاضي و آيت الله انگجي همسو بشوند.
اين عدم همسوئي، مرزها را پر رنگ تر و حساس تر مي‌كرد تا اينكه بعد از 22 بهمن مسئله حاد شد. آنهائي كه واقعه 22 بهمن را آفريدند، مورد تمجيد و تجليل و تأئيد امام قرار گرفتند و اين تجليل امام، خلقي ها را نگران كرد و در نتيجه در به در به دنبال اين افتادند كه رهبريت نهضت را مطابق ميل خود به شكل جدي مطرح كنند و شخصيت ديگري را كه مدنظر و مرجع خاص آنها در قم بود، رهبري نهضت را به ايشان بسپارند. مسئله ادامه پيدا كرد تا در بحبوحه حركت هاي انقلاب، گاهي در تبريز اتفاقاتي پيش مي‌آيد كه حتي تصوير امام راحل هم كمتر در آنجا ديده مي‌شد و هرچه به پيروزي انقلاب نزديك تر مي‌شديم، مسئله حادتر مي‌شد و قضيه اساس پيدا مي‌كرد.
بالاخره امام مي‌آمدند و ديدارهائي در قم با امام رخ مي‌داد، اما لابلاي اين ديدارها و پشت سر اين ديدارها، مسائلي پيش مي‌آمدند. اولين حزب پس از انقلاب، حزب جمهوري اسلامي بود كه در همه شهرها مطرح شد و عضوگيري كرد و به عنوان حزب فراگير، جاي خود را پيدا كرد. حالا نوبت به تبريز رسيده بود. حزب جمهوري اسلامي در تبريز فعال بود، چون هنوز حزب دومي‌ ايجاد نشده بود، اما زمان زيادي نگذشت كه حزب خلق مسلمان با تكيه بر رهبريت و مرجعيت آيت الله شريعتمداري تأسيس شد. اين حزب كه رهبر سياسي‌اش آقاي دكتر حسن شريعتمداري بود و قصد آشتي با بيگانگان داشت و بعداً هم ايشان به آنها ملحق شد، در ظاهر آيت الله سيد كاظم شريعتمداري را به عنوان تنها امام و رهبر نهضت معرفي مي‌كرد. اين مسئله به ويژه در آذربايجان و تبريز كه مهد تولد آقاي شريعتمداري بود، بيشتر به چشم مي‌خورد. اولين شهري که مركز فعاليت حزب خلق مسلمان بود، شهر تبريز بود و ساختماني را كه قبلاً متعلق به حزب رستاخيز بود و در ميدان منجم قرار داشت، تسخير كردند. با پيروزي انقلاب، حزب رستاخيز از بين رفته بود و حزب خلق مسلمان بهترين فرصت را داشت كه آنجا را اشغال كند. آيت الله شريعتمداري در مصاحبه‌اي گفته بود كه ما به 4 ميليون آذربايجاني اميدواريم و پشتمان گرم است و حزب خلق مسلمان هم همين اميد را داشت و همين مسائل بود كه حزب خلق مسلمان در تبريز رونق گرفت و متأسفانه رهبريت اين حزب، با رهبري امام كاملاً مخالف بودند و سعي داشتند آذربايجان را در تصرف خود داشته باشند و در دولت موقت، آقاي مقدم مراغه‌اي را به عنوان استاندار تبريز منصوب كردند. كاملاً مشخص بود كه اين خطه بايد در تصرف حزب خلق مسلمان و مريدان آيت الله شريعتمداري باشد. مسائلي كه رخ داد و رفتارها و وابستگي هاي مقدم مراغه‌اي و دكتر حسن شريعتمداري و ديگران، پس از فرار آنها رو شد، متأسفانه طرفداران آيت الله شريعتمداري نه تنها از اينها اعلام برائت نكردند، بلكه اهداف خلق مسلمان را دنبال كردند، كميته هاي خاصي را در تبريز تصرف كردند و در اختيار خود گرفتند. البته قبلاً هم در قالب حركت هاي انقلابي، تعدادي از كميته ها را در اختيار داشتند، ولي اين بار در قالب حمايت از حزب خلق مسلمان اين كار را كردند و حركت هاي جدي انجام دادند، مخصوصاً بعد از شهادت آيت الله قاضي، با حركت هائي كه منافقين انجام مي‌دادند، زمينه براي آشوب فراهم شده بود و خلق مسلماني ها هم فرصت را مغتنم شمردند كه آشوب به پا كنند.
اولين آشوب شهر تبريز اين بود كه گروهي از دبيرستان والفجر (صفاي آن روز) كه در خيابان شيشه گران بود با سركردگي آقاي هريسي كه دبير ديني آنجا بود و عده‌اي از دانش آموزان را بسيج كرده بود و حدودا 60،50 نفر مي‌شدند، به خيابان آمدند و از مقابل استانداري عبور كردند و عليه امام راحل شعار دادند و اولين حركت و بدگوئي عليه امام راحل، توسط خلق مسلماني ها در تبريز اتفاق افتاد و شرارت در تبريز رو شد و اينها جسور شدند كه عليه امام و به طرفداري از خلق مسلمان شعار بدهند و موقعيت آشفته‌اي پيش آمد. آيت الله مدني هم وارد تبريز شده بود و پس از شهادت آيت الله قاضي، بحراني تبريز را درگير كرده بود. خلق مسلماني ها هم اميدوار بودند كه آذربايجان مال آنها باشد و فرياد مي‌زدند كه از زنجان تا مرزهاي سرو و ماكو متعلق به خلق مسلمان است. هرچند كه در آذربايجان، بعضي از شهرها اصلاً زمينه فعاليت خلق مسلمان را پيدا نكرده بودند. خلق مسلماني ها هر روز با جلسات و نماز جماعت ها و نماز جمعه‌اي كه براي خودشان داشتند، نهايتا توطئه را به آنجا رساندند كه صدا و سيما را تصرف كردند. آنها براي استقرار خود در منطقه، چند كار را انجام دادند: تصرف صدا و سيما و اقامه نماز جمعه.اقامه نماز جمعه در واقع موضع گيري عليه فتواي امام و صدا و سيما هم كه بزرگ ترين رسانه بود. پشت سر اين قضيه، مصلائي كه ابتدا به شهيد آيت الله قاضي و پس از آن به آيت الله مدني منتسب بود، در ميدان راه آهن بود و خلق مسلماني ها شب جمعه، جايگاه خطبه هاي نماز جمعه را آتش زدند و شرارت هاي فراواني را انجام دادند، از جمله اينكه يك بار چماق به دست هاي خلق مسلمان به منزل آيت الله مدني ريختند. آنها با چماق ريخته بودند و آيت الله مدني با همان خلق خوش و طمأنينه‌اي كه داشتند، گفته بودند بيائيد بنشينيد صحبت كنيم، ببينيم حرفتان چيست. آنها سخت از اين برخورد ايشان يكه خوردند كه ما آمده بوديم با چماق به جان ايشان بيفتيم و حالا ايشان به استقبال ما آمده و دارد تعارفمان مي‌كند! آيت الله مدني يك جوري حرف زده بود كه آنها شرمنده شده و عذرخواهي كرده و از منزل ايشان بيرون آمده بودند. شرارت ها يكي دو تا نبود و تا روزي كه ايشان به شهادت رسيدند، ادامه داشت. وضعيت را به شكلي در آورده بودند كه در بعضي از محلات كسي جرئت نمي‌كرد تصوير امام را بزند، تهديدش مي‌كردند و شيشه خيلي از مغازه ها را شكسته بودند. مخصوصاً خيابان فلسطين و خيابان شمس تبريزي، محل رفت و آمد اينها بود و دائماً مزاحم مردم عادي مي‌شدند.

تدبير شهيد در برابر اينها چه بود؟
 

شهيد آيت الله مدني 22 ماه امامت جمعه را به عهده داشتند، يعني از آبا ن ماه 59 تا شهريور ماه 60 كه دفاع مقدس هم جريان داشت و ايشان درگير اين مسئله هم بودند، خودشان به جبهه ها مي‌رفتند، تحكيم نماز جمعه و تحكيم رهبريت امام را هم به عهده داشتند. ايشان همواره رفتار پدرانه با خلقي ها داشتند و نصيحتشان مي‌كردند و از درگيري مستقيم پرهيز داشتند. در مقابل منافقين فرياد مي‌زدند، ولي با خلقي ها رفتار پدرانه داشتند و هرگز به نام خلق مسلمان در خطبه ها از آنها نام نمي‌بردند، چون فكر مي‌كردند اينها جواناني هستند كه فريب خورده اند و به مسير برمي‌گردند. البته چون مسئله منافقين در كشور حاد بود و آنها در حقيقت جبهه‌اي را ايجاد كرده بودند، تمركز ايشان بيشتر روي منافقين بود. تصور نمي‌شد كه خلق مسلماني ها چنين جبهه‌اي ايجاد كنند، ولي به هر حال با تفكيك رهبري و حركت هاي خلقي ها، عده‌اي از مردم آذربايجان از انقلاب جدا شدند و انزوائي براي خودشان ايجاد كردند كه همچنان پس از 30 سال باقي است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57