مروري بر کارنامه علمي و عملي شهيد آيت الله قاضي طباطبائي (3)


 





 
گفته مي شود که بعد از تبعيد و زنداني شدن ، آقاي اخوي با آيت الله قاضي اختلاف نظر شديدي پيدا کردند که موجب مشکلاتي در محيط آذربايجان گرديد ؟
البته من در تبريز نبودم ، ولي از ماهيت و علل اين امر کاملا آگاه بودم و در ديداري با اخوي هم من اصرار بر روشن شدن حقيقت داشتم که ايشان مطالبي را بيان داشت به شرط آنکه تا در حال حيات هستم ، نقل نکنم ... ولي من به خاطر همان مصالح کلي ، حتي پس از وفات هم مايل نيستم آنها را مکتوب سازم و اميدوارم که آن دو بزرگوار در محضر حق تعالي ، همانطور باشند که قرآن مي فرمايد :«ادخلوها بسلام آمين و نزعنا ما في قلوبهم من غلّ اخوانا علي سرر متقابلين ». مرحوم امام خميني در پاسخ نامه من درباره ي اين قبيل اختلافات آقايان تبريز - مربوط به اختلافات مرجعيت - مرقوم داشته اند که بنده «به هر نحوي که صلاح » مي دانم در رفع اختلاف کلمه آقايان بکوشم و اين البته نشان دهنده لطف و حسن نظر امام نسبت به اينجانب بود. متن نامه چنين است:
«بسمه تعالي
خدمت جناب مستطاب سيد الاعلام و ثقة الاسلام آقاي سيد هادي خسروشاهي دامت افاضاته
به عرض مي رساند مرقوم محترم که حاوي تفقد آن جناب بود، موجب تشکر گرديد . از گرفتاري تجار محترمي که مرقوم داشته بوديد متأثر شدم و از خداي متعال رفع گرفتاري آنان و اصلاح امور عموم مسلمانان جهان را مسئلت دارم . جنابعالي کوشش نمائيد در اين موقعيت از اختلاف کلمه آقايان محترم که مرقوم فرموده بوديد به هر نحو صلاح مي دانيد جلوگيري فرمائيد که وسيله براي پيشرفت مقاصد شوم دشمنان اسلام خداي نخواسته فراهم نشود و ان شاء الله با اتحاد کلمه، مشکلات موجود را برطرف نمائيم. دوام توفيقات آن جناب را در خدمت به ديانت مقدسه خواستار و ملتمس دعا هستم . والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته تاريخ 28 ربيع المولود 84.
ممکن است در آنجا صاحبان اغراض نسبت هايي به حقير له يا عليه بدهند. بنده در اين ميدان ها داخل نيستم .
روح الله الموسوي الخميني
متأسفانه در تبريز اختلافاتي پيش آمد و همکاري کاملي بين همه علما از بين رفت ... نکته اصلي اختلاف هم باز مسئله « مرجعيت »! بود که هر کدام از آقايان ، يکي از مراجع قم يا نجف و مشهد را معرفي مي کردند و در نتيجه تشتتي بر اوضاع حاکم شد ، البته اخوي تا آخرين روز زندگي به نحوي به مبارزه ادامه داد ، ولي تقريباً يک سال پيش از پيروزي انقلاب به رحمت حق پيوست که آن هم به نظر من از «الطاف خفيه حق»بود ... چون اگر زنده مانده بود ، با پاره اي امور - مثلاً مانند موسيقي ؟- به مخالفت برمي خواست و اين به صلاح انقلاب نبود .
البته نظر کلي من در اين رابطه آن است که ساواک به هنگام اقامت آقايان در تهران ، براي درهم شکستن وحدت رهبري در تبريز که به عهده اين آقايان بود ، توطئه اي را اجرا کرد که موجب تخريب روابط بين اين دو بزرگوار گرديد ... و متأسفانه مراجعت زود هنگام آيت الله قاضي به تبريز و به تنهايي - و حتي بدون اطلاع ديگر آقايان تبعيد شده از تبريز - موجب تکدر خاطر آقايان تبعيدي ، به ويژه اخوي ما گرديد تا آنجا که من در تهران ، در اقامتگاه اجباري شان در خيابان شاهپور ، ايشان را خيلي آشفته و متأثر ديدم. وقتي علت را جويا شدم ، ديدم که از بازگشت بدون اطلاع آقاي قاضي به شدت رنجيده اند و آن را در واقع نوعي عدم همراهي و يا به اصطلاح دوستان امروزي «انحصارطلبي » و «تمامت خواهي »! در اداره امور مبارزه و مصادره کامل آن ، تلقي مي کردند که براي استمرار آينده مبارزه ، اين روش را خطرناک و مضر مي دانستند .
ايشان در تاريخ چهارم ارديبهشت 43 به تبريز مراجعت نمود که با استقبال پرشکوه مردم روبرو شد ... اخوي بازاري ما ، يعني آقاي حاج سيد جعفر خسروشاهي حفظه الله (ابوي جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي سيد رضا خسروشاهي که از اساتيد دروس خارج فقه و اصول و فلسفه در حوزه علميه قم مي باشد)، در برگزاري اين استقبال سهم به سزائي داشت و حتي اشعاري در پشتيباني از مبارزه و علماي تبعيدي در منزل ايشان قرائت کرد که موجب دستگيري و زنداني شدن ايشان گرديد ... ولي پس از آن استقبال ، در روز پنجم ارديبهشت 1343 خفاشان رژيم شاه به منزل ايشان هجوم بردند و ايشان را نجات دادند مجدداً دستگير و به تهران منتقل نمودند و افراد مسئول از استقبال را هم بازداشت کردند و به زندان انداختند!
بعضي ها مدعي شده اند که آيت الله قاضي از طريق هيراد ، رئيس دفتر شاه ، نامه اي براي او ارسال و از علماي تبريز، از جمله جناب عالي «شکايت» کرده اند.
نسخه اي از اين نامه منصوب به ايشان در همان ايام به دست بنده رسيد که همين امر - توزيع نامه - موجب شک من گرديد . در آن نامه، علما و وعاظ مبارز تبريز، وابسته ! به ساواک ! معرفي شده بودند و حقير هم به عنوان «راس فتنه »!و يا «توليد کننده انقلاب » قلمداد شده بودم...به نظرم اين يکي ديگر از توطئه هاي ساواک براي ايجاد اختلاف بين علماي مبارز بود ... و من هرگز نمي توانم تصور کنم که اين سعايت از طرف ايشان صادر شده باشد. شأن ايشان بالاتر از اين حرف ها بود ،اما متاسفانه تکذيب رسمي از ايشان در اين زمينه منتشر نگرديد و گويا در خاطرات خودشان که در تبعيدگاه بافق نوشته اند ، به اين امر پرداخته اند که متاسفانه همچنان مخطوط مانده و به دست چاپ سپرده نشده است. متن اين نامه در کتاب « زندگي و مبارزات آيت الله قاضي طباطبائي» تاليف آقايان رحيم نيکبخت و صمد اسماعيل زاده ، چاپ نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامي و در کتاب «انقلاب نامه » مرحوم آقاي بکائي چاپ تهران به عنوان نقد و بررسي نقل شده است .
پس از رحلت اخوي ،آيت الله قاضي علاوه بر شرکت در همه مجالس بزرگداشتي که در محلات و مساجد مختلف شهر برگزار مي شد، به مناسبت هفتمين روز درگذشت ايشان مجلس ترحيم پرشکوهي در مسجد خودشان در بازار -مسجد مقبره - برگزار کردند و ايشان را «سيد الفقهاء و المجتهدين آيت الله آقاي حاج سيد احمد خسروشاهي اعلي الله مقامه » ناميدند و «در اين ضايعه ، خسارت علمي بزرگي بر جامعه علم و فقاهت وارد گشته و يک شخصيت بارز ديني از صف مبارزه اسلامي از دست رفته »تلقي کردند .
متن اعلاميه ايشان چنين بود :
«ثلمه في الدين لا يسدها شي ء»
نظر به فرا رسيدن اولين هفته رحلت اسفناک حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمين سيد الفقها ء و المجتهدين آيت الله آقاي حاج سيد احمد آقا خسروشاهي اعلي الله مقامه که با فقدان عظيم خويش قلوب عموم علماي اعلام و قاطبه اهالي محترم و علاقه مندان را جريحه دار نموده و در اين ضايعه خسارت علمي بزرگي بر جامعه علم و فقاهت وارد گشته ويک شخصيت بارز ديني از صف مبارزان اسلامي از دست رفته ، مجلس ترحيمي روز پنجشنبه 12 رجب مطابق 9 تير ماه از ساعت 8 صبح در مسجد مقبره منعقد و ساعت 10/5 ختم خواهد شد.
بديهي است براي عرض تسليت به ساحت اقدس حضرت بقيه الله في العالمين ارواحنا فداه ، عموم اهالي و طبقات محترم و علماي اعلام و مبلغين ديني و عزاداران حسيني و کسبه و اصناف براي تعظيم و بزرگداشت شعائر مذهبي و قدرداني از خدمات ديني آن بزرگوار در اين مجلس سوگواري شرکت خواهند فرمود.
سيد محمد علي قاضي طباطبائي
آيت الله سيد ابوالفضل خسروشاهي - اخوي بزرگ تر - چون تحصيلکرده نجف بود با آيت الله قاضي رابطه خوبي داشت و به اصطلاح رفيق تر و مانوس تر بود و وجه اشتراکشان هم همان «نجفي بودن » بود! اخوي ما شاگرد مرحوم آيت الله خوئي بود و لذا در مسئله تقليد به ايشان ارجاع مي داد و با مراجع قم - جز آيت الله نجفي مرعشي - ارتباطي نداشت . البته با آيت الله ميلاني در مشهد هم مرتبط بود که اين هم نقطه اشتراک ديگري با آيت الله قاضي به شمار مي رفت .
ايشان از علماي ضد رضاخاني و اهل مبارزه با فساد و تباهي رژيم پهلوي بود و براي همين هم نخست ممنوع المنبر شد و بعد در جريان خلع لباس علما ، ايشان نيز خلع لباس گرديد و علي رغم درخواست رسمي و قانوني ، شهرباني تبريز با ملبس شدن مجدد ايشان - طبق اسناد - مخالفت کرد ... پس از سقوط رضاخان ، ايشان دوباره ملبس شد و به خدمات تبليغي و اقامه نماز و غيره ادامه داد .در اوائل نهضت ، ايشان در بعضي از جلسات علماي تبريز شرکت نمود و چند اعلاميه نخستين را هم همراه بقيه آقايان امضا کرد، اما با پيدايش اختلافات در امر مرجعيت ، کنار کشيد ، به ويژه که بعضي ها به عنوان طرفداري از انقلاب ، به آيت الله خوئي اهانت مي کردند و ايشان پس از آن به طور مطلق ديگر در اين امور دخالت نکرد . ايشان تا آنجا به آيت الله خوئي ارادت داشت که يکي از فضلا و مدرسين معروف تبريزي مقيم قم را که در تبريز به ديدار ايشان آمده بود ، چون به آيت الله خوئي جسارت نمود ، رسماً از منزل بيرون کرد و به ما هم گفت که ديگر او را به منزل راه ندهيم !
ذکر نام ضرورت ندارد و اخلاقاً درست نيست، به ويژه که ايشان دو سال پيش به رحمت خدا رفت .
ايشان اجازات متعددي از مراجع و علماي مشهد، قم و نجف ، در امور حسبيه ، نقل روايت و اجتهاد داشتند که بعضي از آنها در کتاب «تاريخ زندگي و مبارزات آيت الله قاضي » نقل شده است . به اميد آنکه همه آن اجازات ، همراه نامه ها و اسناد ديگر مربوط به آيت الله قاضي توسط مورخان و فرهيختگان ، علاقمند به تاريخ معاصر ، پيگيري و منتشر گردد ، در اينجا دو نمونه از اجازات را از امام خميني و آيت الله سيد ابوالقاسم خوئي نقل مي کنيم .
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي محمد و آله الطاهرين و لعنت الله علي اعدائهم اجمعين
و بعد جناب مستطاب سيد العلماء الاعلام و ملجاء الانام و حجة المسلمين و الاسلام آقاي حاج سيد محمد علي قاضي دامت برکاته و کثرالله امثاله از قبل حقير مجاز و وکيل هستند در اخذ وجوه شرعيه و ايصال آن بمحل مقرره شرعيه و نيز وکيل هستند در اخذ سهمين مبارکين و ايصال سهم سادات عظام را بمحل مقرر شرعي و صرف نصف از سهم مبارک امام عليه السلام را در علو کلمه اسلام و صرف به هر نحو که صلاح مي دانند با ملاحظه احتياط و ايصال نصف ديگر را به اينجانب براي صرف در حوزه هاي علميه و اوصيه ايده الله تعالي بما اوصي به السلف الصالح من ملازمه التقوي و التجنب عن الهوي و التمسک بعروة الاحتياط في الدين و الدنيا و ارجو من جنابه ان لاينساني من صالح دعواته و السلام عليه و علي اخواننا المؤمنين و رحمه الله و برکاته
بتاريخ 4 محرم الحرام 1387 روح الله الموسوي الخميني
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي خير خلقه و افضل بريتّه محمد و عترته الطاهرين و بعد جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام ملاذ الانام حجة الاسلام آقاي حاج سيد محمد علي قاضي طباطبائي دامت برکاته مدتي از عمر شريف خود را در حوزه هاي علميه قم و نجف اشرف در تحصيل علوم دينيه و معارف حقه الهيه صرف نمود و بحمد الله تعالي داراي مراتب ساميه و مدارج عاليه از فضل و کمال گرديده و مقام شامخي حائز شده اند از قبل اينجانب در تصدي جميع امور حسبيه که منوط باذن و اجازه حاکم شرع است مأذون و مجاز مي باشند و همچنين از قبل اينجانب وکيلند که آنچه از سهم مبارک امام عليه و علي آبائه الکرام افضل التحيه و السلام و سائر وجوه شرعيه دريافت مي دارند به مقدار حاجت از آن صرف و مابقي از جهت اقامه حوزه هاي علميه باينجانب ايصال نمايند و در نقل احاديث معتبره از کتب معتمده علماء اماميه رضوان الله عليهم مانند کتب اربعه کافي و فقيه و تهذيب و استبصار ومجاميع متأخره و رسايل و مستدرک و وافي و بحار و غير آنها نيز مأذون و مجازند . البته باسانيد منتهيه باهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين و سزاوار است مؤمنين نعمت وجود معظم له را مغتنم شمرده از محضر مبارکشان استفاده نموده در تحليل و تجليل و احترام ايشان حتي المقدور کوتاهي ننمايند و اوصيه ايده الله تعالي و سدد و بملازمه التقوي و سلوک سبيل الاحتياط فانه ليس هناک عن الصراط من يسلک سبيل الاحتياط و ان لا ينساني من صالح الدعوات کما اني لا انساه ان شاء الله . والسلام عليه و علي سائر اخواننا المؤمنين و رحمه و برکاته
ابوالقاسم الموسوي الخوئي 5 / رجب المرجب 1390 هـ
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 51