نبوت ورسالت* (3)


 

نويسنده:سيد محمد خامنه اي




 

خلافت
 

در سابقة تاريخي بكارگيري اين كلمه، مورخين آورده‌اند كه چون ابوبكر بر مسند حكومت اسلامي نشست خود را خليفة رسول الله (ص) ناميد و پس از وي هم سلسله‌هاي اموي و عباسي و حتي حكومت عثماني تا قرون اخير عنوان خلافت را از خود برنداشتند و اين كلمه بجاي ولايت معمول شد.
لكن شيعة اماميه، همانطور كه زير بار حكومت آنان نرفت،[36] در مباحثات سياسي و كلامي خود نيز از خلافت سخني نراند و پيوسته امامت مطمح نظرش بود و مي‌بينيم كه در سراسر علم كلام (كه پايه‌گذار فصل امامت آن اماميه بودند) همه‌جا از جانشيني پيامبر به امامت تعبير مي‌شود و شيعه و سني هر دو در اثبات و نفي مطالب از امامت سخن مي‌گويند و بحثي از خلافت وجود ندارد.
به طور كلي اختلافهاي زير را مي‌توان برخي از ديدگاهها شيعه در فرق بين امامت و خلافت دانست. امامت، پيشوايي و رهبري جامعه است و لازمة آن ارتباط متقابل امام و امت است ولي خلافت، جانشيني محض است كه معمولاً يكطرفه، از جانب منوب عنه يا گروهي از هواداران منصوب مي‌شود.
امامت، امانتداري مردم است و در مقابل مردم تعهد دارد اما خلافت، اكثراً بصورت امانت از مردم نيست و خليفه ميثاقي با آنها ندارد.
امامت، با نقض بيعت مردم و فسخ آن ساقط مي‌شود ولي خلافت، از نظر حقوقي وابسته به رأي و نظر مردم نيست.
امامت، با جعل الهي است و قداست و استعداد ذاتي مي‌خواهد: «إنّى جاعلك للناس إماماً»، اما در خلافت، قداست و استعداد ذاتي شرط نشده و با جعل الهي نيست.
امامت، مشروط بأخذ از پيامبر نيست و مي‌تواند مستقل باشد در حاليكه خلافت، بايد مسبوق بوجود پيامبر يا مأخوذ از وي باشد.
امامت، نيابت پيغمبر در كل شئون منسوب باوست (غير از وحي) ولي خلافت، ممكن است محدود به رياست ظاهري جامعه باشد.
امامت، مشروط به شرط سنگين و دشوار عصمت و علم است اما خلافت، مشروط به اين شروط نبوده است.
امامت، قابل رجوع نيست و پيامبر در جعل آن نيز نقشي ندارد در حاليكه خلافت، مي‌تواند بدست پيامبر و قابل رجوع فسخ باشد.
كلمة خلافت (بدور از آنچه كه در عرف عوام به حكومت اطلاق مي‌شد و ديري بر سر آن در اسلام مشاجراتي پيش آمد و فرقه‌ها پديدار گشت و وحدت آن به افتراق گراييد) معناي ديگري را نيز با خود داشت كه هميشه مطمح نظر خواص و نقل محفل اصحاب معرفت الله بوده است و آن خلافتي است كه در قرآن به آن اشارت رفته و خلعتي است كه بنام خلافت الله در ميان همة موجودات بر اندام انسان راست آمده است.
همان طور كه اشاره شد، از عنوان خلافت رسول الله ـ نه در اصول عقايد شيعه و نه در فروع احكام و فقه و حقوق سياسي ـ اثري ديده نمي‌شود اما در حوزة معارف عاليه قرآن به «خلافت الله» توجه بسيار شده و اهل معرفت ـ بخصوص شيعه ـ به آن توجهي درخور كرده‌اند.

شيخ‌الرئيس ابن‌سينا[37] مي‌گويد:
 

ومن اجتمعت له الحكمة النظرية وقدفاز مع ذلك بالخواص النبوية كاد أن يصير رباً إنسانياً يكاد أن يحل عبادته[38] بعد الله تعالي وهو سلطان العالم الأرضي وخليفة‌الله فيه.
و در حواشي آن آمده است:
بالجملة أنّ الإنسان العارف الكامل البالغ العلم السابغ العمل المتأله المتقدس تام البلوغ في التامة والتقدس يكون بحسب فطرته الأولي وجبلة عقله الهيولاني صاحب قوة قدسية وفي فطرته الثانية بالفعل قد حصل له نصاب أكمل في تحصيل العقل المستفاد فيكون عالماً عقلياً مضاهياً لنظام الوجود ونسخة جامعة لعوالم الوجود بأسرها ومع ذلك يكون فائضاً بخواص النبوة والرسالة أو الوصاية والوراثة فيكون سلطاناً لعالم الأرضي علي الإطلاق.
و خليفه الله فيه كما قال: كاد أن يصير رباً انسانياً... .

قيصري نيز گفته است:
 

الأسماء والصفات لايظهر أثرها إلا بالمظهر، فوجب أن يكون مظهر اسم الله الجامع و الأسماء والصفات خليفة عنه قريباً للعالم بإيصال كل مافيه إلي كماله اللائق وليس ذلك إلا الروح المحمدي صلي الله عليه و آله ولذلك قال الله تعالي: )إنّ الذين يبايعونك إنّما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم( و مظهر اسم «الله» خليفه الله علي العالمين ولذا أوتي في الكتاب والسنة: «بسم الله لذلك كان نبياً وآدم بين الماء والطين» والخليفه لابدّ وأن يكون موصوفاً بجميع الصفات الإلهية إلا الوجوب الذاتي.[39]
و قال مولانا الامام الخميني في رسالته في الخلافة والولاية:
قد حان حين أن تعلم معني خلافة العقل الكلى في العالم الخلقى فإنّ خلافته، خلافة في الظهور في الحقائق الكونية ونبوته إظهار كمالات مبدئه المتعال وإبراز الأسماء والصفات من حضرة الجمع ذى‌‌الجلال وولايته التصرف التام في جميع مراتب الغيب والشهود تصرف النفس الإنسانية في أجزاء بدنها ... وممّا يرشدك إلي ما ذكرنا حق الإرشاد... ما حدثه صدوق الطائفة رضوان الله عليه في عيون أخبار الرضا عنه عليه‌السلام ... قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ما خلق الله أفضل مني ... لو لا نحن ما خلق‌الله آدم و لا حوا و لا الجنة والنار ولا السماء و الأرض ... فنوديت يا محمد أنت عبدي و أنا ربك فإياي فاعبد و علّي فتوكل فإنّك نورى في عبادي ورسولي علي خلقي وحجتى عل بريتي ...[40]
اين اصطلاح از قرآن گرفته شده و خميرماية آن آية مباركه‌يي است كه مي‌فرمايد: )وإذا قال ربّك للملائكة إنّي جاعل في الأرض خليفة([41] و اشاره به ماجراي آفرينش آدم و حوا و نسل بشر مي‌باشد.
و چون بايد خليفه و جانشين با مقامي كه منوب عنه است مشابهت و مناسبتي در صفات و افعال داشته باشد و بتعبير عرفاني كه گذشت هر ذاتي را صفاتي و هر صفتي را ظهور و مظهري است. در اين مقام، خلافت از آن وجودي است كه مظهر اكمل اسماء و صفات الهي باشد و همانطور كه در روايات متواتر، پيامبر اكرم (ص) و ائمة اطهار، خليفة الله و مسندنشين عزّ ملكوت خداوند معرفي شده‌اند اين حقيقت بدست مي‌‌آيد كه
اولاً، خداوند با آفرينش انسان، خلعت خلافت را هم به قامت انسان كامل فراهم كرد. ثانياً، خلافت اقتضا دارد كه خليفه اشبه و اقرب موجودات به او باشد. ثالثاً، اين مقام شايسته و برازندة وجود سيدالمرسلين و خاتم النبيين است كه در تخلق به اخلاق الهي و اتصاف به صفات الله در مرتبة اولي است آنسانكه اهل دل او را پرده‌دار سراپردة «غيب‌الغيوب» و رازدار «عماي مطلق» مي‌بينند و پيرمستي‌بخش عشق‌افشان كل كاينات و ساقي خمخانه جمال مطلقش مي‌شناسند. همانكه جام ولايت (كه هم بمعناي سروري و هم حب و عشق‌ورزي است) از خم ازلي در دست اوست. و پس از وي وارث ولايت مطلقه، مولي المتقين علي است و سپس انبياي عظام از ابراهيم خليل گرفته تا ديگر پيامبران و صديقان.
محققين عرفا برآنند كه انسان كامل، اعلي مظهر صفات جماليه و نخستين آن است. انسان نمونه‌اي است كه متخلق به تمام اخلاق الله و متلبس به جميع اسماء حسناي الهي و سرآغاز وجود و مَطلع هستي يا «اول ما خلق الله» مي‌باشد كه در حديث گاهي به «عقل» تعبير شده و گاهي به مقام رسالت عظمي و خاتميت نبوت عليا و در اصطلاح اهل دل به خلافت و «فيض مقدس» و «حقيقت محمديه» و «ولايت مطلقه» و امثال آنها.
لكن با تمام اين حقايق و ثبوت آن در جاي خود، از نظر تفسيري لحن قرآن مجيد و آهنگ خطاب آن، كه به عموم مؤمنين (و در برخي از آيات خطاب به بني اسرائيل همزمان موسي (ع)) است، اقتضا دارد كه دايرة خلافت وسيعتر از آن چيزي باشد كه در بيان عرفاي ماست و بدان اشاره كرديم.[42]
به نظر مي‌رسد كه خلافت رسول الله (ص) و اميرالمؤمنين و ائمه و انبياي عظام از اعلاترين مراتب خلافت است ولي ديگران نيز بنسبت قرب الي الله و درجة تجلي صفات الله و ظهور اسماء الله حايز مقام خلافتند و يا از اين هم فراتر ـ كه مقتضاي تحقيق است ـ هر انساني «بما أنّه مريد ثبوتاً وشأناً» خليفه الله است و بميزان تراوش «اراده» و تجلي آن كه ناشي از «امر الهي» و «كن وجودي» است خلافت او نيز به منصة اثبات و بروز خواهد رسيد، با بياني كه اين مختصر جاي آن نيست و در رسالة مستقلي عرضه خواهد شد إن شاء الله تعالي.
* اين مقاله‌ بنا به تقاضاي همايش محمد(ص) اسوه بشريت در سال 1365 ـ تهران نگارش شده است.

پي نوشت ها :
 

36. احمد صبحي يكي از مؤلفين مصري (كتاب نظرية الإمامة، ص 24) مي‌گويد نزد شيعه امام به «صاحب حق قانوني» (De jour) اطلاق مي‌شود و خليفه به «صاحب سلطة بالفعل» يا (De Facto).
37. الهيات شفا، فصل خليفه و امام.
38. مقصود شيخ از «عبادت» اطاعت آنهاست، همچنانكه در قرآن اطاعت اجبار عبادت آنها محسوب شده است. (آية 31، سورة توبه) اطاعت انبياء و ائمه در آيات بسياري از قرآن آمده است از جمله )أطيعو الله و أطيعو الرسول واُولي الأمر منكم(
39. رساله توحيد- نبوت- ولايت، ص 37.
40. مصباح الهداية، الإمام الخميني، ص 163.
41. سورة بقره، آية 30.
42. مثلاً در آية 7 سورة حديد: ) آمنوا بالله ورسوله وأنفقوا ممّا جعلكم مستخلفين فيه... ( خطاب به غير انبياست كه مأمور شده‌اند به انبياء ايمان بياورند. و نشان مي‌دهد كه مخاطبين آيه همه خليفة الله هستند و اموال خدا به آنها سپرده شده است.
 

منبع:www.mullasadra.org