مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (2)
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (2)
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (2)
تهيه كننده: محمود كريمي
منبع : اختصاصي راسخون
منبع : اختصاصي راسخون
ضدیت با ادیان کهن
فویرباخ، ماركس، نيچه و فرويد را تمجيد مي كند و از آن ها سپاس گزاراست ، چرا؟ چون در از بين بردن اديان كهن، نقش زيادي داشتند و اين نشان مي دهد كه چه قدر با اديان كهن مثل مسيحيت ، يهود، اسلام مخالفت دارد. سخن اشو این است: اديان كهن همه باطل اند، بايد کنار بروند. لذا نيچه، فرويد، ماركس و فویرباخ را تمجيد مي كند و از آن ها سپاسگزار است ولی نقدي هم بر اين چهار نفر دارد. نقدش در اين است که مي گويد: اين ها در از بين بردن خدا و عدم يافتن جانشين مناسب براي خدا خطا كرده اند. او معتقد است: این اشخاص وقتی خدا را از مردم گرفتند، باید چيزی جاي خدا می گذاشتند. از اين جهت اين ها را نقد مي كند ولي در اين كه اديان را كنار زده و با اديان مخالفت كردند تمجيد مي كند.
اوشو ده فرمان و به تعبير خودش (ده غير فرمان) را در برابر ده فرمان يهودي ها مطرح مي كند. او مي گويد:" موسي(عليه السلام) ده فرمان داشت، من ده تا غير فرمان دارم." پوشیده نیست که لحن سخن نیز نماد مقابله با اديان آسماني است. ده غيرفرمانش عبارتند از: آزادي، يگانگي فرديت، عشق، مكاشفه، جدي نبودن، سر زندگي، خلاقيت ، حساسيت ، خرسندي و احساس رازگونه گي.
ایمان از نگاه اشو
در كتاب «راز بزرگ ص58»كه از دستورات و موكدات اشو به شمار مي آيد، چنين آمده است: ذهن براي ايمان مزاحم است. ذهن انسان ضد ايمان است. معمولا سه نوع ملاقات در زمينه ايمان بين انسان ها رخ مي دهد:
1- دو انسان ناآگاه و روشن نشده، كه معمولا حرف ميان آن ها زياد است.(گفت وگوي بي محتوا).
2- دو انسان آگاه روشن شده، كه بين آن ها حرفي نيست و سكوت كامل برقرار است.(گفت وگوي با محتوا).
3- دو انسان آگاه و ناآگاه، كه انسان آگاه سكوت مي كند و گوش مي دهد.(ایمان)
پس ايمان زماني است كه آگاه حرف بزند و ناآگاه گوش كند. زماني كه ايمان داشتيد مي توانيد وارد تجربه شويد و ايمان بين شما و استاد پل مي زند. پس اگر استاد راستين(آگاه)پيدا كرديد، ذهن را به طور كلي كنار بگذاريد، آموخته هاي قبلي را رها كنيد و سفر سخت و طاقت فرساي سير صعودي خود را شروع كنيد و براي اين كار بايد به گذشته خودتان توجه كنيد.
رابطه بین آگاه و شاگرد در عرفان اديان ابراهيمي هم به نحو بسيار روشن تر، كامل تر و با روش علمي تر و عقلاني تر وجود دارد. در اسلام، ایمان بی پشتوانه عقل، کاملا بی اعتبار و سست است. اما ابهام در مكتب اشو آن است كه ا ستاد آگاه را از كجا و با چه معياري به دست آوريم؟ آيا او همان كسي نيست كه خود سر در جيب تنهايي خود، و فارغ از هرگونه مظاهر اجتماعي و مادي، به پرداخته ها ي ذهني خود دل خوش كرده است؟ آيا آن آگاه روشن ضمير كه در دل معبدهاي مشرق زمين يافت مي شود در دل جامعه انساني هم مي توان سراغي از او گرفت؟ با اوصافي كه اشو از آن آگاه دل روشن ضمير مي دهد، جامعه انساني به دليل مستغرق شدن در اندوخته هاي ذهن بشري، هرگز مولد چنين استادي نيست.
اشو ، اسلام و پيامبر مكرم اسلام (ص)
صوفي گري به طور خاص با اسلام كاري ندارد. صوفي گري مي تواند بدون اسلام هم وجود داشته باشد. اما اسلام بدون صوفي گري نمي تواند وجود داشته باشد. بدون صوفيگري».
او تمام تعاليم عميق اعتقادي - شريعتي اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامي را رها مي كند و از درياي عميق آموزه هاي اخلاقي - عرفاني اسلام تنها صوفي گري باطله را مي بيند و كار را به جايي مي كشاند كه اسلام را بدون صوفي گري فاقد حيات و ارزش مي پندارد.
وي ماجراي تابناك بعثت پيامبر اسلام را اينگونه معرفي مي كند:
«سال 610 ميلادي محمد در غاري در كوهستان حرا بود. همين كه نخستين تجربه معنوي اش را درك كرد از اينكه مبادا ديوانه يا شاعر شده باشد ترسيد. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت: اندوهي دارم. من شاعرم يا جن زده؟ او حتي براي از بين بردن خود به فكر پرت كردن خود از صخره هاي بلند هم افتاده بود. اين حالت براي او مثل يك ضربه روحي قوي مثل نيروي بزرگي از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزيدن بود. طوري كه انگار به تب عميقي و خطرناكي مبتلا شده بود. او ترسيده بود فكر ميكرد كه شاعر يا ديوانه شده است. در اثر اين تجربه در محمد چشمه صوفيگري جوشيدن مي گيرد. هميشه هردوحالت شاعري و ديوانگي با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و ديوانه بود. او ديوانه و عارف شده بود.
اما هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) در كوه نور غار حرا به بعثت برانگيخته شد. هيچگاه لقب صوفي گري به خود نداد و آموزشهايش را در مسير صوفي گري معرفي ننمود. اوشو همانند كافران و دشمنان پيامبر اكرم (ص) در عصر ظهور اسلام پيامبر را متهم به ديوانگي و شاعري مي كند با اين تفاوت كه آنان به طور مستقيم پيامبر را ديوانه و شاعر و ساحر مي خواندند و اوشو در لواي تجربه معنوي و حالات شاعري و صوفي گري.
در قران كريم مي خوانيم: ما علمنه الشعر و ما ينبغي له ان هو الاذكر و قرآن مبين ما هرگز شعر را به او پيامبر نياموختيم و شايسته او نيست كه شاعر باشد اين كتاب آسماني - فقط ذكر و قران مبين است.
در قرآن كريم به كرات به اين نكته اشاره شده كه كفار پيامبر اسلام و پيامبران هم عصر خود را ديوانه و ساحر و شاعر مي خواندند در حالي كه واقعيت چيز ديگري بود. خداوند در قرآن كريم مي فرمايند: كذلك ما اتي الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون.
اينگونه است كه هيچ پيامبري به سوي قومي فرستاده نشد مگر اينكه گفتند او ساحر است يا ديوانه. همچنين در سوره قمر ايه (9) كفار به حضرت نوح گفتند كه تو ديوانه اي و در سوره شعرا آيه (27) حضرت موسي را خطاب به ديوانه كردند. خداوند به پيامبر اكرم (ص) فرمان مي دهد كه به كفار اينگونه فرما فذكرفما انت بنعمت ربك بكاهن و لا مجنون ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون.
پس تذكر كرده كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي بلكه آنها مي گويند او شاعري است كه ما انتظار مرگش را ميكشيم. خداوند در جايي ديگر ميفرمايند: و انه لقول رسول كريم و ما هو بقول شاعر قليلاً ما تومنون اين قرآن گفتار رسول بزرگواري است و گفته شاعري نيست و كمتر ايمان مي آورند.
يادآور مي شوم من در سايتي در يكي از نظريات درباره اوشو خواندم كه يكي از خوانندگان به شدت به نوشته هاي مقاله اعتراض كرده بود و ناراحت بود از اين كه به حضرت اشو اهانت شده است. او ادعا مي كرد با خواندن چند كتاب اوشو به آرامش رسيده است. او در عين حال كه به مسلمانيش معتقد بود، مدعي بود كه نويسنده مقاله، كتابهاي اشو را كامل نخوانده است. حال اگر چنين كسي بفهمد كه چنين توهين هايي به پيامبر عظيم الشان اسلام(ص) شده آيا باز هم دنبال آرامش در كتابها و سخنراني ها و مكتب او خواهد رفت.
اوشو ميگويد: محمد در قرآن ميگويد كه حتي موسي نيز وقتي با خدا ملاقات مي كرده رداي پشمي ميپوشيد وقتي او با خدا سخن ميگفت رداي پشمي به تن ميكرداما چرا؟
اينجا يك نماد گرايي عميق وجود دارد. و آن اين است كه پشم لباس حيوانات است و صوفي بايد به بي گناهي يك حيوان برسد. بايد به بي گناهي اوليه برسيد. بايد همه انواع مدنيت را كنار بگذارد.
او بايد هرگونه آداب و رسوم و فرهنگي را كنار بگذارد. بايد هرنوع شرطي شدن را به فراموشي بسپارد. او بايد دوباره حيوان بشود. در اين صورت اين نماد معناي خودش را پيدا ميكند. وقتي انسان حيوان بشود نه تنها سقوط نمي كند بلكه به مرتبه ي بالاتري رسد. وقتي انسان حيوان ميشود واقعاً حيوان نيست. وجود ديگري است شما سقوط نمي كنيد. وقتي انسان حيوان شد قديس ميشود.
در قرآن كريم هيچ آيه اي صراحتا دال بر پوشيدن رداي پشمي توسط حضرت موسي هنگام ملاقات با خدا ديده نمي شود و اگر هم اينچنين باشد اين سوال مطرح است كه ايا قصد حضرت رسيدن به بيگناهي حيوان بوده است و بنابر عبارات اوشو هدف متعالي حضرت حيوان شدن است. زيرا وقتي انسان حيوان مي شود قديس مي شود !
ضمناً اوشو به طور كلي وجود گناه را منكر ميشود و گناه را ترفندي براي به سلطه كشيدن مردم مي داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهي وجود نداشته باشد پس دليلي ندارد انسان خواهان رسيدن به بي گناهي حيوان باشد و رياضتها را به جان بخرد. گناه راز كاسبي همه به اصطلاح اديان شرك است اگر گناه ترفند اديان شرك است و احساس گناه يك احساس كاذب است دليلي نيست انسان خواهان بي گناهي همچون حيوان باشد. و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجيد و ترغيب رسيدن سايناسينها به بي گناهي حيوان، خود و مكتب اش مصداقي از كساني مي شوند كه خواهان به اسارت كشيدن انسانها هستند.
در كتاب جهاد با نفس مي خوانيم: عبد الله بن سنان گويد: از امام جعفر صادق (ع) پرسيدم: آيا فرشتگان برترند يا فرزندان آدم؟ حضرت فرمود: اميرالمومنين علي ابن ابيطالب فرمود: خداوند در وجود فرشتگان عقل بدون شهوت و در وجود حيوانات شهوت بدون عقل و در وجود انسان هر دو را تركيب نمود ، پس كسي كه عقلش بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر است و كسي كه شهوتش بر عقلش غالب شود، از حيوانات بدتر خواهد بود.
اين حديث، جايگاه واقعي انسان و حيوان و عقل را روشن مي كند.
تناسخ
اين ادعاي معروفي است كه اگر توحيد و وحدانيت خداوند در تمام اديان الهي سمبل و نماد است. تناسخ و مسئله بازگشت روح به ابدان در اديان هندو مورد اتفاق تمامي ايشان و يكي از بنيادي ترين ايدئولوژي هاي اين مكاتب است. اوشو از قائلين به اين تفكر (تناسخ) است.
تناسخ بازگشت به صورت چرخش روح انسان بدون گذشت زمان و بلافاصله پس از مرگ وي در پيكر انساني ديگر است علت نيز كيفر ديدن يا جهت پاداش يا تزكيه روح و رسيدن به مقامات والاي معنوي است. بازگشت ممكن است به بدن انسان صورت نگيرد و روح در بدن حيواني چون خوك، ميمون، گاو،... ارام گيرد. كه در اين صورت " مسخ " صورت مي گيرد. و يا روح در گياهان و درختان حلول كند و " فسخ " صورت گيرد.
يا روح آدمي به اجسام متفاوت بي جان همچون سنگ، فلزات،... حلول نمايد كه اين نوع پست ترين بازگشت است و " رسخ " نام دارد.
اعتقاد به نسخ يا تناسخ در ميان بسياري از اديان هند رايج است. در مقابل بسياري از فلاسفه و دانشمندان اسلامي براهيني محكم بر رد و ابطال تناسخ اقامه نموده اند.
آیا نظریه تناسخ واقعیت دارد؟
بر اساس مکتب پیامبران الهى، با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سرا، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى رسد، تا زمانى که قیامت شود.
قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت آغاز شده و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمي گردد. اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند. اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند. زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمي توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى روند دوباره روحشان به دنیا باز مى گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مي گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده اند و از انواع نعمت ها بهره مند بوده اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مي گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى کنند و مى گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند.
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى ماند، زیرا مى گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است».
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد».
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد».
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».
چگونه به خداوند کافر مى شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند؛ سپس به سوى او باز مى گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى کند، مى گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى میراند و بار دیگر زنده مى کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است.
عموم فرقه های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است.
نگاهي به آداب و رسوم در مكتب اشو
مهمترين تعاليم اوشو
انواع مراقبه، رقص، سماع، سكس، سكوت، عشق ورزي، سرور، يوگي، ذن،...
وي در سخنرانيها اذعان مينمود كه انسان در عصر حاضر با توجه به پيشرفت تكنولوژي نياز به معنويت دارد معنويتي كه جداي از آموزه اي ديني - عرفاني گذشته باشد. او مشرب خويش را سرلوحه اين ديد معنوي مي دانست. با توجه به اين ادعا آيا رقص، سكس، سماع، مراقبه و... مي تواند انسان تشنه به معنويت را سيراب كند؟ در اين مجال سعي ميشود هرچند به اختصار معرفي اجمالي از تعاليم مشهور اوشو به عمل آيد.
برخي از جالبترين آنها چنانچه در كتاب " مراقبه هنر وجد و سرور " آمده است عبارتند از:
مراقبه كنداليني: اين مراقبه داراي چهار مرحله است. كه سه مرحله نخست به همراه موسيقي و مرحله آخر در سكوت كامل تمرين مي شود. مراحل به ترتيب عبارتند از:
مرحله نخست) 15 دقيقه بدن خود را بلرزانيد - در اين مرحله شروع لرزاندن از دست و پا است و به ترتيب همه اندام به لرزه در آيد.
مرحله دوم) 15 دقيقه انرژي بيدار شده را از راه رقص به نمود در آوريد.
مرحله سوم) 15 دقيقه در حالت نشسته يا ايستاده در بي جنبشي كامل به سر بريد و فقط به موسيقي گوش كنيد.
مرحله چهارم) 15 دقيقه دراز كشيده در تنهايي به سر بريد.
مراقبه ناتاراج: اين مراقبه صرفاً يك نوع رقص است و از سه مرحله تشكيل مي شود.
مرحله نخست) (3) دقيقه رقصيدن. در اين مرحله طوري رقصيدن شروع ميشود كه گويي فرد تسخير شده و هيچ گونه اراده اي جهت تعيين نوع رقص خود ندارد.
مرحله دوم) به پايان يافتن رقص است. بلافاصله رقص قطع ميشود و فرد تا 20 دقيقه دراز كشيده و در سكوت به سر ميبرد.
مرحله سوم) از سرجاي خود برخاستن و تا 5 دقيقه در حالت جشن و سرور و پايكوبي بودن.
مراقبه خنديدن: بامداد پيش از گشودن چشمهايتان بدن خود را همچو يك گربه بكشيد. همه بخش هاي تن خود را بكشيد. از كشش شادي جوييد. پس از سه يا چهار دقيقه كشش، در حالي كه چشمانتان هنوز بسته است. خنده سر دهيد و به مدت 5 دقيقه فقط بخنديد.
مراقبه پرت و پلاگويي: در اين مراقبه چشمان خود را بسته و آغاز به گفتن سخنان بي معنا يا پرت و پلا كنيد و تا 15 دقيقه خود را غرق چرت و پرت گفتن سازيد. به خود اجازه دهيد به هرچه كه درون تان نياز به آن داريد به زبان بياوريد. سپس تا 15 دقيقه روي شكم خود بخوابيد و احساس كنيد كه با زمين در آميخته مي شويد.
هرباز دمي كه انجام مي دهيد خود را با زمين زير تن تان در آميزيد اين مراقبه بهتر است در محيط باز و با چشمان باز صورت گيرد.
در مرحله دوم به مدت 15 دقيقه دراز بكشيد يا نشسته به آسمان بنگريد و احساس كنيد با آسمان آميخته ايد.
مراقبه گل سرخ عارفانه: اين شيوه در مدت 3 هفته و روزي سه ساعت تمرين شود كه از سه مرحله تشكيل شده است.
مرحله نخست) خنديدن، در 7 روز نخست اين مراقبه بخنديد. و هنگامي كه احساس كرديد خنده تان در حال پايان يافتن است. سخنان تند و بي انديشه به زبان آوريد و بدن خود را تكان دهيد تا انرژي هايتان بند آمده آزاد شود.
مرحله دوم) گريه كردن، در 7 روز اجازه دهيد كه اشكهايتان جاري شود براي كمك به پديد آوردن حال و هواي گريه مي توانيد گهگاه از موسيقي ملايم و غمگين بهره گيريد هر دوره مراقبه را با 10 دقيقه نشستن خاموش پايان دهيد.
مرحله سوم) تماشاگر روي تپه. در هفته پاياني آرام و آهسته نشسته و چشمها را بسته در تماشاي هرچه كه درونتان رخ مي دهد بنشينيد. بعد از مدت 45 دقيقه برخاسته و 10 دقيقه با آواء ملايم و موسيقي برقصيد.
مراقبه بي ذهني: اين مراقبه 7 روز و روزي 2 ساعت به درازا مي انجامد و از يك ساعت پرت و پلاگويي و يك ساعت نظاره گري خاموش تشكيل شده است. اين مراقبه به مدت 7 روز و تنها در مدت 30 يا 40 دقيقه از جانب اوشو توصيه مي شود و داراي سه مرحله است.
مرحله نخست) به شيوه پرت و پلا گويي رو آورده و آگاهانه ديوانه شويد.
مرحله دوم) از همه رو آرام و آسوده و خاموش بنشينيد و با گرد آوردن همه توان دروني خويش اجازه دهيد كه همه انديشه هاي تان از شما دورتر و دورتر گردد و خود به خاموشي ژرف و آرامش هسته دروني خويش فرو رويد.
مرحله سوم) اجازه دهيد بدنتان به هيچ كوششي يا خودداري به زمين افتد.
اما به راستي انواع مراقبه در تعاليم اوشو، چنانچه به اختصار آمد توانايي دارد تمام اخلاقيات و معنويات را به كناري گذارد؟
آيا وجدان انسان آنچه براساس سيرت پاك نفساني ارائه مي دهد در برابر اين حركات (مراقبه) چيز بيهوده اي است؟
آيا مراقبات اوشو كه مجموعه اي از رقص، موسيقي، پرت و پلا گويي، خنده و گريه بدون هدف است ياراي سيراب نمودن انسان تشنه به معنويت امروزي را دارد؟
آيا اين مجموعه از افعال در يك عرفان بالغ قابل تعريف است؟
آميزش جنسي در تفكرات اوشو داراي ارزشي فراوان است. تا جايي كه در بسياري از كتابهايش درباره اين موضوع بحثهاي مفصلي دارد. وي چندين كتاب را اختصاصاً به موضوع سكس و آميزشهاي جنسي اختصاص داده است. اوشو سكس را ريشه در تجلي خداوند در انسان مي داند و معتقد است سكس باعث عروج انسان به مراتب بالاي عرفاني مي شود. اوشو مي گويد:
«عشق، از آميزش جنسي زاييده مي شود و آنگاه عبادت از عشق زاييده مي شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلي مي يابد و اين انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر وبه اوج گرفتن ادامه مي دهد “
اوشو در زمان حياتش براي سكس اهميت زيادي قائل بود. وي روشي را به نام سكس مديتيشن (Sex meditation) ابداع نمود.
مي گويند در كمون اوشو و در زمان تمرين سكس مديتيشن، زنان و مردان بسياري در كنار هم به سكس مشغول بودند و ساعتهاي متمادي را در كنار هم و با عوض نمودن گزينه هاي جنسي به سر ميبردند.
بدون شك اگر به يك زن پاك دامن كه به دنبال خدا و معنويت است گفته شود كه مشكل اصلي تو سكس است نه خدا. سپس آن زن براي يك بار هم كه شده جلسات سكس مديتيشن اوشو را با اوصاف فوق مشاهده ميكرد. كمترين كاري كه انجام مي داد و كمترين حالتي كه در وي پديدار مي شود اين بود كه « به عقل اين آدم ها شك مي كرد و اگر خيلي خوش بين بود مي گفت كه اينها حتما مواد مخدر مصرف كرده اند.»
اوشو معتقد بود «كليساها (تمام اماكن معنوي) از خدا خالي اند و كابينهاي عشق (شما بخوانيد كاباره ها) (محلي كه در آن سكس صورت مي گيرد) مملو از خدايند “
سكس در عرفان اوشو بدون هيچ محدوديتي بيان ميشود. زياده روي در رابطه جنسي منجر به پيشرفت روحي انسان نميشود بلكه شرايط مبتذل شدن و سقوط از قله عرفان را فراهم مي سازد و انسان را به درجه حيوانيت مي رساند. در مقابل كم روي بيش از حد نيز موجبات بروز مشكلات فراوان و اختلالات روحي و رواني مي شود.
خودتان قضاوت كنيد، بر اساس اين تفكرات از اين پس كار مردم دنيا بايد اين شود كه به دنبال فاحشه ها در كاباره ها بيافتند تا به آرامش و نور حق و از اين چيزها برسند.
ايجاد شور و شوق عرفاني و حال و وجد روحاني توسط رقص، موسيقي، شعرخواني و پايكوبي را سماع گويند.
سماع در ميان قريب به اكثر فرقه هاي متصوفه رواج داشته و در آئين هاي هندو، قبيله هاي سرخ پوستان و كشورهاي آفريقايي همچون كنيا، نيجريه تا چه رسد به قاره آمريكا از آمريكاي مركزي گرفته تا برزيل و...
وي كيفيت سماع را در مشرب خويش چنين تشريح مي كند: بهترين حالت انجام سماع با جامه گشاده و پاهاي برهنه است. كوشش كنيد حواس خود را درست بالاي ناف خويش متمركز كنيد. با چرخيدن درجا و در راستاي مخالف گردش عقربه هاي ساعت آغاز كنيداگر احساس حال به هم خوردگي پيدا كرديد مي توانيد راستاي چرخيدن خود را عوض كنيد چشمها را باز و بدن خود را لخت نگاه داريد و دستها را به حالت آسوده در راستاي پهلوها دراز كنيد. دست راستتان بالا نگاه داشته شود و كف آن رو به بالا باشد. و دست چپ پايين و كف آن رو به پايين نگاه داشته شود. چشمها را باز نگاه داشته و برچيزي تمركز نكنيد....
در اين جا لازم است بر رد صوفيگري و سماع آنها مطالبي بيان شود:
هرگاه ابن عربي به صوفيان سماعگر مي گذشت به انها ميگفت: رقص كنيد و بدانيد كه تنها رقاصيد. شما را از عرفان حاملي نيست. بدانيد كه هنوز در مرحله نفسانيات باقي هستيد.
علامه طباطبايي رحمت الله عليه مي فرمايند :
صوفيه براي سير و سلوك آداب و رسوم خاصي را كه در شريعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاي جديدي را پيوسته به آن افزوده و شرع را كنار گذاشتند تا اينكه به جايي رسيده كه شريعت را در يك طرف ديگر قرار دادند و كارشان به جايي رسيد كه در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترك كردند و در آخر منتهي به تكدي و استعمال بنگ و افيون شدند كه اين حالت آخرين حالت تصوف است كه مقام فنا ناميده مي شود .( تفسير الميزان ج 5 ص 282 قم انتشارات موسسسه نشر اسلام بي تا .)
مقدس اردبيلي از شيخ مفيد و او از محمدبن الحسين نقل ميكند كه گفته است: من و امام هادي (ع) در مسجد پيامبر (ص) بوديم. سپس عده اي از اصحاب امام از جمله ابوهاشم جعفري كه جايگاه خاصينزد امام داشت وارد شدند. بعد از آن گروهي از (صوفيه) داخل مسجد شدند و در گوشه اي دايره وار نشستند و مشغول ذكر و گفتن «لااله الا الله» شدند.
در اين حال امام هادي (ع) فرمودند: به اينها توجه نكنيد آنها هم پيمانان شيطان و ويران كنندگان اركان دين هستند... (تا آنجا كه ميفرمايند) ذكر و ورد آنها رقص و دست زدن و آواز غنايي است. از آنان پيروي نمي كند مگر سفيهان ...
از کشکول شیخ بهائی (ره) ازحضرت پیغمبر اکرم (ص) که فرمودند: (قیامت بر امت من برپا نگشته تا آنکه (پیش از آن) گروهی از امتم برخاسته که اسم آنها صوفیه است، آنها از من نیستند، و آنها برای ذکر حلقه میزنند و صداهای خود را بلند می کنند، گمان می کنند که بر راه طریقت من هستند، بلکه آنها از کفار گمراه ترند و آنان اهل آتش (در آخرت) اند و (در آن آتش) صدای درازگوش می دهند.
منابع اصلي:
سایت اديان نيوز ADYANNEWS.COM
نشريه پگاه حوزه ، 26 دی 1388 - شماره 271 پايگاه حوزه hawzah.net
باشگاه انديشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
خبرگزاری فارس
سایت تابناک
ویکیپدیا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
ديگر منابع:
شایگان، داریوش، 1352 . آسیا در برابر غرب
جمعی از نویسندگان، 1374. فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی
افتخاری، اصغر و علی اکبر کمالی، 1377. رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی
بهشتی، احمد، 1375. انسان و مذهب
هیوم، دیوید، 1348. تاریخ طبیعی دین. ترجمه حمید عنایت
علیزاده، بیوک، 1371. حیات تعقلی اسلام
هیوم، رابرت، 1373. ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهی
روح الامینی، محمود، 1368. زمینه فرهنگ شناسی
فرهنگ و دین
خاتمی، سید محمد، 1372. بیم موج
نظری، مرتضی، 1371. بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، 1380. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر
توئیچل، پال، 1379. اکنکار کلید جهانهای اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
نداي الهي
مکارم شیرازی، ناصر، 1360. تفسیر نمونه. ج 5 ، ص 227.
قنبری، آیت، 1378. نقدی بر امانیسم و لیبرالیسم
کاستلز، مانوئل. 1385. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هویت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهریز
خود را به هستی واگذار/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
بگو آری/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی
زوربای بودایی/ اشو/ مترجم: مسیحا برزگر
زندگی موهبتی الهی است/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
با خود یکی شو/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
دل به دریا بزن/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
قطره ای در دریا/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشید جنیدی
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان
مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
شورشی/ اشو/ مترجم: عبدالعلی براتی
سخنرانی دکتر حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی
آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی
جان هيك، فلسفه دين. ترجمه بهزاد سالكي
دانيل بيتس، فرد پلاگ. انسان شناسي فرهنگي. ترجمه محسن ثلاثي
تاريخ جامع اديان. ترجمه علي اصغر حكمت
حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
اوشو. آواز سكوت. ترجمه ميرجواد سيد حسيني. انتشارات هودين چاپ اول 1384ص 94
محمد محمدي ري شهري. ميزان الحكمه. ترجمه حميدرضا شيمي. انتشارات دارالحديث. چاپ
اشو، الماسه هاي اشو ترجمه مرجان فرجي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگي
اشو، شهامت، ترجمه خديجه تقي پور
اشو، يك فنجان چاي، ترجمه مسيحا برزگر
اشو، آوازسكوت، ترجمه مير جواد سيد حسيني
اشو، پيوند. ترجمه عبدالعلي براتي
اشو، عشق رقص زندگي، ترجمه بابك رياحي پور و فرشيد قهرماني
اشو، ريشه ها و بالها. ترجمه مسيحا برزگر
اشو، اينك بركه اي كهن. ترجمه سيروس سعدونديان
اشو، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي
اشو، ضربان قلب حقيقت مطلق (تفسيري از ايشاباش اوپانيشاد) ترجمه لوئيز شنكايي
اشو، آفتاب در سايه، مترجم عبدالعلي براتي
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا
جيمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سيد محمد علي مدرسي (طباطبايي). سماع، عرفان و مولوي
جمال الدين علامه حلي. كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}