نقش غايي امام در نظام آفرينش(2)
نقش غايي امام در نظام آفرينش(2)
نقش غايي امام در نظام خلقت از منظر روايات
امير المؤمنين عليه السلام فرموده است:
«زمين، هيچگاه از حجت الهي خالي نبوده و نخواهد بود، آن حجت خداوند يا ظاهر و مشهور است يا غايب و مستور» (مجلسي، بيتا: ج23، ص45-48).
امام باقر عليه السلام نيز فرموده است: «از زمان آدم تاكنون، هيچ گاه زمين از امامي كه مردم را به سوي خدا هدايت كند، خالي نبوده است. پس از اين هم بدون حجت الهي بر بندگانش باقي نخواهد ماند» (مجلسي، همان: ص22).
روايات درباره ضرورت وجود امام و حجت الهي در زمين بسيار است.[10] در اين احاديث، بر اين نكته تأكيد شده است كه اگر زمين، لحظهاي بدون حجت الهي و امام باشد، اهلش را فرو خواهد برد.
در شرح اين احاديث، چند وجه گفته شده است:
الف. مقصود، اين است كه زندگي مردم، بدون وجود امام و حجت الهي، دچار هرج و مرج و فساد و تباهي خواهد شد؛ زيرا نبود امام عادل و منصوب از جانب خداوند، به اين است كه يا اصلاً امام و رهبري وجود نداشته باشد كه در اين صورت، گرفتاري جامعه به فساد و هرج و مرج روشن است، يا پيشواي ستمكار يا جاهل خواهد بود كه در اين صورت نيز جامعه بشري، دچار فساد و تباهي خواهد شد.[11]
ب. اين كه اگر امام و حجّت الهي در زمين نباشد، زمين اهلش را فرو خواهد برد، كنايه از اين است كه انسانها هلاك شده و از بين ميروند؛ يعني زمين، حقيقتاً ساكنان خود را فرو نميبرد؛ بلكه مردم، در اثر جنگ و نزاع و فساد و تباهي، نابود ميشوند.[12]
ج. زمين، حقيقتاً اهلش را فرو خواهد برد؛ زيرا غرض اصلي از آفرينش زمين، زندگي انسانها است و زندگي انسانها نيز بدون وجود امام و حجت الهي، فاقد ويژگيهاي ارزشي و اخلاقي خواهد بود؛ در نتيجه، وجود زمين بدون وجود امام و حجت الهي، فلسفه و غرض اصلي خود را از دست خواهد داد و به وضع اصلي خود باز خواهد گشت؛ يعني آب، سراسر آن را فرا خواهد گرفت و سكونت در آن، ممكن نخواهد بود.[13]
صدر المتألهين معتقد است اين احاديث، بر دو مطلب دلالت ميكنند؛ يكي اينكه مردم، در مسايل و مصالح ديني و دنيايي خود، به امام و حجتي از جانب خداوند نياز دارند، و بدون وجود امام و حجت الهي، زندگي مادي و معنوي آنان، دچار اختلال و فساد و تباهي خواهد شد. ديگري اين كه حيات و بقاي زمين، وابسته به وجود امام و حجت الهي است؛ زيرا وجود او، علت غايي وجود زمين است. در نتيجه چون وجود معلول، بدون وجود علت غايي محال است، وجود زمين نيز بدون وجود امام و حجت الهي محال خواهد بود؛ زيرا امام عليه السلام فرموده است «لو أن الإمام رفع من الأرض ساعة، ماجت بأهلها كما يموج البحر بأهله (كليني، 1388: ج1، ص502)؛ اگر امام، لحظهاي از زمين برداشته شود، زمين مانند دريايي كه با امواجش اهلش را فرو ميبرد، ساكنانش را فرو خواهد برد».
نبود امام ـ حتي براي يك لحظه ـ در صورتي باعث نابودي ساكنان زمين خواهد شد كه وجود امام كه انسان كامل است، علت غايي آن باشد؛ چون وجود معلول، بدون وجود علت غايي حتي در يك لحظه نيز محال است؛ اما اگر تنها فلسفة وجود امام، هدايت مردم در مسايل و مصالح دنيايي و ديني آنان باشد، نبود وجود امام در يك لحظه، چنان پيامدي نخواهد داشت.[14]
تبيين عليت غايي امام براي جهان ـ چنان كه صدرالمتألهين شرح كرده است ـ اين است كه موجودات از نظر كمال و نقص وجودي، داراي مراتب گوناگوني هستند. پايينترين مرتبه وجود، مربوط به مواد عنصري و زميني است كه در عين اين كه از لطافت وجودي، بسيار فاصله دارد، قابليت تحول و تكامل وجودي براي رسيدن به لطافت و كمال وجودي را دارد. ارادة حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه اين مواد عنصري، مسير تكامل را طي كرده و به غايات خود، يعني مراتب كمال وجودي نايل شوند.
بر اين اساس، در مسير تكامل موجودات كه بر اساس عليت غايي تحقق مييابد، هر موجود كه مقام وجودي بالاتري دارد، غايت وجود پايينتر از خود ميباشد. بدين ترتيب، زمين را براي گياه آفريد، و گياه را براي حيوان، و حيوان را براي انسان. از آنجا كه ميان افراد انسان نيز مراتب كمال و نقص وجود دارد، كاملترين انسان را غايت وجود ديگر افراد انسان قرار داد كه در حقيقت، غايت ديگر موجودات پايينتر از انسان نيز ميباشد و او همان انسان كامل و صاحب مقام امامت است.
بنابراين، زمين و آنچه در آن است، به سبب امام آفريده شده است و هر چيز براي چيز ديگري آفريده شده باشد، هرگاه موجود ديگر (غايت) وجود نداشته باشد، شيء اول هم وجود نخواهد داشت؛ پس اگر امام كه غايت آفرينش زمين و موجودات زميني است وجود نداشته باشد، زمين و موجودات زميني وجود نخواهد داشت (صدرالمتألهين، 1383: ج2، ص487 ـ 488).
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت عليهم السلام علل غايي جهان
در احاديثي كه از طريق شيعه و اهل سنت روايت شده است، وجود پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم غايت آفرينش به شمار آمده است؛ چنانكه حديث قدسي «لولاك لما خلقت الافلاك؛ اگر تو نبودي آسمانها را نميآفريدم» (مجلسي، بيتا: ج15، ص28) بيانگر اين مطلب است.
در رواياتي آمده است كه خداوند، خطاب به حضرت آدم عليه السلام فرمود: «محمد صلي الله عليه و آله و سلم محبوبترين خلق نزد من است. اگر مرا به حق او بخواني، تو را ميآمرزم و اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نبود، تو را نميآفريدم» (صافي، 1380: ج2، ص30).
در حديث ديگري روايت شده است كه خداوند، خطاب به حضرت عيسي عليه السلام فرمود:
به محمد صلي الله عليه و آله و سلم ايمان بياور و هر يك از امت خود كه او را درك خواهد كرد، دستور بده به او ايمان آورد؛ زيرا اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نبود، آدم را نميآفريدم و اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نبود، بهشت و دوزخ را نميآفريدم (همان).
در روايات ديگري نيز آمده است كه خداوند، جهان را به سبب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او عليهم السلام آفريده است. شيخ صدوق از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اي علي! اگر ما نبوديم، خدا آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نميآفريد».[15]
اين مطلب، نه تنها در احاديث شيعي، بلكه در احاديث اهل سنت نيز آمده است؛ چنانكه رافعي، از عالمان معروف، در حديثي طولاني روايت كرده است كه خداوند متعال به آدم عليه السلام فرمود:
اينان (=محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام) پنج تن از فرزندان تو هستند. اگر آنان نبودند، تو را نميآفريدم. اگر آنان نبودند، بهشت و دوزخ و عرش و كرسي و آسمان و زمين و فرشتگان و انس و جن را نميآفريدم (صافي گلپايگاني، همان: ج2، ص24).
اشكال: در روايات مربوط به غايت آفرينش، نوعي تعارض و ناسازگاري ديده ميشود؛ زيرا از يك سو، وجود پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم يگانه غايت آفرينش جهان به شمار آمده است و از سوي ديگر، وجود اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كنار وجود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غايت آفرينش شناخته شدهاند؛ با اينكه در بحث پيشين و با استناد به روايات، وجود پيامبران و اوصياي آنان در طول تاريخ بشر، غايت و فلسفه آفرينش جهان قلمداد شده است.
پاسخ: ميان روايات پيشين، ناسازگاري وجود ندارد؛ زيرا غايات ياد شده در روايات، در عرض يكديگر نيستند؛ بلكه در طول يكديگرند؛ يعني در درجة اول، حجتهاي الهي ـ اعم از پيامبران و اوصياي آنان ـ غايتهاي آفرينش ـ به ويژه نسبت به طبيعت ـ ميباشند و در درجة بالاتر، وجود اهلبيت معصوم پيامبر عليهم السلام غايت و فلسفه وجود عالم و حتي پيامبران و اوصياي آنان به شمار ميروند و در عاليترين مرتبه، وجود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غايت و فلسفه همه موجودات ميباشد. توضيح اين مطلب، اين كه غايت وجودي، با كمال وجودي ملازمه دارد؛ يعني آنچه از كمال وجودي بالاتر برخوردار است، غايت وجودي موجود پايينتر از خود ميباشد، تا برسد به موجودي كه در سلسله آفريدهها، عاليترين مرتبه وجودي را دارد. او غايت همه آفريدههاي پايينتر از خود خواهد بود و سرانجام همه غايتها به خداوند منتهي ميشود كه از برترين مرتبه وجودي برخوردار و غايت الغايات است.
نتيجه
پي نوشت ها :
[10]. ر.ك: اصول كافي، ج1، كتاب حجت، باب: «أن الارض لاتخلو من حجة». در اين باب، سيزده حديث روايت شده است و در كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب22؛ در اين باب حدود چهل حديث نقل شده است. نيز در بحار الانوار. ج23، باب الاضطرار الي الحجة، حدود يكصد حديث روايت شده است.
[11]. شرح الكافي، ملا صالح مازندراني، ج5، ص126، پاورقي از ميرزا ابوالحسن شعراني. وي اين نظريه را از سيد مرتضي در كتاب الشافي نقل كرده است.
[12]. همان، اين تفسير، اولين وجهي است كه ملا صالح مازندراني احتمال داده است. علامه مجلسي نيز گفته است: «بعيد نيست كه مقصود از فرو رفتن زمين برچيده شدن نظام و نابودي اهل آن باشد»؛ (مجلسي، همان: ج23، ص21).
[13]. همان، اين تفسير دومين وجهي است كه ملا صالح مازندراني احتمال داده است.
[14]. «دل هذا الحديث علي ان وجود النبي صلي الله عليه و آله و سلم او الامامعليهم السلام ليس بمجرد ان الخلق محتاجون اليه في اصلاح دينهم و دنياهم و ان كان ذلك امرا مترتبا علي وجوده ضرورة بل انما قامت بوجوده الارض و من فيها لكون وجوده الكوني علة غائية لوجودها فلا تقوم الارض و من فيها لحظة الا بوجود الانسان الكامل و ذلك لقوله «ساعة»اي لحظة اذ علي ذلك التقدير لم يلزم من فرض عدمه ساعة بطلان الارض و اهلها»؛ (مازندراني، همان: ج2. ص502).
[15]. «يا علي! لو لا نحن ما خلق الله آدم و لا حواء و لا الجنة ولا النار و لا السماء و لا الارض» (صدوق، 1416: ج1، ص5).
منابع
ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، المكتبة الاسلامية، استانبول، بيتا.
ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار صادر، 2000م.
بحراني، ابن ميثم، قواعد المرام، قم، كاسبه المرعشي، 1416ق.
بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، دارالكتب العلمية، 1406ق.
بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، دارالكتب العلميه، 1393ق.
رباني گلپايگاني، علي؛ امامت در بينش اسلامي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1386ش.
سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور، بيروت، دار احياءالتراث العربي، بي تا.
شرتوني، سعيد خوري، اقرب الموارد، قم، مكتبة المرعشي، 1403ق.
صافي گلپايگاني، لطف الله؛ امامت و مهدويّت، قم، حضرت معصومه3، 1380ش.
صدوق، محمدبن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، قم، النشر الإسلامي، 1416ق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ، علل الشرايع، قم، مكتبة الداوري، 1385ق.
طوسي، نصيرالدين، شرح الارشادات، بيجا، دفتر نشر الكتاب، 1403ق.
كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، تهران، المكتبة الاسلامية، 1388ق.
مازندراني، ملا صالح، شرح اصول الكافي، بيروت، دارحياء التراث العربي، 1421ق.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المكتبة الإسلامية، بيتا.
محمدبن محمد عكبري (شيخ مفيد)، النكت الاعتقاديه، قم، مجمع العالمي لاهل البيت، 1413ق.
معلوف، المنجد في اللغة و الأعلام، بيروت، دار المشرق، 1973م.
ملاصدرا، محمد، اسفار الارسبة، تهران، انتشارات مصطفوي، بيتا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، شرح اصول الكافي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383ش.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}