درآمد
حجت الاسلام و المسلمين نورالله جبل عاملي،ازاهالي خميني شهر(سده سابق) وفرزند آيت الله مرحوم حاج آقا شيخ عبدالجواد جبل عاملي است(يکي ازدو نفر ياروهمراه تحصيلي وعملي شهيد محراب اشرفي اصفهاني درقم وکرمانشاه که فرد سوم مرحوم امام سدهي است). ايشان از زمان کودکي خويش تا هنگام شهادت شهيد محراب- به ويژه اعزام هيأت علمي مأمور از طرف آيت الله العظمي بروجردي به کرمانشاه -خاطرات ونکات تاريخي مهمي را در ذهن دارد.
اولين تصاويري که از شهيد محراب درخاطرداريد،مربوط به کدام دوره است؟
با شهيد حاج آقا عطاء الله اشرفي اصفهاني ايشان با پدرما-مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملي- ارتباط ومعاشرت داشتند. به همين سبب،ارتباط ما هم با ايشان همواره برقرار بود.شهيد،درقم مرتب به منزل ما مي آمدند؛ همين طور در دوره اي که در حجره پدرمان، در مدرسه فيضيه قم، بودند .ابوي ما درمدرسه فيضيه، در طبقه فوقاني، حجره اي داشتند وحدود دو سال آقاي اشرفي وابوي بنده دريک اتاق ويک حجره ديگري درطبقه هم کف مدرسه فيضيه تهيه کردند وحدود بيست ويک سال در آن جا بودند. يادم مي آيد که دردوره کودکي گاهي به حجره ايشان مي رفتيم وبا توجه به اين که من کم سن و سال بودم، آقاي اشرفي احترام فراواني به من مي گذاشتند، چون اخلاق شان اين گونه بود که هميشه با تبسم وخوش رويي واحترام با همه افراد- حتي کودکان- برخورد مي کردند. آشنايي ما از آن زمان شروع مي شود. اگر بخواهيم تاريخ دقيق آن را بيان کنيم، درحدود پنجاه و چند سال- حدود سال 1336 شمسي- قبل مي شود.
آن موقع، شما چند سال سن داشتيد؟
به دبستان مي رفتم، شايد همان سن هفت، هشت سالگي بودم.
شما در آن حجره ومدرسه چه مدتي پيش پدرتان بوديد؟
ما ابتدا دراصفهان سکونت داشتيم، ولي بعد که به قم آمديم ما در منزل بوديم وپيش پدرمان نمي مانديم. ايشان براي درس وتحصيل به حجره مي رفتند و ما با والده در منزل بوديم. آيت الله اشرفي اصفهان، تقريباً مدت بيست وسه سال مدرسه فيضيه بودند وعلت عمده اين که منزلي اجاره نکردند وخانواده شان را به قم نياوردند، اين بود که ايشان از لحاظ مادي امکان آن را نداشتند، به همين علت هم، دراين مدت طولاني، درحجره به سر مي بردند وخانواده شان هم درخميني شهر اصفهان بودند که قبلاً به آن سده مي گفتند وفقط درايام تعطيل- مثل ماه رمضان، ماه محرم يا تابستان-سري به خانواده مي زدند وبقيه را درهمان حجره بودند.
ايشان به منزل شما رفت وآمد داشت؟
ما منزلي اجاره اي درقم داشتيم وچون با ابوي ما آشنايي داشتند، مرتب دررفت وآمد بودند.اوايل که با پدرم هم حجره بودند درخوراک وغذا شراکت داشتند، بعد هم مرتب دو طرف با يکديگر مراوده داشتند.
از آن مراوده ها ورفت وآمدها بگوييد.
آن چه به ياد مي آورم،خصوصيت تواضع ايشان بود و برخورد خوبي که با همه افراد داشتند. با همان حالت سادگي وبدون تجملات به منزل همه مي آمدند ودراتاق مي نشستند .از ويژگي هاي ايشان اين بود که با همه با احترام،خوبي وخنده رويي برخورد مي کردند. دراين مدت، شايد صد بار ما ايشان را ديديم که هميشه متبسم بودند.هيچ وقت من شهيد اشرفي اصفهاني را در حالت تندي وعصبانيت نديدم وخنده رويي از ويژگي هاي ايشان بود.
حاج آقا اشرفي،در درس بزرگان وعالمان آن دوره شرکت مي کردند. ابتدا به درس آيت الله حائري،آقاي صدر وآيت الله خوانساري که از مراجع آن زمان بودند مي رفتند و بعد هم مرتب در درس آيت الله بروجردي شرکت مي کردند. حاج آقا وابوي ما، از طرف آيت الله بروجردي، مسؤوليت امتحان از طلاب قم را بر عهده داشتند ودرکتاب خانه اي نزديک مدرسه فيضيه ممتحن بودند.
درزماني که ايشان وپدرتان ممتحن شدند، شما چند سال سن داشتيد؟
حدود يازده، دوازده ساله بودم، چون من از سال اول دبيرستان به کرمانشاه رفتم.گاهي اوقات، درمدرسه فيضيه، زماني که آيت الله خوانساري نمي آمدند،شهيد اشرفي اصفهاني به جاي ايشان نماز مي خواندند. چون آن زمان من نوجوان بودم، تنها چيزي که به خاطر مي آوردم،اين است که گاهي من به حجره ايشان مي رفتم يا ايشان به منزل ما مي آمدند يا با آقا زاده هاي شان- حاج حسين وحاج آقا محمد - که هم سن من بودند دوستي داشتيم وبه حجره شان در مدرسه فيضيه مي رفتيم.
شما با فرزندان ايشان هم کلاس هم بوديد؟
چون آن ها يکي، دوسال از من بزرگ تر بودند، لذا هم کلاسي نبوديم، ولي با پسر سوم ايشان- حاج احمد آقا- به يک مدرسه ملي مي رفتيم که ايشان يک کلاس از من پايين تر بودند؛ درهمان سه سالي که من درکرمانشاه با مرحوم ابوي و حاج آقا عطاء الله اشرفي با هم درمدرسه آيت الله بروجردي بوديم. از سال 1335 که آيت الله العظمي بروجردي، پدرما، حاج آقا اشرفي اصفهاني و فردي به نام امام سدهي را به حوزه علميه کرمانشاه فرستادند ومن درحدود سه سال درآن مدرسه علميه بودم ودرآن جا بيش از گذشته با آيت الله اشرفي اصفهاني آشنا شديم.
راجع به چگونگي فرستادن اين سه نفر از سوي آيت الله بروجردي به حوزه علميه کرمانشاه، چه مسائلي را به خاطر داريد؟
شما از همان ابتدا همراه ايشان بوديد؟
بله، از همان ابتدا. يادم مي آيد که آقاي فلسفي- منبري معروف - هم بودند وبيش از شصت، هفتاد نفري از طلاب را انتخاب کردند ورفتيم. دربين راه به هر شهري که مي رفتيم ، به دليل اين که از طرف آيت الله بروجردي رفته بوديم،از ما استقبال مي کردند. در شهرهاي مختلف، علما نيز از هيأت اعزامي استقبال مي کردند.
آن سه نفر وگروه طلاب با يکديگر حرکت مي کردند؟
بله، مثل يک کاروان. آقاي احسن بودند که تقريباً همه کاره آقاي بروجردي بودند، درکارهاي دفتري وبيروني ايشان که براي مرحله اول برنامه ريزي آن جا آمده بودند.
آقاي فلسفي به چه منظوري آمده بودند؟
ايشان براي سخنراني آمده بودند که شايد هفت، هشت روز درآن جا سخنراني کردند تا مردم جمع شوند وبه آن ها بگويند که اين طلاب ازطرف آيت الله بروجردي آمده اند. علماي کرمانشاه هم آمدند ودر مجموع، استقبال خوب بود.
دليل تأکيد آيت الله بروجردي برحوزه کرمانشاه چه بود؟
شايد علتش اين بوده که علماي خيلي محدودي درکرمانشاه بودند.هنگامي که وارد کرمانشاه شديم،گفتند که دراويش آمده اند، يعني تا اين حد با روحانيون وروحانيت بيگانه بودند وخيلي کم آن ها را ديده بودند.اين است که ضرورت وجود يک حوزه علميه درآن جا وتشويق افراد براي اين که به حوزه بيايند ودروس طلبگي بخوانند، براي ايشان يک امر مسلم شده بود، لذا اين سه شخصيت را که هر کدام استوانه بزرگي از حوزه علميه قم بودند براي اين کار به کرمانشاه فرستادند.
به اين ترتيب، ذهنيت مردم کرمانشاه نسبت به دين درهمان حد درويشي بود؟
بله،درهمين حد بود. البته چند نفر از روحانيون -مثل آقاي جليلي- اهل وساکن کرمانشاه بودند،ولي اين که افراد روحاني ومهم را در کوچه وخيابان ها ببينند خيلي کم رنگ بود. به همين سبب، ورود ما براي آن ها خيلي تعجب آوربود که يک اتوبوس ودوماشين سواري پراز روحاني را ببينند. همين کار آيت الله بروجردي، تحول فراواني را در کرمانشاه به وجود آورد وزمينه اي شد براي اين که عده اي از طلاب کرمانشاهي که اکنون عده اي از آن ها از بزرگان هستند -مثل آقاي ممدوحي از اساتيد بزرگ قم يا آقاي بخشي- از همان جا طلبگي را آغاز کنند.
زماني که علما درآن جا حضور پيدا کردند حوزه پا گرفت، برخورد فرقه هاي مختلف آن جا واهل سنت با اين موضوع چگونه بود؟
زماني که مي خواستيم وارد کرمانشاه شويم،صحنه يکي از شهرهاي سر راه ما به کرمانشاه بود که بعضي ها دراين شهر معروف به شيطان پرست بودند. در آن جا عده زيادي به استقبال ما آمدند. آقاي فلسفي درصحنه سخنراني اي کردند که همه درتعجب بودند که تا چه حدي سخنراني ايشان متناسب با اين جمع واعتقادات وگروهاي مختلف اهالي شهر است وجاذبيت فراواني را به وجود آورد.به خاطر اطلاعيه اي که درشهرآن را با بلندگو اعلام کرده بودند که آقاي فلسفي،سخنران معروف، از طرف آيت الله بروجردي مأمورند سخنراني کنند، مسجد بزرگ آن جا از جمعيت پرشده بود. يعني اين حرکت تبليغي درراه واز بدو ورود وجود داشت وبا همان سخنراني روشن گري براي مردم آغاز شد. آيا علما بحث هاي علمي با پيروان آن فرقه ها نکردند؟
نه،اغلب علماي شان راضي به بحث کردن نمي شدند، چون دراين بحث ها همواره علماي ما پيروز مي شدند.الان هم به همين صورت است وغالباً راضي نمي شوند با علما وبزرگاني که وارد برمسائل اعتقادي ما هستند،بحث کنند. شايد بعضي از علماي اهل سنت هم-به عنوان ديدار-به مدرسه آيت الله بروجردي آمدند، ولي به عنوان بحث نيامدند.
نقش آن سه روحاني،يعني شهيد اشرفي اصفهاني، پدر شما وامام سدهي در وحدت ميان شيعه وسني چه بود؟
قهراً وجود اين آقايان زمينه ساز اتحاد وانسجام بود، مخصوصاً زماني که آيت الله اشرفي اصفهاني در آن جا ماندند،سخنراني هاي بسياري کردند وبعد هم که حکومت اسلامي برقرار شد، اين کار وسعت بيش تري پيدا کرد، ولي درهمان زمان هم رفتار اين سه نفر از بزرگان به گونه اي بود که هيچ اصطکاکي با فرق ديگر يا اهل سنت پيش نمي آمد وکاري مي کردند که با اتحاد وانسجام توأم باشد، لذا بحث ودرگيري وصحبتي نبود وزماني هم که اهل ديگر فرقه براي ديداروملاقات مي آمدند،اغلب با احترام با آن ها برخورد مي کردند.
علت اين که مرحوم پدرتان پس ازسي سال ازکرمانشاه برگشتند چه بود؟
خودشان مي گفتند مادرشان راضي نيستند چون ازهمديگر دوربودندوبعدهم عوامل مختلفي دخيل بودند.شايد ديگرنيازي هم به ايشان درکرمانشاه نبود،چون آيت الله قديري هم آمدند وبه آن جمع اضافه شدند ودرآن محدوده وآن مدرسه نيازي به همه اين چهارنفربزرگوار نبود.به اين خاطر هم مرحوم امام سدهي،هم آقاي قديري وهم ابوي ما به تدريج به قم برگشتند.
مرحوم امام سدهي پس از پدر شما برگشتند؟
دقيقابه خاطر ندارم، ولي بازگشت شان نزديک هم بود.
پس از بازگشت پدرشما، مراودات شان با شهيد اشرفي به چه شکلي بود؟
ايشان زماني هم که مقامات بالا داشتند،باز هم ساده مي آمدند،درمنزل ما را مي زدند وبه داخل مي آمدند وبا ما صحبت و احوال پرسي مي کردند.گاهي شب درمنزل ما مي ماندند .با خانواده شان هم مي آمدند وارتباطات برقرار بود. تا همين اواخر هم اين رفت وآمدها ادامه داشت.يک روز درمنزل بودم که ديدم درمي زنند،دررا که باز کردم،ديدم آقاي اشرفي اصفهاني تک وتنها هستند ومي پرسند: ابوي نيستند؟ گفتم: بياييد داخل، يک چاي بخوريد تا ببينيم ايشان کي مي آيند. وقتي وارد شدند، ديدم که به همان حالت هاي سابق وساده زيست هستند.
ابوي ما هم همين طور بودند ودر دوران طلبگي سختي ومشکلات فراواني را تحمل کردند.خود ايشان هم گاهي نقل مي کردند که من چه در ده سالي که دراصفهان درس مي خواندم وچه در بيست و سه سالي که درقم بودم، با چه صدمه وسختي هايي امرار معاش مي کردم. وقتي ما به حجره ايشان درقم مي رفتيم، با وجود اين که سرمايه محصلان و روحانيون کتاب است، ولي ايشان چند کتاب بيش تر نداشتند. توان اين که بخواهند کتاب بخرند نداشتند وبرخي کتاب هاي شان هم کتاب هاي وقفي بود.اغلب، براي مطالعه، به کتاب خانه مدرسه فيضيه مي رفتند .کف اتاق شان حصير پهن بود. تمام وسايل آن اتاق يک قيمت ناچيزي داشت ومالي که داراي ارزش زيادي باشد، نداشتند. تا اين اواخر هم همان زندگي ساده را داشتند. درکرمانشاه هم خانه اجاره اي کردند تا اين که عده اي آمدند وبراي شان خانه اي خريدند.
ازخاطرات کرمانشاه بيش تر بگوييد.
درابتدا آقاي اشرفي درهمان حجره مدرسه آيت الله بروجردي بودند وپس از آن هم به همراه ابوي به منزل ايشان مي رفتيم.مرحوم امام سدهي اول بار خانواده را مي آوردند،ابوي ما قدري بعدترو آيت الله اشرفي اصفهاني ديرتر منزلي اجاره کردند وخانواده شان را آوردند.درهمان موقع، بيش تربا پدرم ارتباط داشتند. البته خانواده ايشان هم با والده ما رابطه زيادي داشتند، خانم بسيارخون گرم، خوش بيان وخوش برخوردي داشتند.بچه که بودم، خانواده ايشان وقتي مرا مي ديدند،احوال پرسي واستقبال فراواني مي کردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}