حجاب و استحكام خانواده
حجاب از زواياي متعدد و مختلفي قابل طرح و بررسي است. حجاب از احكام فرعي دين است؛ يعني جزء دستورالعملها و قوانيني است كه در دين اسلام طراحي شده است. اهداف و كاركردها و فوايدي براي حجاب يا به عبارت ديگر،
نويسنده:خانم دكتر علاسوند
حجاب از زواياي متعدد و مختلفي قابل طرح و بررسي است. حجاب از احكام فرعي دين است؛ يعني جزء دستورالعملها و قوانيني است كه در دين اسلام طراحي شده است. اهداف و كاركردها و فوايدي براي حجاب يا به عبارت ديگر، مصالحي براي آن وجود دارد. در خصوص بحث ارتباط حجاب و استحكام خانواده، ضرورت دارد مقدماتي را در ابتدا توضيح دهم. نخست، بايد خانواده را تعريف كنم. تعريف خانواده از اين جهت داراي اهميت است كه عليرغم وجودي كه خانواده به عنوان مجموعه از نظر مفهومي و مصداقي براي ما يعني كشورهاي شرقي يا كشورهايي با بافت سنتي يا كشورهايي با بافت اسلامي دارد، امروزه در سطح مطالعات دانشگاهي و آكادميك و در سطح آن اتفاقي كه در روزمرة زندگي انسانها، به خصوص در دنياي غرب، اتفاق افتاده مفهوم خانواده وضوح و روشني خود را از دست داده و مصداق خانواده دچار يك خطا شده است. مشكلاتي اتفاق افتاده كه در خانواده تأثير اساسي گذاشته است. منظور ما از اتفاق چيست؟ تعبيرهاي متعددي دربارة اين اتفاق وجود دارد. دانشمندان و جامعهشناسان غربي تعابير مختلفي از اين اتفاق دارند. اوين تافلر ميگويد: اتفاقي افتاده به نام «جبر تكنولوژي» دنيا به مرحلهاي از صنعتي شدن رسيده كه اين صنعتي شدن خانواده را در موقعيتي قرار داده كه ما ناچاريم آن را بپذيريم. خانوادة داراي تعريف از نظر مفهومي و داراي مصداقي كه در سالهاي پيش از دوران صنعتي شدن داشت، ديگر نخواهد بود. منظورش از جبر تكنولوژيك اين است كه صنعتي شدن پديدهاي است كه در سطح فرهنگ جامعه، روابط اجتماعي و برنامههاي متعدد تأثيرگذار بوده است. فقط زندگي ماشيني نشده، يعني فقط سختافزار به زندگيهاي ما انسانها وارد نشده؛ بلكه اين سختافزار و ماشينيزم، فرهنگي را وارد كرده است.
اين صنعتي شدن در روابط انسانها با يكديگر تأثير گذاشته است. ما ناچاريم به خاطر وجود اين پديده، سطحي از تغيير را در مفاهيم اساسي زندگي خودمان بپذيريم. تافلر ميگويد ما الآن وارد دنياي الكترونيك شديم، وارد دنياي مجازي اينترنت و كامپيوتر شديم. كلبة الكترونيك باعث ميشود سطح روابط انسانها از آن روابط ساده و بسيط وارد برنامههاي پيچيدهتري شود. از آثار مهم صنعتي شدن، كند كردن يا بيرنگ كردن يا بيمحتوا كردن روابط عاطفي در خانواده، علاقهمندي و آزمندي شديد زنان و مردان در كسب ثروت و ورود به بازار اشتغال است. يكي از لوازم بزرگ صنعتي شدن كه در زندگي زنان نقش دارد پديدة ارضاي غرايز بدون داشتن فرزند است. اكنون زنان ميخواهند در پديدة كنترل مواليد، خودشان كنترل كامل داشته باشند و بدون اينكه مادر بشوند بتوانند زندگي متأهلي داشته باشند؛ ميخواهند روابط جنسي آزاد داشته باشند. اين اتفاق افتاد. اين صنعتي شدن آثارش در بلوك غرب و شرق فرق ميكند؛ يعني در كشورهايي كه حكومتش ليبراليستي است با كشورهايي كه حكومتش سوسياليستي است دقيقاً دوگونه اثر متفاوت در زندگي زنان داشته است. در حال حاضر، اين شرايط را اگر روي هم انباشته و انبار كنيم به وضعيتي ميرسيم كه خواه ناخواه در خانواده اثر جدي و مؤثري خواهد گذاشت. يكي از آن اثرها اين است كه انسانها به گونههاي مختلف برقراري ارتباط روي آوردند.
اين رابطهها ممكن است رابطههاي غريزي باشد؛ يعني محور اين رابطه، غريزه باشد. ممكن است محور اين رابطه، عاطفه باشد. از اين رو، خانوادههاي متعددي شكل ميگيرند؛ خانوادههايي تك والد كه فقط شخص ميخواهد رابطة عاطفي خودش را حفظ بكند و به دنبال ارضاي غرايز نيست. پس صبر ميكند به گونهاي كه در زحمت و دردسر نيفتد صاحب فرزند بشود.
ممكن است اين رابطه خيلي منحصر به فرد باشد؛ مثل رابطة دو همجنس. امروز در كشورهاي اروپايي و آمريكايي به طور روشن از روابطي صحبت ميكنند كه بين دو همجنس برقرار ميشود. در نتيجه، تصميم گرفته شد براساس تغييراتي كه در فرايند زندگي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي بشر رخ داد، گونههاي مختلف خانواده را تعريف كنند؛ يعني روابط را تعريف كنند. آن وقت طبيعي است كه ما بايد يك سري حواشي و مسائل جانبي را تغيير بدهيم تا كل سيستم با گونههاي مختلف خانواده جور در بيايد. بعضي از جامعهشناسان غربي اعتقادشان اين است كه تغييراتي كه در سطح خانواده رخ داد به مراتب سريعتر بود نسبت به تغييراتي كه در هنجارها و اصول اخلاقي پذيرفته شده جوامع رخ داد؛ يعني به آن سرعتي كه خانوادهها تغيير مسير دادند به همان سرعت اصول اخلاقي خانوادهها تغيير نكرد، اصول اخلاقي جوامع تغيير نكرد. در قديم، رابطة بين دو همجنس يا رابطة خارج از روابط مشروع در بسياري از فرهنگها به عنوان ناهنجار اخلاقي شمرده ميشد. از اين رو، سي – چهل سال پيش، جامعهشناسان غربي پيشنهاد دادند براي اينكه اين گونههاي مختلف خانواده احساس سرشكستگي و گناه نكنند و رابطة خودشان را رابطة غلط ندانند يا مثلاً اگر يك مادر براي پيشرفت شغلي سقط جنين ميكند، خودش را مجرم نداند، هنجارها و اصول اخلاقي خودمان را تغيير بدهيم تا اين افراد در اين جوامع احساس ناراحتي نكنند. يعني به اين فكر نميكنند كه خانوادهاي با يك تعريف روشن و ثابت و يك سري خواستها و اهداف معين به نام خانوادة طبيعي وجود دارد كه در آن رابطة بين يك مرد و يك زن به پشتوانة قانون يا شريعتها برقرار بشود و به عنوان تنها هستة پذيرفته شدة قانوني حق حيات داشته باشد. اصلاً به اين مسائل فكر نميكنند. آنان معتقدند گونههاي مختلف روابط در خانواده را بايد بپذيريم. اين بدين معنا حتماً خوب بوده كه اتفاق افتاده. ممكن است بعضيها هم مثل اوين تافلر معتقد باشند كه اصلاً خوب نيست.
برخي در كتابهاي خودشان تصريح كردهاند كه خانوادة سنتي خوب بود اما اكنون جواب نميدهد؛ چون افراد ناچارند به ازدواجهاي پياپي و طلاقهاي پياپي بيانديشند، ناچارند به انواع رابطههاي متعدد بيانديشند. در نتيجه، اتفاقي كه خواهد افتاد اين است كه بايد اخلاق و قوانين متناسب با اين گونههاي مختلف خانواده تغيير بكند. بنابراين، در حال حاضر، خانواده در دنيا از نظر تعريف و مصداق، در يك حالت سيّاليت و عدم ثبات به سر ميبرد كه تقريباً مرزهاي شناخت آن در دنيا مشكل ميشود. از اين رو، در اسناد بينالمللي به جاي تعبير خانواده سعي ميكنند از تعبير چهار ديواري كه در آن زندگي ميكنند استفاده بكنند كه ميتواند شامل گونههاي مختلف برقراري ارتباط باشد. در الميزان مرحوم علامه طباطبايي آمده كه هدف اصلي و منحصر به فرد ازدواج، ابقاي نسل است. اين مسئله در دنيا دچار چالش است. ميگويند نه، ما به شما نمونه ميدهيم از ميليونها افرادي كه خانواده تشكيل ميدهند كه از اول به هم تعهد ميدهند كه هيچوقت بچهدار نشوند؛ يعني ابقاي نسل اصلاً هدف آنان نيست.
مسائل به آن صراحت و سادگي كه ما در اين شرايط در موضوعات مختلف الآن داريم فكر ميكنيم در دنيا نيست. بنابراين، وقتي داريم راجع به خانواده بحث ميكنيم، ابتدا بايد به يك تعريف اجمالي و متفق العمل راجع به خانواده برسيم. سپس رابطة بحث خانواده را با مفاهيم مختلف، از جمله بحث حجاب، تعيين بكنيم. ما تصميم ميگيريم كه خانواده را داراي بافت طبيعي بدانيم نه يك بافت تاريخي كه به مرور زمان بر حسب شرايط ممكن است مدلهاي مختلف را بپذيرد. در حال حاضر، اين اتفاق افتاده؛ يعني انسانها به گونههاي مختلف و به اغراض مختلف تشكيل يك چهار ديواري ميدهند و اسمش را ميگذارند خانواده و كل سيستمهاي موجود اطلاعرساني و خبر سازي مثلاً فرهنگي هم در راستاي ترويج همين تفكر است؛ اما ما اعتقادمان اين است چيزي كه اهداف اساسي و تكويني را - كه در نهاد خلقت وجود دارد - تأمين ميكند، همان خانوادة طبيعي با بافت معيّن خودش است. شايد به همين دليل است كه ما ميبينيم با وجود همة تغييراتي كه در سطح فرهنگ جوامع رخ داد، با وجود تمام تحولاتي كه در سطح زندگي زنان رخ داد، با وجود پيدايش گونههاي مختلف خانواده در دنيا، هنوز خانوادة سنتي؛ يعني خانواده متشكل از پدر، مادر و فرزند، خانوادهاي است كه مادر خانواده، خانهدار است و هنوز خانوادة سنتي به عنوان يكي از اقسام موجود و پذيرفته شده در تمام جوامع غربي و شرقي، حيات دارد؛ يعني با وجود اينكه تمام شرايط مساعد تحول در گونههاي مختلف خانواده هست باز هم خانوادة سنتي وجود دارد.
ويليام گردر در گزارش خود از وضعيت خانواده ميگويد: بسياري از مردم تصور ميكنند در نظامهاي ليبراليستي خانواده با تهديد بيشتري موجه است، ولي قضيه برعكس است؛ يعني در كشورهايي با نظام سوسياليستي، خانوادهها مورد تهديد بيشتري هستند؛ چون نظام سوسياليستي گرچه جمعگراست، ولي منظورش از جمعگرايي، جامعهگرايي است، نه هر تجمعي مثل تجمع خانواده. يعني هر كدام از افراد خانواده به عنوان يك مهرة توليد در عرصه و چرخة كار براي دولت شناخته ميشوند. از ابتدا كه بچهاي در خانواده به دنيا ميآيد به خانواده و آن بچه تفهيم ميشود كه قبل از اينكه اين بچه، بچة شما باشد فردي از اجتماع كلي است كه براي آن اجتماع كلي كار ميكند. طبيعتاً چيزي به نام خانواده كه بخواهد از اقتدار خودش، از قدرت دورانديشي خودش استفاده كند، اعضاي خودش را تحت پوشش بگيرد و از آنان در مقابل اجتماع محافظت بكند، جانبداري بكند، آنان را احياناً تهديد يا تشويق كند، اين چنين اقتداري براي خانواده در نظام سوسياليستي وجود ندارد. ايشان ميگويد در سوئد، بالاترين تهديدها به سمت خانوادههاست.
در خانوادة سنتي، يعني خانواده هايي كه دو نفر به عنوان پدر و مادر حاضرند ولي نان آور خانواده فقط يك نفر است، يعني فقط پدر، علي رغم تصوري كه در مورد نظامهاي ليبراليستي اينگونه است كه هركسي كه شاغل باشد بايد ماليات بر درآمد بدهد، يعني دو نفر شاغل را كنار هم بگذاريم كه وقتي ازدواج كردند به جاي اينكه ثروتشان بيشتر بشود كمتر ميشود، به خاطر اينكه بايد در اين شرايط جديد مالياتهاي بيشتري بپردازند، اما در كشورهاي سوسياليستي براي خانوادهاي كه يك نانآور دارد مشكلات بيشتري ايجاد ميشود يعني خانهاي كه در آن خانه فقط پدر ناناور و شاغل است و در آن خانواده حضور دارد و مادر خانهدار است به جرم اينكه اين خانواده بافت سنتي دارد بايد بيشتر به دولت بها بپردازد؛ مثل اينكه يك عنصر انگل در آن خانواده است يا عنصر مضرّ براي اجتماع در آن خانواده است. عليرغم اينكه آمار نشان ميدهد كه در سوئد در بيشتر فاكتورهاي مربوط به خانواده و ارزشها و اصول، از همة كشورها وضعيت وخيمتري دارد و تمام شمشيرها براي خانواده به رو بسته شده، اما در همان بافت هم درصد قابل توجهي خانوادة سنتي وجود دارد. اين نيست مگر به خاطر اينكه ريشة خانوادة قديمي در طبيعت بشر است و اگر بشر به سمتي برود كه از اين نهاد فاصله بگيرد به دليل شرايط مختلف محيطي باز به اين سمت برميگردد. وقتي ميخواهيم رابطة حجاب را با بحث خانواده مشخص كنيم بايد تعيين كنيم كه راجع به چه خانوادهاي صحبت ميكنيم و براي ما خانواده چه مفهوم يا مصداقي دارد.
مطلب بعد اين است كه ما به چيزي به نام پايداري خانواده ميانديشيم يا نه؟ بحث حجاب طبيعتاً كم كم داخل اين فضا معنا پيدا ميكند. اصول ليبراليسم، خواه ناخواه وارد زندگي ما ميشود. در يكي از سفرهايم به آمريكا، يكي از ايرانيان از من پرسيد: ما چه كار كنيم كه در اين فضا فرزندانمان آن زمينههاي اساسي و آن عرق شرقي و ديني خودشان را از دست ندهند. در آن محيط، حفظ هويت خيلي مشكل است، چون سيستم ليبراليستي است. در اين سيستم، همه چيز طراحي شده؛ اخلاق، فرهنگ، سياست، حتي دينداري، همه چيز سكولار است. يعني اگر كسي بخواهد ديندار باشد بايد فضاي ديانت را از زندگي خودش جدا كند. خيلي مشكل است كه انسان بخواهد براساس يك انديشة ثابت و پايداري زندگي بكند. به آن شخص عرض كردم شما وقتي وارد خانه خود ميشويد توقع داريد براساس اصول ليبراليسم، كسي مزاحمت ايجاد نكند، كسي آزادي ديگري را مورد مخاطره قرار ندهد، چيزي به نام سلسله مراتب وجود ندارد، هركس كه داخل خانه شد، داخل اتاق خصوصي خودش ميرود در آنجا همه چيز هست؛ يعني كمتر بهانهاي براي بيرون آمدن و سؤال كردن از پدر و مادر و خواهر و برادر پيدا ميكند. اين فضا در واقع خانه نيست؛ يك چهار ديواري متشكل از سوئيتهاي مختلف است. هركس وارد سوئيت خودش ميشود. غذاها آماده است. آن سفرة متمركز كه براساس سليقههاي مادرانه شكل ميگيرد و افراد خانواده بنا به بهانهاي دور هم جمع ميشوند در آن سيستم وجود ندارد. طبيعي است اگر در آن سيستم هضم بشويم خود به خود در آن فرهنگ غرق ميشويم. اصول تفكر ليبراليسم، عدم مزاحمت افراد براي همديگر است، اصالت عدم درد است، اصالت عدم رنج است، اصالت لذت است. ما در خانوادهها و زندگيهاي شرقي و اسلامي خودمان هم اگر مبتلا به چنين وضعيتي هستيم، زندگي ليبراليستي داريم. يكي از بحثهايي كه در اصول ليبراليسم است اين است كه انسان براساس مفهوم اصالت لذت، دليلي براي رنج كشيدن ندارد. اين مفهوم در همه جا در زندگيهاي انسان غربي حاضر است.
انسانها دليلي ندارند كه چيزي به نام كمال و حلم و بردباري را تجربه كنند. براي چه چيزي بردبار باشند؟ انسان وقتي بردبار ميشود كه به اصول اخلاقي جمعي پايبند باشد كه او را وا دارد كه به خاطر ديگري سكوت كند. يا گذشت كند، يا به خاطر پايداري نهاد خانواده از حقوق فردي خودش بگذرد. اينها اساساً در فرهنگ ليبراليستي پذيرفته نيست. تحمل و صبر و گذشت و اصول اخلاقي جمعي به اين معنا كه افراد به اوج فداكاري برسند، چون مادرند به اوج محبت برسند، چون پدرند به اوج گذشت و خدمت برسند، بيمعناست. پس دليلي براي پايداري وجود ندارد. ما بايد مشخص كنيم موضعمان در مورد خانواده چيست؟ ما به پايداري ميانديشيم يا نه؟ در آن فضا بچهها اجازه دارند يا اصلاً بايد به خاطر انجام تجارب شخصي بعد از هيجده سالگي از خانوادههايشان جدا بشوند. در اسلام، قانون حضانت هم اين را ميگويد. در اسلام، طبق قانون حضانت، دختر بعد از نُه سال و پسر بعد از هيجده سال مسئوليتي را متوجه والدين از نظر قانوني نميكند كه حتماً به بچه رسيدگي كنند. طبق قانون حضانت اسلامي، بچهها بعد از تمام شدن سن بلوغ، تكليفي را از نظر قانوني متوجه والدينشان نميدانند كه از آنان مراقبت كنند ولي اخلاق اسلامي به ما نشان ميدهد، قانون رحم بر صغار، بحث عشيره، بحث صلة رحم، همه نشان ميدهد كه گرچه قانون براي ما يك خطكشي ميگذارد كه ما ميتوانيم به استناد قانون بگوييم به ما چه، به شما چه، به ديگري چه، ولي اخلاق و تديّن و دينداري به ما ميگويد كه ما بايد براي همديگر و به خاطر همديگر و براي حفظ نهاد اجتماعي عمل كنيم. پس ما راجع به خانوادهاي با تعريف روشن كه بر مبناي اصل پايداري شكل گرفته ميخواهيم صحبت كنيم، اما رابطه بحث حجاب با اين مسئله چيست؟ انسان در مراحل مختلف رشد، ظرفيتهاي درونياش شكوفا ميشود. مثلاً در يك سني عواطفش بروز ميكند و در يك سني غرايزش بيدار ميشود. در يك سني دستگاه خلقت و عقلانيتش شكوفا ميشود. طبيعي است كه به مناسبت اين مراحل، زمينههاي مختلفي براي اينكه خوب باشد يا بد باشد، پيدا ميكند. در هر مقطعي از اين مراحل، انسان ميتواند تحت هر شرايطي و به هر دليلي، موجودي به شدت قانونگريز يا موجودي به شدت قانونپذير و مطيع باشد.
انسان اين طوري است. هيچ وقتي نشنيدهايم و نخواهيم شنيد كه روزي مثلاً در يك جهش ژنتيكي فرض كنيد زنبورهاي عسل تصميم بگيرند چيزي كه تعريف زنبور عسل به او بسته است كه توليد عسل است از آن دست بكشند؛ ولي انسان موجودي است قانونگريز يا قانونپذير، يعني گاهي وقتها ميتواند آن قدر قانونپذير باشد كه در زندگياش حتي مرتكب يك مكروه هم نشود يا اينكه آن قدر قانونگريز باشد كه در تمام زندگياش يك واجب را انجام ندهد و يك حرام را ترك نكند يا تمام قوانين اجتماعي را زير پا بگذارد. استحكام خانواده به عناصر مختلفي مرتبط است. يكي از اين عناصر بحث پوشش و حجاب است. در بحث پوشش و حجاب، موضوعات متعددي مطرح است. از مهمترين موضوعات، فلسفة پوشش و حجاب. برخي ميگويند: «الانسانُ حريص علي ما مُنِع»، انسانها نسبت به آنچه كه ممنوع ميشوند حريصانهتر و آزمندانهتر دنبالش ميروند و علاقهمندتر هستند. بسياري از مدافعان حجاب اين مسئله را رد ميكنند و ميگويند جوامع غربي كه خيلي فضا آزاد است هنوز اين آزمندي وجود دارد. من ميخواهم بگويم اين قاعده درست است، يعني الانسان حريص ما منع. اين جزء برنامههاي فطري يا غريزي خداوند است كه انسان اين حالت را داشته باشد كه براي آن چيزي كه منع ميشود حرص و آزمندي داشته باشد.
اگر انسان از آن چيزي كه او را به يك حركت و يك واكنش سوق ميدهد خالي باشد اين انسان با يك تكه سنگ هيچ تفاوتي ندارد. شما تصور كنيد انساني را كه از نظر ذهني دچار مشكل است، يعني عقب مانده است يا از نظر مغزي دچار مشكل است، مراكز مهم مغز كه او را نسبت به كنشهاو عوامل بيروني محركها حسّاس ميكند و عكسالعمل نشان ميدهد، از تمام آن كنشها خالي است؛ مثلاً كسي به او توهين ميكند، درك نميكند كه به او توهين شده و واكنش نشان نميدهد. به او ميگويند تو ديشب وارث يك ميليارد تومان پول شدي، اصلاً عكسالعملي نشان نميدهد. طمع و حرص و مال خواهي در وجود او نيست. نسبت به اين كنش، هيچ واكنشي ندارد. شما اين انسان را تأييد نميكنيد. انسانها بايد در درونشان عواملي باشد، زمينههايي باشد، فعاليتها يا انفعالهايي باشد كه آنان را نسبت به محركهاي بيروني فعال كند. انسانها به يكديگر جذب ميشوند، چون ميل غريزي و جنسي دارند. انسانها نسبت به آن چيزي كه منع ميشوند حريص هستند.
آيا اينها بد است؟ خوب است. لذات دو بخشاند: لذات معنوي و لذات مادي. به ما نگفتند اگر در نماز، حالت معنوي به شما دست داد، اشك شما سرازير شد، ديگر بس است، ضرر دارد، ديگر نميخواهد در نماز اين حالت به شما دست بدهد. اگر مثلاً در ماه مبارك رمضان يك شب احيا گرفتيد، احساس بهجت معنوي كرديد، ديگر بس است و نميخواهد ماه رمضان سال بعد چنين حالتي به شما دست بدهد؛ اما در لذات مادي، ايستگاه داريم، آستانه داريم. دستورالعملهاي ديني آمدند اين آستانه را نگه دارند؛ يعني براي ما يك سوپاپ گذاشتند. اين سوپاپ، سوپاپ اطمينان است. به ما گفتهاند اگر كسي ميخواهد غرايز خود را تأمين كند، بايد غرايز خود را در يك برنامة انحصاري تأمين كند؛ يعني در خانواده. در روابط، يك جور هنجار و اخلاق جنسي داريم كه متأسفانه بسياري از افراد از آن با خبر نيستند. دستورالعملها، مستحبات و واجباتياند كه دربارة مسائل جنسي وارد شدهاند. زن و شوهرها بايد به اين مسائل آگاه باشند و آنها را رعايت كنند. به ما دستور داده شده چگونه عمل كنيم تا همواره احساس لذت و رضايت كنيم. اگر انسانها اين آستانه را نگه ندارند، چيزي به عنوان لذت ديگر وجود نخواهد داشت؛ چون ذائقة آنها دچار مشكل ميشود و ذائقة آنها چيزي به نام لذت را نميفهمد. انسانها بدون پاي بندي به چهارچوب ازدواج، چيزي به نام عشق را تجربه نميكنند، غريزه را تجربه ميكنند، عنصر معنوي خانواده كه عشق است را تجربه نميكنند، فقط با هم هستند تا غرايز خود را تأمين كنند. هرگونه رابطة عشقي و غريزي هم كه به وجود ميآيد، به قول روانشناسان يك دورة به شدت رمانتيك دارد. بسياري از ارتباطات يك سال عمر دارد. يك سال اول كه آتش علاقه فروكش كرد و آن جبنة رمانتيك كه تمام شدند، نيازي به خانواده نخواهند داشت. بنابراين، حدي براي آستانة اين رضامندي وجود دارد. دو بچه را با هم مقايسه ميكنيم. بچة اول كه از خانوادة معمولي است، گاهي براي او يك عروسك به قيمت 500 تومان ميخرند. اين بچه ساعتها و روزها با اين اسباببازي مشغول است.
او را مقايسه كنيم با بچهاي كه همه چيز در اختيار اوست و همه نوع عروسك در اطرافش هست ولي احساس لذت نميكند. بعضي پدرها و مادرها سعي ميكنند همه چيز را براي فرزندان تأمين كنند. با اين كار ذائقة آنان را از بين ميبرند و فرزندان احساس لذت نميكنند، چون آستانة رضامندي آنان را بالا ميبرند. اين مثال را براي اين زدم كه حجاب باعث ميشود سطح آزمندي انسانها تا سرحد بينهايت تأمين نشود؛ يعني حد ميگذارند. همة مردها و زنها حرص دارند كه از يكديگر بهرهمند شوند، برايش حد ميگذاريم. زنها دوست دارند از نظر عاطفي بهرهمند شوند، برايش حد ميگذاريم. مردها دوست دارند با ديدن كسي لذت ببرند، برايش حد ميگذاريم. بايد نگاهش را كنترل كند. بايد اين حجاب و چادر زنان را در سطح اجتماعي بپذيرد. رابطة زن و شوهر در محدودة رابطة خانواده، جنسي است، براي يكديگر موضوع جنسي هستند، اما در فضاي اجتماعي، اين چنين نيست. حجاب به استحكام خانواده كمك ميكند. شهيد مطهري بحثي دارد كه هر چه زمان ميگذرد بحث ايشان كهنه نميشود. ايشان در كتاب مسئله حجاب ميفرمايد شما دو جامعه را در نظر بگيريد كه در يكي از اين دو جامعه رابطه به شدت آزاد است و افراد تا ميآيند به سني برسند كه تصميم بگيرند در آن سن ازدواج كنند گونه هاي مختلف از مردان و زنان را تجربه ميكنند و با آنان رابطه دارند. اين جامعه را مقايسه بكنيد با جامعهاي كه افراد آن جامعه همواره در تب و تاب ازدواج هستند، چون در آن روابط محدود است و استفادههاي غريزي ممنوع است. بايد توجه داشت که حجاب، يكي از عوامل پايبندي خانواده است. ما خانوادههايي را سراغ داريم كه در آنها زن حجاب دارد اما پايبندي در آن خانواده نيست. حجاب يكي از مسائلي است كه ميتواند استحكام خانواده را تأمين كند.
عوامل متعدد ديگري هم وجود دارد؛ مثل پايبندي و حياي مردان. پس: 1. اگر گونه هاي مختلف خانواده در جامعهمان رواج پيدا كند فقط به خانواده مشروع ميانديشيم؛ فقط به خانواده طبيعي ميانديشيم؛ 2. به پايداري خانواده ها مي انديشيم؛ يعني برايمان مهم است که خانواده به هر وسيلة ممكن و مشروع حفظ بشود و ثابت بماند؛ 3. معتقد هستيم كه دستورالعملهاي مشروع ديني در حفظ پايبندي خانواده مؤثر است، از جمله پوشش. بايد بدانيم كه نقش حجاب در جامعه باعث مي شود آستانة رضامندي افراد پايين نگه داشته بشود؛ يعني در يك جامعهاي كه حجاب در آن جامعه يك عرف است، يك هنجار است، روشن است كه كنار رفتن كمي روسري و كنار رفتن آن پوشش و حجاب لذت ميآورد، بهجت و علاقه مندي ميآورد؛ ولي در جامعهايي كه پوشش وجود ندارد هيچ چيز در آن جامعه لذت آفرين نيست؛ لذت و ارضاي غرايز يكي از زمينه هاي مهمي است كه انسانها به خاطرش ازدواج مي كنند و تشكيل خانواده مي دهند و همواره اين علاقهمندي در آنها است. اگر انسانها به خاطر ارضاي غرايز و تامين عواطف ازدواج مي كنند و اگر اين مسئله با مسئله پوشش و حجاب ارتباط مستقيم دارد قطعا ًحجاب در استحكام خانواده مؤثر است . خانم توني گِرِد در كتاب «زن بودن» مينويسد: مخاطبان شبكة راديوييام اكثراً جوان هستند. آنان هميشه از من سؤال ميكنند ما نميدانيم چرا بعد از اينكه رابطهاي با كسي برقرار كرديم هرچه منتظر ميمانيم آن شخص از ما درخواست ازدواج نميكند و ما اگر اين ريسك را بكنيم و درخواست ازدواج بكنيم با پذيرش او مواجه نميشويم. من در پاسخ ميگويم روشن است كه پيشنهاد شما را براي ازدواج نميپذيرد. در هيچ زماني همجنسان ما يعني زنان به قدر امروز بدبختتر و از حقوق بيگانهتر نبودند؛ چون نهاييترين رابطه را برقرار ميكنند كه طرف مقابل آنها يعني مردانشان كمترين تعهدي را به آنها نپرداختند و روشن است كه اگر يك شخص بتواند از نهاييترين رابطه بين زن و مرد، بدون پرداختن تعهدي به طرف مقابل استفاده كند دليلي براي ازدواج كردن و پرداختن ماليات به دولت و پرداخت نفقه به خانواده و تحمل مشقات براي نگهداري فرزند ندارد. پرسش و پاسخ پرسش: آيا روابط نامشروع در خانوادة سنتي پيدا نميشود؟ پاسخ: منظور ما از خانوادة سنتي، خانوادهاي متعادل و سالم است. ما از اين خانواده دفاع ميكنيم. مشكل اصلي هم اين است كه ما فكر ميكنيم ضوابط و خطكشيهاي قانوني ميتوانند مشكلات ما را حل بكنند. به هيچوجه اين طور نيست. قانون در برخي از سيستمهاي خيلي پيشرفتة دنيا كه به شدت قانونگرا هستند نقض ذاتي دارد، يعني قانون نميتواند سعادت را سامان بدهد. مشكل اينجاست كه ما نهاد دين را به عنوان يك ضرورت در زندگي خودمان و فرزندانمان دروني نميكنيم. دينداري اگر دروني نشود يعني از حد شعائر و ظواهر احكام به باطن اعتقاد و باورهاي افراد نفوذ نكند روشن است كه اين نتيجه و اين ثمر را براي افراد نخواهد داشت.
پرسش: آيا آرايش خفيف و كمرنگِ تقريباً نامعلوم مشكلي در حجاب ما ايجاد ميكند؟ پاسخ: آرايشي كه نامعلوم است براي چه صورت ميگيرد؟ زنان آرايش ميكنند كه ديده بشود. پس اگر اين فايده را نداشته باشد آرايش كردن معقول نيست. آرايش بر طبق فتواي مراجع، ممنوع است. پرسش: آيا پوشيدن لباسها و مانتوهاي رنگي و تنگ در زير چادر اشكال دارد؟ پاسخ: چند مسئله اينجا وجود دارد. يكي از مسائل مهم اين است كه بين لباس و حجاب بايد تفكيك قائل شويم. انسان لباس را براي اغراض گوناگون ميپوشد؛ لباس را براي محافظت از سرما و گرما ميپوشد، براي اين ميپوشد كه زيباتر شود. خيلي از افراد لباس ميپوشند براي اينكه لباس براي آنان يك آرايه است. لباس گاهي اوقات با شخصيت فرد مرتبط است؛ مثلاً ديپلماتها لباس مخصوص ميپوشند.
حجاب، فقط يك فلسفه بيشتر ندارد؛ پوشاندن زيباييها و كم كردن عناصر و كنشهاي تحريك جنسي. از اين رو، هرگونه تلاش در راستاي جذابسازي حجاب، مخالفِ فلسفة آن غلط است. هرگونه تلاش در جهت رهاسازي پوشش مغاير فلسفه پوشش است. مطلب ديگر اينكه بايد بين بحث حجاب، مد و لباس تفكيك كرد. اگر هم افراد اجتماع تابع مد باشند روشن است كه كسي به برنامهريزي اجتماعي، طراحي و هدفگيري اجتماعي نميانديشد؛ چون به شدت گرفتار است. به قول نويسندهاي سه گروه از زنان خيلي بهره ميبرند: 1. كساني كه اين بدنها را به تيغ جراحي مي سپارند (جراحان زيبايي)؛ 2. كساني كه اين بدنها را مي آرايند (صاحبان صنعت وسايل آرايشي )؛ 3. كساني كه به اين بدنها لباس مي پوشانند (صاحبان مد). اينها بهرة خودشان را از اين زنان مي برند. ميگويند از اول خلقت، مد گرايي وجود داشته است. من نفهميدم كه اين طنز است يا واقعي است. انسانها معمولاً با برگ درخت بلوط براي خود تنپوش درست مي كردند و كسي پيدا شد و مثلاً با برگ درخت چنار براي خود تن پوش درست كرد. حالا اين اگر طنز است يا راست، به هر حال يك چيزي را نشان مي دهد كه هميشه مد گرايي بوده است. انسان اگر تابع مد باشد، به مسائل متعالي كمتر مي انديشد. محيط تحصيلي بايد از ساير فضاهاي ديگر تفكيك بشود. شما اگر در محيط تحصيلي پروندة سادگي را مختومه اعلام كنيد، به همان مقدار افت پيشرفت تحصيلي خواهيد داشت.
در اسلام راجع به لباس زياد حرف زده شده است. همة اين حرفها راجع به حجاب نيست. مثلاً ما چيزي داريم به نام « لباس شهرت » كه ممنوع است. چيزي كه انسان را متمايز و خاص ميكند و او را به نوعي در واقع، نورم شكن نمايش مي دهد، ممنوع است. لباسهاي زنانه براي مردان و لباسهاي مردانه براي زنان جايز نيست؛ چون لباس با آن شاكلة دروني انسان ارتباط دارد. شما در نظر بگيريد در خانوادهاي كه مقيد است حتماً تن دختر بچهاش از كودكي لباس اسپورت و پسرانه باشد، شما ميبينيد به طور خيلي واضحي اختلاف جنسي در آن دختر شكل مي گيرد و وقتي كه بزرگ ميشود نميتواند آن طنازيهايي كه لازم است به عنوان جنس مونث نشان بدهد انجام بدهد. لباس با شأن ما هم ارتباط دارد. انسان بايد بپذيرد که بين شأنش يا شغل و صنفش با لباسش رابطهاي داشته باشد. مجموع اينها را كه روي همديگر ميگذاريم نشان ميدهد كه به هر حال يك مركز آموزشي يك سري دستورالعملها بايد داشته باشد؛ البته بعضي از محدوديتها معقول نيست.
بعضي اوقات ممكن است محدوديت هايي اعمال بشود كه روا نباشد . پرسش: چه كنيم كه زندگي ما شرقيها مثل غربيها نباشد و فرزندانمان از خانواده جدا نشوند ويا ما آنها را دور نكنيم و يا جوانان ما كه هيجده سال مي شوند از خانواده جدا نشوند ؟ پاسخ: خلاصه عرض ميكنم؛ ما از ابتدا از نيمه راه شروع نمي كنيم؛ يعني ما زماني كه شخص دلايل مختلف دروني و بيروني براي عدم مطابقت را از ما پذيرفته ، چيزي به نام مقولة تربيت ديني را شروع ميكنيم؛ در حالي که اين اشتباه است. زماني تربيت ديني را شروع ميكنيم که چيزي را به نام سنتها و آداب به آنها تلقين كردهايم و آنها در موقعيتي سني و رشدي قرار گرفتهاند و ميگويند نه، اين اشتباه است. متأسفانه، نميخواهم بگويم که راهش بسته است، ولي خيلي مشكل است. بهترين سن براي اينكه ما اين اصول رفتاري معين و دلخواه را در فرزندانمان نهادينه كنيم سني است كه اصلاً فكرش را نميكنيم، و آن سن، سن شعور است. يعني زير هفت سال. يك حديثي را بعضيها اشتباه متوجه شدهاند كه پيامبر مراحل سن را تقسيم كردند، بعد فرمودند: بچهها هفت سال اول سرور هستند، كارشان نداشته باشيد. اين طور نيست. ما مهمترين و بزرگترين سن را كه در آن سن، بچه قابليت پذيرش را دارد، از دست ميدهيم.
بچه، بازي ميكند و مشغول بازي است و ما هم مشغول كارهاي خودمان هستيم. بعد در سنيني كه بچه - به تعبير اميرالمومنين (ع) - در درونش آرام آرام قسي مي شود، يعني زمينه پذيرش در آن از بين رفته و محيط او را بيشتر ميربايد در آن سن شروع ميكنيم، در حالي كه در سن زير هفت سال دورة بلاغت و زود باوري بچّه است؛ شما هر چه بگوييد باور ميكند؛ به همان سرعت كه غول و ديو و تاريكي را باور ميكند و ميترسد، به همان سرعت خدا، انبيا و پيامبران را هم باور ميكند و سنيني است كه گروه مرتبط با بچه، جز پدر و مادر شخص ديگري نيست. ما رها ميكنيم، بعد دچار مشكل ميشويم . پرسش: اگر زن و شوهر فرزند نخواهند و براي مقاصد ديگري ازدواج كند،مثل عشق به يكديگر و بهتر درس خواندن و به خدا رسيدن، اين خانواده تا چه قدر استحكام دارد؟ پاسخ: خانواده كاركردهاي مختلف ميتواند داشته باشد. افراد براي اينكه در كنار هم احساس ايمني كنند يا براي اينكه غرايزشان تأمين بشود ازدواج ميكنند. تأمين غريزه، هدف نهايي ازدواج نيست. دليلش هم خيلي روشن است.
غرايز به دلايل و عوامل مختلف بستگي دارد. زندگي هرچه جلو ميرود غريزه فوران بيشتر نميكند، بلكه افول ميكند. انسانها وقتي در يك رابطة صحيح نسبت به همديگر وظيفهشان را انجام ميدهند و راضي ميشوند به طور طبيعي اين جريان رو به قوت نيست، بلكه رو به ضعف است ولي وجود دارد. زن و شوهرهايي كه بچه نميخواهند خيلي زود احساس ميكنند كه خلائي در زندگي دارند؛ مخصوصاً زنان كه به طور طبيعي با فرزند دار شدن رابطهشان با حيات و زندگي و پويايي و سرّ زندگي تشديد ميشود. اين مسئله از نظر بحث روانكاوي هم كاملاً ثابت شده است. بنابراين استحكام خانواده بدون فرزند كمتر است. پرسش: حجاب كامل كدام است؟ پاسخ: در حجاب، يك سقف داريم و يك كف. كف حجاب در قرآن مشخص شده است. در سورة مؤمنون آمده است: «اي پيامبر، به اين زنها بگوييد كه اين مقنعهها را در جلو ببندند». حجاب در تمام اديان وجود داشته است. زنان ميخواستند در نماز عشاي پيامبر (ص) شركت كنند، عدهاي از جوانان مزاحم آنان ميشدند.
زنان خدمت پيامبر (ص) آمدند و عرض كردند: يا رسول الله ما علاقه داريم در نماز عشاي شما شركت كنيم اما عدهاي مزاحم ما ميشوند. پيامبر منتظر وحي شد. آيه نازل شد كه اي رسول ما، بگو به زنان با ايمان، به همسران خودت، كه اگر ميخواهند به حيا و عفت معروفتر و شناخته شدهتر باشند، جلباب بپوشند؛ تن پوش كاملي كه كل بدن را ميپوشاند. يعني اگر دنبال ايمني بيشتري هستند اين حجاب كامل را انتخاب كنند. بنابراين، مدل حجاب در قرآن آمده است. پس هر لباسي كه تمام بدن را بپوشاند، محرك نباشد و مفسدهآور نباشد، حجاب كامل است. البته يك حد اكثري هم برايش گذاشتند كه همان بحث جلباب است؛ ضوابط ديگري هم گفته شده؛ مثلاً خداوند فرموده است طوري صحبت نكنيد كه به شما طمع بكنند، درست است آن كسي كه به شما طمع مي كند، مريض است اما براي اينكه شما در معرض آسيب قرار نگيريد يا وقتي كه طمع مي كند ممكن است كه شما را در معرض انواع خشونت هاي جنسي قرار بدهد شما حجابتان را حفظ کنيد. يك حجاب كامل وجود دارد كه اين حجاب كامل، حجاب شخصيت مطهر حضرت صديقه طاهره (س) است. حضرت زينب(س) ميفرمايند كه وقتي مادرم وارد مسجد شد و ميخواست خطبه فدك را بيان کند، مقنعه سر كرد، جلباب بست و در ميان دختران بني هاشم رخت بست .
اگر كسي علاقه مند است كه در بحث حجاب ارتقاء پيدا كند - البته به سقف حجاب هم مي شود رسيد - آن وقت در كشورهاي مختلف مي تواند متفاوت باشد. در اصل اين قضيه، شرايط مي تواند تاثير گذار باشد؛ يعني ممكن است كسي كه در آن شرايط زندگي مي كند مثلاً با يك محدوديت شديد نسبت به چادر مواجه باشد. البته بعضي از اينها تعارف است؛ من خودم به كشورهاي زيادي رفتم، درنيويورک آمريكا با چادر مشكي رفتم خيلي از دوستان در آنجا اصرار داشتند چادرتان را در بياوريد؛ مثلاً در كاليفرنيا و در مركز شهر لوسآنجلس كه مركز تجمع منافقين است مي گفتند شما آنجا چادر سر نكنيد ممكن است اذيتتان كنند ولي هيچ اتفاقي نيافتاد. يعني اگر از جهت سياسي نخواهند ممانعت کنند، به اينكه اين حجاب از نظر سياسي مسجد متحرك است، اقتضاي پلوراليسم اين است كه به حجاب ما بي اعتنا باشند. شخصي در اتريش به من گفت وقتي شما با اين چادر مشكي مي آييد افراد مي ترسند، من هم گفتم كه شما كه اين قدر برهنه هستيد، ما هم ميبينيم، مي ترسيم از اينكه اين قدر برهنه هستيد؛ يعني انسان نبايد اين قدر منفعل باشد.
منبع:www.miu.ac.ir
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
اين صنعتي شدن در روابط انسانها با يكديگر تأثير گذاشته است. ما ناچاريم به خاطر وجود اين پديده، سطحي از تغيير را در مفاهيم اساسي زندگي خودمان بپذيريم. تافلر ميگويد ما الآن وارد دنياي الكترونيك شديم، وارد دنياي مجازي اينترنت و كامپيوتر شديم. كلبة الكترونيك باعث ميشود سطح روابط انسانها از آن روابط ساده و بسيط وارد برنامههاي پيچيدهتري شود. از آثار مهم صنعتي شدن، كند كردن يا بيرنگ كردن يا بيمحتوا كردن روابط عاطفي در خانواده، علاقهمندي و آزمندي شديد زنان و مردان در كسب ثروت و ورود به بازار اشتغال است. يكي از لوازم بزرگ صنعتي شدن كه در زندگي زنان نقش دارد پديدة ارضاي غرايز بدون داشتن فرزند است. اكنون زنان ميخواهند در پديدة كنترل مواليد، خودشان كنترل كامل داشته باشند و بدون اينكه مادر بشوند بتوانند زندگي متأهلي داشته باشند؛ ميخواهند روابط جنسي آزاد داشته باشند. اين اتفاق افتاد. اين صنعتي شدن آثارش در بلوك غرب و شرق فرق ميكند؛ يعني در كشورهايي كه حكومتش ليبراليستي است با كشورهايي كه حكومتش سوسياليستي است دقيقاً دوگونه اثر متفاوت در زندگي زنان داشته است. در حال حاضر، اين شرايط را اگر روي هم انباشته و انبار كنيم به وضعيتي ميرسيم كه خواه ناخواه در خانواده اثر جدي و مؤثري خواهد گذاشت. يكي از آن اثرها اين است كه انسانها به گونههاي مختلف برقراري ارتباط روي آوردند.
اين رابطهها ممكن است رابطههاي غريزي باشد؛ يعني محور اين رابطه، غريزه باشد. ممكن است محور اين رابطه، عاطفه باشد. از اين رو، خانوادههاي متعددي شكل ميگيرند؛ خانوادههايي تك والد كه فقط شخص ميخواهد رابطة عاطفي خودش را حفظ بكند و به دنبال ارضاي غرايز نيست. پس صبر ميكند به گونهاي كه در زحمت و دردسر نيفتد صاحب فرزند بشود.
ممكن است اين رابطه خيلي منحصر به فرد باشد؛ مثل رابطة دو همجنس. امروز در كشورهاي اروپايي و آمريكايي به طور روشن از روابطي صحبت ميكنند كه بين دو همجنس برقرار ميشود. در نتيجه، تصميم گرفته شد براساس تغييراتي كه در فرايند زندگي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي بشر رخ داد، گونههاي مختلف خانواده را تعريف كنند؛ يعني روابط را تعريف كنند. آن وقت طبيعي است كه ما بايد يك سري حواشي و مسائل جانبي را تغيير بدهيم تا كل سيستم با گونههاي مختلف خانواده جور در بيايد. بعضي از جامعهشناسان غربي اعتقادشان اين است كه تغييراتي كه در سطح خانواده رخ داد به مراتب سريعتر بود نسبت به تغييراتي كه در هنجارها و اصول اخلاقي پذيرفته شده جوامع رخ داد؛ يعني به آن سرعتي كه خانوادهها تغيير مسير دادند به همان سرعت اصول اخلاقي خانوادهها تغيير نكرد، اصول اخلاقي جوامع تغيير نكرد. در قديم، رابطة بين دو همجنس يا رابطة خارج از روابط مشروع در بسياري از فرهنگها به عنوان ناهنجار اخلاقي شمرده ميشد. از اين رو، سي – چهل سال پيش، جامعهشناسان غربي پيشنهاد دادند براي اينكه اين گونههاي مختلف خانواده احساس سرشكستگي و گناه نكنند و رابطة خودشان را رابطة غلط ندانند يا مثلاً اگر يك مادر براي پيشرفت شغلي سقط جنين ميكند، خودش را مجرم نداند، هنجارها و اصول اخلاقي خودمان را تغيير بدهيم تا اين افراد در اين جوامع احساس ناراحتي نكنند. يعني به اين فكر نميكنند كه خانوادهاي با يك تعريف روشن و ثابت و يك سري خواستها و اهداف معين به نام خانوادة طبيعي وجود دارد كه در آن رابطة بين يك مرد و يك زن به پشتوانة قانون يا شريعتها برقرار بشود و به عنوان تنها هستة پذيرفته شدة قانوني حق حيات داشته باشد. اصلاً به اين مسائل فكر نميكنند. آنان معتقدند گونههاي مختلف روابط در خانواده را بايد بپذيريم. اين بدين معنا حتماً خوب بوده كه اتفاق افتاده. ممكن است بعضيها هم مثل اوين تافلر معتقد باشند كه اصلاً خوب نيست.
برخي در كتابهاي خودشان تصريح كردهاند كه خانوادة سنتي خوب بود اما اكنون جواب نميدهد؛ چون افراد ناچارند به ازدواجهاي پياپي و طلاقهاي پياپي بيانديشند، ناچارند به انواع رابطههاي متعدد بيانديشند. در نتيجه، اتفاقي كه خواهد افتاد اين است كه بايد اخلاق و قوانين متناسب با اين گونههاي مختلف خانواده تغيير بكند. بنابراين، در حال حاضر، خانواده در دنيا از نظر تعريف و مصداق، در يك حالت سيّاليت و عدم ثبات به سر ميبرد كه تقريباً مرزهاي شناخت آن در دنيا مشكل ميشود. از اين رو، در اسناد بينالمللي به جاي تعبير خانواده سعي ميكنند از تعبير چهار ديواري كه در آن زندگي ميكنند استفاده بكنند كه ميتواند شامل گونههاي مختلف برقراري ارتباط باشد. در الميزان مرحوم علامه طباطبايي آمده كه هدف اصلي و منحصر به فرد ازدواج، ابقاي نسل است. اين مسئله در دنيا دچار چالش است. ميگويند نه، ما به شما نمونه ميدهيم از ميليونها افرادي كه خانواده تشكيل ميدهند كه از اول به هم تعهد ميدهند كه هيچوقت بچهدار نشوند؛ يعني ابقاي نسل اصلاً هدف آنان نيست.
مسائل به آن صراحت و سادگي كه ما در اين شرايط در موضوعات مختلف الآن داريم فكر ميكنيم در دنيا نيست. بنابراين، وقتي داريم راجع به خانواده بحث ميكنيم، ابتدا بايد به يك تعريف اجمالي و متفق العمل راجع به خانواده برسيم. سپس رابطة بحث خانواده را با مفاهيم مختلف، از جمله بحث حجاب، تعيين بكنيم. ما تصميم ميگيريم كه خانواده را داراي بافت طبيعي بدانيم نه يك بافت تاريخي كه به مرور زمان بر حسب شرايط ممكن است مدلهاي مختلف را بپذيرد. در حال حاضر، اين اتفاق افتاده؛ يعني انسانها به گونههاي مختلف و به اغراض مختلف تشكيل يك چهار ديواري ميدهند و اسمش را ميگذارند خانواده و كل سيستمهاي موجود اطلاعرساني و خبر سازي مثلاً فرهنگي هم در راستاي ترويج همين تفكر است؛ اما ما اعتقادمان اين است چيزي كه اهداف اساسي و تكويني را - كه در نهاد خلقت وجود دارد - تأمين ميكند، همان خانوادة طبيعي با بافت معيّن خودش است. شايد به همين دليل است كه ما ميبينيم با وجود همة تغييراتي كه در سطح فرهنگ جوامع رخ داد، با وجود تمام تحولاتي كه در سطح زندگي زنان رخ داد، با وجود پيدايش گونههاي مختلف خانواده در دنيا، هنوز خانوادة سنتي؛ يعني خانواده متشكل از پدر، مادر و فرزند، خانوادهاي است كه مادر خانواده، خانهدار است و هنوز خانوادة سنتي به عنوان يكي از اقسام موجود و پذيرفته شده در تمام جوامع غربي و شرقي، حيات دارد؛ يعني با وجود اينكه تمام شرايط مساعد تحول در گونههاي مختلف خانواده هست باز هم خانوادة سنتي وجود دارد.
ويليام گردر در گزارش خود از وضعيت خانواده ميگويد: بسياري از مردم تصور ميكنند در نظامهاي ليبراليستي خانواده با تهديد بيشتري موجه است، ولي قضيه برعكس است؛ يعني در كشورهايي با نظام سوسياليستي، خانوادهها مورد تهديد بيشتري هستند؛ چون نظام سوسياليستي گرچه جمعگراست، ولي منظورش از جمعگرايي، جامعهگرايي است، نه هر تجمعي مثل تجمع خانواده. يعني هر كدام از افراد خانواده به عنوان يك مهرة توليد در عرصه و چرخة كار براي دولت شناخته ميشوند. از ابتدا كه بچهاي در خانواده به دنيا ميآيد به خانواده و آن بچه تفهيم ميشود كه قبل از اينكه اين بچه، بچة شما باشد فردي از اجتماع كلي است كه براي آن اجتماع كلي كار ميكند. طبيعتاً چيزي به نام خانواده كه بخواهد از اقتدار خودش، از قدرت دورانديشي خودش استفاده كند، اعضاي خودش را تحت پوشش بگيرد و از آنان در مقابل اجتماع محافظت بكند، جانبداري بكند، آنان را احياناً تهديد يا تشويق كند، اين چنين اقتداري براي خانواده در نظام سوسياليستي وجود ندارد. ايشان ميگويد در سوئد، بالاترين تهديدها به سمت خانوادههاست.
در خانوادة سنتي، يعني خانواده هايي كه دو نفر به عنوان پدر و مادر حاضرند ولي نان آور خانواده فقط يك نفر است، يعني فقط پدر، علي رغم تصوري كه در مورد نظامهاي ليبراليستي اينگونه است كه هركسي كه شاغل باشد بايد ماليات بر درآمد بدهد، يعني دو نفر شاغل را كنار هم بگذاريم كه وقتي ازدواج كردند به جاي اينكه ثروتشان بيشتر بشود كمتر ميشود، به خاطر اينكه بايد در اين شرايط جديد مالياتهاي بيشتري بپردازند، اما در كشورهاي سوسياليستي براي خانوادهاي كه يك نانآور دارد مشكلات بيشتري ايجاد ميشود يعني خانهاي كه در آن خانه فقط پدر ناناور و شاغل است و در آن خانواده حضور دارد و مادر خانهدار است به جرم اينكه اين خانواده بافت سنتي دارد بايد بيشتر به دولت بها بپردازد؛ مثل اينكه يك عنصر انگل در آن خانواده است يا عنصر مضرّ براي اجتماع در آن خانواده است. عليرغم اينكه آمار نشان ميدهد كه در سوئد در بيشتر فاكتورهاي مربوط به خانواده و ارزشها و اصول، از همة كشورها وضعيت وخيمتري دارد و تمام شمشيرها براي خانواده به رو بسته شده، اما در همان بافت هم درصد قابل توجهي خانوادة سنتي وجود دارد. اين نيست مگر به خاطر اينكه ريشة خانوادة قديمي در طبيعت بشر است و اگر بشر به سمتي برود كه از اين نهاد فاصله بگيرد به دليل شرايط مختلف محيطي باز به اين سمت برميگردد. وقتي ميخواهيم رابطة حجاب را با بحث خانواده مشخص كنيم بايد تعيين كنيم كه راجع به چه خانوادهاي صحبت ميكنيم و براي ما خانواده چه مفهوم يا مصداقي دارد.
مطلب بعد اين است كه ما به چيزي به نام پايداري خانواده ميانديشيم يا نه؟ بحث حجاب طبيعتاً كم كم داخل اين فضا معنا پيدا ميكند. اصول ليبراليسم، خواه ناخواه وارد زندگي ما ميشود. در يكي از سفرهايم به آمريكا، يكي از ايرانيان از من پرسيد: ما چه كار كنيم كه در اين فضا فرزندانمان آن زمينههاي اساسي و آن عرق شرقي و ديني خودشان را از دست ندهند. در آن محيط، حفظ هويت خيلي مشكل است، چون سيستم ليبراليستي است. در اين سيستم، همه چيز طراحي شده؛ اخلاق، فرهنگ، سياست، حتي دينداري، همه چيز سكولار است. يعني اگر كسي بخواهد ديندار باشد بايد فضاي ديانت را از زندگي خودش جدا كند. خيلي مشكل است كه انسان بخواهد براساس يك انديشة ثابت و پايداري زندگي بكند. به آن شخص عرض كردم شما وقتي وارد خانه خود ميشويد توقع داريد براساس اصول ليبراليسم، كسي مزاحمت ايجاد نكند، كسي آزادي ديگري را مورد مخاطره قرار ندهد، چيزي به نام سلسله مراتب وجود ندارد، هركس كه داخل خانه شد، داخل اتاق خصوصي خودش ميرود در آنجا همه چيز هست؛ يعني كمتر بهانهاي براي بيرون آمدن و سؤال كردن از پدر و مادر و خواهر و برادر پيدا ميكند. اين فضا در واقع خانه نيست؛ يك چهار ديواري متشكل از سوئيتهاي مختلف است. هركس وارد سوئيت خودش ميشود. غذاها آماده است. آن سفرة متمركز كه براساس سليقههاي مادرانه شكل ميگيرد و افراد خانواده بنا به بهانهاي دور هم جمع ميشوند در آن سيستم وجود ندارد. طبيعي است اگر در آن سيستم هضم بشويم خود به خود در آن فرهنگ غرق ميشويم. اصول تفكر ليبراليسم، عدم مزاحمت افراد براي همديگر است، اصالت عدم درد است، اصالت عدم رنج است، اصالت لذت است. ما در خانوادهها و زندگيهاي شرقي و اسلامي خودمان هم اگر مبتلا به چنين وضعيتي هستيم، زندگي ليبراليستي داريم. يكي از بحثهايي كه در اصول ليبراليسم است اين است كه انسان براساس مفهوم اصالت لذت، دليلي براي رنج كشيدن ندارد. اين مفهوم در همه جا در زندگيهاي انسان غربي حاضر است.
انسانها دليلي ندارند كه چيزي به نام كمال و حلم و بردباري را تجربه كنند. براي چه چيزي بردبار باشند؟ انسان وقتي بردبار ميشود كه به اصول اخلاقي جمعي پايبند باشد كه او را وا دارد كه به خاطر ديگري سكوت كند. يا گذشت كند، يا به خاطر پايداري نهاد خانواده از حقوق فردي خودش بگذرد. اينها اساساً در فرهنگ ليبراليستي پذيرفته نيست. تحمل و صبر و گذشت و اصول اخلاقي جمعي به اين معنا كه افراد به اوج فداكاري برسند، چون مادرند به اوج محبت برسند، چون پدرند به اوج گذشت و خدمت برسند، بيمعناست. پس دليلي براي پايداري وجود ندارد. ما بايد مشخص كنيم موضعمان در مورد خانواده چيست؟ ما به پايداري ميانديشيم يا نه؟ در آن فضا بچهها اجازه دارند يا اصلاً بايد به خاطر انجام تجارب شخصي بعد از هيجده سالگي از خانوادههايشان جدا بشوند. در اسلام، قانون حضانت هم اين را ميگويد. در اسلام، طبق قانون حضانت، دختر بعد از نُه سال و پسر بعد از هيجده سال مسئوليتي را متوجه والدين از نظر قانوني نميكند كه حتماً به بچه رسيدگي كنند. طبق قانون حضانت اسلامي، بچهها بعد از تمام شدن سن بلوغ، تكليفي را از نظر قانوني متوجه والدينشان نميدانند كه از آنان مراقبت كنند ولي اخلاق اسلامي به ما نشان ميدهد، قانون رحم بر صغار، بحث عشيره، بحث صلة رحم، همه نشان ميدهد كه گرچه قانون براي ما يك خطكشي ميگذارد كه ما ميتوانيم به استناد قانون بگوييم به ما چه، به شما چه، به ديگري چه، ولي اخلاق و تديّن و دينداري به ما ميگويد كه ما بايد براي همديگر و به خاطر همديگر و براي حفظ نهاد اجتماعي عمل كنيم. پس ما راجع به خانوادهاي با تعريف روشن كه بر مبناي اصل پايداري شكل گرفته ميخواهيم صحبت كنيم، اما رابطه بحث حجاب با اين مسئله چيست؟ انسان در مراحل مختلف رشد، ظرفيتهاي درونياش شكوفا ميشود. مثلاً در يك سني عواطفش بروز ميكند و در يك سني غرايزش بيدار ميشود. در يك سني دستگاه خلقت و عقلانيتش شكوفا ميشود. طبيعي است كه به مناسبت اين مراحل، زمينههاي مختلفي براي اينكه خوب باشد يا بد باشد، پيدا ميكند. در هر مقطعي از اين مراحل، انسان ميتواند تحت هر شرايطي و به هر دليلي، موجودي به شدت قانونگريز يا موجودي به شدت قانونپذير و مطيع باشد.
انسان اين طوري است. هيچ وقتي نشنيدهايم و نخواهيم شنيد كه روزي مثلاً در يك جهش ژنتيكي فرض كنيد زنبورهاي عسل تصميم بگيرند چيزي كه تعريف زنبور عسل به او بسته است كه توليد عسل است از آن دست بكشند؛ ولي انسان موجودي است قانونگريز يا قانونپذير، يعني گاهي وقتها ميتواند آن قدر قانونپذير باشد كه در زندگياش حتي مرتكب يك مكروه هم نشود يا اينكه آن قدر قانونگريز باشد كه در تمام زندگياش يك واجب را انجام ندهد و يك حرام را ترك نكند يا تمام قوانين اجتماعي را زير پا بگذارد. استحكام خانواده به عناصر مختلفي مرتبط است. يكي از اين عناصر بحث پوشش و حجاب است. در بحث پوشش و حجاب، موضوعات متعددي مطرح است. از مهمترين موضوعات، فلسفة پوشش و حجاب. برخي ميگويند: «الانسانُ حريص علي ما مُنِع»، انسانها نسبت به آنچه كه ممنوع ميشوند حريصانهتر و آزمندانهتر دنبالش ميروند و علاقهمندتر هستند. بسياري از مدافعان حجاب اين مسئله را رد ميكنند و ميگويند جوامع غربي كه خيلي فضا آزاد است هنوز اين آزمندي وجود دارد. من ميخواهم بگويم اين قاعده درست است، يعني الانسان حريص ما منع. اين جزء برنامههاي فطري يا غريزي خداوند است كه انسان اين حالت را داشته باشد كه براي آن چيزي كه منع ميشود حرص و آزمندي داشته باشد.
اگر انسان از آن چيزي كه او را به يك حركت و يك واكنش سوق ميدهد خالي باشد اين انسان با يك تكه سنگ هيچ تفاوتي ندارد. شما تصور كنيد انساني را كه از نظر ذهني دچار مشكل است، يعني عقب مانده است يا از نظر مغزي دچار مشكل است، مراكز مهم مغز كه او را نسبت به كنشهاو عوامل بيروني محركها حسّاس ميكند و عكسالعمل نشان ميدهد، از تمام آن كنشها خالي است؛ مثلاً كسي به او توهين ميكند، درك نميكند كه به او توهين شده و واكنش نشان نميدهد. به او ميگويند تو ديشب وارث يك ميليارد تومان پول شدي، اصلاً عكسالعملي نشان نميدهد. طمع و حرص و مال خواهي در وجود او نيست. نسبت به اين كنش، هيچ واكنشي ندارد. شما اين انسان را تأييد نميكنيد. انسانها بايد در درونشان عواملي باشد، زمينههايي باشد، فعاليتها يا انفعالهايي باشد كه آنان را نسبت به محركهاي بيروني فعال كند. انسانها به يكديگر جذب ميشوند، چون ميل غريزي و جنسي دارند. انسانها نسبت به آن چيزي كه منع ميشوند حريص هستند.
آيا اينها بد است؟ خوب است. لذات دو بخشاند: لذات معنوي و لذات مادي. به ما نگفتند اگر در نماز، حالت معنوي به شما دست داد، اشك شما سرازير شد، ديگر بس است، ضرر دارد، ديگر نميخواهد در نماز اين حالت به شما دست بدهد. اگر مثلاً در ماه مبارك رمضان يك شب احيا گرفتيد، احساس بهجت معنوي كرديد، ديگر بس است و نميخواهد ماه رمضان سال بعد چنين حالتي به شما دست بدهد؛ اما در لذات مادي، ايستگاه داريم، آستانه داريم. دستورالعملهاي ديني آمدند اين آستانه را نگه دارند؛ يعني براي ما يك سوپاپ گذاشتند. اين سوپاپ، سوپاپ اطمينان است. به ما گفتهاند اگر كسي ميخواهد غرايز خود را تأمين كند، بايد غرايز خود را در يك برنامة انحصاري تأمين كند؛ يعني در خانواده. در روابط، يك جور هنجار و اخلاق جنسي داريم كه متأسفانه بسياري از افراد از آن با خبر نيستند. دستورالعملها، مستحبات و واجباتياند كه دربارة مسائل جنسي وارد شدهاند. زن و شوهرها بايد به اين مسائل آگاه باشند و آنها را رعايت كنند. به ما دستور داده شده چگونه عمل كنيم تا همواره احساس لذت و رضايت كنيم. اگر انسانها اين آستانه را نگه ندارند، چيزي به عنوان لذت ديگر وجود نخواهد داشت؛ چون ذائقة آنها دچار مشكل ميشود و ذائقة آنها چيزي به نام لذت را نميفهمد. انسانها بدون پاي بندي به چهارچوب ازدواج، چيزي به نام عشق را تجربه نميكنند، غريزه را تجربه ميكنند، عنصر معنوي خانواده كه عشق است را تجربه نميكنند، فقط با هم هستند تا غرايز خود را تأمين كنند. هرگونه رابطة عشقي و غريزي هم كه به وجود ميآيد، به قول روانشناسان يك دورة به شدت رمانتيك دارد. بسياري از ارتباطات يك سال عمر دارد. يك سال اول كه آتش علاقه فروكش كرد و آن جبنة رمانتيك كه تمام شدند، نيازي به خانواده نخواهند داشت. بنابراين، حدي براي آستانة اين رضامندي وجود دارد. دو بچه را با هم مقايسه ميكنيم. بچة اول كه از خانوادة معمولي است، گاهي براي او يك عروسك به قيمت 500 تومان ميخرند. اين بچه ساعتها و روزها با اين اسباببازي مشغول است.
او را مقايسه كنيم با بچهاي كه همه چيز در اختيار اوست و همه نوع عروسك در اطرافش هست ولي احساس لذت نميكند. بعضي پدرها و مادرها سعي ميكنند همه چيز را براي فرزندان تأمين كنند. با اين كار ذائقة آنان را از بين ميبرند و فرزندان احساس لذت نميكنند، چون آستانة رضامندي آنان را بالا ميبرند. اين مثال را براي اين زدم كه حجاب باعث ميشود سطح آزمندي انسانها تا سرحد بينهايت تأمين نشود؛ يعني حد ميگذارند. همة مردها و زنها حرص دارند كه از يكديگر بهرهمند شوند، برايش حد ميگذاريم. زنها دوست دارند از نظر عاطفي بهرهمند شوند، برايش حد ميگذاريم. مردها دوست دارند با ديدن كسي لذت ببرند، برايش حد ميگذاريم. بايد نگاهش را كنترل كند. بايد اين حجاب و چادر زنان را در سطح اجتماعي بپذيرد. رابطة زن و شوهر در محدودة رابطة خانواده، جنسي است، براي يكديگر موضوع جنسي هستند، اما در فضاي اجتماعي، اين چنين نيست. حجاب به استحكام خانواده كمك ميكند. شهيد مطهري بحثي دارد كه هر چه زمان ميگذرد بحث ايشان كهنه نميشود. ايشان در كتاب مسئله حجاب ميفرمايد شما دو جامعه را در نظر بگيريد كه در يكي از اين دو جامعه رابطه به شدت آزاد است و افراد تا ميآيند به سني برسند كه تصميم بگيرند در آن سن ازدواج كنند گونه هاي مختلف از مردان و زنان را تجربه ميكنند و با آنان رابطه دارند. اين جامعه را مقايسه بكنيد با جامعهاي كه افراد آن جامعه همواره در تب و تاب ازدواج هستند، چون در آن روابط محدود است و استفادههاي غريزي ممنوع است. بايد توجه داشت که حجاب، يكي از عوامل پايبندي خانواده است. ما خانوادههايي را سراغ داريم كه در آنها زن حجاب دارد اما پايبندي در آن خانواده نيست. حجاب يكي از مسائلي است كه ميتواند استحكام خانواده را تأمين كند.
عوامل متعدد ديگري هم وجود دارد؛ مثل پايبندي و حياي مردان. پس: 1. اگر گونه هاي مختلف خانواده در جامعهمان رواج پيدا كند فقط به خانواده مشروع ميانديشيم؛ فقط به خانواده طبيعي ميانديشيم؛ 2. به پايداري خانواده ها مي انديشيم؛ يعني برايمان مهم است که خانواده به هر وسيلة ممكن و مشروع حفظ بشود و ثابت بماند؛ 3. معتقد هستيم كه دستورالعملهاي مشروع ديني در حفظ پايبندي خانواده مؤثر است، از جمله پوشش. بايد بدانيم كه نقش حجاب در جامعه باعث مي شود آستانة رضامندي افراد پايين نگه داشته بشود؛ يعني در يك جامعهاي كه حجاب در آن جامعه يك عرف است، يك هنجار است، روشن است كه كنار رفتن كمي روسري و كنار رفتن آن پوشش و حجاب لذت ميآورد، بهجت و علاقه مندي ميآورد؛ ولي در جامعهايي كه پوشش وجود ندارد هيچ چيز در آن جامعه لذت آفرين نيست؛ لذت و ارضاي غرايز يكي از زمينه هاي مهمي است كه انسانها به خاطرش ازدواج مي كنند و تشكيل خانواده مي دهند و همواره اين علاقهمندي در آنها است. اگر انسانها به خاطر ارضاي غرايز و تامين عواطف ازدواج مي كنند و اگر اين مسئله با مسئله پوشش و حجاب ارتباط مستقيم دارد قطعا ًحجاب در استحكام خانواده مؤثر است . خانم توني گِرِد در كتاب «زن بودن» مينويسد: مخاطبان شبكة راديوييام اكثراً جوان هستند. آنان هميشه از من سؤال ميكنند ما نميدانيم چرا بعد از اينكه رابطهاي با كسي برقرار كرديم هرچه منتظر ميمانيم آن شخص از ما درخواست ازدواج نميكند و ما اگر اين ريسك را بكنيم و درخواست ازدواج بكنيم با پذيرش او مواجه نميشويم. من در پاسخ ميگويم روشن است كه پيشنهاد شما را براي ازدواج نميپذيرد. در هيچ زماني همجنسان ما يعني زنان به قدر امروز بدبختتر و از حقوق بيگانهتر نبودند؛ چون نهاييترين رابطه را برقرار ميكنند كه طرف مقابل آنها يعني مردانشان كمترين تعهدي را به آنها نپرداختند و روشن است كه اگر يك شخص بتواند از نهاييترين رابطه بين زن و مرد، بدون پرداختن تعهدي به طرف مقابل استفاده كند دليلي براي ازدواج كردن و پرداختن ماليات به دولت و پرداخت نفقه به خانواده و تحمل مشقات براي نگهداري فرزند ندارد. پرسش و پاسخ پرسش: آيا روابط نامشروع در خانوادة سنتي پيدا نميشود؟ پاسخ: منظور ما از خانوادة سنتي، خانوادهاي متعادل و سالم است. ما از اين خانواده دفاع ميكنيم. مشكل اصلي هم اين است كه ما فكر ميكنيم ضوابط و خطكشيهاي قانوني ميتوانند مشكلات ما را حل بكنند. به هيچوجه اين طور نيست. قانون در برخي از سيستمهاي خيلي پيشرفتة دنيا كه به شدت قانونگرا هستند نقض ذاتي دارد، يعني قانون نميتواند سعادت را سامان بدهد. مشكل اينجاست كه ما نهاد دين را به عنوان يك ضرورت در زندگي خودمان و فرزندانمان دروني نميكنيم. دينداري اگر دروني نشود يعني از حد شعائر و ظواهر احكام به باطن اعتقاد و باورهاي افراد نفوذ نكند روشن است كه اين نتيجه و اين ثمر را براي افراد نخواهد داشت.
پرسش: آيا آرايش خفيف و كمرنگِ تقريباً نامعلوم مشكلي در حجاب ما ايجاد ميكند؟ پاسخ: آرايشي كه نامعلوم است براي چه صورت ميگيرد؟ زنان آرايش ميكنند كه ديده بشود. پس اگر اين فايده را نداشته باشد آرايش كردن معقول نيست. آرايش بر طبق فتواي مراجع، ممنوع است. پرسش: آيا پوشيدن لباسها و مانتوهاي رنگي و تنگ در زير چادر اشكال دارد؟ پاسخ: چند مسئله اينجا وجود دارد. يكي از مسائل مهم اين است كه بين لباس و حجاب بايد تفكيك قائل شويم. انسان لباس را براي اغراض گوناگون ميپوشد؛ لباس را براي محافظت از سرما و گرما ميپوشد، براي اين ميپوشد كه زيباتر شود. خيلي از افراد لباس ميپوشند براي اينكه لباس براي آنان يك آرايه است. لباس گاهي اوقات با شخصيت فرد مرتبط است؛ مثلاً ديپلماتها لباس مخصوص ميپوشند.
حجاب، فقط يك فلسفه بيشتر ندارد؛ پوشاندن زيباييها و كم كردن عناصر و كنشهاي تحريك جنسي. از اين رو، هرگونه تلاش در راستاي جذابسازي حجاب، مخالفِ فلسفة آن غلط است. هرگونه تلاش در جهت رهاسازي پوشش مغاير فلسفه پوشش است. مطلب ديگر اينكه بايد بين بحث حجاب، مد و لباس تفكيك كرد. اگر هم افراد اجتماع تابع مد باشند روشن است كه كسي به برنامهريزي اجتماعي، طراحي و هدفگيري اجتماعي نميانديشد؛ چون به شدت گرفتار است. به قول نويسندهاي سه گروه از زنان خيلي بهره ميبرند: 1. كساني كه اين بدنها را به تيغ جراحي مي سپارند (جراحان زيبايي)؛ 2. كساني كه اين بدنها را مي آرايند (صاحبان صنعت وسايل آرايشي )؛ 3. كساني كه به اين بدنها لباس مي پوشانند (صاحبان مد). اينها بهرة خودشان را از اين زنان مي برند. ميگويند از اول خلقت، مد گرايي وجود داشته است. من نفهميدم كه اين طنز است يا واقعي است. انسانها معمولاً با برگ درخت بلوط براي خود تنپوش درست مي كردند و كسي پيدا شد و مثلاً با برگ درخت چنار براي خود تن پوش درست كرد. حالا اين اگر طنز است يا راست، به هر حال يك چيزي را نشان مي دهد كه هميشه مد گرايي بوده است. انسان اگر تابع مد باشد، به مسائل متعالي كمتر مي انديشد. محيط تحصيلي بايد از ساير فضاهاي ديگر تفكيك بشود. شما اگر در محيط تحصيلي پروندة سادگي را مختومه اعلام كنيد، به همان مقدار افت پيشرفت تحصيلي خواهيد داشت.
در اسلام راجع به لباس زياد حرف زده شده است. همة اين حرفها راجع به حجاب نيست. مثلاً ما چيزي داريم به نام « لباس شهرت » كه ممنوع است. چيزي كه انسان را متمايز و خاص ميكند و او را به نوعي در واقع، نورم شكن نمايش مي دهد، ممنوع است. لباسهاي زنانه براي مردان و لباسهاي مردانه براي زنان جايز نيست؛ چون لباس با آن شاكلة دروني انسان ارتباط دارد. شما در نظر بگيريد در خانوادهاي كه مقيد است حتماً تن دختر بچهاش از كودكي لباس اسپورت و پسرانه باشد، شما ميبينيد به طور خيلي واضحي اختلاف جنسي در آن دختر شكل مي گيرد و وقتي كه بزرگ ميشود نميتواند آن طنازيهايي كه لازم است به عنوان جنس مونث نشان بدهد انجام بدهد. لباس با شأن ما هم ارتباط دارد. انسان بايد بپذيرد که بين شأنش يا شغل و صنفش با لباسش رابطهاي داشته باشد. مجموع اينها را كه روي همديگر ميگذاريم نشان ميدهد كه به هر حال يك مركز آموزشي يك سري دستورالعملها بايد داشته باشد؛ البته بعضي از محدوديتها معقول نيست.
بعضي اوقات ممكن است محدوديت هايي اعمال بشود كه روا نباشد . پرسش: چه كنيم كه زندگي ما شرقيها مثل غربيها نباشد و فرزندانمان از خانواده جدا نشوند ويا ما آنها را دور نكنيم و يا جوانان ما كه هيجده سال مي شوند از خانواده جدا نشوند ؟ پاسخ: خلاصه عرض ميكنم؛ ما از ابتدا از نيمه راه شروع نمي كنيم؛ يعني ما زماني كه شخص دلايل مختلف دروني و بيروني براي عدم مطابقت را از ما پذيرفته ، چيزي به نام مقولة تربيت ديني را شروع ميكنيم؛ در حالي که اين اشتباه است. زماني تربيت ديني را شروع ميكنيم که چيزي را به نام سنتها و آداب به آنها تلقين كردهايم و آنها در موقعيتي سني و رشدي قرار گرفتهاند و ميگويند نه، اين اشتباه است. متأسفانه، نميخواهم بگويم که راهش بسته است، ولي خيلي مشكل است. بهترين سن براي اينكه ما اين اصول رفتاري معين و دلخواه را در فرزندانمان نهادينه كنيم سني است كه اصلاً فكرش را نميكنيم، و آن سن، سن شعور است. يعني زير هفت سال. يك حديثي را بعضيها اشتباه متوجه شدهاند كه پيامبر مراحل سن را تقسيم كردند، بعد فرمودند: بچهها هفت سال اول سرور هستند، كارشان نداشته باشيد. اين طور نيست. ما مهمترين و بزرگترين سن را كه در آن سن، بچه قابليت پذيرش را دارد، از دست ميدهيم.
بچه، بازي ميكند و مشغول بازي است و ما هم مشغول كارهاي خودمان هستيم. بعد در سنيني كه بچه - به تعبير اميرالمومنين (ع) - در درونش آرام آرام قسي مي شود، يعني زمينه پذيرش در آن از بين رفته و محيط او را بيشتر ميربايد در آن سن شروع ميكنيم، در حالي كه در سن زير هفت سال دورة بلاغت و زود باوري بچّه است؛ شما هر چه بگوييد باور ميكند؛ به همان سرعت كه غول و ديو و تاريكي را باور ميكند و ميترسد، به همان سرعت خدا، انبيا و پيامبران را هم باور ميكند و سنيني است كه گروه مرتبط با بچه، جز پدر و مادر شخص ديگري نيست. ما رها ميكنيم، بعد دچار مشكل ميشويم . پرسش: اگر زن و شوهر فرزند نخواهند و براي مقاصد ديگري ازدواج كند،مثل عشق به يكديگر و بهتر درس خواندن و به خدا رسيدن، اين خانواده تا چه قدر استحكام دارد؟ پاسخ: خانواده كاركردهاي مختلف ميتواند داشته باشد. افراد براي اينكه در كنار هم احساس ايمني كنند يا براي اينكه غرايزشان تأمين بشود ازدواج ميكنند. تأمين غريزه، هدف نهايي ازدواج نيست. دليلش هم خيلي روشن است.
غرايز به دلايل و عوامل مختلف بستگي دارد. زندگي هرچه جلو ميرود غريزه فوران بيشتر نميكند، بلكه افول ميكند. انسانها وقتي در يك رابطة صحيح نسبت به همديگر وظيفهشان را انجام ميدهند و راضي ميشوند به طور طبيعي اين جريان رو به قوت نيست، بلكه رو به ضعف است ولي وجود دارد. زن و شوهرهايي كه بچه نميخواهند خيلي زود احساس ميكنند كه خلائي در زندگي دارند؛ مخصوصاً زنان كه به طور طبيعي با فرزند دار شدن رابطهشان با حيات و زندگي و پويايي و سرّ زندگي تشديد ميشود. اين مسئله از نظر بحث روانكاوي هم كاملاً ثابت شده است. بنابراين استحكام خانواده بدون فرزند كمتر است. پرسش: حجاب كامل كدام است؟ پاسخ: در حجاب، يك سقف داريم و يك كف. كف حجاب در قرآن مشخص شده است. در سورة مؤمنون آمده است: «اي پيامبر، به اين زنها بگوييد كه اين مقنعهها را در جلو ببندند». حجاب در تمام اديان وجود داشته است. زنان ميخواستند در نماز عشاي پيامبر (ص) شركت كنند، عدهاي از جوانان مزاحم آنان ميشدند.
زنان خدمت پيامبر (ص) آمدند و عرض كردند: يا رسول الله ما علاقه داريم در نماز عشاي شما شركت كنيم اما عدهاي مزاحم ما ميشوند. پيامبر منتظر وحي شد. آيه نازل شد كه اي رسول ما، بگو به زنان با ايمان، به همسران خودت، كه اگر ميخواهند به حيا و عفت معروفتر و شناخته شدهتر باشند، جلباب بپوشند؛ تن پوش كاملي كه كل بدن را ميپوشاند. يعني اگر دنبال ايمني بيشتري هستند اين حجاب كامل را انتخاب كنند. بنابراين، مدل حجاب در قرآن آمده است. پس هر لباسي كه تمام بدن را بپوشاند، محرك نباشد و مفسدهآور نباشد، حجاب كامل است. البته يك حد اكثري هم برايش گذاشتند كه همان بحث جلباب است؛ ضوابط ديگري هم گفته شده؛ مثلاً خداوند فرموده است طوري صحبت نكنيد كه به شما طمع بكنند، درست است آن كسي كه به شما طمع مي كند، مريض است اما براي اينكه شما در معرض آسيب قرار نگيريد يا وقتي كه طمع مي كند ممكن است كه شما را در معرض انواع خشونت هاي جنسي قرار بدهد شما حجابتان را حفظ کنيد. يك حجاب كامل وجود دارد كه اين حجاب كامل، حجاب شخصيت مطهر حضرت صديقه طاهره (س) است. حضرت زينب(س) ميفرمايند كه وقتي مادرم وارد مسجد شد و ميخواست خطبه فدك را بيان کند، مقنعه سر كرد، جلباب بست و در ميان دختران بني هاشم رخت بست .
اگر كسي علاقه مند است كه در بحث حجاب ارتقاء پيدا كند - البته به سقف حجاب هم مي شود رسيد - آن وقت در كشورهاي مختلف مي تواند متفاوت باشد. در اصل اين قضيه، شرايط مي تواند تاثير گذار باشد؛ يعني ممكن است كسي كه در آن شرايط زندگي مي كند مثلاً با يك محدوديت شديد نسبت به چادر مواجه باشد. البته بعضي از اينها تعارف است؛ من خودم به كشورهاي زيادي رفتم، درنيويورک آمريكا با چادر مشكي رفتم خيلي از دوستان در آنجا اصرار داشتند چادرتان را در بياوريد؛ مثلاً در كاليفرنيا و در مركز شهر لوسآنجلس كه مركز تجمع منافقين است مي گفتند شما آنجا چادر سر نكنيد ممكن است اذيتتان كنند ولي هيچ اتفاقي نيافتاد. يعني اگر از جهت سياسي نخواهند ممانعت کنند، به اينكه اين حجاب از نظر سياسي مسجد متحرك است، اقتضاي پلوراليسم اين است كه به حجاب ما بي اعتنا باشند. شخصي در اتريش به من گفت وقتي شما با اين چادر مشكي مي آييد افراد مي ترسند، من هم گفتم كه شما كه اين قدر برهنه هستيد، ما هم ميبينيم، مي ترسيم از اينكه اين قدر برهنه هستيد؛ يعني انسان نبايد اين قدر منفعل باشد.
منبع:www.miu.ac.ir
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}