دین و آزادی


 

نويسنده: علی جمعه حیدری
منبع : اختصاصی راسخون



 
یکی ازمسایل چالش برانگیزی که درحوزة دین ودین پژوهی مطرح است رابطة دین باآزادی است ؛ در چندقرن اخیراندیشه تقابل دین باآزادی کتابها ومطبوعات ورسانه های زیادی را به خوداختصاص داده است ، درحالی که هیچ گونه تضادی بین دین وآزادی (معقول) وجودندارد ؛ زیرااساسا دین برای آزادی بشرآمده چه درحوزة اجتماعی وچه درقلمروفردی ومعنوی ، بنابراین چگونه می توان گفت دین وآزادی درتقابلند؟!
كليد واژ گان : خدا ، قرآن ، احاديث ، انسان ، دين ، آزادي .
آزادي يكي ازموهبت هاي خداوند بربندگانش است ودرزندگي فردي واجتماعي انسانهانقش اساسي را بازي مي كند ، درپرتوآزادي است كه انسان مي تواند به شناخت خدا وخودش پي برده وقله های ازکمالات انسانی را فتح نماید. يكي ازمسايل بحث برانگیز درموردآزادي ، را بطة آن بادين است ، درالهيات نوين مسيحي مناسبت دين وآزادي ازچالش خيزترين مسايل به شمارمي رود ، بگونةکه تلاش عده اي ازبحث كنندگان ازمسأله را منحرف ساخته وآنهارا ازتشخيص دقيق وحل موفق مسأله بازداشته است. درجوامع اسلامي نيزاین بحث دامنة گسترده پیداکرده ، وسؤال های زیادی را فراروی دین پژوهان قرارداده است ازقبیل اینکه :آیادین باآزادی درتضاداست یادرتعامل وسازگاری ؟ دین چه راهکارهای عملی رابرای تأمین آزادی ارائه داده است ؟ آیاآزادی مطلق موردحمایت دین است یاخیر؟ درصورت منفی بودن پاسخ حدومرزآزادی را تاکجامی داند ؟ و... ، پاسخ این پرسش هارا دراین مقاله خواهید یافت .اماازآنجاکه دین اقسام مختلف وشاخه های متفاوت پیدامی کند ، مقاله سعی داردکه رابطة دین وآزادی را، ازنظراسلام که آخرین وکامل ترین ادیان آسمانی ، ومشتمل برمتن اصلی همة ادیان الهی گذشته می باشد ، موردبررسی قراربدهد .

مفهوم شناسي دين وآزادي
 

معناي لغوي واصطلاحي دين
دين (religion )درلغت به معناي انقياد، خضوع ، پيروي ، اطاعت ، تسليم ، جزا و...است(1)دراصطلاح براي دين تعاريف گوناگون ازطرف متفكران ودانشمندان اسلامي وغيراسلامي ارائه شده است (2) برخی دین پژوهان بانگاه درون دینی وبرخی دیگربانگاه برون دینی به آن پرداخته اند ، كه به پارة ازآنها اشاره مي كنيم :
تعریف دین ازدیدگاه متفکران اسلامی
1 – علامه طباطبائي دين را چنين تعريف مي كند : مجموع اين اعتقاد (به خداوزندگي جاودان )ومقررات متناسب باآن كه درمسيرزندگي مورد عمل قرارگيرد.(3)
2 – آيت الله جوادي آملي : دين مجموعة‌ عقايد ، اخلاق ، قوانين ومقرراتي است كه براي ادارة‌ امورجامعه انساني وپرورش انسانها باشد . گاهي اين مجموعه حق وگاهي همه اش باطل وزماني مخلوطي ازحق وباطل است(4)
3 – آيت الله جعفرسبحاني : دين يك معرفت ونهضت همه جانبه به سوي تكامل است كه چهاربعد دارد: اصلاح فكروعقيده ، پرورش اصول عالي اخلاق انساني ، حسن روابط افراد اجتماع ، حذف هرگونه تبعيض هاي ناروا (5)
4 – آيت الله مصباح يزدي : دين بمعناي اعتقادبه آفريننده اي براي جهان وانسان ودستورات عملي متناسب بااين عقايد است (6)تعريف دين ازمنظرمتفكران غيراسلامي
1 – جيمزمارتينو: دين اعتقادبه خداي سرمدي است ؛ يعني اعتقادبه اين كه حكمت وارادة الهي برجهان حكم راند ، (خداي ) كه بابشرداراي مناسبات اخلاقي است(7).
2 – ويليام جميز: دين عبارت ازاحساسات ، اعمال وتجربياتي است كه افرادبه تنهايي ودرپيشگاه خدامي يابند.(8)
3 – هربرت اسپنسر: دين اعتراف به اين حقيقت است كه كليه موجودات ، تجليات نيرويي هستند كه ازعلم ومعرفت مافراتراست (9)

دین درقرآن

قرآن کریم ارائة دین راتنهادرشأن ذات اقدس الهی معرفی کرده وباعبارتهای گوناگون برآن تأکیدمی ورزد.گاه بانسبت دادن دین به خداوند به تنظیم ونزول الهی آن اشاره کرده می فرماید: «ورأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا(10)» وگاه دین را مِلک ومُلک خداوند وقلمرونفوذاوخوانده می فرماید :« وقاتلوهم حتي لاتكون فتنه ويكون الدين لله...(11) » ویامی فرماید :« ويكون الدين کله لله(12)» وگاهی درچندین آیات ، ازدین الهی باعنوان دین حق یادنموده می فرماید :«هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق(13)» اضافة دین به حق دراین آیات می تواند اضافه «بیانیه ویا«لامیّه»باشد . دراضافة بیانیه مضاف ازسنخ مضاف الیه است ، براین اساس «دین الحق»یعنی دینی که حق است ودراضافة لامیّه مرادافادة اختصاص مضاف به مضاف الیه است ، یعنی دینی که مخصوص خدا وویژه حق می باشد (14)همچنین درآیات متعدد ، ازدین الهی باعنوان دین «قیّم»و«قیّمه»یادنموده می فرماید: «امرالاّتعبدوا إلاّإیاه ذالک الدّین القیّم(15)» علامه طباطبائی دربارة «قیّم»می نویسد : قیّم به معنای کسی است که عهده دارکاری باشtnودرتدبیروارادة آن نیرومند باشد ، یاکسی که بدون تزلزل وسستی روی پای خود بایستد. بنابراین آیه می فرماید تنهادین توحید وآئین یکتاپرستی است که برادارة جامعه ورساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست(16).

دین درروایات

روایات درمورد دین اززوایای مختلف سخن گفته ، وپیشوایان اسلام دین را به ارکان وویژگی های آن ازجمله«ورع وطاعت»، «ایمان » ، «امربه معروف ونهی ازمنکر » ، «معرفت وشناخت» ، «نورانیت » ، «عزت» ،«مایةحیات»و... تفسیرکرده اندکه به پارة ازکلمات نورانی شان اشاره می کنیم رسول خدا(ص) فرمود:«اصل الدّین الورع ورأسه الطاعه(17)» ریشه واساس دین پاکدامنی است ورأس آن طاعت.«حسن الخلق نصف الدّین(18)، خوش اخلاقی نصف دین است.امیرالمؤمنین (ع) فرمود :«غایه الدین الایمان(19)»، نهایت دین ایمان است.«غایه الدین الامرباالمعروف والنهی عن المنکر،واقامه الحدود(20)، غایت دین امربه معروف ونهی ازمنکراجرای حدوداست.«اوّل الدین معرفته وکمال معرفته التصدیق به وکمال التصدیق به توحیده(21)» ، آغازدین شناخت خداست وکمال شناخت اوتصدیق اوست وکمال تصدیق واقراربه اویگانه دانستن اوست. «الدّین نور(22)، دین روشنای است. «الدین عزّ(23)» ، دین عزت وارجمندی است. «لاحیات الاباالدین(24)» ، بدون دین حیاتی نیست. امام صادق (ع) فرمود:«هل الدّین الاالحب(25)»؟، آیادین چیزی جزمحبت است؟.

تعريف آزادي

واژة آزادي (liberty )درلغت به معاني ذيل بكاررفته است : حريت ، آزادگي ، آزادمردي ، رهايي ، خلاص(26)، معادل آزادي درعربي «حريت»است .

آزادي دراصطلاح

آزادي ازمفاهيمي است كه ازتطورتاريخي پرفرازونشيب برخورداراست . برخي بالغ بردويست معناي مختلف را براي آن گذارش مي كند(27) حتی بعضی ازمتفكران معاصربراين باوراست كه تعريف قانع كننده وجامع ومانعی براي آزادي امكان ندارد(28) بهرحال باتوجه به جهان بيني هاي متفاوت ، وتعاريف مختلف كه درموردانسان وجوددارد براي آزادي تعاريف متعدد ومتفاوت ازطرف متفكران اسلامي وغيراسلامي ارائه شده است ، ومادراینجابه برخی ازآن هااشاره مي كنيم :

آزادی ازنظرمتفکران اسلامی

استادمطهري درتعريف آزادي چنين مي گويد : آزادي يعني نبودن مانع . انسانهاي آزاد ، انسانهاي هستندكه باموانعي كه درجلورشدوتكاملشان هست مبارزه مي كنند (29)آيت الله سبحاني درتعريف آزادي مي گويد : آزادي مساعدبودن شرايط براي شكوفايي استعدادهاورفع هرنوع مانع درراه پيشرفت فردوجامعه(30) زين العابدين قرباني آزادي را چنين تعريف مي كند : آزادي عبارت ازنبودن مانع ؛ درسرراه انديشة درست ، واعمال شايسته است (31)

آزادی ازمنظر فیلسوفان ومتفکران غیراسلامی

سقراط فیلسوف پرآوازة یونان آزادی را چنین تعریف می کند :«آزادی یعنی این که انسان درخدمت خیرباشد وپیوسته آن را بپروراند، درجه خدمتش دامنة آزادی اش را تعیین می کند ؛ زیرا کسی که (کار)نیک انجام نمی دهد آزاد نیست(32)». منتسكيومؤلف كتاب«روح القوانين » مي نويسد : آزادي عبارت ازاين است كه انسان ، حق داشته باشد ، هركاري را كه قانون اجازه داده ومي دهد بكند وآنچه كه قانون منع كرده وصلاح اونيست ، مجبوربه انجام آن نگردد (33)لایب نیتس معتقد است : آزادی یعنی قدرت انجام کاری که آدمی می خواهد بکند(34) .

آزادي درقرآن وحدیث

درقرآن مجيد واژة حريت بكارنرفته است ، ولي مفهوم ومعناي حريت ازجايگاه خاصي برخورداراست تاآنجاكه نه تنهاپيامبرگرامي اسلام (ص) مبعوث شدتا [براي آزادي بشر] بارهاي سنگين وزنجيرهاي كه( جهل وخرافه پرستي وبردگي ديگران ) بردست وپاي بشربسته بودند، بردارد(35)بلكه هدف همة پيامبران الهي رهانيدن انسان ازبندگي غيرخدا ومبارزه باطاغوت بوده است :«ولقد بعثنافي كل امه رسولاأن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت(36)» ، طاغوت ازماده طغيان به معناي متجاوزومتعدي ازحدومرزاست وبه هرچيزي كه وسيله تجاوزازحدگردد گفته مي شود ، ازاين جهت به شيطان ، بت ، حاكم جبار، ستمگر، مستكبروباالاخره(به هرپيشوايي درگمراهي وضلال و)مسيركه به غيرحق منتهي گردد، طاغوت گفته مي شود بنابراين هدف تمام انبياء رهايي انسانها ازهرگونه زنجيرواسارت دروني(آزادي معنوي ) وبيروني (آزادي اجتماعي) بوده است (37)واژة «حريت» و«حر»درروايات متعددنیزبه كاررفته هم درموردآزادي اجتماعي وهم آزادي معنوي ، به عنوان نمونه به برخي ازآنهااشاره مي كنيم: اميرالمؤمنين (ع) درمورد آزادي اجتماعي مي فرمايد:«لاتكن عبدغيرك قد جعلك الله حرا(38)»درمورد آزادي معنوي نيزمي فرمايد: «لايسترقنك الطمع وقدجعلك الله حرا»3 ،همچنين فرمود:«العبدحرّ ان قنع الحرّ عبد ماطمع 4 ».

مباني آزادي

ازآنجاكه آزادي داراي اهميت ونقش انكارناپذيردرزندگي انسانها مي باشد ، هركس ازآن سخن گفته وآزادی خواهان زیادی بودندوهستندکه براي رسيدن به آزادي وچشيدن وچشاندن حلاوت آن ازهيچ تلاشي فروگذارنكرده وچه بساجان شان را دراين راه ازدست داده اند ، ولي اشتباه دنياي امروزاين است كه براي رسيدن به آزادي ، به شعاراكتفاكرده ومي خواهد ازاين طريق به آن دست يابد ، غافل ازاين كه آزادي يك سلسله اصول ومباني دارد ،كه تاآن اصول ومباني درروح انسانهاجاي نگیرد ودرجامعه پياده نشود ، آزادي درهمان حدحرف وشعارباقي خواهد ماند .امااسلام علاوه برحمايت ازآزادي وآزادي خواهي درمرحلة شعاروتئوري ‌، براي عملي شدن وفراهم ساختن بسترآزادي درجامعه ، باعوامل اسارت وبردگي وضدآزادي مبارزه كرده وعوامل ومباني آن را بيان نموده است ، ومادراین جابه دومبناازمهمترین مبانی آزادی اشاره می کنیم : الف ) اولين مبنای آزادي ازنظراسلام خداشناسي وبندگي خداست (قولوا لااله الا الله تفلحوا ) واينكه هيچ قوه ونيروي جزخدا بروجود انسان حكومت نكند ، ودرآيات وروايات متعدد انسان را ازاينكه مطيع وبردة كسي ديگرغيرازخداقراربگيرد به شدت نهي نموده(39)، وبدين صورت به آزادي ازهرقيداسارت وبردگي غيرخدا ، و به عبوديت وبندگي خداوند ، دستورمي دهد ، زيرابه تعبيراستاد شهيد مطهري درميان عبوديتها تنها عبوديتي كه سبب اسارت ومحدوديت (نامعقول )نمي شود بندگي خداست . اين بندگي عين آزادي وحركت وتجلي وپروازاست ؛ زيرا خداوند فقط معطي است نه آخذ(40)
ب ) مبناوعامل دوم آزادی ،‌ شناساندن اسلام انسان را به خودش است اميرالمؤمنين (ع)مي فرمايد: «من عرف نفسه(فقد)عرف رب(41)» بازآن حضرت فرمود :«اعظم الحکمه معرفه الانسان نفسه»و«معرفه النفس انفع المعارف(42)» ؛ زيرا انسان اگرخودش را نشناسد به شناخت ديگران نادان ترخواهدبود«من جهل نفسه كان بغيرنفسه اجهل(43)» دراثرعدم شناخت انسان خودش را ، نه تنها به استعدادها ووظايف وتكاليف كه دارد وعالم بيرون ازخودش شناخت پيدانمي كند ، بلكه به فرمايش اميرالمؤمنين (ع)ازراه رستگاري دورشده ودچارگمراهي وناداني خواهدشد :«من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاه وخبط في الضلال والجهالات 2» بجهت اهميت شناختِ خود است كه اسلام اين قدرروي معرفت وآگاهي انسانهاتأكيد دارد ؛ چون دراثرعدم شناخت انسان خداوخودش را است ، كه زمينة سلب آزادي ازخودودیگران رافراهم كرده و بندگي واسارت غيرخدارا مي پذيرد ؛ لذا اسلام آمد تابه بشربگويد اي بشر! توخودت را يك موجودپست خاكي وشهواني ندان ، خودت را درحدحيوانات تنزل نده كه فكرت تنهاخوردوخوراك باشد ، خيال نكن كه تنهاانگيزه اي كه دروجودتوهست جاه طلبي است ، وياتنهاعامل محرك وجودتوعوامل اقتصادي وياجنسي است ، خير؛(44) مقام توبسياربالاترازاين حرف هاست ، تومقام خليفه اللهي داري(45)، همه چيزبراي توخلق شده است(46) بنابراين نبايد بندگي همنوعان خودراپذيرفته وآزادي خودت را سلب كرده وخودت را برده واسيرچيزهاي قراربدهي كه براي خدمت وآسايش توخلق شده اند . تومصداق« لقدكرمنا بني آدم (47)»وحامل امانتي هستي كه زمين وآسمان وكوه ها ازتحمل آن شانه خالي كردند(48)، ودرسرشت تويك نهاد ومعنويتي وجوددارد(49) كه هيچ موجودديگري داراي اين ويژگي نيست .درشعري كه منسوب به اميرالمؤمنين (ع) است حضرت درراستاي شناساندن انسان به خودش چنين مي فرمايد :
«أتزعم انك جرم صغير
وفيك انطوي العالم الاكبر»(50)
آياگمان مي كني تويك جرم(جثة)كوچكي هستي، درحالي كه جهان بزرگتري دروجودتونهفته است.بدين صورت اسلام انسان را به خودش شناساند و به كرامت انساني وآزادي كه به عنوان يك موهبت بزرگ ازسوي خداوندبه انسانها داده شده است ، آگاه ساخت ؛ زيرا بديهي است كه تاانسان به كرامت وآزادي خود وديگران پي نبرد ، محال است كه به آزادي ديگران احترام بگذارد ودرجامعه آزادي تحقق پيداكند.
موضع دين درقبال آزادي
اديان آسماني نه تنها باآزادي مخالفت ندارد ودرتضادنيست ، بلكه منادي آزادي وملغي كنندة تمام بردگي هاواسارت هاي است كه انسانها را به قيدوبند می کشانند .يكي ازاهداف انبياء آزادسازي انسانها ازغل وزنجيرهاي است كه ارزشهاي دروغين وقوانين ضدالهي حاكم برجوامع گوناگون نظيرپيروي ازهواي نفس ، دنباله روي هاي غلط و آداب ورسوم غيرمنطقي بردست وپاي بشربسته بودند ، وهمچنین رهانیدن بشرازقیدوبندبت پرستی وبندگیی غیرخدای یکتا است ، قرآن می فرماید«ام اتخذوامن دونه آلهه قل هاتوابرهانکم هذاذکرمن معی ومن قبلی... (51)» اسلام علاوه برمبارزه باموانع خارجي كه جلورشدو تكامل وآزادي بشررا ، سد كرده بودند ، باموانع دروني وغل وزنجيركه ازداخل هواي نفس وتمايلات سركش انسانها ، برروح آنها بسته بودند وروح را به بردگي واسارت گرفته بودند (أفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ...(52)، نيز به مبارزه برخواستند وازاين طريق آزادي بيروني ودروني(آزادي اجتماعي ومعنوي) را براي بشربه ارمغان آوردند ، چنانكه قرآن مي فرمايد :‌«...يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي (53)». ازروزي كه پيامبرگرامي اسلام (ص) مأموريت تبليغ دين اسلام ودعوت مردم به يكتا پرستي را پيداكرد ، دعوتش را ازنقطه اي آغازنمودكه اوج آزادي وازقيدوبندرستن است ، اولين پيام آزادي بخش اسلام اين بود :« قولوا لااله الا الله تفلحوا » چنانكه معلوم است كلمة مباركة « لااله الا الله » مركب ازآزادي وبندگي ، نفي واثبات وعصيان وتمردو تسليم وانقياداست ، آزادي ازغيرخدا وبندگيي ذات يكتاي بي همتا ، بندگيي كه باهيچ آزادي منافات ندارد بلكه عين آزادي است ، وعصيان وتمرد ونه گفتن به هرچه رنگ غيرخداي دارد وتسليم وانقياد دربرابرخدا وهركسي كه خدانسبت به اودستوراطاعت داده است ، بديهي است كه بشرنمي تواند آزاد مطلق باشد يعني ازحكومت هرقوه ونيروي آزادباشد (درادامه خواهيد خواند كه آزادي مطلق امكان ندارد؛ چون موجب هرج ومرج وضدآزادي خواهدشد ) بنابراين آزادي وبندگي دوركن اساسي آزادي است ، يعني اي انسان درمقابل همه چيزسربلند وآزاد وپرخاشجوباش ،‌ ولي درمقابل خدا تسليم ومنقاد وبنده باش(54).حضرت امير(ع) فلسفة بعثت راآزادي انسانهابيان كرده مي فرمايد:«فان الله تعالي بعث محمدا (ص)باالحق ليخرج عباده من عبادة عباده الي عبادته ومن عهود عباده الي عهوده ومن طاعه عباده الي طاعته ومن ولايه عباده الي ولايته(55)»خداوند پيامبراسلام رابرانگيخت تابندگان را ازپرستش بندگان، به پرستش خدا، وازاطاعت بندگان به طاعت خداوازولايت بندگان به ولايت خدا ، سوق دهد. اساس اهدف اسلام دعوت به بندگي خدا وآزادي بشريت ازچنگال اسارت وبردگي همنوعان خودش وآشناساختن به كرامت انساني وآزادي بود ، چنانكه اين نكته را درپاسخ كه فرمانده لشكراسلام به فرمانده ارتش ايران درجنگ قادسيه داد بخوبي مي بينيم ، وآن اينكه وقت «زهره » افسررشيد اسلام ، درجنگ قادسيه با«رستم فرخزاد»فرمانده ارتش ايران روبروگرديد ،رستم ازاوپرسيد: دين اسلام چيست ؟ زهره پاسخ داد : اعتقاد به خداي يگانه وپيامبري محمد(ص) فرستادة او ، رستم پرسيد ديگرچه ؟ زهره گفت: اخراج العباد من عباده العبادالي عباده الله والناس بنوآدم وحواء اخوه لاب وام ، اسلام آئيني است كه مردم را ازبندگي افرادمانندخودشان ، نجات مي دهد وآنهارامنحصرا بندة خدا مي سازد همه مردم فرزندان آدم وحوا وازيك پدرومادرهستند (56)جلال الدين محمدمولوي نيزوقت به مناسبت بحث ازاين كه ما،درزندان تن افتاده ايم ومحتاج رهايي ازآنيم ، به تفسيرحديث غدير«من كنت مولاه فهذاعلي مولاه»مي پردازد ولايت را استمرار نبوت مي داند ونبوت هم ازنظرمولوي آزادي بخش است، سپس چنين مي گويد:
كيست مولي؟ آنكه آزادت كند
بندرقيت زپايت بركند
چون به آزادي نبوت هادي است
مؤمنان را زانبياآزادي است (57)
خلاصه اينكه ايمان به خدا مركب ازآزادي وبندگي وكفروايمان است ، قرآن كريم مي فرمايد:«...فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(58) » بنابر اين، كسى كه به طاغوت [= بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.لطافت وظرافت پيام آزادي بخش اسلام قابل توجه است ، كه چقدرباظرافت بندگي وايمان وهمچنين آزادي واقعي را مركب ازنفي واثبات مي داند ،‌ زيرا اگرفقط عصيان وتمرد وپرخاشگري باشد ولي هيچ گونه تسليمي درمقابل يك سلسله اصول (همان اصول كه ازخداسرچشمه مي گيرد) نباشد موجب هرج ومرج واختلال آزادي خواهدشد ، اما اگرانسان فقط تسليم ومنقادباشد بدون عصيان وتمرد ، يعني تسليم امرخدا باشد وتسليم امرغيرخدا ازقبيل نفس اماره ، شيطان ، طاغوت و... نيزباشد ، آن ايمان وآزادي كه اسلام مي خواهد محقق نشده است .

اقسام آزادي ازنظردين
 

ازآنجاكه انسان كه درحيات خودبه دوفضاي بازوبلامانع نيازمنداست: يكي فضاي اجتماع وبيرون ؛ وديگري فضاي روح ودرون ؛ لذا دريك تقسيم آزادي بردوقسم مي شود: الف)آزادي اجتماعي، ب)آزادي معنوي، چنانکه راغب اصفهانی می نویسد :« آزادی(حریت)بردوقسم است : اول درمورد شخصی که تحت سلطة هیچ قدرتی قرارنگیرد ، دوم درمورد شخصی که تحت سلطة صفات رذیله ای مانند حرص وآز، طمع وآرزوی مال ودارای دنیوی نباشد(59)»،جامعة بشري تاازهردوقسم آزادی برخوردارنباشد آزادي به معني واقعي محقق نخواهدشد؛زيراارتباط شديدبين اين دوبرقراراست.
يعني رهايي افراد ازقيدوبندومحدوديتها ي كه ازناحية افراد ديگربه وجودمي آيد(60)، يعني ديگران مانعي درراه رشدوتكامل اونباشند واورا استثمارواستخدام نكنند.قرآن مجيد تأمين آزادي اجتماعي را يكي ازاهداف انبياء بيان مي دارد ، چنانكه استادمطهري مي گويد : يكي ازحماسه هاي قرآني همين موضوع آزادي اجتماعي است ، جمله اي كه قرآن هزاروچهارصدسال قبل درموردآزادي دارد ، درهيچ زماني حتي درقرون اخيركه اوج شعاروحمايت ازآزادي است نمي توان مثل آن را پيداكرد ، قرآن دراين جمله اين گونه ازآزادي اجتماعي سخن مي گويد: « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ(61)» اي پيامبربه اين كساني كه مدعي پيروي ازكتاب آسماني هستند بگو: بياييد به يك حقيقتي كه برا ي ماوشمامتساوي است وآن اينكه درمقام پرستش جزخدا ي يگانه را پرستش نكنيم (نه مسيح را بپرستيم نه غيرمسيح ونه اهرمن را ) به هرچيزديگرمتمردوعاصي باشيم وفقط نسبت به خدا وآنچه كه ازناحية خداست تسليم باشيم ، هيچ كدام ازما ، ديگري را بنده وبردة خودش قرارندهد ، وهيچ كس هم يك نفرديگررا ارباب وآقاي خودش نداند . يعني نظام استثمارواستعباد يكديگرملغي(62)دين حيات بخش اسلام براي تأمين آزادي اجتماعي وجلوگيري ازاسارت وبردگي ، نه تنها شخص ظالم واستثمارگررا سزاوارتوبيخ مي داند بلكه كساني را كه ازخودشان ضعف نشان داده ودرحفظ اين حق طبيعي خودشان نمي كوشند وزيرباربردگي واسارت مي روند ، به شدت موردنكوهش قرارداده ومستوجب عذاب مي داند :«إتَخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (63)»(آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و[همچنين] مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتائى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى‏دهند!اميرالمؤمنين (ع) درفرماني كه به مالك اشترنوشته است مي فرمايد : مالكا ! به مردم آزادي بده به مردم حق انتقادواعتراض بده كه من ازرسول خدا (ص)اين جمله را مكرر(64)شنيدم:«لن تقدس امه حتي يؤخذللضعيف فيها حقه من القول غيرمتعتع(65)» هرگز ملت وامتي به مقام قداست (يعني به مقام كه بشودآن ملت را تقديس وتمجيد كردو افتخارآفرين باشد ) نخواهد رسيد ، مگراينكه درآن ملت كاربه آنجابرسد ،كه ضعيف درمقابل قوي آزادباشد وبدون آنكه تعتعه ولكنتي به زبانش بيفتد ، دربرابرقوي بايستدوحق خودش را ازاومطالبه نمايد.معلوم است كه درهيچ جاي دنيا اين قدربه آزادي بها وارزش داده نشده ، وبه اين حد ازآزادي اجتماعي حمايت صورت نگرفته است كه دراسلام ازآن دفاع وحمايت شده .امام علي (ع)خطاب به فرزندش امام حسن(ع) مي فرمايد : « ولاتكن عبدغيرك وقدجعلك الله حرا (66) پسرك من مبادابندة ديگري باشي ، خداوند تورا آزاد آفريده است اين نعمت وموهبت خدا دادي را قدربدان مبادانعمت آزادي را ازخودت سلب كني . درفرمايش ديگري كه ازآن حضرت رسيده است چنين مي فرمايد: « الناس كلهم احرارالامن اقرعلي نفسه باالعبوديه(67)» تمام مردم آزاد آفريده شده اند مگركساني كه ازروي اختيار، خودشان خواسته که برده باشند. همچنين فرمود:«ايهاالناس ، إن آدم لم يلد عبداولاامه ، وإن الناس كلهم احرار(68)» اي مردم ! آدم نه بنده اي زاييد ونه كنيزي . مردم همه آزادند . بازآن حضرت فرمود:«لاتكوننّ عبدغيرك وقد جعلك الله سبحانه حرا (69)» بندة ديگران مباش كه خداوند پاك تورا آزاد آفريده است .اين تعبيرات اميرمؤمنان علي (ع) دوپيام اساسي رادربردارد: الف) اهميت دادن به آزادي اجتماعي ، بگونة كه بابكاربردن صيغة نهي وآدات تأكيد جداً ازبندگي واسارت ديگران برحذرداشته واهمیت آزادي وكرامت انساني را گوشزدمي نمايد . ب ) توجه دادن به اين نكته، كه عزت وذلت وآزادي وبردگي بدست خودانسانهاست ، اين خودمردم هستندكه گاهي دراثرنداشتن روح شهامت وآزادي خواهي، زمينه را براي مستبدين فراهم مي كنند ، تااينها را به بردگي واسارت كشيده وهرنوع كارواستثماركه دل شان بخواهند ازاينها بكشند.
يعني آزادي انسان ازقيدوبندخرافات واوهام وتعصبات وتحجرات ومهمترازاينها ، آزادي ازهواي نفس وصفات رذيله.سؤالي كه اينجامطرح مي شوداينست كه آزادي هميشه دوطرف مي خواهد ، بگونة كه چيزي ازقيد چيزديگرآزادباشد ، درآزادي معنوي انسان ازچه مي خواهد آزادباشد ؟ جواب اين است كه درآزادي معنوي آزادي انسان ازخودش مي باشد ، با اين توضيح كه انسان درميان موجودات يك موجود دوبعدي ومركب است ،‌ يعني داراي قواوغرايزگوناگون است عقل ،فطرت ، وجدان اخلاقي و...دارد درمقابل ازغرايزشهوت،غضب،حرص وطمع ،‌جاه طلبي و... نيزبرخورداراست ، مي شود اين موجودعجيب آزاد ورها ويا برده واسيرخودش باشد، يعني بردة هواي نفس ورذايل اخلاقي . لذادرآيات وروايات متعدد روي آزادي معنوي تأكيد فراوان صورت گرفته است.اهميت ونقش آزادي معنوي درزندگي اجتماعي وفردي ، ازآنجا معلوم مي شود كه اسلام مبارزه درراه اين آزادي ، يعني مبارزة انسان با خودش ونفس اماره اش را ، به عنوان بزرگترين جهادومبارزه معرفي نموده است ، چنانکه نبی مکرم اسلام فرمود:«مرحباً بقوم قضوا الجهادالاصغروبقي عليهم الجهادالاكبر. فقيل :يارسول الله ماالجهادالاكبر؟قال:جهادالنفس»(70)، آفرین به گروهی که جهاداصغر(کوچکتر)راانجام دادند ، ولی وظیفة جهاداکبر(بزرگتر)برعهدة آنهاباقی مانده است ، یکی ازحاضران پرسید : ای فرستاده خدا جهاداکبرچیست ؟پیامبر(ص)درپاسخ فرمودند:«جهادومبارزه باهوسهای نفسانی ». بنابراين انسان گرفتارهواي نفس واوصاف رذيله ، آزادي معنوي ندارد ، بلكه روح وعقلش محبوس وبرده خواهد بود .

عوامل سلب آزادي معنوي درقرآن وحديث
 

قرآن كريم اطاعت ازهواي نفس را اسارت وبندگي مي نامد آنجا كه مي فرمايد‌: «أفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ...(71) » آياديدي آن كس راكه هواي نفسش را خداي خودقرارداده ، وبندة هواي نفس شده است ؟. اميرالمؤمنين (ع) اين نوع بردگي را بدترين اسارت وبندگي وحتي ازبردگان زرخريدذليل ترمي داند:« عبد الشّهوة اذلّ من عبد الرّقّ (72) بندة (شهوت و)خواهش از بندة مملوك خوارترست ،(خواري بيشترشايدبدين جهت باشد كه بندة كه مملوك ديگران است ، تنهادردنيا خواروحقيربه نظرمي رسد ، ولي برده واسيرشهوت دردنياوآخرت خواروذليل ومستحق عقاب خواهدبود). درتعبيرديگرحضرت امير(ع)اسارت بردگان شهوت رالاينفك ودايمي بيان مي دارد :« عبد الشّهوة اسير لا ينفكّ اسره (73) ، ازديگرسخن درر بارآن حضرت (ع) كه مي فرمايد:«الشهوات تسترق الجهول(74)» خواهش ها(ي نفساني )آدمهاي نادان را به بردگي درمي آورد ، يك ملاك وفارق ، بين عاقل وجاهل بدست مي آيد ، وآن اينكه افرادكه اسيروبردة شهوات قرارمي گيرندكساني هستند كه بدورازتعقل وتفكردرلجن زارجهل وناداني دست وپامي زنند . بازآن حضرت ازآزادي معنوي چنين سخن مي گويد :«من ترك الشهوات كان حرّا(75)هركه شهوات و خواهشهاي نفس را فروگذارد آزاده است . امام صادق (ع) نيزشبيه به همين تعبيرمي فرمايد:«إن صاحب الدين...رفض الشهوات فصارحرّا (76)»ديندار... شهوات وخواهشهاي نفس را كنارگذاشت آزادشد. مفهوم اين دوعبارت اين است كه هركس پيروهواي نفس وخواهشهاي نفساني گرددبرده واسيرخواهد بود. حتی گفته شده است که تورات نیز آزادی را، اصراربرچشم پوشی ازتمایلات(وخواهشهای نفسانی) ، تعریف کرده است(77)

حرص وطمع واسارت روحی

کسانی كه مطیع هواي نفس و حرص وطمع باشند ، درواقع عبدوبردة آن صفات رذیله هستند ، وبد بختي وشقاوت نيزپيامد چنين بردگي خواهدبود ، حضرت امير(ع) بردگي حرص وآزرا داراي بدبختي هميشگي معرفي كرده مي فرمايد:«عبد الحرص مخلّد الشّقاء(78)ودرعبارت ديگرآدم حريص را بندة طمعهابيان نموده است :«الحريص عبدالمطامع (79)»یکی ازچیزهای که باآزادی معنوی درتضاداست وانسان را به اسارت وبردگی می گیرد ، طمع است همچنين است طمع كه اگربرانسان چيره وغالب شود ، اورا ازآزادی معنوي دورکرده وبه اسارت خواهد گرفت ،‌ علي (ع) مي فرمايد : « الطمع رق مخلد(80)» انسان كه طمع دارد بردة هميشگي است . درعبارت ديگرآن حضرت شخص گرفتارصفت طمع را ، آن چنان مقيد به رشتة رقيت وبردگي بيان مي دارد كه بوي آزادي را هم استشمام نمي كند :«عبد المطامع مسترقّ لا يجد ابدا العتق(81)» بازآن حضرت براي بيان اهميت آزادي معنوي واحترام به كرامت انساني مي فرمايد :«ازري بنفسه من ملكته الشهوه واستعبدته المطامع(82)»عيب ناك گردانده خويشتن را(وخواروتحقيركرده كرامت انساني وعزت نفس خويش را)كسيكه خواهشهاي نفساني براوفرمان رواگشته وطمعهااورابه بردگي خوددرآورده است، همچنين حضرت امير(ع)براي حمايت ازآزادي انسانها آنان را ازبردگي به شدت نهي كرده مي فرمايد‌:«لايسترقنك الطمع وقدجلعك الله حرا(83)»نبايد طمع تورا به بردگي خويش درآورد درحالي كه خداوند تورا آزادقرارداده است.

دنیاطلبی عامل بردگی

اگرکسی فريفته وعاشق مال وثروت ، ومقام وقدرت شود ، اوآزادي ندارد بلكه برده واسيرخواهد بود ،‌وبراي بدست آوردن مال وثروت ويا مقام ومنصب حاضراست خودش را بفروشد وبرده قراربدهد . اميربيان علي (ع)ناظربه همين مطلب جمله اي نغزي دارددرنهج البلاغه، كه مي فرمايد : « الدنيا دارممرلادارمقروالناس فيها رجلان رجل باع نفسه فاوبقها ورجل ابتاع نفسه فاعتقها (84)» دنيا براي انسان گذرگاه است نه قرارگاه ،‌ مردم دردنيا دوصنفند ، بعضي دراين دنيامي آيندخودشان را مي فروشند وبرده وبنده ساخته مي روند ،‌ بعضي ديگرمي آيند خودشان را مي خرند ، آزادمي كنند ومي روند . آري وقت آزدي واقعي تحقق پيدامي كند ، كه انسان علاوه برپاره كردن بندوزنجيركه افرادديگربراي استثمارواستخدام اوبه دست وپاي اوبسته اند ، زنجير كه هواي نفس وصفات رذيله ، برروح وروان انسان مي بندد پاره كرده وازقيدوبند تعلقات برهد.درعصررسول خدا (ص) يكي ازاصحاب صفه به آن حضرت عرض كرد ،يارسول الله روح من دراين دنيا چنان بي رغبت شده كه الآن سنگ وطلاي اين دنيابراي من مساوي است ،‌ رسول خدا (ص) فرمود:«اذًاصرت حرّا(85)».بزرگترين برنامة‌ انبياء به ارمغان آوردن ومحقق ساختن آزادي معنوي است ، اساسا تزكيه مردم ازاوصاف رذيله ، كه رسول خدا(ص)براي آن آمده است(86) يعني آزادي معنوي ، ورهانيدن انسانها ازقيدوبند هواي نفس وصفات رذيله . تفاوتي اساسي كه درزمينة آزادي ، ميان مكتب انبياء ومكتب بشري بااينكه هردوخواهان حاكميت وايجادزمينة آزادي هستند ، اين است كه پيامبران الهي (ع) آمده اند ، تاعلاوه برآزادي اجتماعي به بشرآزادي معنوي نيزبدهند ، زيرا آزادي معنوي درواقع زمينه سازآزادي اجتماعي بلكه اساس وريشه آن است . امامكتب بشري دنبال آزادي اجتماعي هست بدون توجه به آزادي معنوي.

آزادی معنوی وویژگی های فردآزاد ازنظرفلاسفه یونان

جایگاهی بسیاررفیع که آزادی درزندگی بشردارد ، درکلمات بسیارازبزرگان میدان وعلم واندیشه بازتاب یافته است ، ازآنجاکه آزادی معنوی درتحقق یافتن آزادی اجتماعی انکارناپذیر است،کلمات که ازحکماء وفیلسوفان بزرگ یونان باستان درموردآزادی نقل شده است ، بیشترروی آزادی معنوی انگشت تأکیدنهاده اند ، به عنوان نمونه سقراط می گوید : آزادی یعنی اینکه فردازبردگی امیال حیوانی خویش که ازنظرعقل سزاوارسرزنش است ،رهای یابد.(87) فیثاغورث(88) (فیثاغورس)می گوید: (آزادی یعنی کنترل نفس)کسی که قادرنیست خودش را کنترل کند آزادشمرده نمی شود»،بازهمومی گوید: مشکل است انسان آزادباشد ، درحالی که مطیع کردارهای بدی باشدکه عادتاً انجام می شوند(89) «هومر»(90)می گوید : کسانی که شیفتة پول هستند آزادی ندارند.(91) افلاطون درمورد ویژگی های انسان آزاده می گوید : یکی ازصفات ویژه ای که درانسان آزاد یافت می شود این است که برای خشنودکردن کسانی که پایین ترازاوبوده ، درتلاش هستندوسعه صدری بیشتری دارد. همچنین اومی تواندانسان های پایین ترازخودرا بهترازانسان های مافوقش تحمل نماید(92) باتوجه به مطالب فوق جایگاه رفیع آزادی معنوی ازنظردرون دینی وبرون دینی به خوبی معلوم گردید ، اینک به رابطة آزادی معنوی با آزادی اجتماعی اشاره می کنیم .

نقش آزادي معنوي درتأمین آزادی اجتماعی

آيااين مطلب ممكن است كه بشربدون اینکه ازآزادی معنوی برخوردارباشد ،آزادي اجتماعي داشته باشد؟ يعني بشراسيرهواي نفس وشهوت وغضب وافزون طلبي هاي خودباشد ، درعين حال آزادي اجتماعي ديگران را محترم بشمارد؟! جامعة امروزبشركه ازمكتب نجات بخش انبياء فاصله گرفته است ، مي گويد : چنين چيزي ممكن است كه بشردرعين حال كه اسيروبردة‌ خودش است ، آزادي اجتماعي را محترم بشمارد ومزاحمت براي ديگران ايجادنكند ، ولي ازنظرانديشمندان ومتفكران اسلامي چنين چيزي امكان پذيرنيست ، به تعبيراستاد شهيد مطهري اين يكي ازنمونه هاي كوسه وريش پهن وازتضادهاي اجتماع امروزبشراست (93)علامه محمد تقي جعفري مي گويد :« شخصي كه (اسيروبردة نفس اماره وصفات رذيله است و )ازدرون فاسد مي شود ، محال است كه براي انسان هاي ديگرحق حيات وحق كرامت وحق آزادي قائل شود . اصلاچنين شخصي حق حيات وكرامت وآزادي را نمي فهمد ، چه رسد به اينكه آنهارا مراعات نمايد ،‌ ودرحقيقت اين اشخاص فاسد ، تجسمي ازتزاحم وتعدي وخيانت وجنايت(وسلب آزادي )باالقوه اي هستند ، كه كمترين انگيزه براي به فعليت رسيدن پليديهاي آنان كفايت مي كند(94)» ؛ لذا بطورقطع مي توان گفت ، آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي امكان پذيرنيست. بنابراين ، اگركساني بخواهند آزادي اجتماعي را تأمين كنند بدون آنكه درراه آزادي معنوي قدم بردارند (چنانكه دربسياري ازجوامع بشرامروزی مي گويند : آزادي اجتماعي را مراعات كن ومزاحم حقوق ديگران مباش ،‌ سپس هرچه مي خواهي بكن ونسبت به خود ت هرطوردلت مي خواهد رفتاركن )، مانند اين است كه به كوه آتش فشان توصيه شود كه تودردرون خودهرگونه تفاعلات وگداختگي را انجام بده وسراسرموادسوزنده ونابودكننده باش ، ولي لطفا به مزارع وخانه هاوكلبه هاي مردم مجاورواطرافت تعدي مفرما . دردامروزجامعة‌ بشري اين است كه درصدد تأمين آزادي اجتماعي هست ، ولي بدنبال آزادي معنوي نمي رود ، نه تنها آزادي معنوي را تأمين نمي كند ، بلكه اسارت وبردگي معنوي را ترويج مي كند ، يعني باايجاد زمينه هاي ابتذال وبي بندوباري وشهوت پرستي ، عملابشررا اسيرنفس وافزون طلبي هايش مي سازد ، وازطرف ديگرمي خواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند اين گونه عملكرد يعني «كج دارومريز» چنين چيزي محال است.
بنابراين به طورقطع مي توان گفت كه آزادي معنوي اساس وريشة آزادي اجتماعي به حساب مي آيد ، چنانكه اميرمؤمنان (ع) درنهج البلاغه درخطبة قاصعه ، اين مطلب را بيان مي دارد ، كه چگونه كساني كه ازآزادي معنوي فاصله گرفتند ،گرفتاراسارت وبردگي اجتماعي شده وفرعون هاي زمان آنهارا به عبوديت وبردگي گرفتند ، وبه سخت ترين عذاب گرفتارشان كردند ، وانواع تلخي هارا به كام شان ريختند ، وبدين منوال درذلت مرگ آسا وزيريوغ استثمارفراعنه به سرمي بردند ، نه راهي براي نجات داشتند ونه چاره اي براي دفاع . همچنين حضرت به تاريخ وسرگذشت بنی اسرائیل استناد مي كند ، كه چگونه دراثرنداشتن روح وحدت وشهامت ،(وآزادي معنوي) به روزگارسخت گرفتارشدند كه كسراهاوقيصرها ، ارباب وصاحب اختيارآنان بودند ، وپيوسته ازسرزمين هاي آبادوپرنعمت وسواحل درياي عراق (95)ومحيط هاي سرسبزوخرم كوچ شان مي دادند ، وبه جاهاي بدآب وهوا مي بردند وخلاصه دريك زندگي نكبت بارودردآلود گرفتارشدند.بنابراين آزادي واقعي وقت تحقق پيدامي كند كه بشرهم درحوزة‌ معنوي وهم درحوزة‌ اجتماعي آزادي داشته باشد.

اقسام آزادي اجتماعي
 

برخي ازمتفكران ومحققان آزادي اجتماعي رابه اقسام مختلف تقسيم كرده اند ، مادراين جابه سه تا ي مهم از آنها : آزادي انديشه ، آزادي بيان وآزادي سياسي ، اشاره كرده وموضع دين را درقبال آنها بررسي مي کنيم :
يعني انسان بتواندآزادانه ازنيروي فكروعقل خودش استفاده كند ومجبوربه تقليدهاي كوركورانه وپذيرش داده هاي گمراه كننده نباشد. به تعبيرديگرانسان دراتخاذراه هاي معقول ومنطقي آزادباشد، بدون آنكه ديگران ، داده هاوابزارانحراف آفرين به وي تحميل كنند يااورا به گام برداشتن درراه هاي معيني ملزم سازند كه به نتايج ازپيش تعيين شده –اعم ازحق وباطل – بينجامد . همچنين آزادي انديشه به معناي رفع عوامل دروني بازدارنده عقل ، به ويژه هواي نفس وپيروي ازعادات است . اين عوامل همگي قيدهاي محدودكنندة آزادي انديشه هستند .باتوجه به اهميت كه آزادي تفكروانديشه درزندگي اجتماعي وفردي انسان دارد ، جامعة كه درآن آزادي انديشه نباشد يك جامعة راكد وجامد بوده وترقي وپيشرفت وتحولات مفيد به حال بشردرآن تحقق پيدانخواهدكرد ؛ لذا مي توان آزادي انديشه را به عنوان شرط اساسي ترقي وتجلي افكاربه حساب آورده وازبنياني ترين پايه هاي پيدايش تمدن دانست ، چنانكه مسلمانان به همين جهت موفق شدند كه تمدني عظيم به وجود آورند، وبسياري ازتمدن وپيشرفت اروپائيان مرهون تمدن اسلامي ، درصده هاي نخست است ، قرن ها مدارس اروپا روي كتب ومصنفات مسلمين دائربوده اند(67)
احترام به تفكروانديشة آزاد دراسلام
اسلام برای آزادي انديشه آن چنان احترام قايل است كه اگركسي ادعاكند آزادي انديشه ازمختصات اساسي اسلام است ، مبالغه نخواهدبود . دليل بسيارروشن اين مدعا دهها آیة قرآن مجيد است كه بابيانات گوناگون دستوربه تفكروتعقل وبه جريان انداختن شعوروفهم مي دهد (98)، وكساني را كه ازاين نعمت بزرگ الهي استفاده نمي كنند مذمت ونكوهش نموده است. همچنين روايات متعدد تفكررا عامل بيداري قلب ودل انسان(99)وانديشيدن را موجب رسيدن انسان به خوبي ها بيان مي دارد (100)وملاك تكليف ومعيارارزش افراد را ، درعقل ومقداردانش وتفكرآنان منحصرکرده ومعتقداست تفكرازمهمترين عبادات به حساب مي آيد ، چنانكه امام رضا(ع)فرمود:« عبادت به نمازوروزة بسيارنيست ، همانا عبادت به تفكردركارخداوند عزّوجل است(101)». قرآن مجيد دربسياري ازآيات ، براي آنكه مردم را به تفكرآزادواداركند ، وروح تحقيق رادرآنان زنده نمايد ، آنان را امربه تفكرومفاهيم مشابه آن مانند تدبر، تعقل ، تذكر، وتفقه مي نمايد ، درموردي هم به پيامبرگرامي اسلام(ص) دستورمي دهد كه به عنوان بهترين ارمغان ، «آزادي تفكر»را به مردم ابلاغ نمايد:«...فَبَشِّرْ عِبادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ(102)» پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.براي ترغيب هرچه بيشتربه آزاد انديشي ووسعت تفكر ، اين گونه پرسش مي كند : «...قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (103)» بگوآياكوروبينا باهم مساوي هستند آيا فكرنمي كنيد؟، ومردمي را كه جهان آفرينش را بانظرسطحي مي نگرند ، وازرازآفرينش بي بهره مي مانند وزحمت تفكروتدبررا به خود هموارنمي سازند مورد نكوهش قرارمي دهد(104) همچنين درراستاي ارج نهادن به آزادي تفكروانديشه است كه امام صادق(ع) مي فرمايد :«افضل العباده ادمان التفكرفي الله وفي قدرته(105)» بهترين عبادت ادامة تفكردربارة خداونيروي اوست. اسلام بادادن آزادي تفكروانديشه وشكوفاساختن انديشه هاي خفتة مردم ، باعث گرديد كه درمدت كوتاهي بعدازظهورآن تحول فكري وفرهنگي عظيمي دركشورهاي اسلامي پديد آيد ، وتمدن اسلامي را به طورگسترده پي ريزي نموده وبربيش ازنيمی ازجهان معمورآن زمان چترحاكميت بگستراند(106)

اقدامات دین برای آزادی اندیشه
 

دين براي ترویج ودفاع هرچه بیشترازآزادی اندیشه ، درصددفراهم كردن زمينه هاي آن ومبارزه باعوامل اسارت فكري ، برآمده است ، ازآنجاكه يكي اززمينه ها بلکه زیربنای آزادی انديشه را ، رشد علمی فرهنگی مردم تشکیل می دهد ، دردین اسلام ودرفرهنگ قرآن ، به بیانات گوناگون وجوب طلب علم وتحصیل شناخت وآگاهی گوشزدشده ، وبصورت تکلیف شرعی ودینی طرح گردیده است ، حتی یکی ازاهداف بعثت پیامبراکرم (ص)تعلیم وتربیت بیان شده است «هوالذی بعث فی الامیین رسولا... ویعلمهم الکتاب والحکمه...(107)» درروایات متعددنیزآن قدرکه روی فراگیری علم ودانش تأکید صورت گرفته روی کمترگزارة ارزشی تأکید شده است ، پیامبرگرامی اسلام (ص)درفرمایشات متعدد ، طلب علم را برهرمسلمانی واجب می داند (108)، امیرالمؤمنین (ع) نیزطلب علم را واجب ترازطلب مال بیان می دارد .همه این تأکیدات برای آن است که انسانها نسبت به خدا وخود وهمنوعان وعالم بیرون ازخودشناخت پیداکند ، آن وقت است که غیرخداراهیچ وقت به اربابی نخواهد پذیرفت وازهمنوعان خود تقلید های کورکورانه نمی کند ، بلکه باآزادی فکرواندیشه اعتقادات وعمل خویش را ازروی علم وبرهان اختیارخواهدنمود. باتوجه به نقش رشدعلم ودانش درآزادی اندیشه است که اسلام تعليم وتربيت افراد جامعه را ، يكي ازوظايف مهم دولت اسلامي بيان مي دارد ، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد : «واما حقكم علي فتعليمكم كيلاتجهلوا وتأديبكم كيما تعلموا»(109)، حق شمابرمن اين است كه براي آنكه همواره درجهالت وناداني نمانيد درتعليم وتربيت شمابكوشم .
ازآنجا که پیشگیری آسان ترازدرمان ، به تعبیردیگردفع ضررمهم ترازجلب منفعت است ، اسلام برای پیشگیری ازسلب آزادی اندیشه واسارت فکری ، راهکارهای عملی فراوانی را ارائه نموده است که به برخی ازآنها اشاره می کنیم :
يكي اززمينه هاي بردگي فكري ، تقلیدهای بیجاوپيروي ازحدس وگمان است ، اسلام براي ازبين بردن چنين زمينه ها ، مي گويد اعتقادات وعمل كردها بايدمستند به دليل وبرهان باشد ، وازپيروي حدس وگمان كه زمينه جمودفكري رافراهم كرده وانسان را ازآزادي انديشه محروم مي سازد، به شدت نهي نموده می فرماید :«ولاتقف مالیس لک به علم...(111) » ازچيزي كه دربارة آن علم نداري پيروي مكن . براين اساس روی تقلیدهای کورکورانه وپیروی ازحدس وگمان خط بطلان کشیده ، وعمل ازروی علم ومتکی به برهان را خواستارشده است ، لذا آنجاكه قرآن ازچیزی مثلااز يگانگي و حاكميت خداوند سخن مي گويد ، چنان مستحكم و منطقي برهان مي آورد ، که امکان کوچکترین خدشه درآن نیست«لوکان فیهما آلهه الاالله لفسدتا(112)» وازمشرکان که منکرتوحیدشده وغیرخدارامعبودشان قراردادند ، طلب برهان مي کندویادآورمی شودکه این سخن ، نه تنهاشعاراسلام بلکه شعارتمام پیامبران الهی است:«ام اتخذوامن دونه آلهه قل هاتوابرهانکم هذاذکرمن معی وذکرمن قبلی...(113)»آیاآن هاخدایانی جزخدا اتخاذکرده اند؟بگودلیلتان را بیاورید ، این سخن کسانی است که بامن هستند وسخن کسانی (پیامبرانی)است که پیش ازمن بودند.ونيزآنجاكه افكارغرورآميزيهودونصارا كه تنها خودراشايستة رفتن به بهشت مي دانند نكوهش مي كند ، ازآنها براي اثبات چنين طرزتفكري درخواست برهان مي كند :« قل هاتوابرهانکم ان کنتم صادقین » بگودليلتان را بياوريد اگرراست مي گوئيد(114)». بدین صورت اسلام درراستای ترویج آزادی اندیشه ، باپیروی ازحدس وگمان به مبارزه برخواسته وملاک درستی عقیده وعمل را ، متکی بودن به دلیل وعلم می داند.
بديهي است كه عقايد ورفتارمردم ازروي علم وآگاهي ، درسايه آزادي تفكر امكان پذيراست ، وگرنه پيروي ازهرگونه حدس وگمان واوهام پرستي ، فكروانديشة‌ انسان را به اسارت خواهد گرفت .
بسياري ازمحدودانديشي ودنباله روي هاي نادرست ، روي اين پنداركه هرچه را اكثريت مردم پذيرفته اند درست است ، پديد آمده وياباقي مانده اند ، درحالي كه ممکن است اكثريت مردم دراثرعدم تفكر ودقت لازم ، درخطاواشتباه باشند ، بنابراين چگونه مي شود عقيده وياعمل اكثريت را ملاك صحت ايمان وعمل دانيست وازآنها به صورت چشم بسته پيروي كرد ؟ ! روي همين جهت است كه خداوند به پيامبرش مي فرمايد :«إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (115)» اگر از بيشتر كسانى كه در روى زمين هستند اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ [زيرا] آنها تنها از گمان پيروى مى‏نمايند، و تخمين و حدس [واهى] مى‏زنند . همچنين مي فرمايد :«ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (116)»و بيشتر آنها، جز از گمان [و پندارهاى بى‏اساس]، پيروى نمى‏كنند؛ [در حالى كه] گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نياز نمی سازد [و به حق نمى‏رساند]! به يقين، خداوند از آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است .چنانكه مشاهده مي شود دراين آيات ضمن اينكه ملاك قراردادن اكثريت را ردمي كند ، گمراهي آنان را دراثرپيروي ازحدس وگمان بيان مي دارد ، كه اين خودش يك نوع‌ دستوردادن به يقين وعلم محوري وبهادادن به آزادي فكروانديشه است ؛ زيراتافكرانسان ازخرافه پرستي وتقليد هاي كوركورانه آزاد نباشد ، نمي تواند درساية علم ويقين به آزادي اجتماعي برسد .
يكي ديگراززمينه هاي اسارت فكري وجلوگيري ازآزاد انديشي ، پيروي ازافراد فاسد وگمراه است ،اين زمينة بردگي فكري ازبدترين زمينه هاي است ،كه درطول تاريخ بشرازاين رهگذرافرادي زيادي به اسارت فكري گرفتارشده وباشستشوي مغزي واسارت فكريي كه ازسوي اربابان فاسد شان صورت گرفته است ،جنايات هولناك را رقم زده اند.لذا اسلام براي برحذرداشتن مردم را ازپيروي چشم وگوش بسته ازافراد گمراه ، وبه منظوربيداركردن وجدان خفته مردم وايجادزمينة آزادانديشي ، افكارمردم را اين گونه به قضاوت مي طلبد:« ...أفمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امّن لايهدّي الاان يهدي فمالكم كيف تحكمون(117)» آياكسي كه بسوي حق وحقيقت رهبري مي كندسزاوارتراست براي پيروي كردن ، ياآن كس كه خود راه بجاي نبرده ونيازمند برهبري است ، چگونه قضاوت مي كنيد ؟!.همچنين اسلام كساني را كه تقليد كوركورانه ازپيشينيان ونياكان خودمي كند ، وفكروعقل خودش را تعطيل گذاشته ، مورد نكوهش قرارداده مي فرمايد :«واذاقيل لهم اتبعوا ماانزل الله قالوا بل نتبع ماالفيناعليه آباءنآ اولوكان آبآؤهم لايعقلون شيئاولايهتدون(118)» هنگامي كه به آنهاگفته مي شود : آنچه راكه خدامقررفرموده پيروي نمائيد ، مي گويند خيرمافقط آنچه را ازپدران ما ، دريافته ايم پيروي مي نمائيم ، اگرچه پدران شان هيچ نفهمند وراه بجايي نبرند.
يكي ازاقسام آزادي اجتماعي آزادي بيان است كه يكي ازپرطرفدارترين ودرعين حال بحث برانگيزترين پديده درقرون اخيراست ، به گونة كه دربسياري ازجوامع بشري ازاين واژه سخن گفته مي شودازمطبوعات به صورت اعم گرفته تاتريبون هاي سياسي واجتماعي ودانشگاههاو مراكزعلمي ، بعدازابرازوجوداين واژه درجوامع انساني ، افرادی زیادی تفكرات وتئوري هاي را بااستنادبه اين واژة باحلاوت ، به خورد انسانها داده اند . اين آزادي درمغرب زمين ، بااستناد به جملة معروفي كه از«ولتر»نقل شده ، ازحد اكثرترويج وتبليغ برخورداراست . اوگفته :«من بااين سخني كه تومي گوئي مخالفم ، ولي حاضرم درراه اينكه تواين سخن را آزاد بيان كني ، زندگي خودرا ازدست بدهم » جاي سؤال است كه ارزش جان «ولتر»براي خود اوچه بوده است ؟ كه حتي اگرعلت مخالفت اوباسخن آن شخص ، پايمال شدن حقوق انسانها باشد كه حق آزادي هم يكي ازآنهاست ، آيا بازولترحاضراست كه جان خودرا ازدست بدهد ، تاآن شخص مثل يك كوه آتش فشان ، مواد گداختة‌ خودرا برمزرعة روان هاو مغزهاي بشرسرازيركرده وآنهارا تباه سازد؟(119) سؤال اساسيي كه دراين عرصه به وجودمي آيد ، اين است كه آيامي توان به آزادي بيان بطورمطلق قايل شد؟! جواب اين سوال منفي است ؛ زيرا علاوه برحكم عقل ووجدان بيداربشري براينكه ، اگرآزادي مطلق حاكم باشدبگونة كه هركس هرچه به ذهنش آمد چه ازراه زبان وچه ازراه قلم بيرون بريزد ، جامعه به هرج ومرج كشانده خواهدشد ، واقعيت هاي تاريخي كه درجوامع بشري وجوددارد به روشني حكايت ازاين دارد ، كه آزادي بيان به صورت مطلق ضررهاي غيرقابل جبراني را براي بشربه بارآورده ، وزمينة نابودي انسانهارا فراهم خواهدكرد. به تعبيرزيباي كه علامه جعفري داردمي گويد : سخن گفتن ازآزاديي بيان مطلق ، به مثابة اين است كه ملت وآحادجامعه را دربرابركوههاي آتشفشاني(هركس هرچه مي خواهد بگويد اعم اززشت وزيبا، صحيح وباطل وآبادگروويران گر)قرارداده واين امررا تجويزكنندكه ،كوه آتشفشاني هرچه ازموادسوزنده دردرون داردبيرون بريزدوميليون هاجانداررا درراه آزاد افشاني خود نابودوتباه نمايد(120) بنابراين آزادي بيان وقلم مطلق ، به هيچ عنوان قابل دفاع وحمايت نيست ، مخصوصا باتوجه به فاجعة وحشتناك كه بشردوران اخيرازاواسط قرن نوزدهم ميلادي به اين طرف به آن گرفتارشده است ، وآن قدرمطالب گمراه كننده وضدونقيض ازدرون مردم های فاسد به مغزهاي مردم سراسردنيا سرازيرشد ، كه بسياري ازارزشهاي انساني واخلاقي را زيرسؤال بردند ، وصدمات جبران ناپذيري به معنويات واصول ارزشها واردكرده ومكاتب وتفكرات مضربه حال انسان را ازاين طريق پي ريزي نمودند ، مثلامكتبي به نام يوزيتويسم (عين گرايي )يا (تحقق وتحصل گرايي )را به وجودآوردند ، غافل ازاينكه اگرملاك دانش ومعرفت را درجملة «فقط آنچه كه عينيت ملموس دارد بايد مطرح گردد » قراربدهيم ، اولين قرباني اين حصرخود علم خواهد بود كه مبنايش(مبناي همة‌ علوم بدون استثناء)برآن قوانين است كه منشأ انتزاع آنها كه روابط ميان اشياء است ، عينيت ملموس ندارد (121)بدين جهت ضرورت ايجاب مي كند ، كه آزادي بيان بايد درچارچوب ازپيش تعريف شده ودرمحدودة قوانين ومقررات باشد ، بگونة كه احتمال خطربراي انسانها به حداقل برسد . آيامنطقي است كه براي تجويزنوعي قرص سردرد براي بيماران ، تحقيقات وآزمايش هاي فراوان ضرورت داشته باشد ، وجاندارهاي غيرانسان ميدان آزمايش قراربگيرند ، ولي درابرازوبيان مسائل علوم انساني وكليات هستي شناسي كه سرنوشت انسان را تعيين مي كنند ، هيچ گونه قيد وشرطي وجودنداشته باشد ، واگر نيازبه آزمايش باشد هم اين خود انسان هاهستند كه مورد آزمايش قرارمي گيرند ! بااين تفاوت كه درآزمايش هاي پزشكي اگرخطرسازباشد فقط همان حيوانات موردآزمايش نابود مي شوند ، امادرنظريات گمراه كننده ومضربرحيات معقول انسانها ، اگرحتي به چند نفرمحدود هم بيان شود ، ممكن است ميليونها انسان را مسموم ساخته ودرسراشيبي سقوط قراربدهد .

آزادي بيان وتبليغ ازديدگاه اسلام
 

دراسلام نعمت بيان وسخن گفتن ازجايگاه بسياررفيعي برخورداراست ، بطوري كه درقرآن مجيد بعدازنعمت وجود وخلقت ، به اين نعمت بزرگ الهي اشاره شده است :«خلق الانسان * علمه البيان(122)». همچنين درمنزلت بيان مي توان ازفرمايش امام صادق (ع)درذيل آيه شريفه (علمه البيان»استفاده كردكه فرمود:«بيان اسم اعظم خداست كه حضرت آدم به سبب تعليم آن همه چيزرا فراگرفت (123)» ، تاآنجابراي بيان وسخن گفتن ارزش قايل شده كه انسان را درگروسخنی كه بيان وابرازمي داردمعرفي مي كند ، وبهترين وبدترين چيزهاسخن بيان شده است(124)، همچنين زبان راكه ازمهمترين ابزاربيان مي باشد ، كليدخيروشر (درزندگي انسانها ) معرفي نموده است(125) ازنظراسلام استفاده ازنعمت بيان وابرازمسايل مفيد براي بشر، چه درقلمرو مادي وچه درقلمرومعنوي نه تنها آزاد است واسلام به آن ترغيب مي كند ، بلكه يك تكليف بحساب می آید ، وكسي كه اطلاع ازواقعيات وحقايق مفيد داشته باشد وقدرت بيان آن رانیز درخوداحساس نماید ، وبااين حال سكوت کرده ومردم را ازدريافت آن حقايق محروم بسازد ، ازنگاه اسلام موردشدیدترین مذمت قرارگرفته است ، برا ي نمونه به آيات وروايات دراين زمينه اشاره مي كنيم :1.قرآن كريم مي فرمايد :« إن الذين يكتمون ماانزل الله من الكتاب ويشترون به ثمنا قليلااولئك مايأكلون في بطونهم الاالنارولايكلمهم الله يوم القيامه ولايزكيهم ولهم عذاب اليم(126) » كساني كه كتمان مي كنند آنچه را خدا ازكتاب نازل كرده ، وآن را به بهاي كمي مي فروشند ، آنها جزآتش چيزي نمي خورند؛(وهداياواموالي كه ازاين رهگذربه دست مي آورند ، درحقيقت آتش سوزاني است )وخداوند، روزقيامت باآنها سخن نمي گويد وآنان را پاكيزه نمي كند ؛ وبراي آنها عذاب دردناكي است .2.درسوره بقره آية 159 چنين مي فرمايد :« إن الذين يكتمون ماانزلنامن البينات والهدي من بعد مابيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون » كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند؛ و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند. آيات مزبوره كساني راكه حقايق وچيزهاي مفيد به حال بشررا كتمان نموده ، ودرراه آگاهي وروشنگري مردم قدم برنمي دارند ، به شدت نكوهش مي كند، بلكه مستحق عذاب دردناك ولعن ونفرين مي داند. لحن تند آيات كه درمذمت كتمان كننده گان سخن مي گويد ، ضرورت بيان وروشنگري براي انسانهارا نيزاعلام مي دارد.منابع حديثي نيزدراين زمينه فراوان است كه فقط به ذكردونمونه اكتفامي كنيم : 1.امام صادق (ع) مي فرمايد :«دركتاب(جدم) علي (ع) خواندم كه خداوند متعال پيش ازآنكه ازمردم نادان پيمان براي طلب علم بگيرد ، ازدانايان پيمان بذل علم (وتعليم وبيان )را گرفته است ، زيرا علم پيش ازجهل بوده است ».(127)2.بازآن حضرت فرمود:«حضرت عيسي (ع) درميان بني اسرائيل براي ايراد خطبه ايستاد وفرمود: اي بني اسرائيل... وحكمت را ازمردمي كه شايستة آنند ، دريغ مداريد ، اگرچنين كنيد به آن مردم شايسته ظلم كرده ايد(128).چنانكه معلوم است اين آيات وروايات به خوبي لزوم بيان ، وتوبيخ ومذمت عدم بيان را نشان داده وكتمان كننده را مستحق عقاب وكيفرمي داند .همچنين اسلام بامسئول دانستن آحاد جامعه نسبت به يكديگر،(129) به آزادي بيان جهت خيرخواهي ومشورت دادن احترام ويژه قايل است.

مشورت وآزادی بیان
 

دراسلام مشورت وتبادل نظرازجايگاه خاصي برخورداراست ، بگونة كه قرآن مجيد يك سوره به نام «شوري » دارد كه درآن افراد باايمان را كه مشورت وتبادل نظررا جزء برنامة زندگي خود قرارداده اند ستايش مي كند(130)قرآن کریم حتی به شخص پیامبراسلام (ص)دستورمشورت می دهد(131)بااینکه قطع نظرازوحی آسمانی ، آن حضرت دارای فکرنیرومندی بود ونیازی به مشورت نداشت ، برای این که هم مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه بسازد وهم نیروی فکرواندیشة آنان را پرورش داده وآزادی بیان را به عنوان یک گزینه ارزشی ترویج نماید . درلسان احاديث نيزروي مشورت تأكيد فراوان صورت گرفته است ، قبل ازهرتصميم گيري دستوربه مشورت داده شده(132)،وهمچنين مشورت استفاده ازعقل وخرد ديگران به حساب آمده (133)همين تأكيد برمشورت وتبادل نظرچه درآيات وچه درروايات ، خودش ترويج وتشويق به آزادي بيان است ، چون بدون آزادي بيان مشورت واقعي تحقق پيدا نخواهد كرد ، مشورت يعني آزادي بيان وداشتن حق ابرازنظروعقيده .
امربه معروف ونهی ازمنکروآزادی بیان
امربه معروف ونهي ازمنكرنيزدراسلام حائزكمال اهميت است ، تاجاي كه دررديف نمازوروزه وحج وجهادقرار گرفته اند ؛ وقرآن كريم درآيات متعدد ازاين دواصل سخن گفته وعلت برتري امت اسلامي را برسايرامم درساية امربه معروف ونهي ازمنكرآنان مي داند:«كنتم خيرامه اخرجت للناس تأمرون باالمعروف وتنهون عن المنكروتؤمنون باالله...(134) »شمابهترين امتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند(چه اين كه )امربه معروف ونهي ازمنكرمي كنيد وبه خدا ايمان داريد . همچنين در روايات متعدد روي اين دواصل اساسي تأكيد صورت گرفته (135) وتاركين امربه معروف ونهي ازمنكربه شدت مذمت ونكوهش شده اند . درارزش واهمیت امربه معروف ونهی ازمنکرهمین بس که امیربیان علی (ع)می فرماید :«...وماأعمال البرّکلها والجهادفی سبیل الله عندالامرباالمعروف والنهی عن المنکرإلاکنفثه فی بحرلجّیٍّ...(136) »تمام کارهای نیکو، وجهاددرراه خدا، دربرابرامربه معروف ونهی ازمنکرچونان قطرة بردریای مواج پهناوراست . امربه معروف ونهي ازمنكربااین اهمیت که دارند ، چيزي جزبيان نيكي وزشتي وترغيب مردم به خوبي هاو تحذير مردم ازبدي ها نيست ، بنابراين قرآن اين دواصل رابه عنوان دواصل ثابت آزادي بيان معرفي مي كند(137)؛ لذاطبق اين دواصل، رابطة مردم بايكديگروهمچنين بادولت مردان وكارگزاران حكومتي ، بايد براساس توصيه به نيكيها ودوري ازبديها باشد ، نه تنها مردم بلكه حاكمان ومديران جامعة اسلامي نيزنبايد ازدعوت به معروفها وپرهيزازمنكرها ناراحت شوند وازخودمقاومت نشان دهند ، مردم نيزنبايد نسبت به زشتيهاي كه درجامعه صورت مي پذيرد بي اعتناباشند.بديهي است كه تحقق پيداكردن اين دواصل اساسي درساية آزادي بيان امكان پذيراست ، درغيرآن صورت چه گونه مي شود مردم يكديگروهمچنين دولت مردان را سفارش به نيكيها وتوصية دوري اززشتيها نمايند ، بدين صورت اسلام آزادي بيان را امضاء نموده وازآن حمايت مي كند . البته ناگفته پيداست كه آزادي بيان درچارچوب قوانين ومقررات وبه دورازاتهام وشايعه پراكني مورد حمايت اسلام است . خلاصه اينكه آزادي بياني كه دراسلام وجوددارد ، درهيچ جاي ديگرنيست ، اميرالمؤمنين علي (ع) درصحراي صفين درجمع دهها هزارنفرخطابه اي ايراد نمود ضمن بررسي وتبيين حقوق متقابل حاكم برملت وملت برحاكم ، آزادي بيان را به بهترين وجه ترویج نموده فرمود: بامن آنطوري كه باجباران سخن مي گوئيد (خودتان را كوچك وذليل مي كنيد وآنهارا بالامي بريد )حرف نزنيد ، چنانكه ازآدم خشمگين كناره مي گيرند (ازمن )دوري مجوئيد(اگرديديد احيانا من عصباني وناراحت شدم حرف تندي زدم ، خودتان را نبازيد ، ومردانه انتقاد خودتان را به من بگوئيد )باتصنّع وظاهرسازي بامن رفتارنكنيد ، دربارة من اين چنين گمان مبريد كه گفتن حق برمن سنگين وگران باشد ، يادرخواست تعظيم خودرا داشته باشم ، زيراكسي كه گفتن حق ياپيشنهادعدل براوسنگين باشد عمل به آن دوبراوسنگين تراست ، بنابراين ازسخن حق يامشورت به عدل هيچ گاه خودداري نكنيد(138). چنانكه آشكاراست ازتمام اين خطبه ترويج آزادي بيان واحترام به آن مي بارد.
ازآنجاكه آزادي سياسي ارتباط مستقيم بامديريت جامعه وتعيين سرنوشت حيات اجتماعي انسانها دارد ازمهم ترين اقسام آزادي به شمارمي رود ودرتعريف وتبيين آن نظرات مختلف ارائه شده است (139)، اماازنظراسلام مديريت وتنظيم زندگي سياسي- اجتماعي انسانها درمسيرحیات معقول ، سياست ناميده مي شود(140) ، كه اگربه طورصحيح انجام گيرد باارزش ترين [وياحداقل ]يكي ازباارزشترين ، تكاپوهاي انساني است كه درهدف بعثت پيامبران الهي منظورشده ، وعالي ترين كاروتلاشي است كه يك انسان داراي شرايط شرکت درمدیریت جامعه ، مي تواند انجام بدهد .
ازصاحب نظران بزرگ تاريخ بشري جملات نظير«علم زمامداري علم اعظم ومافوق تمام علوم است » نقل شده است(141)، كه بيان گرجايگاه والاي علم سياست ومديريت است ، لذا مشاركت دركارهاي سياسي واجتماعي ومديريت جامعه ازدستورات اسلام ، ودراين عرصه آزادي هاي معقول ومنطقي را به آحادملت وگروه هاي جامعه داده است ، تادرسرنوشت حيات سياسي خود شركت داشته باشد .

شایسته سالاری دراسلام
 

اسلام آن چنان آزادي سياسي به پيروانش داده ، كه هرفردي ازافرادملت حق داردكه هرمنصبي ازمناصب اداري ومديريتي مملكت را ، به شرط شايستگي ولياقت عهده دارشده، ودرپي ريزي تشكيلات سياسي واجتماعي جامعه خودسهيم باشد . وهيچ عاملي ازقبيل نژاد ، قشروطايفه ، رنگ ، قوميت و...،نمي تواند كسي را ازاين حق قانوني وطبيعي اومحروم كرده وادارة مملكت را به عدة خاصي منحصرنمايد . چنانكه دركشورهاي مانند روم ، يونان ، هند وايران باستان نظام طبقاتي وتبعيضات نژادي بيدادمي كرد ، ولي اسلام درهمان دوره وزمان، پايه واساسش برعدالت ومساوات ولغوامتيازات بيجاو تبعيض نژادي بنيان نهاده شد ؛ لذا ملت هاي ستمديده ازناحية تبعيضات نژادي وقومي ، باآغوش بازازمساوات وآزادي اسلام استقبال مي كردند.(142) اسلام هرگونه مرزبندي ومانع آزادي وپرورش استعدادهارا ، بي اساس دانسته وبيان داشت كه همه باهم برادروبرابرند ، ومي توانند ازمزاياي سياسي واجتماعي كشوراسلامي ، طبق لياقت وشايستگي خودبهره مندگردند. ملاك برتري تنها درفضايل اخلاقي وتقوا خلاصه مي شود(143) پيامبرخدا(ص)مي فرمايد: « هيچ عرب را برعجم ، وهيچ عجم رابرعرب وهيچ سفيد را برسياه وهيچ سياه را برسفيد برتري نيست مگربه تقوا»(144)وبازفرمود: « اي مردم همانا خداي شما يكي وپدرشما يكي است همه شما ازآدم ، وآدم ازخاك است، هماناگرامي ترين شمانزدخداوند باتقواترين شماست وعرب را برعجم فضيلتي نيست جزبه تقوا»(145).اسلام درعين حال كه اين آزادي را به افرادمي دهد ، كه درتعيين سرنوشت سياسي واجتماعي خويش شركت فعال داشته باشد ، ولي هرگزاجازه نمي دهد كه ازاين آزادي سوء استفاده شود ، وافرادنالايق روابط رابرضوابط مقدم داشته وبدين جهت كه ازفلان طبقه ونژاد ياحزب وگروه هستند ، پستهاي حساس مديريت وقبض وبسط اموركشوررا بدست بگيرند. لذا براي جلوگيري از نفوذ افرادنالايق درپست هاي حساس ادارة مملكت وازاين طريق سلب آزادي افراد لايق وشايسته ازمديريت صحيح جامعه، مقدم داشتن گروه اول رابرگروه دوم خيانت به خداوپيامبر(ص)ومؤمنان مي داند ، چنانكه پيامبراسلام (ص) فرمود:« من استعمل رجلاعلي عصابه وفيهم من هوارضي لله منه فقدخان الله ورسوله والمؤمنين(146)» هرگاه مقام مسئولي ، كسي را برجمعي فرمان روا سازد ، كه درميان آنهاافرادشايسته ترازاووجود داشته باشد ، اوبه خدا وپيغمبرومؤمنان خيانت ورزيده است.همچنين نبي مكرم اسلام (ص) براي اينكه به افراد شايسته ولايق امكان بيشتري تصدي مشاغل ومناصب حكومت اسلامي را بدهد ودست نالايقان را ازاشغال پست هاي حساس مملكت كوتاه نمايد ، فرمانروايان ملت را چنين راهنماي مي نمايد : « من ولي من امرالمسلمين شيئا فامرعليهم احدامحاباه فعليه لعنت الله لايقبل الله منه صرفاولاعدلا حتي يدخله جهنم(147)» هرگاه كسي كه زمام امري ازامورمسلمين را به عهده دارد ، روي دل بخواه وبدون شايستگي ، كسي را برآنها فرمان رواسازد ، ازرحمت خدا بدورخواهد بود ، ودرقيامت خداوند ، بدون آنكه ازاوشفاعت وياعوضي قبول كند ، اورا بدوزخ خواهد فرستاد. تمام اين راهنمايي ها براي اين است كه آزادي سياسي مورد سوء استفاده قرارنگيرد ، بلكه به صورت معقول ومنطقي بكارگرفته شود ، تااينكه نه سلب آزادي ازافراد لايق شود ونه ظلم به امت اسلامي صورت بگيرد.تاريخ صدراسلام ، بخوبي نشان مي دهد كه چگونه آزادي سياسي ، درچارچوب قوانين ومقررات وبراساس شايستگي عملا به اجرادرآمد ، افرادي زيادي باآنكه ازخانواده هاي سرشناس وازطبقه اي بالاي جامعه نبودند ، ولي درساية شايستگي ولياقت شان به عالي ترين مناصب اجتماعي وسياسي كشورنائل گرديدند ، مثلابابودن بزرگان مهاجرين وانصار، افرادلايقي مانند زيدغلام آزادشدة پيامبرخدا (ص) اميرلشكردرجنگ موته ، اسامه بن زيد سردارلشكراسلام درجنگ باروميان ، عمارياسراستاندار كوفه وسلمان فارسي استاندارمدائن گرديدند ، باآنكه عدة ازاينها بردگان آزادشده وياازنژاد غيرعرب بودند(148)

ضرورت اشتراك افرادجامعه درمديريت حيات اجتماعي ازديدگاه اسلام
 

اسلام نه تنها آزادي سياسي را امضاء وتاييد مي كند ، بلكه بالاترازآن انسانها رامأمورمي سازد كه درتعيين سرنوشت سياسي واجتماعي خود حضورفعال داشته وازاين رهگذردست افراد سودجووخودمحور را ازمديريت وتنظيم حيات معقول خودكوتاه كنند .مأمورومكلف بودن هرانساني به شركت درنظم ومديريت حيات اجتماعي وفردي خود ازديدگاه اسلام را مي توان ازآيات وروايات فراوان استفاده كردكه دراينجا به برخي ازآنها اشاره مي كنيم :
1.درسوره مايده آيه 32 مي فرمايد :«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلي بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً...» وازاين جهت مقدرداشتيم بربني اسرائيل اينكه ، هركس انساني را بدون قصاص وافساددرروي زمين بكشد مانند اينست كه همة انسانها را كشته است وهركس كه انساني را زنده كند مانند اينست كه همه انسانها را زنده كرده است . ازآنجاكه بدون مديريت ودخالت سياسي افرادلايق وداراي شرايط دربعد زندگي اجتماعي وسياسي انسانها ، حيات آنان مختل وبافرمان روايي وحكومت انسانهاي سودجوبرآنها ازهرگونه آزادي محروم خواهدگشت ،‌ لذا اگركسي باداشتن قدرت به مديريت وتنظيم حيات سياسي جامعه ، اين وظيفه را انجام ندهد ، درحقيقت اواست كه موجب اختلال حيات انسانها گشته وگوئي آنان را ازحيات ساقط نموده، واگرباداشتن شرايط مديريت سياسي اين وظيفه را انجام بدهد ، درحقيقت چنين شخصي همة انسانها را احياء كرده است(149) 2.اغلب آياتي كه براي ريشه كن كردن ظلم واستبداد ، دستوربه دفاع وجهاد مي دهد، از بديهي ترين دلايل وجوب تنظيم حيات اجتماعي ومديريت آن مي باشد، مانند:« أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (150)»اجازه داده شده است يااعلام شده است قتال براي كساني كه به آنان ظلم شده است .وهمچنين آيه 75 نساء(وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...)كه دراين آيه مباركه تأكيد برجهادودفاع دربرابرظلم بسيارروشن است. به اين نكته بايد توجه داشت كه مردم باشركت فعال درتعيين سرنوشت سياسي خويش ، مي توانند به حقوق خودبرسندوجلوظلم واستبدادرابگيرند ، بديهي است كه بامنتفي شدن ظلم ، جنگ وخون ريزي درراه دفاع ازحقوق نيزمنتفي مي گردد ، وخداوند مهربان وحكيم هرگزتجويزنمي كند كه مردم يك جامعه باكمال بي خيالي دربارة آنچه كه درجامعه مي گذرد ، دست روي دست بگذارند وموقعي كه ظلم هاي غيرقابل تحمل شيوع پيداكرد وحقوق انسانها پايمال شد ، دستوربدهد كه اكنون برخيزيد وبه كشت وكشتار بپردازيد ! بلكه ازهمان اول بايد انسان بادخالت درمديريت حيات اجتماعي وسياسي خويش ازگسترش ظلم وحق كشي جلوگيري كند .3.قرآن مي فرمايد :« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...(151) » ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب [آسمانى] و ميزان [شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه] نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند . بديهي است كه قيام به عدالت كه هدف رسالت رسولان ونزول كتاب وميزان معرفي شده است ، بدون آگاهي واشتراك مردم درعوامل ايجاد كنندة عدالت امكان پذيرنيست ، واين اشتراك آگاهانه دربرقراري عدالت درپرتورهبري پيامبران الهي ،حضور فعال مردم درعرصة سياسي واحساس مسؤليت اجتماعی است .
درروايات متعدد تشويق وترغيب فراوان به تكاپوي جدي انسانها دربه وجود آوردن زندگي اجتماعي سالم ودخالت درتعيين سرنوشت سياسي ومديريت جامعه ، صورت گرفته است ، به عنوان نمونه به چندحديث اشاره مي كنيم :1.پيامبرگرامي اسلام(ص) فرمودند : « من اصبح ولم يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم »هركس كه شبي را روزآوردواهميتي به امورمسلمانان ندهدمسلمان نيست(152)2.بازآن حضرت فرمودند :«من سمع رجلاينادي ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم(153) » هركس بشنودكه مردي مسلمانان را به كمك مي طلبد واواجابت نكند آن كس مسلمان نيست . بدون ترديد اهميت دادن به سرنوشت مسلمانان وفريادرسي مظلومان ، درساية‌ مديريت ووارد شدن درعرصة سياسي جامعه امكان پذيراست ، وازاين طريق مي توان به امورمسلمين سروسامان بخشيد.3.درروايت معروفي كه ازرسول خدا(ص) نقل شده است ، فرمودند: « احب الناس الي الله انفعهم لعباده (154)» محبوب ترين مردم درنزدخداوند سودمند ترين آنها است بربندگان . همچنين وصي بلافصل آن حضرت ، اميرالمؤمنين (ع) فرمود:«افضل الناس انفعهم للناس(155)»(برترين مردم كسي است كه سودبيشتري به مردم برساند) و« خيرالناس من نفع الناس (156)»بهترين مردم كسي است كه به مردم سودرساند . پرواضح است كه تلاش درراه ايجاد يك زندگي اجتماعي سياسي كه حقوق تمام اقشارجامعه مراعات گردد ، وتنظيم برنامه وسياست گذاري هاي كه موجب رشدوشكوفاي جامعه شده ، ودست انسانهاي آلوده وفاسد ازتعيين سرنوشت تودة مردم كوتاه گردد ، سود بزرگي به حساب مي آيد كه به بندگان خدارسيده است ، آن هم دردنياي كه بااندك مسامحه وكوتاهي درتعيين سرنوشت حيات سياسي جامعه ، حقوق ناتوانان دستخوش خودكامگي هاي قدرت پرستان قرارگرفته وحقوق اجتماعي وسياسي شان پايمال خواهدگرديد4.درروايت مشهوري ازاميرالمؤمنين علي (ع) چنين نقل شده است كه فرمودند :«كلكم راع وكلكم مسئول عن رعيته(157)» همة شما چوپانيد (اداره كننده ايد)وهمة شما دربارة رعيت خودمسئوليد. همچنين آن حضرت درنهج البلاغه مي فرمايند: « اتقوا الله في عباده وبلاده فانكم مسئولون حتي عن البقاع والبهائم(158) » به خداتقوابورزيد دربارة بندگان وشهرهاي او، زيراقطعاشما مسئوليد حتي دربارة زمين مفيد وحيوانات . مسئول دانستن حضرت امير(ع) آحاد ملت را درقبال يكديگر ، تشويق وترغيب بلكه مكلف كردن آنان است ، نسبت به اهميت دادن تنظيم ومديريت زندگي اجتماعي سياسي انسانها.5.حضرت امیر(ع) درخطبه 3 نهج البلاغه(معروف به خطبه شقشقیه)، ضرورت شرکت انسان هارا دربعدسیاسی حیات اجتماعی به تصویرکشیده ولزوم تلاش دررشدوبالندگی جامعه را گوش زد می کند،آنجاکه می فرماید :«أماوالذی فلق الحبه وبرأالنسمه لولا حضورالحاضروقیام الحجه بوجودالناصروماأخذالله علی العلماء الاّ یقارّواعلی کظّه ظالم ولاسغب مظلوم ، لألقیت حبلها علی غاربها ولسقیت آخرها بکأس اوّلها (159)» آگاه باشید سوگند به خدای که دانه راشکافت وروح انسانی را آفرید ، اگرحضورحاضران (بیعت کنندگان بامن)نبود واگرحجت باوجودیارویاورتمام نمی گشت ، اگرخداوندسبحان علماءرا مسئول قرارنداده بودکه پرخوری ظالم وگرسنگی مظلوم را نپذیرند ، قطعاطناب زمامداری را برگردنش می انداختم وآخرش را باهمان کاسة اولش سیراب می کردم.آيات وروايات فوق ،(علاوه برنفی سکولاریسمsecolarism(جدائی دین ازسیاست) واثبات تئوکراسیtheocracy (حکومت دینی)) به خوبی این نکته را اثبات می کند كه ازنظردين نه تنها آزادي سياسي معقول ودرچارچوب قانون ومقررات قابل دفاع وحمايت است ، بلكه واردشدن انسانها درعرصة مديريت اجتماعي وتنظيم مسايل سياسي يك تكليف شمرده شده ؛ لذا دربرخي موارد بي تفاوتي راجع به سرنوشت اجتماعي مسلمانان ، موردتوبيخ ونكوهش واقع شده است ؛ چون بي اعتناي به سرنوشت حيات اجتماعي ومديريت آن ، باعث مي شود كه برخودكامگي قدرت پرستان افزوده شود ، جاي ترديد نيست كه هرقدربرخود كامگي قدرت پرستان افزوده شود حيات انسانها بيشتردرمعرض خطراختلال ونابودي قرارگرفته ، وطبعا اسارت وبردگي توده جامعه وآحاد ملت را درپي خواهد داشت .اسلام نه تنها درعرصة نظري وتئوري ازآزادي سياسي حمايت مي كند بلكه درعرصة عملي نيزاين مطلب را به اثبات رسانده است ، درزمان حكومت اميرالمؤمنين علي (ع) كساني بودند كه باعلي (ع)بيعت نكردند ازقبيل زيدبن ثابت ، اسامه بن زيد ، وسعدبن ابي وقاص ولي اميرالمؤمنين (ع) نه مزاحم اينهاشد نه مجبورشان به بيعت كرد ونه سهميه شان را ازبيت المال قطع نمود ، حتي امنيت جاني ومالي آنان را نيزتأمين مي كرد.بالاترازاين ها طاغيان خوارج را تاوقتي كه عملا دست به جمع آوري سپاه ونيرو وايجاد مزاحمت براي ديگران نزده بودند كاري به آنها نداشت ، حتي سهم بيت المال آنهارا قطع نكرد(160)

حدومرزآزادي
 

درپايان نكتة كه يادآوري آن ضرورت دارد اين است كه درعين حال كه مي توان باكمال صراحت گفت آزادي مثل حق حيات وحق كرامت انساني ازعنايات ونعمت هاي بزرگ الهي براي بندگانش هست تاجاي كه مزاحمت باآنها ، درحقيقت مخالفت بامشيت بالغة خداوندي خواهد بود ، ولي آزادي مطلق وبدون هيچ قيدوشرطي قابل دفاع نيست ، بلكه بايد درمحدودة قوانين ومقررات مفيد به حال بشر، مورد استفاده قرارگيرد ، چنانكه علامه جعفري مي گويد : «آزادي بادوشرط مهم مي تواند ازباعظمت ترين وسائل شكوفايي مغزوروان انساني ، بوده باشد ، شرط اول كه بايددربهره برداري ازآزادي به طورجدي مراعات شود اينستكه آزادي نبايد مانع حركت انسان (به وسيلة انديشه وتعقل ووجدان ناب ) به سوي اختياروگرديدن هاي تكاملي بوده باشد ، يعني نبايد احساس لذت بخش آزادي مارا ازحكمت وجودي مان غافل ساخته وبايستگيهاوشايستگي هاي مارا درمسير«حيات معقول» ناديده بگيرد .شرط دوم اينكه آزادي نبايد مخل آزادي واختيارديگران كه بدون مزاحمت درشكوفايي مغزوروان[وحيات سياسي اجتماعي] بكارافتاده اند ، بوده باشد»(161). لذا اسلام كه حمايت قاطعانه ازآزادي مي كند بلكه بزرگترين پرچم دارآن است ، آزادي مطلق را قبول ندارد بلكه آزادي كه درچارچوب مقررات معقول بوده وسلب آزادي ازديگران نكند وبرخلاف مصالح خودشخص واجتماع نيزنباشد ، داراي احترام است . بنابراين درمواردذيل آزادي محدود مي شود:1.آنجا كه آزادي فردمخل به آزادي ديگران وسلب كنندة آزادي ديگران باشد دراين گونه موارد مي توان بلكه بايد جلوآزادي فرد راگرفت واورا به رعايت مقررات اخلاقي واجتماعي واداركرد.بهترین سنداین سخن جریان مردانصاری است که شخصی بنام سمره بن جندب درباغ اودرخت خرمای داشت ومنزل مردانصاری درمدخل باغ بود ، سمره (به قولی امروزی هاازآزادی خودش استفاده کرده)هروقت دلش می خواست بدون اجازه واردباغ می گردید ، دراثراصرارسمره براین کار، مردانصاری ازاین وضع ناراحت شده به رسول خد(ص) شکایت کرد ، حضرت اول سمره را اندرزداد وازاوخواست که درخت خرمایش را بفروشد ، وقت سمره به هیچ کدام راضی نشد حضرت به مردانصاری فرمود برودرخت رابکندوبزن به صورت سمره. وحدیث معروف «لاضررولاضرارفی الاسلام»را دراین موردبیان فرمود (162)این جریان وفرمایش پیامبراکرم(ص)بهترین دلیل است برای برخوردباکسانی که ازآزادی خودشان سوء استفاده کرده وآزادی دیگران راسلب می کنند .2درمواردي كه آزادي فرد برخلاف مصالح وامنیت اجتماعی باشد، مثلاافرادي كه بخواهندبرخلاف مصالح جامعه ازآزادي سوء استفاده كرده ، با ترویج فسادوبی بندوباری سلب امنیت وآزادی اجتماعی نموده ، وانسانهارا ازارزشهاي والاي انساني جدا كنند ، حکومت كه حافظ مصالح عاليه اجتماع است حق داردجلواین گونه افرادراگرفته وآزادی هایش رامحدودنماید. این گونه افرادرامي توان به کسی كه دركشتي نشسته ومي خواهد ازآزادي خودسوءاستفاده كرده وكشتي را سوراخ نمايد تشبيه كرد ؛ چنانكه سوراخ كننده كشتي را بايد جلوش را گرفت وگرنه همه غرق خواهدشد ، همچنين افرادمخل به آزادی ومصالح اجتماعی اگرجلوگیری نشود ، جامعه را به فسادخواهدکشانید.چنانکه قرآن برای جلوگیری از کسانی که دست به محاربه می زنند وباتهدید وسلاح به جان ومال ونوامیس مردم تجاوزمی کنند ، شدیدترین مجازات را تشریع نموده است ، آنجاکه می فرماید: «کیفرآنها که باخداوپیامبرش به جنگ برمی خیزند ، واقدام به فساددرروی زمین می کنند (وباتهدید اسلحه به جان ومال وناموس مردم حمله می برند)فقط این است که اعدام شوند ، یابدارآویخته گردند، یادست وپای آنهابه عکس بریده شودویاازسرزمین خودتبعیدگردد(163)» همچنین درموردکسانی که بادزدی وراهزنی آزادی های مردم راسلب وایجادناامنی می کنند ، دستوربه قطع دست آنها می دهد(164)3.آنجا كه حفظ آزادي فردبرخلاف مصالح مسلم خودش باشد ، مانند مواردتعليم وتربيت يابهداشت وحفظ الصحه ، دراين گونه موارد تعليم و بهداشت اجباري هردو تجويزشده تازمينة جهل وناداني و شيوع مرضهاي واگيرفراهم نشود ،كسي حق ندارد بگويد من آزادم نمي خواهم تحت تعليم ومراقبت بهداشتي قراربگيرم . همچنين هيچ كس حق ندارد بگويد من نسبت به خودم اختياروآزادي دارم ومي خواهم خود كشي نمايم ، قرآن می فرماید :«...ولاتلقوابأیدیکم الی التهلکه(165)» هرچندنزول این آید درموردترک انفاق برای جهاداست ، ولی بامفهوم وسیع که داردمواردی زیادی را شامل می شود که انسان نمی تواندازآزادی خودش سوء استفاده کرده جانش را درمعرض خطرقراربدهد.

حدودومرزهاي الهي درقرآن
 

درقرآن مجيدبعدازبيان يك سلسله احكام ومقررات اجتماعي تعبيربه «تلك حدودالله » اين ها مرزهاي خداست ، در6 مورد آيات بكاررفته است (166)، ودرمجموع (13)بارواژة حدود (مرزهاي الهي ) تكرارشده (167) وانسانهارا دركارهاي اجتماعي وفردي به رعايت حدود ومرزهاي الهي که چیزی جزمصالح عالیة بشری وراهنمای آنها به سوی سعادت نیست ، توصيه كرده ومتخلفين ازحدودومرزهاي الهي را که اخلال گران وبرهم زنندگان نظم وامنیت اجتماعی هستند ، به شدت نكوهش وبه عنوان ظالم ازآنها يادمي كند(168)، وهمچنين عذاب دردناك را براي متجاوزين ازحدودومرزهاي الهي بيان مي دارد(169)ازسوي ديگر حافظان حدودومقررات الهي را ازمؤمنان واقعي شمرده وبه آنها بشارت مي دهد(170) بديهي است كه يكي ازكارهاي مهمي كه انسانهادرزندگي باآ ن سروكاردارد ، استفاده ازآزادي هاي فردي واجتماعي است كه بايد درچارچوب حدود ومرزهاي الهي ازاين نعمت بزرگ الهي بهره برداري شود ، درغيراين صورت ازمتجاوزين حدود الهي به حساب آمده ومستحق عذاب وكيفرخواهد شد .
ازمطالب بیان شده به این نتیجه می رسیم که برخلاف برخی نظرات که ازتضادوتقابل بین دین وآزادی سخن می گوید ، دین یگانه حامی ومدافع آزادی بلکه بوجودآورندة آن است ، رهائی انسانها ازقیدوبندهمنوعان فاسد وستمگروهمچنین ازانواع قیدوزنجیرهای که بت پرستی وخرافات دست وپای بشررابسته بودند ، مرهون تلاشهای بی وقفة انبیاء الهی وآموزه های ادیان وحیانی است دین ازانواع واقسام آزادی ازآزادی اجتماعی گرفته تاآزادی فردی وازآزادی فکری وعلمی گرفته تاآزادی سیاسی واقتصادی ، درچارچوب قوانین آسمانی ومقررات معقول بشری ، حمایت می کند .
برای نهادینه ساختن آزادی اجتماعی ، دین راه کارهای فراوان ارائه داده ، ازجمله روی آزادی معنوی انگشت تأکید می گذارد .

پي نوشت ها :
 

1.راغب اصفهاني ، مفردات ،(واژه دين ).
2.ر. ك : عبدالحسين خسروپناه ، مسائل جديد كلامي وفلسفة دين (1) ، صص 175 – 184 .
3.محمدحسين طباطباي ، شيعه دراسلام ، ص 19 .
4.عبدالله جوادي آملي ، شريعت درآينة‌ معرفت ، ص 111 .
5.مسايل جديد كلامي وفلسفة دين (1)ص176 به نقل ازنقدونظرشماره 2 ص 19 .
6.آموزش عقايد ، ص 11.
7.فلسفه دين وكلام جديد ، ص96 .
8.مسايل جديد كلامي وفلسفة دين (1) ، ص 178 ، به نقل ازجان هيك ، فلسفة دين ، ص 15 .
9.همان ، ص 177 ، به نقل ازهمان منبع .
10.نصر/ 2 ، درسورةآل عمران / 83 و نور/ 2 ، نيزهمين تعبيربكاررفته است .
11.بقره / 193.
12.انفال / 39 .
13.توبه / 33 و29 ، فتح / 28 و صف / 9 .
14.عبدالله جوادی آملی ، شریعت درآینه معرفت ، ص 113 .
15.یوسف / 40 ، تعبير«دين قيم» درسوره هاي ذيل نيزبكاررفته است : توبه / 36 ، روم / 30 ، انعام / 161 و بینه 5 .
16.محمدحسین طباطبای ، المیزان فی تفسیرالقرآن ، ج 11 ص 178 .
17.میزان الحکمه ، ج 4 ، ص 1798 ، ح 62 03
18.همان ، ص1802 ، ح 6223 .
19.همان ، ص 1798 ، ح 6197 .
20.همان .
21.نهج البلاغه ، خطبه 1.
22.میزان الحکمه ، ج 4 ، ص 1796، ح 6192 .
23.همان ، ح 6190 .
24.همان ، ح 6186 .
25.همان ، ص 1824 ، ح 6318 .
26.دكترمحمدمعين ، فرهنگ معين ، حرف آ .
27.احدفرامرزقراملكي ، استادمطهري وكلام جديد ، ص 232 .
28.جعفرسبحاني ، مسايل جديدكلامي ، ص 180 ، به نقل از: انديشه هستي ، ص 93 .
29.استادمطهري وكلام جديد ، ص 235 .
30.مسايل جديد كلامي ، ص 187 .
31.همان ، ص 185 .
32.فرانس روزنتال ، مفهوم آزادی ازدیدگاه مسلمانان ، ترجمه منصورمیراحمدی ، ص 156.
33.زین العابدین قربانی ، اسلام وحقوق بشر ، ص 185، به نقل ازروح القوانين چاپ چهارم ص 292 .
34.بی . اف . اسکینر، فراسوی آزادی ومنزلت ، مترجم محمد علی حمید رفیعی ، ص 65 .
35.اعراف / 157 .
36.نحل / 36 .
37.محمدعلي داعي نژاد ، ايمان وآزادي درقرآن ، ص 81 .
38. 3 و4 ميزان الحكمه ، ج3 ، صص 1096 – 1098 .
39.ازجمله درسوره هاي ذيل : بقره / 83 ، فصلت / 14 ، اسراء / 23 ، يوسف / 40 ، هود / 2 و26 و... .
40.ياد داشتهاي استاد مطهري ، ج 1 ، ص 123 .
41.غررالحكم ، ج 2 ، باب معرفه النفس ، ص 513 ، ح 9953 .
42.مرتضی حسینی اصفهانی ، اسلام وآزادی ، ص 168 .
43.غررالحکم ، پیشین، صص 513 – 514 ، ح 9955 و 9958 .
44.پانزده گفتار، ص 89 .
45.بقره / 20 .
46.بقره / 29 ، ابراهيم / 32 ، نحل / 81 ، شعرا‌ء 166 ، الرم / 21 و... .
47.اسراء / 70 .
48.احزاب / 72 .
49.حجر / 29 .
50. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 371 .
51.انبیا . 24 .
52.جاثيه / 23 .
53.اعراف / 157 .
54.اقتباس ازپانزده گفتار، ص 80 – 81 .
55.الروضه من الكافي ، ج 8 ، ص 386 .
56.اسلام وحقوق بشر، ص 193 ، به نقل ازتفسيرالجواهر، جزء اول ، ص 7 .
57.استاد مطهري وكلام جديد ، ص 241 ، به نقل از: جلال الدين محمد مولوي : مثنوي ، دفتر6 ، بيت هاي 4540- -4541 .
58.بقره / 256 .
59.مفردات راغب ، ص224 ، ذیل کلمه حر.
60.يادداشتهاي استادمطهري ، ج 1 ، ص67 -68 .
61.آل عمران ، 64 .
62. آزادي معنوي ، ص 18 .
63. توبه / 31 .
64. تكرارخودش بيانگراهميت آن مطلب است ،گاهي پيغمبرجمله اي رايك بارگفته است ولي برخی جمله ها رابه جهت اهميت آنهامكرر ودرمواطن مختلف بیان فرموده مثل حديث ثقلين كه درجاهاي متعدديادآورد شده است.
65. نهج البلاغه ، نامة 53 .
66. همان ، نامة 31 .
67. اسلام وحقوق بشر، ص 198 ، به نقل ازوسايل ، ج 3 ، ص 243 .
68. ميزان الحكمه ، ج 3 ، ص 1096 ، ح 3556 .
69. همان ، ح 3557 .
70. وسايل الشيعه ، ج 11 ، ص 122 .
71. جاثيه / 23 .
72. غررالحكم ، ج 1 ، باب الشهوه ، ص 597 ، ح 4700 .
73. همان ، حديث 4701 .
74. همان ، ص 592 ، ح 4658 .
75. ميزان الحكمه ، ج 3 ، ص 1098 ح 3573 .
76. همان ، ح 3574 .
77. فرانس روزنتال ، مفهوم آزادی ازدیدگاه مسلمانان ، ص 160 .
78. همان ، ج 1 ، باب الحرص ، ص 235 ، ح 1603 .
79. همان ، ص 230 ، ح 1549 .
80. غررالحكم ، ج 2 ، باب الطمع ، ص 25 ، ح 5509 .
81. همان ، ص 28 ، ح 5546 .
82. همان ، ج 1 ، باب الشهوه ، ص 593 ، 4671 .
83. همان ، ج 2 ، باب الطمع ، ص 30 ، ح 5568 .
84.- نهج البلاغه ، حكمت 128 .
85. پانزده گفتار ، ص 276 .
86.بقره / 129 و 151 ، آل عمران / 164 ، جمعه / 2 ، شمس / 9 .
87.فرانس روزنتال ، مفهوم آزادی ازدیدگاه مسلمانان ، ص 161 .
88.فیثاغورث : ازفلاسفة بزرگ یونان است که میان سالهای 583 تا 572 ق م ، درشهرسامس تولدیافت .
89.مدرک پیشین ، ص 158 .
90..هومر: شاعرمشهوریونان قدیم است که درقرن نهم قبل ازمیلاد می زیسته .
91. مدرک پیشین ، ص 157 .
92. همان ، ص 165 .
93.آزادي معنوي ، ص 21 .
94. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 389 .
95.منظورآبهای میان دجله وفرات است که ساسانیان برآن حکومت داشتند . پاورقی نهج البلاغه ، ذیل خطبة 192 .
96. نهج البلاغه ، خطبة 192 .
97. زين العابدين عابدين قرباني ، علل پيشرفت اسلام وانحطاط مسلمين ، ص 19 . به نقل ازتمدن اسلام وعرب ، صص 751 – 754 .
98. 49 بارماده عقل و19 بارماده فكردرقرآن مجيد بكاررفته است ، المعجم المفهرس ، محمد فؤادعبدالباقي .
99. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: نبّه با التفكرقلبك ... . اصول كافي ، ج 4 ، ص 174 .
100. بازآن حضرت فرمود: ان التفكريدعوالي البروالعمل به . همان ، ص 176 .
101. همان ، ج 4 ، ص 176.
102. زمر / 18 .
103. انعام / 51 .
104. يوسف / 105 .
105. اصول كافي ، ج 4 ، ص 174 .
106.علل پيشرفت اسلام وانحطاط مسلمين ، ص 18 .
107.جمعه / 2 .
108. طلب العلم فریضه علی کل مسلم» اصول کافی ، ج 1 ، ص 82 .
109. نهج البلاغه ، خطبة 34 .
110.برهان ، دلیلی است که انسان را به علم می رساند (شیخ طوسی التبیان ، ج 7 ، ص239 ) برهان ، مؤکدترین ادله است که اقتضای صدق و راستی همیشگی را دارد (مفردات راغب ، ص 121 ، ماده : بره .
111. اسراء / 36 .
112 انبيا ء /22.
113. همان ،24 .
114. بقره / 111 .
115. انعام / 116 .
116. يونس / 36 .
117. يونس / 35 .
118. بقره / 170 .
119. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 375.
120. همان ، ص 376 .
121. همان ، صص 373 – 374 .
122. الرحمن / 4 .
123. ايمان وآزادي درقرآن ، ص 181 ، به نقل از: تفسيرمنهج الصادقين ، ج 9 ، 115 .
124. نهج البلاغه ، حكمت 381 .
125. نقش زبان درسرنوشت انسان ، ص 22 .
126. بقره / 174 .
127. اصول كافي ، ج 1 ، ص 116 .
128. همان ، ص 118 .
129.کلکو راع و کلکم مسئول عن رعیته . (امام علی (ع) )
130. - شورا / 38 .
131. آل عمران / 159 .
132.شاورقبل ان تعزم وفکرقبل ان تقدم ، غررالحكم ، ح 5754 .
133.ومن شاورالرجال شارکها فی عقولها ، نهج البلاغه ، حكمت 161 .
134. آل عمران / 110 ، 104 و 114 ، اعراف / 157 ، توبه / 112 ، و
135. نهج البلاغه ، حكمت ، 31 ، 52 ، 373 وخطبه هاي متعدد.
136. همان ، حکمت 374 .
137. ايمان وآزادي درقرآن ، ص 187 .
138. نهج البلاغه ، خطبه 216 .
139. ايمان وآزادي درقرآن ، صص 208 – 210.
140.محمد تقي جعفري ، حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 47 .
141. همان ، ص 48 .
142. زين العابدين قرباني ، علل پيشرفت اسلام وانحطاط مسلمين ، ص 82 ، به نقل ازتاريخ تمدن اسلام ،ج 1 ص70 .
143. حجرات / 13 .
144. ميزان الحكمه ، ح 22396 .
145. تحف العقول ، ص 33 .
146. اسلام وحقوق بشر، ص 269 ، به نقل ازحقوق الانسان ، ص 72 .
147. همان ، ص 273 .
148. همان ، ص 274 ، به نقل از العداله الاجتماعيه ص 163 .
149. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 48 .
150. حج / 39 .
151. حديد / 25 .
152. اصول كافي ، ج4 ، كتاب الايمان والكفر، ص 482 .
153. همان ، ص 484 .
154. تحف العقول ، ص 48 . اصول كافي ، ج 4 ، ص 484 .
155. غررالحكم ، ج 2 ، باب النفع ، ص 514 ، ح 9959 .
156. همان ، ح 9960 .
157. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 102 .
158. نهج البلاغه ، خطبة 167 .
159. همان ، خطبه 3 .
160. ياد داشتها ي استاد مطهري ، ج1 ، ص59 .
161. حكمت اصول سياسي اسلام ، ص 364 .
162. دربعضی روایات چنین است که سمره درخت را بکند ودرجای دیگربکارد. ودربعضی دیگرچنین است که مردانصاری درخت را بکندوسمره درجای دیگرآن درخت را بکارد. وسایل الشیعه ، ج 17 ، ص 341 .
163. مایده / 33 .
164. «السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما» مایده / 38 .
165. بقره / 195.
166. بقره/ 188، 229 و230 ، طلاق/ 10 ، مجادله/4 ، نساء/13 .
167. بقره / 187 ، 229 ، 229 ، 229 ، 229 ، 230 و 230 ، نساء/ 13 و14 ، توبه / 97 و 112 ، مجادله /4 ، طلاق / 1. معجم المفهرس .
168. بقره / 229 ، طلاق / 1 .
169. نساء/ 14 ، مجادله / 4 .
170. توبه / 112 .

فهرست منابع
1.قرآن كريم .
2.نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتي .
3.آمدي ، عبدالواحدبن محمد ،‌ غررالحكم ودررالكلم (كلمات امام علي بن ابي طالب (ع)) ترجمه وتحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي ، تهران ، دفترنشرفرهنگ اسلامي ، 1377.
4.جبرئيلي ، محمدصفر، فلسفة دين وكلام جديد ، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اي اسلامي ، 1386 .
5.جعفري ، محمد تقي ،حكمت اصول سياسي اسلام ، (ترجمه وتفسيرفرمان مالك اشتر)، چاپ دوم ، تهران ، مؤسسة تدوين ونشرآثارعلامه جعفري ، 1386 .
6.جوادي آملي ، عبدالله ، شريعت درآيينة معرفت ، تنظيم حميد پارسانيا، قم ، مركزنشرإسراء ، 1377 .
7.حراني ، ابي محمدحسن بن علي ، تحف العقول عن آل الرسول (ع) ، تصحيح علي اكبرغفاري ، تهران ، كتابفروشي اسلاميه ، 1398 ق .
8.حرعاملي ، محمدبن حسن ، وسايل الشيعه ، تحقيق سيد شهاب الدين مرعشي نجفي ، بيروت ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1427 .
9.خسروپناه ، عبدالحسين ، مسايل جديد كلامي وفلسفة دين(1) ، قم ، انتشارات المصطفي (ص) ، 1388 .
10.داعي نژاد ، محمدعلي ، ايمان وآزادي درقرآن ، تهران ، كانون انديشه جوان ، 1385 .
11.روزنتال ، فرانس ، مفهوم آزادی ازدیدگاه مسلمانان ، ترجمه منصورمیراحمدی ، قم ، مرکزانتشارات دفترتبلیغات اسلامی ، 1379 .
12.سبحاني ، جعفر، مسايل جديد كلامي ، قم ، مؤسسة امام صادق (ع) ، 1387 .
13.طباطباي ، محمد حسين ، شيعه دراسلام ، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، 1362 .
14.عبدالباقي ، محمدفؤاد ، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم ، قم ، نويد اسلام ، 1386 .
15.فرامرزقراملكي ، احد ، استادمطهري وكلام جديد ، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي ، 1384 .
16.فقيه ايماني ، مهدي ، نقش زبان درسرنوشت انسان ، چاپ پنجم ، (بي جا) عطرعترت ، 1385 .
17.قرباني ، زين العابدين ، اسلام وحقوق بشر، تهران ، كتابخانه صدر، (بي تا).
18.قرباني ، زين العابدين ، علل پيشرفت اسلام وانحطاط مسلمين ، (بي جا ) دفترنشرفرهنگ اسلامي ،1361 .
19.كليني ، ابي جعفرمحمدبن يعقوب ، الروضه من الكافي ، تصحيح وتعليق علي اكبرغفاري ، تهران ، مؤسس دارالكتب الاسلاميه ، 1389 ق 1348 ش .
20.كليني ، محمدبن يعقوب ، اصول كافي ، مترجم محمدباقركمره اي ، انتشارات اسوه ، 1385 .
21.محمدي ري شهري ، محمد ، ميزان الحكمه ، مترجم حميدرضاشيخي ، قم ، دارالحديث ، 1381 .
22.مصباح يزدي ، محمدتقي ، آموزش عقايد ، چاپ بيست سوم ، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1385 .
23.مطهري ، مرتضي ، آزادي معنوي ، چاپ سي وپنجم ، تهران ، صدرا ، 1386 .
24.مطهري ، مرتضي ، پانزده گفتار، چاپ ششم ، تهران ، صدرا ، 1385 .
25.مطهري ، مرتضي ، يادداشتهاي استادمطهري ، چاپ سوم ، تهران ، صدرا ، 1385.
26.معين ، محمد ، فرهنگ معين (يك جلدي فارسي )، تهران ، زرين ، 1386 .