مایه غرور خلیج فارس


 





 

درآمد
 

حسن زنگنه مترجم است؛ مترجمي که با خواندن صحبت هاي او در خواهيد يافت که چيزي از يک محقق تاريخ کم ندارد. او کتاب هاي متعددي از اسناد و مدارک کنسولگري هاي انگليس استخراج، تدوين و ترجمه کرده است که هر يک گامي به سوي شفاف تر شدن تاريخ قيام جنوب است.
وقتي به ديدن او مي رفتيم، وقتي در ساختماني سالخورده اما زيبا و مستحکم قدم مي زديم و وقتي پله ها و بالکن ها را طي مي کرديم، احساسي خاص داشتيم و به محضي که به دفتر کار آقاي زنگنه- که امروز مرکز جذب سرمايه هاي خارجي و داخلي در بوشهر است- رسيديم با توضيح ايشان متوجه شديم جايي که در آن قدم مي زديم دفتر کار سيد محمد رضا کازروني بوده است؛ جايي که رئيس علي دلواري در طول مبارزاتش بارها به آن جا رفت و آمد مي کرد و با آزاده مردي چون سيد محمدرضا کازروني هم کلام مي شد. از اين رو در فضايي که هنوز بوي شهيد رئيس علي دلواري را مي داد، به اتفاق استاد زنگنه به تحليل اسناد ومدارک خارجي و کنکاش در تاريخ افتخارآفرين قيام رئيس علي پرداختيم.

ما در گفت و گو با استادان مختلف و به نام و همين طور در نشست و برخاست با برخي از محلي ها که از ماجراي حماسه جنوب مطلع بودند اطلاعات مختلفي -چه به لحاظ علم تاريخ نگاري و چه به لحاظ روايت هاي مردمي - کسب کرده ايم، از اين رو با توجه به تخصص شما در امر ترجمه و آگاهي از متون و گزارش هاي خارجي، محور بحث را رويکرد بيگانگان و اسنادي که از حماسه جنوب و شخصيت رئيس علي دلواري در دست دارند قرار داده ايم. لطفا براي شروع تاريخ حماسه جنوب را از زبان بيگانگان براي ما روايت کنيد!
 

در اين خصوص بنده اين توفيق را داشته ام که چندين کتاب ترجمه کنم و به چاپ برسانم؛ کتاب هايي که هر يک بيانگر زوايايي که خيانت هايي است که به اين سرزمين شده و مبارزه شيردلان اين سرزمين با مهاجمان. يکي از اين کتاب ها، کتابي است به قلم آقاي «گرني دات»، که اطلاعات مورد اشاره به گونه اي قابل درک و بسيار گويا در آن مجموع شده است. وقتي انگليسي ها به سال 1856، بوشهر، خارک و خرمشهر را تسخير مي کنند، به عنوان يک روند اداري هم فرمانده عمليات، هم فرمانده ضد اطلاعات و هم رئيس لوجستيک(پشتيباني) آن ها، هر آن چه را اتفاق مي افتاد، ريز به ريز به سرکرده هاي خود در هندوستان و لندن گزارش مي کردند. اين گزارش ها به شکل خاصي، حکايت از شجاعت، بي باکي و تهوّر مردم اين خطه دارد.

وقتي اين ويژگي ها از زبان دشمن حکايت مي شود مي توان گفت جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي گذارد!
 

بله، مردم اين منطقه به قدري متّهور، شجاع و جنگجو و سلحشور بودند که دو ژنرال انگليسي به نام هاي «استاکر» و «استاکفورد» از ترس رويارويي با آن ها دست به خودکشي مي زنند.

چه چيز از مردمي ماهيگير و کشاورز افرادي چنين سلحشور مي سازد؟
 

نکته بسيار جالبي است و بايد براساس علم مردم شناسي و تاريخ شناسي به آن پاسخ داد. يکي از نکات بسيار جالب در خصوص بوشهر، تفاوت خاص آن با ديگر نقاط مشابه يا غير مشابه است. حتماً شما به خرمشهر سفر کرده ايد! در خرمشهر - به طور واضح-تأثير فرهنگ عربي زبان تابوتش و معماري مردم آن سامان قابل مشاهده است، در بندرعباس رنگ و بوي فرهنگ بلوچ ديده مي شود، بندر لنگه هم تقريباً از همين روند برخوردار است، اما وقتي به بوشهر مي آييد همه چيز منحضر به بوشهر و ايران است. از پوشش تا معماري تا زبان تا رفتار و آداب و سنن و غيره هيچ چيز وارداتي ندارد. فاصله بوشهر تا کشورهاي عربي بسيار کم است اما هيچ يک از مردمان بوشهري عربي صحبت نمي کنند. وجه ديگر اين بحث خان ها هستند. خان هاي بوشهر، مانند ديگر مناطق اصيل ايران، همواره در رقابت بودند، به اين معنا که براي کسب امتيازات بيشتر در منطقه، زورآزمايي مي کردند و پيروز ميدان بر قدرت خود مي افزود. به همين دليل در اين منطقه افراد شجاع و متهوري يافت مي شد، تا جايي که حتي قشون خاص خود را داشتند و بر مناطق خاص خود حکم فرمايي مي کردند. اين ويژگي در کنار ويژگي اصالتي که به آن اشاره شد، به تدريج سلسله مراتبي را پديد آورد که در ارتش مي توان ديد. خان ها، رئيس هايي داشتند پردل و جرأت که از مرزهاو محدوده جغرافيايي و حقوق مردم دفاع مي کردند و رشادت ها مي آفريدند. بنابراين وقتي بحث از خاک يک منطقه فراتر مي رود و به کليت کشور مرتبط مي شود يقيناً اين ويژگي ها دست به دست هم داده و آن چه امروز با عنوان حماسه جنوب و رئيس علي دلواري از آن ياد مي شود، پديد مي آيد.

از ميان اسناد خارجي مرتبط با اين قيام شخص رئيس علي، اولين ها کدام ها هستند؟
 

همان طور که مي دانيد رئيس علي دلواري در جنگ اول جهاني همزمان با جنبش مشروطيت قيام مي کند. به هر حال رئيس علي جواني بوده حدوداً 33ساله و قاعدتاً در جنگ هاي 1834و1856حضور نداشته است. حضور رئيس علي به زماني باز مي گردد که مجتهد اهرمي گمرک بوشهر را به تصرف در مي آورد. قاعدتا رئيس علي هم که مردي متدين و ديندار بوده - به عنوان يکي از فرماندهان نظامي -با ايشان همراه مي شود نکته بسيار جالب پس از تصرف گمرک بوشهر اين بود که با وجودي که مرسوم بوده خان ها به مال التجاره يکديگر دست اندازي هايي هم مي کردند، اما رئيس علي در کمال صحت عمل و پاکي، امانتدارانه رفتار مي کند و اجازه نمي دهند در گمرک بوشهر، هيچ آسيبي به مال التجاره تجار وارد شود اين ويژگي در کنار شجاعت و بي باکي اين سردار مردي خاص و محبوب از او مي سازد.

اشاره نکرديد در کدام سند با نام ايشان مواجه شديد و استعمارگران چگونه از او ياد مي کنند؟
 

داشتم به همين نکته مي رسيدم! به هر حال تاريخ است و بدون ذکر پس و پيش اتفاقات نمي توان راجع به آن صحبت کرد در دو کتابي که از گزارش هاي انگليسي ها ترجمه کرده ام موضوعات مختلفي به صورت مفصل و کامل نگاشته شده است. اولين نکته اي که در خصوص شخص رئيس علي دلواري در اين گزارش ها ذکر مي شود به سال 1909ميلادي باز مي گردد، به زماني که انگليسي ها در بوشهر قشون پياده مي کنند و آن جا را اشغال مي کنند. اين جا رئيس علي در حضوري جانانه، جنگ سختي با انگليسي ها مي کند.

توصيف رئيس علي در آن متن را به ياد داريد؟
 

بله، اين گونه توصيف مي شود که شخصي به نام رئيس علي که رئيس تنگستاني ها است و مردي جنگجو و مبارز است...

يعني تا اين حد مثبت برخورد مي شود؟
 

شجاعت او دوست و دشمن را به شگفتي واداشته بود. از اين گذشته انگليسي ها در گزارش هاي خود شرح اتفاقات را دقيقاً مي نوشتند تا نسبت به عملکردشان پاسخ داده باشند. آن ها شرايط را توصيف مي کردند تا دليل عدم پيشبرد مقاصدشان را برخلاف آن چه پيش بيني کرده بودند دريابند. خب، در اين بين چه مثبت ارزيابي کنيد چه منفي، دليل ناکامي انگليسي ها حملات و سلحشوري هاي جنگجويي چون رئيس علي دلواري بوده است.

وقتي با استادان تاريخ منطقه -از بوشهر تا گناوه و شيراز- صحبت مي کرديم همواره از ضعف يا نواقص تاريخ نگاري در ايران سخن به ميان مي آمد. بخشي از اين اشارات، دو مقوله دخالت پادشاهان در امر تاريخ نگاري رسمي و تأثير احساسات راويان بر روايت هاي سينه به سينه را در بر مي گرفت. از اين رو اسناد و مدارک تاريخي که از متجاوزين به دست مي آيد، به هر لحني که باشد، مي تواند ما را در تشخيص راهنمايي کند و به ابعاد مختلف شخصيتي شهيد رئيس علي دلواري که امروزه به عنوان يک اسطوره مطرح است پي ببريم. بنابراين اجازه بدهيد اين سؤال را مطرح کنم که مدارک و اسناد ترجمه شده توسط شما و ديگر مترجمان اين عرصه، چه زوايايي از اين برهه را روشن مي کند؟
 

اجازه بدهيد اول به عنوان يک بوشهري و بعد به عنوان کسي که دستي در اين تحقيقات داشته، از نکته سنجي و دقت شما که موجب مي شود من هم سر ذوق بيايم و علاقه مندتر صحبت کنم، از شما و نشريه ارزشمندتان تشکر کنم. به هر حال اين يک واقعيت است که در تاريخ نگاري ايراني اهمال کاري هاي بسياري شده است و وقايع چنان که شايسته اين مردم و تاريخ شان است ثبت نشده است، با اين همه بگذاريد ضمن پاسخ به اين سؤال ماجرايي شنيدني را هم ذکر کنم. چند سال پيش، وقتي زنده ياد حجت الاسلام نبوي که رئيس وقت بوشهر شناسي بودند، براي شرکت در مجلس ترحيمي به يکي از روستاهاي اطراف مي روند، به رسم سنت کتابچه قرآني (عم جز) به ايشان مي دهد. ايشان که مردي فرزانه و بسيار دقيق و ريزبين و همچنين اهل تحقيق و مطالعه بودند، پشت کتابچه دست نوشته هايي مي بينند. اين دست نوشته ها مربوط به يکي از کساني بود که سال1856در جنگ با انگليسي ها حضور داشته و بخش عمده اي از اتفاقات، اسامي کساني را که در جنگ حضور داشتند، کساني را که به شهادت رسيدند يا برخي از انگليسي ها را در دست نوشته خود ذکر کرده بود. چنان که دکتر مشايخي و مرحوم نبوي اشاره مي کنند، بخش عمده اي از اين دست نوشته با ترجمه اي که بنده از گزارش هاي انگليسي ها ارائه داده ام کاملا مطابقت داشت.

و از اين طريق يکي از متون قابل رجوع کشف مي شود!
 

دقيقاً! چون همان طور که مي دانيد در گذشته ها و شايد هم امروز، کم و بيش ديده مي شود که بزرگترها اتفاقات زندگي را پشت قرآن مي نوشتند. اين يکي از رسوم ما ايرانيان است. اگر اين شواهد که تا به امروز کمتر مورد توجه قرار گرفته توسط شما جوان هاي علاقه مند و تحصيلکرده جمع آوري شود، حتماً بخشي از اهمال صورت گرفته در زمينه تاريخ نگاري نيز جبران خواهد شد. به هر حال اين نمونه به ما يادآور مي کند که هنوز تاريخ ناگفته هاي بسيار دارد. جمع آوري اسناد رسمي، اسناد روايي، اسناد خارجي و هر سند و مدرک ديگر-چنان که اشاره کرديد-مي تواند تکه هاي مغفول تاريخ را به مايادآوري کند. يقيناً مرد بزرگي چون شهيد اسطوره اي، رئيس علي دلواري، و حماسه اي که آفريد ابعاد بسيار وسيع تري از آن چه امروز مي دانيم داشته است و بايد پشت به پشت، با هوش و تلاشي که در شما جوانان قابل مشاهده است، روي آن کار شود تا به کمال مطلوب برسد

شما در زمره کساني هستيد که هم از روايت خارجي ها و متجاوزان از حماسه جنوب مطلع هستيد و هم تاريخ و روايات محلي و داخلي. به ما توضيح بدهيد آيا براساس اسناد و مدارک خارجي، ماجراي مبهم شهادت رئيس علي دلواري از اين کلاف سردرگم خارج مي شود يا خير؟
 

ابهام ماجراي شهادت رئيس علي دلواري -چه به لحاظ اسناد و روايت هاي داخلي و چه به لحاظ اسناد انگليسي ها و ديگران-هنوز به قوت خود باقي است. البته نام هايي در اين خصوص مطرح است اما...

مي توانيم از اين نام ها مطلع شويم؟
 

از آن جا که هنوز ابهامات به درستي و چنان که بايد و شايد رفع نشده اند اجازه بدهيد نامي ذکر نشود.

آيا عدم ذکر اين نام ها به روايت صحيح و تمام و کمال تاريخ لطمه مي زند؟
 

فرمايش شما کاملاً صحيح است اما اجازه بدهيد توضيحي در اين خصوص بدهم. تحقيق تاريخي از نظر من براي ايجاد وفاق و يکپارچگي است. اگر قرار باشد تاريخ به اين وحدت و وفاق لطمه بزند سر به مهر باقي ماندنش بهتر است. توجه داشته باشيد که ما در شهر کوچکي زندگي مي کنيم. شايد شما در تهران خيلي راحت تر به مسائل اشاره کنيد اما در شهر کوچکي مثل اين جا که همه با هم نوعي قوم و خويش محسوب مي شوند قضايا فرق مي کند. کوچکترين اشارات نسنجيده -چه به واقع و چه دور از واقع-مي تواند شرايط بسيار ناخوشايندي پديد بياورد. بنابراين، حق بدهيد که در ذکر موارد با احتياط بيشتري عمل شود. شواهد هنوز چنان که بايد محکم و روشن نيست و تحقيق و اسناد بيشتري لازم است. همان طور که گفتم ما هنوز انگيزه کسي را که ايشان را به شهادت رسانده به درستي نمي دانيم و با حدس و گمان هم نبايد شرايط نامطلوب پديدآورد، ضمن اين که کاري مثل کار شما بسيار ارزشمندتر است. پرداختن به حماسه شهيد اسطوره اي و قيام ايشان براي مخاطب بسيار مفيدتر و اصولي تر است. نکته آخر را هم به مرور تاريخ مي سپاريم با اين اطمينان که عظمت خون آن بزرگوار خود مسير شناخت را به ما نشان خواهد داد. زندگي و قيام شهيد رئيس علي دلواري بود که آن بزرگوار را محبوب دل ها کرد و نامش را جاودان ساخت و البته در نهايت به افتخار ابدي يعني شهادت نايل شد. پس در حال حاضر با گزارش و گسترش اين منش و روحيه خدايي، اين مسير را بايد جاويدان و زنده نگاه داشت.

گويا در حال ترجمه آثار جديدتري هستيد که ابهامات تاريخي ما در خصوص حماسه جنوب و شخصيت رئيس علي دلواري را بيشتر برطرف کند؟
 

بله، همچنان به کار مشغول هستم در حال حاضر روي گزارش هاي سالانه کنسول انگليس کار مي کنم که اطلاعات بسيار مهم و مرجعي در آن وجود دارد. اين کتاب از سال 1300يعني روي کار آمد ن رضاخان تا شهريور 1320را در بر مي گيرد.

آيا در اسناد و گزارش هايي که ترجمه کرده ايد يا در دست ترجمه داريد به رويکرد دولت موقت به قيام جنوب هم اشاره شده است؟
 

بله، در ميان اسناد و منابع انگليسي ها، گزارش هاي بسيار زيادي ناظر بر عدم حمايت دولت مرکزي از اين نهضت و مردمي بودن صد در صدي آن وجود دارد.

کتاب گزارش هاي سالانه کنسول انگليس کي آماده مي شود؟
 

هنوز روي اين کتاب کار مي کنم. مرحله نگار ش تمام نشده، اما اجازه بدهيد به نکته اي در اين خصوص اشاره کنم. حتماً شما هم فيلم «تنگسير» را ديده ايد. در اين خصوص دو کتاب وجود دارد؛ يکي کتابي نوشته صادق چوبک که کتاب مفصلي است و ديگري کتابي نوشته رسول پرويزي. اين دو کتاب و همين طور فيلم تنگسير من را بر آن داشت تا ان شاء الله کاري هم در اين خصوص داشته باشم. وقتي گزارش هاي سالانه کنسول انگليس را که از 1300تا شهريور 1320را در بر مي گرفت دريافت کردم با اشتياق شروع به کار کردم که شايد در اين خصوص هم مطالبي به دست بياورم. نکته جالب آنکه تنها مطلب به دست آمده، متني از کنسول انگليس بود که در خصوص شير محمد مي گويد: «يکي از شهروندان به اين دليل که به او ظلم شده بود و حقي از او ناحق شده بود پنج نفر را کشت.» بنابراين همان طور که مي بينيد گاه به دست آوردن مدارک و اسناد و اطلاعات چندان هم آسان نيست.

با توجه به همه يافته هايتان و با توجه به اين که با فرهنگ و تاريخ اين خطه از کودکي آشنا هستيد، به عنوان نکته آخر براي ما از حس و احساس دروني خود نسبت به شهيد رئيس علي دلواري بگوييد.
 

من از کودکي چشم به ساحل اين شهر داشته ام. از کودکي قصه هاي آن را شنيده ام و از کودکي در کوچه پس کوچه هاي آن راه رفته ام. زماني که ديپلم گرفتم به عنوان مترجم در نيروي دريايي استخدام شدم و باز چشم به آب هاي اين ساحل دوختم اما هرگز فراموش نمي کنم زماني را که براي اولين بار پرچم ايران اسلامي را بر فراز ناو ايراني ديدم که در ساحل حرکت کرد و پهلو گرفت. آن روز دوستان تهراني ام با ديدن اشک چشمان من، ابراز تعجب کردند اما آن ها نمي دانستند پس از سال ها ديدن کشتي ها و ناوهايي که پرچم انگليس بر آن ها به چشم مي خورد ديدن يک ناو وطني چه حالي دارد، چه شوقي مي آفريند و چه غروري به همراه مي آورد! از آن روز تا امروز هر بار با سربلندي از کنار ساحل مي گذرم و عظمت و بزرگي مردي چون رئيس علي دلواري -اين شهيد راه آزادي و آزادگي- در نظرم بيشتر و بيشتر مي شود و خوشحالم که بزرگي اين شهيد امروزه نه در بوشهر که به همت شما و نشريه ارزشمندتان ايران را در خواهد نورديد و ياد و خاطر آن اسطوره تدين و شجاعت را زنده نگاه خواهد داشت، يادي که به واسطه آن، نام سلحشوران بسياري مطرح و جاودانه خواهد شد، ياد مردمي که غرور و سربلندي به خليج هميشه فارس داد.

وضعيت بوشهر و نواحي اطراف آن
 

همان گونه که در گزارش سال پيش خاطر نشان گرديد نواحي داخلي بوشهر در آغاز سال به نحو چشمگيري آرام بود. از همان مراحل اوليه سال وضع رو به دگرگوني نهاد. کنسول آلمان از همان سپتامبر 1914/شوال -ذيقعده با رئيس علي تنگستاني و ديگر رؤسا وارد تحريک و توطئه شده بود و اندک زماني پس از شروع سال جديد اين تحريکات به ثمر نشست. در ژانويه /ربيع الاول -ربيع الاخر آقاي واسموس که تا اوايل ژوئيه 1914/کفالت کنسولگري المان را برعهده داشت و سپس به اروپا رفته بود، در شوشتر پديدار شد. وي سرپرستي هيأتي را بر عهده داشت که مي بايست ايران و افغانستان و در صورت امکان نواحي مرزي هندوستان را بر ضد بريتانياي کبير بشوراند. دکتر ليندرز و آقاي بوهنشتورف و تعدادي ايراني و 3يا4هندي آشوبگر نيز همراه او بودند. وي فوراً مردم را به جهاد دعوت کرده و به قصد برانگيختن چهره هاي سرشناس و ملايان بر ضد بريتانيا، مقادير متنابهي پول در ميان شان تقسيم کرد. در فوريه / ربيع الاول-ربيع الاخر معين شد که قصد دارد از طريق رامهرمز راهي برازجان گردد. از آن جايي که وي علناً مردم را به نقض بي طرفي ايران تحريک مي کرد و تبليغات جهادي و غير جهاديش خطرناک بود، تصميم گرفته شد که خان حيات داوود را که از دوستان بود، و واسموس مي بايست از قلمرو او عبور کند، تشويق نماييم که وي را به ساحل آورد تا بازداشت گردد. کاپيتان نوئل در 3مارس /16ربيع الاخر به بندر ريگ رفت و چندي بعد نيز آقاي چيک براي ترتيب امر به ديدار حيدرخان حيات داوودي شنافت. حيدرخان فوراً آمادگي خود را براي تعقيب واسموس و آوردن وي به ساحل ابراز داشت و واسموس و همراهانش توسط برادر حيدرخان دستگير شدند. ولي متأسفانه خود واسموس در خلال شب از چنگ افراد خان گريخت. دکتر ليندرز و همراهانش به بندر ريگ آورده شدند و اطلاعات بسيار ارزشمندي به دست آمد. مقادير متنابهي جزوات و اعلاميه هاي آتشين به زبان هاي عربي و فارسي و هندو و زبان هاي مختلف هندي در ميان اثاثيه کاروان کشف شد. برخي از اين نوشته ها دعوت به جهاد و برخي ديگر نيز تحريک هندي ها به شورش بر ضد انگليسي ها بود. دکتر ليندرز در 8مارس /توسط ناو نئارخوس از ناوگان هند به بوشهر آورده شد. در اين ميان از آن جايي که ترديد نبود که دکتر ليسترمن، کنسول آلمان در بوشهر با تنگستاني ها مشغول توطئه است، تصميم گرفته شد که او و نماينده محلي تجارتخانه ونکهاوس که به وي کمک مي کرد، بازداشت و اخراج گردند. لهذا در ساعات اوليه روز 9مارس /22ربيع الاخر کنسول و آقاي آيزنهوت بدون دردسر در بوشهر دستگير شدند. کاپيتان نيل، معاون اول نمايندگي و سرپرست نمايندگي مقيم در آن ايام و کاپيتان اُکز، افسر فرمانده نيروي صد و دوم نارنجک انداز از ارتش هند که در بوشهر مستقر بود ترتيب اين بازداشت را دادند.
اسنادي که در کنسول آلمان کشف شد، ثابت کرد که دکتر ليسترمن با رئيس علي [دلواري] و ديگر خوانين ناراضي منطقه در توطئه بوده است. علاوه بر اين، اسناد مزبور از توطئه گسترده اي پرده برداشت که از سوي آقاي کاردوف وزير مختار آلمان براي يک حمله سراسري در بهار به نمايندگان و مجامع انگليسي در ايران ترتيب يافته بود.
موقرالدوله حاکم بوشهر از بازداشت و اخراج آلمان ها بسيار عصباني بود. واسموس و هواداران آلمان نيز براي دامن زدن به احساسات ضد انگليسي در ميان عشاير داخله بوشهر، از اين عامل هم استفاده کردند.
ميرزا محمد خان غضنفر السلطنه، خان برازجان که گرايش هايش کاملاً شناخته شده و از سال 1909/1377به بعد بارها آشکار شده بود، با شرکت شيخ حسين چاه کوتاهي، رئيس علي دلواري و زائر خضر خان اهرمي ائتلافي از خوانين محلي بر ضد انگليسي ها تشکيل داد. آن ها تهديد کردند که به بوشهر حمله خواهند کرد. علاوه بر اين نگارش نامه هاي موهن و تهديد آميزي را نيز به حاکم و کفيل سرکنسولگري آغاز کردند که با وقفه هايي چند تا پايان سال ادامه يافت.
از سوي ديگر حيدرخان نيز که با اقداماتي چون بازداشت واسموس، خصومت «دموکرات ها» و آلمان خواهان را موجب شده بود، صلاح آن ديد که با استفاده از دشمني ديرينه شبانکاره اي ها و خان برازجان، با شبانکاره متحد شود. به اين ترتيب خوانين دوست بريتانيا، يعني خوانين حيات داوود، ليرواي، رود حلّه و شبانکاره ائتلاف کردند. احمد خان انگالي عملاً به آن ها ملحق نشد ولي دوستي خود را حفظ کرده و با اردوي خوانين دشمن نيز متحد نگرديدند. با توجه به وضعيت خطرناکي که پيش آمده بود هنگامي که نوبت به تعويض نيروي صد و دوم نارنجک انداز رسيد، ستاد فرماندهي و يک جناح از پياده نظام نود و ششم بِرار که در 6آوريل/21جمادي الاول وارد بوشهر شد، جانشينش گرديد. جناح ديگر هنگ مزبور بعدها اعزام شده و در 18مه /4رجب وارد بوشهر شد.
تصميم گرفته شده بود که همزمان با اشغال بوشهر، دلوار روستاي رئيس علي، نيز بمباران شود ولي از آن جايي که ناو «جونز» تا پيش از 5 اوت /24رمضان به بوشهر نرسيد و تعداد زيادي از خدمه آن بر اثر گرما و دشواري هاي سفر رنجور بودند. عمليات مزبور چند روز به تعويق افتاد. در شب 9اوت /28رمضان ناوهاي جونو، پيراموس، دالهوزي، و لارنس به سوي دلوار حرکت کردند، يک جناح از پياده نظام نود و ششم نيز تحت فرماندهي ميجر وينتل، بردو ناو اخيرالذکر بودند. به علت نامساعد بودن شرايط جوي، فقط در 13اوت/2شوال بود که امکان پياده کردن نيرو فراهم گشت. در پي اين اقدام پياده نظام نود و ششم، با حمايت بخشي از تفنگداران نيروي دريايي، به فرماندهي ناخدا سوم بلومفيلد، از نيروي دريايي سلطنتي و کاپيتان کارپنتر، از پياده نظام سبک نيروي دريايي سلطنتي [(I.L.M.R. Infantry Light Marnie Royal)] و چند مسلسل به چند رشته عمليات موفقيت آميز بر ضد رئيس علي دست زدند که در خلال آن قلعه [دلوار] منفجر شد و مجازات هاي چشمگيري بر رئيس علي و افراد طايفه اش وارد آمد. متأسفانه در خلال اين عمليات ناخدا سوم بلومفيلد به علاوه هفت دريانورد و تفنگدار دريايي، يک افسر بومي [هندي؟]و 5 سرباز هندي کشته شدند. يک افسر نيروي دريايي و 24دريانورد و 16سرباز هندي نيز مجروح گرديدند. نيروي اعزام در 16اوت/5 شوال به بوشهر بازگشت.
پس از حرکت ژنرال بروکينگ در جهت شهر و همچنين به سوي خطوط مقدم دفاعي شبيخون هايي صورت گرفت. رئيس علي که شخصاً فرماندهي اين حملات را بر عهده داشت، کشته شد. رئيس علي فعال ترين و مصمم ترين خان دشتي بود و حذف وي از صحنه ضربه مهلکي بر آن ها و به همان نسبت شانس بزرگي براي ما بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52