راجع به شهيد رئيس علي دلواري صحبت کنيد.
درباره رئيس علي دلواري بايد نکته مهم ديگر را بگويم. مسأله مهم اين جاست که بوشهر برخلاف غرب کشور مثل تبريز که مي تواند منشأ ورود مشروطيت از آن جا بوده باشد، کشورهاي عربي اطراف بوشهر نمي توانستند از نظر فرهنگي کمک چنداني به مردم بکنند، ولي چرا اين مردم به پا مي خيزند، آيا به واسطه اين ها بوده است و به نظر من اين نقطه مجهول است که مردم اين قدر نسبت به خاک و اجداد و نواميس شان احساس تعلق دارند که بر خلاف ديگران شروع به انجام اين کار(مبارزه) مي کنند. يکي از نخستين دليل ها اين مي تواند باشد که ممکن است خود اين موضوع يک نقطه مهم تاريخي بوده است که تمام ابواب جمعي کنسولگري انگليس ها در آن جا بوده است و قضاياي ديگر. به نظر من خيلي بايد به اين نکته پرداخت. هنوز خيلي اسناد هست و جا براي ريشه يابي ارتباطات وجود دارد. يکي از نکات جالب که در سريال دليران تنگستان توانست تأثيرگذار باشد، مرگ بازيگر فيلم در جواني است. اين آدم اسطوره مي شود با مرگ اين بازيگر شما ديگر پيري اين آدم را نمي بينيد که بشکند و خرد بشود. به نظر من اين خيلي مهم است. شما نگاه کنيد به مرگ برخي بزرگان در جواني، بعضي از بازيگرها مثلاً بازيگر آمريکايي فيلم ها، مثل جيمز دين يا نويسنده اي مثل صادق هدايت که در 50 سالگي به اين طرف مي خواهد رو به افول برود، فوت مي کند و بهتر در يادها مي ماند. شما گريگوري پک را که در سن هشتاد و خرده اي مُرد، با همان گريگوري پک جوان، نمي توانيد در کنار هم قرار دهيد. اما در مورد کساني که نام بردم و نيز محمد جوهري، بازيگر نقش رئيس علي دلواري که جوان مرگ شد خيلي به جاودانگي اين شهيد قيام جنوب در اذهان کمک کرد. گويا او قبل و بعد از دليران تنگستان در هيچ فيلمي بازي نکرد و همين يک سريال از او هنرمندي يگانه و تک نقش ساخت. چون ديگر تصاوير از پيري او نداريد.
يک سؤال دارم، رئيس علي دلواري اين فنون رزمي و قدرت رهبري را در آن سن کم از کجا آموخته بود؟
پدربزرگ رئيس علي، خان دهکده دلوار بود، در آن منطقه هم اين فنون کمي حالت موروثي دارد. يادم است که در آغاز جنگ به بعضي از روستاهاي بوشهر رفته بودم هنوز من بچه بودم و آفتابه لگن مي بردند و سر سفره دست را مي شستند، خلاصه احترام هاي ويژه اي مي گذاشتند و آيين هاي خيلي خاص داشتند. مثل بعضي از اين فيلم هاي ژاپني که مي بينيد خيلي آداب خاصي دارند، دقيقاً همان حسن ها را داشتند و براي من خيلي جالب بود. اين اخلاقيات به علاوه ساير چيزها نسل به نسل منتقل مي شود.
و پاسداشت و احترام به اين آيين ها يک نوع بزرگ منشي به حساب مي آمد. رئيس علي چون خانزاده بود اسم او را رئيس علي گذاشتند.
بله، مثل رئيس احمد.
اين ها بزرگزاده بودند؟
در آن ديار کدخدا را به نوعي رئيس صدا مي ردند. مثلاً الان بازماندگان و فاميل هاي آن ها که هستند، خانواده رئيس نام دارند.
آن ها هم اهل دلوار هستند؟
نه، آن ها اهل روستاهاي اطراف دلوار هستند.
يک سؤال ديگر دارم. مي گفتيد اين ها چون خانزاده بودند با فنون رزمي و جنگي آشنا بودند.
نه، آن ها از بچگي با تفنگ آشنا مي شدند آن موقع مردم تفنگ داشتند.
قبل از خلع سلاح رضا شاه؟
بله.
يک نکته خيلي مهم چون شما بچه جنوب هستيد مي پرسم چرا رئيس علي به نسبت سردارهاي بزرگ معاصر يا يک قرن اخير که حدود صد و اندي سال از زمان حيات و مبارزات او مي گذرد، دقيقاً بيش از يک قرن هم از ظهور ستارخان، باقرخان، ميرزاکوچک خان حتي شهيد مدرس مي گذرد. البته مدرس در پايتخت نماينده مجلس بود، خلاصه اين ها همه نام آور بودند ولي رئيس علي مانند آن ها هنوز چندان شهره و پرآوازه نيست.
شما نگاه کنيد، مهم در مرکز بودن افراد است. ستارخان و باقرخان آمدند که تهران را بگيرند، ولي رئيس علي هيچ وقت نيامد که تهران را بگيرد.
اما چنين اقتداري را داشت.
بله، رئيس علي يک جمله جالب در سريال دليران تنگستان دارد که مي گويد: «ما نمي جنگيم تا چيزي به دست بياوريم، ما مي جنگيم تا چيزي را از دست ندهيم».
و اين دقيقاً ويژگي يک چريک است.
اين ديالوگ که در سريال، مرحوم جوهري بازيگر نقش رئيس علي -از قول رئيس علي مي گويد، شايد فلسفه و تمام حرف نهضت تنگستان باشد. حالا، يعني چه؟ يعني اين که آن ها مي خواستند خاک و سرزمين و خانه شان را از دست ندهند.
بعد از اين که آن نامه معروف رئيس علي را بخوانيد، متوجه مي شويد که حرمت منطقه خودشان را مي خواستند حفظ کنند. البته در آن جا قهرمان هاي ديگري هم داشتيم مثل ميرمهناي بندرريگي که هفتاد سال قبل از رئيس علي بوده است، ولي رفتارهاي غير اخلاقي هم زياد داشته است، پدرش را مي کشد، عمويش را مي کشد. برادرهايش را مي کشد. اما ما در اخلاق رئيس علي اين گونه رفتارهاي ناشايست را نمي بينيم و اين خيلي مهم است. اين همه تأکيد که بر دين و اخلاقيات داشته، خيلي با ارزش است. احساس مي کنم که رئيس علي را بايد در ظرف خودش قياس کرد در محيط خودش بايد قياس کرد. او ستاره اي بود که خوش درخشيد...
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد، دل رميده ما را انيس و مونس شد...
بله، در واقع خيلي زود از دست ما رفت، ولي همان نامه نشان دهنده طرز فکر رئيس علي است. اگر من کاره اي بودم، اين نامه را در کتاب هاي درسي چاپ مي کردم. جنبه خيلي مهم حماسه رئيس علي و دليران تنگستان، جنبه هاي مهذبي اين افراد است. اين ها خيلي قشنگ همراه باورها مي شوند و اعتقاد به باورهاي شيعي و حماسه عاشورا دارند. در واقع، همراه نمي شوند، اين باورها جزءوجودشان است.
جزو وجودشان بود و اين آيين ها را به زيبايي تمام در خدمت حماسه خودشان قرار مي دهند.
اصلاً اگر اين اعتقادها نبود، چطور مي توانستند در برابر آن سيل بنيان برکن انگليس که دنيا را فتح کرده بود با چهار تا تفنگ سرپر بايستند و بجنگند. اگر اين اعتقادها نبود، اصلاً ممکن نبود که اين وقايع رخ دهد. يعني بايد يک اعتقاد به شهادت و اعتقاد به امام حسين (ع)، اعتقاد به روز جزا و اخلاق گرايي، همه اين ها بايد در کنار هم باشد تا بتوان جلوي نيرويي به آن عظمت ايستاد.
و در اين بين، نوعي اينهماني به وجود مي آيد. يعني شهادت رئيس علي تشبيه به شهادت امام حسين (ع)و حضرت عباس(ع)مي شود.
خيلي جالب تر بگويم، سرگرد نيلسترام سوئديnilesteram در کتاب «شاخه نبات»ماجراي ديدار خود با رئيس علي دلواري را نوشته است. او در اين کتاب مي گويد: روزي که رئيس علي شهيد شده، ايشان در شيراز بوده است. مي گويد که در آن روز تمام شيراز عزادار رئيس علي بوده اند. نيلسترام همچنين گفته است: وقتي من براي اولين بار رئيس علي در آن روستاي کوچک ديدم، خوشحالي من بيشتر از زماني بود که به ديدار پادشاه سوئد نايل مي شدم. بعد درباره رئيس علي، نکات ريز و بسيار قشنگي را نوشته است. در لابه لاي حرف هايش مي گويد: دو تا کودک شيرازي داشتند بازي مي کردند، گفتند بازي را رها کنيم و برويم رئيس علي بشويم.
و اين، يعني رئيس علي براي آن ها اسطوره و قهرمان بوده است.
جالب اين که رئيس علي، در همان زمان، بدون روزنامه و مجله و وسايل ارتباط جمعي تا اين حد مشهور بوده است. وقتي اين ها در جنگ دلوار، براثر اشتباه تاکتيک انگليس ها که توپخانه شان را اشتباهي به توپ مي بندند، پيروز مي شوند، نيروي مردمي که سال ها تحقير شده بودند، به يک موجي تبديل مي شود که در اثر اين اتفاق، شخصيت رئيس علي در نزد آن ها شناخته مي شود. اين مطالب در همان کتاب شاخه نبات به خوبي بيان شده است.
از آن به بعد، ديگر آدم ها با رؤياهايي بزرگ مي شوند. براي من اين حسّ کشتن مهم نبود، بلکه حس قهرمان طلبي را در وجود من بيدار کرد.
منظورتان همان تفنگ پدربزرگ خودتان است؟
بله، براي من چيزي که مهم بود، اين بود که انگار روح آن ها، تفنگ شان را به من مي دادند تا در مقابل دشمن ايستادگي کنم. تو فکر کن براي من که انواع سلاح هاي جنگ را ديده ام، از تانک و توپ گرفته تا آر پي چي هفت، آن تفنگ خيلي بيشتر ارزش داشت، در حالي که ما دو دستگاه تانک دزديديم و يک سال با اين دو تانک شليک مي کرديم.
براي دفاع يک توپ130 را دزديديم و آورديم به آبادان، ولي هنوز که هنوز است، آن لذت تفنگ پدربزرگم براي من هست و اين کوه ها به من مي گويند که ما محافظ تفنگ تو هستيم، اين کوه ها براي من با آن شکل عجيب شان ايستاده اند و دارند دلوار را حمايت مي کنند.
اين حسي که مي گوييد...
براي من مثل ارباب حلقه هاست، يک حس خيلي عجيب است، نمي توانم آن را بيان کنم. يک نوع رازگونگي دارد که هيچ چيزي نمي تواند جلو اين رازگونگي را بگيرد و انگار ما از نسل همان رئيس علي دلواري هستيم و هنوز که هنوز بايد از اين کشور دفاع کنيم، ولي جمله امام راحل که مي گويد: «ان شاء الله رشد بشر به جايي برسد که مسلسل ها را به قلم تبديل کنند.»
اين را که براي شما بگويم، حس واقعي من است. اين گونه نيست که دارم يک حادثه را تصوير مي کنم، يک چيز جالب براي شما بگويم من يک فيلم دارم به نام آخرين تير ارش.
داستاني است يا مستند؟
يک فيلم مستند است. در خصوص يک خمره باستاني است که در کوه هاي بوشهر مانده است. اگر فيلم را ببينيد، احساس مي کنيد به مريخ وارد شده ايد، اين را همه مي گويند.
يعني نوعي بدويت در آن حفظ شده است؟
آفرين. اين کوه هاي بوشهر بدويت خودش را حفظ کرده است.
اسم اين کوه ها چيست؟
کوه هاي مُند.
کوه هاي فيلم هاي وسترن نيز چنين ويژگي دارد - يک جور رازوارگي- اين تشبيه را به کار مي برم چون شما اهل سينما هستيد.
بله.
داستان رئيس علي، به غير از اين تشبيه سازي که با نهضت عاشورا دارد و بخش پاياني آن هم به شهادت رئيس علي مي انجامد، ولي به هر حال وارث آزادي و آزادگي آن منطقه و مردم منطقه مي شود و اسم رئيس علي هم براي يک قرن بعد خودش جاودان مي شود و در زمينه جانفشاني در راه وطن شهره شده است. به غير از آن، به نوعي با علما هم مشحور و مأنوس بوده و از آن ها استفتاء مي گرفته است.
بله، به شيخ حسين برازجاني نامه مي نويسد، با مرحوم آيت الله بلادي در تماس بوده است. اين رخدادها اين موضوع را نشان مي دهد که حرف هاي اين علما مهم بوده است و مجاهدين بدون حرف اين ها کاري نمي کرده و سر خود نبوده اند.
نقش روحانيت در قيام تنگستان چه بود؟
نقش روحانيت زياد بود، آيت الله بلادي کتابي به نام حرب نامه دارد. در اين کتاب نوشته شده که يک فرمانده چه کاري بايد انجام بدهد، گزارش ها را بايد چه کار کند، چگونه بايد با اسير رفتار شود، اين ها بر طرق حرب نامه مي جنگيدند و اين مسأله شوخي نيست.
يعني پايبند به مفاد آن کتاب بودند؟
بله، همه علماي آن جا همه با همديگر متحد و در يک راستا بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}