مباني کلامي سينماي ديني (7)
مباني کلامي سينماي ديني (7)
مباني کلامي سينماي ديني (7)
نويسنده: نصرت ا... تابش
اين شماره طبق معمول هر سال در آستانه برگزاري بزرگ ترين رويداد سينمايي کشور يعني جشنواره فيلم فجر تقديم مي شود. آثار ارائه شده به جشنواره بيست و نهم حاکي از حضور سه نسل از فيلم سازان کشور است. نام هاي بزرگي بي هراس از مورد نقد واقع شدن در کنار يکديگر به رقابت خواهند پرداخت. ما نيز پرونده اي با نگاه فيلم نگاري برايتان فراهم کرده ايم. اما براي من جشنواره فارغ از جذابيت هايش، حاشيه هايش، تماشا کردن بهترين فيلم هايش اغلب با پايان آن آغاز مي شود. براي کسي که دغدغه تدوين نظريه سينماي ديني را دارد، هيچ چيزي با ارزش تر از ديدن فيلم هايي نيست که مي توانند نمونه هاي درخشان ديگري از سينماي ديني باشند. با مشاهده اسامي حاضران در بخش هاي مختلف جشنواره ترديدي ندارم که کلکسيون ايراني و احتمالاً خارجي فيلم هاي ديني براي من با جشنواره بيست و نهم کامل تر خواهد شد. منتظرطلا و مس، به رنگ ارغوان و خيلي دور، خيلي نزديک هاي ديگري هستم، بنابراين حرف هايم را درباره فيلم هاي جشنواره بيست و نهم به شماره بعدي موکول مي کنم و بحث سينماي ديني را پي مي گيرم.
درست در روزهايي که به ارائه بحث جريان شناسي انديشه در ميان مسلمين به ويژه در جريان نهضت ترجمه فکر مي کردم و با مطالعه و يادداشت برداري خود را براي نوشتن اين سرمقاله آماده مي کردم، آن قسمت از سريال جذاب و ديدني و تأثيرگذار و به ويژه سرشار از انديشه هاي اسلامي مختارنامه را که اصحاب الفيل نام داشت ديدم. اگر يادتان باشد، در شماره گذشته سخن از مترجمان مسيحي و يهودي بود که به سفارش حکومت عباسي متون فلسفي يونان رابراي جامعه مسلمين ترجمه مي کردند. يکي از مهم ترين مسيرهاي ورود اين انديشه ها از طريق رم شرقي و شامات بوده است. در قسمت اصحاب الفيل مختارنامه سپاه شام با فرماندهي حصين ابن نمير با پرتاب گلوله هاي آتشين، خانه کعبه را به آتش مي کشد. و پس از آن ابن نمير براي مذاکره با عبدالله زبير ملاقات مي کند. گفت و گوي جالبي بين آن دو شکل مي گيرد. حصين ابن نمير نه در قامت فرمانده، اين بار در چهره فيلسوفي ظاهر مي شود و با استدلال فلسفي مبني بر نسبيت مفهوم خداوند در ذهن انسان ها به آتش کشيدن کعبه را هم توجيه مي کند!عبدالله بن زبير اين سخنان را مغلطه و سفسطه مي نامد،اما خودش در مقابل رهبر خوارج که فردي خشک مغز است، از همين استدلال استفاده مي کند. به نظر مي رسد اشاره ميرباقري به همين معناست که شاميان واسطه انتقال عقلانيت يوناني به حجازند که به کار ابن زبير هم مي آيد!
به صراحت مي خواهم به مشکلاتي درعرصه انديشه بپردازم که ريشه در يوناني زدگي مسلمين دارد. اجازه بدهيد با ذکر مثال و خاطره اي معاصر يکي ديگر از دلايل پرداختن به اين موضوعات و نسبت شان با تدوين نظريه سينماي ديني را بيان کنم.
همين هفته گذشته به طور اتفاقي در محفلي در قم شرکت کردم که حاضران اغلب از دوستان فرزندم بودند و برخي از ايشان خارجي. يکي از ايشان طلبه اي بود آرژانتيني. او را البته قبلاً با طلبه هايي از اسپانيا و کلمبيا هم ديده بودم. جالب اين که طلبه اسپانيايي قبلاً تدوين گر فيلم هاي سينمايي بوده است و طلبه آرژانتيني به طور آکادميک پنج سال تئاتر خوانده است. سردرآوردن ايشان از حوزه هاي مقدس علميه شيعه و ماجراهايي که در گذشته داشته اند، حکايت جذاب و شگفت انگيزي از لطف و عنايت خداوند است و داستان زندگي ايشان آن قدر از ماجراهاي دراماتيک سرشار است که به جرئت مي توان گفت که مي تواند به فيلمنامه هايي سينمايي با نگاه ديني منجر شود. طلبه آرژانتيني بعد از ده، دوازده سال تحصيل در مدارس حوزه علميه تبحر خاصي هم به ويژه درمباحث فلسفي پيدا کرده است. او از تجربه اي تبليغي اش خاطرهاي گفت که براي من بسيار جالب بود. مي گفت با يکي ازهم وطنانم گفت و گويي داشتم و با استدلالي فلسفي حقانيت اسلام را برايش اثبات کردم. استدلال فلسفي من آن قدر محکم بود که به تصور من فقط ديوانگان آن را نمي پذيرفتند. او هم ديوانه نبود و پذيرفت. اما گفت: ولي من مسلمان نمي شوم! با تعجب پرسيدم: چرا؟ گفت: صغرا و کبراي استدلالت را قبول دارم. مو لاي درز نتيجه گيري ات هم نمي رود. اما وجود من فقط عقلانيت من نيست. من نيازهاي ديگري هم دارم. عواطف و احساس من نيز بايد پاسخ نيازهاي شان را بگيرند!
به عبارت ديگر معرفت فلسفي رايج از تبديل شدن به احساسي شورانگيز و زيبا عاجز است؛ احساسي که لازمه عقيده اي ديني است و ضامن تحقق عملي دين. اين همان اشتباه بزرگي است که در لحن و زبان تبليغ و دفاع از دين افتاده است و آن جدايي معرفت از احساس است. در حالي که لحن و زبان قرآن و بيان معصومين صلوت الله عليهم اجمعين اين گونه نيست. معارف وحياني علاوه بر يقيني بودن به اشک ها و لبخندهاي ناشي از حزن هاي عميق و سرورهاي شورانگيز مي انجامند.
آن چه که مرا هيچ گاه مقهور انديشه هاي فلسفي رايج نکرده، علاوه بر بي نيازي معارف وحياني از معارف بشري، همين احساس و شورانگيزي معرفت وحياني است که نقطه مشترک آن با هنر و زيبايي است. جوهره هنر به ويژه در سينما خلق موقعيت هايي دراماتيک است که به احساسي عميق از لذت کشف منجر مي شود.
بديهي است که منظورم ملودرام هاي اشک انگيز نيست، بلکه منظورم همان لحظات احساس برانگيزي است که سينماگران بزرگ در فيلم هاي درخشان چه ايراني و چه خارجي موفق به خلق آن شده اند. در همين پرونده اي که درباره فيلم هاي برادران نولان برايتان تدارک ديده ايم، با اين لحظات حسي به ياد ماندني روبه رو مي شويد. قهرمانان آن ها در فيلم هايي مثل يادآوري و يا تلقين کساني هستند که ماجرايي تراژيک در رابطه با محبوبشان را از سر گذرانيده اند. همين اندوه عميق و آميخته با احساس گناهشان خالق کنش هاي دراماتيک آن هاست که تماشاچي را لحظه به لحظه به درک رنج عميقي که قهرمان به آن مبتلاست نزديک مي کند و بالاخره با رهايي قهرمان به وسيله وقوفي که يافته است، آرامش لذت بخشي براي مخاطب فراهم مي شود. هرچند پايان بندي تلقين و چرخيدن فرفره، اطمينان مخاطب به تداوم اين لذت را به تعويق مي اندازد. البته کم نيستند فيلم سازاني که از خلق چنين موقعيت هايي عاجزند و کسي آثارشان را به خاطر نمي آورد.
مي بينيد! اگر معرفتي فلسفي که از ايجاد احساس در مخاطب عاجز است به نام دين سربرآورده باشد، بديهي است که نمي تواند با سينما نسبتي داشته باشد.
اين همان دليل ناگزير من در نقد جريان هاي معرفتي است تا جا براي معرفت وحياني باز شود. تا هنرمند بيگانه با وحي درخشش آن را ببيند و شوق تجربه کردن چنين نگاهي به انسان و جهان را بيابد و به خلق جهاني سينمايي بپردازد که من يقين دارم دنياي معاصر تشنه ديدن آن است.
همين جا تأکيد مي کنم که اولاً مخالفت با جريان هاي فلسفي رايج درميان مسلمين لزوماً مخالف با عقلانيت نيست. زيرا يکي ديگر از اشتباهات بزرگ ما معادل دانستن عقلانيت و فلسفه است که به دلايل اين اشتباه خواهم پرداخت. از سوي ديگر بين فلسفه اسلامي و آن چه در ميان مسلمين رايج است، اعم از فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعاليه تفاوت قائلم. چراکه معرفت وحياني در مبنا، روش و نتيجه و موضوع با معارف فلسفي رايج تفاوت اساسي دارد.
به عنوان مثال روش توسعه معرفت در فلسفه يونان عمدتاً از طريق بهره گيري از منطق صوري است که طي آن مفاهيم بديهي به ويژه در شکل اول قياس منطقي صورت بندي مي شود تا به نتيجه اي که به نظر مي رسد يقيني است منجر شود. در حالي که جريان قبض و بسط معرفت ديني وابسته به چيدن گزاره هايش در شکل اول قياس نيست. و همچنين بر خلاف ديدگاه برخي که قبض و بسط معرفت ديني را ناشي از قبض و بسط ساير علوم مي دانند، معرفت ديني متأثر و وامدار معارف بشري نيست. بلکه وابسته به شکر و کفر آدمي و به طور کلي وابسته به سلوک ديني اوست. باز هم به عنوان مثال، قرآن کريم فرقان را که توانايي تميز حق از باطل است و اصولاً خصلتي معرفت شناختي دارد، ناشي از تقوا مي داند که خصلت عمل است. به عبارت ديگر معرفت فرقاني ريشه در عمل ديني در مرتبه تقوا دارد. باز هم به عبارت ديگر اگر کسي حداقل تقوا را که دوري از گناه و انجام واجبات است نداشته باشد، به فرقان و تميز حق از باطل نخواهد رسيد. فارغ از آن چه در فلسفه هاي مشاء و اشراق و حکمت متعاليه وجود دارد، جامعه معاصر ما با انبوهي از جريانات فلسفي که حتي عناوينشان پايان ناپذير به نظر مي رسند روبه روست. نگاهي به فلسفه هاي مضاعف مؤيد اين مطلب است که غوغا که نه بلکه بلبشويي از انديشه هاي فلسفي در جريان نهضت ترجمه جديد که مربوط به دو سه دهه اخير است، فضاي انديشه را پر کرده است.کار به جايي رسيده است که عده اي دور هم جمع مي شوند و با آميختن و بافتن يافته هاي علوم مختلف از قبيل روان شناسي، جامعه شناسي و هنر و ترجمه آثار نويسندگاني مهجور به انتشار ماهنامه و فصلنامه مي پردازند که يکي از بخش هاي آن فلسفه مد است! و با لذت از فتيشيسم مستتر در مد سخن مي گويند و لذت روشنفکري اش را مي برند! و آن ديگري كه نويسنده است و روشنفكر است و فلسفه مي داند، لذت بردنش با جماعت قبل متفاوت است. او از ساخته شدن فيلمي مستند خبر مي دهد که عنوانش را از نيچه گرفته اند؛ شکارچيان بهترين پيروانند. اين فيلم مستند حکايت طلابي است که به نيت شکار و صيد انديشه هاي غربي و نقد و نفي آن به مطالعه غرب پرداخته اند ولي خود صيد شده اند.اين نويسنده از پيش صيد شده غرب با لذت از گرايش طلاب علوم ديني و روحانيون که کمابيش به فرهنگ و تمدن غرب ميل و گرايش يافته اند خبر مي دهد، و از اين که تکه اي از مصاحبه چند سال پيش اش در اين فيلم مستند استفاده خواهد شد، خوشحال است. بنابراين ناگزيرم براي تدوين نظريه ديني سينما به آن چه بر سر ما در نهضت ترجمه دوران عباسي آمده است و آن چه در نهضت ترجمه دهه هاي اخير در جريان است، بپردازم. در شماره بعد با توفيق الهي تفاوت هاي انديشه هاي فلسفي يونان با معارف وحياني را با شما به بحث خواهم گذاشت. البته فعلاً انديشيدن و نوشتن تعطيل.ديدن فيلم هاي جشنواره بيست و نهم و لذت گفت و گو از کشف لحظات ناب سينمايي در اولويت است. برايتان تجربه لحظات زيبا در جشنواره فيلم فجر را آرزو مي کنم.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100
درست در روزهايي که به ارائه بحث جريان شناسي انديشه در ميان مسلمين به ويژه در جريان نهضت ترجمه فکر مي کردم و با مطالعه و يادداشت برداري خود را براي نوشتن اين سرمقاله آماده مي کردم، آن قسمت از سريال جذاب و ديدني و تأثيرگذار و به ويژه سرشار از انديشه هاي اسلامي مختارنامه را که اصحاب الفيل نام داشت ديدم. اگر يادتان باشد، در شماره گذشته سخن از مترجمان مسيحي و يهودي بود که به سفارش حکومت عباسي متون فلسفي يونان رابراي جامعه مسلمين ترجمه مي کردند. يکي از مهم ترين مسيرهاي ورود اين انديشه ها از طريق رم شرقي و شامات بوده است. در قسمت اصحاب الفيل مختارنامه سپاه شام با فرماندهي حصين ابن نمير با پرتاب گلوله هاي آتشين، خانه کعبه را به آتش مي کشد. و پس از آن ابن نمير براي مذاکره با عبدالله زبير ملاقات مي کند. گفت و گوي جالبي بين آن دو شکل مي گيرد. حصين ابن نمير نه در قامت فرمانده، اين بار در چهره فيلسوفي ظاهر مي شود و با استدلال فلسفي مبني بر نسبيت مفهوم خداوند در ذهن انسان ها به آتش کشيدن کعبه را هم توجيه مي کند!عبدالله بن زبير اين سخنان را مغلطه و سفسطه مي نامد،اما خودش در مقابل رهبر خوارج که فردي خشک مغز است، از همين استدلال استفاده مي کند. به نظر مي رسد اشاره ميرباقري به همين معناست که شاميان واسطه انتقال عقلانيت يوناني به حجازند که به کار ابن زبير هم مي آيد!
به صراحت مي خواهم به مشکلاتي درعرصه انديشه بپردازم که ريشه در يوناني زدگي مسلمين دارد. اجازه بدهيد با ذکر مثال و خاطره اي معاصر يکي ديگر از دلايل پرداختن به اين موضوعات و نسبت شان با تدوين نظريه سينماي ديني را بيان کنم.
همين هفته گذشته به طور اتفاقي در محفلي در قم شرکت کردم که حاضران اغلب از دوستان فرزندم بودند و برخي از ايشان خارجي. يکي از ايشان طلبه اي بود آرژانتيني. او را البته قبلاً با طلبه هايي از اسپانيا و کلمبيا هم ديده بودم. جالب اين که طلبه اسپانيايي قبلاً تدوين گر فيلم هاي سينمايي بوده است و طلبه آرژانتيني به طور آکادميک پنج سال تئاتر خوانده است. سردرآوردن ايشان از حوزه هاي مقدس علميه شيعه و ماجراهايي که در گذشته داشته اند، حکايت جذاب و شگفت انگيزي از لطف و عنايت خداوند است و داستان زندگي ايشان آن قدر از ماجراهاي دراماتيک سرشار است که به جرئت مي توان گفت که مي تواند به فيلمنامه هايي سينمايي با نگاه ديني منجر شود. طلبه آرژانتيني بعد از ده، دوازده سال تحصيل در مدارس حوزه علميه تبحر خاصي هم به ويژه درمباحث فلسفي پيدا کرده است. او از تجربه اي تبليغي اش خاطرهاي گفت که براي من بسيار جالب بود. مي گفت با يکي ازهم وطنانم گفت و گويي داشتم و با استدلالي فلسفي حقانيت اسلام را برايش اثبات کردم. استدلال فلسفي من آن قدر محکم بود که به تصور من فقط ديوانگان آن را نمي پذيرفتند. او هم ديوانه نبود و پذيرفت. اما گفت: ولي من مسلمان نمي شوم! با تعجب پرسيدم: چرا؟ گفت: صغرا و کبراي استدلالت را قبول دارم. مو لاي درز نتيجه گيري ات هم نمي رود. اما وجود من فقط عقلانيت من نيست. من نيازهاي ديگري هم دارم. عواطف و احساس من نيز بايد پاسخ نيازهاي شان را بگيرند!
به عبارت ديگر معرفت فلسفي رايج از تبديل شدن به احساسي شورانگيز و زيبا عاجز است؛ احساسي که لازمه عقيده اي ديني است و ضامن تحقق عملي دين. اين همان اشتباه بزرگي است که در لحن و زبان تبليغ و دفاع از دين افتاده است و آن جدايي معرفت از احساس است. در حالي که لحن و زبان قرآن و بيان معصومين صلوت الله عليهم اجمعين اين گونه نيست. معارف وحياني علاوه بر يقيني بودن به اشک ها و لبخندهاي ناشي از حزن هاي عميق و سرورهاي شورانگيز مي انجامند.
آن چه که مرا هيچ گاه مقهور انديشه هاي فلسفي رايج نکرده، علاوه بر بي نيازي معارف وحياني از معارف بشري، همين احساس و شورانگيزي معرفت وحياني است که نقطه مشترک آن با هنر و زيبايي است. جوهره هنر به ويژه در سينما خلق موقعيت هايي دراماتيک است که به احساسي عميق از لذت کشف منجر مي شود.
بديهي است که منظورم ملودرام هاي اشک انگيز نيست، بلکه منظورم همان لحظات احساس برانگيزي است که سينماگران بزرگ در فيلم هاي درخشان چه ايراني و چه خارجي موفق به خلق آن شده اند. در همين پرونده اي که درباره فيلم هاي برادران نولان برايتان تدارک ديده ايم، با اين لحظات حسي به ياد ماندني روبه رو مي شويد. قهرمانان آن ها در فيلم هايي مثل يادآوري و يا تلقين کساني هستند که ماجرايي تراژيک در رابطه با محبوبشان را از سر گذرانيده اند. همين اندوه عميق و آميخته با احساس گناهشان خالق کنش هاي دراماتيک آن هاست که تماشاچي را لحظه به لحظه به درک رنج عميقي که قهرمان به آن مبتلاست نزديک مي کند و بالاخره با رهايي قهرمان به وسيله وقوفي که يافته است، آرامش لذت بخشي براي مخاطب فراهم مي شود. هرچند پايان بندي تلقين و چرخيدن فرفره، اطمينان مخاطب به تداوم اين لذت را به تعويق مي اندازد. البته کم نيستند فيلم سازاني که از خلق چنين موقعيت هايي عاجزند و کسي آثارشان را به خاطر نمي آورد.
مي بينيد! اگر معرفتي فلسفي که از ايجاد احساس در مخاطب عاجز است به نام دين سربرآورده باشد، بديهي است که نمي تواند با سينما نسبتي داشته باشد.
اين همان دليل ناگزير من در نقد جريان هاي معرفتي است تا جا براي معرفت وحياني باز شود. تا هنرمند بيگانه با وحي درخشش آن را ببيند و شوق تجربه کردن چنين نگاهي به انسان و جهان را بيابد و به خلق جهاني سينمايي بپردازد که من يقين دارم دنياي معاصر تشنه ديدن آن است.
همين جا تأکيد مي کنم که اولاً مخالفت با جريان هاي فلسفي رايج درميان مسلمين لزوماً مخالف با عقلانيت نيست. زيرا يکي ديگر از اشتباهات بزرگ ما معادل دانستن عقلانيت و فلسفه است که به دلايل اين اشتباه خواهم پرداخت. از سوي ديگر بين فلسفه اسلامي و آن چه در ميان مسلمين رايج است، اعم از فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعاليه تفاوت قائلم. چراکه معرفت وحياني در مبنا، روش و نتيجه و موضوع با معارف فلسفي رايج تفاوت اساسي دارد.
به عنوان مثال روش توسعه معرفت در فلسفه يونان عمدتاً از طريق بهره گيري از منطق صوري است که طي آن مفاهيم بديهي به ويژه در شکل اول قياس منطقي صورت بندي مي شود تا به نتيجه اي که به نظر مي رسد يقيني است منجر شود. در حالي که جريان قبض و بسط معرفت ديني وابسته به چيدن گزاره هايش در شکل اول قياس نيست. و همچنين بر خلاف ديدگاه برخي که قبض و بسط معرفت ديني را ناشي از قبض و بسط ساير علوم مي دانند، معرفت ديني متأثر و وامدار معارف بشري نيست. بلکه وابسته به شکر و کفر آدمي و به طور کلي وابسته به سلوک ديني اوست. باز هم به عنوان مثال، قرآن کريم فرقان را که توانايي تميز حق از باطل است و اصولاً خصلتي معرفت شناختي دارد، ناشي از تقوا مي داند که خصلت عمل است. به عبارت ديگر معرفت فرقاني ريشه در عمل ديني در مرتبه تقوا دارد. باز هم به عبارت ديگر اگر کسي حداقل تقوا را که دوري از گناه و انجام واجبات است نداشته باشد، به فرقان و تميز حق از باطل نخواهد رسيد. فارغ از آن چه در فلسفه هاي مشاء و اشراق و حکمت متعاليه وجود دارد، جامعه معاصر ما با انبوهي از جريانات فلسفي که حتي عناوينشان پايان ناپذير به نظر مي رسند روبه روست. نگاهي به فلسفه هاي مضاعف مؤيد اين مطلب است که غوغا که نه بلکه بلبشويي از انديشه هاي فلسفي در جريان نهضت ترجمه جديد که مربوط به دو سه دهه اخير است، فضاي انديشه را پر کرده است.کار به جايي رسيده است که عده اي دور هم جمع مي شوند و با آميختن و بافتن يافته هاي علوم مختلف از قبيل روان شناسي، جامعه شناسي و هنر و ترجمه آثار نويسندگاني مهجور به انتشار ماهنامه و فصلنامه مي پردازند که يکي از بخش هاي آن فلسفه مد است! و با لذت از فتيشيسم مستتر در مد سخن مي گويند و لذت روشنفکري اش را مي برند! و آن ديگري كه نويسنده است و روشنفكر است و فلسفه مي داند، لذت بردنش با جماعت قبل متفاوت است. او از ساخته شدن فيلمي مستند خبر مي دهد که عنوانش را از نيچه گرفته اند؛ شکارچيان بهترين پيروانند. اين فيلم مستند حکايت طلابي است که به نيت شکار و صيد انديشه هاي غربي و نقد و نفي آن به مطالعه غرب پرداخته اند ولي خود صيد شده اند.اين نويسنده از پيش صيد شده غرب با لذت از گرايش طلاب علوم ديني و روحانيون که کمابيش به فرهنگ و تمدن غرب ميل و گرايش يافته اند خبر مي دهد، و از اين که تکه اي از مصاحبه چند سال پيش اش در اين فيلم مستند استفاده خواهد شد، خوشحال است. بنابراين ناگزيرم براي تدوين نظريه ديني سينما به آن چه بر سر ما در نهضت ترجمه دوران عباسي آمده است و آن چه در نهضت ترجمه دهه هاي اخير در جريان است، بپردازم. در شماره بعد با توفيق الهي تفاوت هاي انديشه هاي فلسفي يونان با معارف وحياني را با شما به بحث خواهم گذاشت. البته فعلاً انديشيدن و نوشتن تعطيل.ديدن فيلم هاي جشنواره بيست و نهم و لذت گفت و گو از کشف لحظات ناب سينمايي در اولويت است. برايتان تجربه لحظات زيبا در جشنواره فيلم فجر را آرزو مي کنم.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}