افطار خونين و لقاء حق


 

نويسنده:قاسم تبريزي




 

سيري در تاريخچه و منش مبارزاتي حجت الاسلام و المسلمين سيد علي اندرزگو
 

معمار كبير انقلاب، حضرت امام خميني در عرصه هاي انديشه و عمل، شاگردان و ياران بسياري داشته اند با ويژگي هاي متفاوت ؛ اما همه آنها در دو جنبه در يك راستا بودند:«انديشه» و «عمل». به تعبير ديگر، آنان مرداني بزرگ و معتقد به جامعيت دين اسلام در دو قلمرو سياست وعرفان بودند و در متن جامعه به مبارزه عليه استبداد، استثمار، بي عدالتي و تبعيض برخاستند. اين حركت ها در حقيقت پرتوي از وجود امام بود. در نگاهي گذرا و شتابزده به شاگردان امام، از جمله شهيدان و آيات و حجج اسلام : مرتضي مطهري، دكتر بهشتي، دكتر باهنر، دكتر مفتح، سيد عبدالكريم هاشمي نژاد، شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، شيخ مهدي رباني املشي، سيد عبدالحسين دستغيب شيرازي، شيخ عطاءالله اشرفي اصفهاني، شيخ محمد صدوقي يزدي، سيد محمد علي قاضي طباطبايي، سيد اسدالله مدني آذرشهري... كه هر كدام محضر امام را درك كردند و برخي چون شهيدان و حجج اسلام: سيد نورالدين رحيمي، سيد فخرالدين رحيمي، علي اكبر اژه اي، سيد علي اندرزگو و هزاران سردار، سپاهي و بسيجي، دانشگاهي، دانشجو و كاسب كه همه در راه تحقق آرمان هاي اسلامي گام برداشتند و دراين راه، زندگي، آرامش، آسايش و آرزوهاي خود را «وقف» و «فداي» اسلام كردند و هيچگاه در اين مسير، دچار «خستگي»، «دلزدگي»، «سستي»، «كاهلي» و يا... نشدند. در حقيقت در پرتو رهبري امام، ياراني صالح و مصلح و پيرواني صديق و جان باخته پرورده شدند كه در مصاف با رژيم ضد اسلامي پهلوي در طريق ايثار گام زدند و امروز حديث هر يك از آنها، نه تنها تاريخ انقلاب اسلامي و معاصر را جلوه داده است كه الگويي براي «خاص» و «عام» جامعه ما تواند بود و بدون ترديد در واپسين روز رستاخيز، «حجت» بر ديگران كه...
در اين ميان شهيد حجت الاسلام سيد علي اندرزگو روحاني مبارز، مجاهد و خستگي ناپذير، از سال 1343-1357 افزون بر چهارده سال، با انتخاب راهي روشن در محيطي تاريك و پر از اختناق و استبداد توانست يكي از بزرگ ترين سازمان هاي اطلاعاتي منطقه، «ساواك» را با تمام آموزش ها و همكاري هايي كه توسط اينتليجنت سرويس، موساد و سيا ديده بود، به زانو در آورد و همواره با نام هاي مختلف و تعبير لباس در تهران، قم، مشهد... افغانستان، پاكستان، سوريه، نجف،... به مبارزه ادامه دهد. ساواك سايه به سايه او حركت مي كرد، اما به او دسترسي نمي يافت. حتي اگر از او نشاني به دست آوردند، پس از اندكي سيد علي اندرزگو تغيير مكان مي داد. اين نكته را نه تنها از زبان دوستان، همراهان و همرزمانش شنيده ايم كه مجموعه اي از اسناد ساواك نيز كه بيش از 500 صفحه است،‌ مبين اين موضوع است.
مردي كه در رمضان متولد شد (1316 ه.ش، 1357 ه.ق) و در رمضاني ديگر، به هنگام افطار به شهادت رسيد (1357ه.ش) با آنكه خانواده اش از لحاظ مالي در فقر سختي بودند، از هفت سالگي چون ديگر كودكان درس را آغاز كرد، ولي در 12 سالگي به كار نجاري پرداخت و شبانه درس مي خواند. پس از كلاس ششم، درس طلبگي را با عشق و شور آغاز كرد. دوران نوجواني خود را در محيطي مذهبي و با افراد متدين و مرتبط با شهيدسيد مجتبي نواب صفوي گذراند. شهادت بنيانگزاران فداييان اسلام پس از كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 و اختناق و استبداد سنگين پس از آن، گسترش فرهنگ فساد و تباهي، سلطه روز افزون آمريكا بر تمامي دستگاه هاي مملكت، او را هم چون ديگر افراد متدين مي آزرد. وي در جريان نهضت امام خميني فعال شد.پس از تبعيد امام، طرح قتل نخست وزير «كانون مترقي»، حسنعلي منصور را تهيه كرد و او يكي از مجريان اصلي واقعه بود. پس از موفقيت، برخي از دوستانش دستگير شدند و به شهادت رسيدند ؛ ولي اين مجاهد نستوه با تغيير نام، شكل، محيط و همواره در مهاجرت بودن به مبارزه ادامه داد ؛ خودش اعلاميه و اطلاعيه مي نوشت و پخش مي كرد؛ بيانيه ها و كتب امام را منتشر مي كرد و در دسترس خواص قرار مي داد؛ با نام هاي گوناگون به منبر مي رفت و به تجزيه و تحليل اوضاع روز مي پرداخت، اما ساواك با آنكه بارها عكس و مشخصات وي را در دسترس ساواك كل كشور و شهرباني قرار داده بود؛ به او دست نمي يافت و اعضاي خانواده، دوستانش و آشنايانش را دستگير، محاكمه وبازجويي مي كرد.
اولين سند مربوط به 43/11/1 روز قتل منصور است. ساواك با دستگيري بازجويي هاي مكرر از همسرش (43/11/8)به دنبال سيد علي اندرزگو بود. همسر وي شجاعانه و با دقت به سئوالات جواب مي داد، اما نشاني شوهر نداد و شايد هم نمي دانست. پدر، برادر و همه خويشان و بستگان به محاكمه كشيده شدند(43/11/8)، اما ساواك، سردرگم شده بود و فقط اطلاعات پراكنده اي را درباره سفرهاي او به مشهد، قم، تهران و مخفي شدن هايش جمع مي كرد و متوجه فعال بودنش مي شد. از شهرباني كل كشور، اداره اطلاعات به رياست ساواك، ده قطعه عكس ارسال شد (43/11/20) و همچنين از ساواك به اداره كل اطلاعات (43/11/21). افرادي كه شبيه وي بودند، دستگير و پس از بازجويي آزاد شدند (43/11/29) هجده نفر از اعضاي هيئت مؤتلفه اسلامي شناسايي شدند و برايشان پرونده تشكيل شد(43/12/12). شهيد اندرزگو ششم بود و ساواك درباره او نوشت (6 سيد علي اندرزگو بررسي شد. اطلاعاتي در مورد وي از ساواك استان مركز نرسيده است (43/12/13). در فروردين 1345 ساواك گزارش داد كه سيد علي اندرزگو متواري است و اخيرا از عراق به ايران آمده در حال حاضر در تهران حوالي خيابان غياثي به سر مي برد. به طوري كه شايع است مشاراليه پيش نويس اعلاميه هايي را كه به مناسبت وقايع اخير خاورميانه از طرف [امام] خميني تهيه شده، به منظور چاپ به ايران آورده و احتمالا به زودي به عراق مراجعت خواهد كرد. جهت استفسار و اقدام نسبت به دستگيري نامبرده اعلام نتيجه شود.(46/4/22) شهرباني در مرداد 1350 طي گزارشي به ساواك اطلاع داد : «شيخ عباس تهراني همان سيد علي اندرزگوست كه يكي از تأييد كنندگان و عاملين قتل مرحوم منصور بوده، مدتي در بازار صندوق ساز و سپس شاگرد ماست بند بوده، بعد به عراق متواري و بعد از دو سال با اسم شيخ عباس تهراني و در لباس متواري و بعد از دو سال با اسم شيخ عباس تهراني و در لباس معمم به كشور وارد شده و در مدرسه چيذر پيش سيد اصغر هاشمي به كشور وارد شده و در مدرسه چيذر پيش سيد اصغر هاشمي درس خوانده. مدتي در مسجد شاه آباد پيشنماز و واعظ بوده و از مريدان سر سخت [امام] خميني است.»مجددا پس از چندي ساواك گزارش داد (47/7/20) : او عده اي از طلاب حوزه علميه قم را به منزل ‍[آيت الله] گلپايگاني و آقاي شريعتمداري برده، ابتدا مطالبي را درباره لانه فساد (سينما) و مضرات آن ايراد نموده و سپس آقاي شريعتمداري ضمن ستايش از اظهارات شيخ عباس تهراني و بيان كلمه احسنت، نسبت به تهراني گفته، «من از آقاياني كه در وظايف ديني خود خيلي هوشيارند و نسبت به اين امر اهميت قائلند ؛ خيلي سپاسگزارم اميد است در تمام شئونات و موضوعات اسلامي چنين باشند.» موضوع مربوط به تأسيس سينما در قم و اعتراض به طلاب بوده است.
بين سال هاي 1343 تا 1356 افرادي مكررا دستگير و بازجويي مي شوند كه هر كدام مدتي با سيد علي اندرزگو محشور بوده و جلساتي داشته اند و در بازجويي از او نقل قول هايي مي كنند. آنها حتي گفته اند كه از او اعلاميه، بيانيه و كتاب مي گيرند، ولي هيچكس نشاني يا ردپايي از او ندارد. بازداشت شدگان ضمن بيان توانائي او در تحليل و نقد رژيم، از زبان شهيد اندرزگو مطالبي را بيان مي كنند. آن چه براي ساواك مهم بود، پيدا كردن مكان وي بود.
در آبان 1356، دوازده روز پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني شهيد اندرزگو از مشهد به قم مي رود و حتي به هنگام دستگيري يكي از طلاب، براي فريب مأمورين و برقراري يك سري تماس با روحانيون از جمله مرحوم آيت الله رباني شيرازي تلاش و روز بعد، قم را به مقصد مشهد ترك مي كند. در نظريه سند آمده است :«دستگيري اين شخص اهميت زيادي دارد. اقدامات بعدي و راهكارهاي پيشنهادي براي رسيدن به او و شناسايي مرتبطين وي ارائه شود.» در ذيل اين يادداشت، امضاي پرويز ثابتي به تاريخ 56/8/15 است. در گزارش ديگري كه پنج روز بعد مي رسد، آمده است كه در مشهد با «عبدالكريم هاشمي نژاد، و سيد علي خامنه اي» ارتباط داشته است. در همان سال، نامه اي به دست ساواك مي افتد. ابتدا مأموران تصور مي كنند كه مربوط به حجت الاسلام اندرزگوست، ولي بعد متوجه مي شوند كه متعلق به جلال الدين فارسي است. سيد علي اندرزگو، به خصوص در سال 1356 در بيروت و سوريه فعال بود و از آنجا خدمت امام خميني در نجف رسيد و اين درست در زماني بود كه ساواك در تهران، قم، مشهد به دنبال ايشان بود. در سال 1357 فعاليت هاي ضد رژيم گسترش يافت و نهضت هر روز ابعاد جديدي پيدا كرد. اندرزگو بيشتر در تهران حضور داشت و با افراد، جريانات و مبارزين مرتبط بود. ساواك با كنترل تلفن، گسترش فعاليت منابع و تعقيب افراد خاص سعي مي كرد به ايشان دسترسي پيدا كند. به خصوص افرادي كه چاپ كننده و پخش كننده اعلاميه ها و بيانيه هاي امام بودند. در تاريخ 57/4/17 ساواك از ارتباط وي با حاج اكبر حسيني صالحي ردپايي مي يابد. روز بعد در مكالمات تلفني، نام ايشان برده مي شود. در تاريخ 57/5/21 طي تماس با مغازه حاج صالحي، آدرس محل سكونت يا حداقل رفت و آمدها مشخص مي شود؛ به خصوص ماه مبارك رمضان و افطار... در همان روزگزارش ديگري آمده است كه «سيد علي اندرزگو به منزل اكبر صالحي مراجعه كرده بود.» در 57/5/24 در يك مكالمه مشخص مي شود كه «توجه به رسيدن اعلاميه به دست اكبر صالحي امكان دارد وي فرستاده سيد علي اندرزگو يا خود او باشد يا اينكه مشاراليه از سوي [امام] خميني آمده باشد.» از اين راه، برخي از مرتبطين وي در شهرها شناسايي مي شوند. در 57/5/31 در گزارشي كه «بهره برداري از نوار» است مشخص مي شود كه او به تهران آمده است و بعد از افطار، برنامه اي دارند. «امكان دارد شخص مذكور علي اندرزگو باشد.»
يادش گرامي باد.
در همين شب، «به فرموده روز 31/5/1357 آقاي ازغندي به اتفاق 14120 و يك گروه ضربت جهت عمليات تعقيب و مراقبت عزيمت نموده. دستور فرماييد براي پيشرفت عمليات همكاري لازم را معمول و نتيجه را اعلام نمايند.» پرويز ثابتي طي دستوري مي نويسد، «خواهشمند است دستور فرماييد مراقبت از يكي از سوژه هاي مورد نظر در مشهد را به دسته دوم تيم تعقيب و مراقبت اعلان نمايند...» ؛ اما موضوع براي ساواك گيج كننده و در عين حال حساس است، چون در مورد زمان دچار اشتباه مي شوند. در گزارشي از «نوار» در تاريخ 2/6/57 آمده است :«سيد علي اندرزگو با منزل تماس گرفته. پسر صالحي مي پرسد شما منزل نمي آييد و او عنوان كرده كه حتما مي آيم.»
در همين روز چند مكالمه ديگر وجود دارند. در 5/6/57 آمده كه، «شيخ علي اندرزگو از منزل با احمد نصيري فرد تماس گرفته....»
شهرباني طي گزارشي اطلاع مي دهد، «2/6/57 در ساعت 19:30 در خيابان سقاباشي يك نفر از افراد خرابكار با افسران كميته ضد خرابكاري درگير شده و در نتيجه خرابكار رموز به وسيله گلوله كشته شده است و در اين درگيري به مأمورين هيچگونه آسيبي نرسيده است.» در گزارش بعدي شهرباني آمده است :«يكي از افراد خرابكار كه گويا شيخ عباس اندرزگو باشد» مأمور دادستان ارتش و نماينده ساواك در ساعت 20 روز 2/6/57 در بازرسي بدني از شيخ علي اندرزگو (شيخ عباس تهراني) با حضور نماينده دادستان ارتش 9 قلم جنس پيدا مي كنند:
«1 شناسنامه عكس دار به نام ابوالقاسم واسعي
2 گواهينامه رانندگي به نام عبدالكريم سپهرنيا
3 ساعت مچي يك عدد
4 چاقوي كوچك يك عدد
5 دسته كليد كوچك چهار عدد
6 عينك ذره بيني يك عدد
7 انگشتري نگين دار فلزي يك عدد
8 مهر نماز يك عدد
9 وجه نقد 6840 ريال.»
پس از شهادت شهيد حجت الاسلام اندرزگو، تعقيب و بررسي پرونده و دوستانش تا تاريخ 21/11/57 ادامه داشت. در حقيقت پرونده وي هيچگاه مخدومه نشد. همان گونه كه مبارزاتش به عنوان يك روش،امروز در عراق، لبنان، فلسطين، افغانستان... استمرار دارد و مسلما براي طلاب علوم ديني به عنوان الگويي كه «در راه خدا از تمامي داشته ها و امكانات و موقعيت مي شود گذشت و لقاي خدا را به هر چيزي برتري داد.» مطرح است. با آنكه ده ها اسم مستعار داشت و در ميان جامعه گمنام بود، خداوند به عزت و عظمت خويش بر اين بنده صالح و مصلح خود عزت بخشيد و نام او را ماندگار و در كنار نام ديگر ياران امام خميني جاودان كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 24