بازتاب مقاومت کربلا در دوره معاصر(1)
بازتاب مقاومت کربلا در دوره معاصر(1)
$ مقدمه
نهضت عاشورا نهضتي عظيم و فرهنگي است که ابعاد گوناگون حيات انسان را دربردارد. حرکتي سرنوشت ساز، تاريخ ساز و عزت آفرين که« احياي اسلام» را موجب شد. نهضت امام حسين شجري طيبه اسلام را که تحت تأثير ستم و سرکوب و تحريف بني اميه خشک و خاموش، بي رمق و بي برگ و بار بود، حيات و شادابي بخشيد. سيدجمال الدين اسدآبادي متفکر و مصلح بزرگ اسلامي در سده گذشته نهضت عاشورا را در عبارت درخشنده اي چنين تبيين کرده:« الاسلام محمدي الوجود و الحدوث و حسيني البقاء و الاستمرار»:
پيدايش و شکل گيري و موجوديت اسلام با محمد بود و تداوم و بقاي اسلام با امام حسين. در حقيقت عبارت سيدجمال الدين اسدآبادي برداشتي از روايت معروف پيامبر است که:« حسين مني و انا من حسين»(1).
امام خميني نيز مکرر و با استناد و تأکيد (2) بر « انا من حسين» به نقش احيا توسط امام حسين تصريح کرده اند.
شکي نيست که انقلاب اسلامي ايران به عنوان تداوم نهضت عاشورا، کارکرد« احياي اسلام» را بعد از چهارده قرن به بهترين شکل به منصه ظهور رسانيد؛ همان گونه که قيام امام حسين به عنوان عکس العملي در مقابل تعضيف و تحريف اصول اسلام به حساب مي آيد، انقلاب اسلامي ايران نيز پس از قرن ها ضعف و عقب ماندگي و انحطاط مسلمانان که به ويژه با فروپاشي و تجزيه امپراتوري عثماني به اوج خود رسيده بود و دوران رکود و رخوت مسلمانان به درازا کشيده بود، باعث مرحله اي تازه از ظهور مجدد اسلام شد. امام خميني در سالگرد مبعث پيامبر اين تعبير زيبا را دارند که همان گونه که در بعثت پيامبر چهارده کنگره کاخ پادشاهي ساساني در مدائن فرو ريخت، آن چهارده کنگره مي تواند نشانه فروريختن اساس
پادشاهي و انهدام نظام شاهنشاهي در قرن چهاردهم باشد.
پيداست که امام خميني در تحليل و داوري خود درباره انقلاب اسلامي ايران همواره مي کوشد ريشه ها و سرچشمه ي حرکت را در چهارچوب ديني آن و بالاخص با تمسک به نهضت عاشورا جستجو کند.
نهضت امام حسين يک حرکت بزرگ فرهنگي است که انسان ها را از درون متحول مي کند؛ تحولي که لزوماً تحول در برون را به همراه دارد؛ تغيير انفسي که به تعبير قرآن مجيد به تغيير احوال مي انجامد. انقلاب اسلامي ايران نيز به اعتبار موقعيت امام و کلمات و مواضع او نخست حرکتي فرهنگي است؛ چه اينکه امام در آغاز جان ها را متحول کرد و پيرو آن توانست ساختار نظام سياسي کشور را دگرگون کند. همان گونه که در نهضت عاشورا حرکت جان انسان ها در پرتو چراغ « شهادت» و « اسارت» روشنايي گرفت و آگاه شد، در انقلاب اسلامي ايران« عاشورا» چراغ راه و باعث و موجد انقلاب دروني گرديد. امام خميني به صراحت گفته اند:
آن چيزي که در اينجا حاصل شد و بايد آن را جزء معجزات حساب کنيم، همان انقلاب دروني اين ملت بود. انقلاب دروني اين ملت موجب شد انقلاب پيدا شود و همان انقلاب دروني آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خداي تبارک و تعالي موجب شد در تمام اين دوره اي که ما در آن هستيم، از اول که قيام شد و بعد به انقلاب مبدل شد و به پيروزي رسيد تا الان، روز به روز مي بينيد که حضور ملت و تعبد ملت رو به افزايش است. اين نه براي انقلاب است، بلکه براي انقلاب دروني است... اين موجب شد که انقلاب پيروز شد. پيروزي را بايد از انقلاب دروني مردم جستجو کنيم.(3)
انقلاب اسلامي تحول دروني بود که منجر به تحولات بيروني و انتقال قدرت از نظام پادشاهي و سلطنتي به نظام جمهوري اسلامي شد. تلاش و مجاهده امام حسين و ياران معدود او نيز همان بود که نظام سلطنتي بني اميه را به نظام اسلامي تبديل کند. منتها آنچنان جان مردم در سايه سلطه ستم و سرکوب دچار تحريف و انحراف شده بود که تنها شهادت امام حسين و اسارت خاندان او توانست جان ها را متحول نمايد؛ چه اينکه آنان در اثر بي رنگ شدن هويت خويش، روشنايي دل و ديده خود را از دست داده بودند:« ذلک بان الله لم يک مغيراً نعمة أنعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(4).
در نهضت عاشورا، حرکت امام حسين حرکتي اصلاح گرايانه در برابر تحريف حقيقت اسلام و انحطاطات ارزش هاي اسلامي و استقرار ارزش هاي قومي و جاهلي و عربي رژيم اموي بود. انقلاب اسلامي نيز تکيه گاه اصلي اش دگرگوني در ذات مردمي بود که هدايت اسلامي آنان به واسطه استقرار و استمرار سياست هاي شاهنشاهي پهلوي کمرنگ و محو شده بود و ارزش هاي ايران باستان به عنوان حربه اي در تقابل با اسلام مطرح شده بود. همان گونه که امام حسين در يک جنگ نابرابر از قلت عده و عُده نهراسيد، نهضت اسلامي ايران نيز با تکيه بر مردم و با دست خالي به مصاف استبداد پادشاهي رفت. انقلاب اسلامي ايران نه فقط تقابل شاه و مردم، بلکه تقابل دو انديشه و دو خط مشي بود. « امام و مردم نگاهشان به عاشورا بود و شهادت و شاه و حاميانش نگاه شان به کوروش بود و ماندن».(5) امام خميني همواره تأکيد کرده اند که « انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب
عظيم الهي آن بوده است.»(6)
براي شناخت دقيق و درست ماهيت انقلاب اسلامي ايران، به ضرورت بايد نهضت عاشورا و خط مشي امام حسين را شناخت و نقاط مشترک را در هر دو حرکت بررسي کرد. در يک کلام همان گونه که امام خميني فرزند راستين امام حسين به شمار مي رود و تبار او به سرچشمه اهل بيت پيوند مي خورد و روشنايي و گرمي خون حسين در رگ هاي او جاري است، انقلاب اسلامي نيز با سرچشمه عاشورا در پيوند است. تحليلگراني که کوشيده اند بدون بررسي پشتوانه عاشورا و پيوند انقلاب اسلامي با نهضت امام حسين انقلاب ايران را فقط بر مبناي برخي تحولات جاري بررسي و تحليل کنند و به تحميل گرايش و برداشت خود بر آن تأکيد داشته اند، در شناخت و تبيين حقيقي انقلاب ناکام و ناموفق مانده اند.
تغيير تقويم از هجري شمسي به شاهنشاهي، روشن ترين علامتي بود که نظام پادشاهي تصميم گرفته بود پيوند ايران اسلامي را با اسلام قطع کند؛ چنان که تئوري پردازان شاه نيز کوشيدند هويت ايراني را در برابر هويت اسلامي قرار دهند.در صورتي که هويت اسلامي ايران مسخ و تحريف مي شد( همچون نمونه ترکيه که آتاتورک موفق به تغيير ارزش ها و سنت هاي اسلامي شد). ترديدي نبود که ايران راحت تر در نظام ارزشي و سياسي غرب حل مي شد. همان گونه که بني اميه با استقرار سنت ها و باورهاي جاهلي و اشرافي ارزش هاي اسلامي را دگرگون نمود، ايران بر سر دو راهه ي تعيين هويت خويش بود: گرايشي که مي خواست ايران را به عنوان يک کشور غيرمذهبي « لائيک» سامان دهد که ريشه هاي ايران جديد به ايران باستان
پيوند مي خورد و گرايشي که اعتبار هويت ايراني را در اسلاميت آن مي دانست و اسلام ( تشيع) را سرچشمه ي هويت ايران تلقي مي نمود.
براي دريافت و شناخت ارتباط انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا ضروري است نهضت عاشورا را به دور از پيرايه هايي که بر آن بسته اند، شناسايي کنيم. پس به منظور شناخت ميزان اثرپذيري انقلاب از نهضت عاشورا و تأثير تعيين کننده قيام امام حسين بر تأسيس و تداوم انقلاب اسلامي، به بررسي آن مي پردازيم.
$ مبحث اول: شناخت نهضت عاشورا
$ الف) علل شکل گيري نهضت
براي درک علل شکلگيري نهضت عاشورا، شناخت تطوراتي که طي پنج دهه بعد از رحلت پيامبر اسلام در سال 11 هجري رخ داد، ضروري است؛ چه اينکه به تدريج جوانه هاي تفکيک ميان دو جريان امامت- که ادامه حقيقي نبوت بود- و سلطنت- که تداوم خلافت عثمان و تحقق بخشنده ي ارزش هاي جاهلي و عربي بود- شکل گرفت.
حاکميت معاويه در شام و بعداً خلافت او از سال 41 هجري، زمينه ي توسعه و استقرار نظام سلطنتي عربي را فراهم ساخت. يک جريان به حقيقت اسلام و رسالت رسول و ولايت مي انديشيد و جريان ديگر به واقعيت قدرت و عناد با رسول و دشمني و کينه با خاندان او. يک جريان قدرت و حاکميت را در خدمت به اسلام تلقي مي کرد و جريان ديگر از اسلام به عنوان پوششي که به قدرت مشروعيت مي بخشد، استفاده مي کرد.
جريان اول، اسلام را هدف و هويت خويش مي دانست و جريان دوم اسلام را ابزاري مي ديد که با استناد و تکيه بر آن بهتر مي توانست افکار عمومي را فريب دهد. حاصل سيطره ي جريان سلطنت، محو شعله ي اسلام و ارزش هاي اسلامي، مهجور ماندن قرآن و سرکوب خانواده پيامبر و ياران آنان بود.
معاويه و سپس يزيد به استحاله اسلام پرداختند؛ به ويژه يزيد که از هتک اسلام و قرآن و پيامبر و تظاهر به فسق فجور و کفر پروايي نداشت.
علامه مرتضي عسکري نوشته اند:« معاويه با تمام توان خود کوشيد اسلام را دگرگون کند و همان گونه که مي خواهد اسلام را معرفي نمايد؛ به گونه اي که در اواخر عهد معاويه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقي نمانده بود. توجه به اسلام( صورت اسلام) نيز از اين جهت بود که معاويه و يزيد براساس اسلام حکومت مي کردند.»(7)
اما يزيد پديده اي ديگر بود. او حتي به سفارش معاويه که گفته بود عياشي و خوش باشي و فجورش را در نهان و شبانه انجام دهد، وقعي ننهاد.(8)
حتي برنامه ريزي هاي معاويه که از يزيد چهره مثبت و هوشمندي نشان مي داد، به جايي نرسيد؛ چنان که يزيد در جنگ با روم شرکت نکرد و در سفر
حج به شراب خواري پرداخت و در شعر خود به صراحت گفت که مجلس شراب و آواي طنبور را بر قرآن و آواي اذان ترجيح مي دهد:
و اشربوا کاس مدام
و اترکوا ذکر المثاني
شغلتني نغمه العيش
ران عن صوت الاذان
و به صراحت از شهيدان احد مثل حمزه سيدالشهداء[...] ياد مي کند؛ به تعبير ابوالفرج اصفهاني، يزيد نخستين کسي بو که به عنوان خليفه مسلمانان به هتک احکام اسلامي و انجام مناهي و ملاهي پرداخت.(9)
پدر و جد يزيد- ابوسفيان- گاه کينه و عناد خود را نسبت به اسلام و پيامبر آشکار مي کردند؛ اما در حفظ ظاهر نيز حتي المقدور مي کوشيدند.
در اواخر دهه 60 شرايط به گونه اي شده بود که امام حسين از آن به دگرگوني عالم تعبير کرده است:
... ان الدنيا قد تغيرت و تنکرت و ادبر معروفها و لم يبق منها الاصبابة کصبابة الاناء و خسيس عيش کالمرعي الوبيل الاترون الي الحق لا يعمل به والي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربه فاني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما. الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصو بالبلاء قل الديانون:(10)
اوضاع زمانه دگرگون شده، زشتي ها آشکار گرديده و خوبي ها و فضيلت ها از محيط ما رخت بربسته است. از فضايل جز اندکي باقي نمانده، مانند قطرات بازمانده در ته ظرف آب. نه به حق عمل مي کنند و نه از باطل روي گردانند. در چنين شرايطي انسان مؤمن آرزوي لقاي خداوند را مي کند. من مرگ را جز
سعادت، و زندگي با ستمگران را جز پستي نمي بينم. مردم بردگان دنيا شده اند و دين لقلقه اي بر زبان آنان است. از دين تا جايي که دنياي آنان در رفاه باشد، حمايت مي کنند؛ اما در هنگام امتحان، دينداران واقعي کم اند.
امام حسين در اين عبارت که در منزل « ذوحسم» يا هنگام ورود به کربلا مطرح کرده اند، اوضاع زمانه و شرايط سياسي و اجتماعي و فرهنگي را تصوير کرده است و به خوبي هويت دگرگون شده مردم را نشان داده است. در تمام طول نهضت امام حسين - که مي توان به ترتيبي آغاز آن را از اجبار امام حسين به بيعت با يزيد و انجام آن در عاشورا دانست- در کلماتي که از امام بر جاي مانده، به روشني شرايط حاکم و عدم مشروعيت حاکميت يزيد تحليل شده است و قدر مشترک کلمات امام حسين در واقع بيان انگيزه ي نهضت عاشوراست؛ براين اساس مي توان علل قيام امام حسين را شيوع و رواج بيش از حد منکرات در عهد خلافت امويان، احياي سنن و ارزش هاي جاهلي، مهجور ماندن اسلام و در يک کلام استحاله ي دين رسول الله به دست خاندان اموي عنوان کرد. علت العلل قيام امام در هم شکستن قدرت خلافت يزيد به عنوان شخصي بود که درصدد ترويج ظلم و فساد و انحراف و سقوط امت اسلامي است. امام در پاسخ به مروان بن حکم چنين مي گويد:
« انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله يقول الخلافة محرمه علي آل ابوسفيان فاذا رأيتم معاويه علي منبري فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدينه علي المنبر فلم يبقروا فابتلاهم بيزيد الفاسق»(11): ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم. وقتي امت اسلامي به
رهبري مانند يزيد مبتلا شود، از اسلام اثري بر جاي نمي ماند. از جدم رسول خدا شنيدم که مي گفت خلافت بر آل ابوسفيان حرام است؛ پس اگر ديديد معاويه در منبر من نشسته او را به قتل برسانيد. مردم مدينه او را بر منبر ديدند، ولي او را نکشتند، خداوند آنها را به يزيد مبتلا کرد.
بررسي کلام امام حسين طي اين دوران مؤيد آن است که منکرات در طول دوران حاکميت بني اميه رواج يافته و معروف منزوي شده و در يک کلام دين اسلام به ارزش هاي قبايلي و جاهلي و عربي استحاله شده بود. امام مي خواست با برانداختن حکومت يزيد و يا شهادت خود و خاندان خويش به وصيت خود- که بيانگر اهداف متعالي نهضت عاشورا و انگيزه امام حسين از قيام است- جامه ي عمل بپوشاند. امام حسين در اين دوره بارها و به صراحت از يزيد و خط مشي حکومت او صحبت مي کند.(12)
$ ب) هدف نهضت عاشورا
هدف نهضت جداي از علل قيام امام حسين نيست. زمينه هاي وقوع نهضت عاشورا، روشنگر هدف امام از قيام است. وصيت نامه امام حسين به برادر خود محمد بن حنفيه، منشور نهضت عاشوراست:
بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اوصي به الحسين بن علي بن ابيطالب الي اخيه محمد المعروف بابن الحنفيه. ان الحسين شهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق
و ان الساعة آتيهً لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور و اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابن علي من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خيرالحاکمين و هذه وصيتي يا اخي اليک و ما توفيقي الا بالله.(13)
امام حسين به روشني و صراحت، اصلاح امت و امر به معروف و نهي از منکر و زنده نگه داشتن و پاسداري از سيرت رسول الله را هدف اصلي نهضت خود مي داند.
همچنين در شرايطي که ستم و استبداد در شکل گسترده آن حاکم است و قدرت در دست انسان هاي ناصالح قرار مي گيرد، امام به قول پيامبر استناد جسته و مي گويد:
ايها الناس ان رسول الله قال من راي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً عهده مخالفاً لسنة رسول الله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول کان حقاً علي الله ان يدخله مدخله الاوان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا باالفييء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غير...»(14).
اي مردم! پيامبر خدا فرمود: هرکس سلطان ستمگري را ببيند که حلال خداوند را حرام مي شمرد، پيمان خدا را مي شکند، با سنت رسول مخالفت مي کند و در ميان بندگان خدا به حرام و دشمني عمل مي کند، اگر در برابر چنين کسي با کار و با سخن، مخالفت و ايستادگي نکند، شايسته است که خداوند آن کس را همنشين سلطان ستمگر قرار دهد. آگاه باشيد که اين زمامداران به پيروي شيطان درآمده اند و پيروي خداي رحمان را رها
کرده اند، تباهي را رواج داده و حدود خداوند را به کناري نهاده اند، بيت المال را ويژه ي خود ساخته اند، حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام مي کنند و من سزاوارترم تا آن کسي که اينگونه رفتار کرده است... .
همان گونه که به روشني از کلام امام نمايان است، انساني که با قول يا فعل خود با يک نظام جائر مبارزه نکند، سرانجام او و سرانجام آن نظام، مشابه و مشترک خواهد بود. بديهي است رهبري که مي خواهد با مفاسد اجتماعي بجنگد، خود کمترين خدشه اي از فساد بر دامنش ننشسته است؛ يکسره براي خدا حرکت مي کند و آرمان او آنچنان شيرين و خواستني است که مرگ در راه آن مقبول و پذيرفتني مي گردد. امام حسين مهم ترين هدف خود را حفظ دين جدش- که بزرگ ترين « معروف» - و مبارزه با حکومت يزيد- که نماد « منکر» است- ذکر کرده و بر سر اين هدف آنقدر استوار است که جان خود را بر سر امر به معروف و نهي از منکر مي دهد. شاعري به نام « ابوالحب» از زبان امام حسين درباره ي نسبت ميان حيات امام و دين اسلام مي گويد:« ان کان دين محمد لايستقم الا بقتلي يا سيوف خذيني»: اگر دين محمد جز با کشته شدن من بر پاي نمي ماند، اي شمشيرها مرا در برگيريد.
$ ج) ماهيت نهضت عاشورا
ماهيت نهضت عاشورا « احياي اسلام» و يا به تعبير امام حسين اصلاح دين و امت رسول الله است. در فاصله پنجاه سالي که از رحلت پيامبر مي گذشت، اسلام دگرگون شده بود؛ چنان که علي نيز در نهج البلاغه از اسلام به پوستين وارونه تعبير کرده است:« ليس الاسلام ليس
الفرو مقلوباً»: اسلام را همچون پوستين وارونه مي پوشند.(15)
اين وارونگي در حلال شمردن محرمات و محرم و ممنوع دانستن حلال ها چهره مي نمود. روزگاري شده بود که بردن نام علي جرم بود و اگر هم کسي در مسجدي و يا منبري از علي نام مي برد، براي هتک و سب بود. دگرگوني نهادينه شده بود. يزيد به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر عامل به منکرات بود و مردم چنين خليفه اي را با چنين خلق و خوي و آدابي تحمل مي کردند، بلکه مي پذيرفتند. سنت پيامبر فراموش شده بود و عدالت هم مطرود گشته بود.
ماهيت نهضت « احياي دين» بود و خط مشي امام حسين براي تحقق احياي دين و اصلاح امت و عدالت طلبي « شهادت» بود. مراد از شهادت به عنوان راهنماي نهضت عاشورا اين نيست که امام حسين در صدد استقرار حاکميت ديني نبوده است؛ چنان که امام خميني نيز گفته اند:« آمده بود حکومت هم مي خواست بگيرد؛ اصلاً براي اين معنا آمده بود و اين يک فخري است».(16)
امام حسين مي دانست که ميان طرفداران واقعي او که تا پاي جان در دفاع از اسلام مي ايستند و سپاه و لشکر يزيد، تناسب و تعادلي نيست؛ از اين رو مدام بر شهادت اصرار و تأکيد مي کرد تا « گريزد آن که بيروني بود»؛ علاوه بر آن واقعيت اين بود که جامعه اسلامي آنچنان تحريف شده و دگرگونه بود که امام به فرض پيروزي و غلبه بر يزيد به قدري گرفتار مسائل داخلي مي شد که هدف اصلي نهضت که احياي دين بود، به انجام
نمي رسيد؛ چنان که دوران پنج ساله حکومت امام علي نيز يکسره صرف جنگ هاي داخلي شد. زدودن تاريکي هاي تحريف اسلام و رواج ستم تنها در پرتو و پناه چراغ هميشه فروزان عاشورا پيراسته شد؛ به همين جهت امام حسين در مسير خود از مدينه تا کربلا، به يکي از مسائلي که همواره توجه دارد، مسئله مرگ و انديشه بدان است:« خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف...»(17): مرگ براي فرزندان آدم، مثل گردنبندي بر گردن دختري جوان، زيباست و من براي ديدار نياکانم آنچنان مشتاقم که يعقوب براي ديدار يوسف اشتياق داشت.
اين تنها احساس و انديشه خاص امام حسين نبود؛ ياران و همراهان او نيز مرگ را شيرين تر از عسل مي دانستند. امام حسين به زينب کبري درباره همراهان خود مي گويد:
« به خدا سوگند آنان را آزموده ام. در ميان آنان همه انس و علاقه اي که به مرگ دارند، همانند علاقه ي کودک به شير مادر است؛ همگي پر صلابت و مستحکم اند.»(18)
ريشه هاي حماسه عاشورا در جان و خون و اراده ياراني اين چنين پرورده است؛ چنان چه امام حسين در نهضت خود پيروز مي شد، حداکثر اين احتمال وجود داشت که صورت جامعه و امت اسلامي تغيير کند؛ اما تغيير جان ها و تحول در عمق جان انسان ها تنها از نهضت خونين عاشورا ساخته بود. اگر « حکومت»، امام حسين برگ و بار و شاخسار شجره مقدس
اسلام را احيا مي کرد، شهادت او ريشه ها را زنده مي کرد.
پيراستن چهره جامعه و افشا کردن حکومت يزيد و ماهيت سلطنت بني اميه نيازمند فداکاري بود.
پينوشتها:
1.علامه مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 43، بيروت: داراحيا التراث العربي، 1983، صص 261 و 316 و همان، ج 45، ص 314. اين روايت به شکل « حسين مني و انا منه» نيز نقل شده است. براي اطلاع بيشتر به: بحارالانوار؛ ج 37، ص 74 و ج 43، صص 271 و 296 رجوع کنيد.
2. امام خميني بر احياي اسلام توسط امام حسين و نهضت عاشورا تأکيد مداوم داشته اند.« انا من حسين» که روايت شده است پيغمبر فرموده:« معناي اين روايت اين است که حسين مال من است و من هم از او زنده مي شوم». اين همه برکات از شهادت ايشان است( رک به: امام خميني؛ صحيفه نور؛ ج 13، تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، ص 158.)
3. صحيفه نور؛ ج 19، ص 269-270.
4.انفال: 53.
5.Leili Echghi:untemps entre les temps(paris:cerf 1992(.
6. صحيفه نور؛ ج 18، ص 12.
7.علامه سيدمرتضي عسکري؛ معالم المدرستين؛ ج 13، بيروت: مؤسسه النعمان، 1410ق، ص 16.
8. ابن کثير در تاريخ خود( البداية و النهاية) آورده که معاويه به يزيد گفته بود: در عشرت طلبي پرده دري نکند و اين شعر را به عنوان نصيحت براي او خوانده بود که:
کم فاسق تحبه ناسکا
قد باشر الليل بامر عجيب
غطي عليه الليل اـستاره
فبات في امن و عيش خصيب
و لذة الاحمق مکشوفه
يسعي بها کل عدو مريب
(رک به: معالم المدرستين،ج 3، ص 17).
9.همان؛ ص 20-21.
10. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381 و ج 78، ص 116.
11. محمدرضا نجمي؛ سخنان حسين بن علي از مدينه تا شهادت؛ تهران: دفتر انتشارات اسلامي، [ بي تا]، ص 19.
12.امام حسين در موارد و مواضع متعددي نسبت به يزيد و معاويه سخن گفته اند؛ براي مثال خطبه امام حسين در « مني» که به تفصيل درباره معاويه به عنوان « طاغيه» و نيز اهل بيت صحبت کرده است، از آن جمله است( رک به: علامه اميني؛ الغدير؛ ج 1، بيروت: دارالکتاب العربي، 1967، ص 198.)
13. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
14. ابي مخنف؛ وقعة الطف؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامي؛ 1367 ش، ص 172.
15.نهج البلاغه؛ خطبه 108.
16. صحيفه نور؛ ج 20، ص 190.
17.علي بن موسي بن جعفر بن طاووس؛ اللهوف في قتلي الطفوف؛ نجف: مطبعة الحيدريه، 1369 ق، ص 26.
18. المقرم؛ مقتل الحسين؛ بيروت: دارالکتاب الاسلامي، 1399ق، ص 219.
منبع:نشريه کنگره امام حسين (ع) و مقاومت، جلد2.
/ج
بازتاب مقاومت کربلا در دوره معاصر(1)
مقدمه
پيدايش و شکل گيري و موجوديت اسلام با محمد بود و تداوم و بقاي اسلام با امام حسين. در حقيقت عبارت سيدجمال الدين اسدآبادي برداشتي از روايت معروف پيامبر است که:« حسين مني و انا من حسين»(1).
امام خميني نيز مکرر و با استناد و تأکيد (2) بر « انا من حسين» به نقش احيا توسط امام حسين تصريح کرده اند.
شکي نيست که انقلاب اسلامي ايران به عنوان تداوم نهضت عاشورا، کارکرد« احياي اسلام» را بعد از چهارده قرن به بهترين شکل به منصه ظهور رسانيد؛ همان گونه که قيام امام حسين به عنوان عکس العملي در مقابل تعضيف و تحريف اصول اسلام به حساب مي آيد، انقلاب اسلامي ايران نيز پس از قرن ها ضعف و عقب ماندگي و انحطاط مسلمانان که به ويژه با فروپاشي و تجزيه امپراتوري عثماني به اوج خود رسيده بود و دوران رکود و رخوت مسلمانان به درازا کشيده بود، باعث مرحله اي تازه از ظهور مجدد اسلام شد. امام خميني در سالگرد مبعث پيامبر اين تعبير زيبا را دارند که همان گونه که در بعثت پيامبر چهارده کنگره کاخ پادشاهي ساساني در مدائن فرو ريخت، آن چهارده کنگره مي تواند نشانه فروريختن اساس
پادشاهي و انهدام نظام شاهنشاهي در قرن چهاردهم باشد.
پيداست که امام خميني در تحليل و داوري خود درباره انقلاب اسلامي ايران همواره مي کوشد ريشه ها و سرچشمه ي حرکت را در چهارچوب ديني آن و بالاخص با تمسک به نهضت عاشورا جستجو کند.
نهضت امام حسين يک حرکت بزرگ فرهنگي است که انسان ها را از درون متحول مي کند؛ تحولي که لزوماً تحول در برون را به همراه دارد؛ تغيير انفسي که به تعبير قرآن مجيد به تغيير احوال مي انجامد. انقلاب اسلامي ايران نيز به اعتبار موقعيت امام و کلمات و مواضع او نخست حرکتي فرهنگي است؛ چه اينکه امام در آغاز جان ها را متحول کرد و پيرو آن توانست ساختار نظام سياسي کشور را دگرگون کند. همان گونه که در نهضت عاشورا حرکت جان انسان ها در پرتو چراغ « شهادت» و « اسارت» روشنايي گرفت و آگاه شد، در انقلاب اسلامي ايران« عاشورا» چراغ راه و باعث و موجد انقلاب دروني گرديد. امام خميني به صراحت گفته اند:
آن چيزي که در اينجا حاصل شد و بايد آن را جزء معجزات حساب کنيم، همان انقلاب دروني اين ملت بود. انقلاب دروني اين ملت موجب شد انقلاب پيدا شود و همان انقلاب دروني آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خداي تبارک و تعالي موجب شد در تمام اين دوره اي که ما در آن هستيم، از اول که قيام شد و بعد به انقلاب مبدل شد و به پيروزي رسيد تا الان، روز به روز مي بينيد که حضور ملت و تعبد ملت رو به افزايش است. اين نه براي انقلاب است، بلکه براي انقلاب دروني است... اين موجب شد که انقلاب پيروز شد. پيروزي را بايد از انقلاب دروني مردم جستجو کنيم.(3)
انقلاب اسلامي تحول دروني بود که منجر به تحولات بيروني و انتقال قدرت از نظام پادشاهي و سلطنتي به نظام جمهوري اسلامي شد. تلاش و مجاهده امام حسين و ياران معدود او نيز همان بود که نظام سلطنتي بني اميه را به نظام اسلامي تبديل کند. منتها آنچنان جان مردم در سايه سلطه ستم و سرکوب دچار تحريف و انحراف شده بود که تنها شهادت امام حسين و اسارت خاندان او توانست جان ها را متحول نمايد؛ چه اينکه آنان در اثر بي رنگ شدن هويت خويش، روشنايي دل و ديده خود را از دست داده بودند:« ذلک بان الله لم يک مغيراً نعمة أنعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(4).
در نهضت عاشورا، حرکت امام حسين حرکتي اصلاح گرايانه در برابر تحريف حقيقت اسلام و انحطاطات ارزش هاي اسلامي و استقرار ارزش هاي قومي و جاهلي و عربي رژيم اموي بود. انقلاب اسلامي نيز تکيه گاه اصلي اش دگرگوني در ذات مردمي بود که هدايت اسلامي آنان به واسطه استقرار و استمرار سياست هاي شاهنشاهي پهلوي کمرنگ و محو شده بود و ارزش هاي ايران باستان به عنوان حربه اي در تقابل با اسلام مطرح شده بود. همان گونه که امام حسين در يک جنگ نابرابر از قلت عده و عُده نهراسيد، نهضت اسلامي ايران نيز با تکيه بر مردم و با دست خالي به مصاف استبداد پادشاهي رفت. انقلاب اسلامي ايران نه فقط تقابل شاه و مردم، بلکه تقابل دو انديشه و دو خط مشي بود. « امام و مردم نگاهشان به عاشورا بود و شهادت و شاه و حاميانش نگاه شان به کوروش بود و ماندن».(5) امام خميني همواره تأکيد کرده اند که « انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب
عظيم الهي آن بوده است.»(6)
براي شناخت دقيق و درست ماهيت انقلاب اسلامي ايران، به ضرورت بايد نهضت عاشورا و خط مشي امام حسين را شناخت و نقاط مشترک را در هر دو حرکت بررسي کرد. در يک کلام همان گونه که امام خميني فرزند راستين امام حسين به شمار مي رود و تبار او به سرچشمه اهل بيت پيوند مي خورد و روشنايي و گرمي خون حسين در رگ هاي او جاري است، انقلاب اسلامي نيز با سرچشمه عاشورا در پيوند است. تحليلگراني که کوشيده اند بدون بررسي پشتوانه عاشورا و پيوند انقلاب اسلامي با نهضت امام حسين انقلاب ايران را فقط بر مبناي برخي تحولات جاري بررسي و تحليل کنند و به تحميل گرايش و برداشت خود بر آن تأکيد داشته اند، در شناخت و تبيين حقيقي انقلاب ناکام و ناموفق مانده اند.
تغيير تقويم از هجري شمسي به شاهنشاهي، روشن ترين علامتي بود که نظام پادشاهي تصميم گرفته بود پيوند ايران اسلامي را با اسلام قطع کند؛ چنان که تئوري پردازان شاه نيز کوشيدند هويت ايراني را در برابر هويت اسلامي قرار دهند.در صورتي که هويت اسلامي ايران مسخ و تحريف مي شد( همچون نمونه ترکيه که آتاتورک موفق به تغيير ارزش ها و سنت هاي اسلامي شد). ترديدي نبود که ايران راحت تر در نظام ارزشي و سياسي غرب حل مي شد. همان گونه که بني اميه با استقرار سنت ها و باورهاي جاهلي و اشرافي ارزش هاي اسلامي را دگرگون نمود، ايران بر سر دو راهه ي تعيين هويت خويش بود: گرايشي که مي خواست ايران را به عنوان يک کشور غيرمذهبي « لائيک» سامان دهد که ريشه هاي ايران جديد به ايران باستان
پيوند مي خورد و گرايشي که اعتبار هويت ايراني را در اسلاميت آن مي دانست و اسلام ( تشيع) را سرچشمه ي هويت ايران تلقي مي نمود.
براي دريافت و شناخت ارتباط انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا ضروري است نهضت عاشورا را به دور از پيرايه هايي که بر آن بسته اند، شناسايي کنيم. پس به منظور شناخت ميزان اثرپذيري انقلاب از نهضت عاشورا و تأثير تعيين کننده قيام امام حسين بر تأسيس و تداوم انقلاب اسلامي، به بررسي آن مي پردازيم.
مبحث اول: شناخت نهضت عاشورا
الف) علل شکل گيري نهضت
حاکميت معاويه در شام و بعداً خلافت او از سال 41 هجري، زمينه ي توسعه و استقرار نظام سلطنتي عربي را فراهم ساخت. يک جريان به حقيقت اسلام و رسالت رسول و ولايت مي انديشيد و جريان ديگر به واقعيت قدرت و عناد با رسول و دشمني و کينه با خاندان او. يک جريان قدرت و حاکميت را در خدمت به اسلام تلقي مي کرد و جريان ديگر از اسلام به عنوان پوششي که به قدرت مشروعيت مي بخشد، استفاده مي کرد.
جريان اول، اسلام را هدف و هويت خويش مي دانست و جريان دوم اسلام را ابزاري مي ديد که با استناد و تکيه بر آن بهتر مي توانست افکار عمومي را فريب دهد. حاصل سيطره ي جريان سلطنت، محو شعله ي اسلام و ارزش هاي اسلامي، مهجور ماندن قرآن و سرکوب خانواده پيامبر و ياران آنان بود.
معاويه و سپس يزيد به استحاله اسلام پرداختند؛ به ويژه يزيد که از هتک اسلام و قرآن و پيامبر و تظاهر به فسق فجور و کفر پروايي نداشت.
علامه مرتضي عسکري نوشته اند:« معاويه با تمام توان خود کوشيد اسلام را دگرگون کند و همان گونه که مي خواهد اسلام را معرفي نمايد؛ به گونه اي که در اواخر عهد معاويه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقي نمانده بود. توجه به اسلام( صورت اسلام) نيز از اين جهت بود که معاويه و يزيد براساس اسلام حکومت مي کردند.»(7)
اما يزيد پديده اي ديگر بود. او حتي به سفارش معاويه که گفته بود عياشي و خوش باشي و فجورش را در نهان و شبانه انجام دهد، وقعي ننهاد.(8)
حتي برنامه ريزي هاي معاويه که از يزيد چهره مثبت و هوشمندي نشان مي داد، به جايي نرسيد؛ چنان که يزيد در جنگ با روم شرکت نکرد و در سفر
حج به شراب خواري پرداخت و در شعر خود به صراحت گفت که مجلس شراب و آواي طنبور را بر قرآن و آواي اذان ترجيح مي دهد:
و اشربوا کاس مدام
و اترکوا ذکر المثاني
شغلتني نغمه العيش
ران عن صوت الاذان
و به صراحت از شهيدان احد مثل حمزه سيدالشهداء[...] ياد مي کند؛ به تعبير ابوالفرج اصفهاني، يزيد نخستين کسي بو که به عنوان خليفه مسلمانان به هتک احکام اسلامي و انجام مناهي و ملاهي پرداخت.(9)
پدر و جد يزيد- ابوسفيان- گاه کينه و عناد خود را نسبت به اسلام و پيامبر آشکار مي کردند؛ اما در حفظ ظاهر نيز حتي المقدور مي کوشيدند.
در اواخر دهه 60 شرايط به گونه اي شده بود که امام حسين از آن به دگرگوني عالم تعبير کرده است:
... ان الدنيا قد تغيرت و تنکرت و ادبر معروفها و لم يبق منها الاصبابة کصبابة الاناء و خسيس عيش کالمرعي الوبيل الاترون الي الحق لا يعمل به والي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربه فاني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما. الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصو بالبلاء قل الديانون:(10)
اوضاع زمانه دگرگون شده، زشتي ها آشکار گرديده و خوبي ها و فضيلت ها از محيط ما رخت بربسته است. از فضايل جز اندکي باقي نمانده، مانند قطرات بازمانده در ته ظرف آب. نه به حق عمل مي کنند و نه از باطل روي گردانند. در چنين شرايطي انسان مؤمن آرزوي لقاي خداوند را مي کند. من مرگ را جز
سعادت، و زندگي با ستمگران را جز پستي نمي بينم. مردم بردگان دنيا شده اند و دين لقلقه اي بر زبان آنان است. از دين تا جايي که دنياي آنان در رفاه باشد، حمايت مي کنند؛ اما در هنگام امتحان، دينداران واقعي کم اند.
امام حسين در اين عبارت که در منزل « ذوحسم» يا هنگام ورود به کربلا مطرح کرده اند، اوضاع زمانه و شرايط سياسي و اجتماعي و فرهنگي را تصوير کرده است و به خوبي هويت دگرگون شده مردم را نشان داده است. در تمام طول نهضت امام حسين - که مي توان به ترتيبي آغاز آن را از اجبار امام حسين به بيعت با يزيد و انجام آن در عاشورا دانست- در کلماتي که از امام بر جاي مانده، به روشني شرايط حاکم و عدم مشروعيت حاکميت يزيد تحليل شده است و قدر مشترک کلمات امام حسين در واقع بيان انگيزه ي نهضت عاشوراست؛ براين اساس مي توان علل قيام امام حسين را شيوع و رواج بيش از حد منکرات در عهد خلافت امويان، احياي سنن و ارزش هاي جاهلي، مهجور ماندن اسلام و در يک کلام استحاله ي دين رسول الله به دست خاندان اموي عنوان کرد. علت العلل قيام امام در هم شکستن قدرت خلافت يزيد به عنوان شخصي بود که درصدد ترويج ظلم و فساد و انحراف و سقوط امت اسلامي است. امام در پاسخ به مروان بن حکم چنين مي گويد:
« انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله يقول الخلافة محرمه علي آل ابوسفيان فاذا رأيتم معاويه علي منبري فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدينه علي المنبر فلم يبقروا فابتلاهم بيزيد الفاسق»(11): ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم. وقتي امت اسلامي به
رهبري مانند يزيد مبتلا شود، از اسلام اثري بر جاي نمي ماند. از جدم رسول خدا شنيدم که مي گفت خلافت بر آل ابوسفيان حرام است؛ پس اگر ديديد معاويه در منبر من نشسته او را به قتل برسانيد. مردم مدينه او را بر منبر ديدند، ولي او را نکشتند، خداوند آنها را به يزيد مبتلا کرد.
بررسي کلام امام حسين طي اين دوران مؤيد آن است که منکرات در طول دوران حاکميت بني اميه رواج يافته و معروف منزوي شده و در يک کلام دين اسلام به ارزش هاي قبايلي و جاهلي و عربي استحاله شده بود. امام مي خواست با برانداختن حکومت يزيد و يا شهادت خود و خاندان خويش به وصيت خود- که بيانگر اهداف متعالي نهضت عاشورا و انگيزه امام حسين از قيام است- جامه ي عمل بپوشاند. امام حسين در اين دوره بارها و به صراحت از يزيد و خط مشي حکومت او صحبت مي کند.(12)
ب) هدف نهضت عاشورا
بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اوصي به الحسين بن علي بن ابيطالب الي اخيه محمد المعروف بابن الحنفيه. ان الحسين شهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق
و ان الساعة آتيهً لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور و اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابن علي من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خيرالحاکمين و هذه وصيتي يا اخي اليک و ما توفيقي الا بالله.(13)
امام حسين به روشني و صراحت، اصلاح امت و امر به معروف و نهي از منکر و زنده نگه داشتن و پاسداري از سيرت رسول الله را هدف اصلي نهضت خود مي داند.
همچنين در شرايطي که ستم و استبداد در شکل گسترده آن حاکم است و قدرت در دست انسان هاي ناصالح قرار مي گيرد، امام به قول پيامبر استناد جسته و مي گويد:
ايها الناس ان رسول الله قال من راي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً عهده مخالفاً لسنة رسول الله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول کان حقاً علي الله ان يدخله مدخله الاوان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا باالفييء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غير...»(14).
اي مردم! پيامبر خدا فرمود: هرکس سلطان ستمگري را ببيند که حلال خداوند را حرام مي شمرد، پيمان خدا را مي شکند، با سنت رسول مخالفت مي کند و در ميان بندگان خدا به حرام و دشمني عمل مي کند، اگر در برابر چنين کسي با کار و با سخن، مخالفت و ايستادگي نکند، شايسته است که خداوند آن کس را همنشين سلطان ستمگر قرار دهد. آگاه باشيد که اين زمامداران به پيروي شيطان درآمده اند و پيروي خداي رحمان را رها
کرده اند، تباهي را رواج داده و حدود خداوند را به کناري نهاده اند، بيت المال را ويژه ي خود ساخته اند، حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام مي کنند و من سزاوارترم تا آن کسي که اينگونه رفتار کرده است... .
همان گونه که به روشني از کلام امام نمايان است، انساني که با قول يا فعل خود با يک نظام جائر مبارزه نکند، سرانجام او و سرانجام آن نظام، مشابه و مشترک خواهد بود. بديهي است رهبري که مي خواهد با مفاسد اجتماعي بجنگد، خود کمترين خدشه اي از فساد بر دامنش ننشسته است؛ يکسره براي خدا حرکت مي کند و آرمان او آنچنان شيرين و خواستني است که مرگ در راه آن مقبول و پذيرفتني مي گردد. امام حسين مهم ترين هدف خود را حفظ دين جدش- که بزرگ ترين « معروف» - و مبارزه با حکومت يزيد- که نماد « منکر» است- ذکر کرده و بر سر اين هدف آنقدر استوار است که جان خود را بر سر امر به معروف و نهي از منکر مي دهد. شاعري به نام « ابوالحب» از زبان امام حسين درباره ي نسبت ميان حيات امام و دين اسلام مي گويد:« ان کان دين محمد لايستقم الا بقتلي يا سيوف خذيني»: اگر دين محمد جز با کشته شدن من بر پاي نمي ماند، اي شمشيرها مرا در برگيريد.
ج) ماهيت نهضت عاشورا
الفرو مقلوباً»: اسلام را همچون پوستين وارونه مي پوشند.(15)
اين وارونگي در حلال شمردن محرمات و محرم و ممنوع دانستن حلال ها چهره مي نمود. روزگاري شده بود که بردن نام علي جرم بود و اگر هم کسي در مسجدي و يا منبري از علي نام مي برد، براي هتک و سب بود. دگرگوني نهادينه شده بود. يزيد به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر عامل به منکرات بود و مردم چنين خليفه اي را با چنين خلق و خوي و آدابي تحمل مي کردند، بلکه مي پذيرفتند. سنت پيامبر فراموش شده بود و عدالت هم مطرود گشته بود.
ماهيت نهضت « احياي دين» بود و خط مشي امام حسين براي تحقق احياي دين و اصلاح امت و عدالت طلبي « شهادت» بود. مراد از شهادت به عنوان راهنماي نهضت عاشورا اين نيست که امام حسين در صدد استقرار حاکميت ديني نبوده است؛ چنان که امام خميني نيز گفته اند:« آمده بود حکومت هم مي خواست بگيرد؛ اصلاً براي اين معنا آمده بود و اين يک فخري است».(16)
امام حسين مي دانست که ميان طرفداران واقعي او که تا پاي جان در دفاع از اسلام مي ايستند و سپاه و لشکر يزيد، تناسب و تعادلي نيست؛ از اين رو مدام بر شهادت اصرار و تأکيد مي کرد تا « گريزد آن که بيروني بود»؛ علاوه بر آن واقعيت اين بود که جامعه اسلامي آنچنان تحريف شده و دگرگونه بود که امام به فرض پيروزي و غلبه بر يزيد به قدري گرفتار مسائل داخلي مي شد که هدف اصلي نهضت که احياي دين بود، به انجام
نمي رسيد؛ چنان که دوران پنج ساله حکومت امام علي نيز يکسره صرف جنگ هاي داخلي شد. زدودن تاريکي هاي تحريف اسلام و رواج ستم تنها در پرتو و پناه چراغ هميشه فروزان عاشورا پيراسته شد؛ به همين جهت امام حسين در مسير خود از مدينه تا کربلا، به يکي از مسائلي که همواره توجه دارد، مسئله مرگ و انديشه بدان است:« خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف...»(17): مرگ براي فرزندان آدم، مثل گردنبندي بر گردن دختري جوان، زيباست و من براي ديدار نياکانم آنچنان مشتاقم که يعقوب براي ديدار يوسف اشتياق داشت.
اين تنها احساس و انديشه خاص امام حسين نبود؛ ياران و همراهان او نيز مرگ را شيرين تر از عسل مي دانستند. امام حسين به زينب کبري درباره همراهان خود مي گويد:
« به خدا سوگند آنان را آزموده ام. در ميان آنان همه انس و علاقه اي که به مرگ دارند، همانند علاقه ي کودک به شير مادر است؛ همگي پر صلابت و مستحکم اند.»(18)
ريشه هاي حماسه عاشورا در جان و خون و اراده ياراني اين چنين پرورده است؛ چنان چه امام حسين در نهضت خود پيروز مي شد، حداکثر اين احتمال وجود داشت که صورت جامعه و امت اسلامي تغيير کند؛ اما تغيير جان ها و تحول در عمق جان انسان ها تنها از نهضت خونين عاشورا ساخته بود. اگر « حکومت»، امام حسين برگ و بار و شاخسار شجره مقدس
اسلام را احيا مي کرد، شهادت او ريشه ها را زنده مي کرد.
پيراستن چهره جامعه و افشا کردن حکومت يزيد و ماهيت سلطنت بني اميه نيازمند فداکاري بود.
پينوشتها:
1.علامه مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 43، بيروت: داراحيا التراث العربي، 1983، صص 261 و 316 و همان، ج 45، ص 314. اين روايت به شکل « حسين مني و انا منه» نيز نقل شده است. براي اطلاع بيشتر به: بحارالانوار؛ ج 37، ص 74 و ج 43، صص 271 و 296 رجوع کنيد.
2. امام خميني بر احياي اسلام توسط امام حسين و نهضت عاشورا تأکيد مداوم داشته اند.« انا من حسين» که روايت شده است پيغمبر فرموده:« معناي اين روايت اين است که حسين مال من است و من هم از او زنده مي شوم». اين همه برکات از شهادت ايشان است( رک به: امام خميني؛ صحيفه نور؛ ج 13، تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، ص 158.)
3. صحيفه نور؛ ج 19، ص 269-270.
4.انفال: 53.
5.Leili Echghi:untemps entre les temps(paris:cerf 1992(.
6. صحيفه نور؛ ج 18، ص 12.
7.علامه سيدمرتضي عسکري؛ معالم المدرستين؛ ج 13، بيروت: مؤسسه النعمان، 1410ق، ص 16.
8. ابن کثير در تاريخ خود( البداية و النهاية) آورده که معاويه به يزيد گفته بود: در عشرت طلبي پرده دري نکند و اين شعر را به عنوان نصيحت براي او خوانده بود که:
کم فاسق تحبه ناسکا
قد باشر الليل بامر عجيب
غطي عليه الليل اـستاره
فبات في امن و عيش خصيب
و لذة الاحمق مکشوفه
يسعي بها کل عدو مريب
(رک به: معالم المدرستين،ج 3، ص 17).
9.همان؛ ص 20-21.
10. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381 و ج 78، ص 116.
11. محمدرضا نجمي؛ سخنان حسين بن علي از مدينه تا شهادت؛ تهران: دفتر انتشارات اسلامي، [ بي تا]، ص 19.
12.امام حسين در موارد و مواضع متعددي نسبت به يزيد و معاويه سخن گفته اند؛ براي مثال خطبه امام حسين در « مني» که به تفصيل درباره معاويه به عنوان « طاغيه» و نيز اهل بيت صحبت کرده است، از آن جمله است( رک به: علامه اميني؛ الغدير؛ ج 1، بيروت: دارالکتاب العربي، 1967، ص 198.)
13. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
14. ابي مخنف؛ وقعة الطف؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامي؛ 1367 ش، ص 172.
15.نهج البلاغه؛ خطبه 108.
16. صحيفه نور؛ ج 20، ص 190.
17.علي بن موسي بن جعفر بن طاووس؛ اللهوف في قتلي الطفوف؛ نجف: مطبعة الحيدريه، 1369 ق، ص 26.
18. المقرم؛ مقتل الحسين؛ بيروت: دارالکتاب الاسلامي، 1399ق، ص 219.
منبع:نشريه کنگره امام حسين (ع) و مقاومت، جلد2.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}