شهید رسانه


 






 

گفتگو با سحر اناري (خواهر شهيد مهدي اناري)
 

درآمد
 

شهيد مهدي اناري دانشجوي جوان دانشكده خبر بود. هم زمان با تحيل در شبكه خبر هم به كار تصويربرداري مشغول بود.او زندگي كوتاهي داشت،اما در اين زمان اندك خود را به بالاترين قله افتخار رسانيد.با رفتن او و دوستانش شبكه خبر يكباره به خود لرزيد و در سكوتي دردناك فرو رفت.هيچ وقت داغ رفتنش از خاطر زدوده نمي شود.او را از نگاه خواهرش به تصوير مي كشيم.

درابتدا مختصراً شهيد اناري را معرفي كنيد.
 

آقاي مهدي متولد نهم دي ماه 1358 در تهران است و در يك خانواده شهيد پرور متولد شده است .خانواده ما چندين شهيد و جانباز نثار انقلاب كرده است.ايشان بعد از طي تحصيلات ابتدايي ،راهنمائي و دبيرستان و شركت در آزمون دانشكده خبر وارد اين دانشكده شد و در رشته عكاسي خبري آغاز به تحصيل كرد . هم زمان فعاليتش را به عنوان صدابردار و تصوير بردار در صدا و سيما پي گرفت .بعد از مدتي در سال 1379 شبكه خبر از ايشان براي همكاري در كار صدابرداري دعوت به عمل آورد .به مرور زمان با كسب تجربيات و گذراندن دوره هاي مختلف تصويربرداري و صدا برداري گهگاه به عنوان تصوير بردار فعاليت مي كرد .در مدت طول خدمت در شبكه خبر به مأموريت هاي خارج از كشور مي رفت .تا اينكه در سال 1384 براي رزمايش عاشقان ولايت عازم چابهار شد ودر پانزدهم آذرماه هان سال در سانحه سقوط هواپيماي C130 به شهادت رسيد.ايشان يك سال قبل يعني در سال 1383 هم در رزمايش عاشقان ولايت به همراه همكاران و دوستانش شركت كردند كه همگي اين عزيزان در سال 84 به درجه رفيع شهادت نائل شدند.

چرا شهيد اناري حرفه خبرنگاري را انتخاب كرد.هدفشان از انتخاب اين شغل چه بود؟
 

ايشان از همان ابتدا عاشق خدمت كردن بودند و خيلي علاقه داشت در اين حرفه كار كند. قبل از اينكه در اين دانشكده پذيرفته شوند در يكي از شركت هايي كه توسط يكي از همكاران شبكه خبر خارج از سازمان اداره مي شد، همكاري مي كرد.ايشان به خاطر عشق و علاقه اي كه در حوزه خبر و عشقي كه به خدمت داشت،به خاطر تجربياتش به اين شبكه دعوت شد وكار فني دانشكده را انتخاب كردند. تا اينكه علاوه بر تجربيات،تحصيلات آكادميك در حوزه خبر داشته باشد.چون هم به حوزه تصويربرداري علاقه داشت و هم صدا و عكاس خبري را انتخاب كرد. يك جمله از ايشان در ذهن ها مانده است .همكارانشان در شبكه خبر مي گويند كه ايشان باتوجه به علاقه اي كه به صدابرداري داشت،هميشه در حين كار به شوخي و خنده به همكاران مي گفت تنها صداست كه مي ماند.جالب اينجاست كه تا مدتها بعد ازشهادتشان ما تصوير ضبط شده خيلي كمي از ايشان داشتيم، چون ايشان و بعضي از همكارانشان پشت دوربين خدمت مي كردند .در خيلي از تصويرها يا كليپ هاي اوليه اي كه همكارانشان تهيه كرده بودند ، تصويري از مهدي در آن نبودو فقط از عكسش استفاده مي كردند.چون ايشان دوست نداشت تصويرش پخش شود و مي گفت،ما پشت دوربين رسالتمان را انجام مي دهيم . نيازي نيست كه جلوي دوربين باشم و يا تصويري داشته باشم.روي موضوع صدا خيلي تاكيد مي كرد و هميشه مي گفت:«تنها صداست كه مي ماند».

آيا ايشان ازدواج هم كرده بود؟
 

شهيد اناري در سال 1381 با خانمي از يك خانواده معتقد و هنرمندازدواج كرد.پدر خانم ايشان استاد خط و نقاشي است .در برنامه هايي مانند به سوي ظهور،تابلوها و طرح هايي از آقا امام زمان (عج)را ترسيم مي كردند. كارهاي استاد اسكندري تقريبا در اين زمينه شهرت دارد .خانمش دانشجوي زبان اسپانيايي بود.حدود سال 82 زندگي مشتركشان را آغاز كردند تا اينكه اين اتفاق در سال 84 افتاد.

در مورد ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري و نحوه ارتباط با ديگران و خانواده شان صحبت كنيد.
 

از جمله خصوصيات بارز آقا مهدي اين بود كه خيلي خوش برخورد و مهربان بود.هميشه لبخند به لب داشت.حتي در سخت ترين شرايط هم لبخند از چهره شان محو نمي شد. حتي زماني كه كارشان بسيار سنگين بودو گاهي اوقات كه در سازمان شيفت شب داشتند و فرداي همان شب دوباره مجبور بودند شيفت شب بمانند و خستگي در چهره شان نمايان بود، ولي باز هم لبخند مي زدند و با همه مهربان بودند.همه همكاران ايشان به اين موضوع اذعان دارند.خصوصيت ديگر ايشان كه براي همه اعضاي خانواده سرمشق شده است،نماز اول وقت ايشان بود.خيلي به نماز اول وقت تأكيد داشتند.يكي ديگر از خصوصياتشان اين بود كه در هنگام نماز دوست نداشتند كسي ايشان را ببيند و هميشه جايي را انتخاب مي كردند كه كمتر كسي آنجا حضور داشته باشد.گاهي در مجالس يا مهماني ها وقتي از مهدي خبري نبود، او در اتاقي تاريك و در بسته پيدا مي كرديم كه درحال راز و نياز با خدا بود .حتي سعي مي كرد در نماز خانه شبكه خبر كسي حضور نداشته باشد و جاي خلوتي پيدا مي كرد كه خدايي نكرده ريا نباشد و مي گفت،فقط براي رضاي خدا نماز مي خوانم.
گاهي اوقات كه ما از ايشان تعريف مي كرديم و يا از نمازهاي طولانيشان با آن سن و سال صحبت مي شد كه چطور از خود بي خودمي شوند و متوجه اطراف نمي شوند ،ناراحت مي شدند و دوست نداشتند اين مسايل در جايي مطرح شود .ايشان حتي با كساني كه برخورد خوبي با او نداشتند با لبخند روبرو مي شدند و اگر سوء تفاهمي پيش مي آمد همين رفتار ايشان باعث مي شد كه طرف مقابل از رفتار زشت خويش ناراحت شود و اين ناراحتي و كدورت سبب دوستي بين آنها مي شد.در كل به برخورد خوب تاكيد داشتند. مراقب بودند كسي از زبانشان ناراحت نشود و يا صحبت هايشان طوري نباشد كه سبب رنجش كسي بشود.يكي ديگرازخصوصياتشان اين بود كه به مسائلي مانند روز تولد افراد خانواده حساس بودند.در روز مقرر اگر تولد مادرم و يا پدرم بود،كارهاي شخصي خود را رها مي كردند و براي عرض تبريك نزد ايشان مي آمدند.با اينكه از من كوچك تر بودند ،براي من در رفتار و اخلاق سرمشق من بودند.در رفتار با من خيلي مراعات مي كردند كه من از چيزي ناراحت نشوم.در شرايط سخت كاري اگر براي من كاري پيش مي امد و يا اگر مهمان داشتند ،‌اول سعي مي كردند ، كار مرا انجام دهند.طوري كه من بعدا مي فهميدم ايشان مهمان داشته اند و به بهانه اي منزل را ترك كرده اند تا به من كمك كنند.در اين شرايط من خيلي شرمنده مي شدم.با دو برادر كوچك تر از خودم هم مهربان بودند و سعي مي كردند مواظبشان باشند.
ايشان در تصميمات زندگي به مشورت تاكيد مي كردند.با بزرگ ترها مشورت مي كردند و به تصميم بر اساس احاديث و قرآن تاكيد داشتند.مي گفتند كه در كوچك ترين مسائل هم بايد در راه خدا و قرآن حركت كنيم و هميشه عقيده داشتند كه بايد طوري قدم برداريم كه از اين مسير مستقيم الهي خارج نشويم.

شهيد اناري درزندگي شخصي شان بيشتر به چه چيز بها مي دادند؟
 

با اينكه خودش دانشجو بود، هزينه تحصيل خود و همسرش را بر عهده داشت.با وجودي كه حقوق كارمندي اش هم زياد قابل توجه نبود به كمك به ديگران اهميت زيادي مي دادند . هيچ كس از اين كمك ها خبر نداشت.با اينكه مشكلات اقتصادي خاص خود را داشت،ولي از لحاظ مادي احساس بي نيازي مي كردند. سعي مي كردند بن هايي را كه اداره به ايشان مي دهد به خانواده هاي محتاج و نيازمند بدهد. ايشان و شهيد حيدري هردو با هم از ميان خدمه هاي سازمان كساني را كه بيش از همه محتاج بودند،شناسايي مي كردند و به نحوي كمكشان مي كردند.

نسبت به مسائل مذهبي و اعتقادي چه ديدي داشتند؟
 

روي مسئله غيبت حساسيت زيادي داشت . حتي در محيط زندگي گاهي كه با هم صحبت مي كرديم و يا در مجلسي به هيچ عنوان به هيچ كس اجازه غيبت كردن نمي داد.در مورد بحث ريا هم خيلي رعايت مي كرد.در اوقات نمازشان دوست نداشتند كسي ايشان را ببيند. با دقت وقت نماز چراغ را خاموش مي كرد تا كسي متوجه نشود كه ايشان در حال نماز خواندن است.به اخلاص هم اهميت زيادي مي دادند.
آنچه كه در ذهنم است صحبت ها و بحث هايشان پيرامون امام زمان (عج)و آيات و احاديثي بود كه درباره ايشان و زمان ظهور مي گفتند .حتي يادم هست در سالگرد ازدواجشان پدرم به ايشان گفتند :«ان شاءالله زندگي خوبي داشته باشيد وهميشه سلامت باشيد.»ايشان هم جواب دادند:«ان شاءالله من تا زماني زنده باشم كه ظهورامام زمانم را ببينم».دراين زمينه كتاب هاي زيادي مي خواندند و بحث هاي زيادي مي كردند .وقت ها زيادي را براي توجيه اطرافيان درباره اين موضوع مي گذاشتند.گاهي پيش مي آمد تا سه ساعت در اين باره بحث مي كردند.

از دوران كودكي و سنين نوجواني اش بگوييد.
 

من، مهدي و رضا فاصله سني كمي داريم . همه به فاصله يك سال از هم به دنيا امده ايم . از اين رو دوران كودكيمان با هم سپري شد و تقريبا هم زمان با هم بزرگ شديم.از همان كودكي اگر مرتكب اشتباهي مي شد،با شجاعت مي گفت كه من بودم و اصلا اهل پنهان كاري و درغگويي نبود.
كودكي ما هم زمان با روزهاي جنگ بود و به عقيده من همين مسئله در روحيه ايشان تأثير بسيار زيادي گذاشت .وقت هايي كه ما همگي دور هم مي نشستيم و براي پيروزي و سلامتي رزمنده ها دعا مي كرديم،در همان كودكي مهدي هم با اخلاص خاصي دعا مي كرد و آمين مي گفت.حتي وقتي كه مي خواست بخوابد با صداي بلند براي رزمنده ها جبهه دعا مي كرد و مي گفت:«خدايا!اگر در اين روز گناهي كردم مرا ببخش».يعني از همان سنين ده دوازده سالگي اين قدر خالص بود.
در دوران مدرسه فوق العاده فعال بود و شيطنت زيادي هم داشت .هميشه معلم ها از دست مهدي شكايت مي كردند.از بس كه اذيتشان مي كرد و آنها را دست مي انداخت .
هميشه معلم ها مي گفتند كه شيطنتش را مي كند ،اما بعدبا كمال شجاعت مي گويد كه من بودم تا مبادا تقصير گردن كس ديگري بيفتد.
بسيار مهربان ودلسوز و صادق و راستگو بود.هميشه هم مواظب بود بر اثر كارها و شوخي هايي كه مي كند صدمه اي به كسي نزند.

تا به حال اتفاق افتاده بود كه پدر و مادر با ايشان برخورد تندي داشته باشند؟
 

مسلما بله. چنين چيزي بودو امري كاملا طبيعي است .در دوران بچگي فرزندان گاهي موجب عصبانيت پدر و مادرها مي شوند،ولي ايشان درآن موقع هميشه محكم مي ايستاد و مي گفت من بودم.اگر مي خواهيد تنبيه كنيد بايد مرا تنبيه كنيد.اشكالي ندارد. هميشه همين صداقت و راستي اش مانع تنبيه و مجازات مي شد.
بعد از شهادتشان يكي از همكاران براي ما تعريف مي كردند كه يك روز مهدي با يكي از همكارانش دعوا كرد، اما بعد از چند ساعت مهدي سراغ او رفت و عذرخواهي كرد و گفت ،هر طور كه مي خواهيد مرا تنبيه كنيد. حتي اگر مي خواهيد به من سيلي بزنيد.من راضي هستم.من مي خواهم تقاص اشتباهاتم را در همين دنيا پس بدهم.

ديدگاهشان نسبت به اهل بيت (ع) چگونه بود؟ به كدام يك از امامان ارادت بيشتري داشتند؟
 

مهدي نسبت به ائمه اطهار سلام الله عليهم اعتقادات عميقي داشت و علاقه و توجه خاصي به آقا امام زمان(عج)داشتند و در زمان هاي عزاداري در مساجد و هيئت هاي مذهبي عزاداري مي كردند .در مراسم شركت مي كردند و سعي شان بر اين بود كه با بصيرت و مطالعه عزاداري كنند.
ايشان معتقد بود عزاداري كردن براي اهل بيت (ع)تنها هيئت رفتن و سينه زني و... نيست .البته اين بخشي از عزاداري است ، ولي بخش مهمتراين است كه ما بايد برويم و تحقيق و بررسي كنيم كه اصل ماجرا و هدف اصلي از قيام هاي اهل بيت(ع)چه بوده است .ما بايد ببينيم دليل اصلي قيام حسين(ع)چه بوده است .نبايد به همين اطلاعات ناقص و مختصرمان اكتفا كنيم.بلكه بايد دنبال اين باشيم كه به حقيقت ماجرا دست يابيم.در اين زمينه و در مورد امام خواب هاي زيادي مي ديدند . حتي يادم هست يك بار خواب امام حسين (ع) و واقعه عاشورا را ديده بودند.

چه خصلتي از ايشان بر شما اثر ويژه اي داشت؟
 

خصوصيات اخلاقي و رفتاري مهدي ونحوه برخوردشان به گونه اي بود كه حتي پدر ومادر مي گفتند كه مهدي برايشان سرمشق بود و خيلي چيزها از اوياد گرفتند.واقعا هم مهدي براي همه ي ما سرمشق و نمونه بود. نمازهاي طولاني ودعاهاي خالصانه اش ، خلوص نيت،بيزاري از تهمت و غيبت ، راستگويي شان در هر حال و هرشرايطي ، تحقيق در دين اسلام و...از ويژگي هاي ايشان بود كه مسائل كم اهميتي نيستند.
يكي از مهم ترين مسائلي كه تأثير زيادي بر من گذاشت اين بود كه هيچ زماني ناشكري نمي كردند و بنده ناسپاسي نبودند. هميشه مي گفتند :«همه چيز دست خداست و دل بايد خدايي باشد واگر همه چيز را به خدا بسپاريم و از او بخواهيم هيچ زماني هيچ نگراني اي نخواهيم داشت».اين گفته ها هميشه براي من سرمشق است.اينكه فقط به خدا توكل داشتند خيلي برايم مهم بود.

از اواخر عمرشان روزهايي كه به شهادت نزديك مي شدند بگوييد.
 

من اين سعادت را نداشتم كه روزهاي آخر ايشان را ببينم و تلفني با هم خداحافظي كرديم. فقط يادم هست كه تلفني كه با مادرم صحبت مي كرد،التماس دعاي زيادي داشت.گفته بود ، من دارم به مأموريت مي روم ،شما مواظب باشيد.اين جمله را طوري بيان كرد كه براي مادرم تعجب آور بود.با اينكه هميشه اين حرف را مي گفت،اما اين بار با دفعات قبلي تفاوت داشت.همسرشان مي گفتند صبح زود خيلي سريع و با شتاب از خانه خارج شد . طوريكه من تعجب كردم.خيلي با عجله از من خداحافظي كرد و رفت .
ماه هاي آخر تغييرات زيادي كرده بود.روي مسائل ريز هم حساسيت نشان مي داد.مثلا بر مسائل اعتقادي تأكيد مي كردند و مي گفتند مواظب باشيد كارهاي خلاف خواست خدا نكنيد.

و سخن آخر
 

به نظر من اگر چه مهدي در يك حادثه شهيد شد ، اما چه مهدي و چه همكارانش همگي طوري زندگي كردند كه حقيقتا لياقت شهادت را داشتند.خصوصيات اخلاقي شان طوري بود كه نمي بايست با مرگ عادي از اين دنيا مي رفتند. به نظر من شهدا خودشان اين راه را كاملا آگاهانه انتخاب كردند.آرزو دارم كه دست من و امثال مرا بگيرند و به من هم كمك كنند تا بتوانم رسالت خواهر شهيد را آن طور كه بايد و شايد انجام دهم.
من احساس مسئوليت زيادي مي كنم.بيش از پيش مي بايست مراقب رفتار و عملكردم باشم .ما بايد در همه حال هدف و آرمان شهدا را در نظر بگيريم و نگذاريم خونشان پايمال شود. تفاوتي هم نمي كند كه خانواده شهدا باشيم و يا نباشيم. وظيفه همه ما پاسداري از خون شهدايمان است.نبايد كاري كنيم كه شهدا از ما ناراحت و دلگير باشند و خداي ناكرده حرمتشان را بشكنيم.بايد هميشه به اين فكر باشيم كه ادامه دهنده راهشان باشيم و مانند آنها عمل كنيم.ما بايد به تكليفمان عمل كنيم و سفارش ها و گفته هايشان در وصيت نامه را به بهترين شكل عمل كنيم.
نكته ديگر اينكه جانبازان براي ما حكم شهداي زنده را دارند.همين جانبازان سرافراز بودند كه جانشان را براي مملكت گذاشتند و از سلامتي و زندگي خود گذاشتند تا ما در راحتي زندگي كنيم.جانبازاني كه روي صندلي چرخدار هستند.همين طور جانبازان اعصاب روان و يا شيميايي ها و يا حتي خانواده هاي محترم شهدايي كه آلان در سنين پيري هستند و هيچكس را براي رسيدگي كردن بهشان ندارند ،خواستار توجه بيشتر ورسيدگي بيشتر مسئولين مربوطه به آنها هستم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، ش 58