نبوغ و فرزانگي آيت الله العظمي شهيد صدر
نبوغ و فرزانگي آيت الله العظمي شهيد صدر
نبوغ و فرزانگي آيت الله العظمي شهيد صدر
نويسنده:آيت الله سيد علي شفيعي*
در سال 1339 شمسي كه به منظور ادامه و تكميل تحصيلات حوزوي وارد نجف اشرف شدم و با اشتياق و شور خاصي پيرامون مراجع عظام تقليد در آن ديار مقدس به فحص و پژوهش پرداختم. فقهاي عظام، اساتيد و مدرسان، درسها و حوزه هاي درسي آنان، افكار و آراء تلامذه و اصحاب، حتي زمان و مكان و بحث مورد تدريس و...
از اين رهگذر اطلاع يافتم كه در ميان اعلام و اساتيد بارز حوزه كهن نجف اشرف، مجتهد جواني با عمري حدود 32 سال،درس خارج فقه و اصول دارد و نامش سيد محمد باقر صدر و از خاندان اصيل و ريشه دار سادات صدر الدين عراق (كاظمين) است. وي چنين به من شناسانيده شد كه فردي است بارز و مبرز، پر استعداد و با نبوغ، شايسته و كامل داراي حوزه درسي مفيد و تحقيقي و با آنكه خود فارغ التحصيل مكتب و مدرس علمي آيت الله العظمي خوئي است، لكن در درس خود مطالب و نظرات استاد بزرگوار خود را به نقد مي كشاند و حتي بر آنها احيانا ايراد مي كند كه : يرد علي ما افاده، اولا و ثانيا و ثالثاً و رابعاً. با اين اوصاف و احوال، غايباً به او دل بستم و ناديده شيفته اش شدم. استادي چنين جوان و سرشار از استعداد و ابتكار و محبوبيت و شهرت علمي و معنوي؟
در نخستين سفرم به ايران و اهواز كه دو سه ماه به طول انجاميد، وجود اين محقق ممتاز و استاد برجسته را براي برخي از دوستان توصيف مي كردم و از همين نقل و شرح هم لذت مي بردم و آنان نيز از وجود چنين فردي در حوزه هاي علمي و قديمي تجليلي، تقدير و تحسين مي كردند.
***
گاهي آيت الله سيد محمد باقر صدر را در مسير و هنگام عبور، مثلا در صحن مطهري علوي(ع) مي ديدم و با سلام به او عرض ارادت مي كردم و پس از عبور به وي خيره مي شدم و تا پاسي او را نظاره مي كردم و اين در حقيقت او بود كه جذبه هاي خود، مرا و نگاههاي مرا به سوي خويش مي كشاند، لكن اينها هيچكدام براي فرونشاندن عطش من كافي نبود، زيرا از سويي اختلاف سن ميان او و اينجانب (من 20 ساله و ايشان 32 ساله ) و از سوي ديگري اختلاف فاحش در مراتب دروس حوزوي ايشان و من (او استاد محقق و بارع درس خارج فقه و اصول در حوزه نجف و اصول را به اتمام نرسانيده بودم) و برخي جهات ديگر، ما را از يكديگر جدا نگه مي داشت. مي بايست اين مانع به گونه اي مرتفع مي شد تا من مي توانستم با او آشنا و از زلال فيض علم و عمل وي برخوردار شوم كه، «در دل دوست، به هر حيله رهي بايد كرد.»
از حسن تصادف، روزي در مدرسه مان (مدرسه بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي، جنب بازار بزرگ نجف) به ديدن يكي از روحانيون استاد خودمان (خوزستان) كه به نجف آمده و در اين مدرسه حجره گرفته بود، رفتم كه متوجه شدم مرحوم شهيد صدر با يكي دو نفر ديگر از محترمين حوزه به ديدن روحاني مشاراليه آمده اند. موقعيت بسيار مغتنم بود. لختي در آنجا ماندم و هر چند، احساس كوچكي و غريبي به من دست داده بود، اما توانستم از محضر پر فيض آن قديس الهي و از ديدار روح افزاي وي بهره ببرم و چه بسا در اين فرصت كوتاه توانستم خود را به عنوان يك طلبه نيم آشنا و در حافظه و در ذهن شيداي شهيد صدر جاي بدهم و بعضي از مسائل و لطايف ايشان را در آن محفل، براي هميشه به عنوان يادگاري از آن بزرگوار، به حافظه خود بسپارم.
آن فقيه سعيد شهيد، چنان كه آن روز ديدم (و بعدها بيشتر تبيين و تثبيت شد)، شخصيتي بود متواضع با حسن خلق، ملاطفت و محبت آشكار و پذيراي مزاجها و لطيفه هاي جالب و معقول همراه با متانت و وقار و با همه كس و حتي با ناآشنايان، در نخستين برخورد به گونه اي رفتار و ابراز انس و الفت مي كرد كه گويي مدتهاست با او سابقه آشنايي و معارفه دارد و اين خود نكته اي اخلاقي و ارزشمند است كه اثرات مثبت و مفيد آن در روحيه طرف مقابل بسيار ملموس و محسوس و ماندگار و از هر درس لفظي و توجيهي مؤثرتر و راسخ تر است.
***
هنگامي كه پس از گذرانيدن سطوح عاليه (كتب شيخ انصاري و محقق خراساني) به درس خارج از اصول استاد اعظم آيت الله العظمي خويي(قدس سره )،( دوره ششم اصول استاد) حاضر شدم، طبعا برخي از ابهامات و سئوالات خود را از فضلاء تلامذه استاد مي پرسيدم و پاسخ مي گرفتم و چون به تدريج ايرادات و نقدهايي به ذهنم خطور مي كردند كه نمي دانستم آيا واقعا اشكالند و مايه علمي دارند و يا در اثر نرسيدن به مراد و مقصود استاد معظم، اشكال در وجود خود من است ؛ لهذا دو نفر از اعاظم تلامذه استاد را براي طرح سئوالات و رفع اشكالات خود انتخاب كردم كه يکي از آن دو، مرحوم شهيد صدر(رضي الله ) بود كه در واقع انگيزه اصلي من برخورداري از مجالست و مؤانست و استفاده از تفقدها و ملاطفتها و بهره يابي از قيافه ملكوتي وي بود.
به خاطر دارم نخستين مورد شبي از دهه عاشورا بود كه در مجلس سوگواري حضرت حسين بن علي (ع) در صحن مقبره مرحوم علامه مامقاني (كه در زمانهاي بعد ظاهرا شهيد صدر در آن ساختمان به صورت مستمر مستقر شده بود) خدمت ايشان رسيدم و در كنار معظم له نشستم و به محضرش عرضه داشتم كه حضرت استاد (الخويي)در مبحث چگونگي تصحيح شرط متأخر، سخني از صاحب فصول بدين گونه نقل و آنرا نقد مي فرمايند:
«وا عجب من ذلك ما قيل في المقام من انه لامانع من تأخر الشرط فان المانع انما هو في مورد يكون الشيئي بنفسه شرطا فلا مانع اذا شرط لم يتأخر بل المتأخر هو الشرط»سپس استاد مي فرمايند:
«و هذا الكلام في اقصي المراحل من الغرابه اذ بعد فرض ان الشرط من اجزاء العله يكون المعني ان المعدوم بوصف انه معدوم عله و هذا كما تري كله محذور فان المعلول انما يترشح من العله فكيف يمكن وجود الاثر مع ان المؤثر لم يوجد بعد. و ليس معني قوله ان المتأخر بوصف بوصف تأخره شرط موي ان المعدوم بوصف الهامه عله و هذا غير معقول.»
لكن در چند درس بعد از اين، كلماتي دارند كه استشمام پذيرش كلام مذكور از آن مي شود و مثالهايي از عرف و حتي فروعي از فقه را مطرح مي كنند و آنها را بر اساس سخن صاحب فصول تصحيح مي نمايند و چنين مي فرمايند:
«فالحصه الخاصه تتحصص لهذا الامر المتأخر المفروض وجوده في ظرفه لا فعلاً و هذا امر ممكن فلو فرض وجود الوصف في ظرفه فيما بعد يكشف عن ان الموضوع كان تاماً و الحصه الخاصه حاصله و لعله الي هذا ذهب من جعل و وصف المتأخر شرطا اي الموضوع يوصف التحاقه بامر متأخر و هذا الوصف موجود في الان و ما لا يكون موجوداً فلا يكشف عن وجود ذلك في ظرفه و المتحصل انه لا نوي اتي مانع من جعل الحكم علي النحوا المذكور...»
اين دو سخن استاد اعظم و تهافت ميان آنها را كه به ذهنم خطور كرده بود، بر مرحوم شهيد صدر عرضه داشتم كه ضمن تأييد اجمالي، اينجانب رامورد تفقد و لطف ويژه خود قرار داد و آنچه كه براي من موجب مزيد خرسندي و لذت بود، معارفه بيشتر با آن پيكره علم و فضيلت بود.
***
يكي از دوستان روحاني اينجانب در نجف اشرف مي گفت، «روزي براي انجام كاري به منزل و محضر مرجع اعلي و اعظم مرحوم آيت الله العظمي حكيم (قدس سره) رفته بودم. آقاي سيد محمد باقر صدر نيز به عنوان يك طلبه فاضل و شاغل و جوان به حضور آن مرجع بزرگ آمده بود و اصرار مي كرد كه آن حضرت، او را به عنوان نماينده خود به منطقه (المسيب) اعزام نمايد، لكن مرحوم حكيم نمي پذيرفت و پاسخ مي داد كه شما بايد در نجف بمانيد.» گويا مرحوم حكيم با آشنايي كامل به اصالت و شرافت دودمان صدر و اطلاع كامل از فضل و كمال و نبوغ و استعداد و ديگر شايستگي هاي شهيد صدر، آينده درخشان او را پيش بيني مي كرد و نمي خواست او از حوزه نجف دور و نجف از وجود او محروم بماند.
گويا حضرت حكيم مايل نبود كه با دوري محمد باقر صدر از نجف و از استمرار درس و تدريس، او از جهان روحانيت و از علم و فقه فاصله بگيرد، بله مي خواست سيد محمد باقر در حوزه علم و فقاهت بماند تا تدريجا مراتب استعداد علمي، نبوغ فكري و شرع مداري و سياستمداري او آشكار گردد تا صغير و كبير، عرب و عجم، عالم و عامي و پير و جوان، هر چه بهتر و بيشتر او را بشناسند و در آينده اي نه چندان دور، همگان به اين حقيقت دست يابند كه سيد محمد باقر صدر نه روحاني منطقه المسيب و نه حتي عالم كاظمين و يا مرجع نجف كه مرجع علمي، رهبر سياسي، زعيم فكري و انقلابي كل مردم ستمديده عراق و شيعيان آن ديار خواهد بود.
آري، آيت الله العظمي حكيم مي خواست شهيد صدر در نجف بماند و رشد كند و ديگران را رشد بدهد تا در آينده، به عنوان يك پدر روحاني و يك زمامدار اسلامي، پرچم مبارزه عليه ظلم و ستم را برافرازد و عليه حاكمان جبار عراق به پا خيزد و مردم را به سوي حريت، استقلال، ايثار و شهادت رهنمون گردد و جامعه را به سمت اسلام ناب و دين خالص الهي فراخواند. سرانجام نيز چنين شد و پيش بيني هاي آن مرجع حكيم و بزرگوار جامه تحقق پوشيد.
***
نه تنها مرحوم آيت الله العظمي حكيم( قدس سره) كه عموم مراجع عظام تقليد و اساتيد و مدرسان و فضلاء و علماء و در يك كلمه حوزه نجف اشرف و ديگر حوزه هاي علمي در كربلاء، كاظمين و سامرا و ديگر شهرستانها و استانهاي عراق كه روحانيون و اعلام آنها فارغ التحصيلان حوزه نجف اشرف و ديگر حوزه نجف و به حكم پيوندهاي مذهبي، معنوي و علمي با آن حوزه و آن آستانه مقدسه در ارتباط مستمر و مستحكم بودند، مرحوم شهيدصدر و خاندان اصيل و ريشه دار او را مي شناختند و خود وي را نيز به علم و تقوي، اخلاق، نبوغ و استعداد فراوان و برجستگيهاي فكري و علمي پذيرفته بودند.
از همه بهتر و بيشتر، استاد بزرگوار و عظيم الشأن وي مرحوم آيت الله العظمي خويي(قدس سره) بود كه تماس و ارتباط مستمر و مؤكد با شهيد صدر داشت و به حق، او را پاره تن و فرزند علمي خود مي دانست ؛ مقامات حال و آينده آن تلميذ محقق را ارج مي نهاد و پاس مي داشت و در برخي از تعبيرات خود، در مناسبتهاي گوناگون، از وي به عنوان «بهترين» و يا «يكي از بهترين تلامذه اصحاب درس» خود ياد مي كرد و اين تجليل و تعظيم تا آخر عمر كوتاه شهيد صدر و تا پايان عمر پربركت آيت الله خويي ادامه داشت. حتي در مقطعي از زمان حيات مبارك هر دو، برخي از دشمنان و يا دوستان كه خواستند با تمهيداتي اين رابطه مقدس را مخدوش و يا متلاشي كنند؛ مرحوم شهيد در پاسخ به نامه اي كه در اين موضوع به محضرشان نگاشته شد؛ اين شايعه را تكذيب و بر ارادت و علاقه خود را به استاد تأكيد كرد و با عباراتي از قبيل «پدر و فرزند» و «استاد و تلميذ» روابط فيمابين را به اعلان و بدين وسيله،نقشه دشمنان را نقش بر آب كرد.(صورت آن مكاتبه و پاسخ كتبي شهيد صدر در ضمن حالات مرحوم شهيد صدر چاپ شده است.)
پس از شروع مبارزات شهيد صدر و انتشار آوازه وي كه موجب احساس خطر جدي براي آن شهيد شد ؛ مرحوم آيت الله خويي به منظور ايجاد مصونيت قانوني و حفظ جان علامه صدر، دو پيشنهاد مؤكد را به وي ارائه كردند تا با قبول آنها و يا يكي از آنها، جايگاه و موقعيت علمي و روحاني شهيد صدر تثبيت شود. يكي پذيرش امامت و اقامه جماعت در يكي از اماكن و مسجد نجف و ديگري چاپ رساله علميه بود، به خصوص قشر جوان و تحصيلكرده و مبارز از وي تقليد مي كردند. آن فقيه سعيد، ابتدا چاپ رساله را ترجيح داد و ظاهرا به عنوان نخستين اقدام، آرا و فتاواي خود را به عنوان حاشيه بر منهاج الصالحين مرحوم آيت الله العظمي حكيم تدوين و منتشر كرد و در مقدمه مختصري كه به خط خود بر آن نگاشت و اجازه عملي به آن را صادر و مهر كرد، تاريخ آن را (20 ذيحجه الحرام و 1395 هـ. ق) مرقوم و اعلام داشت و به اين ترتيب، به علاوه امامت جماعت كه بعدا آغاز شد، شهيد صدر در ساليان جواني، به عنوان يكي از فقهاي عصر و يكي از رجال برجسته مذهب و يكي از مراجع مسلم تقليد و يكي از رهبران فكري، روحاني و سياسي جهان اسلام وارد صحنه شد و درهاي جديدي از حيات فيض خود را آغاز كرد و صفحات جديدي از مكتب آموزنده و حماسه آفرين خود را در فقه و جهان، اخلاق، تقوي، سياست و مبارزه، بر روي مردم گشود.
***
آن بزرگمرد، گذشته از تربيت و تحويل فارغ التحصيلان مدرس علمي خود كه امروز همه از فرزانگان فقيه و فقهاي فرهيخته و نوانديش و علماي صاحب نظر و رهبران راه علم و دين و از ارزشمندترين باقيات الصالحات وي هستند كه شمارش آنان در اين مقال كار آساني نيست؛ آثار علمي بسيار محققانه، بل مبتكرانه و كم نظير (اگر نگويم بي نظير) و تأليفات و تصنيفات سرشار از تحقيق و نوآوري و نوانديشي در تمام علوم اسلامي دارد كه هر كدام بارها چاپ و منتشر و به زبانهاي گوناگون ترجمه شده، تمام كتابخانه هاي شخصي و عمومي را مزين و آراسته كرده و بسياري از افكار را دگرگون و بينش ها را متحول ساخته اند. گذشته از سيرت و روش مؤكد اسلامي كه در وجود او مجسم و مجسد بود؛ وي يك پيكره علم و تقوي و اسلام متحرك و پوينده بود، به گونه اي كه هر گوشه و جزيي از اعمال و رفتار وي حاكي از دستوري ديني و برنامه اي مذهبي بود. گذشه از اين مقامات، زهد، ورع، قناعت، بي اعتنايي به دنيا، ساده زيستي، اخلاق و ملكات فاضله، سجاياي حسنه، عبادتها، مناجاتها، تقيد به اذكار و اعمال شرعي و ديگر حسنات در وي به گونه اي بود كه در قليل افرادي مجتمع و متجلي مي گردند، جز آنان كه واقعا اولياء خدا و مقربان درگاه ربوبي و عباد صالح خداوندي هستند. محبوبيت بي نظير آن شهيد بزرگوار تا كنون مجامع قلوب و كرانه هاي دلها را به خود اختصاص داده است و همگان شيفته و فريفته آن رجل الهي بوده اند و هنوز دلها به ياد آن فقيه شهيد مي تپند و شعله هاي عشق با نام و ياد او زبانه مي كشند و همه جا با عظمت و بزرگي از او نام برده مي شود.
گذشته از همه اينها و بسياري مسايل و مطالب و حقايق ديگر كه از حوصله تحرير و تقرير خارج است، از جنبه علمي، فكري، روحي و سازندگي، كتب و آثار سودمند شهيد صدر(ره)، آن چنان آكنده از تحقيق و افكار بكر و آراي جديد و نظرات صائبند كه هر كس به اندازه وسع علمي خود از آنها بهره ور و به تناسب ارزش وجودي خود به اين افكار و آراء نيازمند است.
كيست آنكه در يكي از علوم ياد شده تحقيقي كند، مقاله اي بنويسد، كتابي بنگارد، مجموعه اي تدوين نمايد، سخني و سخنراني فراهم آورد كه محتاج به مراجعه به كتب شهيد صدر نباشد و به نظرات عميق وي ننگرد و به يك يا چند مطلب نفيس از مطالب و آثار شريف او توجه و آنها را مطرح نكند.
***
كراراً ديده شده است كه كتابهايي پيرامون برخي از مسائل و موضوعات نوشته شده اند كه نگارندگان آنها عنوان «از ديدگاه اسلام» يا «از نظر اسلام» و «منظر اسلام» را پسوند نام كتاب خود قرار داده اند. بسياري از اين نوشتارها حتي اگر جنبه شعاري و خطابي هم نداشته و بر مبناي استدلال و استناد تأليف شده باشند، اما اين فقط نويسندگان آثار مذكور هستند كه از مدارك و منابع مربوطه، اسلامي بودن موضوع مورد نظر خود را استنباط مي كنند، ولي معلوم نيست كه نظرات آنان در واقع تا چه اندازه اسلامي هستند و اين نويسندگان تا كجا به حقيقت اسلام دست يافته و آرا و افكار خود را بر اسلام تحميل نكرده اند. بديهي است كه بايد متناسب با هر يك از اين نوشته ها و آثار، تحقيق شايسته اي صورت پذيرد.
مرحوم شهيد صدر كه خود فقيهي بزرگ و علامه اي عاليقدر و آيتي در اسلام شناسي، تحقيق، پژوهش، نوآوري و ابتكار و خلاقيت است، در همه جا و براي همه كس اسوه و الگوست. او در اكتشافات علمي و فكري خويش، خودبيني و خود محوري نمي كند و خويشتن را حاكم بر مدارك و نصوص شرعي نمي بيند. چه بسا نظريه اي را هر چند مورد استنباط شخصي خود وي نباشد و يا خود استنباط ديگري داشته باشد، اسلامي معرفي مي كند كه فوائد اين روش بر فرهيختگان و ارباب تحقيق پوشيده نيست. آن شهيد سعيد در كتاب اقتصادنا (ص11 و 12) مي گويد:
«الآراء الفيه التي تعرض في الكتاب لايجب ان تكون مستنبطه من المؤلف نفسه بل قد يعرض الكتاب لآراء تخالف من الناحيه الفقيهه اجتهاد الكاتب في المسئله و انما الصفله العامه التي لوحظ توفرها في تلك الآراء هي ان تكون نتيجه لاجتهاد احد المجتهدين بقطع النظر عن عدد القائلين بالرأي و موقف الاكثريه منه.»
عظمت روح، اوج فكر و انديشه، سعه صدر، بها دادن به آراء و افكار ديگران، آگاهي بر نظرات صاحبنظران، اجتناب و مطلق گرايي و خود محوري در اين سخن شهيد صدر موج مي زند و بزرگ ترين درس علمي و عملي را به دست اندركاران پژوهش و كاوش مي دهد تا از اين بلند نظري وي بهره ببرند.
استاد شهيد نه تنها در كشف معضلات علمي و استخراج گوهرهاي ذيقيمت از درياي بيكران علوم خدادادي، نابغه اي چيره دست و علامه اي عظيم الشأن، بلكه امامي مطاع و پيشوايي آگاه است كه در روشها و سبكها نير فردي بي نظير و يا كم نظير و مبتكري سازنده و معماري فكور و انديشمند است و اين ابتكار و سازندگي، خود يكي از مؤثرترين ابزارها و وسايل دست يابي به آفاقي جديد و نوراني از علم و دانش است. وي در مقدمه كتاب فقهي ارزشمندش (بحوث في شرح العروه الوثقي چاپ دوم ص1) مي نويسد:
«... ان هذا الجزء من هذا الكتاب يعبر في بحوثه عن ممارسته علميه...تناولت عددا من مسائل المياه من العروه الوثقي بالشرح و الاستدلال با ساليب البحث العلمي السائه و بنفس صيغه التي تعارف عليها علما ثنا الابرار انسجاما مع الظروف التدريسيه العامه. و واضح لدي و انا الاحظ بحوث هذا الكتاب ان اتمنهج بحاجه الي تطوير اساسي يعطي البحث الفقهي ابعاده الكامله »
و پس از چند سطر چنين مي افزايد :
«... ان الكتاب كما ذكرنا ممارسه تدريسيه قد خضعت لنفس الاعراف المتبعه في مجال التدريس السائه من ناحيه المنهج و لغه البحث و التوسع في الشرح و التوضيح و اتجهت الي تعميق المحتوي و المضمون كلما اتيح لها ذلك تاركه تطوير المنهج و لغه البحث الي حين تتوفر الظروف الموضوعيه التي يتطيها ذلك...»
آري از اين سخن جاودانه شهيد صدر(ره) و مفهوم آن به خوبي فهميده مي شود كه :
1. كتاب نامبرده استوار است بر روشهاي رايج در حوزه هاي علمي براي بحث و تحقيق و بر اساس همان الفاظ و اصطلاحاتي كه ميان عالمان بزرگوار دين در محدوده تدريس حوزوي موجود و متداول است. مفهوم اين كلام آن است كه اسلوب يا روشهاي ديگري نيز براي افاده همين مقاصد و مباحث وجود دارند.
2. تا هنگامي كه طريقه متداول و الفاظ و عبارات معمول، تغيير اساسي نيابند و متحول نشوند، مباحث فقهي، ابعاد و جوانب كامل خود را بازر نمي يابند.
3. عرف و منهج متداول موجود، متوجه و متمايل به طرح عميق محتوايي، غامض سخن گفتن و استدلال مغلق و پيچيده آوردن است كه ما هم در اين كتاب غالبا اين منهج را مطابق عرف حوزه هاي برگزيده ايم.
4. ايجاد تحول اساسي در اسلوب و متد بحثهاي علمي و انتخاب زبان و عبارات و اصطلاحات لازم براي اين منهج جديد را به فرصت ديگري كه توفيق آن موكول به آينده است، واگذار مي كنيم.
ملاحظه مي شود كه در فكر بكر و انديشه متعالي شهيد صدر يك تحول عميق و وسيع در اسلوب تدريسي و تأليفي حوزه هاي علميه و در گزينش اصطلاحات و عبارات هماهنگ با اين اسلوب جديد وجود دارد كه نه تنها از مجموع آثار و افكار وي كه از همين عبارت ياد شده مي توان پايه و مايه آن را رديابي كرد و به دست آورد. اما اي كاش آن عالم عليم زنده مي ماند تا حوزه هاي علميه را از اين نوآوري و ابتكار عظيم نيز به صورت مشروح، مفصل و مستقل برخوردار و بهره مند مي كرد و سبك جديد خويش را در تدريس و تأليف براي همه جوامع علمي به نمايش مي گذارد.
سخن از شهيد صدر و آثار و افكار و انقلاب و امامت فكري و سياسي و علمي و معنوي وي با گفتارها و نوشتارهاي كوتاه ما پايان نمي پذيرد، مگر آنكه ما خود براي بحث خود پاياني را جستجو كنيم.
نگارنده اين مقاله مبحث خود را با كلام متعالي و ماندگار شهيدصدر پايان مي دهم كه به ارادتمندان، مقلدان، تلامذه و كافه رهروان راه نوراني خود خطاب فرموده است:
«ذوبوا في الامام الخميني كاذاب هو في الاسلام.» در افكار و مقاصد و آرمانها و انقلاب حضرت امام خميني (ره) ذوب شويد بدانسان كه او خود در اسلام ذوب گرديد و همه وجود خود را فداي اسلام كرد و يا اينكه در انقلاب حضرت امام خميني ذوب شويد، زيرا آن امام كسي است كه همه وجودش در اسلام ذوب و فدا شده است و كسي كه چنان خويش را فداي اسلام كند، همه بايد فداي او شوند كه فدا شدن و ذوب شدن در او، همانان قرباني شدن و فدا گرديدن در اسلام است.
پروردگارا! خشم و نفرين و عذاب و انتقام خود را بر قاتلان شهيد مظلوم آيت الله العظمي صدر صادر و نازل فرما. بارالها! روح مطهر و منور حضرت امام راحل (قدس سره) و روان ملكوتي آيت الله العظمي شهيد صدر (قدس سره) را با ارواح طيبه و نوراني اولياء اسلام محشور فرما و ما را پيرو راستين آنان قرار ده.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
از اين رهگذر اطلاع يافتم كه در ميان اعلام و اساتيد بارز حوزه كهن نجف اشرف، مجتهد جواني با عمري حدود 32 سال،درس خارج فقه و اصول دارد و نامش سيد محمد باقر صدر و از خاندان اصيل و ريشه دار سادات صدر الدين عراق (كاظمين) است. وي چنين به من شناسانيده شد كه فردي است بارز و مبرز، پر استعداد و با نبوغ، شايسته و كامل داراي حوزه درسي مفيد و تحقيقي و با آنكه خود فارغ التحصيل مكتب و مدرس علمي آيت الله العظمي خوئي است، لكن در درس خود مطالب و نظرات استاد بزرگوار خود را به نقد مي كشاند و حتي بر آنها احيانا ايراد مي كند كه : يرد علي ما افاده، اولا و ثانيا و ثالثاً و رابعاً. با اين اوصاف و احوال، غايباً به او دل بستم و ناديده شيفته اش شدم. استادي چنين جوان و سرشار از استعداد و ابتكار و محبوبيت و شهرت علمي و معنوي؟
در نخستين سفرم به ايران و اهواز كه دو سه ماه به طول انجاميد، وجود اين محقق ممتاز و استاد برجسته را براي برخي از دوستان توصيف مي كردم و از همين نقل و شرح هم لذت مي بردم و آنان نيز از وجود چنين فردي در حوزه هاي علمي و قديمي تجليلي، تقدير و تحسين مي كردند.
***
گاهي آيت الله سيد محمد باقر صدر را در مسير و هنگام عبور، مثلا در صحن مطهري علوي(ع) مي ديدم و با سلام به او عرض ارادت مي كردم و پس از عبور به وي خيره مي شدم و تا پاسي او را نظاره مي كردم و اين در حقيقت او بود كه جذبه هاي خود، مرا و نگاههاي مرا به سوي خويش مي كشاند، لكن اينها هيچكدام براي فرونشاندن عطش من كافي نبود، زيرا از سويي اختلاف سن ميان او و اينجانب (من 20 ساله و ايشان 32 ساله ) و از سوي ديگري اختلاف فاحش در مراتب دروس حوزوي ايشان و من (او استاد محقق و بارع درس خارج فقه و اصول در حوزه نجف و اصول را به اتمام نرسانيده بودم) و برخي جهات ديگر، ما را از يكديگر جدا نگه مي داشت. مي بايست اين مانع به گونه اي مرتفع مي شد تا من مي توانستم با او آشنا و از زلال فيض علم و عمل وي برخوردار شوم كه، «در دل دوست، به هر حيله رهي بايد كرد.»
از حسن تصادف، روزي در مدرسه مان (مدرسه بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي، جنب بازار بزرگ نجف) به ديدن يكي از روحانيون استاد خودمان (خوزستان) كه به نجف آمده و در اين مدرسه حجره گرفته بود، رفتم كه متوجه شدم مرحوم شهيد صدر با يكي دو نفر ديگر از محترمين حوزه به ديدن روحاني مشاراليه آمده اند. موقعيت بسيار مغتنم بود. لختي در آنجا ماندم و هر چند، احساس كوچكي و غريبي به من دست داده بود، اما توانستم از محضر پر فيض آن قديس الهي و از ديدار روح افزاي وي بهره ببرم و چه بسا در اين فرصت كوتاه توانستم خود را به عنوان يك طلبه نيم آشنا و در حافظه و در ذهن شيداي شهيد صدر جاي بدهم و بعضي از مسائل و لطايف ايشان را در آن محفل، براي هميشه به عنوان يادگاري از آن بزرگوار، به حافظه خود بسپارم.
آن فقيه سعيد شهيد، چنان كه آن روز ديدم (و بعدها بيشتر تبيين و تثبيت شد)، شخصيتي بود متواضع با حسن خلق، ملاطفت و محبت آشكار و پذيراي مزاجها و لطيفه هاي جالب و معقول همراه با متانت و وقار و با همه كس و حتي با ناآشنايان، در نخستين برخورد به گونه اي رفتار و ابراز انس و الفت مي كرد كه گويي مدتهاست با او سابقه آشنايي و معارفه دارد و اين خود نكته اي اخلاقي و ارزشمند است كه اثرات مثبت و مفيد آن در روحيه طرف مقابل بسيار ملموس و محسوس و ماندگار و از هر درس لفظي و توجيهي مؤثرتر و راسخ تر است.
***
هنگامي كه پس از گذرانيدن سطوح عاليه (كتب شيخ انصاري و محقق خراساني) به درس خارج از اصول استاد اعظم آيت الله العظمي خويي(قدس سره )،( دوره ششم اصول استاد) حاضر شدم، طبعا برخي از ابهامات و سئوالات خود را از فضلاء تلامذه استاد مي پرسيدم و پاسخ مي گرفتم و چون به تدريج ايرادات و نقدهايي به ذهنم خطور مي كردند كه نمي دانستم آيا واقعا اشكالند و مايه علمي دارند و يا در اثر نرسيدن به مراد و مقصود استاد معظم، اشكال در وجود خود من است ؛ لهذا دو نفر از اعاظم تلامذه استاد را براي طرح سئوالات و رفع اشكالات خود انتخاب كردم كه يکي از آن دو، مرحوم شهيد صدر(رضي الله ) بود كه در واقع انگيزه اصلي من برخورداري از مجالست و مؤانست و استفاده از تفقدها و ملاطفتها و بهره يابي از قيافه ملكوتي وي بود.
به خاطر دارم نخستين مورد شبي از دهه عاشورا بود كه در مجلس سوگواري حضرت حسين بن علي (ع) در صحن مقبره مرحوم علامه مامقاني (كه در زمانهاي بعد ظاهرا شهيد صدر در آن ساختمان به صورت مستمر مستقر شده بود) خدمت ايشان رسيدم و در كنار معظم له نشستم و به محضرش عرضه داشتم كه حضرت استاد (الخويي)در مبحث چگونگي تصحيح شرط متأخر، سخني از صاحب فصول بدين گونه نقل و آنرا نقد مي فرمايند:
«وا عجب من ذلك ما قيل في المقام من انه لامانع من تأخر الشرط فان المانع انما هو في مورد يكون الشيئي بنفسه شرطا فلا مانع اذا شرط لم يتأخر بل المتأخر هو الشرط»سپس استاد مي فرمايند:
«و هذا الكلام في اقصي المراحل من الغرابه اذ بعد فرض ان الشرط من اجزاء العله يكون المعني ان المعدوم بوصف انه معدوم عله و هذا كما تري كله محذور فان المعلول انما يترشح من العله فكيف يمكن وجود الاثر مع ان المؤثر لم يوجد بعد. و ليس معني قوله ان المتأخر بوصف بوصف تأخره شرط موي ان المعدوم بوصف الهامه عله و هذا غير معقول.»
لكن در چند درس بعد از اين، كلماتي دارند كه استشمام پذيرش كلام مذكور از آن مي شود و مثالهايي از عرف و حتي فروعي از فقه را مطرح مي كنند و آنها را بر اساس سخن صاحب فصول تصحيح مي نمايند و چنين مي فرمايند:
«فالحصه الخاصه تتحصص لهذا الامر المتأخر المفروض وجوده في ظرفه لا فعلاً و هذا امر ممكن فلو فرض وجود الوصف في ظرفه فيما بعد يكشف عن ان الموضوع كان تاماً و الحصه الخاصه حاصله و لعله الي هذا ذهب من جعل و وصف المتأخر شرطا اي الموضوع يوصف التحاقه بامر متأخر و هذا الوصف موجود في الان و ما لا يكون موجوداً فلا يكشف عن وجود ذلك في ظرفه و المتحصل انه لا نوي اتي مانع من جعل الحكم علي النحوا المذكور...»
اين دو سخن استاد اعظم و تهافت ميان آنها را كه به ذهنم خطور كرده بود، بر مرحوم شهيد صدر عرضه داشتم كه ضمن تأييد اجمالي، اينجانب رامورد تفقد و لطف ويژه خود قرار داد و آنچه كه براي من موجب مزيد خرسندي و لذت بود، معارفه بيشتر با آن پيكره علم و فضيلت بود.
***
يكي از دوستان روحاني اينجانب در نجف اشرف مي گفت، «روزي براي انجام كاري به منزل و محضر مرجع اعلي و اعظم مرحوم آيت الله العظمي حكيم (قدس سره) رفته بودم. آقاي سيد محمد باقر صدر نيز به عنوان يك طلبه فاضل و شاغل و جوان به حضور آن مرجع بزرگ آمده بود و اصرار مي كرد كه آن حضرت، او را به عنوان نماينده خود به منطقه (المسيب) اعزام نمايد، لكن مرحوم حكيم نمي پذيرفت و پاسخ مي داد كه شما بايد در نجف بمانيد.» گويا مرحوم حكيم با آشنايي كامل به اصالت و شرافت دودمان صدر و اطلاع كامل از فضل و كمال و نبوغ و استعداد و ديگر شايستگي هاي شهيد صدر، آينده درخشان او را پيش بيني مي كرد و نمي خواست او از حوزه نجف دور و نجف از وجود او محروم بماند.
گويا حضرت حكيم مايل نبود كه با دوري محمد باقر صدر از نجف و از استمرار درس و تدريس، او از جهان روحانيت و از علم و فقه فاصله بگيرد، بله مي خواست سيد محمد باقر در حوزه علم و فقاهت بماند تا تدريجا مراتب استعداد علمي، نبوغ فكري و شرع مداري و سياستمداري او آشكار گردد تا صغير و كبير، عرب و عجم، عالم و عامي و پير و جوان، هر چه بهتر و بيشتر او را بشناسند و در آينده اي نه چندان دور، همگان به اين حقيقت دست يابند كه سيد محمد باقر صدر نه روحاني منطقه المسيب و نه حتي عالم كاظمين و يا مرجع نجف كه مرجع علمي، رهبر سياسي، زعيم فكري و انقلابي كل مردم ستمديده عراق و شيعيان آن ديار خواهد بود.
آري، آيت الله العظمي حكيم مي خواست شهيد صدر در نجف بماند و رشد كند و ديگران را رشد بدهد تا در آينده، به عنوان يك پدر روحاني و يك زمامدار اسلامي، پرچم مبارزه عليه ظلم و ستم را برافرازد و عليه حاكمان جبار عراق به پا خيزد و مردم را به سوي حريت، استقلال، ايثار و شهادت رهنمون گردد و جامعه را به سمت اسلام ناب و دين خالص الهي فراخواند. سرانجام نيز چنين شد و پيش بيني هاي آن مرجع حكيم و بزرگوار جامه تحقق پوشيد.
***
نه تنها مرحوم آيت الله العظمي حكيم( قدس سره) كه عموم مراجع عظام تقليد و اساتيد و مدرسان و فضلاء و علماء و در يك كلمه حوزه نجف اشرف و ديگر حوزه هاي علمي در كربلاء، كاظمين و سامرا و ديگر شهرستانها و استانهاي عراق كه روحانيون و اعلام آنها فارغ التحصيلان حوزه نجف اشرف و ديگر حوزه نجف و به حكم پيوندهاي مذهبي، معنوي و علمي با آن حوزه و آن آستانه مقدسه در ارتباط مستمر و مستحكم بودند، مرحوم شهيدصدر و خاندان اصيل و ريشه دار او را مي شناختند و خود وي را نيز به علم و تقوي، اخلاق، نبوغ و استعداد فراوان و برجستگيهاي فكري و علمي پذيرفته بودند.
از همه بهتر و بيشتر، استاد بزرگوار و عظيم الشأن وي مرحوم آيت الله العظمي خويي(قدس سره) بود كه تماس و ارتباط مستمر و مؤكد با شهيد صدر داشت و به حق، او را پاره تن و فرزند علمي خود مي دانست ؛ مقامات حال و آينده آن تلميذ محقق را ارج مي نهاد و پاس مي داشت و در برخي از تعبيرات خود، در مناسبتهاي گوناگون، از وي به عنوان «بهترين» و يا «يكي از بهترين تلامذه اصحاب درس» خود ياد مي كرد و اين تجليل و تعظيم تا آخر عمر كوتاه شهيد صدر و تا پايان عمر پربركت آيت الله خويي ادامه داشت. حتي در مقطعي از زمان حيات مبارك هر دو، برخي از دشمنان و يا دوستان كه خواستند با تمهيداتي اين رابطه مقدس را مخدوش و يا متلاشي كنند؛ مرحوم شهيد در پاسخ به نامه اي كه در اين موضوع به محضرشان نگاشته شد؛ اين شايعه را تكذيب و بر ارادت و علاقه خود را به استاد تأكيد كرد و با عباراتي از قبيل «پدر و فرزند» و «استاد و تلميذ» روابط فيمابين را به اعلان و بدين وسيله،نقشه دشمنان را نقش بر آب كرد.(صورت آن مكاتبه و پاسخ كتبي شهيد صدر در ضمن حالات مرحوم شهيد صدر چاپ شده است.)
پس از شروع مبارزات شهيد صدر و انتشار آوازه وي كه موجب احساس خطر جدي براي آن شهيد شد ؛ مرحوم آيت الله خويي به منظور ايجاد مصونيت قانوني و حفظ جان علامه صدر، دو پيشنهاد مؤكد را به وي ارائه كردند تا با قبول آنها و يا يكي از آنها، جايگاه و موقعيت علمي و روحاني شهيد صدر تثبيت شود. يكي پذيرش امامت و اقامه جماعت در يكي از اماكن و مسجد نجف و ديگري چاپ رساله علميه بود، به خصوص قشر جوان و تحصيلكرده و مبارز از وي تقليد مي كردند. آن فقيه سعيد، ابتدا چاپ رساله را ترجيح داد و ظاهرا به عنوان نخستين اقدام، آرا و فتاواي خود را به عنوان حاشيه بر منهاج الصالحين مرحوم آيت الله العظمي حكيم تدوين و منتشر كرد و در مقدمه مختصري كه به خط خود بر آن نگاشت و اجازه عملي به آن را صادر و مهر كرد، تاريخ آن را (20 ذيحجه الحرام و 1395 هـ. ق) مرقوم و اعلام داشت و به اين ترتيب، به علاوه امامت جماعت كه بعدا آغاز شد، شهيد صدر در ساليان جواني، به عنوان يكي از فقهاي عصر و يكي از رجال برجسته مذهب و يكي از مراجع مسلم تقليد و يكي از رهبران فكري، روحاني و سياسي جهان اسلام وارد صحنه شد و درهاي جديدي از حيات فيض خود را آغاز كرد و صفحات جديدي از مكتب آموزنده و حماسه آفرين خود را در فقه و جهان، اخلاق، تقوي، سياست و مبارزه، بر روي مردم گشود.
***
آن بزرگمرد، گذشته از تربيت و تحويل فارغ التحصيلان مدرس علمي خود كه امروز همه از فرزانگان فقيه و فقهاي فرهيخته و نوانديش و علماي صاحب نظر و رهبران راه علم و دين و از ارزشمندترين باقيات الصالحات وي هستند كه شمارش آنان در اين مقال كار آساني نيست؛ آثار علمي بسيار محققانه، بل مبتكرانه و كم نظير (اگر نگويم بي نظير) و تأليفات و تصنيفات سرشار از تحقيق و نوآوري و نوانديشي در تمام علوم اسلامي دارد كه هر كدام بارها چاپ و منتشر و به زبانهاي گوناگون ترجمه شده، تمام كتابخانه هاي شخصي و عمومي را مزين و آراسته كرده و بسياري از افكار را دگرگون و بينش ها را متحول ساخته اند. گذشته از سيرت و روش مؤكد اسلامي كه در وجود او مجسم و مجسد بود؛ وي يك پيكره علم و تقوي و اسلام متحرك و پوينده بود، به گونه اي كه هر گوشه و جزيي از اعمال و رفتار وي حاكي از دستوري ديني و برنامه اي مذهبي بود. گذشه از اين مقامات، زهد، ورع، قناعت، بي اعتنايي به دنيا، ساده زيستي، اخلاق و ملكات فاضله، سجاياي حسنه، عبادتها، مناجاتها، تقيد به اذكار و اعمال شرعي و ديگر حسنات در وي به گونه اي بود كه در قليل افرادي مجتمع و متجلي مي گردند، جز آنان كه واقعا اولياء خدا و مقربان درگاه ربوبي و عباد صالح خداوندي هستند. محبوبيت بي نظير آن شهيد بزرگوار تا كنون مجامع قلوب و كرانه هاي دلها را به خود اختصاص داده است و همگان شيفته و فريفته آن رجل الهي بوده اند و هنوز دلها به ياد آن فقيه شهيد مي تپند و شعله هاي عشق با نام و ياد او زبانه مي كشند و همه جا با عظمت و بزرگي از او نام برده مي شود.
گذشته از همه اينها و بسياري مسايل و مطالب و حقايق ديگر كه از حوصله تحرير و تقرير خارج است، از جنبه علمي، فكري، روحي و سازندگي، كتب و آثار سودمند شهيد صدر(ره)، آن چنان آكنده از تحقيق و افكار بكر و آراي جديد و نظرات صائبند كه هر كس به اندازه وسع علمي خود از آنها بهره ور و به تناسب ارزش وجودي خود به اين افكار و آراء نيازمند است.
كيست آنكه در يكي از علوم ياد شده تحقيقي كند، مقاله اي بنويسد، كتابي بنگارد، مجموعه اي تدوين نمايد، سخني و سخنراني فراهم آورد كه محتاج به مراجعه به كتب شهيد صدر نباشد و به نظرات عميق وي ننگرد و به يك يا چند مطلب نفيس از مطالب و آثار شريف او توجه و آنها را مطرح نكند.
***
كراراً ديده شده است كه كتابهايي پيرامون برخي از مسائل و موضوعات نوشته شده اند كه نگارندگان آنها عنوان «از ديدگاه اسلام» يا «از نظر اسلام» و «منظر اسلام» را پسوند نام كتاب خود قرار داده اند. بسياري از اين نوشتارها حتي اگر جنبه شعاري و خطابي هم نداشته و بر مبناي استدلال و استناد تأليف شده باشند، اما اين فقط نويسندگان آثار مذكور هستند كه از مدارك و منابع مربوطه، اسلامي بودن موضوع مورد نظر خود را استنباط مي كنند، ولي معلوم نيست كه نظرات آنان در واقع تا چه اندازه اسلامي هستند و اين نويسندگان تا كجا به حقيقت اسلام دست يافته و آرا و افكار خود را بر اسلام تحميل نكرده اند. بديهي است كه بايد متناسب با هر يك از اين نوشته ها و آثار، تحقيق شايسته اي صورت پذيرد.
مرحوم شهيد صدر كه خود فقيهي بزرگ و علامه اي عاليقدر و آيتي در اسلام شناسي، تحقيق، پژوهش، نوآوري و ابتكار و خلاقيت است، در همه جا و براي همه كس اسوه و الگوست. او در اكتشافات علمي و فكري خويش، خودبيني و خود محوري نمي كند و خويشتن را حاكم بر مدارك و نصوص شرعي نمي بيند. چه بسا نظريه اي را هر چند مورد استنباط شخصي خود وي نباشد و يا خود استنباط ديگري داشته باشد، اسلامي معرفي مي كند كه فوائد اين روش بر فرهيختگان و ارباب تحقيق پوشيده نيست. آن شهيد سعيد در كتاب اقتصادنا (ص11 و 12) مي گويد:
«الآراء الفيه التي تعرض في الكتاب لايجب ان تكون مستنبطه من المؤلف نفسه بل قد يعرض الكتاب لآراء تخالف من الناحيه الفقيهه اجتهاد الكاتب في المسئله و انما الصفله العامه التي لوحظ توفرها في تلك الآراء هي ان تكون نتيجه لاجتهاد احد المجتهدين بقطع النظر عن عدد القائلين بالرأي و موقف الاكثريه منه.»
عظمت روح، اوج فكر و انديشه، سعه صدر، بها دادن به آراء و افكار ديگران، آگاهي بر نظرات صاحبنظران، اجتناب و مطلق گرايي و خود محوري در اين سخن شهيد صدر موج مي زند و بزرگ ترين درس علمي و عملي را به دست اندركاران پژوهش و كاوش مي دهد تا از اين بلند نظري وي بهره ببرند.
استاد شهيد نه تنها در كشف معضلات علمي و استخراج گوهرهاي ذيقيمت از درياي بيكران علوم خدادادي، نابغه اي چيره دست و علامه اي عظيم الشأن، بلكه امامي مطاع و پيشوايي آگاه است كه در روشها و سبكها نير فردي بي نظير و يا كم نظير و مبتكري سازنده و معماري فكور و انديشمند است و اين ابتكار و سازندگي، خود يكي از مؤثرترين ابزارها و وسايل دست يابي به آفاقي جديد و نوراني از علم و دانش است. وي در مقدمه كتاب فقهي ارزشمندش (بحوث في شرح العروه الوثقي چاپ دوم ص1) مي نويسد:
«... ان هذا الجزء من هذا الكتاب يعبر في بحوثه عن ممارسته علميه...تناولت عددا من مسائل المياه من العروه الوثقي بالشرح و الاستدلال با ساليب البحث العلمي السائه و بنفس صيغه التي تعارف عليها علما ثنا الابرار انسجاما مع الظروف التدريسيه العامه. و واضح لدي و انا الاحظ بحوث هذا الكتاب ان اتمنهج بحاجه الي تطوير اساسي يعطي البحث الفقهي ابعاده الكامله »
و پس از چند سطر چنين مي افزايد :
«... ان الكتاب كما ذكرنا ممارسه تدريسيه قد خضعت لنفس الاعراف المتبعه في مجال التدريس السائه من ناحيه المنهج و لغه البحث و التوسع في الشرح و التوضيح و اتجهت الي تعميق المحتوي و المضمون كلما اتيح لها ذلك تاركه تطوير المنهج و لغه البحث الي حين تتوفر الظروف الموضوعيه التي يتطيها ذلك...»
آري از اين سخن جاودانه شهيد صدر(ره) و مفهوم آن به خوبي فهميده مي شود كه :
1. كتاب نامبرده استوار است بر روشهاي رايج در حوزه هاي علمي براي بحث و تحقيق و بر اساس همان الفاظ و اصطلاحاتي كه ميان عالمان بزرگوار دين در محدوده تدريس حوزوي موجود و متداول است. مفهوم اين كلام آن است كه اسلوب يا روشهاي ديگري نيز براي افاده همين مقاصد و مباحث وجود دارند.
2. تا هنگامي كه طريقه متداول و الفاظ و عبارات معمول، تغيير اساسي نيابند و متحول نشوند، مباحث فقهي، ابعاد و جوانب كامل خود را بازر نمي يابند.
3. عرف و منهج متداول موجود، متوجه و متمايل به طرح عميق محتوايي، غامض سخن گفتن و استدلال مغلق و پيچيده آوردن است كه ما هم در اين كتاب غالبا اين منهج را مطابق عرف حوزه هاي برگزيده ايم.
4. ايجاد تحول اساسي در اسلوب و متد بحثهاي علمي و انتخاب زبان و عبارات و اصطلاحات لازم براي اين منهج جديد را به فرصت ديگري كه توفيق آن موكول به آينده است، واگذار مي كنيم.
ملاحظه مي شود كه در فكر بكر و انديشه متعالي شهيد صدر يك تحول عميق و وسيع در اسلوب تدريسي و تأليفي حوزه هاي علميه و در گزينش اصطلاحات و عبارات هماهنگ با اين اسلوب جديد وجود دارد كه نه تنها از مجموع آثار و افكار وي كه از همين عبارت ياد شده مي توان پايه و مايه آن را رديابي كرد و به دست آورد. اما اي كاش آن عالم عليم زنده مي ماند تا حوزه هاي علميه را از اين نوآوري و ابتكار عظيم نيز به صورت مشروح، مفصل و مستقل برخوردار و بهره مند مي كرد و سبك جديد خويش را در تدريس و تأليف براي همه جوامع علمي به نمايش مي گذارد.
سخن از شهيد صدر و آثار و افكار و انقلاب و امامت فكري و سياسي و علمي و معنوي وي با گفتارها و نوشتارهاي كوتاه ما پايان نمي پذيرد، مگر آنكه ما خود براي بحث خود پاياني را جستجو كنيم.
نگارنده اين مقاله مبحث خود را با كلام متعالي و ماندگار شهيدصدر پايان مي دهم كه به ارادتمندان، مقلدان، تلامذه و كافه رهروان راه نوراني خود خطاب فرموده است:
«ذوبوا في الامام الخميني كاذاب هو في الاسلام.» در افكار و مقاصد و آرمانها و انقلاب حضرت امام خميني (ره) ذوب شويد بدانسان كه او خود در اسلام ذوب گرديد و همه وجود خود را فداي اسلام كرد و يا اينكه در انقلاب حضرت امام خميني ذوب شويد، زيرا آن امام كسي است كه همه وجودش در اسلام ذوب و فدا شده است و كسي كه چنان خويش را فداي اسلام كند، همه بايد فداي او شوند كه فدا شدن و ذوب شدن در او، همانان قرباني شدن و فدا گرديدن در اسلام است.
پروردگارا! خشم و نفرين و عذاب و انتقام خود را بر قاتلان شهيد مظلوم آيت الله العظمي صدر صادر و نازل فرما. بارالها! روح مطهر و منور حضرت امام راحل (قدس سره) و روان ملكوتي آيت الله العظمي شهيد صدر (قدس سره) را با ارواح طيبه و نوراني اولياء اسلام محشور فرما و ما را پيرو راستين آنان قرار ده.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
پينوشتها:
* از دوستان شهيد صدر و نماينده استان خوزستان در مجلس خبرگان رهبري.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}