من امام را کشتم !
من امام را کشتم !
من امام را کشتم !
شاعر:مريم پاک آيين
خنجري را،
از آهن گداخته ي تيز،
با ستم، آب ديده کردم؛
هر روز و هر ساعت،
بر قلب نازک مهرباني
تا دسته،
فرو مي کنم.
تيري از جنس خدعه مي سازم،
چشم محبوبم را،
ندانسته...
مي درم.
بارها،
نيزه ي آلوده ي پليدي را،
بر سر يار مي زنم...
و
زرهي رنگارنگ مي پوشم،
که تار و پودش جز دروغ نيست...
فکر که مي کنم،
مي فهمم،
لابه لاي نخل هاي آسمان خراش کربلا،
در ميان آه العطش،
من راه را بر حسين بستم...
من علي اصغر را در آغوش پدر
کشتم...
چشمان ساقي را من به خون نشاندم،
زينب را من اسير کردم،
من، به رقيه گفتم : «يتيم »،
من، حسين را « خارجي » خواندم...
چرا که در تمام اين سال ها،
به صبر زينبي ام،
به غيرت عباسي ام،
به خوي علي اکبري ام،
به وفاداري علي اصغري ام،
به شجاعت قاسمي ام،
به آزادگي حري ام،
به عشق حسيني ام،
گفته ام :«نه!»
چرا که در اين سال ها،
گاهي عمر بن سعد شدم، دل به ملک
ري خوش کردم،
گاهي ابن مرجانه شدم، عاطفه را کشتم،
گاهي حرمله (1)آمد به وجودم، عدل
علي را از يادم برد،
گاهي با شمر وجودم، پا بر سينه ي
طاعت حق گذاشتم،
و گاهي يزيد شدم،
شراب غفلت خوردم و
امامم را از ياد بردم،
مست قدرت شدم و
چوب بد کاري به لبان قرآن ناطق
زدم...
هرچند،
هميشه آرزو کردم،
عهد را چون کوفيان نشکنيم،
رأس محبت را چون خولي (2)در تنورفراموشي نيندازم،
براي حفظ نماز و راز، زهيروار(3) جسم
خاکي را سپر تيرهاي شيطان کنم،
و گاهي جون جابر، (4) بر خاک حسين،
دست دوستي بکشم و نداي غريبانه
سردهم : «حبيب لا يحيب حبيبه ؟»
اين تحليلي شاعرانه نيست !
اين تفسيري عاشقانه نيست !
اين تغبيري از يک شعار نيست !
اين فريادي است به جامانده، بر
ديواره هاي تاريخ :
«توبه ي توابين(5) کوفه، نوشدارو بعد از
مرگ سهراب بود ! »
پي نوشت ها :
1. حرمله، يکي از سپاهيان عمر بن سعد در مقابل امام حسين (ع) بود و کينه ي عجيبي از امير المومنين(ع) در دل داشت و مشهور است که با سه تيغ شعبه حضرت علي اصغر (ع) را به شهادت رساند.
2. خولي، يکي از دشمنان امام حسين (ع) بود که پس از پايان جنگ سر امام حسين (ع) را براي گرفتن پاداش، در تنور خانه اش پنهان کرد.
3. زهير، از ياران باوفاي امام حسين (ع) بود که در ظهر عاشورا بدن خود را در مقابل تيرهاي 40000 دشمن قرار داد تا ياران امام حسين (ع) به نماز جماعت برسند.
4. جابر بن عبدالله انصاري، از صحابي پيامبر (ص) بود که تا زمان امام باقر (ع) زنده ماند و وجود پيامبر (ص) و پنج امام را درک کرد. او که نابينا شده بود، پس از حادثه ي عاشورا نخستين زائر امام شد و بر سر خاک امام بسيار گريست و مدام مي گفت :« حبيب لا يجيب حبيبه ؟» ( دوست پاسخ دوست را نمي دهد ؟ )
5.توابين، افرادي بودند که در موقع نياز دست از همکاري با امام حسين (ع) کشيدند و پس از شهادت حضرت، پشيمان شده و توبه کردند. مرکز اين گروه در « کوفه » بود.
منبع:نشريه موعود نوجوان، شماره 26.
از آهن گداخته ي تيز،
با ستم، آب ديده کردم؛
هر روز و هر ساعت،
بر قلب نازک مهرباني
تا دسته،
فرو مي کنم.
تيري از جنس خدعه مي سازم،
چشم محبوبم را،
ندانسته...
مي درم.
بارها،
نيزه ي آلوده ي پليدي را،
بر سر يار مي زنم...
و
زرهي رنگارنگ مي پوشم،
که تار و پودش جز دروغ نيست...
فکر که مي کنم،
مي فهمم،
لابه لاي نخل هاي آسمان خراش کربلا،
در ميان آه العطش،
من راه را بر حسين بستم...
من علي اصغر را در آغوش پدر
کشتم...
چشمان ساقي را من به خون نشاندم،
زينب را من اسير کردم،
من، به رقيه گفتم : «يتيم »،
من، حسين را « خارجي » خواندم...
چرا که در تمام اين سال ها،
به صبر زينبي ام،
به غيرت عباسي ام،
به خوي علي اکبري ام،
به وفاداري علي اصغري ام،
به شجاعت قاسمي ام،
به آزادگي حري ام،
به عشق حسيني ام،
گفته ام :«نه!»
چرا که در اين سال ها،
گاهي عمر بن سعد شدم، دل به ملک
ري خوش کردم،
گاهي ابن مرجانه شدم، عاطفه را کشتم،
گاهي حرمله (1)آمد به وجودم، عدل
علي را از يادم برد،
گاهي با شمر وجودم، پا بر سينه ي
طاعت حق گذاشتم،
و گاهي يزيد شدم،
شراب غفلت خوردم و
امامم را از ياد بردم،
مست قدرت شدم و
چوب بد کاري به لبان قرآن ناطق
زدم...
هرچند،
هميشه آرزو کردم،
عهد را چون کوفيان نشکنيم،
رأس محبت را چون خولي (2)در تنورفراموشي نيندازم،
براي حفظ نماز و راز، زهيروار(3) جسم
خاکي را سپر تيرهاي شيطان کنم،
و گاهي جون جابر، (4) بر خاک حسين،
دست دوستي بکشم و نداي غريبانه
سردهم : «حبيب لا يحيب حبيبه ؟»
اين تحليلي شاعرانه نيست !
اين تفسيري عاشقانه نيست !
اين تغبيري از يک شعار نيست !
اين فريادي است به جامانده، بر
ديواره هاي تاريخ :
«توبه ي توابين(5) کوفه، نوشدارو بعد از
مرگ سهراب بود ! »
پي نوشت ها :
1. حرمله، يکي از سپاهيان عمر بن سعد در مقابل امام حسين (ع) بود و کينه ي عجيبي از امير المومنين(ع) در دل داشت و مشهور است که با سه تيغ شعبه حضرت علي اصغر (ع) را به شهادت رساند.
2. خولي، يکي از دشمنان امام حسين (ع) بود که پس از پايان جنگ سر امام حسين (ع) را براي گرفتن پاداش، در تنور خانه اش پنهان کرد.
3. زهير، از ياران باوفاي امام حسين (ع) بود که در ظهر عاشورا بدن خود را در مقابل تيرهاي 40000 دشمن قرار داد تا ياران امام حسين (ع) به نماز جماعت برسند.
4. جابر بن عبدالله انصاري، از صحابي پيامبر (ص) بود که تا زمان امام باقر (ع) زنده ماند و وجود پيامبر (ص) و پنج امام را درک کرد. او که نابينا شده بود، پس از حادثه ي عاشورا نخستين زائر امام شد و بر سر خاک امام بسيار گريست و مدام مي گفت :« حبيب لا يجيب حبيبه ؟» ( دوست پاسخ دوست را نمي دهد ؟ )
5.توابين، افرادي بودند که در موقع نياز دست از همکاري با امام حسين (ع) کشيدند و پس از شهادت حضرت، پشيمان شده و توبه کردند. مرکز اين گروه در « کوفه » بود.
منبع:نشريه موعود نوجوان، شماره 26.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}