هدف قيام امام حسين عليه السلام تجديد بناي نظام و جامعه ي اسلامي(2)


 






 

پيغمبر اکرم، مجموعه احکام اسلامي را آورد
 

حالا اندکي قضيه را توضيح بدهم برادران وخواهران نمازگزار عزيز، پيغمبر اکرم و هر پيغمبري وقتي که مي آيد، يک مجموعه ي احکام را مي آورد. اين احکامي که مي آورد، بعضي فردي است، براي اين است که انسان، خودش را اصلاح کند؛ بعضي اجتماعي است، براي اين است که دنياي بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ي احکامي است که به آن، نظام اسلامي مي گويند.
خوب، اسلام بر قلب مقدس پيغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصي، جهاد في سبيل الله، تشکيل حکومت، اقتصاد اسلامي، روابط حاکم و مردم، و وظايف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه ي اين مجموعه را بر بشريت عرضه کرد؛ همه را هم پيغمبر اکرم بيان کرد.
«ما من شيء يقربکم من الجنة و يباعدکم من النّار الا و قدنهيتکم عنه و امرتکم به »؛(1) پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و اله )، همه ي آن چيزهايي را که مي تواند انسان و يک جامعه ي انساني را به سعادت برساند، بيان کرد؛ نه فقط بيان، بلکه آنها را عمل و پياده کرد. خوب، در زمان پيغمبر، حکومت اسلامي و جامعه ي اسلامي تشکيل شد، اقتصاد اسلامي، پياده شد، جهاد اسلامي برپا و زکات اسلامي گرفته شد؛ يک کشور و يک نظام اسلامي شد. مهندس اين نظام و راهبر اين قطار در اين خط، نبيّ اکرم و آن کسي است که به جاي او مي نشيند.
خط هم روشن و مشخص است. بايد جامعه ي اسلامي و فرد اسلامي از اين خط، برروي اين خط و در اين جهت و از اين راه حرکت کند؛ که اگر چنين حرکتي هم انجام بگيرد، آن وقت انسانها به کمال مي رسند، انسانها صالح و فرشته گون مي شوند، ظلم در ميان مردم از بين مي رود، بدي و فساد، اختلاف، فقر و جهل از بين مي روند، بشر به خوشبختي کامل مي رسد و بنده ي کامل خدا مي شود. اسلام اين نظام را به وسيله ي نبي اکرم آورد و در جامعه ي آن روز بشر پياده کرد. در کجا؟ در گوشه يي که اسمش مدينه بود و بعد هم به مکه وچند شهر ديگر توسعه داد.

اگر نظام و جامعه اسلامي دچار انحراف اساسي شد تکليف چيست؟
 

خوب، سؤالي در اين جا باقي مي ماند و آن اين که اگر اين قطاري را که پيغمبر اکرم بر روي اين خط، به راه انداخته است، دستي، يا حادثه يي آمد و اين قطار را از خارج کرد، تکليف چيست؟ اگر جامعه ي اسلامي منحرف شد، اگر اين انحراف به جايي رسيد که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکليف چيست؟
دو جورانحراف داريم؛ يک وقت مردم فاسد مي شوند - خيلي وقتها چنين چيزي پيش مي آيد-اما احکام اسلامي از بين نمي رود؛ ليکن يک وقت مردم که فاسد مي شوند، حکومتها هم فاسد مي شوند، علما و گويندگان دين هم فاسد مي شوند! از آدمهاي فاسد، اصلاً دين صحيح صادر نمي شود؛ قرآن و حقايق را تحريف مي کنند، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مي کنند! خطي را که اسلام- مثلاً به اين سمت کشيده است، صد و هشتاد درجه به سمت ديگر عوض مي کنند! اگر جامعه و نظام اسلامي به چنين چيزي دچار شد، تکليف چيست؟

تکليف را گفته اند امّا شرايط عمل به آن فراهم نبود
 

البته پيغمبر فرموده بود که تکليف چيست؛ قرآن هم فرموده است: « من يرتد منکم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه »(2) تا آخر -و آيات زياد و روايات فراوان ديگر و همين روايتي که حالا از قول امام حسين برايتان نقل مي کنم
امام حسين عليه السلام، اين روايت پيغمبر را براي مردم خواند. پيغمبر فرموده بود؛ اما آيا پيغمبر مي توانست به اين حکم الهي عمل کند؟ نه، چون اين حکم الهي وقتي قابل عمل است که جامعه، منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، بايد کاري کرد؛ خدا حکمي در اين جا دارد. در جوامعي که انحراف به حدّي پيش مي آيد که خطر انحراف اصل اسلام است؛ خدا تکليفي دارد؛ خدا انسان را در هيچ قضيه يي بي تکليف نمي گذارد.
پيغمبر، اين تکليف را فرموده است - قرآن و حديث گفته اند - اما پيغمبر که نمي تواند به اين تکليف عمل کند.
چرا نمي تواند؟-چون اين تکليف را آن وقتي مي شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پيغمبر و زمان اميرالمؤمنين که جامعه، به آن شکل منحرف نشده است؛ در زمان امام حسن که معاويه در رأس حکومت است، اگر چه خيلي از نشانه هاي آن انحراف، پديد آمده است، اما هنوز به آن حدي نرسيده است که خوف تبديل کلي اسلام وجود داشته باشد.
شايد بشود گفت در برهه يي از زمان، چنين وضعيتي هم پيش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتي نبود که اين کار انجام بگيرد - موقعيت مناسبي نبود-اين حکمي را که جزو مجموعه ي احکام اسلامي است، اهميتش از خود حکومت، کمتر نيست؛ چون حکومت، يعني اداره ي جامعه. اگر جامعه به تدريج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبديل شد، اگر ما آن حکم تغيير وضع و تجديد حيات- يا به تعبير امروز انقلاب، اگر آن حکم انقلاب- را نداشته باشيم، اين حکومت به چه دردي مي خورد؟

اهميت حکم برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلي
 

پس اهميت آن حکمي که مربوط به برگرداندن جامعه ي منحرف به خط اصلي است، ازاهميت خود حکم حکومت، کمتر نيست. شايد بشود گفت که اهميتش از جهاد با کفار، بيشتر است. شايد بشود گفت اهميتش از امر به معروف و نهي از منکر معمولي در يک جامعه ي اسلامي، بيشتر است. حتّي شايد بشود گفت اهميت اين حکم، از عبادات بزرگ الهي و از حج، بيشتر است.
چرا؟ براي خاطر اين که در حقيقت اين حکم، تضمين کننده ي زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن که مشرف به مردن است، يا مرده و از بين رفته است.
خوب، چه کسي بايداين حکم را انجام بدهد؟ چه کسي بايد اين تکليف را به جا بياورد؟
يکي از جانشينان پيغمبر، وقتي در زماني واقع بشود که آن انحراف، به وجود آمده است؛ البته به شرط اين که موقعيت مناسب باشد. چون خداي متعال، به چيزي که فايده ندارد، تکليف نکرده است. اگر موقعيت مناسب نباشد، هر کاري بکنند، فايده يي ندارد؛ اثر نمي بخشد. بايد موقعيت مناسب باشد.
البته موقعيت مناسب بودن هم معناي ديگري دارد؛ نه اين که بگوييم چون خطر دارد، پس موقعيت مناسب نيست؛ مراد اين نيست. بايد موقعيت مناسب باشد؛ يعني انسان بداند اين کار را که کرد، نتيجه يي بر آن مترتب مي شود؛ يعني ابلاغ پيام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهميد و در اشتباه نخواهند ماند. اين، آن تکليفي است که بايد يک نفر انجام مي داد.

زمان امام حسين عليه السلام هم آن انحراف بزرگ پيدا شد و هم موقعيت مناسب فراهم آمد
 

حالا در زمان امام حسين عليه السلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پيدا شده است. پس امام حسين بايد قيام کند؛ انحراف پيدا شده است. براي اين که بعد از معاويه، کسي به حکومت رسيده است که حتّي ظواهر اسلام را هم رعايت نمي کند! شرب خمر و کارهاي خلاف مي کند! تعرضات و فسادهاي جنسي را واضح انجام مي دهد! عليه قرآن حرف مي زند، علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رد دين مي گويد، علناً مخالف با اسلام است!
منتها چون اسمش رئيس مسلمانهاست، نمي خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نيست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه يي که از آن مرتب آب گنديده تراوش مي کند و بيرون مي ريزد و همه ي دامنه را پر مي کند، دارد از وجود او آب گنديده مي ريزد و همه ي جامعه اسلامي را پر خواهد کرد!حاکم فاسد، اين جوري است ديگر، چون حاکم، در رأس قلّه است، آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمي ماند- بر خلاف مردم عادي - بلکه مي ريزد و همه ي قلّه را فرا مي گيرد.
مردم عادي، هر کدام جاي خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است، هرکس که موقعيت بالاتري در جامعه دارد، فساد او ضررش بيشتر است. فساد آدمهاي عادي، ممکن است براي خودشان، يا براي عده يي دور و برشان باشد؛ اما آن کسي که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او مي ريزد و همه ي فضا را پر مي کند؛ همچنان که اگر صالح شد، صلاح او مي ريزد و همه ي دامنه را فرا مي گيرد.
يک چنين کسي با آن فساد، بعد از معاويه، خليفه ي مسلمين شده است!خليفه ي پيغمبر!ازاين انحراف بالاتر؟!زمينه هم آماده است. زمينه آماده است، يعني چه؟ يعني خطر نيست. چرا، خطر که هست، مگر ممکن است آن کسي که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهاي معارض، براي آنها خطر نيافريند؟جنگ است ديگر. شما مي خواهي او را از تخت قدرت پايين بکشي و او بنشيند تماشا کند!
بديهي است که اوهم به شما ضربه مي زند. پس خطر هست.

مقام امامت امامان يکسان است
 

اين که مي گوييم موقعيت مناسب است، يعني فضاي جامعه ي اسلامي، جوري است که ممکن است پيام امام حسين به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاريخ برسد. اگر در زمان معاويه، امام حسين مي خواست قيام کند، پيام او دفن مي شد. اين به خاطر وضع حکومت در زمان معاويه است؛ سياستها جوري بود که مردم نمي توانستند حقانيت سخن حق را بشنوند! لذا همين بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاويه، امام بود، ولي چيزي نگفت، کاري، اقدامي و قيامي نکرد؛ چون موقعيت، آن جا مناسب نبود.
قبلش هم امام حسن عليه السلام بود، ايشان هم قيام نکرد؛ چون موقعيت مناسب نبود. نه اين که امام حسين و امام حسن، اهل اين کار نبودند؛ امام حسن وامام حسين، فرقي ندارند، امام حسين و امام سجاد، فرقي ندارند. امام حسين و امام علي النقي و امام حسن عسکري (عليهم السلام) فرقي ندارند. البته حالا که اين بزرگوار، اين مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کساني است که نکردند؛ اما اينها از لحاظ مقام امامت، يکسانند. براي هر يک از آن بزرگواران هم که پيش مي آمد، همين کار را مي کردند و به همين مقام مي رسيدند.

انجام اين تکليف هميشه با خطر همراه است
 

خوب، امام حسين، هم در مقابل چنين انحرافي قرار گرفته است، پس بايد آن تکليف را انجام بدهد، هم موقعيت مناسب است؛ پس ديگر عذري وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه و عبدالله بن عباس - اينها که عامي نبودند، همه دين شناس، آدمهاي عارف، عالم و چيز فهم بودند - وقتي به حضرت مي گفتند که آقا، خطر دارد، نرويد؛ مي خواستند بگويند وقتي خطري در سر راه تکليف است، تکليف، برداشته است. آنها نمي فهمند که اين تکليف، تکليفي نيست که با خطر برداشته بشود.
اين تکليف، هميشه خطر دارد. آيا ممکن است انسان، عليه قدرتي آن چنان مقتدر- به حسب ظاهر - قيام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنين چيزي مي شود؟!اين تکليف، هميشه خطر دارد. همان تکليفي که امام بزرگوار انجام داد. به امام هم مي گفتند آقا، شما که با شاه در افتاده ايد، خطر دارد. امام نمي دانست خطر دارد؟!امام نمي دانست که دستگاه امنيتي رژيم پهلوي، انسان را مي گيرند، مي کشند، شکنجه مي کنند، دوستان انسان را مي کشند و تبعيد مي کنند؟!امام اينها را نمي دانست؟
کاري که در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه ي کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن جا به نتيجه ي شهادت رسيد، اين جا به نتيجه ي حکومت رسيد. اين همان است؛ فرقي نمي کند. هدف امام حسين، با هدف امام بزرگوار ما يکي بود. اين مطلب اساس معارف حسين است. معارف حسيني، بخش عظيمي از معارف شيعه است. اين پايه ي مهمي است و خود از پايه هاي اسلام است.

پي نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج2، ص170.
2- مائده، 54.
 

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383