عاشورا، صحنه ي عبرت
عاشورا، صحنه ي عبرت
عاشورا، صحنه ي عبرت
عاشورا به غير از درس، يک صحنه ي عبرت است. بايد انسان در اين صحنه نگاه کند تا عبرت بگيرد. يعني چه عبرت بگيرد؟ يعني خود را با آن وضعيّت مقايسه کند، بفهمد در چه حال و وضعيّتي است. چه چيزي او را تهديد مي کند و چه چيزي براي او لازم است. اين را عبرت مي گويند. يعني شما از جاده اي عبور کرديد، يک اتومبيلي را ديديد که واژگون شده يا تصادف کرده و آسيب ديده است، مچاله شده و سرنشينانش نابود شده اند. مي ايستيد و نگاه مي کنيد، براي اين که عبرت بگيريد. معلوم بشود که چه جور سرعت و حرکتي، چه جور رانندگي اي به اين وضعيّت منتهي مي شود. اين هم نوع ديگري درس است. امّا درس از راه عبرت گيري، اين جهت را يک قدري بررسي کنيم.
کوفه يک نقطه ي بيگانه از دين نبود. کوفه همان جايي است که اميرالمؤمنين عليه السلام دربازارهاي آن راه مي رفت، تازيانه بر دوش مي انداخت، مردم را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد. در آناء الليل و اطراف النهار، از آن مسجد و آن تشکيلات، فرياد تلاوت قرآن بلند بود. اين همان شهر است که حالا دخترها و حرم اميرالمؤمنين را با اسارت در بازارش مي گردانند.
امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردي از شاگردان پيغمبر اکرم محسوب مي کرد و سر فخر به آسمان مي سود، افتخارش به اين بود که بتواند احکام پيغمبر را درک و عمل و تبليغ کند. امام ما کجا، پيغمبر کجا! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود، بعد از مدّت چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعه ي ما بايد خيلي مواظب باشد که به آن بيماري دچار نشود. عبرت اين جاست. ما بايد آن بيماري را بشناسيم، آن را يک خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب کنيم. به نظر من اين پيام عاشورا، امروز براي ما، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا فوري تر است. ما بايد بفهميم برسر آن جامعه چه بلايي آمد که سر بريده ي حسين بن علي - آقا زاده ي اوّل شخص دنياي اسلام و پسر خليفه ي مسلمين، پسرعلي بن ابيطالب- در همان شهري که پدر او بر مسند خلافت مي نشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر افرادي به کربلا بيايند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم اميرالمؤمنين را به اسارت بگيرند!
در اين زمينه حرف زياد است. من يک آيه از قرآن را در پاسخ به اين سؤال مطرح مي کنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمين معرفي مي کند. آن آيه اين است که مي فرمايد: «فخلف من بعد هم خلف اضاعوالصلوة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» (1)
نظام اسلامي با ايمانها، با همّتهاي بلند، با مطرح شدن شعارها، با اهميّت دادن و زنده نگهداشتن شعارها به وجود مي آيد، حفظ مي شود و پيش مي رود. شعارها را کم رنگ کردن، اصول اسلام و انقلاب را مورد بي اعتنائي قرار دادن، همه چيز را با محاسبات مادّي مطرح کردن و فهميدن، معلوم است که جامعه را به آن جا پيش خواهد برد که به چنين وضعي برسد. آنها نيز در صدر اسلام به آن وضع دچار شدند.
وقتي که خدا، تقوي، بي اعتنايي به دنيا و مجاهدت در راه خدا معيار باشد، افرادي که اين معيارها را دارند، در صحنه ي عمل مي آيند و سررشته ي کارها را به دست مي گيرند. جامعه، جامعه ي اسلامي است. امّا وقتي که معيارهاي خدايي عوض بشود و هر کسي که دنيا طلب تر، شهوتران تر و براي به دست آوردن منافع شخصي زرنگتر است، هر کسي که با صدق و راستي بيگانه تر است، سرکار مي آيد، نتيجه اين مي شود که افرادي مثل عمر بن سعد و شمر و عبيدالله بن زياد مي شوند رؤسا، و شخصي مثل حسين بن علي به مذبح مي رود و در کربلا به شهادت مي رسد.
دنياي امروز، دنياي دروغ، دنياي زور و شهوتراني و دنياي ترجيح ارزشهاي مادّي بر ارزشهاي معنوي است. اين دنياست، مخصوص امروز هم نيست. قرنهاست که در دنيا معنويّت رو به افول و رو به ضعف بوده است. براي اين که معنويّت را از بين ببرند، تلاش کردند. صاحبان قدرت، پول پرستها و سرمايه دارها يک نظام و يک بساط مادّي يي در دنيا چيدند که در رأسش قدرتي مثل قدرت آمريکاست. از همه دروغگوتر، فريبگرتر، بي اعتناتر به فضايل انساني و نسبت به انسانها بي رحمتر، اين در رأس قرار مي گيرد و قدرتهاي ديگر در مراتب خودشان. خوب، اين وضع دنياست (2)
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383
اوّلين عبرت
آفت جامعه ي اسلامي
کوفه يک نقطه ي بيگانه از دين نبود. کوفه همان جايي است که اميرالمؤمنين عليه السلام دربازارهاي آن راه مي رفت، تازيانه بر دوش مي انداخت، مردم را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد. در آناء الليل و اطراف النهار، از آن مسجد و آن تشکيلات، فرياد تلاوت قرآن بلند بود. اين همان شهر است که حالا دخترها و حرم اميرالمؤمنين را با اسارت در بازارش مي گردانند.
عوامل اصلي گمراهي و انحراف عمومي
امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردي از شاگردان پيغمبر اکرم محسوب مي کرد و سر فخر به آسمان مي سود، افتخارش به اين بود که بتواند احکام پيغمبر را درک و عمل و تبليغ کند. امام ما کجا، پيغمبر کجا! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود، بعد از مدّت چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعه ي ما بايد خيلي مواظب باشد که به آن بيماري دچار نشود. عبرت اين جاست. ما بايد آن بيماري را بشناسيم، آن را يک خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب کنيم. به نظر من اين پيام عاشورا، امروز براي ما، از درسها و پيامهاي ديگر عاشورا فوري تر است. ما بايد بفهميم برسر آن جامعه چه بلايي آمد که سر بريده ي حسين بن علي - آقا زاده ي اوّل شخص دنياي اسلام و پسر خليفه ي مسلمين، پسرعلي بن ابيطالب- در همان شهري که پدر او بر مسند خلافت مي نشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر افرادي به کربلا بيايند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم اميرالمؤمنين را به اسارت بگيرند!
در اين زمينه حرف زياد است. من يک آيه از قرآن را در پاسخ به اين سؤال مطرح مي کنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمين معرفي مي کند. آن آيه اين است که مي فرمايد: «فخلف من بعد هم خلف اضاعوالصلوة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» (1)
دور شدن از ذکر خدا و معنويّت و دنبال شهوتراني رفتن
درد اساسي و بزرگ: ازبين رفتن حالت آرمان خواهي
نظام اسلامي با ايمانها، با همّتهاي بلند، با مطرح شدن شعارها، با اهميّت دادن و زنده نگهداشتن شعارها به وجود مي آيد، حفظ مي شود و پيش مي رود. شعارها را کم رنگ کردن، اصول اسلام و انقلاب را مورد بي اعتنائي قرار دادن، همه چيز را با محاسبات مادّي مطرح کردن و فهميدن، معلوم است که جامعه را به آن جا پيش خواهد برد که به چنين وضعي برسد. آنها نيز در صدر اسلام به آن وضع دچار شدند.
وقتي معيارها عوض شود؟
وقتي که خدا، تقوي، بي اعتنايي به دنيا و مجاهدت در راه خدا معيار باشد، افرادي که اين معيارها را دارند، در صحنه ي عمل مي آيند و سررشته ي کارها را به دست مي گيرند. جامعه، جامعه ي اسلامي است. امّا وقتي که معيارهاي خدايي عوض بشود و هر کسي که دنيا طلب تر، شهوتران تر و براي به دست آوردن منافع شخصي زرنگتر است، هر کسي که با صدق و راستي بيگانه تر است، سرکار مي آيد، نتيجه اين مي شود که افرادي مثل عمر بن سعد و شمر و عبيدالله بن زياد مي شوند رؤسا، و شخصي مثل حسين بن علي به مذبح مي رود و در کربلا به شهادت مي رسد.
کساني که دلسوزند نگذارند معيارها عوض شود
دنياي امروز، دنياي دروغ، دنياي زور و شهوتراني و دنياي ترجيح ارزشهاي مادّي بر ارزشهاي معنوي است. اين دنياست، مخصوص امروز هم نيست. قرنهاست که در دنيا معنويّت رو به افول و رو به ضعف بوده است. براي اين که معنويّت را از بين ببرند، تلاش کردند. صاحبان قدرت، پول پرستها و سرمايه دارها يک نظام و يک بساط مادّي يي در دنيا چيدند که در رأسش قدرتي مثل قدرت آمريکاست. از همه دروغگوتر، فريبگرتر، بي اعتناتر به فضايل انساني و نسبت به انسانها بي رحمتر، اين در رأس قرار مي گيرد و قدرتهاي ديگر در مراتب خودشان. خوب، اين وضع دنياست (2)
پي نوشت ها :
1-سوره ي مريم، آيه ي 59.
2-ديداربا فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته هاي عاشورا ي نيروي مقاومت بسيج، 1371/4/22.
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}