وقف، از چشمانداز نشانهشناسي (2)
وقف، از چشمانداز نشانهشناسي (2)
4. علمگرايي
4-1. موقوفات خاص؛
بخش عظيمي از مراكز علمي و پژوهشي، كالاهاي فرهنگي و مدارس بزرگ جهان اسلام، در گذشته و اكنون، وقفهاي عام و خاص است. به سخن ديگر، اگر پشتيباني و حمايت بيدريغ وقف نبود، كاروان علم در ايران و جهان اسلام منازل چنداني را طي نميكرد و شايد از ايستگاه نخستين خود نيز فراتر نميرفت. كتابخانههاي غني و مدارس بزرگ با امكانات فراوان و حقوق مكفي براي مدرسان و شهريه براي محصلان، از حسنات وقف بوده است كه مسلمانان را هماره در راه دانشوري مدد رسانده است.(19) هنوز و همچنان نيز، وقف از بزرگترين حاميان دانش ديني و علوم جديد در ايران است. نمونه را، چندين دائره المعارف اسلامي و كتابخانة بزرگ و مركزي در ايران بر كاكل وقف ميچرخد و جز اين راهي براي راهاندازي و مديريت مالي آنها نبود. (20)
نمونة تاريخي كمكهاي حياتي وقف به علم و پيشرفت دانشهاي ديني در ايران و جهان اسلام، مدارس نظاميه در دوران سلاجقه است كه بيترديد اثر مهمي بر پيشرفت علمي مسلمانان نهاد. بسياري از نامداران تاريخ ايران و اسلام، همچون سعدي(21) و غزالي، شاگردان اين مدارس بودند.(22)
به هر روي، مطالعة وقف و وقفيات، نشانههاي بسياري را پيش روي ما مينهد كه به مدد آنها ميتوان ميزان دانشگرايي و علمدوستي مسلمانان را در ادوار مختلف تاريخي تخمين زد.
4-2. واقفان؛
5. رونق اقتصادي
اقتصاد از دو جهت، با وقف ارتباط ميگيرد: نخست اينكه در غيبت تأمين اجتماعي، توش و تواني براي وقفهاي آنچناني نيست و كسي كه از عهدة هزينههاي زندگي خود برنميآيد، حتي اگر بخواهد، قادر به حضور در اين عرصه نيست. بنابراين هر جا و هر زمان كه اقتصاد عمومي كشوري روزگار خوشي داشته باشد، مردم توان بيشتري براي وقف اموال خود دارند. از اين رو، دورههاي طلايي وقف را ميتوان دورههاي شكوفايي اقتصادي هم دانست و يكي را دليل ديگري شمرد؛ همچنانكه كسادي اقتصاد، كسادي وقف را هم در پي دارد.
اقتصاد از راه ديگري نيز بر وقف اثر ميگذارد و آن، تأثير در انگيزهها است. به سخن ديگر، افزون بر آنكه توانمندي مردم براي وقف، موقف به رونق اقتصادي است، انگيزهمندي آنان نيز زير نفوذ همين عامل است. مردمي كه با فقر دستوپنجه نرم ميكنند، نه تنها قادر به انفاقهاي خرد و كلان نيستند، انگيزهاي هم براي امور معنوي ندارند. از پيامبر گرامي اسلام(ص) نقل شده است كه معاد، بر دوش معاش است: منْ لامعاشَ لَهُ لا معادَ لَهُ؛(24) «آنكه معاش ندارد، معاد هم ندارد.» پيام و مفاد اين سخن شگفت، آن است كه تنگدستي و ناداري، انسان را از معاد و معنويت نيز غافل ميكند. در كتاب شريف خصال نيز آمده است: كادَ الفقرُ ان يكون كفراً؛(25) «نزديك است كه فقر به كفر بينجامد.» همچنين از ايشان روايت شده است كه در دعاي خويش ميگفت: خدايا، از كفر و فقر به تو پناه ميبرم. مردي پرسيد: آيا كفر و فقر را كنار هم ميگذاري؟ فرمود: آري. (26)
مراد از كفر در اين آيات، كفر اعتقادي نيست؛ بلكه مقصود كفر عملي است؛ زيرا آنچه از فقر ميزايد لزوما انكار خداوند نيست؛ بلكه گاه فقر و نداري، چنان انسان را به تنگ ميآورد كه او را از تكاليف دينياش غافل ميكند و به راهي ديگر ميبرد؛(27) چنانكه امام علي(ع) ميفرمايد: فقر، انسان را فراموشكار ميكند.(28) زير خيمة فقر، خبري از معنويت و خداگرايي نيست و وقف نيز در دامن معنويت ميرويد و ميبالد. بدين رو مردمي كه گرفتار معيشتهاي تنگاند، چندان پرواي خدا و آخرت ندارند تا براي روز جزاي خود كاري كنند.
ابوالفتوح رازي در تفسير آية يازدهم سورة جمعه مينويسد: سالي در مدينه قحطي بود. در يكي از جمعههاي آن سال، پيامبر گرامي(ص) خطبة جمعه ميخواند كه ناگهان از بازار مدينه بانگ كارواني كه از شهرهاي دور آمده بود، به گوشها رسيد. جز اندكي، همه نماز را رها كردند و به بازار رفتند تا از كاروان نورسيده، مايحتاج خود را خريداري كنند. (29)
عطار نيشابوري، اين حالت را در ضمن حكايتي شيرين، بهنيكي بازگفته است:
كسي از اهل دلي پرسيد: اسم اعظم خدا چيست؟ گفت: اسم اعظم خداوند «نان» است. پرسيد: چگونه ممكن است نام مِهين خدا نان باشد؛ حال آنكه او را اسماي حسنا است و بهترين نامها براي او است؟ مرد عارف گفت: در روزگاري كه قحطي به نيشابور آمده بود، چهل روز در شهر گشتم و هيچ اثري از دين و نماز نديديم. نه بانگ اذان به گوشم رسيد و نه درب مسجدي را باز ديدم. پس يقين كردم كه نام اعظم خدا نان است كه چون باشد، ايمان و تقوا هست و اگر نباشد، اثري از دين و آيين نباشد.
نه شنودم هيچجا بانگ نماز نه دري بر هيچ مسجد بود باز
پس بدانستم كه نان، نام مهين است نقطة جمعيت و بنياد دين است (30)
زيباتر و گوياتر از همه رسول خدا(ص) دربارة تأثير فقر بر اخلاق و معنويت سخن گفته است. آن وجود گرامي، در مناجاتي، به آستان ربوبي عرض ميكند كه خدايا، نان را براي ما فراوان گردان و ميان ما و نان جدايي ميفكن، كه اگر نان نباشد، نه روزه ميگيريم و نه نماز ميگزاريم و نه واجباتت را به جاي ميآوريم: اللهمّ بارِک لنا في الخُبز و لا تُفَرِّقْ بيننا و بينَه فلولا الخبزُ ما صلّينا و لا صُمْنا و لا ادَّينا فرائضَ ربّنا.(31) نيز در عبارتي كوتاه و گويا فرموده است: لولا الخُبز لما عُبدَ الله؛(32) «اگر نان نباشد، كسي خدا را نميپرستد.» شايد از همين رو است كه اهل معرفت گفتهاند در روزگاري كه فقر و تنگدستي بر مردم هجوم آورده است، چندان نبايد انتظار دينداري از مردم داشت و تا ميتوان بايد بر آنان آسان گرفت و مدارا كرد.
بنابراين فقر، هم از آن رو كه توان مادي انسان را صفر ميكند و هم از آن رو كه انگيزههاي معنوي را در دل انسان ميكُشد، دشمن وقف است. بر اين پايه، هر گاه كه وقف رونق گرفت، ميتوان اطمينان يافت كه اقتصاد شكفته است و سفرة مردم خالي از آب و نان نبوده است.
6. آزمون تعهد ديني و پايبندي به قانون
در برخي ادوار تاريخي، حفظ و نگهداري از وقفيات، كارنامهاي اسفبار دارد و از همين رهگذر ميتوان دريافت كه در آن دوران، كشور دچار هرچ و مرج بوده است و قانون عرف و شرع به محاق رفته است. مثلا بنايي كه براي اهل عبادت وقف شده است، به خدمت بازاريان درآمده است يا محلي كه براي محصلان بوده است، عبادتگاه شده است يا پولي كه بايد صرف كتاب و كتابخانه ميشده است، براي لشكريان هزينه كردهاند. لااباليگري در مصرف وقف، نشانة بيقانوني و استبداد كور است و نيز حاكي سرنوست كشوري كه مردمش پارسايي را رها كردهاند و شرعيات را وقعي نمينهند. چنين وضعيت ناروايي است كه حافظ را وادشته است كه بگويد:
فقيه مدرسه دي مست بود و فتوا داد که مي حرام ولي به ز مال اوقاف است
اين فتوا را كسي داده است كه در حال هشياري نبوده است؛ وگرنه برخورداري از اوقاف را بر خود حرامتر از شراب نميشمرد. او ميديد كه در جامعة ديني آن روز شيراز، كساني از اوقاف برخوردارند كه كمترين سزاواري را دارند و بدين رو از زبان فقيهي ناهشيار، فتوا ميدهد كه اين پختهخواريها از شرابخواري نيز ناموجهتر و حرامتر است. به نوشتة يكي از شارحان حافظ:
لطف طنز بيت در اين است كه فقيه مدرسه مست بوده، سپس در عين مستي فتوا داده و چون گفتهاند «مستي و راستي» پس فتواي او راست و درست هم هست كه همانا در مصرع بعد بيان شده است: مي خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عين حال به گناه ديگر خود كه استفادة [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف يا اشارة ضمني كرده است.(33)
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهرهوري از آن. او به استفادههاي ناروا و رياكارانه از وقف خرده ميگيرد. در ديوانش يكبار نيز به خود ميبالد كه به اندازة درمي از مال وقفي در اموال او نيست:
ز دلبرم که رساند نوازش قلمي
کجاست پيک صبا گر هميکند کرمي
قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق
چو شبنمي است که بر بحر ميکشد رقمي
بيا که خرقه من گرچه رهن ميکدههاست
ز مال وقف نبيني به نام من درمي
او بر خود ميبالد و اين را از افتخارات خود ميداند كه به اندازة يك درهم در اموال او، مال وقفي يافت نميشود. زيرا استفاده از وقف را چنان خطير و ظريف ميداند كه پرهيز از آن مهمتر از پرهيز از دادن خرقه به ميكدهها است. رهن خرقه در ميكده، يعني گروگاني ايمان در دست كفر. او ميگويد من اگر مرتكب چنين گناهي هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوي مالي برم كه مستحق آن نيستم.
در «آسيبشناسي وقف» بايد به اين نكته توجه بليغ شود و اعتراضهايي مانند نهيبهاي حافظ را جدي گرفت؛ زيرا استفادههاي نابجا و ناروا از اين موهبت(وقف) موجب ميگردد كه اندكاندك انگيزههاي مؤمنان نيز در امر وقف، كاستي گيرد و آن رونق شايسته و بايستة وقف رو به سردي گذارد. در واقع سخنان و هشدار كساني مانند حافظ، هم ترغيب بيشتر واقفان است و هم ترهيب وقفخواران بيمبالات.
همة انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اينكه نبايد آن را نابجا و در غير محل آن مصرف كرد. مثلا سعدي ميگويد:
آن را كه سيرتي خوش و سرّي است با خداي
بي نان وقف و لقمه دريوزه، زاهد است (34)
يعني تا ضرورت ايجاب نكرده است، نبايد دست به سوي لقمة وقفي دراز كرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد كسي است كه از لقمة وقفي هم كناره ميگيرد؛ اگرچه مستحق آن باشد. به قول عطار نيشابوري:
مخور جز بر ضرورت لقمة وقف
صفا هرگز نيارد لقمة وقف (35)
عطار به خود ميبالد كه هرگز عيال موقوفات نبوده است و اين پرهيز را چنان مهم و ارزشمند ميداند كه گويي دين يعني همين.
بود مردار مال وقف، پيشم بود اين مرتبه آيين و كيشم
اين سخن به اين معنا است كه كسي كه نيازي به بهرهوري از اوقاف ندارد، نبايد از آن بهره گيرد و اگر ناپرهيزگارانه لقمة وقفي در دهان گذاشت، جانش را تيره و تباه كرده است.
بسياري از اعتراضها به موقوفهخواري و زندگي وقفي در ادبيات كهن ما، بازگوي همين آسيبها است. در ادب فارسي، اعتراضات معناداري به كيفيت مصرف اوقاف شده است كه هشداردهنده و تأملانگيز است. اعتراض به سوء استفادههاي تاريخي از موقوفات، نوعي اعتراض به بيتقوايي و بيمبالاتي و رياكاري گروهي از حاكمان و دينبازان نيز بوده است. مثلا سعدي در گلستان نقل ميكند كه از عالمي پرسيدند كه نظرت دربارة نان وقفي چيست؟ در پاسخ گفته است: اگر آن نان را براي آن ميستانند كه معاششان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت ميكنند كه به آنان نان وقفي دهند، حرام است. عين عبارات سعدي اينگونه است:
يکي از علماي راسخ را پرسيدند: چه گويي در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعيت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان مي نشينند حرام. (36)
نان از براي كنج عبادت گرفتهاند
صاحبدلان، نه كنج عبادت براي نان
در واقع سعدي، مصرفكنندگان وقف را به دو دسته تقسيم كرده است:
1. آنان كه از وقف استفاده ميكنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحبدلان).
2. آنان كه خدا را عبادت ميكنند تا به آنان نان و آب و زندگي وقفي دهند(رياكاران).
اولي را حلال و دومي را حرام ميداند.
در اسرارالتوحيد هم ميخوانيم:
آوردهاند که در آن وقت که شيخ ما ـ قدّس الله روحه العزيز ـ به نيشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشيري را ـ قدّس الله روحه العزيز ـ پيغام داد که ميشنويم که در اوقاف تصرّف ميکني. مي بايد که نيز[= ديگر] تصرّف نکني. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نيست. شيخ ما جواب باز فرستاد که ما را ميبايد که دست شما چون دل شما باشد. (37)
معناي اين سخن آن است كه با مال وقفي بايد در نهايت احتياط و تقوا رفتار كرد و مبالات بسيار داشت و تا ميتوان بايد از وابستگي به آن پرهيز كرد؛ چنانكه هيچ تعلق خاطر و ميل قلبي به آن نباشد.
مجذوب تبريزي در ديوانش، بيتي دارد كه مضمون آن، گويا چنين باشد: اگر مالي را وقف جايي كردند و از آن مال، بيش از آنكه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود كه آن مال را وقف ميخانهها ميكردند؛ زيرا اگر از موقوفهاي آنگونه كه ميبايست، نگهداري نشود و در راه خير به كار گرفته نشود، نشانة بيتقوايي است و بيتقوايان در ميخانه بيش از مسجد و خانقاهاند:
خانقاهي که به خرجش نکند دخل وفا
صرفهّ وقف در آن است که ميخانه شود
يعني خانقاهي كه خرج آن بيش از درآمدهاي وقفي آن است، جايگاه بيتقوايان است و اگر قرار است وقف در چنين مكانهايي مصرف شود، ميكدهها ترجيح دارند.
صائب تبريزي هم از بيمبالاتي در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر ميدهد و رندانه اين بيمبالاتي را دليلي ميآورد براي آنكه خود را وقف معشوق كند تا زودتر خراب و مست شود:
چون هرچه وقف گشت بهزودي شود خراب
کرديم وقف عشق تو ملک وجود خويش (38)
شاعر ديگري نيز گفته است:
به خير خلق مرا گشته دل دو صد پاره
گليم وقف بلي زود مي شود پاره (39)
از ابياتي كه پيشتر يادآوري شد و مشابه آنها چنين برميآيد كه در قرون گذشته، گاهي در حفظ و نگهداري موقوفات اهتمام لايق و شايستهاي نميشده و پارهاي از موقوفات رو به فرسودگي ميگذاشتند. بنابراين، همين را هم ميتوان نشانهاي از آشفتگي اوضاع و بيتوجهي مردم و حاكمان در آن روزگاران به اموال وقفي قلمداد كرد.
نجمالدين رازي در مرصاد العباد، ضمن تحسين وقف و شمردن فضايل آن، توصيههاي جالب و مهمي را نيز ميافزايد كه نشانگر دغدغههاي مردم و مشكلات وقف در آن روزگاران است:
«يکي از سعادتهاي ملوک آن است که در احياي خيرات و مبرات و ميراث و اوقاف ديگران بکوشد که به مثقال ذره، سعي در تغيير و تبديل آنها نشود و از رايزنان بد سيرت فاسد عقيدت تغيير اين معني قبول نکنند...
زينهار در حضرت پادشاه اگر زاهدي يا جاهلي يا عالم فاسقي مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خيرات و اوقاف در قسم ديگري صرف ميشايد کرد يا به لشکر توان داد يا به عمارت پلي يا رباطي يا ثغري يا سدي توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و اين، هيچ روا نبود الا بر مصرفي که صاحبان خيرات و اوقاف و مبرات معين نمودهاند... و ديگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و ميراث و خيرات و مبرات اميني صاحب ديانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدي و تجاوز کوتاه نمايد و حق به مستحق رساند... وقتي اين ضعيف در شام شنيدم که ملک صلاحالدين ايوبي عادت داشت که چون شهري گرفتي در آنجا بناي خير کردي. چون ديار مصر گرفت با قاضي فاضل که وزير بود گفت: ميخواهم که در مصر خانقاهي بسازم. قاضي گفت: من ميخواهم در ديار مصر، ملک اسلام هزار بقعهة خير بنا کند! گفت: چگونه ميسر شود؟ گفت: در ديار مصر، هزار بقعة خير، بيش بنا کردهاند و خللي عظيم بر آن خيرات و مبرات راه يافته است. اگر ملک اسلام بفرمايد تا آن خيرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکلهها بيرون کنند و به اميني عالم متدين مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در ديوان ملک باشد و چنان بود که آن خيرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعيه.» (40)
غزالي، رعايت شرايط وقف و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط نماز واجب ميداند:
«از جملة آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس ميگيرد حرام است و آن کس که مرتکب معصيتي ميشود که بدان سبب شهادت وي را نپذيرند، آنچه را به اسم صوفيه - از وقف يا جز آن – ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابي مفرد از کتب احياء علومالدين ياد کردهايم؛ پس بر توست که آن را طلب کني، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهاي پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است.» (41)
پي نوشت ها :
18 . براي نمونه، ناصرخسرو در سفرنامة خود، از وقف چشمه و بيمارستان در كشورهاي اسلامي سخن ميگويد: «چون از شهر به سوي جنوب، نيم فرسنگي بروند و به نشيبي فرو روند، چشمة آب از سنگ بيرون ميآيد، آن را عين سلوان گويند. عمارات بسيار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به ديهي ميرود و آنجا عمارات بسيار کردهاند و بستانها ساخته و گويند هر که بدان آب سر و تن بشويد، رنجها و بيماريهاي مزمن از او زايل شود و بر آن چشمه وقفها بسيار کردهاند. و بيتالمقدس را بيمارستاني نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.» سفرنامة ناصرخسرو، تصحيح دکتر دبير سياقي، ص 37.
19 . عبدالجليل قزويني در كتاب النقض، به تصحيح مرحوم محدث ارموي، چاپ دانشگاه تهران، شمار بسياري از كتابخانهها و مراكز علمي شيعه را كه تكيه بر درآمدهاي وقفي داشتهاند، نام برده است. نيز براي نمونه ر.ك: تاريخ فرهنگ اصفهان، دانشگاه، 1355، ص132؛ محمدمهدي بن محمدرضا الاصفهاني: نصف جهان في تعريف الاصفهان، به تصحيح و تحشيه منوچهر ستوده، تهران، اميرکبير، 1368، ص69؛ محمدتقي دانشپژوه، فهرست نسخههاي خطي کتابخانه موزه ايران باستان، مقالهاي در نشريه نسخههاي خطي، جلد دوم (تهران: دانشگاه تهران، 1340)، ص 218ـ217؛ محمدخليل مرعشي صفوي، مجمع التواريخ، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، تهران، ب.ن، 1328؛ عبدالحسين سپنتا، تاريخچه اوقاف اصفهان، اوقاف، 1346؛ مهدي بياني، احوال و آثار خوشنويسان، انتشارات علمي.
20 . فقط در يكي از كتابخانههاي وقفي قاهره در عصر فاطميون 2200 نسخة خطی، فقط از کتاب تاريخ طبری وجود داشت که يکی از آنها به خط مولف بود!
21 . سعدي در بوستان ميگويد: «مرا از نظاميه ادرار بود» يعني براي من از مدرسة نظاميه، ماهانه حقوقي ميرسيد كه با آن زندگيام را اداره ميكردم. حافظ نيز در مصراع «وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيذ» اشاره به همين كمكهاي مالي ميكند.
22 . براي آشنايي بيشتر با مدارس نظاميه و شيوة مديريت علمي و مالي آن، ر.ك: جلال الدين همايي، غزالينامه، كتابفروشي فروغي، بيجا، بيتا، ص 131 به بعد.
23 . براي تحقيق بيشتر ر.ك: ابوسعيد احمد بن سلمان، مقدمهاي بر فرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف.
24 . سيوطي، الجامع الصغير، ج2، ص183.
25 . صدوق، خصال، ج1، ص12.
26 . كنز العمال، ج6، ص493، ح16687: اللهم اني اعوذ بك من الكفر و الفقر. فقال رجل: ايعدلان؟ قال: نعم.
27 . سعدي در ابتداي گلستان ميگويد: اغلب تهيدستان، دامن عصمت به معصيت ميآلايند و گرسنگان نان ميربايند.
28 . ر.ك: الحياه، ج4، ص286.
29 . تفسير ابوالفتوح رازي، ج11، ص158؛ تفسير طبري، ج28، ص103.
30 . عطار نيشابوري، مصيبتنامه، ص419.
31 . كليني، كافي، ج 5، كتاب المعيشه؛ حكيمي، الحياه، ج6، ص122.
32 . ميداني، مجمع الامثال، ج2، ص258.
33 . بهاءالدين خرمشاهي، حافظنامه، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم، ج1، ص276.
34 . گلستان.
35 . عطار، ديوان.
36 . كليات سعدي، تصحيح فروغي، انتشارات امير كبير، ص91.
37 . محمدبن منور، اسرارالتوحيد، تصحيح شفيعي كدكني، انتشارات آگاه.
38 . ديوان صائب.
39 . هادي رنجي.
40 . نجمالدين رازي، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص 264 - 263.
41 . ر.ك: زرين کوب، با کاروان انديشه، اميرکبير، چاپ دوم، ص 163.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}