زمینهها و انحصار توكل بر خدا در قرآن
زمینهها و انحصار توكل بر خدا در قرآن
منبع : اختصاصي راسخون
واژگان كليدي : خداوند، قرآن، انسان، توكل، زمینههای توكل، انحصار توکل بر خدا.
مقدمه.
نقش و جایگاه والاي كه توكل در زندگی مادي و معنوي انسان دارد، گمان میکنم بر کسی پوشيده نباشد، اما بسي جاي تأسف است كه از اين صفت محموده كج فهمیها و تفسیرهای نادرست صورت گرفته و میگیرد، و چه بسا توکل، به دست روي دست گذاشتن انسان و سعي و تلاش نكردن معنا میشود، يا بدون توجه و استفاده از اسباب مادي، انتظار دارند که همه چيز به صورت معجزه حل شود، و... بنابراين ضرورت اقتضا میکند كه براي تبيين معناي درست از توکل گامهای بلند برداشته شود، و به پرسشهای كه درحوزة شناخت اين مقولة اخلاقي و اعتقادي مطرح است پاسخ ارائه گردد. نگارنده سعی دارد که در این مقاله با استناد به آیات قرآن به پرسشهای ذیل پاسخ بدهد:
زمینههای توكل چيست؟ يعني از چه راهها امكان دارد انسان به اين فضيلت بزرگ برسد و مقام توكل را بدست بياورد.
معنای درست و دقیق توکل کدام است؟ و در روایات معصومین (ع) توکل چگونه تفسیر و تبیین شده است؟
فصل اول : كليات.
1.معناي لغوي توكل :
توكل بر خدا بريدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پيوستن به حق است از آنها. راغب اصفهاني درباره معناي توكل میگوید : اگر کلمه توكل بالم بيايد به معناي تولي و عهده دار شدن سرپرستي میباشد، مثل توكلت لفلان، يعني من متولي و عهده دار سرپرستي فلاني شدم، و اگر با علی بيايد به معناي اعتماد كردن میباشد مثل توكلت علي فلان يعني اعتماد كردم بر فلان. (3).
1.معناي اصطلاحي توكل.
توكل ان تدع الامرالي.
مقدرالامورجل وعلا.
و ليس هذا ان تكف عن عمل.
اذرب امربوسائط حصل.
مخصصات فاعل مقدس.
وتُجِدفكُفّ في الهواجس.
يعني توكل آنست كه كار را به خداوند، كه تقدیر کننده امور است، واگذار کنی و معناي آن اين نيست كه خود را از کار بازداري؛ زيرا بسياري از کارها به وسايط و وسايل، پديد میآید، تمام و همة آن وسايل، تنها مجاري فيض خداي است كه منزه از حصر و مبراي از قيد و حد است و هيچ يك از آن وسایط، جنبة فاعلت الهي و حقيقي ندارد و اگرمي خواهي كار نيكي انجام دهي، هرگز از اسباب و وسايل پرهيز نكن، بلكه فقط در غبار روبي خواطر نفساني كه منافع (و حظوظ) شخصي در آن مطرح است كوشش كن، نه آنكه در مشتهيات نفساني و براي تكاثر و افزون طلبي جديت كني و يا ازكار با زماني (7).
بعض دیگر از بزرگان علم اخلاق میگوید : توكل مشتق از وكالت است، چنان كه گفته میشود : وكل امره الي فلان يعني امر خود را به فلان واگذاشت و به او اعتماد كرد. به كسي كه امر به او واگذارشده وكيل گفته میشود، و واگذاركننده را متكل یا متوکل بر او میخوانند، و اين زماني است كه نفس واگذاركننده به او آرامش يابد و به او اعتماد کند؛ بنابراين توكل عبارت از اعتماد قلبي بر وكيل به تنهايي است (8). در تفسيرالتبيان شيخ طوسي در مورد توكل چنين مینویسد : «توكل يعني واگذاري امور به خدا و راضي بودن به تدبير او و اطمينان داشتن به حسن اختيارخداي سبحان (9)»؛ بنابراين انسان متوكل، در برابر مشكلات و حوادث زندگي وگرفتاري ها و بن بستها ي كه در مسير زندگي برآنها برخورد میکند، و چه بسا دشمنیها و سرسختیها ي مخالفان، مشكلات را فراروي انسان به وجود آورد، نبايد از تلاش و كوشش باز ايستد و نا اميد شود، بلكه با كمال قدرت و قوت از هر گونه وسيلة مادي براي پيروز شدن بر مشكلات بهره گيرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با اين حال متكي به لطف پروردگار و قدرت بي پايان او باشد، و پيروزي را از او بداند نه غير او؛ زيرا از دريچه چشم و ديد يك انسان موحد سرچشمه و منشأ تمام قدرتها و نيروها، و مسبب الاسباب خداوند متعال است.
معناي توكل ازديدگاه روايات.
درجات توكل.
درجات توكل ازمنظر بعضي ازبزرگان علم اخلاق
2. مرحلة دوم اينكه: حال او در وابستگي به لطف پروردگار مانند حال كودك نسبت به مادر باشد، او در ابتداي طفوليت كسي جز مادر را نمیشناسد، و به غیر او اعتماد ندارد، و چون او را ببيند، به دامن وي میآویزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثهای براي او پيش آيد فوراً مادر را صدا میکند، و به هنگام گريه او را میطلبد. كساني كه در این درجه از توکل قرار دارند اشخاصي هستند، كه يا با برهان و يا با نقل معتقد شدهاند، كه حق تعالي مسبب الاسباب و تقدیر کننده امور است، و علم و قدرت او محدود به حدي نيست، اینها در مقام عقل توكل بر خدا دارند، و اینها اركان توكل را ثابت نمودهاند و آن چند چيز است : 1) آنكه حق تعالي عالم به احتياجات و نیازمندیهای بندگان است. 2) آنكه قدرت دارد به رفع احتياجات. 3) آنكه بخل در ذات مقدسش نيست. 4) آنكه رحمت و شفقت بر بندگان دارد، پس لازم میدانند توكل كردن بر عالم قادر غير بخيل و رحيم بر بندگان را ؛ زيرا قيام به مصالح آنها میکند و نمیگذارد مصلحتي از آنها فوت شود(18). بدون ترديد اين مرتبه درجهای بالاتر از توكل است، زيرا در این حالت انسان غرق عنايات حق است و جز او كسي را نمیبیند و در مشكلات غير او را صدا نمیزند.
3.مرحلة سوم : اين مرحله كه از مرحلة دوم هم بالاتر است، اين است كه در برابر خدا هيچ گونه ارادهای از خود نداشته باشد هرچه او بخواهد همان مطلوب اوست. و هر چه او نخواهد مورد بي اعتناي اوست. كسي كه در این درجه از مقام توكل رسيده باشد تصرف خداي سبحان را در موجودات با تمام وجود معتقد است و قلوب او ايمان آورده به اينكه حاكم و فرمانروا و مالك اشياء اوست.بعضي ازدانشمندان توكل ابراهيم (ع) را در این مرحله دانستهاند كه وقتي بر فراز منجنيق، آماده براي پرتاب درآتش میشد، از فرشتگان چيزي نخواست و هنگامي كه از او پرسيد ند آيا حاجتي داري، گفت : دارم ولي نه به شما، و هنگامي كه به اوگفته شد حاجتت را از خداوند بخواه و نجات خود را از وي طلب كن گفت : «حسبي من سؤالي علمه به حالی » علم خداوند به حال من، مرا از سوال كردن بي نياز میکند. و اين درجه از توکل در ميان مردم بسياركم است و از مقام صديقين میباشد و اين مخصوص كساني است كه در برابر ذات پاك خداوند متعال تسليم محضند و آنچه را كه خدا براي آنها بخواهد همان را میخواهند و غرق صفات جمال و جلال او هستند(19).
فصل دوم : زمینههای توكل در قرآن
1.ايمان داشتن و تسلیم بودن در برابر خداوند
بين ايمان و توکل رابطهای بسیار نزدیک وجود دارد، لذا میتوان گفت : توكل ثمرة ايمان و ملازم آن است، و در کنار ایمان دو عامل مهم براي پيروزي در برابر کفار و وسیله نجات از شر آنان خواهد بود.(27) آري حصول صفت حسنه توكل متوقف به رایمان و اعتقاد جازم به اين است كه، هر کاری كه در عالم هستي صورت میگیرد همه از جانب پروردگار است ؛ لذا هر قد رایمان انسان تقويت شود و افزایش پيدا كند انسان را در توکل بر خدا و امیدوار بودن به حمايت و کفایت او، بیشتر یاری میرساند، زيرا ايمان به خداوند ملازم توكل بر اوست، و همچنین توكل و اعتماد به خداوند، موجب نهراسيدن از هجوم دشمن میشود و انسان را در برابر تهدیدات دشمن مقاوم و شکست ناپذيرمي سازد(28) چنانكه قرآن میفرماید :« الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاس إِنَّ النَّاس قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَناً وَ قَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ،(29) آن مؤمنانى كه چون مردم (منافق) به آنها گفتند:لشكرى بسيار بر عليه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در انديشه و بر حذر باشيد، (اين تبليغات) بر ایمانشان بيفزود و گفتند:تنها خدا ما را كفايت میکند و او نيكو وكيل و كارسازى است». (30)اين آيه شريفه كه پايان ماجراي جنگ احد را بيان میکند، اين نكته را نیز روشن میسازد كه ياران رسول خدا (ص) نه تنها از سخنان منافقين كه آنها را از آمادگي دشمن مي ترسانيدند، نترسيدند بلكه با شنیدن اين سخنان به رایمان آنها افزوده شد و ثبات قدم و پایداری در دینشان زیاد گردید، و همچنین مقاومت آنها در نصرت و ياري پيامبرشان جدي ترشد، (31) و آنان در پي افزايش يافتن ایمانشان با توكل بر خدا گفتند: خدا ما را كفايت میکند و او نيكو وكيل است، بدينسان با ايمان و توکل بر خدا از ميدان سر افرازانه بيرون آمدند.
1-2ازآثارتسليم بودن در برابر خداوند توكل بر او
در سوره يونس قرآن كريم كيفيت فراهم شدن زمينه توكل در سایه ايمان و تسلیم را، چنين بيان میکند:« وَ قَالَ مُوسى يَاقَوْمِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكلُوا إِن كُنتُم مُّسلِمِينَ، (32) و موسى گفت کهای قوم من، شما اگر به حقيقت ايمان به خدا آورده و اگر به راستى تسليم فرمان او هستيد بر او توكل كنيد».ايمان به خدا، مؤمن را به مقام پروردگارش هر چند به طور اجمال آشنا مىسازد، و مؤمن عالم به اين معنا مىشود كه خداى تعالى سببى است فوق همه اسباب، سببى است كه سببت همه اسباب به او منتهى مىشود، و نيز او را آگاه مىكند به اينكه تدبير همه امور به دست خداست ؛ لذا ايمان، مؤمن را وا مىدارد به اينكه امور را تسليم به خدا كند و فقط به او توکل نمايد. لذا در آیه مورد بحث مىبينيم كه مؤمنين صاحب تسليم را امر به توكل بر خدا كرده، نخست اين امر خود را مشروط به شرطى كرده و آن داشتن ايمان است، و سپس كلام را با شرطى ديگر تمام كرده كه آن اسلام و تسلیم بودن در برابر خداست. بنا بر اين گفتار، آيه شريفه از نظر معنا در اين تقدير است كه فرموده باشد : اگر شما به خدا ايمان داريد و تسليم او شدهايد پس بر او توكل و اعتماد كنيد.(33) يعني ايمان داشتن به خدا، و تسلیم بودن در برابر او امر و نواهي او، زمينه ساز براي توكل است، كسي كه متدين به دين اسلام و تسلیم در برابر خداوند است، بايد بر خدا توكل و اعتماد داشته باشد، اميدش به غيرخدا دوخته نشود ؛ چون غيرخدا هركه باشد از ممكنات و فقر و نياز محض است، از خودش چيزي ندارد، اگر چيزي دارد آن را، هم خدا به او عنايت فرموده، پس چرا به غني مطلق اميد و اعتماد انسان نباشد كه رو به كساني بياورد كه خودشان محتاجند. در این آيه نخست از ايمان سخن به ميان آمده و آنگاه از اسلام، چرا كه هر دو به مفهوم باور داشتن و گواهي دادن به يگانگي خدا و فرمان برداري از اوست.(34) و اين دو سرمایهای بزرگ زمينه ساز توكل میشود كه حاكي از اعتقاد داشتن به توحيد افعالي خداوند است. و فايدة اين آيه بيان اين مطلب است كه در وقت نزول شدت و سختي بايد به خدا توكل كرد، و با اطمينا ن كامل به تدبير نيكوي وي، تسليم فرمان او گرديد و كار را بدو وا گذار نمود.(35) صاحب تفسيراطيب البيان در ذيل آيه11 سوره مايده، میگوید : از اين آيه استفاده میشود كه نيروي قویتر از توكل كه اتكال امر به خدا باشد نيست، و صفت توكل تحقق پيدا نمیکند مگر به ايمان (يعني ايمان و اعتقاد به خدا است كه زمينه ساز توكل بنده به خداي سبحان میشود) چنانچه میفرماید:... وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ.(36) در سوره انفال قرآن كريم میفرماید:« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تلت عَلَيهِمْ ءَايَتُهُ زَادَتهُمْ إِيمَناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكلُونَ ٭ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(37)».در این آيات مباركه پنج صفت از اوصاف مؤمنين بيان شده كه عبارت است از : 1 - ترسيدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، 2 - زيادشدن ايمان در اثر استماع آيات خدا، 3 - توكل، 4 – رابطه با خالق و بپا داشتن نماز، 5 – رابطه با خلق خدا و انفاق از آنچه كه خدا روزى فرموده. چنانكه معلوم است، يكي از صفات مؤمنين توكل بر خدا برشمرده شده است، و همچنین اين نكته را بيان میکند، كه ايمان چگونه زمينه ساز توکل بندگان بر خدای سبحان میشود. آري وقت قلب انسان در هنگام ذکر خدا متأثر شد و تکان خورد، ايمان انسان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ريشه دواندن در دل مىكند، و در اثر سير در آيات داله (يعني آيات كه بر وجود و صفات خداى تعالى دلالت میکند) و همچنين آياتى كه انسان را به سوی معارف حقه رهبرى مىكند، در دل شاخ و برگ مىزند، به طوری كه هر قدر مؤمن بيشتر در آن آيات سير و تأمل كند ايمانش قوىتر و زيادتر مىگردد، تا آنجا كه به مرحله يقين برسد. وقتى ايمان انسان زياد گشت و به حدى از كمال رسيد كه مقام پروردگارش را و موقعيت خود را شناخت، و به واقع مطلب پى برد، و فهميد كه تمامى امور به دست خداى سبحان است، و او يگانه ربى است كه تمام موجودات به سوی او بازگشت مىكنند در اين موقع بر خود حق و واجب مىداند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامى مهمات زندگى خود وكيل خود گرفته به آنچه كه او در مسير زندگیاش مقدر مىكند رضايت داده و بر طبق شرايع و احکامش عمل كند، اوامر و نواهيش را بكار بندد.(38)
خداوند متعال در سوره فرقان پيامبرش را دستور به توكل میدهد و میفرماید : « وَ تَوَكلْ عَلى الْحَىِّ الَّذِى لا يَمُوت وَ سبِّحْ بحَمْدِهِ وَ كفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً، (39) در این آيه شريفه قرآن بجاي « توكل علي الله...» «توكل علي الحي الذي...» فرموده و خداوند سبحان را متصف به « الحي الذي لايموت » نمود در واقع علت حكم را بيان نموده است يعني خداوندي كه زنده و جاويد است و از او چيزي فوت نمیشود، شايسته براي توكل است تنها او میتواند وكيل باشد(40). با اين بيان قرآن معلوم میشود، كه توجه و اعتقاد به جاودانگي خداوند وحيّ بودن اوكه هرگز نمیمیرد، زمينه براي توكل و اعتماد انسان به خدا میشود، و هرانساني عاقل اگر بخواهد وكيل و تكيه گاهي براي خود انتخاب كند، كسي را انتخاب میکند كه از هر جهت بتواند كارهاي متوكل را به خوبی انجام بدهد و قدرت بر آن داشته باشد، پس چه بهتر از خداوندي كه زندة جاويد است و ذرة نقص وكمبود در وجود و قدرتش تصور نمیشود، انسان او را وكيل خود قرار داده و بر او اميد و اعتماد داشته باشد.ذيل آيه شريفه، جمله « وَ كفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً » زمينه و موجب ديگر توكل را به مانشان میدهد، و آن علم و آگاهي خداوند به احوال و اعمال بندگان است، معلوم است كه با حيات و علم روي هم رفته معناي و كالت تمام میشود ؛ چون و كالت همان طوركه متوقف برحيات وكيل است بر علم او نيز متوقف میباشد.(41) يعني وكيل واقعي كسي است كه زندة جاويد و از علم كافي برخوردار باشد ؛ تا نفع و ضرر و مصلحت و مفسدة موكل را درست تشخيص داده و براي انجام كارهاي او قيام نمايد، چنين كسي فقط خداوند متعال است كه وكيل و متصرف در اموربندگان خويش و آگاه به مصالح و مفاسد و منافع و مضره كه براي آنان پيش میآید، میباشد، و تنها اوست كه به گناهان بندگان، خبير است و دربارة آنان حكم میکند، بدون اينكه کوچکترین احتياجي به كسي داشته باشد كه او را ياري دهد پس تنها او شايسته توكل است.«در این آيه ( 58 سوره فرقان) و آيه بعدي به سه ركن (اساسي و سه زمينة ) توكل اشاره شده است : 1- زنده بودن آن هم زندة جاويدي كه هرگز نمیمیرد. 2 – دانا بودن، 3 – تصرف و قدرت داشتن. لفظ « حي » و «خبيرا» تعليل توكل هستند (يعني ) بايد به زندة دانا توكل نمود، علاوه بر زنده بودن و دانايي، بايد قدرت و تصرف هم داشته باشد كه آيه بعدي آن را بيان میکند»،(42) و میفرماید:« الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَسئَلْ بِهِ خَبِيرا،(43)همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز [= شش دوران] آفريد؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه كه از همه چيز آگاه است».موصول الذي به اصله اش صفت است براي جمله الحي الذي لايموت در آیه قبل (اين مطلب مشعر به عليت است يعني خداوندي كه خالق آسمانها و زمين است، شايستة توكل است و بايد فقط بر او اعتماد و اتكال انسانها باشد ) و با همين صفت، بيان در جمله« و توکل على الحى الذى لا يموت» تمام مىشود، چون و كالت همانطور كه متوقف بر حيات وكيل است، بر علم او نيز متوقف است، كه بيان شد و نيز متوقف بر سلطنت در حكم و تصرف نيز هست كه اين آيه متضمن آن است، چون در اين آيه داستان خلقت آسمانها و زمين و تسلط بر عرش را بيان مىكند.(44)
در سورة نمل قرآن دو صفت از اوصاف خداوند متعال را ياد آور شده میفرماید :« إِنَّ رَبَّك يَقْضى بینهام بحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ، (اى رسول ما) خداى تو (در قيامت) ميان اختلافات اين مردم حكم خواهد كرد كه او خداى مقتدر و داناست.» سپس قرآن مجيد دستور خداوند به پيامبرش را كه او را مأمور به توكل میکند چنين بيان میکند : « فَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ إِنَّك عَلى الْحَقِّ الْمُبِينِ، (45) پس تو بر خدا توكل كن كه تو البته بر حقّى و حقانيّتت بر همه آشكار است.» در این آيات دليل توكل را دو چیز شمرده : يكي قدرت و علم و آگاهی كسي كه انسان به او اعتماد و توکل میکند، و دیگر روشن بودن راهي كه انسان برگزيده است.(46) متصف كردن خداوند سبحان را به عزيز، يعني كسي كه هيچگاه مغلوب نمیشود، و به علیام، يعني كسي كه هرگز جهل و خطا در حکمش راه ندارد،(47)، و دارای احاطة علمي به كاينات است، بیانگر این نكته مهم است كه، خداي كه شأنش اين است يعني هم قدرت شكست ناپذیر دارد وهم علم و آگاهی نامحدود، شايسته براي توكل است. و کسی كه توجه به اين اوصاف الهي داشته باشد هيچ وقت به غیر او دل نخواهد بست و غیر او را تكيه گاه قرار نمیدهد.در سوره هود قرآن كريم میفرماید : « وَ للَّهِ غَيْب السمَوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكلْ عَلَيْهِ...(48)
در این آيه شريفه بعد از آنكه علم به غيب آسمانها و زمين را براي خداي سبحان بيان میکند [وقت خداوند متعال عالم به غيب آسمانها و زمين بود عالم به شهود آنها به طريق اولي خواهد بود] و اينكه تمام امور عالم به خدا باز گردانده میشود، دستور به پرستش خداي سبحان و توکل بر او داده میفرماید : « فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكلْ عَلَيْهِ» يعني خداوندي كه داراي علم به غيب و شهود است او را بايد پرستش كرد و بر او توكل نمود. چنانكه در تفسیر کاشف مینویسد : فاي(درفاعبده) براي تفريع بر ما قبلش است يعني: خداي كه داراي اين شأن است (كه عالم به غيب و شهود و مرجع تمام امور عالم میباشد و همه چيز براي اوست و به سوی او باز گشت میکند (انالله وانااليه راجعون ))(49) سزاوار و لايق پرستش و اعتماد و توكل است.(50) از اين بيان اين نكته به وضوح و خوبي بدست میآید كه توجه به عالم بودن خداوند متعال به همه چيز، زمينه ساز توکل واعتماد بر اوست.درماجراي حضرت شعيب (ع) و قومش میبینیم كه چگونه حضرت شعيب دربرابرقومش ايستادگي كرده وباتوكل بر خدا ازخودپايداري ومقاومت نشان میدهد، آري توجه به ربوبيت خداي سبحان و علم همه جانبة او، مستلزم توكل كردن بروي واستقامت و پایداری در برابر تهدیدات دشمنان است. دليل توكل كردن شعيب وپيروانش بر خدای سبحان توجه داشتن آنهااست به علم مطلق داشتن خداوندبرهمه چيز. (51)قرآن مجيد در حکایت ازحضرت شعيب چنين میفرماید : «...وَسِعَ رَبُّنَا كلَّ شىْءٍ عِلْماً عَلى اللَّهِ تَوَكلْنَا...(52)، علم پروردگار ما، به همه چيز احاطه دارد. تنها بر خدا توكل كردهایام». بر استی كه خداوندمتعال به دليل آگاهي مطلقش برهستي، تنها موجودي است كه شايستة توكل واتكاء مي با شد، غيراوجهل محضند اگرچيزي دارند هم ازاوست وازجانب اوافاضه شده وازپرتوعلم بي نهايت اومستفيض گرديده.
شكي نيست كه سرنوشت ما تا آنجا كه با كار و كوشش و تلاش ما مربوط است به دست خود ما است و آيات قرآن نيز با صراحت اين موضوع را بيان مىكند مانند:« و ان ليس للانسان الا ما سعى (54)»، و«كل نفس به ما كسبت رهينه(55)» و آيات ديگر. هر چند تأثیر تلاش و كوشش نيز از سنن الهى و به فرمان اوست، ولى در بيرون دايرة تلاش و كوشش ما و آنجا كه از حريم قدرت ما خارج است، دست تقدير تنها حكمران است، و آنچه به مقتضاى قانون عليت كه منتهى به مشت و علم و حكمت پروردگار مىشود مقدر شده است انجامپذير خواهد بود.(56) منتها افراد با ايمان و خداپرست كه به علم و حكمت و لطف و رحمت او مؤمن هستند همه اين مقدرات را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان مىدانند، و هر كس بر طبق شايستگيهائى كه اكتساب كرده است مقدراتى متناسب آن دارد. وقت انسان اين توجه و اعتقاد را پیدا کرد كه هر چیزی كه به انسان میرسد از خیر و شر، صحت و مرض، عزت و ذلت، غناء و فقر، حيات و ممات و... از طرف خدا ست، و هر چیزی كه از طرف خدا به انسان برسد طبق حكمت كه دارد به صلاح بندگان خواهد بود، به اين نتيجه میرسد که بايد به او توکل و اعتماد کرد و به مقدرات او راضی بود. قرآن مجید در این زمينه خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) كه براي منافقين بگويد، چنين میفرماید : « قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلا مَا كتَب اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَاَ نا وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ، (57) هيچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است همان خدائى كه مولاى ما و سرپرست حكيم و مهربان ما است و جز خير و صلاح ما را مقدر نمىدارد، افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند. آري افراد با ايمان و خداپرست كه به علم و حكمت و لطف و رحمت او مؤمن هستند همة اين مقدرات را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان مىدانند، و هر كس بر طبق شایستگیهایی كه كسب كرده است مقدراتى متناسب آن دارد. با این بينش و اعتقاد تن به ولايت خداي سبحان كه مولا و ولی مؤمنان است داده و تنها به او عشق مىورزند و از او يارى مىطلبند و سر بر آستان او مىسايند و تكيه گاه و پناهگاهشان كسى جز او نيست.ابوالفتوح رازي در تفسیرش ذيل اين آيه شريفه به نقل از حسن بصري مینویسد كه : « مراد آن است كه کارها مهمل نيست بلكه راجع است به مدبري حكيم كه كارها به تدبیر و حکمت او صورت میگیرد، آنچه خواهد بودن از نیک و بد در لوح محفوظ بنويسد تا اعلام باشد فرشتگان را و لطف باشد مرايشان را، اوست كه خداي ما و مدبر کارم است و ما بندگان اوئيم منفعتي كه به ما میرسد از اوست و مضرتي كه از ما دفع میشود به لطف و عنايت و خواست اوست (بنابراين با توجه به اين اوصاف و نکات كه بيان گرديد و اینکه مقدرات تمام امور از خیر و شر بدست خداي سبحان است ) ما بروی توكل کردهایم، و مؤمنان بايد كه بر خدای تعالي توكل كنند(58)». بدينگونه نقش توجه به مقدرات الهي روشن گرديده و زمینه ساز بودن توكل بر خدا را بيان میکند.در داستان حضرت یعقوب و پسرانش چنانكه قرآن اشاره دارد، میبینیم كه حضرت يعقوب (ع) بعد از آنکه سفارشات به فرزندانش میکند، انگشت روي اين نكته میگذارد كه هرچه از سوی خداي سبحان مقدر شده و حتمی گرديده نمیشود برطرف ساخت و حکم و فرمان تنها از آن اوست. سپس سخن از توکل در میان آورده ضمن اينكه توكل خودش را بر خدای سبحان بيان میدارد، تمام صاحبان مقام توكل را دستور به توكل بر خدا میدهد. قرآن كريم اين مطلب را از زبان حضرت يعقوب (ع) چنين بيان میکند :« وَ قَالَ يَابُنَىَّ لا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْواَبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَ مَا أُغْنى عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شىْءٍ إِنِ الحُْكْمُ إِلا للَّهِ عَلَيْهِ تَوَكلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُتَوَكلُونَ،(59)و گفت:اى پسران من (سفارش مىكنم كه چون به مصر برسيد) همه از يك در وارد نشويد بلكه از درهاى مختلف درآييد و (بدانيد كه) من در برابر (قضا و قدر) خدا هيچ سودى به حال شما نخواهم داشت، كه فرمانروايى عالم جز خدا را نيست، بر او توكل كردم و بايد همه صاحبان مقام توكل هم بر او اعتماد كنند.» در تفسیر کاشف در ذیل اين آيه شريفه میگوید : « واژه « حكم » كه در این آيه آمده، حكم خداوند بر حلال و حرام اطلاق میشود كه از آن تعبیر به حكم شرعي میشود و همچنین (ایضاً)« حكم » بر قضا و قدر الهی كه از آن فراري نيست براي انسان، نیز اطلاق میشود. سياق آيه بر این دلالت دارد كه در این جا همین قضا و قدر الهی مراد باشد، بنابراين معني آيه اين میشود که من ناصح و خیرخواه شما هستم ولکن اين حرص و ولع كه من بر شما دارم و نصيحت كه به شما میکنم از قضا و قدر الهي بي نياز نمیکند. غرض حضرت يعقوب اين است كه براي فرزندانش بيان كند كه انسان نبايد تنها به عمل و ايمان اعتماد كرد بلكه انسان بايد دركنار عمل و تلاش متوكل برخدا بوده و اعتقاد به اين داشته باشد كه فقط او مدد میرساند و ياري میکند و لذا فرمود:« عَلَيْهِ تَوَكلْت وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُتَوَكلُونَ » يعني من مؤمن و متوكل برخدا هستم نه بر غير او و هر كس كه ايمان به خدا دارد بايد چنين باشد (يعني در کنار ایمان داشتن متوكل برخدا نيز باشد) ».(60) از اين بيان به خوبی استفاده میشود كه توجه به مقدرات و قضا و قدر الهي چگونه زمينه ساز توکل برخدا شده و در سايه آن انسان به اطمينان خاطر و آرامش دست پيدا میکند.
اگر انسان توجه و اعتقاد به اين داشته باشد كه خالق و آفريدگار زمين و آسمان با آن وسعت و پهناوري كه دارد و آنچه كه درآسمانها و زمين است، خداوند متعال است و همچنین توجه به حاكميت انحصاري و سلطة او بركل هستي داشته باشد زمينه و موجب میشود كه انسان اميد و اعتمادش تنها بر خدا باشد(91)، و فقط بر او توكل و اتكاء نمايد، قرآن مجيد میفرماید:«اللَّهُ خَالِقُ كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ (92)، خداوند آفريدگار همه چيز و حافظ و ناظر بر همه اشيا است.» و تدبير امور عالم و حفظ و نگهداري آن بدست كسي است كه آن را آفريده، بنابراين در همه حال بايد به او پناه برد(63) و بر او توكل كرد و اوست كه حافظ و ناظر بر همه اشيا میباشد و از اين جهت سزاوار توكل و اعتماد کردن است.بنابراين توجه به صفات خداوند از جمله به خالق و آفريدگار بودن او، اين بينش را براي انسان ايجاد میکند و زمینه را فراهم مي سازدکه تنها بر او توکل داشته باشد، و در گرفتاری و مشكلات زندگي به او رو آورده و از او كمك و استمداد طلب نمايد، چنانكه اين مطلب از آیه 123 سوره مباركه هود كه میفرماید : « وَ للَّهِ غَيْب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكلْ عَلَيْهِ...،
و هر چه در آسمانها و زمين پنهان است همه براى خداست و امور عالم همه به خدا بازگردانده مىشود (و به دست قدرت اوست)، او را بپرست و بر او توكل كن» استفاده میشود ؛ چون بعد از آنکه علم به غيب آسمانها و زمین را براي خدا بیان میکند و اینکه امور عالم تحت حاكميت اوست و به او بازگردانده میشود، با فاء تفريعيه دستور به پرستش خداوند میدهد، و توکل بر او را متفرع برما قبل میکند يعني خداوند كه داراي چنين قدرت و حاكميت و شأن و جلال است، پس او فقط سزاوار پرستش و اعتماد و توکل كردن است، نه غیر او.64)
همچنين توجه به حاكميت انحصاري و تسلط كامل خداوند بر تمام هستي و موجودات، زمينه ساز توکل بر خدا میباشد، اين مطلب را از ماجراي حضرت هود (ع) و قومش به خوبی میتوان استفاده كرد ؛ چون بعد از آنکه هود در برابر سركشي و طغيان گري هاي قومش ايستادگي و مقاومت از خود نشان داد، و اين نكته را گوشزد كرد كه اين راه پرخطر را با توكل بر خدا میپیماید، سپس روي ربوبيت و حاكميت و قاهرت خداوند انگشت گذاشته و به اين نكته اشاره دارد که خداي كه پروردگار و مدبر من و شما بلكه پروردگار کل هستي است، شايستة توكل كردن است و من هم بر او توكل کردهام، قرآن كريم اين ماجرا را چنين بيان میکند :« إِنى تَوَكلْت عَلى اللَّهِ رَبى وَ رَبِّكم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِيَتهَا...(65) (هود گفت) من، بر «الله» كه پروردگار من و شماست، توكل كردهام! هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد».كلمه دابه به معناى هر جنبنده و جاندارى است كه روى زمين حركت و جنبشى دارد، و شامل تمامى حيوانات مىشود(از طیور و وحوش و حشرات و انعام وجن و انس و ملک )، و گرفتن به ناصيه ( موى جلوى سر ) كنايه است از كمال تسلط و نهايت قدرت.(66) پس اين تعبیر که قرآن در حکایت از هود میکند عبارت است از آنکه خداوند مالك و قادر بر هود و قومش و تمام جنبندگان است و تعبیر با واژه «ناصيه » براي آن است كه نهايت تسلط و حاکمیت خداوند را بيان كند، و کسی را كه ناصیهاش را بگيرد در نهایت مذلت و مقهوری خواهد بود،(67) و کمترین تاب مقاومت و مقابله را ندارد. به راستی كه چنين خداي، شايستة توكل كردن است، از جهالت محض است كسي كه بر غیر او توكل واميد و اعتنا داشته با شد ؛ زيرا غیر او هر که باشد ناصیهاش بدست خداست و خدای سبحان حاكم و قاهر بر اوست.
آياتي متعدد، از ارتباط تنگاتنگ توجه انسان به وحدانيت خداوند، و توکل بر او حکایت میکند، ازجمله در 5 آيه شريفه (68)در کنار توجه دادن به وحدانيت و یگانگی خداوند، به يكي از مشتقات ماده توكل اشاره شده است، اين مطلب بيان گر این نكته میتواند باشد، كه توجه و التفات به توحید و یگانگی خداي سبحان، توكل بر او را در پی دارد و موجب میشود كه انسان فقط بر او اعتماد و اتكاء داشته باشد.اينك به بعضي از آن آيات اشاره میشود، از جمله آنها اين آيه است :« اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ، (69) خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست، و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند».باتوجه به اين كه در این آيه شريفه روي وحدانيت و یگانگی خداوند تكيه شده است، و با نظر به اينكه آفريدگار و آن ذات يگانه و يكتا كه همان« الله »باشد مستجمع جميع صفات كماليه و واجب الوجوب است، بنابراين اهل ايمان و پيروان و دانشجويان مكتب پر بار قرآن كه معتقد به اصول توحيد و به صفات كبرياي او هستند، بايد امورخود را به ساحت او وا گذاركرده و بر او توكل نمايند، و در برابر اراده و خواست او، اراده و خواستهای نداشته باشند، و ارادة او را به حسب عقيده و عمل جوارحي اجرا نمايند.اين آيه شريفه يكي ازشعار اهل ايمان را كه توكل باشد معرفي نموده، يعني لازم ذاتي عبوديت و اعتقاد به توحيد آنست كه، مؤمنان بايد پروردگار يكتا را وكيل و ولی خود اتخاذ نموده و اراده نكنند از فعل و ترك، جز آنچه را كه پروردگار از آنها خواسته و ارادة شان را تابع ارادة قاهره نمايند(70).از آنجا كه در آیه قبل دستور به اطاعت از خدا و رسولش را میدهد، اين آيه ضمن بيان علت آيه قبلي، با این بيان كه دستور به اطاعت از الله بدين جهت است كه غير از او ديگر معبودي قابل پرستش و لايق اطاعت وجود ندارد، لزوم توكل بر خدای يگانه را نيز گوشزد مینماید، يعني حالا كه جز الله معبودي نيست، پس بايد به او اعتماد و توكل نمود و فرمودههایش را اطاعت كرد.(71) در سوره توبه نيز بعد از توصيف خداوند به وحدانيت و یگانگی، موضوع توكل بر او مطرح میشود، قرآن كريم چنين میفرماید :«فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسبىَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكلْت وَ هُوَ رَب الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، (72) اگر آنها (از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا كفايت مىكند ؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ بر او توكّل كردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است !»با در نظر داشت اين نكته كه در همين آيه به ربوبيت خداي سبحان نيز اشاره شده است، يعني توكل شايستة كسي است كه يكتاي بي همتا و رب و مدبر عالم هستي میباشد، و از جمله اصول توحيد و اعتقاد به يگانگي و ربوبيت خداوند آنست كه بر خدای كه پروردگارعالمين است، بايد اعتماد و توکل نمود ؛ زيرا سبب حقيقي و مؤثر اصلي او است كه نيروي تأثير را در اسباب طبيعي قرار داده و اثرگذاري آنها به اراده و خواست او است ؛ چون مدبر و خالق هستي خداي سبحان است. (73)
در این زمينه نيز آيات زيادي از قرآن كريم، توجه به صفات ربوبيت خداوند متعال را زمينه ساز توکل بر او بيان میکند، حدود 18 آيه میباشد،(74) كه در این آيات اشتقاقات ماده توكل با صفات ربوبيت خداوند ذكرگرديده، بگونةكه قبل از اين صفت و يا بعد از آن يكي از مشتقات ماده توكل آمده است. نکتهای كه در اينجا حايز اهميت است اينكه : توجه به ربوبيت خداوند متعال، انسان را با مربي و معلم و کسی كه براي انسان نعمت وجود را عنايت فرموده، و او را تربيت نموده است، بيشتر آشنا ساخته و راه اتكال و ارتباط انسان با خدا را فرا روي افراد بشر قرار میدهد.يكي از آياتي كه ارتباط عميق بين توجه انسان به ربوبيت خداي سبحان، و توکل بر او را بيان میکند اين آيه است، كه میفرماید: «... ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبى عَلَيْهِ تَوَكلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب(75) » در این آيه خداوند متعال از قول پيامبرش میفرماید : اين است خداوند پروردگار من با این اوصاف كماليه (كه در آیات قبل ذكرگرديده است ) و با صفت ربوبيت و مدبرت كه بر عالم تكوين دارد، به همين دليل من او را ولي و ياور خود برگزيدهام،و بر او توكل كردم و در هر واقعهاى كه در طول زندگى با آن روبرو مىشوم، به حكم خدا رجوع مىكنم (كه همان انابه است ).
ربوبيت تكويني وتشريعي خداوند
قابل توجه اين كه جمله «ذلكم الله ربي »اشاره به ربوبيت مطلقه خداوند يعني مالكيت توام با تدبيردارد، و ربوبيت داراي دوشاخه است: شاخه تكويني كه به اداره نظام آفرينش باز میگردد، و شاخه تشريعي كه بيانگر احكام و وضع قوانين و ارشاد مردم به وسیله سفيران الهي است(76). بر این اساس و با توجه به ربوبيت خداي سبحان، مساله توكل مطرح شده است، كه بيان گر این نكته میتواند باشد: با درنظر داشت ربوبيت مطلقه خداي متعال چه درتكوينيات و در چه در تشریعیات، شايستگي او براي توكل و واگذاري كارها به او، براي هر مؤمن واقعي و معتقد به ربوبيت خداوند، معلوم و مبرهن میگردد. آيه بعد مىتواند دليل ديگري بر مقام ربوبيت و شايستگى او براى توكل و انابه باشد، چنانكه مىفرمايد :« فَاطِرُ السمَوَاتِ وَ الأَرْضِ...(77) » او است كه آسمانها و زمين را به وجود آورده است ». يعني چنين كسي لايق ربوبيت و شايستة توكل كردن است.پس معلوم شد كه چگونه توجه به ربوبيت خداي سبحان زمینهای توكل بر او را فراهم میکند، و معناي آيه تقريبا اين میشود كه من به خاطر آنكه غير از خدا رب و ولى تدبيرى ندارم، لاجرم در همه امور زندگيم به او رجوع مىكنم، هم در تكوين و هم در تشريع، و در تمام امور توكلم بر خداست.(78) آيه ديگري كه به خوبی و روشني مدعاي ما را به اثبات میرساند، در سورة مزمّل است كه میفرماید :« رَب المَْشرِقِ وَ المَْغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتخِذْهُ وَكِيلاً (79)، همان پروردگار مشرق و مغرب كه معبودى جز او نيست، او را وكيل و حافظ و ياور خود انتخاب كن». در این آيه شريفه ربوبيت و یگانگی خداي متعال را در كنار هم مورد توجه قرار داده، و سپس دستور میدهد به اينكه خداي را كه رب و مدبر عالم هستي و يگانه و بي همتا است، او را وكيل و حافظ و ياور خود انتخاب كن.فاي در«فاتخذه» براي تفريع است و جمله متفرع صدر آيه است، يعني (خداي كه داراي اين اوصاف است ) او را كارساز خود بدان و به فرمانش عمل كن تا تلاش تو را واسطه سعادت تو گرداند(80). در این آيه شريفه كه قرآن میفرماید : فاتخذه وكيلا، يعني خدا را در همه امورت وكيل بگير، علامه طباطباي(ره) در تفسيرگرانسنگ الميزان ذيل آيه شريفه مینویسد : « وكيل گرفتن به اين معناست كه انسان غير خودش را در جاى خود بنشاند، به طورى كه اراده او به جاى اراده آدمى كار كند، و عمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اينكه انسان خداى تعالى را وكيل بگيرد، به اين معني است كه آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امور خارجى و حوادث عالم، به اينكه نه براى خودش و نه براى هيچ يك از اسباب ظاهرى استقلال در تاثير قائل نباشد، چون در عالم وجود، هيچ مؤثرى ( به حقيقت معناى تاثير ) به جز خدا وجود ندارد».(81) آري چگونه انسان بر او توكل نكند، و كار خويش را به او نسپارد، در حالى كه در پهنه جهان هستى غير از او حاكم و فرمانروا و منعم و مربّى و معبودي نيست، اوست كه مشرق و مغرب عالم، يعنى مجموعه جهان هستى در زير سيطره حكومت و ربوبيت او قرار دارد، و تنها معبود شايسته پرستش او است.
فصل سوم : وجوب وانحصارتوكل در قرآن
1.ضرورت توكل بر خدا
قرآن كريم میگوید هر مؤمني كه چهرة جانش را به سوی خدا متوجه كند و بر او اعتماد ( و توکل داشته با شد و در زندگي تكيه گاهش فقط خدا باشد)، به دستاويزي ناگسستني تمسك جسته است:« فَمَن يَكْفُرْ بِالطغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاانفِصامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمِيعٌ علیام (88)،كسى كه به طاغوت [= بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست»، اما كسي كه برغير خدا تكيه كند به تار عنكبوت چنگ زده است (كه سستترین و بي پایهترین تكيه گاه میباشد) :« مَثَلُ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكبُوتِ اتخَذَت بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لبت الْعَنكبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(89) مثل حال آنان كه خدا را فراموش كرده و غير خدا را به دوستى و سرپرستى برگرفتند (در سستى و بىبنيادى) حكايت خانهاى است كه عنكبوت بنياد كند و اگر بدانند سستترين بنا خانه عنكبوت است».(90)آري متوكل راستين كسي است كه اتكا و اعتمادش به خداي سبحان باشد، و ارادة خدا را بر ارادة خويش ترجيح داده، و مطيع و فرمان بردار او باشد ؛ يعني به دين و احكام الهي عمل كند و خواستههای خداوند را كه به مصلحت بندگان است، بر خواستههای خودش كه معمولا از سر هوسراني و لذت طلبي نشأت میگیرد مقدم دارد.
خداي سبحان در آیات متعدد از کتابش با تعبیر« الله فليتوكل المؤمنون »، و يا با تعبير« و توکل علي الله » (درحدود 9 آيه با این تعبير، امر به توكل برخدا شده است(91 )، مؤمنان به خدا و به ما جاء به النبي(ص)، و متدينان به دين مقدس اسلام را، دستور به توكل بر خودش میدهد، و به دينسان لزوم و وجوب توكل بر ذات احديت را گوشزد میفرماید ؛ زيرا در این گونه تعابير از صيغه امر استفاده شده است يعني لایم كه در فعل فليتوكل بكار برده شده لایم امراست، همچنين توكّل (به تشدید وفتح كاف) فعل امراست، و در علم اصول اين مطلب ثابت شده است كه امر دلالت بر وجوب میکند، بنابراين وجوب و لزوم توكل بر خدای سبحان، از اين گونه تعبيرخداوند در مورد توكل، قابل استفاده است، چنانكه بعضي از مفسرين نيز به اين نكته اشاره دارد، صاحب تفسير اثني عشري در ذیل آية 85 سوره يونس كه میفرماید :« وَ قَالَ مُوسى يَاقَوْمِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكلُوا إِن كُنتُم مُّسلِمِينَ »، میگوید :« آيه شريفه مفيد بيان وجوب توكل بر خدای تعالي است، يعني وقت نزول شدت ومحنت بايد بر او توكل كرد، و تسلیم امر حضرت عزت شد، و معتمد به حسن تدبيركبريائي او بود»(92). همچنين در ذیل آية 51 سوره توبه، درتفسيراطيب البيان به وجوب توكل بر خدا تصريح كرده و مینویسد:« مؤمن حقيقي واجب است،كه بر خدا توكل كرده، و امور را به او واگذاركند كه مرتبه سوم توحيد است(93). با توجه به اين گفتار، از اين آيات علاوه بر انحصار توكل بر خدا، وجوب توكل بر او را نيز میتوان استفاده كرد.فخررازي از دانشمندان و مفسران مشهور اهل سنت، در ذیل همين آيه عبارتي میآورد كه، نيز در موضوع محل بحث صراحت دارد، او درتفسيركبيرش بعد از ذكر اين قسمت از آیه « وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ » مینویسد : معنايش اين است كه خداوند متعال با رحمت عظيم و فضل و احسان كثيري كه دارد، پس واجب است كه شخص مؤمن توكل و اعتماد نكند مگر بر او، و چشم طمع از همه جا ببرد مگر از فضل و رحمت او، به جهت اينكه قول خداوند متعال كه فرمود :« وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ »، مفيد حصر است(94)، يعني مؤمنين بايد تنها بر خدای سبحان توكل نمايند نه بر غیر او.علامه طباطباي درتفسيرآيه 13 سوره تغابن، با توجه به اينكه در آیه قبل سخن از وجوب اطاعت خدا و رسولش در میان بوده، بعد از آنکه دليل وجوب اطاعت خدا و رسولش را تبيين میکند، چنين میگوید : پس اطاعت خداى تعالى در آنچه براى بندگانش تشريع كرده، و در متعلقات آن، خود نوعى از توكل بر خدا است، و چون اطاعت خدا براى هر خداشناس و مؤمن به خدا واجب است، پس توكل بر او نيز بر مؤمنين (واجب و) لازم است، و مؤمنين هم بايد بر او توكل كنند و هم اطاعتش را گردن نهند، و اما كسى كه او را نمىشناسد، و به او ايمان ندارد، اطاعت هم ندارد(95).
2.ادله انحصارتوكل بر خدا در قرآن
با توجه به كليات و فصول سه گانه اي كه مقالهای حاضر در قالب آن نگاشته شده است، به خوبي نكات ذيل براي ما اثبات میشود:
1 ) حقيقت توكل يعني اميد وار بودن به قدرت لايزال خداوندي و وا گذاري كارها به او و اعتماد قلبي تنها بر وكيل كه او خداي سبحان است، و قطع اميد از مخلوقات كه فقر محضند و چيزي از جانب خود ندارند.
2 ) شناخت و معرفت انسان نسبت به خداوند متعال، هر قدر بالاتر برود به همان اندازه درجهای توكل انسان بالمی رود، مثلاتوجه انسان به علم، قدرت، حاكميت، وحدانيت، خالقت، ربوبيت خداوند راه را براي بر قراری ارتباط هرچه محکمتر با خداوند و توکل بر او هموار میکند.
3 ) ضرورت و انحصارتوكل بر خدا، يكي ديگر از مقولههای است كه با توجه به آيات كه سخن از توکل میگوید به آن پي میبریم، يعني بايد توكل تنها بر خدا باشد، غيرخدا هركس و هرچه با شد محتاج اويند، و از خودشان چيزي ندارند.
پي نوشت ها :
1. مصري، محمدبن مكرم ا بن منظور، لسان العرب، دارلسان العرب، ماده وكل.
2. طريحي، شيخ فخرالدين، مجمع البحرين، چاپ دوم، 1367 شمسي، ناشر،دفترنشرفرهنگ اسلامي ص546
3. الاصفهاني، راغب، مفردات الفاظ القرآن الكريم، ماده وكل.
4. نراقي، ملااحمد، معراج السعاده، ص758.
5. شبر، عبدالله، الاخلاق، ترجمه محمد رضا جباران، ص 423 باكمي تلخيص.
6. طباطباي، سيدمحمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقرموسوي همداني، ج 11، ص 296.
7. جوادي آملي، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظيم وويرايش علي اسلامي، ج 11، ص 375، به نقل ازشرح منظومه، بخش حكمت، مقصد هفتم، ص 352.
8. مولي محسن فيض كاشاني، محمدبن مرتضي، راه روشن (ترجمه المحجه البيضاءفي تهذيب الاحياء) ترجمه محمد صادق عارف، ج 7، ص 500.
9. شيخ طوسي، محمد بن حسن ( م 460 )، التبيان، ج 5، ص 234.
10. بحار، ج 68، حديث 23.
11. آمدي، عبدالواحد(م510 ه ق )، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمد علي انصاري، ح 1922، ص 120.
12. بحار، ج 71، ص 156.
13. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، مترجم حميد رضاشيخي، ح 23011، ص 7186.
14. بحار، ج 70، ص 142.
15. سوره طلاق، آيه 3.
16. راه روشن ( ترجمه كتاب المحجة البيضاء ) ج 7، ص 470.
17. امام خميني، روح الله، شرح چهل حديث، ص 215.
18. همان، ص 216.
19. اقتباس ازمعراج سعاده، ص 786، باتلخيص واضافات.
20. طيب، سيدعبدالحسين، اطيب البيان في تفسيرالقرآن، بنياد فرهنگ اسلامي ، ج 13 ص118
21. غزالي طوسي، امام محمد، كيمياي سعادت، تصحيح احمد آرام، ج2، ص931، باتلخيص .
22. سورههای كه درآنها اين گونه خطاب آمده است قرارذيل است :
آل عمران / 122، 160. مايده / 11. توبه / 51. ابراهيم / 11. تغابن / 13. مجادله / 10.
ديگرآياتي كه ايمان را زمينه ساز توكل بيان میکند ازاين قراراست :
آل عمران /171 و173. مايده / 23. انفال / 2. يونس / 84. نحل / 99. عنكبوت / 58 و 59. شوري / 36. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 289.
23. مكارم شيرازي، ناصر وجمعي ازفضلاء ودانشمندان، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 279 .
24. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ترجمه ، ج 3 – 4، ص 584.
25. آل عمرا ن، آيه 173.
26. كيمياي سعادت، ج 2 ، ص 931.
27. قرائتي، محسن، تفسيرنور، ج 12، ص 166.
28. هاشمي رفسنجاني، اكبر، تفسيرراهنما، ج 3، ص183.
29. لفظ وكيل 24 باردرسوره هاي ذيل درقرآ ن وارد شده : آل عمران / 173 – انعام / 66، 102 و 107 – يونس / 108 – هود / 12 – يوسف / 66 – قصص / 28 – زمر / 41 و 42 – شوري / 6 – نساء / 81، 109، 132 و 171 – اسراء / 2،54، 65، 68 و 86 – فرقان / 43 – احزاب / 3 و 48 – مزمل / 9 -. در 14 مورد ازاين موارد وصف خداوند قرارگرفته است. سبحاني، جعفر، منشورجاويد، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1383،ج 2، ص 387.
30. آل عمران، آيه 173.
31. التبيان، پيشين، ج 3، ص 52.
32. يونس، آيه 84.
33. ترجمة الميزان ج : 10 ص : 167
34. ترجمه مجمع البيان ج11 – 12 ص 285
35. همان ج 11،ص 340.
36. اطيب البيان، ج4، ص318.
37. انفال،آيه 2 – 3.
38. ترجمة الميزان، ج 9، ص 11.
39. فرقان، آيه 58.
40. ترجمه الميزان، ج 15، ص 321.
41. همان، ص 321.
42. قرشي، سيد علي اكبر، تفسيراحسن الحديث، ج 7، ص 298
43. فرقان، آيه 59.
44. ترجمه الميزان، ج 15، ص 321.
45. نمل، آيه 79.
46. مكارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، ج 15، ص 542.
47. ترجمه الميزان، ج 15،ص 558.
48. هود، آيه 123.
49. بقره، آيه 156، يعني: ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمىگرديم.
50. مغنيه، محمد جواد، التفسيرالكاشف، ج4، ص 281.
51. تفسيرنور، ج 4،ص 120
52. اعراف، آيه 89.
53. هاشمي رفسنجاني ، اكبرومحققان مركزفرهنگ ومعارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج 9، ص 290.
54. نجم، آيه 39. يعني انسان بهرهاى جز سعى و كوشش خود ندارد.
55. مدثر، آيه 38. يعني هر كس در گرو اعمال خويش است.
56. تفسير نمونه ج : 7 ص : 444.
57. توبه، آيه 51.
58. شيخ ابوالفتح رازي، جمال الدين، تفسيررَوْح الجِنان ورُوحُ الجَنان، ج 4، ص 82.
59. يوسف، آيه 67.
60. تفسيركاشف، ج 4، ص 338.
61. فرهنگ قرآن، ج9، ص290.
62. زمر، آيه 62.
63. تفسيرنمونه، ج 19، ص544
64. تفسيرالكاشف، ج 4، ص 281.
65. هود، آيه 56.
66. ترجمه الميزان، ج 10، ص 449.
67. تفسيرابوالفتوح رازي، ج 6، ص 287.
68. آياتي كه درمتن به آنها اشاره شد در سورههای ذيل است : انعا م / 102 – توبه / 129 – رعد / 30 – تغابن / 13 – مزمل / 9 . همان، ص 294.
69. تغابن، آيه 13.
70. حسيني الهمداني، محمد، انواردرخشان درتفسيرقرآن، ج 16، ص 410
71. تفسيراحسن الحديث، ج 11، ص 194.
72. توبه، آيه 129.
73. انواردرخشان درتفسيرقرآن، ج 8، ص149.
74. آياتي مزبوردرسوره هاي ذيل آمده است : انعام / 102 – اعراف / 89 – انفال / 2 – توبه / 129 – يونس / 85 – هود / 56 – هود / 123 - رعد / 30 – نحل / 42 – نحل / 99 – اسرا ء / 65 – شعراء / 62 – نمل / 78 و 79 – عنكبوت / 59 – شوري / 10 – شوري / 36 – ممتحنه / 4 – مزمل / 9. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 291.
75. شوري، آيه 10.
76. تفسير نمونه ج : 20 ص : 365.
77. شوري، آيه 11.
78. ترجمه الميزان، ج 18، ص 32.
79. مزمل، آيه 9.
80. احسن الحديث، ج 11 ص 398.
81. ترجمه الميزان، ج 20، ص 103.
82. مزمل، آيه 9.
83. آل عمران، آيه 40، بدين گونه خداوند هر کاری راكه بخواهد انجام میدهد.
84. بقره، آيه 253، وليكن خدا هرچه مشيتش قرارگيرد خواهد كرد.
85. سوره طلاق، آيه 3، و هركس بر خدا توكل كند، كفايت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام مي رسایند، و خدا براي هرچيزي اندازهای قرارداده است.
86. مايده، آيه 1، خداوند هرچه بخواهد (و مصلحت باشد ) حكم میکند.
87. جوادي آملي، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظيم و ويرايش علي اسلامي، ج 11، ص 364.
88. بقره، آيه 256.
89. عنكبوت، آيه 41.
90. مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 365.
91. اين آیایت در سورههای ذيل آمده است : آل عمران / 159 – نساء / 81 – انفال / 61 – هود / 123 – فرقان / 58 – شعراء / 217 – نمل / 79 – احزاب / 3 و48.
92. حسيني الشاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد، تفسيراثني عشري، ج 5، ص 378.
93. تفسيراطيب البيان، ج 6، ص 237.
94. فخررازي، محمدبن عمر، التفسيرالكبير، (تفسيرفخررازي )، ج 3،ص410.
95. ترجمه الميزان، ج 19، ص 515.
96. آیایت مورد اشاره در سورههای ذ يل ذكرشده است : آل عمران/ 122 و 160 – مايده / 11 و 23 – اعراف / 89 – انفال / 2 – توبه / 51 و 129 – يونس / 71، 84 و 85 – هود / 88 – يوسف / 67 – رعد / 30 – ابراهيم / 11 و 12 – نحل / 42 و 49 – عنكبوت / 59 – زمر/ 38 – شوري / 10 و 36 – مجادله / 10 – ممتحنه / 4 – تغابن / 13 – ملك / 29. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 281.
97. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 295، به نقل ازتفسيرروح المعاني، ج 3، جزء 4، ص 69.
98. ترجمة الميزان، ج 11، ص 300.
99. تفسيركبيرفخررازي، ج 6، ص 290. تفسيراثني عشري، ج 5، ص 378.
100. همان ، ج 6، ص 486.
101. انواردرخشان درتفسيرقرآن، ج 8، ص 40.
102. تفسيراطيب البيان، ج 7، ص 71.
103. مايده، آيه 120، فرمانرواي آسمانها و زمین وهرچه درآنهاست خداي راست، واوبرهرچيزتواناست.
104. تفسيراطيب البيان، ج 7، ص 70.
1.قرآن كريم.
2.امام خميني، روح الله، شرح چهل حديث، چاپ سي وپنجم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشرآثارامام خميني، 1385.
3.الاصفهاني، راغب، مفردات الفاظ القرآن الكريم، تحقيق صفوان عدنان داوودي، چاپ پنجم، قم، ذوالقربي، 1384 ش، 1426 ه ق.
4.آمدي، عبدالواحد(م 510 ه ق )، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمد علي انصاري، ويرايش و تصحيح مهدي انصاري قمي، چاپ چهارم، قم، مؤسسه انتشاراتي امام عصر(عج)، 1385.
5.جوادي آملي، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظيم و ويرايش علي اسلامي، چاپ ششم، قم، مركزنشراسراء، 1385 ه ش.
6.حسيني الشاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد، تفسيراثني عشري، تهران، ميقات، 1364.
7.حسيني الهمداني، محمد، انواردرخشان درتفسيرقرآن، تهران، كتابفروشي لطفي،1380 ق.
8.شبر، عبدالله، الاخلاق، ترجمه محمد رضا جباران ، چاپ نهم، قم، مؤسسة انتشارات هجرت، 1382.
9.شيخ ابوالفتح رازي، جمال الدين، تفسيررَوْح الجِنان ورُوحُ الجَنان، تصحيح و حواشي ميرزا ابوالحسن شعراني، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، 1398 ه.
10.طباطباي، سيدمحمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقرموسوي همداني، چاپ بيست يكم، قم، دفترانتشارات اسلامي، 1385.
11.طبرسي، فضل بن حسن، تفسيرمجمع البيان، ترجمه آيات، تحقيق و نگارش علي كرمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.
12.طيب، سيدعبدالحسين، اطيب البيان في تفسيرالقرآن، بنياد فرهنگ اسلامي.
13.طريحي، شيخ فخرالدين، مجمع البحرين، چاپ دوم، دفترنشرفرهنگ اسلامي، 1367ش
14.شيخ طوسي، محمد بن حسن ( م 460 )، تفسيرالتبيان، تحقيق و تصحيح احمد حبيب قصيرالعاملي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
15.غزالي طوسي، امام محمد، كيمياي سعادت، تصحيح احمد آرام، چاپ دوم، مؤسسه انتشاراتي پروهان، 1385.
16.فخررازي، محمدبن عمر، التفسيرالكبير، (تفسيرفخررازي ) لبنان، بيروت، دارالاحياءالتراث العربي، 1429، ه ق، 2008 م.
17.قرشي، سيد علي اكبر، تفسيراحسن الحديث، چاپ اول، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 1366.
18.قرائتي، محسن، تفسيرنور، چاپ سوم، تهران، مركزفرهنگي درسهای ازقرآن، 1384.
19.مصري، محمدبن مكرم بن منظور، لسان العرب، بيروت، دارلسان العرب، ص 977 و978، ماده وكل.
20.مغنيه، محمد جواد، التفسيرالكاشف ، چاپ دوم، بيروت، دارالعلم للملايين، 1978م.
21.مكارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، چاپ پنجاهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1385.
22.مكارم شيرازي، ناصر وجمعي ازفضلاء ودانشمندان، اخلاق در قرآن، چاپ سوم، قم، مدرسه الامام علي بن ابي طالب (ع)، 1384.
23.مولي محسن فيض كاشاني، محمدبن مرتضي، راه روشن (ترجمه المحجه البيضاءفي تهذيب الاحياء) ترجمه محمد صادق عارف، 24.چاپ دوم، مشهد، بنيادپژوهشهاي اسلامي، 1379.
25.محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، مترجم حميد رضاشيخي، چاپ پنجم، قم، دارالحديث، 1384.
26.نراقي، ملااحمد، معراج السعاده، چاپ يازدهم، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1384.
27.هاشمي رفسنجاني ، اكبر و محققان مركزفرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1386.
28.هاشمي رفسنجاني، اكبر، تفسير راهنما، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 75 – 1373 ش.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}