سياست راهبردی آمريكا در مقابله با بيداری اسلامی


 

نويسنده:دكتر جواد منصوری*




 
پديده‌ی بيداری اسلامی كه با عبارات احيای اسلام، جنبش اسلامی و بينادگرايی مطرح می‌شود، حدود يك قرن است كه يكی از مسائل خاورميانه می‌باشد. پيروزی انقلاب اسلامی در ايران ابعاد بيداری اسلامی را بين‌المللی و شتاب و تأثیر شگرفی بر تحولات سياسی و فرهنگی داشته است.
دولت آمريكا برای تسلط خاورميانه به عنوان اولين گام در راستای تسلط بر جهان و اجرای استراتژی تك‌قطبی كردن جهان و خود را «قلدر محله كردن»؛ با سه هدف مشخص،‌ اقدامات خود را آغاز كرده است:
1.تسلط بر مراكز نفتی و دولتهای صاحب نفت برای تأمین هزينه‌های سلطه‌ی جهانی خود و جلوگيری از قدرت گرفتن دولتهای صادركننده نفت.
2. تأمين امنيت و سلطه‌ی اسرائيل و صهيونيسم بر خاورميانه كه بخشی از سياست مشترك جهانی آمريكا می‌باشد.
3. مهار و يا انحراف اسلام سیاسی و كنترل جنبش‌های اسلامی برای جلوگيری از نفوذ اين جريان به خارج از منطقه خاورميانه.
اگرچه اقدامات انجام شده برای سركوب موج گرايش به اسلام سياسی ـ انقلابی موفقيتی نداشته اما استحاله فرهنگی، غلبه‌ی تفكر سكولاريسم، نفوذ عوامل خود در مراكز‌ آموزشی، فرهنگی و رسانه‌ها و به راه انداختن جنگ روانی ـ تبليغاتی بر ضد اسلامو مسلمانان، تحت عناوين مبارزه با تروريسم، دفاع از حقوق بشر، نابودی سلاح‌های كشتار جمعی و هسته‌ای، برقراری دموكراسی،‌ برنامه راهبردی آمريكا در قرن 21 می‌باشد كه تلاش‌های زيادی در جهت اجرای آنها در جريان است و به اين دليل چالش‌های گسترده در منطقه وجود دارد.
ابتدای قرن چهاردهم نقطه‌ی آغاز تحول و حركت جديدی در جهان اسلام بود. اگرچه حركت مزبور كندوتا حدودی نامحسوس بود ولی به تدريج احيای حيات سياسی و اجتماعی مسلمانان و حضور آنان در صحنه‌های مبارزاتی و طرح گفتمان‌های حكومت دينی، عدالت‌خواهی،‌ استقلال‌طلبی،‌ اصطلاح بيداری اسلامی را در فرهنگ سياسی و بين‌المللی وارد كرد.
بيداری اسلامی كه در ابتدا بيشتر جنبه داخلی و مرتبط با مسائل اجتماعی مسلمانان داشت، پس از چند حركت سياسی بر ضد سلطه نيروهای خارجی و استعماری به موضوع مهم و حياتی دولت‌های بزرگ تبديل شد. با اجرای طرح‌های كوتاه‌مدت و بلندمدت توسط قدرتهای بزرگ استعماری، جريان بيداريو جنبش‌های اسلامی حدود يك قرن مبارزات و مشكلات بسياری را پشت سر گذاشت و سرانجام در آخرين سال قرن چهاردهم هجری با پيروزی انقلاب اسلامی در ايران، اوضاع و احوال جديدی شكل گرفت كه در ادامه‌ی خود تحولات و دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی، سياسی و بين‌المللی زيادی داشته است. به گونه‌ای كه بازتاب و پيامدهای اين پديده، موضوع مستقلی است كه در غالب مراكز تحقيقات استراتژيك جهان اكنون مورد پژوهش درگفتگو و كتاب‌ها و مقالات بسياری در اين زمينه چاپ و منتشر شده است. آنچه در اين نوشتار مورد بررسی قرار می‌گيرد، سياست راهبردی سلطه‌ی استكباری سرمايه‌داری و به ويژه ايالات متحده آمريكا به عنوان بزرگترين دولت استكباری و رهبر جهان سرمايه‌داری، در قبال بيداری اسلامی و استراتژی مقابله با حركت‌های مبارزات ناشی از آن می‌باشد.

انقلاب اسلامی و پيامدهای آن
 

قريب چهل سال دوران پس از جنگ جهانی دوم، بيشترين اهتمام و برنامه‌ريزی‌های سلطه‌ی سرمايه‌داری معطوف به مبارزات با كمونيسم و اداره‌ی جهان دوقطبی بود. به گونه‌ای كه تماميمسائل در چگونگی روابط شرق و غرب و به عبارت ديگر سرمايه‌داری و كمونيسم خلاصه و هر تحولی در اين چارچوب تجزيه و تحليل می‌شد. در حالی كه جهان اسلام جنگ در سه جبهه را كه از ابتدای قرن چهاردهم آغاز كرده بود، همچنان ادامه می‌داد. جنگ با حكومت‌های فاسد و وابسته كه همچنان در اشكال مختلف ادامه دارد؛ و جنگ با جريان‌های فكری و فرهنگی وارداتی كه توسط قدرتهای استعماری و عوامل نفوذی آنها هدايت می‌شد و بالاخره جنگ با جهل و خرافات و عقب‌ماندگی‌های گوناگون كه جنگی بسيار سختو نيازمند زمانی طولانی می‌باشد. قدرت‌های استكباری ادامه‌ی سلطهو حاكميت خود را بر سرزمين‌های مسلمانان در حكومت‌های وابسته و ضد مردمی می‌ديدند و رويكرد آنها به سركوب حركت‌های مردمی و گسترش فرهنگ و ارزش‌های غربی بود. مسلمانان مبارز در قالب تشكل‌های غيررسمی،‌ غيرمتمركز و تا حدودی ناشناخته برای قدرتهای استعماری به آموزش و اجرای فرایض دينی پرداختند و به تدريج با توسعه‌ی آگاهی‌ها و احيای روح دينی و انگيزه‌های اسلامی، فعاليت‌ها و تأثیرات اجتماعی و سياسی خود را گسترش دادند.
انقلاب اسلامی در ايران از نظر تحليل‌گران سياسيو اجتماعی و قدرتهای بزرگ نه تنها پديده‌ای مهم و فوق‌العاده بلكه عجيب و باورنكردنی بود. انقلابی كه عليرغم حاكميت نظام دوقطبی در جهان، شعار استقلال و نفی سلطه‌ی شرق و غرب، و با وجود دو قرن مبارزه با دين، خواستار حضور دين در صحنه‌های اجتماعی،‌سياسی و بين‌المللی شده وشعار حكومت دينی می‌دهد. بيداری اسلامی در واقع جريان ناشناخته و نيرومندی بر ضد سلطه‌ی فكری، سياسی و اقتصادی شرق و غرب بود كه انقلاب اسلامی در ايران يكی از ثمرات و آثار برجسته و توسعه‌دهنده‌ی آن بوده است.
«مايكل برانت» يكی از معاونان سابق سازمان اطلاعت مركزی آمريكا (سيا) در مصاحبه‌ای گفت: «جهان اسلام از قرن‌ها پيش تحت سيطره‌ی دول غربی بوده است و اگرچه در يك قرن اخير اغلب كشورهای اسلامی به ظاهر استقلال خود را به دست آورده‌اند ولی نظامهای سياسی و اقتصادی و به خصوص فرهنگ اين جوامع، هنوز در كنترل غربی‌هاست و از آنها پيروی می‌كنند.
در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامی در ايران، آمريكاييها متحمل خسارات سنگينی شدند. ابتدا ما فكر می‌كرديم اين انقلاب خواست طبيعی جامعه مذهبی ايران است كه رهبران مذهبی آن قصد بهره‌گيری از شرايط را دارند، و با كناره رفتن شاه ما می‌توانيم به مرور افراد مطلوب خود را [نظير ساير كشورها و انقلاب‌ها] بر روی كار بياوريم و سياست‌های خود را در ايران تداوم بخشيم. اما با گذشت زمان و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی در كشورهای منطقه به خصوص در عراق، پاكستان،‌ لبنان و كويت و ديگر كشورها، متوجه شديم كه در تحليل‌های خود اشتباه كرديم.
در يك گردهمايی كه با حضور مقامات سازمان «سيا» برگزار شد و در آن نماينده‌ای از سرويس اطلاعاتی انگليس ـ به علت تجارت زياد اين كشور در جوامع اسلامی ـ نيز حضور داشت، به اين نتيجه رسيديم كه پيروزی انقلاب اسلامی ايران فقط نتيجه‌ی سياست‌های اشتباه شاه در مقابله با اين انقلاب نبوده است؛ بلكه عوامل ديگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخيل بودند كه اين فرهنگ از هزار و چهارصد سال پيش توسط نوه پيامبر اسلام (امام حسين(ع)) به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ايام محرم اين فرهنگ ترويج و گسترش می‌يابد. ما همچنين به اين نتيجه دست يافتيم كه شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب فعال و پويا هستند. در اين گردهمايی تصويب شد كه بر روی مذهب شيعه تحقيقات بيشتری صورت گيرد و طبق اين تحقيقات برنامه‌ريزی داشته باشيم. به همين منظور 40 ميليون دلار بودجه برای آن اختصاص داديم. اين پروژه در سه مرحله به ترتيب زير انجام شد:
بيداری اسلامی كه در واقع بازگشت به اسلام (و به تعبيری ديگر «احيای اسلام») پس از يك دوره سكون و سكوت است، عامل ظهور جنبش‌های اسلامی می‌باشد و شرايط جديدی را شكل داد كه نه تنها غيرمنتظره بود، بلكه با وجود بيش از يك قرن از آغاز آن و ربع قرن پس از پيروزی مرحله‌ای آن، هنوز هم برای شناخت و برای مقابله با آن با معضلات پيچيده و متعددی روبرو هستند. زيرا فرهنگ و ارزش‌های درونی اين حركت علاوه بر انطباق با فطرت الهی انسان، برتر و نيرومندتر از فرهنگ و ارزش‌های مادی است و برای ديگران كه فقط در سطح تئوری و نظری مسائل را می‌بينند تا حدودی قابل درك و محسوس نمی‌باشد. از اين رو برداشتهای متفاوت و در نتيجه شيوه‌های مختلفی برای برخورد با اين پديده تبيين و تحليل شده است. طبعا در اين نوشته برخوردهای مجموعه‌ی قدرت‌های سرمايه‌داری و به ويژه آمريكا مورد بررسی خواهد بود زيرا بلوك كمونيسم كه ديگر موجوديتی ندارد و ديگر كشورها يا از خود توان ندارند و يا تابع و از اقمار غرب می‌باشند.

شيوه‌های مقابله با بيداری اسلامی
 

دو گرايش عمده در برخورد با بيداری، احياگری و جنبش‌های اسلامی ـ و در تعبير تبليغاتی و انحرافی آن بنيادگرايی اسلامی ـ در ميان دولتهای بزرگ و سياستمداران و استراتژيست‌ها وجود دارد. اگرچه هر دو گرايش هدف واحدی ـ‌كه حذف و از بين بردن نفوذ و حضور اسلام در صحنه‌های سياسی و بين‌المللی است‌ـ را دنبال می‌كنند، گروهی معتقد به تقابل و گروه ديگری معتقد به تعامل می‌باشند. گروه اول چنين باور دارند و تبليغ می‌كنند كه اسلام و مسلمانان همچون كمونيسم انحصارطلب،‌ استبدادی و عميقا سازش‌ناپذير و ضد سرمايه‌داری و در نهايت ضد غرب (2) می‌باشند. به اين ترتيب اسلام ضد دموكراسی و ليبراليسم و طبعا مخالف سكولاريسم رايج و مورد حمايت غرب می‌باشد. تقابل‌گرايان در واقع معتقدند تهديد اسلام مشابه تهديد كمونيسم است.
« از منظر اين گروه، اسلام به عنوان يك تهديد راهبردی عمده در دوره‌ی پس از جنگ سرد جانشين كمونيسم شده است... «دانيل پايپتس» ـ‌از مشاوران شورای امنيت آمريكا در دوران نومحافظه‌كاران‌ـ بر اين نكته تأكید می‌ورزد كه چالش بنيادگرايان اسلامی نسبت به غرب ژرف‌تر از چالش كمونيست‌ها است. كمونيست‌ها صرفا با سياست‌های ما مخالف بودند و نه با كل جهان‌بينی، شيوه‌ی لباس پوشيدن، شيوه‌ی عبادت و شيوه‌ی همسرگزينی ما! از نظر او اسلام ذاتاً با غرب مخالف است. آمريكايی‌ها به اسلام به عنوان يك دشمن می‌نگرند و همانند كمونيسم دوران جنگ سرد، اسلام را تهديدی عليه غرب می‌دانند.
اين خط فكری توسط معاون پيشين «ريچارد نيكسون»، «واتر مك دوگال» ايجاد شد كه روسيه‌ی شوروی را به اتحاد با جبهه‌ی مسيحيت عليه دشمن مشتركشان يعنی اسلام دعوت كرد.
تقابل‌گرايان با توجه به اين باور كه دموكراسی با اسلام ناسازگار است، از ايالات متحده می‌خواهند به متحدين خاورميانه‌ای خود برای تحقق حقوق بشر و اصلاحات دموكراتيك فشار نياورد. فشار برای دموكراتيزاسيون زودرس می‌تواند باعث تضعيف چشمگير رژيم‌های طرفدار ايالات متحده و ظهور نظام‌های ديكتاتوری، تئوكراتيك و متعصب‌تر گردد. در اين ديدگاه دموكراسی در خاورمیانه كالايی است كه راه رژيم‌های ضددموكراتيك را برای كسب قدرت هموار می‌سازد.» (3) طرفداران درگيری فيزيكی و همه‌جانبه برای نابودی جريان بيداری اسلامی و حركتهای مردم اسلامگرا به دلایل متعددی علاوه بر موارد اشاره شده، نگران آينده‌ای می‌باشند كه اوضاع از كنترل آنان خارج و گسترش موج گرايش به اسلام به حدينيرومند و نافذ باشند كه نظام فكری، اقتصادی و حتی امنيتی و سياسی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. «ساموئل هانتينگتون» از نظريه‌پردازان معروف تقابل‌گرا با بيداری و جنبش‌های اسلامی، می‌گويد: «در جهان جديد منبع اصلی تعارض، ايدئولوژی يا اقتصاد نخواهد بود. شكاف‌های بزرگ ميان بشريت و منبع اصلی تعارض، فرهنگی خواهد بود. رويارويی تمدن‌ها، سياست جهانی را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد! در هر دو سوی، تعامل اسلام و غرب با عنوان برخورد تمدن‌ها تلقی می‌شود.» (4) وی پيش‌بينی می‌كند كه جنگ جهانی آينده جنگ تمدن‌ها است.»

اهداف سلطه بر خاورميانه
 

از طرف ديگر ايالات متحده برای تحقق استراتژی تك‌قطبی كردن جهان و به اصطلاح خودشان «قلدر محله شدن» به دلائل زير تسلط بر خاورميانه را ضرورتی اجتناب‌ناپذير می‌داند.

1ـ مقابله با بيداری اسلامی
 

روند گسترش بيداری اسلامی به گونه‌ای می‌باشد كه بعد از فروپاشی شوروی و محو كمونيسم به يكی از جدی‌ترين مباحث بين‌المللی درآمده است، زيرا نه تنها مسلمانان را در شرايط جديدی قرار داد، بلكه ساير اديان نيز به تدريج نقش اجتماعی و سياسی بيشتری يافتند و مهمتر آنكه مقوله‌ی دين به يكی از موضوعات مطرح و مؤثر در صحنه‌ی بين‌المللی درآمد. (5)
امروز اصطلاحاتی نظير «اسلام سياسی»، «اسلام انقلابی»، «اسلام خمينی» و «اسلام ايرانی»‌را نظام استكبار سرمايه‌داری جايگزين اصطلاحاتی نظير «غول كمونيسم»، «بلوك شرق»، «دنيای پشت پرده‌ی آهنين» كرده است.
فلسفه‌ی اصلی رويكرد به جايگزينی تهديد بيداری اسلامی بلافاصله پس از فروپاشی شوروی به دو سياست استراتژيك بلندمدت غرب برمی‌گردد.

1ـ 1ـ دشمن نيرومند خارجی
 

اروپا و آمريكا در دو قرن اخير برای توجيه جنايات استعماری و اقدامات سلطه‌جويانه خود و برای جلب حمايت مردم خود و جلب آرای آنان و برای به حداكثر رساندن منافع خود، جريانی را به صورت تهديد مشترك خود معرفی می‌نمايند. لذا پس از اضمحلال كمونيسم و بلوك شرق، ‌اسلام به عنوان دشمن اصلی غرب و حتی جهان بشريت معرفی شد. اگرچه به دلايلی و از جمله منافع عظيم و دولتهای دست‌نشانده در جهان اسلام، مجبور به انتخاب كلمه‌ی «تروريسم» شدند. بنابراين در ذهنيت و تصور زمامداران و مردم، اسلام همان تروريسم و به همين علت محكوم به نابودی است؛ از اينروبايد جنگ صليبی جديد راه‌اندازی شود.
«دولت بوش بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 (20 شهريور 1380) به گونه‌ای عمل كرد كه نشان دهد جهان اسلام در قالب تروريسم به جنگ آمريكا آمده است. ابتدا از ورود به جنگ صليبی خبر دادو آنگاه انگشت اتهام را متوجه مسلمانان و گروه‌های اسلامی كرد. اما عملكرد بعدی آن در سه بخش نظامی، سياسی و تبليغاتی نشان داد كه اتخاذ سياست نظامی‌گری فصلی تنظيم شده از پرونده‌ی تغيير در نظم جهانی برای ارتقای نقش و موقيعت آمريكا به عنوان تنها ابرقدرت باقيمانده از جنگ سرد است.» (6)
آنچه كه در چند سال انجام شد و همچنان ادامه دارد ـكه خسارات و مصائب بسياری بر امت اسلام بر جای گذاشت ـ‌در راستای اجرای اين سياست بوده است. مقاومت مسلمانان در مقابل سلطه‌ی غرب و حمايت استكبار سرمايه‌داری از دولتهای دست‌نشانده و احتمال قطع منافع آنان در جهان اسلام،‌ از جمله دلايل رويكرد به اين سياست استراتژيك می‌باشد. منافع غرب در اين منطقه به اندازه‌ای گسترده و استراتژيك می‌باشد كه تصور نمی‌كنند بدون سلطه‌ی كامل بر جهان اسلام و متوقف كردن روند بيداری اسلامی بتوانند به حيات سياسی و اقتصادی خود ادامه دهند.

1ـ 2ـ ضديت با اسلام
 

ضديت و دشمنی آشكار و تاريخی غالب مسيحيان و يهوديان با اسلام و مسلمين در قرن اخير با بيداری اسلامی و حركت اجتماعی ـ‌ سياسی و با حضور مسلمانان در صحنه‌ی بين‌المللی تشديد شد. اقدامات اروپا و اخيراً آمريكا در جنگ با اسلام بسيار گسترده و جدی است. فروپاشی خلافت عثمانی، تأسيس رژيم غاصب اسرائيل،‌ تأسيس سلسله‌ی پهلوی، نابودی ثروت‌های مادی و معنوی مسلمانان،ايجاد تفرقه و جنگ مستمر در ميان مسلمانان، رواج ناسيوناليسم و ملت‌پرستی و جلوگيری از تحقق امت به معنای واقعی آن، مبارزه‌ی همه‌جانبه و گسترده با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ايران و تبليغ بر ضد مسلمانان بخشی از اقداماتی است كه ناشی از دشمنی دولتهای استكباری با اسلامو حضور مسلمانان در صحنه‌های ملی و بين‌المللی برای حفاظت و دفاع از هويت و منافع خود می‌باشد.
كوشش برای شكل دادن و بنيانگذاری نظامی جديد كه با جهان‌بينی مادی و سلطه‌گرا در تضاد است و تلاش برای تحقق نظام ديگری متفاوت از نظام تحميلی «دولت ـ‌ملت» به عبارت ديگر حركت در جهت همگرايی و در نهايت وحدت جهان اسلام به منظور مقابله با سلطه‌ی فرهنگی و ارزشی غرب و احيای فرهنگ و ارزش‌های دينی ـ توحيدی، نگرانی ديگر است كه علت بسيج امكانات و جنگ بر ضد بيداری اسلامی شده است. زيرا اسلام انقلابی مستقيما فهم رايج از نقش خنثی و خاموش مذهب در سياست و اخلاق را هدف قرار می‌دهد. تغيير برنامه‌های آموزشی، ايجاد شبكه‌های ماهواره‌ای ويژه‌ی مسلمانان، اعراب و ايرانيان به زبان‌های فارسی و عربی، تغيير اسامی اسلامی، حذف مفاهيمی همچون جهاد، امر به معروف و نهی از منكر و شهادت، ترويج سكولاريسم و لائيسم، رواج گسترده‌ی فساد و فحشا بخشی از اقدامات در حال اجرا در راستای استراتژی بلندمدت غرب برای «استحاله‌ی فرهنگی جهان اسلام و جلوگيری از گسترش بيداری جنبش‌های اسلامی»‌می‌باشد.
«مايكل برانت» معاون سابق سيا در اين زمينه می‌گويد: «مراجع شيعه در طول تاريخ هيچگاه از حاكم غيراسلامی و ظالم تبعيت نكرده‌‌اند. در ايران با فتوای آيت‌الله شيرازی سياستهای انگليس با شكست مواجه شد و حكومت شاه كه هم‌پيمان با آمريكا بود توسط آيت‌الله خمينی برچيده شد. در عراق صدام با تمام توان نتوانست حوزه‌ی علميه‌ی نجف را مجبور به تبعيت از خود كند، و به همين منظور موسی صدر ارتش‌های انگليس، فرانسه و اسرائيل را مجبور به فرار از اين كشور كرد و حزب‌الله لبنان نيز صدمات سنگينی را به ارتش اسرائيل در جنوب اين كشور وارد كرد. اين تحقيقات ما را به اين نتيجه رساند كه به طور مستقيم نمی‌توان با مذهب شيعه رودرو شد و امكان پيروزی بر آن بسيار سخت است و بايد پشت پرده كار كنيم.
ما به جای ضرب‌المثل انگليسی «اختلاف بينداز و حكومت كن» از سياست «اختلاف بينداز و نابود كن» استفاده می‌كنيم. در همين راستا برنامه‌ريزی‌های گسترده‌ای را برای سياست‌های بلندمدت خود طرح كرديم. حمايت از افرادی كه با مذهب شيعه اختلاف دارند، ترويج كافر بودن شيعيان به گونه‌ای كه در زمان مناسب عليه آنان توسط ديگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنين بايد تبليغات گسترده‌ای را عليه مراجع و رهبران دينی شيعه صورت دهيم تا آنان مقبوليت خود را در ميان مردم از دست بدهند.
يكی ديگر از مواردی كه بايد روی آن كار می‌كرديم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت‌طلبی بود كه هر ساله شيعيان با برگزاری مراسمی اين فرهنگ را زنده نگاه می‌دارند. ما تصميم گرفتيم با حمايت‌های مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزاركنندگان اصلی اينگونه مراسم كه افرادی سودجو و شهرت‌طلب هستند،‌ عقايد و بنيان‌های شيعه و فرهنگ شهادت‌طلبی را سست و متزلزل كنيم و مسائلی انحرافی در آن به وجود آوريم، به گونه‌ای كه شيعه يك گروه جاهل و خرافاتی در نظرآيد. در مرحله‌ی بعد، بايد مطالب فراوانی عليه مراجع شيعه جمع‌آوری شده و به وسيله‌ی مداحان و نويسندگان سودجو انتشار دهيم و تا سال 1389 (2010 ميلادی) مرجعيت را كه سد راه اصلی اهداف ما می‌باشند تضعيف كرده و آنان را با دست خود شيعيان و ديگر مذاهب اسلامی نابود كنيمو در نهايت تير خلاص را بر اين فرهنگ و مذهب بزنيم. (7)

2ـ‌تسلط بر نفت و بازار منطقه
 

پس از جنگ جهانی اول و با شدت بيشتری بعد از جنگ جهانی دوم، نفت به صورت كالايی استراتژيك، مهم و حياتی برای اقتصاد قدرت‌های بزرگ شد. به گونه‌ای كه تسلط بر كشورهای صادركننده نفت به ويژه در خاورميانه، محور سياست خارجی و بين‌المللی دولتهای بزرگ گرديد. غرب تلاشگسترده‌ای كرد تا منافع دسترسی شوروی به منافع منطقه بشود و لذا تسلط بر ايران برای شرق و غرب به صورت اساسی‌ترين سياست ثابت آنها درآمده بود. از اين رو اتحاد موضع شرق و غرب در مقابله به نهضت اسلامی ملت ايران از معدود مواردی بود كه پس از جنگ جهانی دوم اتفاق ‌افتاد. زيرا خود را در مقابل دشمن مشتركی می‌ديدند كه سلطه‌جويی استكبار را نمی‌پذيرفت و با فرهنگ و ارزش‌های جديدی به صحنه‌ی سياسی و مبارزاتی آمده است.
استخراج و صدور نفت و سودهای حاصل از آن به اندازه‌ای از اهميت و وضعيت مناطق نفت‌خير و دولتهای صادركننده‌ی نفتدارد. هرگونه تحول مهمی در خاورميانه و به ويژه در خليج فارس تأثیر زيادی بر وضعيت بازار نفت، اعم قيمت آن، قيمت سهام در بازارهای بورس، وضعيت اقتصادی و تراز بازرگانی بسياری از كشورها خواهد داشت. از اين رو منطقه‌ی خاورميانه به دليل برخورداری از حدود دو سوم ذخاير شناخته شده‌ی نفتی، توليدو صدور روزانه بيش از نيمی از نفت مصرفی جهان در مراكز ثقل سياست‌های نظام سرمايه‌داری به ويژه آمريكا و اروپا قرار دارد.
در ارتباط با اين جريان موضوع ديگری كه اهميت نفت را مضاعف می‌كند، بازگرداندان دلارهای حاصل از فروش نفت به غرب، برای به گردش درآوردن چرخ‌های نظام سرمايه‌داری است. به عبارت ديكر دلارهای نفتی برای توليد كالا و ايجاد اشتغال و فروش محصولات غرب به قيمت‌های تحميلی به كشورهای صادركننده كه در واقع استثمار مضاعف می‌باشد. به همين دليل بخش عمده‌ای از سياست‌ها و اقدامات دولتهای بزرگ در خاورميانه به سياستهای‌ نفتی معروف است. اكنون در صحنه‌ی بين‌المللی سه مقوله‌ی بيداری اسلامی، نفت و خاورميانه آن چنان به يكديگر وابسته شده‌اند كه مسائل و جريان‌های فكری،‌ اقتصادی و ژئوپلتيكی جهان را تحت‌الشعاع خود قرار داده و به گونه‌ای است كه امكان جدا كردن آنها از يكديگر غيرممكن شده است.
ارائه طرح «خاورميانه بزرگ» در راستای تحقق دو هدف مهم و حل دو معضل جدی استكبار غرب در منطقه می‌باشد. تسلط بر خاورميانه به منزله‌ی اولين مرحله‌ی اجرای تك قطبی كردن جهان، و بهره‌گيری از نفت و دلارهای حاصل از فروش آن برای تأمین هزينه‌های اجرای پروژه قلدر محله شدن است. مهار و يا انحراف بيداری اسلامی و پياده كردن فرهنگ و ارزش‌های آمريكايی دو هدف راهبردی ديگر برای پيروزی در اولين مرحله اجرای طرح استراتژيك قرن 21 آمريكا و سياست منزوی كردن رقبا و انحصاری كردن قدرت ايالات متحده می‌باشد. در واقع آمريكا باتسلط بر نفت و بازار خاورميانه، از كليه‌ی دولتهای ديگر باج ارزان‌فروشی نفت و دريافت مابه‌التفاوت با قيمت واقعی، و دريافت بخشی از سود حاصل از فروش كالاها را در اين منطقه، به عنوان ژاندارم و حافظ و حاكم منطقه خواهد گرفت. اگرچه تاكنون عليرغم تلاش‌ها و هزينه‌های بسيار و از دست دادن حيثيت و آبرو نتوانسته كاملا به خواسته‌های خود برسد ولی از آنجا كه طرح بلندمدت می‌باشد، لذا ممكن است كه با وجود تهديدات و معضلات پيچيده اين تلاش‌ها ادامه پيدا كند. ميزان و چگونگی موفقيت يا شكست طرح بستگی به قدرت جنبش‌های اسلامی و مقاومت آنها و گسترش و تعميق بيداری اسلامی دارد. (8)

3ـ ‌براندازی جمهوری اسلامی ايران
 

موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيك ايران هميشه و به ويژه در دو قرن اخير مورد توجه دولت‌های بزرگ بوده است. تلاش پرتغالی‌ها، هلندی‌ها، روس‌ها، عثمانی‌ها، انگليسی‌ها، آمريكايی‌ها و حتی افغان‌ها! (در دوره‌ی صفويه) برای تسلط بر ايران بخشی از تاريخ پرفراز و نشيب قرون معاصر اين كشور است. با تسلط مشترك آمريكا ـ انگليس بعد از كودتای 28 مرداد 1332، ايران در سياست جهانی قدرتهای بزرگ از موقعيت ويژه‌ای برخوردار شد و رژيم وابسته و فاسد پهلوی آنچنان در خدمت منافع غرب به ويژه آمريكا بود كه كيسينجر گفت: «شاه نادرترين متحد آمريكا در جهان و يك هم‌پيمان نامشروط بود.» (9)
انقلاب اسلامی در ايران به دلايل متعدد نمی‌توانست برای غرب به ويژه آمريكا قابل قبول و قابل تحمل باشد. لذا از همان اولين روزهای پس از پيروزی انقلاب تلاشهای گسترده در اشكال گوناگون برای براندازی و يا حداقل تغيير رفتار و استحاله‌ی فرهنگی آغاز شد. مجموعه‌ی اقدامات و چالش‌های آمريكا و ايران و دلايل هريك از آنها خود به تنهايی تحقير جداگانه‌ای را می‌طلبد. «... آمريكا ايران را نيروی هدايت‌كننده در پشت خيلی از ستيره‌جويی‌های اسلام‌گرايان در جهان می‌بيند. اين دغدغه و عطف توجه به ايران تحت حاكميت روحانيون نه تنها ناشی از تجربه‌ی تلخ اين كشور درطول بحران گروگان‌ها، بلكه به دلايل هراس اين كشور از ايدئولوژی اسلام انقلاب ايران نيز هست... از اين رو، تمايز نظری كه مقامات ايالات متحده بين اسلامگرايان ميانه‌رو و جنگ سالار قائل می‌شوند در مورد ايران كاربرد ندارد. ... مسأله ايران رويكردی را كه ايالات متحده به اسلام‌گرايان داشته است روشن می‌سازد. سردرگمی فكری ايالات متحده درباره‌ی بيداری اسلامی و سوءظن اين كشور به اسلام‌گرايان را نمی‌توان بدون رمزگشايی از علل هراس عميق دستگاه سياست خارجی آمريكا از ايران فهميد. چنين به نظر می‌رسد كه واشنگتن از انقلاب ايران به عنوان معيار اوليه برای سنجش اسلام‌گرای احيا شده در سراسر خاورميانه و شمال آفريقا، استفاده می‌كند. در اين زمينه، سياست آمريكا در قبال ايران، پيامدهای گسترده‌تری برای روابط آمريكا با اسلام‌گرايان در همه مناطق جهان دارد.» (10)
چالش‌های سياسی، اقتصادی و امنيتی آمريكا با ايران در 25 سال گذشته به اعتراف بعضی از مقامات ايالات متحده نتوانست از گسترش بيداری اسلامی حتی در داخل اروپا و آمريكا جلوگيری كند. به گونه‌ای كه امروز يكياز مباحث و عناوين همايش‌ها و تحقيقات پيرامون راه‌های مقابله بااين پديده به ويژه آمريكا و اروپاست. وزارت خارجه‌ی انگليس در يك تحقيق راهبردی برای دولت، روند تحولات آينده را چنين تحليل می‌كند: «رويارويی احتمالی ايده‌های مذهبی و فرهنگی به احتمال قوی انگلستان و دموكراسی‌های غربی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. عقايد مذهبی مجددا به نيروهای محرك روابط بين‌الملل بدل خواهد شد. در پاره‌ای از موارد اين نيرو با اهداف و انگيزه‌های سياسی درهم می‌آميزد. به نظر می‌رسد مسائلی در روابط ميان دموكراسی غربی و پاره‌ای از كشورهاو گروه‌های اسلامی بروز خواهد كرد. علل تنش در روابط بسيار پيچيده‌اند. مساله‌‌ی اسرائيل ـ‌فلسطين اگر حل نشود به قوت خود باقی خواهد ماند. تنش‌های مذهبی خارجی می‌توانند به صورت مستقيم و غيرمستقيم اوضاع انگلستان را تحت تأثیر قرار دهد.
مديريت روابط با كشورهای اسلامی و ملل مسلمان يكی از چالش‌های مهم و استراتژيك جهان غرب طی دهه‌ی آينده و پس از آن خواهد بود. جهان بايد شناخت مذهبی و انگيزه‌های سياسی ناشی از آن را تقويت كند.
علی‌رغم اشتراكات ارزشی موجود در مذاهب، اهميت پاسخ دادن به تعامل ميان دموكراسی‌های غربی با كشورهای اسلامی به سرعت رو به افزايش است.به همين دليل تنظيم روابطبا كشورهاياسلامی و مسلمانان يكی از مهمترين چالش‌های راهبردی انگليس و جهان غرب در آينده خواهد بود...» (11)
برخوردهای غيرقانونی و غيردموكراتيك با گروه‌ها و مراكز و مظاهر اسلامی ـ از جمله غيرقانونی اعلام كردن حجاب در چند كشور اروپايی و محدوديت‌های فوق‌العاده برای تمامی مسلمان و مراكز آنان در آمريكا ـ نمودی از نگرانی‌های غرب در اين زمينه می‌باشد. اگرچه تاكنون نتوانسته‌اند در كنترل اين جريان توفيق داشته باشند، اما همچنان به تشديد تبليغات بر ضد اسلام، مسلمانان و ايران می‌پردازند. از اين رو قرن 21 را بعضی دوران ظهور قدرت فكری و معنوی اسلام و مقابله با سلطه‌ی فرهنگی و ارزشی غرب می‌دانند. سرانجام پيام قرآن كريم است كه فرمود: يريدون ليطفئوا بافواهمم والله متم نوره ولو كره الكافرون. خواست دائمی كفار اين است كه نور خدا را با تبليغات و فريب‌هايشان خاموش كنند.در حالی كه اراده‌ی پرودگار اين است كه نور حق را گسترده و كامل كند، اگرچه كفار ناراحت و مخالف باشند. (12)

پي نوشت ها :
 

*مشاور سابق وزیر امور خارجه
1.«نقشه‌ای برای جدايی مكاتب الهی» به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، 4/3/83، ص 16.
2. منظور از غرب، جنبه‌ی جغرافيايی آن نيست، بلكه مجموعه قدرت‌ها و دولتهای در چارچوب نظام سرمايه‌داری می‌باشد كه غالباً در غرب جغرافيايی جهان اسلام قرار گرفته‌اند.
3. جرجييس، فؤاز، ای. «آمريكا و اسلام سياسی»، ترجمه، سيدمحمدكمال سروريان، (تهران: انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردی،‌چاپ) صص 59 ـ 56.
4. همان منبع، ص 54.
5. در همين ارتباط سازمان ملل توجه ويژه‌ای به مسأله دين و اديان پيدا كرد و تاكنون دو سمینار بين‌المللی تشكيل و قرار شد صاحبان اديان نقش بيشتری در حل معضلات كنونی جهان داشته باشند.
6. دكتر محمدی، منوچهر، «استراتژی نظامی آمريكا بعد از 11 سپتامبر» (تهران:‌ انتشارات سروش، 1382)، چاپ اول، ص 182
7.روزنامه جمهوری اسلامی،‌ مورخ 4/3/83، ص 16
8. حضرت امام خمينی(ره) به پيروزی اين حركت و شكست قدرتهای استكباری ايمان داشتند و بارها با اطمينان نسبت به آيين‌ موفقيت‌آميز بيداری اسلامی و پيروزی مسلمانان مطالبی را با تأكید بيان كرده‌اند.
9. زونيس، ماروين؛ «شكست شاهانه». ترجمه‌ی عباس مخبر، (تهران:‌ نشر طرح نو، چاپ دوم، 1370)، ص 396
10. آمريكا و اسلام سياسی، ص 237.
11. جهان يك دهه‌ی آينده: ديدگاه بلندمدت و استراتژيك انگلستان.
12. سوره‌ی صف، آيه‌ی 8.

فهرست منابع
1.قرآن كريم
2. آمريكا و اسلام سياسی، نوشته‌ی جرجييس فؤاز،‌ای؛ ترجمه‌ی سيدمحمدكمال سروريان
2. نقشه‌ای برای جدايی مكاتب الهی، به نقل از روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، 4/3/83
4. استراتژی نظامی آمريكا بعد از 11 سپتامبر،‌ نوشته‌ی دكتر منوچهر محمدی
5. شكست شاهانه، نوشته‌ی ماروين زونيس، ترجمه‌ی عباس مخبر
6. جهان يك دهه‌ی آينده، ديدگاه بلندمدت و استراتژيك انگلستان
7. نهضت‌های اسلامی معاصر، نوشته‌ی كليم صديقی، ترجمه‌ی سيدهادی خسروشاهی.
فصلنامه انقلاب اسلامی . شماره 10