مراحل شناخت شهودي


 

نويسنده: مرضیه رمضانی




 
کسي که از طريق تزکيه نفس و پاکسازي اخلاق زشت، نخستين قدم ها را در جاده انسانيت گذاشته است، حقايقي براي او کشف مي گردد که اصطلاحاً به آن شهود مي گويند، يعني ديدن از طريق دل و جان. مراتب و مراحل اين شناخت دروني عبارتند از:
الف- در نخستين مرتبه تطهير قلب، انسان قادر به شناخت اسرار اين عالم مادي مي شود و از حوادث گذشته و آينده زندگي مطلع خواهد شد. در اين مرحله چون شخص سابقه اين مشاهدات را نداشته است، بايد براي اطلاع از درستي يا نادرستي اين يافته هاي قلبي از عقل کمک گيرد.
اگر عقل به عنوان يک ابزار سنجش، اين يافته ها را پذيرفت، صحيح بوده، در غير اين صورت، خيال و القائات شيطاني در حصول اين يافته هاي قلبي دخيل بوده است.
ب- براي کسي که تلاش بيشتري در راه منور ساختن قلب به اخلاق حسنه کند، دسترسي به اسرار عالم ملکوت و فرشتگان حاصل مي آيد، در اين صورت فرد مي تواند بهشت و جهنم برزخي، عبادت ملائکه و... را مشاهده کند.
ج- در مرحله اي بالاتر از مرحله قبل، فرد شايستگي نظر به عرش خداي سبحان را به دست مي آورد. اين مقام نظير مقام اشخاصي از قبيل «حارثه بن مالک» است.
پيامبر (ص) هر بامداد که به مسجد مي آمد از صحابه خود درباره شب و صبح آنها، سؤال مي فرمود و به اين ترتيب آنها را بر اين باور تربيت مي نمود که خواب هنگام فراغت از دنيا و وقت نظر به حقايق ملکوت است. در يکي از صبح ها، چون پيامبر (ص) به مسجد رسيد به حارثه بن مالک فرمود: شب را چگونه به صبح رساندي؟ او پاسخ داد: «اصبحت يا رسول الله موقناً»؛ اي رسول خدا شب را در حالت يقين به سر برده و به بامداد رساندم.
پيامبر (ص) علامت و نشانه هاي اهل يقين را از او پرسيد، او جواب داد: «کاني انظر الي عرض ربي»؛(1)گويي عرش پروردگارم را مشاهده مي کردم.
در اين حالت فرد به مقامي رسيده است که خدا و عرش او را با چشم سر مشاهده نمي کند، اما طوري خدا را شناخته است که گويا او را با چشم دل مي بيند و نيز مي داند که خداوند او را مشاهده مي کند. امير مومنان (ع) در همين مقام است که مي فرمايد:
افاعبد ما لا اري»؛(2)آيا پروردگاري را که نديده ام پرستش کنم؟!اين سخن ؛ کلامي نيست که هرکس بتواند آن را بيان کند؛ کسي که بهره اي از اين مقام ببرد، به هر چه بنگرد، نشانه خداي سبحان را در آن مي بيند:
به دريا بنگرم دريا ته بينم
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بينم
نکته مهمي که در زمينه ارتباط عقل و شهود باطني باقي مي ماند، آن است که از منظر عرفا در حوزه معرفت شناسي عرفاني که اوج قله معرفت شناسي است، جايگاه شهود در کسب معارف، بسيار بالاتر از عقل است؛تا آنجا که «ابن عربي» پدر عرفان نظري، عقل و تفکر را در زمينه
خداشناسي به رسميت نمي شناسد و پس از شرع، تنها علم صحيح را علمي مي داند که از راه کشف و شهود حاصل شده باشد.(3)
امام خميني رحمه الله نيز چون ساير عرفا در برخي آثار خود، چو تفسير سوره حمد(4) و اشعار عرفاني خويش به اين مطلب اشاره مي کند .گرچه ايشان در مقام فيلسوفي عارف در حوزه معرفتي فلسفه، بسان ديگر فلاسفه از عقل به عنوان زبان مشترک فيلسوفان در اثبات حقايق و خداشناسي استفاده مي کند، اما با ورود به حوزه معرفتي عرفان که ساحتي بالاتر از فلسفه دارد اساساً کار عقل در اين باب را حيرت زا مي شمارند:

«اسفار» و «شفاء» ابن سينا نگشود
 

با آن همه جر و بحث ها مشکل ما(5)
«ابن سينا» را بگو در طور سينا ره نيافت
آنکه را برهان حيران ساز تو حيران نمود(6)
چرا که از منظر امام؛ نزد آن کس که پنجره دل را به سمت آسمان معرفت گشوده است، «رخ يار» ظاهر مي باشد و کاوش عقلي در اين زمينه امري بيهوده است:
با عاقلان بگو که رخ يار ظاهر است
کاوش بس است اين همه در جستجوي دوست(7)
مهم ترين دليل اين مدعاي امام و ساير عرفا اين است که : عقل قادر به ارائه اطلاعات کامل و صحيح از ماوراي عالم مادي را ندارد، اما اين نکته مهم را نبايد فراموش کرد که منظور ايشان از تحقير عقل، بي ارزش دانستن آن و خردستيزي افراطي نيست، بلکه تعيين مرتبه و جايگاه عقل است که براساس آن، عقل در مرتبه اي پايين تر از عشق، کشف و شهود است.
3-پيوند عقل ودين، در تاريخ انديشه ديني، رابطه عقل با دين؛ يکي از بحث انگيزترين و پردامنه ترين مسائل بوده است. به طوري که در راستاي تبيين اين رابطه، سه ديدگاه معروف، شکل گرفت: عقل گرايي حد اکثري، ايمان گرايي و عقل گرايي معتدل. اين سه ديدگاه در صدد پاسخ دادن به اين پرسش بودند که آيا عقل در مقام داوري و اعتبار دهي به باورهاي ديني، نقشي دارد يا خير؟
براساس ديدگاه عقل گرايي حد اکثري، نظام اعتقادي يا دين، زماني عقل پذير است که بتوان درستي آن را با عقل ثابت کرد؛ يعني تمام باورهاي ديني بايد در قالب دريافت هاي عقلي درآيند و به لحاظ عقلي، توجيه پذير باشند. با ارائه اين چارچوب، دين به شرطي پذيرفته مي شود که تمام آن در قالب اصول و دريافت هاي عقلي قرار بگيرد.
دومين ديدگاه، ايمان گرايي است که نظام اعتقادي را موضوع ارزيابي عقلاني نمي داند و معتقد است که عقل در اعتبار دادن به باورهاي ديني، هيچ نقشي نداشته؛ چرا که عقل توان راهيابي به ساحت اعتقادات و باورهاي ديني را ندارد.(8)
ديدگاه سوم که خود را از افراط و تقريط هاي دو گروه قبل، دور نگه داشته است . عقل گرايي معتدل است که نسبت بين عقل و دين را به درستي روشن مي سازد. براساس اين ديدگاه نظام هاي اعتقادي (دين) را خردمندانه بايد مورد ارزيابي قرار داد. اگرچه ثابت کردن تمام آنها امکان پذير نيست و عقل در اثبات آنها، ناتوان است؛ چرا که ساحت آنها فراتر از ساحت دريافت هاي عقلي است.(9).
از ميان اين سه جريان معاصر در رابطه با «عقل و دين» ديدگاه سوم به نظر اسلام دراين مورد نزديک تر است .چرا که از نظر اسلام و پيروان اين مکتب، بين «عقل و دين» و «علم و ايمان»؛ رابطه اي تنگاتنگ برقرار است. تا آنجا که برخي از انديشمندان مسلمان ايمان را چيزي جز شناخت و معرفت ندانسته اند و دسته اي ديگر هر چند وحدت علم و ايمان را نپذيرفته اند، اما براين نکته تأکيد ورزيده اند که بدون آگاهي نمي توان از ايمان کامل برخوردار شد. از معتقدان به اين سخن، امام خميني رحمه الله است؛ آن عالم معتقدي که علم برخاسته از تفکر را به منزله مقدمه ايمان مي داند:
بدان که ايمان به معارف الهيه و اصول عقايد حقه صورت نمي گيرد مگر به آنکه اولاً: آن حقايق را به قدم تفکر و رياضت عقلي ... ادراک کند، واين مرحله به منزله مقدمه ايمان است.(10)
در روايات اسلامي نيز ايمان بدون تعقل و انديشه، ناممکن و اساساً سست و بي ارزش قلمداد مي شود:
«ما آمن المومن حتي عقل»؛(11)مؤمن ايمان نمي آورد، مگر با انديشه ورزي در دين.
در انديشه اسلامي، پيوند و همراهي عقل ودين تا آنجا است که آن دو به «حجت خدا» برانسان تلقي مي شود . دو حجتي که هر کدام مويد ديگري است، نه عقل از پذيرش معارف ديني سرباز مي زند و نه دين، شرط ورود به قلمرو خويش را کنار گذاشتن عقل مي داند:
«ان الله علي الناس حجتين؛ حجه ظاهره و حجه باطنه، اما الظاهره فالرسل و الانبياء والائمه واما الباطنه فالعقول»؛(12) همانا خداوند، دو حجت براي انسان قرار داده است؛ حجت ظاهري که همان انبيا و ائمه بوده و حجت باطني که عقل انسان ها است.
امام خميني رحمه الله در تشبيهي زيبا ازاين دو حجت به دو بال پرنده وجودي انسان تعبير مي کنند که انسان در سايه سار رحمت خداوندي به کمک آنها مي تواند از سرزمين جهل و ناداني به آسمان علم و سعادت دنيا و آخرت راه يابد. در حالي که تأکيد مي ورزند که آن دو بدون ديگري نمي توانند انسان را به مقصد نهايي برسانند.(13)
پاي استدلاليان چوبين بود
پاي چوبين سخت بي تمکين بود(14)
در مجموع آنجه گذشت، روشن مي شود که: اسلام، نه طرفدار خردورزي محض و نه حمايت کننده ايمان گرايي و گريز از عقل است، بلکه فرهنگ اسلامي درصدد ايجاد رابطه اي صلح آميز ميان عقل و دين با تأکيد بر همياري عقل آن دو نسبت به هم است.

پي نوشت ها :
 

1. الکافي؛ج 2،ص 53، ح2.
2. نهج البلاغه،خطبه 179.
3. فتوحات مکيه،ج1، ص 218.
4. ر.ک: تفسير سوره حمد،ص 112.
5. ديوان امام خميني،ص 44.
6. همان، ص115.
7. همان،ص 64.
8. ر.ک: عقل و وحي در قرون وسطي،فصل اول و دوم.
9. عقل و اعتقاد ديني،ص 86.
10. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 89.
11. شرح غررالحکم و درر الحکم،ج6،ص 70.
12. الکافي، ج1،ص 16.
13. ر.ک: شرح چهل حديث، ص 237.
14. مثنوي معنوي، دفتر اول،ص 130.

منبع: رمضانی، مرضیه، (1388) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: تفکر، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ و نشر عروج، چاپ نخست.