نوري در دل تاريكي


 






 

گفتگو با حجت الاسلام علي متبحري
 

درآمد
 

اميد شهيد آیت الله سعيدي به فطرت پاك جوانان و توان بالقوه اين نسل در ايجاد و پيشبرد تحولات اجتماعي، وي را بر آن داشت تا بخش اعظم انرژي و وقت خود را صرف آموزش و تربيت آن ها كند. اين گفت و گو شرح و تفسير شيوه هاي آن شهيد سعيد است.

شروع آشنايي شما با آيت الله سعيدي از كي و چگونه بود؟
 

اولا از شاهد ياران متشكرم كه زحمات زيادي را در تهيه مجموعه ارزنده درباره شهيد بزرگوار آيت الله سعيدي متقبل شده است. آشنايي من با آيت الله سعيدي بر مي گردد به زماني كه اين بزرگوار براي امامت مسجد امام موسي بن جعفر (علیه السلام) در خيابان غياثي كه حالا معروف به خيابان آيت الله سعيدي است، دعوت شدند. درآن جا هيئتي محلي به نام هيئت كاظميه فعال بود و موسسان و بنيانگزاران آن هيئت اين مسجد را ساختند كه در واقع پيوندي است بين هيئت كاظميه و نام مقدس موسي بن جعفر (ع). در آن زمان رسم بود كه وقتي مي خواستند فردي را براي امامت مسجدي بياورند، از يكي از علما يا مراجع مي خواستند كه فردي را انتخاب كند. البته علما و مراجعي، هم در تهران و قم و مشهد و نجف اشرف بودند، ولي به خاطر اين كه بعضي از افراد آن هيئت سوابقي در فدائيان اسلام داشتند و با شهداي فدائيان از جمله نواب صفوي، سيد عبدالحسين واحدي، خليل طهماسبي، محمد واحدي آشنا بودند و برخي هم به خاطر مبارزاتشان زندان رفته بودند و برخي هم مخفيانه زندگي مي كردند و يا با چهره هاي درخشاني چون شهيد مهدي عراقي و آقاي عسگراولادي سوابقي داشتند، موجب شد كه از ميان همه مراجع به سراغ امام خميني بروند كه در آن روزگار در قم تشريف داشتند و از آيت الله خميني خواسته شد كه يكي از شاگردان خود را براي چنين موقعيتي و مسجدي اعزام بفرمايند. ايشان هم از ميان همه شاگردانشان آيت الله سعيدي را انتخاب كردند. آيت الله سعيدي و آيت الله خزعلي در ساعت 10 صبح در صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) مباحثه داشتند. قرار شد در آن ساعت ايشان را ملاقات كنيم كه در آن جمع، بنده هم حضور داشتم. پس از اين ملاقات، زمينه دعوت ايشان به تهران فراهم شد. زماني كه قرار شد ايشان به تهران تشريف فرما شوند، باز بنده توفيق داشتم كه همراه با ساير دوستان، از قم در معيت ايشان به تهران بيائيم. براي افتتاح مسجد و تشريف فرمايي آقاي سعيدي جشن باعظمتي گرفته شده بو و خطيب شهر، حجت الاسلام آقاي فلسفي، در آن مجلس منبر رفتند و به اعتبار حضور آقاي سعيدي، حديث شريف « السعيد من سعد في بطن امه و شقي من شقي في بطن امه » را خواندند و درباره سعادت و شقاوت بحث كردند ور وي سعادت آقاي سعيدي متمركز شدند و بحث آن روز را به پايان بردند. اين مقدم تشريف فرمائي آيت الله سعيدي به تهران و مقدمه آشنائي بنده با ايشان بود.

نوع برنامه ها و فعاليت هاي شهيد سعيدي در مسجد موسي بن جعفر (علیه السلام) چه بود؟
 

آيت الله سعيدي در حقيقت يك شخصيت جامع الاطراف بودند، بدين معنا كه از نظر موقعيت علمي، محضر اساتيد برجسته مشهد از جمله اديب نيشابوري، علماي بزرگواري مانند حاج ميرزا هاشم آملي، حاج آقا مجتبي و حاج آقا مرتضي قزويني را كه از چهره هاي برجسته بودند، درك كرده بودند. در قم آيت الله بروجردي و سپس آيت الله خميني را درك كرده و از جمله برجسته ترين شاگردان ايشان محسوب مي شدند و فقيه برجسته اي بودند، بنابراين يك بعد از شخصيت ايشان، بعد علمي بود. بعد دوم شم سياسي و احساس مسئوليت سياسي در مقابل اسلام و قرآن و مملكت و نسل جوان آن روز بود. در حقيقت مي توان گفت كه اين شم سياسي را در ملازمت حضرت امام به دست آورده بودند. آيت الله سعيدي با امام نه فقط رابطه استاد و شاگردي كه رابطه مريدي و مرادي داشتند و پيوند و علاقه آن دو، متقابل بود كه در مكاتباتي كه بعدها بين اين دو بزرگوار صورت گرفت، كاملا محسوس است. بعد از آن كه ماجراي قرارداد كاپيتولاسيون و بعد سرمايه گذاري آمريكايي ها در ايران مطرح شد، شايد ايشان حداقل در تهران تنها بزرگواري بودند كه خروشيدند و فرياد زدند و اطلاعيه اي صادر كردند مبني بر اين كه سرمايه گذاري آمريكايي ها در ايران، بسيار خطرناك و از قرارداد ننگين كاپيتولاسيون و قرارداد تنباكو هم بدتر است، لذا ايشان روي اين مسئله تاكيد فراوان داشتند و در مسجد، به خصوص در شب هاي شنبه سخنراني حاد و آتشيني داشتند و جمعيت هم از نقاط بسيار دور مي آمد و گاه حتي در فصل زمستان هم، غير از شبستان و حياط و فضاهاي مختلف مسجد، خيابان هاي اطراف هم پر مي شدند و بعد هم ايشان را دستگير يا ممنوع المنبر مي كردند. يادم هست ايشان مي فرمودند مرا ممنوع كرده اند كه منبر نروم، من هم نمي روم و ايستاده صحبت مي كنم. هميشه در لحنشان طنزي وجود داشت. ايشان در آن مقطع نوري در تاريكي بودند و فريادگري بودند كه مردم را بيدار و آگاه مي كردند.

در جلسات شنبه معمولا درباره چه -موضوعاتي صحبت مي كردند؟
 

ايشان از مباني اعتقادي و تفسيري و حديث استفاده مي كردند. يكي از احاديث زيبا و كوتاهي كه از ايشان به خاطرم مانده و در بسياري از مواقع بسيار برايم كاربرد داشته اين حديث است كه مي فرمودند: « اذا اراد الله به عبدا خيرا حي اسبابه » زماني كه خداي متعال بخواهد خيري را براي بنده مقرر كند، خود او اسباب و علل و زمينه هايش را فراهم مي سازد. ايشان يك سوره قرآني، روايت يا نكته اي اخلاقي را مطرح مي كردند و گره هاي اجتماعي را در حدي كه برايشان مقدور بود مي گشودند و در جاهايي كه اقتضا داشت، وارد مسائل سياسي مي شدند و تكليف خود را انجام مي دادند.

آيا جذابيت منبرهاي ايشان به دليل طرح مسائل مبارزاتي و سياسي بود يا در خطابه، فنون خاصي را هم به كار مي گرفتند؟
 

ايشان در سخنراني بسيار صريح اللهجه بودند و ابائي نداشتند از اين كه مسائل را خيلي باز، صريح و شفاف، بيان كنند، زيرا غرض ايشان حقيقتا اين بود كه در مورد خيانت ها و ظلم هاي رژيم افشاگري شود و همان طور كه قبلا هم اشاره كردم، ايشان با مرحوم امام قدس سره در ارتباط بودند و به صورت نامه يا صور مختلف ديگر از منويات امام مطلع مي شدند، آن مباحث را مطرح و مسائل روز را بيان مي كردند.

آيا از طرف امام وجوهات هم دريافت مي كردند؟
 

ايشان از طرف امام نمايندگي داشتند. عده اي از آقايان روحانيون كه قبلا از امام اجازه داشتند، بعدها نه تنها در جهت اعتلاي راه و انديشه امام حركت نكردند كه به نوعي در خدمت توجيه دررفتارهاي رژيم هم برآمدند. حضرت آيت الله سعيدي در مورد چنين افرادي از امام كسب تكليف كردند و امام در پاسخ فرمودند: « اگر اين افراد به نحوي كه شما اظهار مي داريد، چنين شيوه اي را در پيش گرفته اند، از اين تاريخ نماينده من نيستند و اجازه ندارند به نيابت از من كاري بكنند ».
در سال 45 ظاهرا ايشان سخنراني مي كنند و مي گويند كه عده اي از مامورين از مباحثي كه ايشان مطرح مي كنند، ناراضي هستند و در نامه اي هم به امام، از دست متحجرين گلايه مي كنند.

آيا شما از اين گلايه ايشان چيزي به ياد داريد؟
 

بله، اين امري طبيعي است كه در هر عهد و زماني مسائل و مشكلات زيادي هست. الان هم هست. آيا مي شود گفت همه ائمه جماعات و همه مامورين رضاي هستند؟ خير، هميشه افراد ناراضي وجود دارند. آن روزها چه بسا بيشتر هم بودند، چون مي ترسيدند گرفتار بشوند، زندان بيفتند، در مغازه شان را ببندند، لذا به دليل شرايط بسيار خفقان اوري كه سازمان امنيت ايجاد كرده بود، همه از همديگر مي ترسيدند و حتي اعضاي خانواده به هم اعتماد نداشتند و مي ترسيدند حرفي بزنند و برادرشان ساواكي باشد. بعضي از افراد شناخته شده بودند و ديگران در مقابل آن ها حرف هايشان را سانسور مي كردند. كساني هم شناخته شده نبودند، بعضي ها اعتراض مي كردند كه آقا چرا اين حرف ها را مي زند و براي همه درد سر درست مي كند؟ آقا مي فرمودند: « من از بيان آن چه كه آن را صحيح مي دانم، دست بر نمي دارم.» و بسيار بيان صريح و فصيحي هم داشتند و شعارشان همان چيزي بود كه حضرت امام مي فرمودند كه مامور به اداي تكليف هستيم، مامور به نتيجه نيستيم. ايشان مي گفتند اين تكليف و وظيفه و راه من است. كساني كه مايل هستند منزل و جا و مكان من معلوم است. اگر مايل نيستيد، مسجد هم نمي آيم. من كه از مسجد براي خود دكان درست نكرده ام دعوتم كردند، آمدم، نخواهند مي روم.

در اسناد ساواك آمده كه ايشان با هيئت هاي موتلفه در ارتباط بوده و قصد داشته تشكيلاتي به نام «حزب خمينيسم » را راه اندازي كند. -آيا اساسا شهيد سعيدي به كار تشكيلاتي اعتقاد داشتند و ارزيابي شما از اين برداشت ها چيست؟
 

مرحوم شهيد سعيدي دو نوع نقش داشتند. يكي فرد سازي و ديگري گروه سازي. فردسازي بدين معنا كه افرادي را مخصوصا جوانان را، انتخاب مي كردند چون مي دانستند جوان كانون عاطفه و انرژي و استعداد است و به تعبير امير المومنين (علیه السلام) سرزمين دل جوان سرزمين خالي است كه اگر بذري در آن افشانده شود به ثمر مي رسد، لذا يادم هست كه ايشان محافل كوچكي از جوانان تشكيل مي دادند و براي آن ها تدريس مي كردند. با تمام توان علمي و فقهي، در اوج تواضع بودند و كوچك ترين ابائي از تدريس ابتدائي ترين دروس به جوانان نداشتند. اگر بين مردم و خانواده ها و افراد مختلفي اختلاف وجود داشت، مجدانه سعي در حل آن ها داشتند. به علاوه ايشان برنامه جامع و وسيعي براي آموزش خانم ها و دختر خانم ها و نسل جوان آن روز داشتند. يكي از كساني كه آن روزها از شاگردان اقاي سعيدي محسوب مي شدند، خانم دباغ هستند. خانم دباغ شخصيتي هستند كه در پاريس هم در خدمت امام بودند و هنگامي هم كه امام مي خواستند براي گورباچف پيام بفرستند، از ميان اين همه خانم هاي درس خوانده و حوزوي، خانم دباغ را به عضويت هيئت اعزامي انتخاب كردند. اين خيلي مهم است. معلوم مي شود كه حضرت امام اولا براي خود اين خانم شخصيت و جايگاه ويژه اي را قائل بودند، از سوي ديگر مي خواستند جايگاه و شان زن مسلمان ايراني را به جهانيان بفهمانند. يادم هست كه شهيد آيت الله سعيدي چيزي شبيه به راهپيمائي هاي امروز ما، از خانم ها تشكيل مي داد و به صورت گروهي حركت مي كردند كه همين نشانه وحدت و يكپارچگي و شكوه آن ها در سطح منطقه ما بود، بنابراين ايشان حتما به حركت هاي مبارزاتي معتقد و علاقه مند بودند، ولي شرايط به گونه اي بود كه بيش از اين نمي شد حركت كرد.

آيا ايشان با تشكل هاي ديگر ارتباط داشتند و مي خواستند در مسجد تشكلي را راه اندازي كنند؟
 

ايشان با تشكل هايي چون هيئت موتلفه ارتباط داشتند. البته هيئت موتلفه به شكل آشكار فعاليت نمي كرد. اساسا به دليل شرايط بسيار بسته خفقان كسي نمي توانست باز حركت كند و شيوه صحيح مبارزه هم مبارزه مخفي بود. به نظر بنده ايشان خودشان فكر مي كردند كه بايد به شكل گروهي فعاليت كرد.

تهيه و پخش جزوات توسط ايشان در پي دستيابي به چه اهدافي بود؟
 

افرادي كه اهل مطالعه و فضل بودند، مقالاتي را مي نوشتند كه معمولا هم به اسم خودشان منتشر مي شد. مثل حالا كه بعضي از مساجد انتشاراتي دارند. آن جا هم همين طور بود. يكي از فعاليت هاي فرهنگي مسجد هم همين بود. مثلا يادم هست جزوه اي منتشر شد به نام اقتصاد اسلامي يا تعاون اسلامي و نظاير اين ها كه در حقيقت نوعي كار فرهنگي بود.
ظاهرا برخي از جزوات را خود ايشان تهيه مي كردند، از جمله جزوه اي با عنوان « منتظران حقيقي و منتظران مجازي ».

آيا از اين جزوه اطلاعي داريد؟
 

خير، متاسفانه از اين جزوه اطلاع ندارم و مايلم بدانم چه مطالبي داشته است.

معمولا خودشان سخنراني مي كردند يا سخنران هائي را هم دعوت مي كردند؟
 

سخنران دعوت مي كردند، ولي مردم مثل مسجد هدايت كه به اعتبار آيت الله طالقاني مي آمدند و يا مسجد جليلي كه به اعتبار آيت الله مهدوي كني مي آمدند، به مسجد موسي بن جعفر (علیه السلام) هم به اعتبار آيت الله سعيدي مي آمدند. سخنران ها در آن مقطع سخنران هاي معمولي و متعارف و رايج بودند، البته در ميان آن ها يكي دو نفر چهرهاي مبارز هم بودند.
يكي از خطبائي كه در آن مسجد منبر رفتند، مرحوم آشيخ محمدرضا نيك نام اميري بود كه به مناسبت شهادت حجت الاسلام قريشي صحبت كردند و دقيقا يادم هست آيه اي را كه در طليعه منبر مطرح كردند، اين آيه بود: « و اما من خاف مقام ربه عن الهوا » و بعد در پيرامون اين آيه سخنراني كردند و بعد هم وارد مسائل سياسي شدند و نتيجه آن سخنراني كه آن شب خيلي هم شلوغ بود و عده بسيار زيادي از مردم آمده بودند، اين شد كه اين بزرگوار را دستگير و به سه سال زندان محكوم كردند و شكنجه ها دادند. چنين چهره هايي مي آمدند، اما كساني هم كه چندان انقلابي نبودند، وقتي به مسجد شهيد سعيدي مي آمدند، مي دانستند چه متاعي را بايد ارائه دهند تا خريدار داشته باشد.

از قضيه آقاي برقعي چيزي به خاطر داريد؟
 

ديدگاه شهيد آيت الله سعيدي نسبت به سيد ابوالفضل برقعي اين بود كه در ابتدا آيت الله سعيدي از ايشان تعريف و حمايت مي كردند، به طوري كه حتي وقتي مي آمدند و به ايشان مي گفتند كه مثلا اين آقا در فلان جا درباره اين موضوع چنين حرف هايي زده، قبول نمي كردند و مي گفتند كار به جائي رسيده كه هر كسي درباره علما به خودش اجازه اظهار نظر مي دهد. به مرور زمان آيت الله سعيدي متوجه شدند كه ديدگاه او انحرافي است و حرف هايش بوئي از ديدگاه هاي وهابيت دارد و حرف هاي آن ها را تبليغ مي كند، لذا با كمال صلابت و صراحت و حقيقت جوئي روي موضع قبلي خود پافشاري نكردند و نظر خود را شفاف بيان كردند.

اهداف جلسات امر به معروف و نهي از منكر چه بود؟
 

قرار بود با چالش هاي اخلاقي و خانوادگي، توسط افرادي كه آموزش هاي لازم را ديده و همه آداب و شرايط اين كار را مي دانستند،‌مواجهه صورت بگيرد. مي دانيد كه امر به معروف و نهي از منكر، شرايطو آدابي دارد تا موثر واقع شود و نتيجه عكس ندهد. چون اگر بخواهد در جائي تاثير منفي بگذارد، جايز نيست، لذا ايشان جلساتي را در منزل خود و مسجد تشكيل مي دادند. بعد خانم ها و آقاياني كه آموزش ديده بودند، بر اساس دستور العمل هاي ايشان، عمل مي كردند.

ارتباطات و مراودات ايشان با مردم منطقه چگونه بود؟
 

يكي از ويژگي هاي بارز ايشان اخلاق حسنه ايشان بود. سعه صدر و صبر و مداراي ايشان بود كه مردم را گردشان جمع مي كرد كه اگر چنين نبود، « ولو كنت حولك »، از اطراف ايشان پراكنده مي شدند. همان طور كه مردم به خاطر حسن اخلاق رسول الله (ص) بود كه به ايشان مي گرويدند و اين گرايش، تنها از بعد سياسي نبود، در مورد آيت الله سعيدي هم اخلاق حسنه، تواضع، آغوش باز و چهره خندان ايشان مردم را به سوي ايشان جذب مي كرد. به تعبيري مي توان گفت كه مرحوم آيت الله سعيدي يك ستاد كمك هاي مردمي داشتند و افرادي تحت نظارت ايشان به خانواده هاي مستضعف كمك مي كردند و غير از آن اگر خود ايشان با موردي مواجه مي شدند، حتي اگر پولي نداشتند، از وسايل منزل يا شخصي خود، حاجت فرد را برطرف مي كردند كه نه تنها احسان، بلكه به نوعي، ايثار بود.

ممنوع المنبر شدن ها و دستگير شدن هاي شهيد سعيدي در مسجد چه تاثيري مي گذاشت؟
 

نمازگزاران دو دسته بودند. يك دسته افرادي بودند كه از اين قضيه متاسف مي شدند و غصه مي خوردند كه چرا آقا را گرفته اند و چه كنيم. افرادي هم بودند كه بي تفاوت بودند يا مي گفتند هر كسي خربزه مي خورد، بايد پاي لرزش هم بنشيند، ولي باز اين توفيق هم براي بنده حاصل شد كه به اتفاق پسر بزرگشان، حجت الاسلام محمد آقا سعيدي، رفتيم زندان قزل قلعه و با شهيد سعيدي ديدار كرديم. در قزل قلعه برخلاف زندان هاي قصر و اوين، روحانيون لباس خودشان را داشتند و امكان اين هم بود كه در كنار هم باشند، البته مامورين در اطراف بودند، ولي آزاد بودند كه با هم صحبت كنند. ما در چنين فضائي با ايشان ملاقات مي كرديم. ذكر اين نكته را هم ضروري مي دانم كه يكي از مبارزان آن زمان مرحوم آيت الله فومني بودند كه مسجدشان در ميدان خراسان، سنگر و پايگاه تبليغ و مبارزه بود و ايشان هم مسائل سياسي را مطرح مي كردند. گاهي هم من در آن جا شركت مي كردم و مامورين هم بيرون از مسجد بودند و هر وقت مي خواستند مداح يا سخنراني را بگيرند، مردم آن ها را از روي پشت بام ها فراري مي دادند. آيت الله فومني را هم مكرر دستگير مي كردند. در يكي از اين ملاقات ها ايشان هم تشريف داشتند. به ايشان گفته شد كه آزادند و مي توانند بروند. مرحوم فومني لباس پوشيدند و راه افتادند. گفتند وسايلتان را نبرديد، گفتند باشد، برمي گردم! مطمئن بودند كه دوباره ايشان را دستگير مي كنند.

موضوع آخرين دستگيري ايشان چه بود و از آن رويداد چه خاطره اي داريد؟
 

موضوع دستگيري آخر ايشان اعتراض عليه سرمايه گذاري آمريكايي ها در ايران بود. من در آن دوران در مشهد درس مي خواندم. يك روز پدرم حاج محمد تقي متبحري از تهران به من زنگ زدند و گفتند آيت الله سعيدي را به شهادت رسانده اند و شما يك جوري، مطلب را به آقاي طباطبائي بگوئيد. بعدازظهر بود كه من به منزل ايشان رفتم و خدمت ايشان رسيدم. البته طبيعي است كه اين جور اخبار را نمي شود يك مرتبه گفت و بايد مقدمه چيني كرد. ايشان متوجه شدند كه حادثه اي اتفاق افتاده، منتهي نمي دانستند كه موضوع چيست. به من فرمودند: « اگر آقاي سعيدي محاكمه صحرائي شده يا مي خواهد بشود، بايد به نوعي تدبير كنيم،ا گر هم ايشان را اعدام كرده اند و كار تمام شده، بايد جور ديگري برخورد كنيم. » گفتم: « قضيه همين است و ايشان در زندان به شهادت رسيده اند ». ايشان برادرشان را خواستند و ايشان را در جريان قرار دادند و مجالسي را كه داشتند به برادرشان واگذار كردند و به تهران آمدند و اين، مبدا اقامت ايشان در تهران شد كه هنوز هم در آخرين منزل شهيد آيت الله سعيدي اقامت دارند و مسجد موسي بن جعفر (علیه السلام) را اداره مي كنند و امام جماعت آن جا هم هستند. هم صبح ها بعد از نماز صحبت مي كنند و هم شب ها معمولا تشريف مي آورند و صحبت مي كنند و به هر حال هنوز هم پايگاه گرمي است و به نظر بنده نفس قدسي و روح متعالي شهيد آيت الله سعيدي، هم حاكم است و هم نقش دارد، چون هنوز هم جوانان جذب اين مسجد هستند و پرشورترين مسجد منطقه است.

آيا در مراسم هاي ترحيم پس از شهادت ايشان شركت داشتيد؟
 

پس از شهادت ايشان، ساواك آمد و در مسجد را پلمپ كرد، ولي مرحوم آيت الله طالقاني و جمعي از دوستانشان آمدند و پلمپ را شكستند و وارد مجد شدند و در آن جا اجتماعي شد و يكي از آقايان مبارز منبر رفت و در پايان هم به مناسبت اين كه آيت الله سعيدي در زندان به شهادت رسيده بودند، روضه امام موسي بن جعفر (علیه السلام) هم خوانده شد. پس از آن هم با حضور چشمگير مردم، ساواك نتوانست جلوي مجالس بزرگداشت را بگيرد و دخالت آن ها تمام شد.

تاثير شهادت ايشان را در منطقه و در نهضت چگونه ارزيابي مي كنيد؟
 

شهادت هر شهيدي،‌ مانند خوني است كه در پيكر جامعه مي دود و قلوب را احيا مي كند، چنان چه ما در دوران دفاع مقدس، به خوبي اين تاثيرات را مي ديديم، چون نشات گرفته از مكتب ديني ماست. يك نفر از سربازان آمريكائي در عراق كشته مي شود، در آمريكا تظاهرات ضد جنگ مي شود، اما هر يك از جوانان ما كه در جبهه ها شهيد مي شدند، خانواده ها نه تنها تظاهرات نمي كردند كه بقيه برادرها و اقوام آن ها هم تصميم مي گرفتند به جبهه بروند و شهيد مي شدند،‌ لذا چنين حالتي بود،‌ البته اغلب خلاء حضور آيت الله سعيدي به شدت احساس مي شد. از سوي ديگر شهادت مظلومانه ايشان بود كه در سلول، عمامه را به گردن ا يشان انداختند و با ضرب و جرح به شهادت رساندند. بعد هم اعلام نكردند كه ايشان را شهيد كرده اند، بلكه با ماشين ساواك آمدند در خانه آيت الله سعيدي و بعد هم كساني را كه ايشان را از قم به تهران دعوت كرده بودند، سوار ماشين كردند و به قم بردند. مرحوم پدرم مي گفتند من فكر مي كردم مرا دستگير كرده اند و انتظار داشتم سر از ساواك و شهرباني در بياورم، ولي ماشين افتاد در جاده قم و من مي ديدم كه آمبولانسي گاهي از ما جلو مي افتد و گاهي عقب مي ماند و همين كه وارد قم شديم، به طرف وادي السلام رفت و من تازه متوجه شدم كه آيت الله سعيدي را به شهادت رسانده اند. وقتي به وادي السلام رسيديم، به آن ها گفتم تا شما كارهايتان انجام مي دهيد، من مي روم زيارتي مي كنم و برمي گردم كه آن ها موافقت كردند. من مي خواستم به بهانه زيارت به بيوت علما بروم و اطلاع بدهم كه چه اتفاقي پيش آمده.

و سخن آخر
 

شخصيت آيت الله سعيدي، جامع الاطراف بود. ايشان به تربيت نسل جوان اهمين فوق العاده اي مي دادند و وقت مي گذاشتند، لذا نسل جوان حاضر ما اگر از اين شخصيت ها الگوبرداري كنند، مي توانند براي انقلاب و جامعه، بيش از پيش مفيد باشند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32