کاپيتولاسيون و زمينه هاي سياسي و اجتماعي اعدام انقلابي حسنعلي منصور(3)


 






 

تبعيد امام به ترکيه هيئت را در ترور منصور مصمم تر مي سازد
 

تبعيد امام شاخه نظامي هيئت مؤتلفه را در ترور منصور مصمم تر ساخت. دلايلي هم که هيئت براي ترور منصور و نه شخص ديگري، داشت بسيار واضح و مبرهن بود؛ او مجري اصلي به تصويب رساندن لايحه کاپيتولاسيون در دو مجلس شوراي ملي و سنا به شمار مي رفت و امام نيز به دستور او تبعيد شده بود؛ به همين دليل از نظر آنها مفسد في الارض شناخته و ريختن خون او حلال شمرده مي شد. (1)
آنها دور هم نشستند و به اين نتيجه رسيدند که بايد در برابر توهين به امام و دستگيري ايشان عکس العمل نشان بدهند. چند نفر را هم در نظر گرفتند که يکي از آنها منصور بود. يکي، دو نفر ديگر هم بودند؛ از جمله اقبال و تيمسار ايادي. اما در هر حال که به ترور منصور انجاميد و اين ترور عکس العملي از سوي يک گروه مبارز مسلمان در برابر توهين به مرجع تقليد مسلمين بود. (2)
آقاي حبيب الله شفيق از اعضاي شوراي مرکزي هئيت مؤتلفه که پس از ترور منصور زنداني شد و پس از تحمل دو سال حبس در 1346 آزاد گرديد و از سويي کاملاً در جريان فعاليت ها و عملکرد هيئت هاي مؤتلفه بوده است نيز بازداشت و تبعيد امام به ترکيه را سرآغاز تصميم دوستانش جهت ترور منصور مي داند.
روزي که اعلام کردند حضرت امام را دستگير کرده به ترکيه برده اند. در تهران حرکت مختصري شد، ولي مثل پانزده خرداد نبود. چون شهر تحت فشار نيروهاي انتظامي بود. آن روزها مقدمات ترور منصور آماده مي شد و در هيئت هاي مؤتلفه صحبت از اين بود که بايد به شکلي عکس العمل نشان داده شود. آن موقع گروهي به نام «حاد» درست شد و آقاي مهدي عراقي در رأس آن قرار گرفت. محمد بخارايي، صفارهرندي، نيک نژاد و صادق اماني هم تصميم گرفتند که در مرحله شاه را بزنند، ولي در وسط کار منصرف شدند و تصميم به ترور منصور گرفتند. (3)
محمد بخارايي عامل اصل ترور و ديگر دوستانش نيز در دادگاه علت را تبعيد امام بيان کرده بودند. «شهيد بخارايي و دو همرزمش و شهيد عظيم الشأن حاج صادق اماني، فرمانده آنان، تأکيده کرده بودند که منصور را به کيفر تبعيد امام (ره) به ترکيه کشته اند... » (4)
با قطعي شدن ترور منصور دو نظر در بين اعضاي شاخه نظامي وجود داشت؛ عده اي بر اين اعتقاد بودند که هر چند منصور مفسد في الارض است و ريختن خون او حلال مي باشد ولي با وجود اين بايست فتوايي از يکي از مراجع داشته باشند، اما عده اي ديگر گرفتن مجوز شرعي را لازم نمي دانستند.
بعضي از برادارن به اين فکر افتاده بودند که بتوانند يک فتوايي هم در رابطه با اين کار بگيرند، اما براي يک عده زيادي از برادران اصلاً فتوا مطرح نبود، چون مي گفتند که حکم اينها قبلاً داده شده و به عنوان مفسد في الارض هستند. کسي که مفسد في الارض است سه حکم بر او بار است؛ يا اينکه بايد تبعيدش بکنند، يا زندان ابد يا اينکه او را بکشندش. دو تايش که از عهده ما خارج بود؛ نه مي توانستيم تبعيدشان بکنيم نه زنداني ابدشان بکنيم، پس قهراً بايستي حکم سومي درباره اش اجر بشود ديگر... (5)
شهيد صادق اماني کسي نبود که بدون فتوا از يک مرجع تقليد دست به چنين اقدامي بزند. برادر ايشان، سعيد اماني که در قضيه ترور منصور جزء بازداشت شدگان بود و پس از چهل روز با دخالت و رسيدگي شخصي به نام حکمت (يکي از قضات برجسته) تبرئه و آزاد شده بود بيان مي کند:
برادرم حاج صادق اماني- رحمت الله عليه- يا برادران ديگر، مرحوم بخارايي، مرحوم نيک نژاد، مرحوم صفارهرندي، کساني بودند که بدون اجازه مرجع، سوزني از روي زمين بر نمي داشتند. ترور منصور هم با حکم شرعي مرجع صورت گرفت. (6)

برنامه ريزي جهت ترور منصور
 

شهيد عراقي در اين باره مي نمايد:
از همان روز اولي که حاج آقا (امام) گرفته شد و تبعيد شد، برنامه ترور منصور طرح- ريزي شد. به اين صورت که چون خانه منصور در دروس بود در يک خيابان خلوت، با يکي از مأموريني که در داخل خانه است يک از بچه ها آشنايي داشت و او را حاضر به همکاري کرده بود که در شبي که او مشغول کشيک است ساعت معيني بچه ها حاضر بشوند در آنجا، بعد تلفن قطع بشود و اگر هم بشود برق هم قطع بشود و بريزند توي خانه و حسابش را برسند. البته صورت ظاهر اين است که دو، سه تا مأموري هم که آنجا هستند يکي شان که جنبه همکاري با ما داشت، دوتاي ديگرشان هم تقريباً اسير بشوند، بعد از اينکه کارشان تمام شد بيايند بيرون بروند دنبال کارشان. ولي، اين طرح دو روز از اينکه لباس عمل به خودشان بپوشاند به هم خورد، دليلش هم اين بود آن برادري که آنجا مأمور بود او را پستش را عوض کردند. حالا حرکات او در آنجا جوري بود که بو برده بودند يا به حساب تصادف بود، نفهميديم چه بود. (7)
هر چند آنها در مرحله اول موفق به ترور منصور نشدند اما با وجود اين از پاي ننشستند و به تلاش هاي خود در راه رسيدن به اين هدف ادامه دادند و در اين راستا بر آن شدند تا رفت و آمدهاي منصور را بيشتر تحت نظر بگيرند.
به اين فکر افتاديم که بيشتر رفت و آمدهاي منصور رويش دقت بشود. در موقعي که بعضي جاها که مي رود يا بعضي اداره جات مي رود يا به مجلس مي رود، زير کنترل باشد و چون ديگر روزنامه ها هم نمي نوشتند که مثلاً نخست وزير امروز کجا مي خواهد برود، کجا نمي خواهد برود، چون قبلاً مي نوشتند.
در همين گيرودار ما متوجه شديم روز پنجشنبه منصور دو جا مي خواهد برود؛ يکي افتتاح شرکت تعاوني ارتش بود، يکي هم آمدن به مجلس. شب پنجشنبه مسئول تنظيم برنامه از جهت کارهاي نوشتني و تنظيم برنامه ها مرحوم حاج صادق اماني بود، که اينها جلسه اي در شب پنجشنبه داشتند؛ يک قطعنامه اي در شش ماده تنظيم مي شود که به امضاي چند تا از برادران مي رسد که علت عمل بيان بشود اين کار را در آن روز انجام بدهند، آن قطعنامه که به امضاي او هست پخش بشود و علاوه بر اينها مرحوم بخارايي خودش هم در حدود نيم ساعت صحبت مي کند و خطاب مي کند به نسل جوان و جوانان که من از دنياي نو وراي اين جهان با شما سخن مي گويم، من اولين کسي بودم که تير را به طرف دشمن رها کردم؛ تا وقتي که استعمار و استثمار و استبداد را از مرز و بوم بيرون نکرده ايد، اسلحه خود را بر زمين نگذاريد. از اين صحبت ها در حدود نيم ساعت داشته است. (8)
روز پنجشنبه اول بهمن 1343 هـ . ش، روزي بود که حسنعلي منصور، نخست وزير، لايحه فروش نفت به کنسرسيوم آمريکايي را جهت تصويب به مجلس شوراي ملي مي برد. تمام کارهاي اطلاعاتي انجام شده بود و راه هاي خروج از ميدان بهارستان قبلاً توسط اعضا شناسايي شده بود. در اين هنگام محمد بخارايي در حالي که از سوي دوستانش محافظت شده بود خود را به منصور مي رساند تا به بهانه تقديم پاکت و نامه اي که در دستش گرفته بود کار را يکسره نمايد. مهدي عراقي که از جزييات حادثه خبر داشته درواقع تصوير بسيار خوبي از اين اقدام ارايه داده است؛ لذا دنباله را از روايت از او پي مي گيريم.
نزديکي هاي ساعت 10بود که ماشين منصور از قسمت شاه آباد وارد ميدان بهارستان مي شود و به طوري عمودي جلوي درب مجلس مي ايستد، همان درب بزرگ. قبل از اينکه شوفر بيايد پايين، برگردد بيايد اين رو درب را باز بکند خود منصور درب را باز مي کند و مي آيد بيرون.
آقاي بخارايي هم از قسمت جنوب به طرف شمال داشت مي آمد، منصور که درب را باز مي کند و مي آيد، به فاصله دو متر بين اين دو تا فاصله بوده، گارد محافظ با دوتا ماشين بنز ايستاده بودند، هنوز گارد محافظ پياده نشده بودند، اسلحه هم لاي دفترچه بوده، آن دفترچه که دستش بوده، اسلحه هم لاي آن بوده، به مجرد اين که منصور مي آيد پايين اسلحه راهمان جوري که دستش بوده تير اول را شليک مي کند و مي خورد به شکم منصور، منصور که دولا مي شود تير دوم را مي زند پس گردنش، تير سوم را که مي خواهد بزند (گارد محافظ) مي زنند زير دستش.، اسلحه مي پرد بالا. بخارايي را آنجا مي گيرند، آقاي نيک نژاد از آن ور ماشين شروع مي کند به تيراندازي کردن، گارد فرار مي کند، آقاي بخارايي هم فرار مي کند. سربازهايي که دم در مجلس بودند، يکي را مأمور پست بوده و يک دو نفر از توي مجلس بودند صداي تير را که مي شوند، مي آيند بيرون نيک نژاد را مي گيرند. نيک نژاد مي گويد من نبودم، (او) دارد مي رود، آنهايي بر مي گردند مي بينند که يکي وسط خيابان دارد فرار مي کند، نيک نژاد را ولش مي کنند که آن هم مي پرد توي تاکسي، نيک نژاد از آن ور مي رود. آقاي بخارايي هم چون زمين يخبندان و سر بود، سر مي خورد زمين، چند تا پليس که عقبش بودند مي گيرند او را آنجا و مي آورند کلانتري بهارستان. (9)
با دستگيري محمد بخارايي، رژيم توانست ديگر اعضاي اين گروه را نيز بازداشت نمايد. طي دادگاهي که براي آنها تشکيل شد، چهارتن از آنها به نام هاي محمدبخارايي، رضا صفارهرندي، مرتضي نيک نژاد و صادق اماني به اعدام و شش نفر از آنها به نام هاي مهدي عراقي، هاشم اماني، حبيب الله عسگراولادي، عباس مدرسي فرد، ابوالفضل حيدري و محمدتقي کلافچي به زندان ابد با اعمال شاقه محکوم شدند. اين دادگاه همچنين شيخ محي الدين انواري را به پانزده سال، احمد شهاب را به ده سال و حميد ايپکچي را که هنوز به سن قانوني نرسيده بود به پنج سال زندان محکوم نمود. (10)

پي نوشت ها :
 

1- ابوالفضل توكلي بينا، خاطرات ابوالفضل توكلي بينا، تدوين محمود طاهراحمدي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص106.
2- خاطرات 15 خرداد (خاطرات حجت‌الإسلام والمسلمين محمدرضا فاكر)، به كوشش علي باقري، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1378، دفتر هشتم، ص207.
3- خاطرات 15 خرداد (خاطرات حبيب‌الله شفيق)، به كوشش علي باقري، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1375، دفتر چهارم، ص100.
4- جلال‌الدين فارسي، همان، ص129.
5- ناگفته‌ها، همان، ص209.
6- خاطرات 15 خرداد (خاطرات سعيد اماني)، به كوشش علي باقري، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، ص26.
7- ناگفته‌ها، همان، ص208.
8- همان، ص210-209.
9- همان، ص212-211.
10- تاريخ شفاهي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي، همان، ص172؛ جلال‌الدين فارسي، همان، ص130.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25