بزرگ ترين راز جهان باستان
بزرگ ترين راز جهان باستان
بزرگ ترين راز جهان باستان
باور مي کنيد اين همه ماجرا خيلي بي سر و صدا کف اقيانوسي خوابيده باشد؟
اين ها قصه است، اما جالب اين جا است که کساني هستند که واقعا دارند در به در دنبال همان آتلانتيس مي گردند. همه چيز زير سر افلاطون است. فيلسوف يوناني آن قدر با آب و تاب داستان نابودي تمدني پيشرفته در آتلانتيس را شرح داده بود که همه باورشان شد حتما جايي شبيه آن وجود داشته است. بماند که قصه نابودي تمدن هاي قديمي، مثل تمدن هاي بين النهرين و مصر، هميشه براي مردم جالب بوده است.
اما آتلانتيس چيز ديگري است. وقتي افلاطون ادعا مي کند آرمان شهري که در فلسفه اش توصيف کرده در آتلانتيس تحقق داشته است، ديگر آرزوي يافتن آن شهر باستاني خيلي ها را راحت نمي گذارد. شهري که ادعا مي کنند آمريکا را بر اساس آن ساخته اند و نام خود را به اقيانوس آتلانتيک يا همان اطلس داده است.
آيا آتلانتيس واقعا وجود داشته است؟ اين شهر افسانه اي کجاي زمين بوده است؟
در جست و جوي جزيره اسرار آميز
فاجعه، ناگهاني و وحشتناک بود. زلزله عظيمي اتفاق افتاد. و به دنبال آن با يک سونامي عظيم، تمام جزيره را آب فرا گرفت. آن هايي که از حادثه جان به در بردند تنها فرصت يافتند تا شاهد فاجعه اي عظيم تر باشند. جزيره در مقابل هجوم نيروهاي طبيعي تاب نياورد، قطعه قطعه شد و به زير آب فرورفت.
اين سرنوشت جزيره افسانه اي آتلانتيس بود. روايتي که از فيلسوف يوناني، افلاطون به جا مانده است. حتي امروز، حدود 2400 سال پس از افسانه سرايي افلاطون، ماجراي آتلانتيس، جذابيت هاي داستاني خود را از دست نداده است. اما تنها در سال هاي اخير است که دانشگاهيان، آن را چيزي بيش از يک افسانه مي دانند. امروزه شواهد جديد و حيرت انگيز، چيزهايي را در پشت داستان افلاطون آشکار کرده اند. اين يافته ها نشان داده اند که روزگاري واقعا جزيره اي در غرب تنگه جبل الطارق وجود داشته است؛ جايي که افلاطون آن را ستون هاي هرکول ناميده بود. اين جزيره درست مثل ادعاي افلاطون با زلزله و سونامي نابود شده است.
دکتر مارک آندره گاچر، محقق مؤسسه اروپايي تحقيقات دريايي کسي است که در اکتشافات اخير نقش داشته است. او مي گويد انتطباق واقعيت هاي زمين شناسي با يک افسانه کهن، شگفت انگيزتر است: «روي دادن يک چنين زلزله هايي که منجر به سونامي مي شوند در منطقه اي که افلاطون براي داستان خود انتخاب کرده بود، نشان مي دهد که اين انطباق، چيزي فراتر از يک اتفاق تصادفي بوده است.» يافته هاي گاچر آخرين قطعه اي است که پازل را کامل مي کند.
حتي در زمان افلاطون هم داستان آتلانتيس، غير قابل باور به نظر مي رسيد. شرح داستان او از دولت-شهري که در يک جزيره بنا شده بود و پاياني ناگهاني و اسفبار داشت از نظر بسياري از مردم (از جمله شاگرد مشهورش ارسطو) داستاني خيالي بود. اما چيزهاي ديگري هم در داستان او وجود داشت که به نظر مي رسيد ريشه در حقيقتي ژرف دارد. «افلاطون صراحتا در گزارش خود مي گويد مصريان که داستان آتلانتيس را به يوناني ها ياد داده اند، خود نيز شاهدان دست اولي براي حادثه نداشتند. تنها آن را از متني قديمي تر با يک زبان ناشناخته، به زبان خودشان ترجمه کرده بودند.» اين ها سخنان رابرت سرمست، نويسنده کتاب اکتشاف آتلانتيس و يکي از افراد برجسته در جست و جوي شهر گمشده است. افلاطون تاريخ آن واقعه را 9000 سال قبل از زمان سولون مي داند. سولون يک دولتمرد يوناني بود که حدود سال 600 ق.م مي زيسته است. پس داستان نابودي آتلانتيس بنا به گفته افلاطون، به 11600 سال قبل باز مي گردد. اما توصيف افلاطون از يک تمدن پيشرفته که در يک متروپوليس با ديوارهايي از طلا زندگي مي کردند، ترديدهاي فراواني را برانگيخته است. اين خيال پردازي ها، اکثر پژوهشگران را به اين نتيجه رسانده است که بعضي از عناصر گزارش افلاطون مانند مکان، تمدن پيشرفته و تاريخ تخريب شهر، احتمالا اشتباه است.
کشف آتلانتيس
چنين ادعاهايي براي مردم جذاب بود، اما اين اطمينان را به دانشمندان مي داد که کل ماجرا يک دروغ بزرگ است. اما بدگماني ها در سال 1939 تغيير کرد. در آن سال، باستان شناس برجسته يوناني، اسپيريدون ماريناتوس نظريه اي ارائه داد که تا همين اواخر باورپذيرترين توضيح براي افسانه قديمي به شمار مي رفت. ماريناتوس ادعا کرد که منشأ داستان آتلانتيس، يک واقعه تاريخي است: نابودي يک جزيره در يک فاجعه عظم که قبل از زمان افلاطون اتفاق افتاده بود. او «ترا» را به عنوان محل واقعه پيشنهاد کرد. ترا جزيره اي واقعي در مديترانه که از «ستون هاي هرکول» خيلي دور بوده است. پس از آن، يک واقعه آتشفشاني، درست در همان محل کشف کرد که زمانش حدودا 1500 سال قبل از ميلاد بوده است. اين زمان، بود تقريبا مي شود 900 سال قبل از زمان سولون، نه 9000 سال قبل از سولون که افلاطون ادعا کرده بود. ماريناتوس همچنين ادعاي افلاطون را قبول کرد که در آن جزيره، تمدني پيشرفته وجود داشته و نابود شده است. استنادش هم به اين بود که آتشفشان «ترا» تمدن «مينوسيان» را در نزديکي «کرت» نابود کرده بود.
آتلانتيس ميان تاريخ و جغرافيا
يک جاي ديگر که کانديداي آبرومندانه تري براي آتلانتيس به حساب مي آيد، جزيره اي در نزديکي تنگه جبل الطارق است. همان جايي که ظاهرا داستان افلاطون اتفاق مي افتد.
شواهد زمين شناسي، نشان مي دهد که اين جزيره غرق شده-معروف به اسپارتل- تقريبا 12 هزار سال پيش، قرباني يک زمين لرزه عظيم و سونامي حاصل از آن شده است. اين تاريخ، زماني است که به طرز غريبي با گفته هاي افلاطون، همخواني دارد.
ترا
اسپيتز برگن
اسپارتل
نزديک قبرس
درياي ساراکوسا
قطب جنوب
راز مديترانه
با اين حال، اين تصور که آتلانتيس در مديترانه بوده است، همچنان طرفداران خود را دارد. از دهه 1990، رابرت سرمست دلايلي را ذکر کرده که نشان مي دهد آتلانتيس حدودا در 80 کيلومتري جنوب شرقي قبرس قرار داشته است؛ قبل از اين که گودال مديترانه در حدود 12 هزار سال پيش، پر از آب شود. همچنين سرمست سال گذشته عکس هايي را منتشر کرد که ادعا مي کند که گروه اعزامي او از عمق 1500 متري گرفته اند. او با ذوق زدگي مي گويد: «اين عکس قديمي ترين سازه هاي ساخت بشر را نشان مي دهد که تاکنون ديده شده اند.» اما سرمست اذعان مي کند شکاف هاي زيادي در نظريه اش وجود دارد. زمين شناسان ثابت کرده اند که گودال مديترانه حدود پنج ميليون سال پيش، پر از آب شده است، و آن «سازه هاي ساخت بشر» تماما ساختارهاي طبيعي هستند. با اين حال، سرمست اميدوار است که بتواند مردم را با زيردريايي به آن اعماق ببرد تا بتوانند بقاياي آتلانتيس را ببينند.
درست همان موقعي که ادعاهاي سرمست رسانه ها را جذب خود کرده است، توجه دانشمندان در جاي ديگري متمرکز است. چيزي که حتي ممکن است اعتبار بيشتري به داستان افلاطون بدهد. در سال 2001، دکتر ژاک کولينا-ژيرارد از دانشگاه مديترانه اي فرانسه، به واقعيتي توجه کرد که هر کس ديگري هم مي توانست آن را بداند: اين که واقعا جزيره اي درست جلوي «ستون هاي هرکول» حدود 12000 سال قبل وجود داشته است. اين جزيره که اسپارتل نام دارد به دنبال بالارفتن آب درياها پس از عصر يخبندان، کاملا به زير آب رفته است. اسپارتل در جايي قرار دارد که به نظر مي رسد زلزله و سونامي هاي وحشتناکي در آن جا اتفاق مي افتند. درست شبيه آن وقايعي که مطابق داستان، آتلانتيس را نابود کره است.
آيا داستان افلاطون مي تواند واقعي باشد؟ طبق تحقيقات گروه ژيرارد، يک زلزله عظيم حدود 12000 سال پيش در کف اقيانوس اتفاق افتاد و به دنبال آن يک سونامي بزرگ با امواجي به ارتفاع حدودا 20 متر روي داد. پروفسور مک کوي زمين شناس مي گويد نياز به تجزيه سنگ هاي آن منطقه دارد تا مساله را حل کند. مک کوي به شوخي مي گويد: «توجه کنيد گفتم سنگ. اگر آن جا هر نوع بقايايي از تمدن پيدا شد، شام مهمان من!»
هيچ کس انتظار ندارد که داستان افلاطون با توصيفاتش از لنگرگاه هاي وسيع، معابد و سرزميني که تحت فرمان فرزندان پوسايدون بوده است، با تمام جزئياتش قابل دفاع باشد. اما حالا حدس هايي مبتني بر واقعيت وجود دارد که داستان او توصيف يک فاجعه انساني است که پيش از تاريخ اتفاق افتاده است. افسانه آتلانتيس مي تواند هشداري باشد از پس هزاره ها، در مقابل بي توجهي ما نسبت به نيروهاي طبيعت. ما هنوز هم نمي توانيم اين نيروها را که 12000 سال پيش، آتلانتيس افسانه اي را نابود کرد، کنترل کنيم.
بيميني(Bimini)
آتلانتيس کجا است؟
معبد خورشيد بزرگ ترين باقي مانده از تمدن سرخ پوستان جنوبي
اهرام مصر نماد تمدن پيشرفته مصر باستان
آيا فجايع طبيعي، بعضي از بزرگ ترين تمدن هاي تاريخ را نابود کردند؟
سقوط امپراطوري ها
دورو بر 3600 سال پيش هم شهرها و هم شهرک هاي ساخته شده بر روي جزيره آتشفشاني ترا در درياي مديترانه، با يک فوران آتشفشاني، يک شبه نابود شدند. عواقب اين اتفاق- که يک سونامي عظيم را هم شامل مي شد- نابودي تدريجي تمدن مينوسيان در کرت را رقم زد. بسياري از محققان معتقدند تمدن آتلانتيس، حدود 12 هزار سال پيش به پايان کار خودش رسيد. اين حرف اگر درست باشد، آتلانتيس را به معروفترين فاجعه کل تاريخ پيوند مي دهد: طوفان نوح. شواهد سيل بنيان کني که همه دنيا را در نورديد،در اساطير و بسياري از تمدن ها و فرهنگ هاي کهن -از مکزيک تا خاورميانه و چين- وجود دارد. همه اين نشانه ها مي تواند روايتي از پايان آخرين عصر يخبندان، آب شدن ورقه ها و کوه هاي عظيم يخ و افزايش 100 متري سطح آب درياها در 10 هزار سال پيش باشد.
مطالعات زمين شناسي نشان مي دهد که تحت تاثير همين اتفاق، درياي مديترانه به درياي سياه متصل شد و بخش عظيمي از منطقه را زير آب برد.
ادگار کيس؛ يک مورد غريب
يکي از عجيب ترين اپيزودهاي داستان آتلانتيس در 1927 کليد خورد . يعني زماني که يک پيشگوي آمريکايي به نام ادگار کيس ادعا کرد جاي شهر افسانه اي را مي داند. سپس در جريان خلسه هاي هيپنوتيزمي اش خبر از تمدني مي داد که زماني در نزديکي جزيره بيميني واقع در درياي کارائيب وجود داشته و قرباني يک فاجعه طبيعي شده است. در 1940، او همه شهرت حرفه اي اش را سر دست گرفت و يک پيشگويي عجيب کرد: بقاياي آتلانتيس در اواخر دهه 60 دوباره پديدار مي شود. وقتي کيس در 1945 مرد، همه مطمئن شدند که او قبل از پيشگويي، با پزشک خانوادگي اش مشورت کرده است. اما در 1968 گزارش هايي مبتني بر وجود يک «جاده» منتشر شد. اين جاده، از بلوک هاي دست ساز سنگ آهک ساخته شده بود و به طرف خارج بيميني مي رفت. که البته شکاک ها و بدبين ها گفتند که اين مي تواند يک ساختار کاملا طبيعي باشد و اصلا سنگ آهک، گزينه خيلي ضعيف و ابلهانه اي براي ساخت جاده است.
بررسي هاي بعدي، نشان داد که سنگ ها را يک سيستم پيچيده زبانه و حفره به هم متصل مي کند و پايه هاي مرمرين هم در ميان شان ديده مي شود. در 1998، آزمايش هايي که متخصصان مؤسسه تحقيقات ساختمان انگستان روي اين سنگ ها انجام دادند، وجود زغال سنگ و کلينکر سيمان در آن ها را معلوم کرد. بررسي يکي از نمونه ها با ميکروسکوپ الکتروني هم پرده از وجود يک ورقه کوچک طلا در آن برداشت. علائم روي اين ورقه، نشان از کار يک صنعتگر با حوصله مي داد.
اين شواهد عجيب مي توانست روح کيس را شاد کند. اما شکاک ها گفتند که قطعات مرمري و بقيه چيزهاي دست ساز، احتمالا به عنوان تجهيزات يک مزرعه کشت کتان به آمريکا برده مي شده که با وقوع يک سانحه، کشتي حامل آن ها در بستر اقيانوس جا خوش کرده است. احتمالا اين خيلي محتمل تر از وجود آتلانتيس و پيش بيني ظهور دوباره آن است.
منبع: هفته نامه همشهري جوان شماره 46
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}