تألیف: گروه پژوهش های فارسی مؤسسه جهانی سبطین(علیهماالسلام)



 

 

یازدهم محرم الحرام

1- حرکت کاروان اسیران از کربلا
2- برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون
1- حرکت کاروان اسیران از کربلا
عمر بن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال 61 هـ .ق تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی که بدن امام حسین (علیه السلام) به همراه 72 تن از اصحاب گران قدرش بدون کفن بر زمین گرم کربلا مانده بود. چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را بر شترها سوار کردند. حضرت زین العابدین (علیه السلام) را در حالی که بیمار بود نیز با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند. (1) هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیوه و گریه ی بانوان بلند شد که به یک باره غوغایی در کربلا به پا شد.
حضرت زینب (علیهاالسلام) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آن کس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آن کس که ریسمان خیامش را قطع کردند! به فدای آن کس که نه غایب است تا امید بازگشتش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد! به فدای آن کس که جان من فدای او باد! به فدای آن کس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند! به فدای آن کس که از محاسنش خون می چکید». (2)
نکته ی قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب (علیهاالسلام) آن است که شهادت امام حسین (علیه السلام) و غارت خیمه های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرموده اند در حالی که بنا به گفته ی تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است. از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبه ای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه ی بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گمراهی میلیون ها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه ی کربلا را نیز که ثمره ی این فتنه ی ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین (علیه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال 11 هـ .ق آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین (علیه السلام) آماده کرده بودند.

 

آن که طرح بیعت شورا فکند
خود همان جا طرح عاشورا فکند

2- برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون
عمر بن سعد روز یازدهم محرم به کوفه آمد و عبیدالله بن زیاد، با برگزاری مجلس باشکوهی، اذن عمومی داد تا مردم در مجلسش حاضر شوند. آن گاه سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را مقابل او گذاشتند و او به آن نگاه و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می کرد. در این هنگام زید بن ارقم برخاست و در حالی که می گریست، فریاد زد: «چوبت را از لب و دندان حسین (علیه السلام) بردار که من با چشم خود دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لبان مبارک خویش را بر همین لب و دهان گذارده بود!» ابن زیاد ملعون به او گفت: «اگر پیرمردی سال خورده نبودی و عقل خود را از دست نداده بودی، گردنت را می زدم!» پس در این هنگام زید از جا برخاست و روانه ی خانه اش شد. (3)

دوازدهم محرم الحرام

1- دفن شهدای کربلا
2- ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه
3- شهادت امام سجاد (علیه السلام)
1- دفن شهدای کربلا
روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق عده ای از قبیله ی بنی اسد برای دفن بدن مطهر امام حسین (علیه السلام) و اصحابشان به کربلا آمدند. اما از آن جا که بدن ها معمولاً سر نداشتند و بیش تر آن ها بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره شده بود و قابل شناسایی نبودند، بنی اسد متحیر شده بود. در این هنگام امام سجاد (علیه السلام) به معجزه ی الهی تشریف آوردند و بدن ها را یک به یک به آنان معرفی نمودند و خود آن حضرت نیز بدن مطهر پدر بزگوارش را در حالی که به شدت می گریستند به خاک سپردند. سپس روی قبر مطهر چنین نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلوه عطشاناً غریباً». (4)
2- ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه
در صبح روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق کاروان اُسرای اهل بیت (علیهم السلام) وارد کوفه شدند. سرهای مقدس شهدا را در جلوی محمل ها حرکت می دادند تا این که این کاروان را در تمام کوچه و بازارهای شهر گرداندند.
راوی در بیان گوشه ای از این جریان، چنین می گوید: «دیدم مردم کوفه به کودکان گرسنه ای که در محمل ها نشسته بودند، نان و خرما می دادند که در این اثنا حضرت ام کلثوم (علیهاالسلام) با مشاهده ی این رفتار، فریاد برآوردند: «ای مردم کوفه! صدقه بر ما خاندان حرام است!»؛ و نان و خرما را از دست کودکان می گرفتند و پس می دادند. صدای شیون و گریه ی مرد و زن بلند شده بود که دوباره حضرت ام کلثوم (علیهاالسلام) فرمودند: «ای مردم کوفه! مردانتان ما را می کشند و زنانتان به حال ما می گریند؟! میان ما و شما، خدا در روز قیامت داوری می کند.» در این هنگام حضرت زینب (علیهاالسلام)، حضرت فاطمه صغری (علیهاالسلام)، حضرت ام کلثوم (علیهاالسلام) و امام زین العابدین (علیه السلام) هر کدام خطبه های جداگانه ای ایراد فرمودند که در این خطبه ها، علاوه بر بیان فضایل اهل بیت (علیهم السلام)، مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و اصحابشان و بی وفایی و بیعت شکنی مردم کوفه را یادآور شده و به افشاگری دستگاه حکومت یزید پرداخته شده است. (5)
3- شهادت امام سجاد (علیه السلام)
بنابر روایتی شهادت امام سجاد (علیه السلام) در روز دوازدهم محرم سال 94 هـ .ق در 57 سالگی واقع شد.
حضرت زین العابدین (علیه السلام) در دوران خفقان و مظلومیت شیعه به سر می بردند؛ از این رو مجال حضور فعال در جامعه را نداشتند. با وجود این اوضاع و احوال، به نشر احکام و مسایل دین اسلام به هر نحو ممکن می پرداختند. از آن جمله بسیاری از مسایل مهم اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و... را در قالب دعا برای شیعیان بیان می فرمودند. مدت امامت آن بزرگوار 34 سال بود که سرانجام به دست ولید بن عبدالملک مسموم شدند و به شهادت رسیدند و پیکر پاکشان در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. (6)

سیزدهم محرم الحرام

1- اسرای اهل بیت (علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
2- نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
3- شهادت عبدالله بن عفیف
1- اسرای اهل بیت (علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق بعد از آن که سرهای مقدس شهدای کربلا را به همراه اسرای اهل بیت (علیهم السلام) در شهر کوفه گرداندند، اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را وارد دارالاماره ی ابن زیاد کردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را پیش رویش قرار دهند؛ آن گاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد (علیه السلام) در حالی که با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ایستاده نگاه داشتند.
نقل شده است که حضرت زینب (علیهاالسلام) به صورت ناشناس و در حالی که لباس های کهنه ای در برداشتند، وارد مجلس شدند و گوشه ای از قصر در کنار زنان نشستند. ابن زیاد سؤال کرد: «این که بود در آن جا با گروهی از زنان نشست؟!» حضرت زینب (علیهاالسلام) پاسخ ندادند. ابن زیاد برای بار دوم و سوم سؤال خود را تکرار کرد. تا این که یکی از کنیزان گفت: «این بانو دختر فاطمه (علیهاالسلام)، دختر رسول خداست».
ابن زیاد روی به جانب حضرت زینب (علیهاالسلام) نمود و گفت: «خدای را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت! و گفته های شما نادرست از کار درآمد!»
حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمودند: «خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامی داشت و از پلیدی ها پاک گردانید. فاسق، رسوا می شود و نابکار دروغ می گوید و چنین فردی، ما نیستیم بلکه دیگری است».
ابن زیاد ملعون گفت: «کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟!»
حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود: «چیزی جز نیکی و زیبایی از جانب خداوند ندیدم. آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را بر ایشان مقدّر فرموده بود که به سوی جایگاه ابدی خویش شتافتند و در آن آرمیدند».
عبیدالله بن زیاد از پاسخ های کوبنده ی آن حضرت بسیار خشمگین شد و تصمیم به قتل ایشان گرفت ولی عمر بن حریث گفت: «او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمی کنند».
هم چنین در برابر جواب های کوبنده ی حضرت سجاد (علیه السلام) اراده ی قتل آن حضرت را نمود که با وساطت حضرت زینب (علیهاالسلام) از قصد پلیدش منصرف شد. (7)
پس از برگزاری این مجلس شوم، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را در زندان کوفه نگه دارند و نیز قاصدان خبر قتل امام حسین (علیه السلام) را در همه جا منتشر کنند. (8)
2- نامه ی عبیدالله بن زیاد به یزید
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق عبیدالله به یزید نامه ای نوشت و او را از شهادت امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت با خبر ساخت. چون نامه به دست یزید رسید و از مضمون آن آگاه شد، در جواب نوشت تا سر مقدّس امام حسین (علیه السلام) و سایر شهدا را به همراه اسیران به سمت شام بفرستد. (9)
3- شهادت عبدالله بن عفیف
عبدالله بن عفیف ازدی یکی از اصحاب بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که در جنگ های جمل و صفین در رکاب آن حضرت جنگید و دو چشم خویش را از دست داد و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در سیزدهم محرم الحرام سال 61 هـ .ق به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید. جریان شهادت عبدالله بن عفیف چنین بود:
او در مسجد کوفه حاضر بود و سخنان عبیدالله بن زیاد را گوش می کرد. آن گاه که ابن زیاد گفت: «حمد خدایی را که حق و اهل حق و حقیقت را پیروز کرد و یزید و پیروانش را نصرت داد و کذّاب پسر کذّاب را بکشت!!»،‌ او با تمام شجاعت و دلیری از جا برخاست و گفت: «ای پسر مرجانه! کذّاب تویی و پدرت و آن کس که تو و پدرت را بر این جایگاه و سِمَت قرار داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دم شمشیر می گذرانی و این چنین جسورانه بر منبر مؤمنان سخن می گویی؟!
عبیدالله بن زیاد که انتظار چنین پیش آمدی را نداشت با شدت عصبانیت فریاد زد: «او را نزد من بیاورید». مأموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگیرند اما حمایت شدید افراد قبیله ی عبدالله بن عفیف آنان را ناکام گذاشت. شب هنگام مأموران پلید ابن زیاد به خانه او ریختند و آن بزرگوار را از خانه خارج کردند و با ضربات شمشیر به شهادت رساندند. آن گاه ابن زیاد ملعون دستور داد تا سر از بدنش جدا کرده، بدنش را در کوفه به دار آویزند. (10)

پی‌نوشت‌ها:

1. لهوف: ص 189 - بحارالانوار: ج 45، ص 107.
2. لهوف: ص 152.
3. أعلام الوری: ج 1، ص 471.
4. حیاه الامام الحسین (علیه السلام): ج 3، ص 324 - نفس المهموم: ص 388.
5. لهوف: ص 192 - بحارالانوار: ج 45، ص 109.
6. منتهی الآمال: باب ششم، فصل ششم، ص 718.
7. الارشاد: ج 2، ص 115.
8. امالی شیخ صدوق: ص 229 - تاریخ طبری، ج 5، ص 234.
9. لهوف: ص 207 - بحارالانوار: ج 45، ص 124.
10. لهوف: ص 203 - بحارالانوار: ج 45، ص 119.

 

منبع:(تاریخ نشر: 1384 ه.ش)، روز شمار تاریخ اسلام، قم، مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)، نوبت چاپ: اول.