وحدت حوزه و دانشگاه؛ چیستی، موانع، دستاوردها و راهکارها (2)
یکی از کانونهای وحدتآفرین میان نخبگان و خواص جامعه، توجه به شرایط زمان و نیازمندیهای روز جامعه است، به این معنا که هرگاه ذهنها و اندیشهها، بر مقتضیات زمان و
نویسنده: سید مهدی هریکندهای
موانع تحقق وحدت
1. بیتوجهی به مقتضیات زمان و نیازهای روز جامعه
یکی از کانونهای وحدتآفرین میان نخبگان و خواص جامعه، توجه به شرایط زمان و نیازمندیهای روز جامعه است، به این معنا که هرگاه ذهنها و اندیشهها، بر مقتضیات زمان و نیاز جامعه متمرکز شود، دلها نیز به هم نزدیک میشوند و کانونی برای وحدت، شکل میگیرد. حال اگر هر کدام از نهادهای حوزه و دانشگاه از توجه به این دو مقوله یاد شده (مقتضیات زمان و توجه به نیاز روز جامعه) باز مانند، ناخودآگاه از همدیگر فاصله خواهند گرفت؛ چرا که جای یکی از کانونهای وحدت در میان آنها خالی است. «متأسفانه امروزه دو فرهنگ متمایز بر این دو حوزه دانشپرور حاکم است:الف) در دانشگاهها علوم روز با بار فلسفیشان که به طور عمده بینش پوزیتیویستی تدریس میشود و ما [بیشتر] مصرفکننده دانشگاههای غرب هستیم، بیآنکه [نیازهای] جامعه را در نظر بگیریم. نه در حد کفایت، تولید علم میکنیم و نه فعالیتهای علمیمان در جهت رفع نیازهای ملی متمرکز است.
ب) حوزهها مشغول تدریس و تحقیق در علوم خاص دینی هستند و متأسفانه نیازهای ملموس جامعه و واقعیتهای زمانه در آن منعکس نیست.
این دو جهتگیری کاملاً متفاوت، باعث خسارتهای فراوان برای جامعه ما شده است. بایسته است که اقدامات اساسی در مورد وحدت جهتگیری این دو حوزه مهم صورت گیرد. در این راستا لازم است که معنویات در دانشگاهها تقویت شود و استفاده از فنون جدید و روشهای سازنده متداول در دانشگاهها به حوزهها راه یابد؛ سختکوشی متداول در حوزههای سنتی در دانشگاهها به کار گرفته شود و طراحی و برنامهریزی متداول در دانشگاهها به حوزهها نفوذ پیدا کند».1
مقام معظم رهبری در این باره میفرماید:
امروزه حوزه علمیه از زمان خودش خیلی عقب است؛ حساب یک ذره و دو ذره نیست، مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادیای همراه یکدیگر بروند: یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آنکه اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آنکه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمیرسد. الان وضعیت اینگونه است. در حال حاضر امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتی به خودمان نگاه میکنیم، میبینیم با زمان، خیلی فاصله داریم.2
بنابراین هر اندازه که هر کدام از حوزه و دانشگاه از درک مقتضیات زمان و نیازمندیهای روز باز مانند، کمتر با زبان یکدیگر آشنا میشوند و زمینه برای بروز گست میان آنها فراهمتر خواهد شد.
شهید مطهری میگوید:
واجبترین واجبات در عصر حاضر، شرکت در تعلیمات عمومی است. این واجب، [فقط] وظیفه فرهنگ و فرهنگیان نیست، وظیفه حوزه است، وظیفه دانشگاه است، وظیفه هر کسی است که مسلمان است... ما اگر میدانستیم که جهل و جهالت چه بر سر ما آورده، و چه بر سر اسلام آورده از جهالت و نادانی وحشت میکردیم ... به هر حال، اگر ما میخواهیم دین صحیح داشته باشیم، اگر میخواهیم عدالت در میان ما حکمفرما باشد، اگر میخواهیم آزادی و دموکراسی داشته باشیم، منحصراً راهش علم است و علم؛ آن هم علمی که عمومیت داشته باشد و از راه دین و به صورت یک جهاد مقدس درآید و به مقتضیات زمانه و نیازهای روز توجه داشته باشد.3
2. تعصب
یکی از موانع وحدت میان حوزه و دانشگاه، تعصب است. «تعصب، از ماده عصب است و عصب به رشتههایی در بدن میگویند که مفصلها را به یکدیگر پیوند میدهد. تعصب به معنای حمایت و جانبداری از کسی یا چیزی، به علت وابستگی به آن است؛ مانند وابستگی مفصلها از طریق رشته اعصاب. بنابراین، هیچ کس خالی از تعصب نیست و هر انسانی، وابسته به خانوادهای و کشوری و یا عقیده و دینی است و از آن حمایت میکند یا باید حمایت کند.با این همه، مذمتی که از تعصب شده، مقصود، تعصبی است که آدمی به علت وابستگیاش به کسی یا چیزی، در حمایت از آن، از مسیر عدالت خارج شود. این جهان، جهان پیوندها و وابستگیهاست. هر کس به آیین و دینی، یا نژاد و کشوری، یا حزب و گروهی وابسته است و از آن دفاع و جانبداری میکند. به این معنا هیچ کس خالی از تعصب نیست، اما تعصب مذموم این است که انسان، اسیر وابستگیاش شود و در مسیر حمایت از آن، حق را پایمال کند و تنها خود و شیوه خود و افکار خود را درست و بر حق بداند و برای آنها ارزش و احترام قائل شود، اما دیگر افکار را نادرست و ناحق [بداند] و ارزش و بهایی برای آنها قائل نشود».4
امام سجاد علیه السلام در این باره میفرماید:
العصبیَّةُ الَّتی یَأْثِمُ عَلَیْها صاحِبُها اَنْ یَرَی الرّجلُل شِرارَ قَوْمِِه خَیْراً مِنْ خیارِ قَوْمٍ آخِرین. وَلَیْسَ مَنِ الْعَصَبِیَّةِ اَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَه ولکِن مِنَ الْعَصبّیَّةِ اَنْ یُعینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلْمِ.5
تعصبی که دارنده آن گناهکار میشود، این است که کسی، بَدانِ قوم خود را از نیکان قومِ دیگر بهتر بداند. تعصب این نیست که کسی قوم خود را دوست بدارد، بلکه آن است که آنها را در ظلمشان یاری دهد.
«تعصب، نوعی خودخواهی است؛ زیرا فرد متعصب به این علت از چیزی دفاع میکند که به آن وابستگی دارد. چون وابسته به گروهی است و یا گروهی وابسته به اوست، نادرستِ آنها را درست میپندارد و یا توجیه میکند ... . تعصب، حجاب شناخت است و ضد عدالت و آزادگی و از آن رو که حجاب شناخت است، آدمی را از دیدن عیبهای خود و دوستان و نیکیها و خوبیهای دیگران محروم میکند و در نتیجه، زمینههای جدایی میان شخص و دیگران را فراهم میآورد. شخص متعصب، نمیتواند آزادانه بیندیشد و برتریهای ناهمفکران و کاستیهای همفکرانش را ببیند. تعصب، آدمی را کور و کر میکند؛ کور و کر در برابر خوبیهای دیگران و بدیهای خود و خودیها. از این رو برای تحقق وحدت و همدلی و همسویی، پیش از همه باید از تعصب به دور بود. تعصب، مانعی اصلی بر سر راه وحدت حوزه و دانشگاه و از عوامل اصلی جدایی است».6
3. نبود خودسازی و تهذیب نفس
حضرت علی علیه السلام از بیتوجهی افراد به تهذیب نفس، به عنوان یکی از عوامل اختلاف و پراکندگی یاد میکند و در این باره میفرماید:یاد مرگ از دلهای شما رفته و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته است. دنیا بیش از آخرت، مالک شما گردیده و این جهان، آن جهان را از یادتان برده است. همانا شما برادران دینی یکدیگرید؛ چیزی شما را از هم جدا نکرده، جز ناپاکی درون و نهاد بد شما که با آن به سر میبرید. نه هم را یاری میکنید، نه خیرخواه همید، نه به یکدیگر چیزی میبخشید و نه با هم دوستی میورزید.7
کسی که موفق به خودسازی نشده و نفْس خویش را به درستی تهذیب نکرده باشد، همواره در معرض «خودمحوری»، «خودبینی»، «عُجب» و «تکبر» است و این صفات، خود، از عوامل عمده اختلاف و جدایی هستند و مانع از همگرایی و هماندیشی و همدلی میشوند.
در واقع، «انسان، یک موجود صرفاً مادی نیست، بلکه واجد یک بُعد معنوی مهم نیز هست که انسانیت او به آن است در این نگرش، انسان باید مادیات را در خدمت معنویات به کار ببرد. تهذیب نفس و خودسازی در کنار همه آثار ارزنده فردی که دارد، ثمرههای اجتماعی نیز دارد که از جمله ثمرههای اجتماعی آن، مهرورزی و همدلی افراد با یکدیگر است. از این رهگذر، حاکم بودن فضای معنوی و تهذیب نفس بر حوزه و دانشگاه، یکی از مهمترین عوامل وحدت و همدلی میان آنها به شمار میآید. البته درباره دانشگاه باید گفت که با توجه به فضای حاکم بر آن، باید بُعد معنوی آن تقویت شود و این، دو جنبه دارد: جنبه نظری و جنبه عملی.
جنبه نظری، مربوط به آموزش و [ژرفسازی] معارف اسلامی است و جنبه عملی آن، شامل تزکیه و ارتقای بُعد اخلاقی دانشجو [است]. معارف بدون ایمان، ضمانت اجرایی ندارد و ایمان بدون معارف، تزلزلپذیر است. پس هم آموختن معارف اسلامی و هم تزکیه نفوس، هر دو لازم است و حوزه در این دو بُعد میتواند کمک کند. حوزه در بُعد عملی، باید افرادی را به دانشگاه بفرستد که نمونه اخلاق اسلامی باشند. حال اگر افرادی که از حوزه به دانشگاه میآیند، خود [بدون] اخلاق حسنه باشند، حضورشان نتیجه منفی خواهد داشت و به دلیل نبود تهذیب نفس در آنان، به جدایی میان حوزه و دانشگاه دامن خواهد زد. به هر حال نباید از نظر پنهان داشت که «همدلی» و «وحدت»، در دلها و جانهایی که مهذّب نشدهاند، جای نخواهد گرفت».8
4. برداشت نادرست از وحدت حوزه و دانشگاه
یکی از عوامل پیدایش و گسترش گسست میان حوزه و دانشگاه، برداشتهای نادرست از این موضوع و سیاستهای ارائه شده بر اساس آنها بوده است. به همین دلیل، اگر برداشت درستی از وحدت حوزه و دانشگاه ارائه نشود و مبنای سیاستگذاری در این زمینه قرار نگیرد، با گسست حوزه و دانشگاه و نخبگان اجتماعی روبهرو خواهیم شد و این گسست، بیشتر خواهد شد. در دهههای اخیر، برداشتهای گوناگونی از وحدت حوزه و دانشگاه ارائه شده که بسیاری از آنها به علت نارساییهای متعدد، نتوانستند ما را به هدفهای مورد نظر در طرح وحدت حوزه و دانشگاه برسانند.«برداشت حداکثری» از وحدت حوزه و دانشگاه که به دنبال وحدت مطلق و ساختاری این دو نهاد علمی در همه شئون (اعم از هدفها، مسائل، روشها، نظام آموزشی و پژوهشی و...) مطرح شده بود، در عمل، به نفی هویت حوزه یا دانشگاه میانجامید و به طور طبیعی، این رویکرد نمیتوانست پذیرش اجتماعی و تحقق بیرونی بیابد.
«رویکرد حداقلی» در این زمینه نیز به حضور حوزویان در دانشگاه و دانشگاهیان در حوزه و چنین مواردی، بسنده کرده است. بدیهی است برداشت حداقلی از وحدت حوزه و دانشگاه نیز به علت ناکارآمدی در حل مسائل مملکت به ویژه مسائل گوناگون و پیچیده کنونی، هرگز نمیتواند رویکرد درستی باشد.
بر همین اساس، ما امروزه به برداشت جدیدی از وحدت حوزه و دانشگاه نیازمندیم که از یک سو، امکان تحقق بیرونی آن وجود داشته باشد و از سوی دیگر، بتواند به نیازهای جامعه اسلامی در همه عرصههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، دینی و علمی، پاسخ مناسب و هماهنگ و منسجم بدهد. پس از ارائه این رویکرد جدید، باید سیاستهای پیشین در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه نقد و بررسی و اصلاح شود. بدین ترتیب رویکرد جدید از وحدت، چیزی نخواهد بود، جز وحدت و همگرایی در هدف و انگیزه، بیآنکه هیچ کدام از این دو، در کار یکدیگر دخالت کنند یا در دیگری استحاله شوند.9
5. غرور علمی
غرور علمی چون در شخص ایجاد حس برتری و تمایز نسبت به دیگران میکند، مانع از همگرایی و همدلی میان او و دیگران میشود. از آنجا که شخص هنگام غرور علمی، علاقهای به شنیدن سخنان علمی و حکیمانه دیگران ندارد، از ارتباط و نشست و برخاست با دیگران نیز گریزان است. در نتیجه، نمیتوان هیچگاه به وحدت و انسجام با او دل بست. توماس ا. کمپیس مینویسد:هر چه علم تو کاملتر و بیشتر شود، داوری خدا درباره تو سختتر خواهد شد، مگر آنکه زندگیات به قداست بیشتر بینجامد. بنابراین از هر دانش و مهارتی که داری، مغرور مشو، بلکه به دانشی که به تو عنایت شده، احترام بگذار. اگر فکر میکنی خیلی چیزها میدانی و تجربه فراوانی در قلمروهای مختلف داری، پس بدان که با وجود این، خیلی از چیزهاست که نمیدانی. بنابراین مغرور مشو، بلکه به نادانیات اقرار کن. چرا وقتی بسیاری هستند که در دانستن شریعت الهی از تو عالِمترند، تو میخواهی خود را برتر از دیگران بدانی؟ اگر میخواهی چیزی بدانی یا یاد بگیری که برایت مفید باشد، خوش باش که ناشناس بمانی و کسی به تو توجه نکند.10
مردم همواره از کسی که غرور علمی دارد، ناخشنود و گریزانند. بنابراین، چنین کسی هیچگاه در دلها جای نخواهد گرفت و محبوب دیگران نخواهد شد. چنین کسی به دلیل آنکه همواره از دید مردم رانده است، نمیتواند برای ایجاد وحدت و انسجام بکوشد و اگر هم اندک تلاشی در این باره به خرج دهد، بیثمر خواهد بود؛ چرا که او به دلیل غرور علمیاش، گوشهایی شنوا برای ارائه سخنان خود و دلهایی پذیرا برای بیان اقداماتش نخواهد یافت.
پی نوشت ها :
1. از علم سکولار تا علم دینی، ص130.
2. سلیمان خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، صص 224 و 225، به نقل از: مجله حوزه، ش 73 و 74.
3. مرتضی مطهری، ده گفتار، صص 151 ـ 153.
4. محمد اسفندیاری، خمود و جمود، صص 124 و 125.
5. اصول کافی، ج2، ص233.
6. خمود و جمود، صص 125 و 126، 129.
7. نهجالبلاغه، خطبه 113.
8. از علم سکولار تا علم دینی، صص 131 و 132.
9. درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی، ص52.
10. توماس ا. کمپیس، اقتدا به مسیح، ترجمه و تحقیق: سعید عدالتنژاد، ص37.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}