هنر مصر باستان
هنر مصر هنری است ایستا و ابدیّت گرا؛ هنری کاهنی و جادویی، مشخّص و منفرد که نه بر پایه ملاکها و سنتهای یونانی و غربی به تجزیه و توجیه درمی آید، و نه بر پایه ملاکها و سنتهای اقوام بدوی و خاوری. هنر مصر هنری است
نویسنده: پرویز مرزبان
هنر مصر هنری است ایستا و ابدیّت گرا؛ هنری کاهنی و جادویی، مشخّص و منفرد که نه بر پایه ملاکها و سنتهای یونانی و غربی به تجزیه و توجیه درمی آید، و نه بر پایه ملاکها و سنتهای اقوام بدوی و خاوری. هنر مصر هنری است غیر تقلیدی و تقلید نشدنی؛ هنری که موقوف است به وصف صورتهای اصلی و تغییرناپذیر، و مضامین صریح و دور از تصرف زمان و مکان، و نیز پدیده های مثبت و واقعی، و یا پایبند است به این پندار که هر چه به نقش و تجسم در آید واقعیت و اثبات دایمی می یابد؛ و پس هنری است که به جنبه های مثبت و امیدبخش زندگی می پردازد، و نیایش رمزآمیز خود را وسیله ای برای جلب عنایات رب النوعها قرار می دهد، و صحنه پیروزی در جنگ و شکار، یا خوشی در بزم و ضیافت را به نقش در می آورد تا به آنها واقعیت جاودان بخشد. هنر مصری را باید هنری فخیم و آرمانگر، و انباشته از مفاهیم و ضوابط تمدنی بلند پایه دانست.
مصریان نیز چون یونانیان برای هنر واژه ای خاص نداشتند و هنر را از صناعات دستی، و هنرمند را از پیشه ور متمایز نمی شمردند. در نظر این قوم که اعتقاد به جادو داشتند و آن را یکی از نیروهای بسیط مکنون در عالم آفرینش می دانستند، مسلّم می نمود که چون صورت چیزی به درستی بازسازی شود امکان آن حاصل است که با اجرای آیینی در خور، به آن چیز وجود واقعی می بخشند؛ پس ممکن می بود که نه تنها موجودات زنده و اشیاء و وسایل مادّی، بلکه همچنین فعالیتها و موقعیتها و نیازمندیهای نامختوم را از نو در عرصه وجود آورند. پیکره ای که به بازنمایی عینی رب النوعی یا انسانی ساخته می شد جایگاه بالقوه ای بود شایسته اقامت همیشگی جوهر روح یا «کا»ی رب النوع یا آن فرد آدمی، و به اعتباری دیگر کالبدی که فرد آدمی می توانست پس از مرگ این دنیایی و انتقال یافتن به «دنیای مغرب» یا دنیای پس از مرگ، در آن بزید. بر همین اساس تمثالی که از صاحب قبر در حال کامرانی و برخورداری از خوشیهای این جهانی بر دیوار اتاق تدفین متوفّا، یا از صحنه های پیروزی بر دشمنان یا اجرای مراسم نیایش، در آرامگاه فرعون کنده کاری یا نقاشی می شد، ادامه همان نعمتها و کامیابیها، و حصول همان پیروزیها یا نزول همان عنایات ربانی را تضمین می کرد؛ مگر نه این بود که بازنمایی صحنه های مراسم دینی موجب تأمین مسرت خاطر خدایان و جلب الطاف ایشان می شد؟ بر اثر انقیاد هنرمندان مصری به همین باور بنیادی بود که از بازنمایی عناصر بدخیم و مضامین ناخوشایند تا مدتی دراز پس از برقراری نخستین سلسله پادشاهی و تکوین هنر رسمی و پایدار - یا هنر کلاسیک - مصر اجتناب می شد، مبادا که به آنچه مکروه یا زیانبخش است موجودیت و بقا داده شود.
در هنر مصر صفات اصلی و خواص انتزاعی یا رمز یا نمودگاری نشان داده می شد؛ از جمله برای بیان اهمیت افراد هر صحنه هیکل آنها را به نسبت بلند پایگی مقامشان با تناسباتی بس بزرگتر از دیگران مجسم می کردند. شکل بخشیدن به مخلوقاتی تخیلی چون ابوالهول، با شیر یا سر شاهین و مانند آن در میان پیکره سازان و نقاشان معمول بود. در بازنمایی شباهت کامل فردی به صورت تندیس، رنگ کردن چهره و بدن و جامه پیکره با رعایت مقررات خاص متداول بود، و نیز برای گزارش واقعه صحنه، یا روشن کردن مضمونی مبهم در پاره ای کنده کاریها و نقاشیهای روی دیوار نشانه های توصیفی و حتی نوشته های صورتنگاشتی (هیروگلیف یا نقوش رمزی کاهنان مصر که از آغاز سلسله پادشاهی نخستین مورد استفاده قرار گرفته بود) به کار برده می شد. در معماری و پیکره سازی مصر اساس توجه و اسلوب کار هنرمند مبتنی بود بر ایجاد خطوط مستقیم و اشکال توده مانند و جسیم و حجهای مکعبی و ستبر.
در اینجا لازم است گفته شود که تاریخ مستند و رسمی مصر از 3200 ق م، یعنی زمانی که نارمِرمِنِس مدبّر و توانا اتحاد میان مصر علیا و مصر سفلی را برقرار می سازد، آغاز می یابد. یازده سلسله نخستین پادشاهان مصر دوره ای به نام «پادشاهی کهن» را به وجود آوردند که از 3200 ق م تا حدود 2040 ق م ادامه یافت. سپس «پادشاهی میانه» روی کار آمد که آغازش سال 2040 و پایانش سال 1567 ق م تعیین شده است، و در آن تاریخ سلسله هفدهم از میان رفت و «پادشاهی جدید» با سلسله هیجدهم به جایش نشست. از 1567 تا 1085 ق م سه سلسله «پادشاهی جدید» به فرمانروایی خود ادامه دادند، و از سلسله بیست و یکم تا سی ام یا آخرین سلسله پادشاهی مصر، یعنی فاصله زمان میان 1085 تا 332 ق م، به نام «دوره متأخر» ضبط تاریخ شده است. در سال 332 ق م، اسکندر مقدونی مصر را مسخّر ساخت، و جانشینان وی تا 305 ق م بر مصر حکومت کردند. از 305 تا سال 30 ق م سلسله بطالسه بساط سلطه خود را در آن سرزمین برقرار داشتند [بطلمیوس اول از مصریان مقدونی اصل آن سلسله را تأسیس کرد]. از سال 30 ق م تا 309 میلادی مصر در زیر حکومت رومیان باقی ماند، و از 395 تا 640 میلادی دولت بیزانس بر آن فرمانروایی کرد، و از آن پس دوره اسلامی مصر آغاز شد.
نیز به اختصار افزوده شود که در مسیر تاریخ مستمر پادشاهی مصر دو دوره آشوب و فترت به وقوع پیوست: اولی در میان سلسله های ششم و هفتم، و دومی با طول مدتی بیش از 200 سال در میان سلسله های دوازدهم و سیزدهم [1990 تا 1790]. در 1674 قوم آسیایی هیکسوس بر دولت فرمانده فرعونها تاختند و دو سلسله پانزدهم و شانزدهم را بر پا ساختند، تا آنکه در 1567 ق م شاهزادگان طیبه [پایتخت مصر] قیام کردند و بساط سلطه هیکسوسها را از میان برچیدند. در سلسله پادشاهی بیست و هفتم، و همچنین سی ام، ایرانیان دوباره کشور مصر را مسخر خود ساختند، لیکن حکومتی در آن برپا نکردند.
خوی محافظه کار مصریان از سویی، و از سوی دیگر محدودیت حاصل از معتقدات جادوییشان، طبعاً از پویایی اندیشه و ابتکار هنرمند می کاست و از بروز تحولات عمده هنری جلوگیری می کرد. با این همه، نباید تصور کرد که هنر مصر در سراسر تاریخ طولانی خود، از نخستین سلسله پادشاهی تا ظهور مسیحیت، کاملاً جامد و انعطاف ناپذیر بوده است. بیشک بسیاری خصوصیات اصلی هنر مصر از حدود 2800 ق م تا قرن اول پیش از میلاد به طور ثابت قابل شناسایی باقی ماندند، لیکن باز انشعابات و تحولاتی فرعی در آن مسیر کلی هنر به حصول پیوست که جلب نظر می کنند، و ذکرشان به تفصیل ضبط تاریخ است. از جمله در دوره کوتاهی که آخناتن انقلابی در جامعه مصر به وجود آورد [حدود 1375 ق م]، و پایتخت مصر را از طیبه (یا طیوه) به تلّ العمارنه منتقل ساخت، و دین نوین یکتاپرستی خورشیدی را دین رسمی کشور قرار داد، شیوه مستمر و سنتی هنر نیز دچار انقطاع و تحولی واقعی شد.
خاصیت توصیفی هنر مصر بیش از همه در نقش برجسته و نقاشی روی دیوار متجلی می شود. در واقع دو نوع هنر نامبرده در مصر هنری واحد به وجود می آوردند، زیرا نقش برجسته مصری چیزی جز نقشی منقور با شیار خفیف نبود، و هیچ گاه خاصیت سه بعدی برجسته کاری واقعی را نیافت.
از سال 3200 ق م - به یقین تاریخی - نخستین سلسله «پادشاهی کهن» در مصر تأسیس می یابد، و گواه معتبر آن نوشته منقور بر «لوح تشریفاتی» فرعون نارمرمِنِس است که معلوم می دارد: «پادشاهیهای دو سرزمین» (مصر علیا و سفلی) به دست نارمر کشوری واحد شده و در آن نوشتار و آبیاری معمول بوده است. از معماری آن دوره های نخستین اثری به دست نیامده، زیرا مصالح ساختمانی چیزی جز چوب و نی و جَگَن نبود: اما از مشاهده نقوش و تصاویر کنده کاری شده بر لوحهای مزار که از سلسله پادشاهیهای اول و دوم [3100 تا 2700 ق م] بر جا مانده به چگونگی نخستین کاخها و مقابر اشرافی (مصطبه ها) پی می بریم. همچنین در چندین کتیبه مکشوف ذکر بر پا شدن تعدادی پرستشگاه به میان آمده است.
از همان دوران دیرین خصوصیات بنیادی هنر مصر که بر سه محور - عالم ربانی، حیات پس از مرگ، و الوهیّت مقام فرعون - استوار بود، تکوین و تثبیت یافت، به نحوی که سیر تاریخی هنر آن قوم جز اندک تحول و تغییر، که در فاصله زمانهای دراز به حصول پیوست، گزارش بیشتری عرضه نمی دارد. درواقع، همان اصول هنری که در آغاز پادشاهی کهن تکوین یافت و تا حدود 2300 ق م به ذروه کمال خود رسید سرمشق و معیار تقریباً ثابت دوره های بعدی قرار گرفت.
در معماری مصر از ابتدا ساختن پرستشگاه و کاخ و مزار، با شکوه و تفصیل بسیار، معمول بود، و آثار مکشوف در سقّاره [مصر سفلی کناره غربی نیل] و ابیدوس [مصر علیا نزدیک رود نیل] مؤید این معنی است. این بناها نخست با خشت خام برپا می شد، ولی چندی نگذشت که سنگ جانشین آن شد و معماری مصر به اوج شکوه و صلابت خود رسید. اتاق بزرگ تدفین به عمق زیاد در زیرزمین حفر می شد، و بر روی آن مِصطَبِه [اتاقکی سکو مانند و چهارگوش و ستبر با دیواره های مایل به سوی مرکز که حجم ذوزنقه ای به وجود می آورد] برپا می شد. از این ساختمان، پلکانی تقریباً عمودی به سوی تالار تدفین در زیرزمین گشوده می شد، و در فضای اطراف تالار تدفین اتاقی مخصوص نیایش [و بعداً اتاقهای دیگری به عنوان انبار یا خزانه] و باز سردابی پنهانی اضافه می شد. از همان اوایل پادشاهی کهن مصطبه فرعونها به رقابت با اشرافیان شکوه و تفصیل بیشتر یافت، تا آنکه زوسِر فرعون سلسله سوم معمار و مشاور مخصوص خود ایمحوتپ را به ساختن نخستین هرم پلکانی و کوه پیکر مأمور کرد [حدود 2650 ق م] که هنوز بر کناره غربی رود نیل در محل سقاره بر پا مانده و دیده و اندیشه جهانگردان و پژوهشگران را به سوی خود جلب می کند. در فضای گسترده و زیرزمینی آرامگاه فرعونی گذشته از تالار تدفین و خزانه های مخصوص اشیاء آیینی و نذورات، اتاقهای متعدد و راهروها [با هواکش] و رودیّه ای که با شیبی تند به سطح زمین می پیوست تعبیه می شد. از آن زمان که ایمحوتپ با پشتگرمی به توانایی و توانگری فرعون زوسِر معماری سنگی را جانشین ساختمان با چوب و جگن و بوریا کرد، و هرم شکوهمند را به عنوان آرامگاه ابدی فرعون جانشین مصطبه اشرافیان ساخت، تا دوران سلسله پادشاهی چهارم [حدود 2500 ق م] ساختمان هرم متدرجاً حجم و بلندی کوه آسا یافت؛ از جمله هرم خئوپس پادشاه سلسله چهارم [در شهر جیزه کنار رود نیل] که بلندی اصلیش 146/5 متر بود و اکنون بر اثر فرسایش حدود شش متر کوتاه شده است. از سلسله پادشاهی پنجم به بعد ابعاد ساختمانی اهرام رو به کاهش گذاشت، و در عوض اهتمام و توان بیشتر در بنا کردن پرستشگاه وابسته به آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه و پرستشگاه حَتشِپسوت، ملکه سلسله هیجدهم [آغاز پادشاهی جدید]، در دیر البحری است. در معماری سنگی مصر عموماً ستونهای کوتاه و کلفت و نسبتاً نزدیک به هم به کار می رفت، و سر ستونها به سه شکل «پاپیروسی» و «برگ نخلی» و «غنچه نیلوفری» ساخته می شد.
در اندیشه مصریان شکل هرم نمودگار پلکانی بود که فرعون را به سوی «رِع» یا «خورشید خدا» بالا می برد؛ و مشاهده می شود که برخی از هرمها به شکل پلکانی چهار سمت ساخته شده اند. از سوی دیگر، عقیده شان بر این بود که عظمت پیکر هرم موجب جذب هر چه بیشتر انوار فیض بخش «خورشید خدا» بر بدنه مزار، و سپس حلول آن انوار در کالبد فرعون می شود. در سلسله پادشاهی هفدهم [1650 تا 1570 ق م]، ساختن اهرام برای مدت زمانی متروک ماند.
عقیده مصریان باستان بر این بود که پس از مرگ روح آزاد شده به نام «کا» نیاز به کالبدی یا جایگاهی دارد تا در آن به زندگی خود در «سرزمین مغرب» - یا جهان پس از مرگ - ادامه دهد. بنابراین، از فقیر تا فرعون در طول حیات خود کوشش و هدفی جز این نداشت که وسایل و جایگاه زندگی دیگر دنیاییش را با رفاه و فراخی هر چه تمامتر تدارک بیند. همین است که مشاهده می کنیم در مقبره دولتمندان و فرعونان همه گونه ظروف و نذورات و اثاثه و زیورآلات در دسترس متوفّا گذارده می شده، و حتی تصاویر و نقش برجسته هایی از شخصیت و امور عادی زندگی و صحنه های پیروزی و شکار و بزم و شادکامی وی تعبیه می گردیده است. در تدفین فرعون ساختن تابوت با قالب هیکل، و روی در تابوت با بازنمایی چهره و اندام برجسته وی نیز به منظور تأمین مؤکد کالبدی آماده برای بقای «کا»ی فرعون در سرزمین مغرب می بوده است. در این مسیر فکری، مومیایی کردن جسد فرعون را نیز نباید از نظر دور داشت.
در زمینه پیکرتراشی مستَمر مصر به طور کلی دو مسیر یا مکتب شمالی و جنوبی، با پاره ای خصوصیات متمایز، شناسایی شده اند. مکتب شمالی آرمانگر و الهام پذیر از آثار کلاسیک «پادشاهی کهن» بود، و به عبارت روشنتر القای اندیشه و ایمان را بر اجرای شباهت و توصیف مشهودات مرجّح می شمرد، از جمله اینکه به چهره و شخصیت فرعون حالتی آیینی و وقاری ربّانی می بخشید؛ و مکتب جنوبی، بر عکس، جانب جنبه های عملی زندگی را مرعی می داشت، و واقعنمایی و شباهت جسمانی را به شدت اجرا می کرد. پیکره سازی فردی رفته رفته جنبه انسانی بیشتر یافت و از قالب پیکره سازی تدفینی بیرون آمد. هنر نقش برجسته در زمان سزوستریس اول، فرعون سلسله دوازدهم [پادشاهی میانه، ح 1900 ق م]، به مراحل کمال رسید، و گواه آن آثار مکشوف در پرستشگاهی است که از زمان فرمانروایی آن فرعون در شهر کَرَنک بر جا مانده است.
نقاشیهای دیواری به دست آمده از کاوشگاه بنی حسن [متعلق به حدود 2000 ق م] نمایانگر آزادی ابتکار، و دقت در نمایش خصوصیات تماشایی هر صحنه و نیز رنگهای رقیقی است که نقاشان مصری با بهره گیری از نفوذ تمدن مینوسی - و با به کار بردن نوعی رنگ لعابی چسبناک - در هنر خود به کار می بستند. سفالگری لعابی از دوره پیش از سلسله پادشاهی در مرحله ای پیشرفته رواج یافته بود. بعداً ساختن مُهره و تعویذ و کاسه و گلدان و صَنَمک، و به خصوص کاشی برای تزیین بناها با سفال لعابدار متداول شد. از سلسله چهارم به بعد مُهره ها و اشیاء کوچک تزیینی با سفال بدون لعاب و به رنگ آبی با نوعی خمیر گِل ساخته شد. شیشه نیز در دوره سلسله پادشاهی هیجدهم برای ساختن ظروف و اشیاء تزیینی کوچک به کار رفت.[حدود 1550 ق م].
چنانکه قبلاً نیز اشاره شد در مصر نقاشی از زمره صنایع دستی، یا به اعتبار امروزی از انواع هنرهای فرعی - کاربردی - به شمار می آمد، و ویژگیهای آن خاصیت قانونمندی و ضابطه بندی پدیده ای سنتی را می داشت. می توان گفت که نقاشی دیواری برای کاخ و مزار فرعونها و معابد و سردابهای تدفین اشرافیان چون جزئی از بنّایی، و دارای اهمیت و اعتباری بیش از نقاشی بوده است. [رک. د. در پایان همین بخش] از همان دوران پیش از سلسله پادشاهیها صنایع دستی مصر اشیائی با ارزش هنری به وجود می آوردند، و در آن میان صناعت زرگری و جواهرسازی و مرصّع کاری منزلت و نفاست منحصر به فرد داشت، که از مزارهای بزرگان کشور تا بازارهای جهان مجاور را به زیورهای خود می آراست.
هنر مصر (یادداشت های الحاقی)
الف- هنر مصر با پیوستگی نزدیک از تحولاّت تاریخی و سیاسیش پیروی می کرده، زیرا تولید آثار هنریش کلاً در تبعیت تمایلات و صلاحدیدهای دو قدرت بزرگ یعنی دربار و روحانیّت آن کشور قرار می داشته است. شیوه های هنری مصر در دوران سلسله پادشاهیهای چهارم، دوازدهم، و هیجدهم به اوج شکوفایی خود رسیدند. خوب است که دوره های عمده تاریخ مصر باستانی تا آغاز میلاد مسیح با بخشبندی کلی و سنه هایی تقریبی (تا پیش از سده هفتم ق م) زیر بر خاطر خواننده نقش بندد:
پارینه سنگی از 18000 سال تا هزاره ششم ق م
نوسنگی (شامل دوره های بداری و نجادی اوّل) از هزاره ششم تا 4000 ق م
دوره پیش از سلسله پادشاهی (شامل دوره نجادی دوم) 4000- 3100 ق م، و آغاز سلسله پادشاهی (سلسله های 1 و 2) 3100 - 2685 ق م
پادشاهی کهن (سلسله های 3 تا 6) 2865 - 2180 ق م
دوره میانجی اول (سلسله های 7 تا 11) 2180 - 2040 ق م
پادشاهی میانه (سلسله های 11 و 12) 2040 - 1785 ق م
دوره میانجی دوم (سلسله های 13 تا 17 و شامل دوران استیلای هیکسوسها از 1675 تا 1567) 1785 - 1567 ق م
پادشاهی جدید (سلسله های 18 تا 20 و شامل دوره عمارنه) 1567 - 1085 ق م
دوره متأخر یا دوره انحطاط (سلسله های 21 تا 30 و شامل دو بار سلطه ایران بر مصر: 525 - 405 ق م، و 343 - 332 ق م) 1085 - 332 ق م استیلای، و جانشینان اسکندر 332 - 305 ق م
پادشاهی بطالسه یونانی تبار (305 - 30 ق م
ب- برپا سازی خانه و اقامتگاه گروهی در کناره های رود نیل از اواخر دوره نوسنگی - هزاره پنجم ق م - و با مصالحی چون نی و جگن و ساقه های گیاهی و گل رس موجود در محل آغاز شد. با تحول یافتن کاربرد گل بر روی دسته های نی - که به منزله ستونهای باربر بودند - و بر سطح حصیرهای بافته از جگن - که کار دیوارهای جداگر و سقف را انجام می دادند - خشت خام و متدرجاً آجر در بنّایی به کار رفت، و این زمانی بود که مصر علیا با مصر سفلی وحدت یافت و تاریخ آن سرزمین تابان گردید و حروف هیروگلیف اختراع شد و ظروف مسی به دست آمد - اواخر هزاره چهارم ق م - و معماری آن قوم از آن پس در مسیر ایجاد بناهای سنگی چون کاخها و معابد و مزارها و قلاع تا اهرام کوه پیکر گام برداشت.
مصریان که معتقد بودند «کا» یا همزاد متوفا بای بقای دیگر جهانی خود نیاز به کالبدی سالم دارد تا در آن حلول کند و جاودانه بزید، نه تنها جسد مرده را مومیایی می کردند و در تابوتی از سنگ یا چوب سخت می گذاردند، بلکه همچنین انواع لوازمات و ابزار زندگی روزمره را به فراخورشان و توانگری متوفّا در کنار جسدش قرار می دادند. چنانکه خوشبختانه از توصیف دقیق هرودوت درباره روش مومیایی کردن مصریان معلوم شده است: ایشان نخست مُخ مرده را با چنگکی از راه بینی بیرون می کشیدند، و بعداً درون جمجمه را با داروهایی معین شستشو می دادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی جسد را می شکافتند و امعاء و احشاء را از آن بیرون می آوردند. آنگاه درون شکم را با شراب خرما می شستند و بر آن ادویه و گردهای خوشبو می پاشیدند و حفره های شکم را با گیاهانی چون مُرّ خالص و فلوس و داروهای معطر مخصوص پُر می ساختند، و شکاف پهلو را به صورت نخست می دوختند. از آن پس به موجب قانونی مقرر جسد را مدت هفتاد روز در حمامی از مایع دارویی قرار می دادند، و هنگامی که آن را بیرون می آوردند با نوارهای پارچه ای آغشته به موم جسد را محکم نوارپیچ می کردند و روی آن را با لایه ای از ماده صمغی که چون سریشمی بود به طور کامل درزگیری می کردند.
ج- پیکرتراشی مصر خواه دینی بود یا تدفینی، درباری بود یا رمزی و نمودگاری، هیچ گاه جنبه شبیه سازی و واقعنمایی را در اساس کار از دست فرو نمی گذاشت. علت اصلی، چنانکه از نظر گذشت، اعتقاد راسخ مصریان بر این باور بنیادین بود که هر پیکره با نقش آدمی جایگاهی است برای مأوا گزینی «کا» در جهان جاویدان. از این رو شیوه واقعگری در نمایاندن هیئت آدمی از سمت مقابل با قوانین تقارن و تشابه جسمانی، و نیز صلابت و پایداری مادّی پیکره در طول هزاره های تاریخی از اصول ثابت آن مقوله هنری شمرده می شد. در راه این مقصود انواع کار ماده های بادوام چون سنگهای سخت یا نرم، چوب سفت با بتونه گچی رنگ آمیزی شده و گاه با حدقه های چشمان در جاکار گذارده و نیز ورقه های مس چکش خورده مورد استفاده قرار می گرفت. پیکره ها به اندازه طبیعی یا کوچکتر از مرد و زن، خواه ایستاده با دو دست آویخته بر پهلو و گاهی به پیش نهاده، یا نشسته با دست چپ تا شده بر سینه و دست راست خوابیده روی زانو ساخته می شدند. تندیس فرعونها با اندامی ستبر و هیئتی موقّر و نگاهی رو به نقطه و آینده ای دور، در شکلهای راستبُر و بر مسندی مکعبی، گاه با عصای فرمانروایی در دست چپ رو به جلو گرفته، و گاه با کلاه آیینی یا جثه عقاب نگهبان بر بالا و پشت سرش، همان گونه که پیکره های کاتبان چمباتمه زده بر زمین، به اجرای هنری در می آمده است. و اما در تمدن مصر نقش برجسته کاری عموماً با اندک برجستگی و گاه در زمینه ای گود نشسته [که نقش کم برجسته از لبه قاب تو نشسته بلندتر نمی ایستاده است] اجرا می شده و از ویژگیهای رمزگری، گزارشگری وقایع تاریخی، بازنمایی مراسم آیینی و مرده پرستی، یا توصیف صحنه های شکار و دامداری و امور خانگی و مانند آن برخوردار می بوده است. باید افزود که هنر پیکرتراشی مصر در دوره متأخر، یعنی از سلسله پادشاهی بیست و پنجم، رو به انحطاط گذارد و متوالیاً ویژگیهای برتر خود را از دست داد.
ب- در دیوارنگاره های مصری از آغاز سلسله پادشاهیها ضوابط زیر مستمراً به کار بسته می شد: فرعون، فرمانده پیروز، یا روحانی بزرگ که شخصیت اصلی صحنه بود با هیکلی بس درشت تر از دیگران، و در وضعی مسلط بر بخش مرکزی صحنه نشان داده می شد. رنگهای سنتی عبارت بودند از سیاه برای طراحی و سطوح عمده؛ آبی کم رنگ مایل به خاکستری برای خاک و گل، آبی پُررنگ برای آب؛ قرمز مایل به قهوه ای برای مردان و رنگهای زرد اُخرایی برای زنان؛ سبز برای گیاهان و قرمز برای نی و چوبهای خشک. حامل رنگهای دیوارنگاره نوعی صمغ بود، که برای به کار بردن آن نخست اندود نازکی از گچ یا گل صورتگری بر سطح دیوار سنگی یا تخته سنگ بزرگ صیقل خورده کشیده می شد. دیوارنگاره ها از همان آغاز سلسله سوم پادشاهی زینت بخش معابد و کاخها و سردابهای تدفین شدند، تا در سلسله ششم پادشاهی رونق و رواج یافتند، و در دوران پادشاهی جدید (1567 - 1085) به ذروه کمال خود رسیدند.
منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.
مصریان نیز چون یونانیان برای هنر واژه ای خاص نداشتند و هنر را از صناعات دستی، و هنرمند را از پیشه ور متمایز نمی شمردند. در نظر این قوم که اعتقاد به جادو داشتند و آن را یکی از نیروهای بسیط مکنون در عالم آفرینش می دانستند، مسلّم می نمود که چون صورت چیزی به درستی بازسازی شود امکان آن حاصل است که با اجرای آیینی در خور، به آن چیز وجود واقعی می بخشند؛ پس ممکن می بود که نه تنها موجودات زنده و اشیاء و وسایل مادّی، بلکه همچنین فعالیتها و موقعیتها و نیازمندیهای نامختوم را از نو در عرصه وجود آورند. پیکره ای که به بازنمایی عینی رب النوعی یا انسانی ساخته می شد جایگاه بالقوه ای بود شایسته اقامت همیشگی جوهر روح یا «کا»ی رب النوع یا آن فرد آدمی، و به اعتباری دیگر کالبدی که فرد آدمی می توانست پس از مرگ این دنیایی و انتقال یافتن به «دنیای مغرب» یا دنیای پس از مرگ، در آن بزید. بر همین اساس تمثالی که از صاحب قبر در حال کامرانی و برخورداری از خوشیهای این جهانی بر دیوار اتاق تدفین متوفّا، یا از صحنه های پیروزی بر دشمنان یا اجرای مراسم نیایش، در آرامگاه فرعون کنده کاری یا نقاشی می شد، ادامه همان نعمتها و کامیابیها، و حصول همان پیروزیها یا نزول همان عنایات ربانی را تضمین می کرد؛ مگر نه این بود که بازنمایی صحنه های مراسم دینی موجب تأمین مسرت خاطر خدایان و جلب الطاف ایشان می شد؟ بر اثر انقیاد هنرمندان مصری به همین باور بنیادی بود که از بازنمایی عناصر بدخیم و مضامین ناخوشایند تا مدتی دراز پس از برقراری نخستین سلسله پادشاهی و تکوین هنر رسمی و پایدار - یا هنر کلاسیک - مصر اجتناب می شد، مبادا که به آنچه مکروه یا زیانبخش است موجودیت و بقا داده شود.
در هنر مصر صفات اصلی و خواص انتزاعی یا رمز یا نمودگاری نشان داده می شد؛ از جمله برای بیان اهمیت افراد هر صحنه هیکل آنها را به نسبت بلند پایگی مقامشان با تناسباتی بس بزرگتر از دیگران مجسم می کردند. شکل بخشیدن به مخلوقاتی تخیلی چون ابوالهول، با شیر یا سر شاهین و مانند آن در میان پیکره سازان و نقاشان معمول بود. در بازنمایی شباهت کامل فردی به صورت تندیس، رنگ کردن چهره و بدن و جامه پیکره با رعایت مقررات خاص متداول بود، و نیز برای گزارش واقعه صحنه، یا روشن کردن مضمونی مبهم در پاره ای کنده کاریها و نقاشیهای روی دیوار نشانه های توصیفی و حتی نوشته های صورتنگاشتی (هیروگلیف یا نقوش رمزی کاهنان مصر که از آغاز سلسله پادشاهی نخستین مورد استفاده قرار گرفته بود) به کار برده می شد. در معماری و پیکره سازی مصر اساس توجه و اسلوب کار هنرمند مبتنی بود بر ایجاد خطوط مستقیم و اشکال توده مانند و جسیم و حجهای مکعبی و ستبر.
در اینجا لازم است گفته شود که تاریخ مستند و رسمی مصر از 3200 ق م، یعنی زمانی که نارمِرمِنِس مدبّر و توانا اتحاد میان مصر علیا و مصر سفلی را برقرار می سازد، آغاز می یابد. یازده سلسله نخستین پادشاهان مصر دوره ای به نام «پادشاهی کهن» را به وجود آوردند که از 3200 ق م تا حدود 2040 ق م ادامه یافت. سپس «پادشاهی میانه» روی کار آمد که آغازش سال 2040 و پایانش سال 1567 ق م تعیین شده است، و در آن تاریخ سلسله هفدهم از میان رفت و «پادشاهی جدید» با سلسله هیجدهم به جایش نشست. از 1567 تا 1085 ق م سه سلسله «پادشاهی جدید» به فرمانروایی خود ادامه دادند، و از سلسله بیست و یکم تا سی ام یا آخرین سلسله پادشاهی مصر، یعنی فاصله زمان میان 1085 تا 332 ق م، به نام «دوره متأخر» ضبط تاریخ شده است. در سال 332 ق م، اسکندر مقدونی مصر را مسخّر ساخت، و جانشینان وی تا 305 ق م بر مصر حکومت کردند. از 305 تا سال 30 ق م سلسله بطالسه بساط سلطه خود را در آن سرزمین برقرار داشتند [بطلمیوس اول از مصریان مقدونی اصل آن سلسله را تأسیس کرد]. از سال 30 ق م تا 309 میلادی مصر در زیر حکومت رومیان باقی ماند، و از 395 تا 640 میلادی دولت بیزانس بر آن فرمانروایی کرد، و از آن پس دوره اسلامی مصر آغاز شد.
نیز به اختصار افزوده شود که در مسیر تاریخ مستمر پادشاهی مصر دو دوره آشوب و فترت به وقوع پیوست: اولی در میان سلسله های ششم و هفتم، و دومی با طول مدتی بیش از 200 سال در میان سلسله های دوازدهم و سیزدهم [1990 تا 1790]. در 1674 قوم آسیایی هیکسوس بر دولت فرمانده فرعونها تاختند و دو سلسله پانزدهم و شانزدهم را بر پا ساختند، تا آنکه در 1567 ق م شاهزادگان طیبه [پایتخت مصر] قیام کردند و بساط سلطه هیکسوسها را از میان برچیدند. در سلسله پادشاهی بیست و هفتم، و همچنین سی ام، ایرانیان دوباره کشور مصر را مسخر خود ساختند، لیکن حکومتی در آن برپا نکردند.
خوی محافظه کار مصریان از سویی، و از سوی دیگر محدودیت حاصل از معتقدات جادوییشان، طبعاً از پویایی اندیشه و ابتکار هنرمند می کاست و از بروز تحولات عمده هنری جلوگیری می کرد. با این همه، نباید تصور کرد که هنر مصر در سراسر تاریخ طولانی خود، از نخستین سلسله پادشاهی تا ظهور مسیحیت، کاملاً جامد و انعطاف ناپذیر بوده است. بیشک بسیاری خصوصیات اصلی هنر مصر از حدود 2800 ق م تا قرن اول پیش از میلاد به طور ثابت قابل شناسایی باقی ماندند، لیکن باز انشعابات و تحولاتی فرعی در آن مسیر کلی هنر به حصول پیوست که جلب نظر می کنند، و ذکرشان به تفصیل ضبط تاریخ است. از جمله در دوره کوتاهی که آخناتن انقلابی در جامعه مصر به وجود آورد [حدود 1375 ق م]، و پایتخت مصر را از طیبه (یا طیوه) به تلّ العمارنه منتقل ساخت، و دین نوین یکتاپرستی خورشیدی را دین رسمی کشور قرار داد، شیوه مستمر و سنتی هنر نیز دچار انقطاع و تحولی واقعی شد.
خاصیت توصیفی هنر مصر بیش از همه در نقش برجسته و نقاشی روی دیوار متجلی می شود. در واقع دو نوع هنر نامبرده در مصر هنری واحد به وجود می آوردند، زیرا نقش برجسته مصری چیزی جز نقشی منقور با شیار خفیف نبود، و هیچ گاه خاصیت سه بعدی برجسته کاری واقعی را نیافت.
آغاز هنر مصر
از دوره پارینه سنگی مصر، که باید گفت هنوز به خوبی شناسایی نشده و پایان آن به تقریب هزاره ششم ق م رقم خورده است، ابزارهای سنگی خوش ساخت و نقوش کنده شده بر صخره ها - از جمله در نوبه - به دست آمده است. اما به قراین بسیار معلوم است که در هزاره ششم ق م دوره نوسنگی آن خطه با زندگی ده نشینی و صنایع نساجی و سفالگری و بوریا باقی آغاز شد. نخستین تمدنی که حدود 5000 سال ق م در مصر شناسایی و نامگذاری شده تمدن قوم «بَداری» است؛ و از نیمه دوم هزاره چهارم ق م کشف آثار باقیمانده از تمدن «نَجادی» به میان می آید، و این هر دو تمدن سفالینه های بسیار بر جا گذارده اند.از سال 3200 ق م - به یقین تاریخی - نخستین سلسله «پادشاهی کهن» در مصر تأسیس می یابد، و گواه معتبر آن نوشته منقور بر «لوح تشریفاتی» فرعون نارمرمِنِس است که معلوم می دارد: «پادشاهیهای دو سرزمین» (مصر علیا و سفلی) به دست نارمر کشوری واحد شده و در آن نوشتار و آبیاری معمول بوده است. از معماری آن دوره های نخستین اثری به دست نیامده، زیرا مصالح ساختمانی چیزی جز چوب و نی و جَگَن نبود: اما از مشاهده نقوش و تصاویر کنده کاری شده بر لوحهای مزار که از سلسله پادشاهیهای اول و دوم [3100 تا 2700 ق م] بر جا مانده به چگونگی نخستین کاخها و مقابر اشرافی (مصطبه ها) پی می بریم. همچنین در چندین کتیبه مکشوف ذکر بر پا شدن تعدادی پرستشگاه به میان آمده است.
از همان دوران دیرین خصوصیات بنیادی هنر مصر که بر سه محور - عالم ربانی، حیات پس از مرگ، و الوهیّت مقام فرعون - استوار بود، تکوین و تثبیت یافت، به نحوی که سیر تاریخی هنر آن قوم جز اندک تحول و تغییر، که در فاصله زمانهای دراز به حصول پیوست، گزارش بیشتری عرضه نمی دارد. درواقع، همان اصول هنری که در آغاز پادشاهی کهن تکوین یافت و تا حدود 2300 ق م به ذروه کمال خود رسید سرمشق و معیار تقریباً ثابت دوره های بعدی قرار گرفت.
در معماری مصر از ابتدا ساختن پرستشگاه و کاخ و مزار، با شکوه و تفصیل بسیار، معمول بود، و آثار مکشوف در سقّاره [مصر سفلی کناره غربی نیل] و ابیدوس [مصر علیا نزدیک رود نیل] مؤید این معنی است. این بناها نخست با خشت خام برپا می شد، ولی چندی نگذشت که سنگ جانشین آن شد و معماری مصر به اوج شکوه و صلابت خود رسید. اتاق بزرگ تدفین به عمق زیاد در زیرزمین حفر می شد، و بر روی آن مِصطَبِه [اتاقکی سکو مانند و چهارگوش و ستبر با دیواره های مایل به سوی مرکز که حجم ذوزنقه ای به وجود می آورد] برپا می شد. از این ساختمان، پلکانی تقریباً عمودی به سوی تالار تدفین در زیرزمین گشوده می شد، و در فضای اطراف تالار تدفین اتاقی مخصوص نیایش [و بعداً اتاقهای دیگری به عنوان انبار یا خزانه] و باز سردابی پنهانی اضافه می شد. از همان اوایل پادشاهی کهن مصطبه فرعونها به رقابت با اشرافیان شکوه و تفصیل بیشتر یافت، تا آنکه زوسِر فرعون سلسله سوم معمار و مشاور مخصوص خود ایمحوتپ را به ساختن نخستین هرم پلکانی و کوه پیکر مأمور کرد [حدود 2650 ق م] که هنوز بر کناره غربی رود نیل در محل سقاره بر پا مانده و دیده و اندیشه جهانگردان و پژوهشگران را به سوی خود جلب می کند. در فضای گسترده و زیرزمینی آرامگاه فرعونی گذشته از تالار تدفین و خزانه های مخصوص اشیاء آیینی و نذورات، اتاقهای متعدد و راهروها [با هواکش] و رودیّه ای که با شیبی تند به سطح زمین می پیوست تعبیه می شد. از آن زمان که ایمحوتپ با پشتگرمی به توانایی و توانگری فرعون زوسِر معماری سنگی را جانشین ساختمان با چوب و جگن و بوریا کرد، و هرم شکوهمند را به عنوان آرامگاه ابدی فرعون جانشین مصطبه اشرافیان ساخت، تا دوران سلسله پادشاهی چهارم [حدود 2500 ق م] ساختمان هرم متدرجاً حجم و بلندی کوه آسا یافت؛ از جمله هرم خئوپس پادشاه سلسله چهارم [در شهر جیزه کنار رود نیل] که بلندی اصلیش 146/5 متر بود و اکنون بر اثر فرسایش حدود شش متر کوتاه شده است. از سلسله پادشاهی پنجم به بعد ابعاد ساختمانی اهرام رو به کاهش گذاشت، و در عوض اهتمام و توان بیشتر در بنا کردن پرستشگاه وابسته به آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه و پرستشگاه حَتشِپسوت، ملکه سلسله هیجدهم [آغاز پادشاهی جدید]، در دیر البحری است. در معماری سنگی مصر عموماً ستونهای کوتاه و کلفت و نسبتاً نزدیک به هم به کار می رفت، و سر ستونها به سه شکل «پاپیروسی» و «برگ نخلی» و «غنچه نیلوفری» ساخته می شد.
در اندیشه مصریان شکل هرم نمودگار پلکانی بود که فرعون را به سوی «رِع» یا «خورشید خدا» بالا می برد؛ و مشاهده می شود که برخی از هرمها به شکل پلکانی چهار سمت ساخته شده اند. از سوی دیگر، عقیده شان بر این بود که عظمت پیکر هرم موجب جذب هر چه بیشتر انوار فیض بخش «خورشید خدا» بر بدنه مزار، و سپس حلول آن انوار در کالبد فرعون می شود. در سلسله پادشاهی هفدهم [1650 تا 1570 ق م]، ساختن اهرام برای مدت زمانی متروک ماند.
عقیده مصریان باستان بر این بود که پس از مرگ روح آزاد شده به نام «کا» نیاز به کالبدی یا جایگاهی دارد تا در آن به زندگی خود در «سرزمین مغرب» - یا جهان پس از مرگ - ادامه دهد. بنابراین، از فقیر تا فرعون در طول حیات خود کوشش و هدفی جز این نداشت که وسایل و جایگاه زندگی دیگر دنیاییش را با رفاه و فراخی هر چه تمامتر تدارک بیند. همین است که مشاهده می کنیم در مقبره دولتمندان و فرعونان همه گونه ظروف و نذورات و اثاثه و زیورآلات در دسترس متوفّا گذارده می شده، و حتی تصاویر و نقش برجسته هایی از شخصیت و امور عادی زندگی و صحنه های پیروزی و شکار و بزم و شادکامی وی تعبیه می گردیده است. در تدفین فرعون ساختن تابوت با قالب هیکل، و روی در تابوت با بازنمایی چهره و اندام برجسته وی نیز به منظور تأمین مؤکد کالبدی آماده برای بقای «کا»ی فرعون در سرزمین مغرب می بوده است. در این مسیر فکری، مومیایی کردن جسد فرعون را نیز نباید از نظر دور داشت.
در زمینه پیکرتراشی مستَمر مصر به طور کلی دو مسیر یا مکتب شمالی و جنوبی، با پاره ای خصوصیات متمایز، شناسایی شده اند. مکتب شمالی آرمانگر و الهام پذیر از آثار کلاسیک «پادشاهی کهن» بود، و به عبارت روشنتر القای اندیشه و ایمان را بر اجرای شباهت و توصیف مشهودات مرجّح می شمرد، از جمله اینکه به چهره و شخصیت فرعون حالتی آیینی و وقاری ربّانی می بخشید؛ و مکتب جنوبی، بر عکس، جانب جنبه های عملی زندگی را مرعی می داشت، و واقعنمایی و شباهت جسمانی را به شدت اجرا می کرد. پیکره سازی فردی رفته رفته جنبه انسانی بیشتر یافت و از قالب پیکره سازی تدفینی بیرون آمد. هنر نقش برجسته در زمان سزوستریس اول، فرعون سلسله دوازدهم [پادشاهی میانه، ح 1900 ق م]، به مراحل کمال رسید، و گواه آن آثار مکشوف در پرستشگاهی است که از زمان فرمانروایی آن فرعون در شهر کَرَنک بر جا مانده است.
نقاشیهای دیواری به دست آمده از کاوشگاه بنی حسن [متعلق به حدود 2000 ق م] نمایانگر آزادی ابتکار، و دقت در نمایش خصوصیات تماشایی هر صحنه و نیز رنگهای رقیقی است که نقاشان مصری با بهره گیری از نفوذ تمدن مینوسی - و با به کار بردن نوعی رنگ لعابی چسبناک - در هنر خود به کار می بستند. سفالگری لعابی از دوره پیش از سلسله پادشاهی در مرحله ای پیشرفته رواج یافته بود. بعداً ساختن مُهره و تعویذ و کاسه و گلدان و صَنَمک، و به خصوص کاشی برای تزیین بناها با سفال لعابدار متداول شد. از سلسله چهارم به بعد مُهره ها و اشیاء کوچک تزیینی با سفال بدون لعاب و به رنگ آبی با نوعی خمیر گِل ساخته شد. شیشه نیز در دوره سلسله پادشاهی هیجدهم برای ساختن ظروف و اشیاء تزیینی کوچک به کار رفت.[حدود 1550 ق م].
چنانکه قبلاً نیز اشاره شد در مصر نقاشی از زمره صنایع دستی، یا به اعتبار امروزی از انواع هنرهای فرعی - کاربردی - به شمار می آمد، و ویژگیهای آن خاصیت قانونمندی و ضابطه بندی پدیده ای سنتی را می داشت. می توان گفت که نقاشی دیواری برای کاخ و مزار فرعونها و معابد و سردابهای تدفین اشرافیان چون جزئی از بنّایی، و دارای اهمیت و اعتباری بیش از نقاشی بوده است. [رک. د. در پایان همین بخش] از همان دوران پیش از سلسله پادشاهیها صنایع دستی مصر اشیائی با ارزش هنری به وجود می آوردند، و در آن میان صناعت زرگری و جواهرسازی و مرصّع کاری منزلت و نفاست منحصر به فرد داشت، که از مزارهای بزرگان کشور تا بازارهای جهان مجاور را به زیورهای خود می آراست.
هنر مصر (یادداشت های الحاقی)
الف- هنر مصر با پیوستگی نزدیک از تحولاّت تاریخی و سیاسیش پیروی می کرده، زیرا تولید آثار هنریش کلاً در تبعیت تمایلات و صلاحدیدهای دو قدرت بزرگ یعنی دربار و روحانیّت آن کشور قرار می داشته است. شیوه های هنری مصر در دوران سلسله پادشاهیهای چهارم، دوازدهم، و هیجدهم به اوج شکوفایی خود رسیدند. خوب است که دوره های عمده تاریخ مصر باستانی تا آغاز میلاد مسیح با بخشبندی کلی و سنه هایی تقریبی (تا پیش از سده هفتم ق م) زیر بر خاطر خواننده نقش بندد:
پارینه سنگی از 18000 سال تا هزاره ششم ق م
نوسنگی (شامل دوره های بداری و نجادی اوّل) از هزاره ششم تا 4000 ق م
دوره پیش از سلسله پادشاهی (شامل دوره نجادی دوم) 4000- 3100 ق م، و آغاز سلسله پادشاهی (سلسله های 1 و 2) 3100 - 2685 ق م
پادشاهی کهن (سلسله های 3 تا 6) 2865 - 2180 ق م
دوره میانجی اول (سلسله های 7 تا 11) 2180 - 2040 ق م
پادشاهی میانه (سلسله های 11 و 12) 2040 - 1785 ق م
دوره میانجی دوم (سلسله های 13 تا 17 و شامل دوران استیلای هیکسوسها از 1675 تا 1567) 1785 - 1567 ق م
پادشاهی جدید (سلسله های 18 تا 20 و شامل دوره عمارنه) 1567 - 1085 ق م
دوره متأخر یا دوره انحطاط (سلسله های 21 تا 30 و شامل دو بار سلطه ایران بر مصر: 525 - 405 ق م، و 343 - 332 ق م) 1085 - 332 ق م استیلای، و جانشینان اسکندر 332 - 305 ق م
پادشاهی بطالسه یونانی تبار (305 - 30 ق م
ب- برپا سازی خانه و اقامتگاه گروهی در کناره های رود نیل از اواخر دوره نوسنگی - هزاره پنجم ق م - و با مصالحی چون نی و جگن و ساقه های گیاهی و گل رس موجود در محل آغاز شد. با تحول یافتن کاربرد گل بر روی دسته های نی - که به منزله ستونهای باربر بودند - و بر سطح حصیرهای بافته از جگن - که کار دیوارهای جداگر و سقف را انجام می دادند - خشت خام و متدرجاً آجر در بنّایی به کار رفت، و این زمانی بود که مصر علیا با مصر سفلی وحدت یافت و تاریخ آن سرزمین تابان گردید و حروف هیروگلیف اختراع شد و ظروف مسی به دست آمد - اواخر هزاره چهارم ق م - و معماری آن قوم از آن پس در مسیر ایجاد بناهای سنگی چون کاخها و معابد و مزارها و قلاع تا اهرام کوه پیکر گام برداشت.
مصریان که معتقد بودند «کا» یا همزاد متوفا بای بقای دیگر جهانی خود نیاز به کالبدی سالم دارد تا در آن حلول کند و جاودانه بزید، نه تنها جسد مرده را مومیایی می کردند و در تابوتی از سنگ یا چوب سخت می گذاردند، بلکه همچنین انواع لوازمات و ابزار زندگی روزمره را به فراخورشان و توانگری متوفّا در کنار جسدش قرار می دادند. چنانکه خوشبختانه از توصیف دقیق هرودوت درباره روش مومیایی کردن مصریان معلوم شده است: ایشان نخست مُخ مرده را با چنگکی از راه بینی بیرون می کشیدند، و بعداً درون جمجمه را با داروهایی معین شستشو می دادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی جسد را می شکافتند و امعاء و احشاء را از آن بیرون می آوردند. آنگاه درون شکم را با شراب خرما می شستند و بر آن ادویه و گردهای خوشبو می پاشیدند و حفره های شکم را با گیاهانی چون مُرّ خالص و فلوس و داروهای معطر مخصوص پُر می ساختند، و شکاف پهلو را به صورت نخست می دوختند. از آن پس به موجب قانونی مقرر جسد را مدت هفتاد روز در حمامی از مایع دارویی قرار می دادند، و هنگامی که آن را بیرون می آوردند با نوارهای پارچه ای آغشته به موم جسد را محکم نوارپیچ می کردند و روی آن را با لایه ای از ماده صمغی که چون سریشمی بود به طور کامل درزگیری می کردند.
ج- پیکرتراشی مصر خواه دینی بود یا تدفینی، درباری بود یا رمزی و نمودگاری، هیچ گاه جنبه شبیه سازی و واقعنمایی را در اساس کار از دست فرو نمی گذاشت. علت اصلی، چنانکه از نظر گذشت، اعتقاد راسخ مصریان بر این باور بنیادین بود که هر پیکره با نقش آدمی جایگاهی است برای مأوا گزینی «کا» در جهان جاویدان. از این رو شیوه واقعگری در نمایاندن هیئت آدمی از سمت مقابل با قوانین تقارن و تشابه جسمانی، و نیز صلابت و پایداری مادّی پیکره در طول هزاره های تاریخی از اصول ثابت آن مقوله هنری شمرده می شد. در راه این مقصود انواع کار ماده های بادوام چون سنگهای سخت یا نرم، چوب سفت با بتونه گچی رنگ آمیزی شده و گاه با حدقه های چشمان در جاکار گذارده و نیز ورقه های مس چکش خورده مورد استفاده قرار می گرفت. پیکره ها به اندازه طبیعی یا کوچکتر از مرد و زن، خواه ایستاده با دو دست آویخته بر پهلو و گاهی به پیش نهاده، یا نشسته با دست چپ تا شده بر سینه و دست راست خوابیده روی زانو ساخته می شدند. تندیس فرعونها با اندامی ستبر و هیئتی موقّر و نگاهی رو به نقطه و آینده ای دور، در شکلهای راستبُر و بر مسندی مکعبی، گاه با عصای فرمانروایی در دست چپ رو به جلو گرفته، و گاه با کلاه آیینی یا جثه عقاب نگهبان بر بالا و پشت سرش، همان گونه که پیکره های کاتبان چمباتمه زده بر زمین، به اجرای هنری در می آمده است. و اما در تمدن مصر نقش برجسته کاری عموماً با اندک برجستگی و گاه در زمینه ای گود نشسته [که نقش کم برجسته از لبه قاب تو نشسته بلندتر نمی ایستاده است] اجرا می شده و از ویژگیهای رمزگری، گزارشگری وقایع تاریخی، بازنمایی مراسم آیینی و مرده پرستی، یا توصیف صحنه های شکار و دامداری و امور خانگی و مانند آن برخوردار می بوده است. باید افزود که هنر پیکرتراشی مصر در دوره متأخر، یعنی از سلسله پادشاهی بیست و پنجم، رو به انحطاط گذارد و متوالیاً ویژگیهای برتر خود را از دست داد.
ب- در دیوارنگاره های مصری از آغاز سلسله پادشاهیها ضوابط زیر مستمراً به کار بسته می شد: فرعون، فرمانده پیروز، یا روحانی بزرگ که شخصیت اصلی صحنه بود با هیکلی بس درشت تر از دیگران، و در وضعی مسلط بر بخش مرکزی صحنه نشان داده می شد. رنگهای سنتی عبارت بودند از سیاه برای طراحی و سطوح عمده؛ آبی کم رنگ مایل به خاکستری برای خاک و گل، آبی پُررنگ برای آب؛ قرمز مایل به قهوه ای برای مردان و رنگهای زرد اُخرایی برای زنان؛ سبز برای گیاهان و قرمز برای نی و چوبهای خشک. حامل رنگهای دیوارنگاره نوعی صمغ بود، که برای به کار بردن آن نخست اندود نازکی از گچ یا گل صورتگری بر سطح دیوار سنگی یا تخته سنگ بزرگ صیقل خورده کشیده می شد. دیوارنگاره ها از همان آغاز سلسله سوم پادشاهی زینت بخش معابد و کاخها و سردابهای تدفین شدند، تا در سلسله ششم پادشاهی رونق و رواج یافتند، و در دوران پادشاهی جدید (1567 - 1085) به ذروه کمال خود رسیدند.
منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}