نویسنده: علی حسین زاده




 

مقدمه

برخی والدین با انتخاب رفتارهای غیرمنطقی خواهان توفیق در زندگی هستند، رفتارهای خود را توجیه می کنند و به نحوی آن را در چارچوب سودمندی فرزندان معنا می کنند. چنین والدینی با اینکه اعمال قدرت پدر و مادر خود را در زمان نوجوانی خویش قبول ندارند و آن را محکوم می کنند، گویا در برابر فرزندان و در مقام والدین آن را فراموش می کنند و دقیقاً همان کاری را می کنند که خود روزی آن را نابجا می دانستند و محکوم می کردند. چنین والدینی، در نقش فرمانده دستور می دهند و حتی جایی که بسیار با ادب حرف می زنند، بار تکلیفی در سخنانشان پیداست:
- پسرم، دیگه نبینم از این رفتارها داشته باشی.
- عزیزم، گفتم حق نداری با پسر همسایه حرف بزنی.
- دخترم، اگه یک بار دیگه این جوری از خونه بیایی بیرون، من می دانم و تو.
وقتی آنها با فرزند خود سخن می گویند، فرزند احساس می کند کسی با او سخن می گوید که می خواهد ادعا کند معلم اخلاق است و مدام فضایل اخلاقی را گوشزد می کند.
- عزیزم نباید بگذاری هم کلاس هایت از تو ناراحت شوند.
- پسرم، خیلی رفتار بدی با معلم خود داشتی. حتماً از او عذرخواهی کن.
- دخترم، درسته که حالا دیگه بزرگ شدی، ولی مثل اینکه فراموش کردی هر چی داری از مادرت داری. با مادرت برخورد بدی کردی. برو از او حلالیت بطلب.
آنها گاه به گونه ای با فرزندان حرف می زنند که گویا خود، همه چیز را می دانند و فرزندان هیچ چیز نمی دانند. همیشه از منطق سخن می گویند و خود را آگاه تر نشان می دهند:
- پسرم خیلی هم نمی خواد فکر کنی. کمی فکر کن. به طور حتم، رفتارت رو تغییر می دی.
- عزیزم، تا کی می خوای احساسی عمل کنی. کمی هم مغزت رو به کار بینداز.
- دخترم، وقتی من هم سن و سال تو بودم...
گاه پدر و مادر پیشاپیش قضاوت می کنند و بدون اینکه از فرزند توضیحی بخواهند، او را محکوم می کنند و از همان ابتدا برایشان معلوم است که مقصر کیست:
- احمد، بگو این دفعه دیگه چه خراب کاری ای کردی؟
- رز، نمره نیاوردی، خب معلومه دیگه، درس نخونی همینه.
- عزیزم، فکر می کنم در این داستان، تو مقصری.
گاه والدین، فرزندان را مسخره می کنند، به آنها متلک می گویند و طعنه می زنند:
- رضا، ها، بزرگ شدی، حرف های بزرگ بزرگ می زنی! خبریه؟
- خوبه، یه کلمه هم از فرمانروای بزرگ، آقا حامد بشنویم!
- ماشاءالله، ای والله، چه حرف هایی می زنی! ترشی نخوری یه چیزی می شی.

استبداد

خودبزرگ بینی و خودرأیی، از ویژگی های مهم خانواده های مستبد است این خانواده ها برای فرزندان جایگاهی قایل نیستند و در تصمیم گیری و برنامه ریزی، ذره ای آنها را به حساب نمی آورند. چنین خانواده ای را می توان با این مشخصات شناسایی کرد:
- وظیفه ی دیگران اطاعت بدون چون و چراست و نوع وظیفه ی آنها را مدیر مستبد تعیین می کند؛
- اظهارنظر کردن همانند سؤال کردن و توضیح خواستن، ممنوع است؛
- همه حتی در کارهای جزئی و شخصی خود باید توضیح دهند و نظر مدیر را جویا شوند؛
- تنها فرد مستقل و خودرأی در خانواده، مدیر است؛
- نه تنها در رفتار، بلکه در اعتقاد و باور، همه باید آنچه را مدیر می پسندد، با زبان تأیید کنند و بدان پایبند باشند؛
- حق انتقاد و خرده گیری یک طرفه است؛
- از جنبه ی عاطفی، سایه ی ترس، وحشت و اضطراب بر اعضای خانواده، پدیده ای عادی و طبیعی است؛
- از جنبه ی اجتماعی، فرزندان افرادی جسور، گستاخ، طغیانگر و متزلزل اند؛
- عزت نفس، کرامت شخصیت و نیاز اعضای خانواده، برای بزرگ ترها اهمیت ندارد؛
- عواطف، احساسات و محبت، گم شده ی خانواده است:
- تنبیه، از عوامل اصلی تربیت به شمار می آید؛
- دروغ گویی، گزاف گویی و لاف زنی برای نجات از تنبیه، رفتارهایی طبیعی است؛
- گریز از خانه و والدین و پناه بردن به دیگران محسوس است؛
- پیروی افراد خانواده از مدیر، کورکورانه و بی دلیل است؛
- تسلیم بودن فرزندان، ظاهری است و اغلب هیجان و اضطراب میان اعضای خانواده وجود دارد؛
- افراد خانواده از کارهای گروهی، با دیگران بودن و داشتن روابط عمومی قوی هراس دارند؛
- اعضا برای پذیرش مسئولیت، اعتماد به نفس ندارند و اغلب ضعیف النفس و متزلزل اند؛
- نگاه افراد به بزرگ ها منفی است و آنها را قلدر و بی منطق ارزیابی می کنند؛
- انگ زدن، تحقیر کردن و از بین بردن عزت نفس فرزندان، طبیعی است؛
- انتقام از والدین به هر صورت ممکن در ذهن فرزندان نقش می بندد؛
- استبداد والدین گاه زمینه ی استبداد آموزی می شود و فرزندان مسیر زندگی پدر و مادر را ادامه می دهند؛
- تا زمانی که فشار بیرونی وجود داشته باشد، رفتارها با نظم خاصی انجام می شود و فرزندان تسلیم آن هستند؛ وقتی فشار برداشته شود همه چیز عوض می شود؛
- تسلیم بی چون و چرا و ظاهری، فرزندان را عقده ای و افسرده می کند و به انزوا می کشاند.

تربیت تحمیلی و استبدادی

به طور اساسی در خانواده های مستبد، تربیت به صورت تحمیلی شکل می گیرد. پدر و مادر بدون شناسایی الگوهای صحیح، با توجه به رأی خود، بدون تأمل و دقت، و بی توجه به مقتصای حال فرزندان و آسیب هایی که ممکن است این نوع تربیت در پی داشته باشد، خواسته های خود را به فرزندان القا می کنند. احساس چنین خانواده هایی این است که با این نوع تربیت، پدر و مادر بسیار سریع به هدف می رسند و تمام مسیر رسیدن به هدف در اختیار والدین است. آنها به جر و بحث، نظرخواهی و استدلال برای قانع کردن دیگران نیز ندارند و اعصابشان آرام است؛ چون هر چه بخواهند، کافی است که دستور آن را صادر کنند. افراد زبردست در برابر والدین، تسلیم اند و خود را به اطاعت ملزم می دانند و نظام عجیب و خیره کننده ای بر فضای خانواده حاکم است.
از ویژگی های خانواده ی مستبد این است که در زمینه ی تربیت اخلاقی به تربیت تحمیلی رو می آورد. این نوع تربیت از آسیب های تربیت اخلاقی به شمار می آید.
«تربیت اخلاقی» فرایند زمینه سازی و به کارگیری شیوه هایی برای شکوفاسازی، تقویت و ایجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقی و همچنین اصلاح و از بین بردن صفات، رفتارها و آداب غیر اخلاقی در خود انسان یا دیگری است.(1)
«تربیت تحمیلی» از جمله آسیب های تربیت اخلاقی است و به معنای آن است که پدر و مادر بدون در نظر داشتن ویژگی های تحول در متربی، علایق، رغبت ها و نیازهای او را نادیده گیرند و با نوعی برنامه ریزیِ از پیش تعیین شده و ارتباطی یک جانبه و بدون زمینه سازی مناسب، تربیت کنند.
این تربیت دارای ویژگی ها، نمودها و جلوه ها، عوامل، آثار، و مکانیسم هایی است که بدان اشاره می کنیم.
ویژگی های تربیت تحمیلی و استبدادی:
- ناهماهنگ بودن یا موقعیت سنی فرزندان و نیازهای عاطفی آنها؛
- الزام بیرونی داشتن؛
- توأم بودن با ارتباط یک جانبه و بدون تعامل میان پدر و مادر و فرزندان؛
- نابرخورداری از بسترسازی و زمینه سازی مناسب.

نمودها و جلوه های تربیت تحمیلی و استبدادی

تربیت تحمیلی در قالب صورت های گوناگونی بروز می کند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. اجبار.

بارزترین نمونه ی تربیت تحمیلی، نوعی اعمالِ زور و اجبار در پایبندی به رفتارها و آداب اخلاقی است. «اجبار» از ماده ی «جبر» و به معنای وادار ساختن کسی بر کاری، و اکراه و الزام او بر انجام آن است.(2)
بنابراین، هرگاه والدین، فرزندان خود را با اکراه و الزام به انجام کاری اخلاقی وادار کنند، او را «مجبور» به اجرای آن کرده اند. برای مثال، وقتی مادر، فرزند خود را ملزم می کند که فقط عروسک خود را به دختر خاله اش بدهد، در حالی که بیش از او به آن نیاز دارد، فرزند خود را «مجبور» به ایثار کرده است.
این شیوه که متأسفانه برخی والدین اعمال می کنند راه صحیحی برای درونی سازی امور اخلاقی در فرزند به شمار نمی رود و حتی خداوند متعال که حق مجبور کردن بندگان خود را دارد، به صورت تکوینی آنها را به پیمودن مسیر هدایت مجبور نکرده و به پیامبرش فرموده است:
وَ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ‌ (3) و اگر اعراض و بی اعتنایی آنان بر تو سنگین است [و بخواهی به هر وسیله آنان را هدایت کنی] اگر می توانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان بجوی تا آیه ای برایشان بیاوری، [ این کار را انجام ده، ولی باز هم ایمان نخواهند آورد] واگر خدا بخواهد، همه ی آنان را بر هدایت گرد هم می آورد [ولی سنت الهی این نیست] ؛ پس تو هرگز از جاهلان مباش.
امام صادق (ع) نیز به یکی از اصحاب خویش به نام عمر بن حنظله فرمودند: « ای عمر! شیعیان ما را وادار [به کارهایی که خود می کنید] نسازید و با ایشان مدارا کنید؛ زیرا همه ی مردم تحمل و ظرفیت شما را ندارند».(4)

الزام کردن امور غیرواجب

یکی از روش های تربیت در منابع اسلامی روش فریضه سازی است؛ بدین معنا که پدر و مادر می توانند دستورالعمل های اساسی و مهم اخلاقی و تربیتی را برای فرزندان خود فریضه بدانند؛ ولی روشن است که این شیوه عمومیت ندارد؛ زیرا واجب ساختن کارهایی که در شریعت مستحب محسوب می شود و نیز تحریم مکروهات برای فرزندان، بدون در نظر گرفتن علاقه و اشتیاق آنها، نمود دیگری از تربیت تحمیلی است.
ممکن است برخی والدین احترام گذاشتن به بزرگ ترها را که از نظر اخلاقی، مطلوب و پسندیده است به صورت حقوق فرزندان خود مطرح کنند، ولی واقعیت این است که نباید آن را واجب تلقی کرد و از او که در اتوبوس نشسته است، توقع داشت برخیزد و جای خود را به فرد بزرگ تر بسپارد. اگر انجام این امور تا این حد الزامی بود، خداوند متعال به الزام و واجب ساختن آنها سزاوارتر بود، چه رسد به اینکه فردی کار مباحی را برای غیر خود حرام کند! آنچه خداوند حلال یا حرام دانسته، همه طبق مصالح دقیقی بوده است و به همین دلیل انسان نمی تواند حلالی را حرام یا حرامی را حلال کند: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ(5)

3. دستور صریح و مکرر

گاه پدر و مادر با امر و نهی صریح و مستقیم جلوه ای دیگر از تربیت تحمیلی فرزندان را نشان می دهند. در چنین وضعی، پدر و مادر بر این باورند که با امر و نهی صریح، بهتر می توانند فرزندان را به کار اخلاقی یا ترک رفتار غیر اخلاقی وادار کنند. بایدها و نبایدهای مکرر پدر و مادر در مقام تربیت فرزند، دستورهای پی در پی آنها برای تربیت اخلاقی فرزندان و توصیه های مستقیم در مقام مشاوره های اخلاقی، نمونه هایی از این شیوه است.

4. نظارت جدی

والدین چنین خانواده ای در زمینه ی تربیت قصد دارند از طریق اجبار، فریضه سازی یا امر و نهی صریح، کار تربیت را به سامان رسانند و برای بررسی نتایج فعالیت تربیتی خویش نظارت پی در پی و همه جانبه را در دستور کار خود قرار می دهند. آنها به این وسیله می کوشند تا کوچک ترین حرکت و فعالیت فرزندان را نیز به دقت زیر نظر بگیرند. این گونه اولیا و مربیان بر این باورند که باید همه چیز را زیر نظر داشت و فرزندان نیز باید این موضوع را متوجه شوند. آنها اعتقادی به تغافل والدین ندارند و آن را خلاف مصلحت تربیتی فرزندان می دانند. این نظارت در قالب تعقیب فرزند، تجسس در وسایل شخصی او، سؤال بازجویی گونه از او و... اعمال می شود.

5. توبیخ و سرزنش

گاه پدر و مادر از هیچ خطا و لغزشی چشم پوشی نمی کنند و به ازای هر خطا، فرزند را توبیخ و سرزنش می کنند. آنها گمان می کنند نتیجه ی تمام فعالیت های پیشین همچون اجبار و الزام و امر و نهی و... در این مرحله به بار می نشیند و می توانند با توبیخ کردن لغزش های متربی، وی را به پرهیز از تکرار خطا و انحراف قبلی اش وادار سازند.
سرزنش کودک پنج ساله ای که برای اولین بار حرف زشتی را به زبان می آورد، نکوهش نوجوان سیزده ساله ای که بدون آگاهی، کتاب نامطلوبی را مشاهده و مطالعه می کند، و انتقاد از جوانی که آهنگ سؤال برانگیزی گوش می کند، نمونه هایی از این ویژگی به شمار می رود.

عوامل تربیت تحمیلی و استبدادی

عوامل و اسبابی موجب می شود تا تربیت اخلاقی به صورت تحمیلی جلوه کند و با آمیزه ای از الزام و اکراه، فرزند را تحت تأثیر قرار دهد. از آنجا که شناسایی این عوامل به والدین در جهت مهار آنها یاری می رساند، به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. الگوبرداری ناصحیح

برخی والدین که تربیت اخلاقی آمیخته با تحمیل را اجرا می کنند، شیوه ی خود را به والدین و مربیانشان مستند می کنند و می گویند: « در دوران ما سخت گیری ها به مراتب بیش از حالا بود. ما به همین روش تربیت شدیم و فرزندان و شاگردان ما نیز باید به همین شکل تربیت شوند.»
متأسفانه این دسته از والدین هرگز اجازه ی تحلیل شیوه ی تربیتی پیشینیان را به خود نداده و آن را به طور کامل پذیرفته اند یا با وجود پذیرش اشکالات آن، به لحاظ عاطفی خواهان اجرای همان شیوه درباره ی فرزندان خود هستند. اینان بدون تأمل، خود را پیرو گذشتگان می دانند همچنان که متنعمانی مغرور در طول تاریخ در برابر پیامبران می گفتند: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ‌ (6)؛ «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.»

2. خودرأیی

تربیت تحمیلی در پاره ای از موارد، ناشی از آن است که والدین، بدون توجه به نتایج تحقیقات علمی و دیدگاه مشاوران تربیتی، فقط خود را صاحب نظر می دانند و به استفاده از دستاوردهای علمی برای ایفای بهتر در اجرای وظایف تربیتی احساس نیاز نمی کنند. این گروه نه تنها در این زمینه اطلاعات کسب نمی کنند، بلکه حتی به نتیجه ی مطالعات و بررسی های دیگران نیز، با بی اعتنایی و تمسخر می نگرند. در این صورت باید پیامد خودرأیی را که شکست و نابودی است، بپذیرند. امام باقر (ع) می فرمایند: « سه چیز کمر انسان را می شکند: یکی اینکه کسی کار خود را بزرگ بشمارد، دیگر اینکه گناه خود را فراموش کند و سوم آنکه خودرأی باشد.»(7)
استفاده از صاحب نظران و متخصصان در هر رشته ما را از نتایج کار، آگاه تر می کند و از آسیب های آن دور می سازد.

3. شتاب زدگی

تربیت تحمیلی در بسیاری موارد حاصل نوعی شتاب زدگی و تصمیمات عجولانه ی والدین است. آنها می خواهند در زمانی کوتاه، فاصله ها را در نوردند و افراد را به سرعت به کمال برسانند.(8) چنین افرادی با نادیده گرفتن نقش تدریج در تربیت، فقط به این می اندیشند که با کمترین زحمت و فعالیت، بیشترین نتیجه و سود را برداشت کنند و فاصله ی متربی را با مراتب عالی کمال اخلاقی به سرعت کاهش دهند. به طور اصولی در کار تربیت، شتاب زندگی و بی دقتی، مربی را از هدف دور، نگاه متربی را به مربی منفی، و کارهای مثبت مربی را در گذشته خنثا می کند.

4. بی توجهی به ظرفیت و آمادگی فرزندان

توجه به ظرفیت و آمادگی، ویژگی های سنی، موقعیت زمانی، مکانی، اجتماعی و نیازهای فرزندان، از لوازم تربیت در جنبه های گوناگون و از آن جمله در تربیت اخلاقی به شمار می رود اگر والدین به این امور ضروری بی توجه باشند و بدون در نظر گرفتن پیش نیازها تربیت کنند، از آنجا که مقدمات لازم برای تربیت فراهم نشده است، به ناچار این تربیت آمیخته با تحمیل و اکراه خواهد بود.

5. بی توجهی به پیامدهای تحمیل

هنگامی که والدین از آثار و پیامدهای سوء تربیت تحمیلی آگاه باشند، از به کار بردن چنین روشی در تربیت اجتناب می کنند، ولی بی اطلاعی از نتایج نامطلوب آن، زمینه ی استفاده ی نامناسب والدین از این روش را هموار می کند بهتر است آثار این گونه تربیت بررسی شود تا والدین انگیزه ی بیشتری برای پرهیز از آن داشته باشند.

شاخص های اصلی خانواده ی مستبد

در خانه ای که فضای مستبدانه حاکم است. فرزندان به اطاعت بی چون و چرا ملزم اند. آنها در تصمیم گیری های خانواده کمتر نقش دارند. گاه با اینکه فرزندان اغلب خوش رفتار و با ادب هستند به آنها توجهی نمی شود. این گونه فرزندان در آینده با کم ترین انگیزه، یاغی و سرکش می شوند. (9) در این نوع خانواده ها فرزند حق دارد اظهار نظر کند، اما فقط چیزی را بگوید که پدر و مادر به شنیدن آن مایل هستند. طبیعی است که فرزندان در چنین فضایی طرد و تحقیر می شوند. از اینکه والدینشان سخت گیرند، احساس می کنند موفق نخواهند شد و اضطراب و نگرانی آنها، همیشگی است. این خانواده ها بسیار بر تنبیه تکیه می کنند. آنها به جای تکیه بر بازخورد مثبت، به تنبیه و مجازات رو می آورند. در نتیجه، این موارد پدید می آید:
- به جای اینکه با بازخورد مثبت، احساس خوبی در فرد پدید آید، با بازخورد منفی، احساس ناخوشایند و خشم به وجود می آید؛
- به جای آنکه بر رفتارهای مثبت تأکید شود، رفتارهای منفی جلب توجه می کند؛
- به جای انگیزه ی مثبت، انگیزه ی منفی افزایش می یابد؛
- به جای احساس موفقیت، احساس شکست پدید می آید؛
- به جای عزت نفس و اعتماد به نفس، حقارت و بی اعتمادی شکل می گیرد؛
- به جای استقامت و پیگیری کار برای رسیدن به هدف، و امید به خوشبختی، تردید و ناامیدی آموزش داده می شود؛
- به جای مسئولیت پذیری، مسئولیت گریزی ملاک قرار می گیرد؛
- به جای روابط سالم در نهاد خانواده، بیگانگی و خصومت شکل می گیرد؛
- به جای برون گرایی و رابطه ی قوی، بی ارتباطی و انزوا رخ می دهد؛
- به جای رفتارهای مثبت و عاطفی با دیگران، رفتارهای پرخاشگرانه تولید می شود؛
- به جای دل به دست آوردن، دل شکستن فراوان می شود.
در حد امکان، باید تلاش کرد با رو آوردن به بازخورد مثبت در برابر رفتار مثبت، از تنبیه در برابر رفتار منفی دوری جست. این نوع مقابله با رفتار منفی، یعنی بازخورد مثبت به رفتار مثبت و ترک آن درباره ی رفتار منفی، آسیب کمتری دارد. امام علی (ع) می فرمایند: « خطاکار را با پاداش دادن به نیکوکار، از خطا دور کن.»(10)
بی شک آزادی های بیش از حد برای هیچ کس مفید نیست و برای فرزندان به دلیل تجربه ی کم و ناآگاهی، ممکن است بسیار مضر باشد. ضرر این نوع آزادی، کمتر از استبداد و اسارت فرزند نیست. برای اینکه به این افراط و تفریط دچار نشویم و راه اعتدال را بپیماییم، باید شیوه ی استفاده از بازدارنده ها را بیاموزیم. از میان راه های بازدارندگی، به موارد مهم تر اشاره می کنیم:

1. امر و نهی

از آنجا که فرزندان درباره ی مسائل پیرامونشان، تیزبینی لازم را ندارند و طبع آزادی خواه آنها به سمت تجربه کردن برخی رفتارهاست که ممکن است عواقب تلخی داشته باشد، والدین باید آنها را به رفتارهای مثبت دعوت کنند و از رفتارهای منفی باز دارند. این امر و نهی ها زندگی سالم را برای آنها فراهم می آورد.
آنچه در این بخش اهمیت دارد، این است که فرزندان به ویژه در پایان دوره ی نوجوانی و دوره ی جوانی از امر و نهی دیگران ناراحت می شوند و آن را سلطه طلبی می دانند. بدین جهت، باید در امر و نهی به این نکات توجه شود:
- امر و نهی، تنها راه نفوذ به دنیای فرزندان نیست، بلکه در موارد فراوانی، همدلی و همراهی راه دستیابی به نتیجه را هموارتر می کند؛
- والدین، خود را بی نقص و کامل، فهیم و تیزبین و در مقابل، فرزند را نادان، ساده و در معرض خطر معرفی نکنند. فکر نکنند این کار باعث اعتماد بیشتر فرزندان به آنها می شود. فرزندان این کار را تحقیر و توهین می دانند؛
- امر و نهی را فقط برای امور مهم و اساسی به کار برید و فزاینده از آن استفاده نکنید. به عبارت دیگر، تا ضرورتی پدید نیامده است، امر و نهی نکنید؛
- هدف دعوت ما باید به طور کامل روشن باشد تا فرزندان دچار ابهام و تردید نشود؛
- لحن مستبدانه از امر و نهی برداشتته شود؛ زیرا فرزندان حتی قبل از نوجوانی نیز چنین لحنی را تحمل نمی کنند؛
- کاری که به نظر پدر و مادر ضروری باشد و به طور حتم باید انجام شود، قابل نظرخواهی از فرزند نیست؛ زیرا چنانچه پاسخ فرزند منفی باشد، ادامه ی کار دشوار می شود؛
- در نظر گرفتن ظرفیت و توان فرزندان، محیطی که در آن زندگی می کنند، فضای ارزشی حاکم بر گروه همسال و زمان شناسی، شاخص هایی هستند که در انتخاب محدوده ی امر و نهی و نوع آن تأثیر گذارند؛
- باور فرزند به اینکه والدین از سَرِ دل سوزی، خیرخواهی، بی طرفی و انصاف، وی را به کاری ترغیب می کنند یا از کاری باز می دارند، اهمیت دارد. او باید باور داشته باشد که والدین از سر کینه و برای انتقام یا آزاررسانی سخن نمی گویند؛
- توجه به زبان ملموس برای فرزندان، استدلال کردن به دلایل قابل توجیه برای آنها، و به زبان خودشان سخن گفتن، کارهایی است که باید انجام شود تا پذیرش افزایش یابد؛
- تحقیر و سرزنش نکردن، از اصول حاکم بر دعوت همه ی افراد بشر است تا مشکل جدیدی به مشکلات افزوده نشود.

2. تذکر دادن مستمر

غفلت، عامل مهم ارتکاب رفتارهای منفی است و می توان گفت: این عامل بیش از جهل و نادانی زمینه ی رفتارهای منفی را فراهم می سازد. برای از بین بردن غفلت، « تذکر» ضروری است و این تنها به فرزندان اختصاص ندارد. همه به تذکر نیازمندیم و البته هر چه زمینه ی غفلت بیشتر باشد، ضرورت تذکر نیز بیشتر است. این روش آن قدر اهمیت دارد که خداوند منان به پیامبر رحمت می فرماید: إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ؛(11) «همانا تو تذکردهنده هستی». به مؤمنان نیز توصیه می کند که برای سودبخشی به یکدیگر، از عامل تذکر استفاده کنند: فَذَکِّرْ وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‌؛(12) « و تذکر بده؛ که تذکر، مومنین را سود می بخشد». یادآوری پیامدهای رفتار به فرزندان و از غفلت درآوردن آنها، راه مناسبی برای باز دارندگی است، البته به شرط آنکه با ملایمت انجام شود، در خفا و دور از چشم دیگران باشد و در تذکر دادن افراط صورت نگیرد تا شائبه ی مداخله در امور فرزند پیش نیاید.

3. قهر و فراق

یکی از راه های تربیت که گاه نتایج سودمند در بردارد، قهر است؛ رابطه ی عاطفی و پیوند مهربانی برای مدت کوتاهی بریده شود. نیاز فرزند به انس و عاطفه ی والدین به حدی است که فراق کوتاه مدت عاطفی نیز باعث می شود از رفتار منفی صرف نظر کند. گاه برای فرزند نه هماهنگی رفتارش با قانون آرام بخش است و نه تضاد آن دو او را ناآرام می سازد، بلکه فقط برایش مهم این است که رفتارش مطابق نظر پدر و مادرش باشد. او می خواهد والدین، او را بپذیرند و تأیید کنند. قهر و قطع رابطه ی کوتاه مدت به او این احساس را القا می کند که اگر از قانون پیروی نکند پذیرفته نمی شود و باید در تنهایی و سکوت زندگی کند.
در نظام تربیتی اسلام، قبل از اینکه کار به تنبیه (به معنای ویژه ی آن، که شامل کتک زدن و.... است) برسد، از قهر به مثابه ی شیوه ای ملایم تر استفاده می شود. روزی مردی خدمت امام کاظم(ع) رسید و از اخلاق و رفتار نامناسب فرزندش شکایت کرد و اظهار کرد که در بعضی مواقع برای تربیت او، به کتک زدن نیز رو آورده است. حضرت فرمودند: « او را نزن، با او قهر کن، اما قهر خود را طولانی نکن.»(13)
این روش در صورتی که قهر مؤثر واقع شود و فرزند رفتار منفی را کنار بگذارد، پذیرفته شده است، اما اگر قهر زمینه های خودسری فرزند را تقویت کند، تا او با خیالی آسوده تر رفتار منفی خود را ادامه و افزایش دهد، بی آنکه کسی مزاحم کارش شود و از خدا بخواهد که قهر والدین طولانی تر شود، این شیوه نه تنها مفید نیست، بلکه بسیار مضر است.
به همین دلیل، قهر نباید طولانی شود؛ زیرا عادی می شود و تأثیر مثبت خود را از دست می دهد. قهر با کودکانی باید خیلی کوتاه باشد و یک ساعت نیز طول نکشد. مدت قهر با بزرگ سالان نیز باید کوتاه باشد و از سه روز تجاوز نکند. حضرت علی (ع) نقل می کنند که رسول خدا (ص) قهر و هجران را نهی کرده اند. آن گاه فرمودند: « اگر به ناچار باید قهر صورت گیرد، پس با برادر خود آن را سه روز بیشتر طول ندهید. هر کس بیش از این، قهر خود را طول دهد، آتش به او سزاوارتر است.»(14)
در صورتی که از این راهکار برای تربیت فرزند استفاده کردید، سعی کنید همه ی اعضای خانواده به قهر متوسل نشوند. اگر پدر با فرزند قهر کرده است، مادر با او قهر نباشد و اگر مادر با او قهر کرده است پدر با او قهر نباشد و چنانچه به دلیل بالا بودن جنبه ی منفی رفتار، هر دو با او قهر کرده اند، برادرها و خواهرها قهر نباشند و با او صحبت کنند و دلیل قهر والدین را با زبانی در سطح گروه همسال به او گوشزد، و طبیعی بودن رفتار پدر و مادر را تبیین کنند.
والدین پس از قهری کوتاه، زمینه ی آشتی را فراهم کنند و فرصتی برای فرزند پدید آورند تا او به آشتی رو آورد و با تغییری اندک، پذیرای او باشند. خداوند متعال به آدم و حوا فرمود: اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ‌ (15) « در بهشت بمانید و از خوردنی های آن بهره مند شوید، ولی به درخت ممنوعه نزدیک نشوید؛ که از ظالمان خواهید بود.» اینجا بود که شیطان، آنها را فریب داد و از بهشت بیرون رانده. خداوند می فرماید: و قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ‌؛(16)
« و به او گفتیم که به زمین فرود آیید، در حالی که بعضی از شما با دیگری دشمن خواهد بود و برایتان در زمین قرارگاه است و تا چندی بهره مند هستید». اینجا خداوند، آنها را از پیش خود راند، اما بلافاصله آیه ی بعدی می گوید: فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌ (17) « سپس آدم از سوی پروردگارش کلماتی را دریافت کرد و خداوند بر او بخشود؛ به درستی که او بسیار توبه پذیر و مهربان است». خداوند منان با این کلمات، مسیر بازگشت آدم را فراهم ساخت و لغزش او را بخشید. والدین باید این حالت را در وجود خود تقویت کنند و مهربانی و عطوفت خود را نشان دهند.
شما پدر و مادر مهربان، چنانچه به هر دلیلی احساس کردید دعوت و تذکر مفید نیست، حتی قهر و تهدید هم کارساز نیست و فرزندتان همچنان به ارتکاب رفتار منفی خود مصمم است و تنها راه مقابله با رفتار منفی او تنبیه است، به این نکته توجه داشته باشید که انسان به معنای موجودی که به ضوابط و قوانین پایبند است مستحق تنبیه نیست؛ اما وقتی از مرز انسانیت خارج شود و به خوی حیوانی رو آورد، مستحق تنبیه می شود. حدودی که اسلام برای مرتکبان جرم هایی مثل دزدی و زنا در نظر گرفته است، نشان دهنده ی آن است که گاه انسان به دلیل رفتار منفی مستحق تنبیه می شود. جایی که فرزند می داند رفتاری زشت و ناپسند است، پند و اندرز و موعظه بر او اثر ندارد، تهدید و قهر نیز کارگر نیست، تنبیه لازم می شود. چنانچه چنین موقعیتی پیش آمد، تلاش کنید این نکات را در تنبیه رعایت کنید:
- مواظب باشید در اجرای تنبیه، خودتان کار خلافی انجام ندهید. بنابراین، تنبیه بدنی چنانچه اثر فیزیکی بگذارد به طور قطع خلاف است و در همه ی سنین باید از آن خودداری شود؛
- از تنبیه بدنی سطحی که اثر فیزیکی ندارد، به ویژه در نوجوانی و جوانی خودداری کنید؛ زیرا به شدت به خود پنداره ی فرزندتان آسیب می زند و از عزت نفس و اعتماد به نفس او می کاهد؛
- مجازات باید فقط شامل خطاکار شود؛ بنابراین چنانچه تنبیهی صورت گیرد که فراگیر باشد و همه ی فرزندان را در برگیرد، برای مثال تلویزیون خاموش شود، هم رفتارهای مثبت را کاهش می دهد و هم در مقابله با رفتار منفی، ناکارآمد است؛
- مجازات و تنبیه باید از بروز مجدد بدرفتاری جلوگیری کند یا دست کم آن را کاهش دهد. بنابراین باید روز به روز نیاز به مجازات کم شود؛ اگر بر میزان تنبیه افزوده شود، مجازات شما اثر خود را از دست خواهد داد و بدرفتاری فرزندتان افزایش خواهد یافت؛
- مجازات و تنبیه باید از بروز مجدد بدرفتاری جلوگیری کند یا دست کم آن را کاهش دهد. بنابراین، باید روز به روز نیاز به مجازات کم شود؛ اگر بر میزان تنبیه افزوده شود، مجازات شما اثر خود را از دست خواهد داد و بدرفتاری فرزندتان افزایش خواهد یافت؛
- تنبیه در مواردی روحیه ی پرخاشگری و عصیان را در فرزندان پرورش می دهد. در این موارد به طور حتم باید از تنبیه صرف نظر کرد، وگرنه رفتار منفی افزایش می یابد؛
- چنانچه تنبیه باعث خوار شدن فرزند شود و او را به موجود ضعیفی تبدیل کند که مطیع محض باشد و همه حق او را پای مال کنند، باید از تنبیه پرهیز کرد؛
- زمانی که خشمگین و عصبانی هستید، از مجازات کردن صرف نظر کنید. هدف از تنبیه این است که رفتار منفی کاهش یابد، نه اینکه والدین تلافی جویانه رفتار کنند. تنبیه کردن در زمان عصبانیت، این پیام را به فرزند می دهد که تنبیه نوع انتقام است. به طور قطع تنبیه باید برنامه ریزی شده و بر اساس محاسبه ی دقیق باشد. امام علی (ع) می فرمایند: « اذا غضبت فقم و لا تَقضِیَنَّ و انت غضبان؛(18) «هنگامی که غضب کردی، پس برخیز و در حال غضب حکم نکن»؛
- با تنبیه کردن، فرزندتان را خجالت زده نکنید. هدف از تنبیه فرزند، خجالت زده کردن او نیست. وقتی خجالت می کشد شما را بی انصاف می شمرد و به انگیزه تان از تنبیه شک می کند؛
- هرگز تنبیه بیش از تشویق نباشد. افراط در تنبیه و کوتاهی در تشویق، عوارض منفی در پی دارد؛
- در مجازات و تنبیه، منطقی باشید. هرگز از همان، ابتدا مجازات های شدید را انتخاب نکنید. هرگز در برابر رفتار منفی ساده، مجازات سنگین در نظر نگیرید و تنبیه را عادی نکنید؛
- هرگز فرزندتان را به دلیل بیان حقیقت تلخ تنبیه نکنید؛ زیرا خود به تنبیه شدن سزاوارترید؛
- تنبیه را خود اجرا کنید و به سایر فرزندان واگذار نکنید؛ زیرا بذر حسادت و نفاق را میان آنان می پاشد؛
- هرگز چند رفتار منفی فرزند را با هم محاسبه نکنید تا تنبیه مفصلی را اجرا کنید. شما می توانید برای کاری تنبیه قرار ندهید، ولی چنانچه تنبیه قطعی است، از آن استفاده کنید؛
- وقتی تصمیم گرفتید بدرفتاری را تنبیه و مجازات کنید، باید بدان پایبند باشید. درست است که پیشنهاد ما در حد امکان حذف تنبیه است، اما در صورتی که تنها راه برخورد با رفتار منفی، تنبیه باشد باید آن را پیگیری کرد. چنانچه تنبیه در مورد مسئله ای گاه انجام گیرد و گاه ترک شود، موجب قضاوت منفی فرزندتان درباره ی شما می شود و بر دشواری کار تربیت می افزاید؛
- فرزندان در سنین بالاتر، از پدر و مادر خود انواع حمایت ها را انتظار دارند. یکی از راه های مناسب برای تنبیه در دوره ی جوانی، محروم سازی فرزندان از رسیدن به انتظاراتشان است. فرزندان در این سن آن قدر می فهمند که وقتی رفتارهایشان با ملاک های والدین منطبق نیست، نباید توقع داشته باشند به خواسته هایشان توجه شود؛ زیرا بسیار خودخواهانه است که آنها به خواسته های والدین توجه نکنند، ولی برای تحقق خواسته های خود از آنها انتظار داشته باشند.
بنابراین، در تنبیه باید بدانیم کارمان منطقی است، تکانه ای صورت نمی گیرد و تلافی جویانه نیست. همچنین نتیجه ی آن تصمیم گیری درست فرزند در رفتار، تغییر بدرفتاری و کاهش نیاز به تنبیه است.

پی‌نوشت‌ها:

1. علی همت بناری، مأخذشناسی تربیت اخلاقی، ص 9.
2. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ماده ی «جبر»
3. انعام (6)، 35.
4. یا عمر لاتحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم، فان الناس لا یحتملو ما تحملون ( محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص 334).
5. اعراف (7)، 32.
6. زخرف (43)، 23.
7. قال الباقر (ع) ثلاث قاصمات الظهر: رجل استکثر عمله و نسی ذنوبه واعجب برأیه (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 1، ص 73)
8. خسرو باقری، آسیب شناسی و سلامت در تربیت دینی، ص 22.
9. چارلز تامپسون و دیگران، مشاوره با کودکان، ترجمه ی جواد طهوریان، ص 353.
10. قال علی (ع): ازجر المسیء بثواب المحسن (محمد بن حسین شریف رضی، خصائص الائمه، ص 110).
11. غاشیه (88)، 21.
12. ذاریات(51)، 55.
13. قال الکاظم (ع): لا تضربه واهجره ولا تطل (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 99).
14. عن امیرالمومنین (ع) قال: نهی رسول الله عن الهجران فإن کان لابد فاعلا فلا یهجر أخاه أکثر من ثلاثه أیام فمن کان مهاجر الأخیه أکثر من ذلک النار أولی به (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص 42).
15. بقره (2)، 35.
16. بقره (2)، 36.
17. بقره (2)، 37.
18. احمد بن محمد محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ص 43.

منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (1390)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)و دانشگاه کاشان، چاپ اول.