نویسنده :آنتونی بلک
مترجم: محمّدحسین وقار



 

پیامبر و قبیله

اسلام با قرآن آغاز گردید که از جانب خدا بر پیامبر (1) "نازل می شد." بعد از مخالفتهای اولیه با اسلام و هجرت پیامبر به مدینه، (2) وحی قبایل عربستان را به هم نزدیک ساخت و به واحدی جدید تبدیل نمود. ایران و روم شرقی خود را برای انفجاری که در راه بود، آماده نساخته بودند. در نتیجه، در فاصله سالهای 634 تا 656، ارتش عرب یکی را نابود ساخت و دیگری را فرو کوفت. نواحی مرکزی اوراسیا، از جمله فلسطین، سوریه، عراق، مصر، ایران و فرارود، به دست اعراب افتاد. پنجاه سال بعد، آنان به اقیانوس اطلس و رودخانه سند رسیده بودند. این لشکرکشی جدیدی نبود؛ قدرت دین بود که این گونه ظهور می یافت.(3)
این تحولات بر شالوده دینی جدید و فکری نو استوار بود که به شکل بی سابقه ای دین و قدرت را تلفیق می نمود. مسلمانان جوامع بزرگی را که مطیع خود می ساختند، طبق برنامه ای گاه از پیش اندیشیده و گاه بر مبنای برنامه ای که در طول زمان تهیه می شد، سازماندهی می کردند. خصیصه منحصر به فرد حرکت تهورآمیز پیامبر، مسلمانان و اسلام شناسان را به یک اندازه متحیر ساخته است. اگر چه اطلاعات ما از شخص پیامبر و تعالیم اولیه او ناچیز است، اما حرکت او، در مقایسه با اغلب انقلابها، حرکتی موفقیت آمیز بود.
اسلام در عین حال، آغاز جدیدی در تاریخ اندیشه بود؛ اندیشه سیاسی در اسلام با هر آنچه قبل از آن وجود داشت، متفاوت بود. محمد (ص) پیامبر بود، و مدعی بود تنها آنچه را خداوند، بدون وساطت انسانی دیگر، بر او نازل می کند، برای مردم می خواند. اگر چه او تحت تأثیر آداب و رسوم قبیله ای عرب، و یهودیت و مسیحیت، بود، اما در مقابل آنها سر اطاعت فرود نیاورد، و الگوهای آنان را در کوره وحی گداخت و به شکلی تازه درآورد.
بدین ترتیب، تأسیس اسلام موجد انقطاعی قاطع در تفکر انسان در قبال سیاست و جامعه بود. هنگامی که پیامبر و پیروان او، امت (4) جدیدی را پایه گذاری نمودند، بلافاصله احساس ملیت عرب و گونه جدیدی از جامعه بین المللی را به وجود آوردند. برای نخستین و تنها بار در تاریخ انسان، ملتی در همان لحظه ایجاد، از حدود خود فراتر رفت. اساس این برنامه، انتقال قدرت از امپراتور به پیامبر (و بعدها، به جامعه دینی) بود. جامعه جدید می بایست بر شریعت (5) استوار گردد، که برای تبیین اخلاق، قانون، ایمان و مناسک دینی، ازدواج، موضوعات جنسی، تجارت، و جامعه تدوین گشته بود.
آنچه اتفاق افتاد تنها با تلقی آن به عنوان چیزی در عین حال روحانی و سیاسی، قابل تعلیل می گردد. نکته اصلی پیامبر دقیقاً آن بود که یکتاپرستیهای پیشین، اگر چه در اصول انسانی بودند، اما نتوانسته بودند با مسأله قدرت کنار بیایند. نخستین تعارض در درون اسلام ــ یعنی چه کسی باید رهبری را بر عهده بگیرد و چگونه رهبر باید منصوب گردد ــ درباره شیوه اِعمال قدرت در یک جامعه دینی بود.
از تشکیلات مدینه و تعالیم اولیه پیامبر در آن جا، روشن است هدف او تشکیل ملتی تازه از اتحاد قبائل بود، که محرک آن رسالت اخلاقی او باشد. یهودیت قانون فراگیر اخلاقی، و مسیحیت اخوت کامل روحانی را تعلیم داده بود. اما هیچ یک جداً به مسأله قدرت نظامی و اقتدار سیاسی نپرداخته بود؛ هر دو دین، زندگی تحت حاکمیت کافران بیگانه را پذیرفته بودند. اما پیامبر اسلام، اخوت روحانی را در کنار قانون فراگیر، و کسب سلطه کامل سیاسی، در صورت لزوم با استفاده از قدرت نظامی، تعلیم می داد. یا دست کم، به گونه ای رفتار می کرد که گویی این اعتقاد او بود: اما عجیب آنکه مسلمانان چیز زیادی به عنوان نظریه سیاسی نداشتند تا اطلاعاتی درباره آنچه می کردند، به دست دهند.
در صورتی می توان ظهور اسلام و فرهنگ اسلامی منبعث از آن را به بهترین وجه درک نمود، که دین را رفع کننده نیازهای قابل شناسایی اجتماع تلقی کنیم.(6) پیامبر، یکتاپرستی جدیدی را به وجود آورد که با نیازهای معاصر جامعه قبیله ای سازگار بود، مشروط بر آنکه جامعه بخواهد راه کمال را بپیماید. بدین منظور، افکار موجود در خاورمیانه را پذیرفت. او دلائلی برای تلقی اعراب به عنوان مردمی برگزیده ارائه نمود، و به آنان مأموریت داد جهان را به اسلام گروانده و فتح نمایند. پیامبر آنان را قادر ساخت که همزمان، انتقال از شرک به یکتاپرستی، و از قبیله گرایی به ملیت و از آن به انترناسیونالیسم را محقق سازند.
بنابراین، تعالیم پیامبر را مردمی به کار بستند که طرز تفکر آنان آکنده از تصاویر گذشته قبیله ای شان بود. اسلام، به رغم ادعای تماسهای مستقیم با خدا، خود را با فرهنگهای سنتی محلی و، به ویژه در بیشتر طول تاریخ خود، با قبیله گرایی اعراب بدوی و پادشاهی موروثی ایران در هم تنید. قبیله ها و جوامع قبیله ای به حیات خود ادامه دادند و تحت حکومت اسلام شکوفا گردیدند؛ و در مناطق کوهستانی و بیابانی، حتی تا قرن بیستم نیز تداوم یافتند. الگوهای قبیله ای، به شیوه های متفاوت و در نتیجه جهشهای اجتماعی ــ اخلاقی، جوامع جدید را شکل دادند. اسلام، با طغیان در برابر سوسیالیسم دولتی امپراتوری روم و پادشاهی ایران، الگویی بدون دولت به وجود آورد.
هویت قبیله ای همچنان در گرایش اصلی جامعه اسلامی معنی می یافت. "در دنیای عرب ــ مسلمان، واقعیت های اجتماعی، شامل قبیله، طائفه و دودمان، از ثبات و استمرار قابل ملاحظه ای برخوردار بود."(7) در ارتش و شهرهای پادگانی اولیه، و تا مدتها بعد از آن در جوامع شهری، ارتباطات طائفه ای روابط اجتماعی و سیاسی را متمایز می ساخت. در ابتدا، گرویدگان غیرعرب می بایست به یک قبیله عرب، به عنوان "موالی" یکی از افراد آن قبیله، وابسته باشند. فضایی که اسلام برای طائفه ها و قبائل باقی گذاشت، می تواند به تعلیل دلائل گسترش آن با این سهولت در آسیای مرکزی و صحرای جنوبی آفریقا، و جذب تازه واردان (به ویژه ملتهای ترک ــ مغول) کمک کند. بر خلاف دولتهای فئودال ــ پادشاهی اروپای مسیحی، امت اسلامی، گروههای مقطع را بدون تخریب ساختارهای داخلی آنها، به هم مرتبط می ساخت. ابن خلدون، بزرگترین نظریه پرداز اجتماعی اسلام، از ملاحظه این پدیده ها الهام گرفت، همان طور که مشاهده طوائف سلت (8) در مناطق کوهستانی، الهام بخش مکتب تاریخی اسکاتلند و جامعه شناسی مدرن بود.
ثانیاً، بعض خصیصه های جامعه قبیله ای (9) مستقیماً به امت جدید منتقل گردید؛ مانند، تداوم تأکید بر تبارشناسی و دودمان در روابط اجتماعی و برداشتهای فرهنگی. دودمان موجد اقتدار بود، و گرامیداشت آن در شعر و تاریخ نگاری تداوم یافت.(10) در خانواده ها، جایگاه برتر در میان "علما" (11) و صوفیان به نسل بعد منتقل می شد.(12) اگر کسی می توانست ادعا نماید که به تبار پیامبر تعلق دارد، می توانست منزلت اجتماعی ویژه ای بیابد. اقتدار روحانی، شخصی بود، و در نتیجه صفات شخصی، مانند تقوا یا علم حاصل می گشت. کلمه "شریف" (13) اساساً به اصالت آبا و اجدادی اشاره داشت، اما به واژه ای عمومی به معنی رهبری اجتماعی و سیاسی تبدیل شد. این وضعیت، با سازمان اقتدار مسیحیت در این دوره در تضاد بود؛ اقتدار اسقفان و روحانیان بیشتر به جایگاه رسمی و نه به شایستگی های آنان، بستگی داشت.
ارزشهای قبیله ای در نظام اخلاقی قرآن به حیات خود ادامه داد. "همان طور که در کتاب خدا مقرر گشته، خویشاوندان بر مهاجران و انصار مقدمند." (14) خوب و بد در قالب روابط شخصی مانند "ایمان" و "کفر" توصیف می شد. اعضای جامعه می بایست از کرامت، شجاعت، مروت، صدق و مهمان نوازی برخوردار باشند.(15)
در عین حال، به این ارزشها معنایی عام داده شد. گفته می شد، امت در پرتو ایمان و عدالت، نه مانند قبائل عرب، در نتیجه خویشاوندی، به هم پیوند خورده است. اسلام، با قرار دادن فرد در مرکز مسؤولیت اجتماعی، جامعه قبیله ای را زیر و رو نمود؛ دیگر انسان نمی توانست از خدا گریخته، در پشت خلق پناه گیرد. دغدغه عدالت باید پیوندهای قبیله ای را تحت الشعاع قرار دهد. عصبیت (16) به معنی کمک "به ملت خود برای آرمانی غیرعادلانه" محکوم شد.(17) آنچه در نهایت اهمیت دارد قبیله، قوم یا جنسیت نیست، "تقوا" است:
ای کسانی که ایمان آورده اید، نباید گروهی از شما گروه دیگر را مورد استهزا قرار دهد، شاید که مسخره شوندگان از مسخره کنندگان بهتر باشند ... ای مردم بدانید ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و برای شما قوم و قبیله مقرر فرمودیم تا یک دیگر را بشناسید. همانا گرامیترین شما در نزد خداوند، باتقواترین شماست.(18)
ثالثاً، بعض خصیصه های قبیله ای اعتلا و بار دیگر در کل امت تداوم یافت.(19) دین جدید و قوانین آن موجد هویتی اجتماعی بود که پیروان آن را به هم مرتبط و آنان را از بیگانگان منفک می ساخت. احساس قوی تعلق و "تمایزی روشن میان اعضا و غیراعضا" در میان امت پدیدار گشت. قوانین دین تا حدودی بدان علت بدین جایگاه رسید که بیشتر جنبه های رفتار را، اغلب با تفصیل بسیار، در بر می گرفت. این قوانین، ضمن تأکید بر نقش اجتناب ناپذیر گروه در زندگی فرد، جایگزین آداب و رسوم قبیله ای می شد. قوانین دینی به ساختار کلی جامعه اسلامی، جامعه ای که تا حدی قانون سالار بود، تبدیل شد.
این همه با استفاده از انواع روشها، که شاید آگاهانه برای نیل به این هدف طراحی نشده بود، تحقق یافت، اما در تحقق این انسجام اجتماعی، از رژیمهای یهودی، هلنی (20)، رومی و مسیحی موفق تر بود. بخشهای آیینی شریعت، از جمله دستوراتی درباره بدن و کارکرد آن (مانند ختان، قضای حاجت، قاعدگی، نظافت دندان، رژیم غذایی و آداب روابط جنسی و زناشویی)، این اثر را داشت که اعضا را فوراً برای یک دیگر قابل تمییز می ساخت، و رابط میان خویشاوند و بیگانه را قابل پیش بینی و کنترل می نمود. اعمالی که موجد پیوند اجتماعی بود، مانند نماز جماعت و حج، از اهمیت دینی خاصی برخوردار گشت. در حج، اسلام، عام و خاص را در کنار هم قرار می دهد، زیرا مؤمنان از سراسر جهان برای ادای احترام از جمله به سنگ سیاهی که زمانی کانون عبادات قبیله های محلی بود، به دور هم گرد می آیند. روابط میان خودی و بیگانه، در اثر ارزشهایی که برای بشر کلّیت دارد، تقلیل نیافت؛ اسلام شکل ناب و قاطعی از وحی گرایی بود. مرزهای امت، مرزهای عالم اخلاق بود، که زبان عربی نماد و موجب تشیید آن بود.
همه اینها به عبارتی نو قبیله ای (21) بود. جامعه جدید در اصل جهان شمول، و در عمل تجاری بود، و شهر جزء اصلی آن محسوب می شد، اما افراد هنوز رانده از خود و مستحیل در گروه بودند. نتیجه، جامعه ای بود که با تمدن یونان، روم و نیز اروپایی ــ مسیحی نوعاً تفاوت داشت.
"جهاد" اخوت میان افراد ذکور را به کمال رسانده و جدایی میان خودی و بیگانه را حفظ می کرد. حق غلبه و غارت مستقیماً از سنت های قبیله ای پیش از اسلام به اسلام منتقل شد؛ "خدای محمد (ص) ... جنگاوری و غارتگری قبایل را به فضیلت دینی والایی تبدیل نمود".(22) جنگ با کافران و قتل بت پرستان، حتی اگر آغازگر تهاجم نیز نبودند، وظیفه ای دینی بود. اسلام بیش از هر دین جهانی دیگر، از جنگ یک فضیلت ساخت، اما در عین حال به آن سامان بخشید. بخش تعجب آوری از "احادیث" (23) درباره جنگ و تقسیم غنائم است. دورنمای توسعه و استثمار منابع مادی و انسانی اغلب در ایجاد و حفظ سلسله های اسلامی سرنوشت ساز بوده است. فقد این گونه فرصتها معمولاً موجب سقوط آنها می گشت.(*)
نوقبیله گرایی را می توان در سادگی و برابری نسبی جامعه اولیه اسلامی مشاهده نمود.(24) شریعت (25) نیز به دور از تشریفات، و در نتیجه فرایندی شخصی، و نه نهادی، شکل گرفت. شریعت، در دوره شکل گیری، بر انتقال شفاهی استوار بود و تقریباً به طور غیررسمی به اجرا درمی آمد. شریعت بیشتر مانند زبان توسعه یافت، یعنی از طریق احادیث، و با بهره گیری از منابع مختلفی که شفاهاً گسترش می یافت. علما رهبران دینی بودند و مهمترین وظیفه آنان انتقال و اجرای شریعت بود. در میان علما، رابطه استاد و شاگرد رابطه ای شخصی بود. در مقایسه با روحانیون مسیحی این دوره، آنان سلسله مراتبی نداشتند؛ سازمانی رسمی یا حتی امتحانی برای عضویت در آن وجود نداشت. علما جایگاه خود را مدیون شناسایی متقابل علم و تقوا بودند.(26)
از سوی دیگر، پیامبر و پیروان او موفق به ایجاد جامعه ای فراقبیله ای و فراملی گردیدند. قواعد دینی حاکم بر ارث و مبادله موجب تسهیل تجارت با مناطق دوردست بود. قواعد شریعت شالوده ای فراهم می آورد که بر مبنای آن اشخاص متعلق به دودمانها، قبائل و ملتهای متفاوت می توانستند با برخورداری از حقوق تقریباً یکسان تعامل نمایند؛ آنان می توانستند یک دیگر را به عنوان اعضای یک امت به رسمیت بشناسند، بدون آنکه عملاً نیازی به ترک دودمان، قبیله و ملیت خود داشته باشند. این نمونه جدیدی از آرمان توحیدی اخوت جهانی بود.
الگوی سیاسی اسلام وقتی معنی می یابد که آن را جامعه ای "پساقبیله ای" تلقی نماییم، یعنی جامعه ای که به تازگی قبیله گرایی را پشت سر نهاده است. این تلقی، به تعلیل اینکه چرا اسلام هیچ گاه ساختار یا تشکیلات دولتی رسمی را به وجود نیاورد، کمک می کند. در جامعه اسلامی نیز مراجع سیاسی وجود داشتند، که وظائفی مشابه دیگر جوامع را انجام می دادند. اما این افراد معمولاً اعضا برجسته طائفه غالب بودند، که تمایل به کسب قدرت داشتند، اما نه از طریق فرایند قانونی انتصاب، انتخاب یا حتی جانشینی موروثی، بلکه با استفاده از تواناییهای فردی خود و سلطه نظامی طائفه شان. تأثیر پساقبیله گرایی بر فرهنگ سیاسی و نظریه سیاسی غیرقابل پیش بینی بود. از جمله، با این نتیجه که غربیانی که پیرامون اندیشه سیاسی اسلام مطالعه می کنند، درگیر پژوهشی می شوند که زبان سیاسی غرب از توان کافی برای بیان آن برخوردار نیست.
پیامبر اقدام به جایگزینی قبیله و دولت با جامعه ای دینی و نظمی اخلاقی و قانونی نمود. و در واقع، گونه بی نظیری از جامعه را در سطح جهانی بنا نهاد، که با ترکیب منحصر به فرد آیین ها و اخلاق، فرد را به گروه ارتباط می داد، و در نگاهی به عقب، می توان گفت که عمداً و به منظور ایجاد پیوندهای فردی در مقیاسی جهانی طراحی شده است. اسلام مسیر مشخصی را جهت حرکت از قبیله گرایی به سوی جامعه ای گسترده تر و ساختارمندتر به وجود آورد: مسیری کاملاً متفاوت از مسیر حرکت مصر، شهرهای یونان و پادشاهیهای فئودال اروپا. در این جا، فضای اشغال شده در دیگر فرهنگها به وسیله دولت غیرشخصی، به وسیله شریعت و افراد فره مند اشغال شده بود. آنچه در همه این جوامع مشترک بود سلسله بود.

گونه تازه ای از جامعه سیاسی

اگر چه قرآن بیشتر به دین و اخلاق، و کمی به قانون و کم تر به حکومت می پردازد، اما فضایی را ایجاد می کند که می توان از آن چیزهایی را استنباط کرد. به خصوص نظریات مشخصی پیرامون مفهوم امت در اسلام قابل مشاهده است. مفهوم بنیادین "اسلام" است، به معنی تسلیم در برابر خدا و "ورود در میثاق صلح."(27) این، مفهوم رابطه بنیادین میان خدا و انسان است. این مفهوم که خاص اسلام است، دین و حکومت، یا مقدس و سکولار را تلفیق می کند. "ای پیامبر، آنان که با تو بیعت می کنند، در حقیقت با خدا بیعت می کنند. دست خداوند بالای دستان آنان قرار دارد".(28) این تحولی در اندیشه میثاق در یهودیت بود.
اول، اندیشه امت از ملیت تفکیک گردید. از غیرعرب استقبال می شود؛ در واقع، غیرعرب، به قدر عرب، اخلاقاً مجبور است به این امت بپیوندد. انسانها "امت واحدی بودند، آن گاه پراکنده شدند." انتظار آن است که امت اسلامی از نظر وحدت هماهنگ و نبود مناقشات عقیدتی، که تا حدودی قابل اطلاق به سادگی تعالیم آن است، از مسیحیت (29) متمایز باشد. وظیفه اصلی در داخل، حل و فصل مناقشات به شکلی صلح آمیز در میان اعضای امت، و ایجاد جبهه ای متحد در برابر کافران است. بدون تردید، این از جمله دلائل فعالیتهای تقنینی پیامبر و جانشینان او بود. وظیفه اصلی در خارج، نشر پیام اسلام بود.
وحدت امت، به مثابه معیار اجتماعی بنیادین اسلام مطرح می گردد. در درون امت، همه بزرگ سالان مذکر حقوق و وظائف یکسانی دارند.(30) تنها معیار برای برتری انسان تقوا و دانش است؛ حتی در آن صورت (31) نیز "انسان نباید در نماز، امامت انسان صاحب قدرتی را بر عهده بگیرد، و هیچ کس نباید در خانه دیگری بر محل احترام آمیزی تکیه زند، مگر با اجازه او".(32) تأمین مایحتاج نیازمندان، به خصوص ایتام، از راه زکات، یک وظیفه دینی بود. این مکتبی بود که امپراتوریها را به زانو درآورد.
پس از رحلت پیامبر، این تلقی وجود داشت که باید کسی برای ایفای نقش او به عنوان رهبر یا "امام" مسلمانان، و به عنوان "خلیفه" پیامبر، جانشین او گردد. اما افزون بر آن، تقریباً هیچ چیز در مورد رهبری سیاسی یا ساختارهای دولت وجود نداشت. ممکن است این تجربه برای پیامبری برخوردار از وحی الهی در مجموعه ای از قبائل متحد، قرین موفقیت باشد. پیامبر، به مثابه رهبر و فرمانده نظامی، استعداد خاصی از خود بروز داد، اما ضوابطی برای جانشینی او وجود نداشت. این امر تأثیری ناتوان کننده بر سلسله های اسلامی داشت. تنها چیزی که به ما گفته می شود این است: اول، "ای مؤمنان، از خدا اطاعت کنید، و از پیامبر و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند اطاعت کنید و هر گاه در موضوعی نزاعی پیش آمد، آن را به حکم خدا و پیامبر ارجاع دهید."(33) به همین ترتیب، در احادیث (34) نیز بر این نکته تأکید شد، "کسی که از فرمانده خود اطاعت کند، به راستی از خدا اطاعت نموده است."(35) از سوی دیگر، اصل "مُلک" (36) به سختی مورد حمله قرار گرفت؛ اگر انسانی را شاه بنامیم، این امتیاز را که از آن خداست، مورد تعدی قرار داده ایم.(37) تمرد محکوم بود، اما اعتراض به ظلم توصیه شده بود.(38)
اساساً احادیث نیز به ندرت به حکومت و سیاست می پردازند: این فقدان را می توان قصوری مهم و در واقع "سیاسی" تلقی نمود. فهرست ونسینک (39) چهارده ستون در مورد دعا، هشت ستون در مورد "بیع"، شش ستون در مورد جنگ، شش ستون در مورد ازدواج، سه و نیم ستون در مورد قاعدگی، دو ستون در مورد جامعه، دو ستون در مورد امام (و سه چهارم ستون در مورد مسواک) دارد. جوامعی که در پرتو ایمان اسلامی شکل گرفتند، از منظر گروه بندی اجتماعی قوی، اما از نظر ساختارهای سیاسی ضعیف یا بی ثبات بودند.

جنگهای جانشینی

مسائل نظام حکومت نبوی، بدون شیوه ای مورد توافق برای سازماندهی آن، موجد دو دستگی هایی بود که در فاصله سالهای 656 تا 661 امت را به تفرقه کشاند؛ این حوادث با نام "فتنه اول" (40) شهرت دارد. رخدادهای این دوره، یا گونه هایی از آن، برای مسلمانان متأخر اهمیتی نمادین و عقیدتی یافت و از آن پس، تا حدودی به شکل پذیری هویت و اندیشه سیاسی اسلام کمک کرد. پیامبر جانشینی شناخته شده از خود به جا ننهاد؛ پس از رحلت پیامبر در سال 632، و قبل از آنکه فتوحات به راستی آغاز گردد، صحابه، نخست ابوبکر (خلاقت 4ــ 632) یک متولی بی تحرک، و سپس عمر (خلافت 46ــ 634) شخصیتی مورد احترام را، که در دوران او قلب سرزمین آینده اسلام گشوده شد، به عنوان "امام" (41) و "خلیفه" (42) پیامبر برگزیدند. او موضوع یا نقطه آغاز بسیاری از احادیث تأثیرگذار بود. به دنبال او عثمان (خلاقت 56 ــ646) جانشین گردید. هر سه نفر از قریش، قبیله پیامبر، بودند، و دو نفر اخیر، از سوی شورایی مرکب از اعیان انتخاب شده بودند.
در خلال حکومت عثمان، میان خانواده و متحدان او و دیگران، که به اعتقاد خود از سهم منصفانه شان از ثروت و دیگر مزایای ناشی از فتوحات محروم گشته بودند، اختلافی بروز نمود. با قتل عثمان، مخالفان او به دور علی (عموزاده و داماد پیامبر) که به "نماد گروه معترض" (43) تبدیل شده بود، حلقه زدند و او را به عنوان خلیفه جدید (خلافت 61 ــ 656) برگزیدند. به اعتقاد آنان، عثمان "به دلیل نقض قانون، صلاحیت خود را به عنوان امام از دست داده است."(44) آنان که اعتقاد داشتند عثمان همچنان رهبر قانون است و ظالمانه به قتل رسیده است، خواستار انتخاب خلیفه جدید از طریق "شورا" (45) شدند.
در مخاصمه ای که متعاقب آن واقع شد، علی در سال 656، در جنگ "جمل" (46) به پیروزی دست یافت؛ اما در جنگ "صفین" (47) در سال 657، معاویه، که از زمان عثمان حاکم سوریه بود، توانست ترک مخاصمه و آتش بس را تحمیل کند. در نتیجه، تعدادی از حامیان علی، موسوم به "خارجی" از دور او پراکنده شدند؛ آنان علی را به خاطر آنکه حق خود را تابع داوری انسان قرار داده بود، محکوم ساختند، و امام خود را انتخاب کردند.(48) خوارج علی را به قتل رساندند؛ فرزند او (ناگزیر) خلافت معاویه (خلافت 80 ــ 661) را پذیرفت. بدین ترتیب، خلافت اُمَویان آغاز شد (750ــ 661) وحدت اسلامی به نوعی اعاده گشت.
این اختلافات به آنکه چه کسی حق رهبری جامعه را دارد و چگونه باید انتخاب گردد، مربوط می شد. این اختلافات نه تنها موجد دو شاخه اصلی رقیب در اسلام در طول تاریخ تا امروز، یعنی سنی و شیعه، گردید، که به ایجاد فِرَق دیگری نیز انجامید که برخی قرنها دوام یافتند، و در ارتباط با این حوادث خود را از دیگران متمایز می دانستند. به علاوه، حکایت از خصیصه سیاسی بنیادین صدر اسلام داشت.
اهل سنت که اعتقاد داشتند رهبر باید از درون قریش انتخاب شود، بعدها با نگاهی به گذشته، به دوران مدینه و چهار خلیفه اول، معروف به "خلفای راشدین"، به عنوان نمونه و معیار استحکام سیاسی اسلام می نگریستند. شیعیان، علی را به عنوان تنها جانشین مشروع پیامبر تلقی می کردند، زیرا بر مبنای "نص"، او از سوی پیامبر انتخاب شده بود. از دید آنان، امامت به هر یک از اولاد مستقیم پیامبر، از صلب حسین فرزند علی به بعد، که به وسیله سلف خود تعیین شده باشد، تعلق دارد.
موضوع امامت به موضوع عضویت در امت ارتباط داشت: چه چیزی به یک نفر صلاحیت تعلق به امت و بنابراین ورود به بهشت را می دهد؟ جامعه اسلام چه نوع جامعه ای است؟ در دوران امویان، بعض گروهها یعنی مُعتزله (49) و مُرجئه (50) وحدت را مورد تأکید قرار دادند و کوشیدند با وادار ساختن دو طرف به واگذاری دعاوی خود به قضاوت خدا، از تفرقه جلوگیری نمایند. اینان دیدگاهی مبتنی بر بردباری دینی و عضویت همگانی در امت را در پیش گرفتند؛ مرجئه بر این باور بودند که حتی فرد گناهکار نیز هنوز مسلمان است؛ معتزله اعتقاد داشتند گناهکار جدی در نقطه ای میان مؤمن و کافر قرار دارد.
خوارج در جهت خلافت حرکت نمودند. به اعتقاد آنان، هر انحرافی در ایمان یا اخلاق، به حذف فوری فرد از امت منجر می گردد. آنان شرط خویشاوندی را برای امامت کلاً کنار گذاشتند، و در عوض بر شرایط بسیار مؤکد اخلاقی اصرار ورزیدند: امام باید از نظر عدالت و تقوا بر همگان پیشی گیرد، و هر انحرافی منجر به انعزال فوری او می گردد. انتصاب باید از طریق انتخاب و بیعت باشد، که به منزله تعهدی متقابل تلقی می شود که در آن امام متعهد می گردد قرآن و سنت، و نه چیزی بیش از آنها را به اجرا درآورد و مردم تعهد می کنند به او وفادار باشند. به نظر می رسد در اواخر قرن هفتم، خوارج نجدیه رادیکالترین دیدگاه را در قبال خلع کامل امام داشته اند: "اگر مردم عادلانه عمل و همکاری و به یک دیگر در تقوا کمک کنند"، و اگر تعهدات قانونی خود را انجام دهند، "در این صورت می توانند بدون امام امور خود را بگذرانند."(51)
خوارج مدافعان خشونت دینی بودند؛ برای آنان، جهاد رکن ششم اسلام بود. آنان طرفدار "قتل بلاتبعیض" همه مخالفان خود بر این مبنا بودند که آنان مشرکند و بدین دلیل حقی نداشته و نباید وجود داشته باشند. بدین ترتیب، ضمن آنکه تبار را انکار می کردند، در آرمان برابری خود و در ابراز سبعانه تمایز میان خودی و غیرخودی نوقبیله گرا بودند.

پی نوشت ها :

1.وفات پیامبر به سال 632 .
2.هجرت پیامبر از مکه به مدینه در سال 622، سرآغاز تقویم اسلامی است.
3. Hodgson, Marshall G. S. (1974), The Venture of Islam: Conscience and History in World Civilization, 3 vols, Chicago Universtity Press.
Cook, Michael, Muhammad (Oxford: Oxford University Press, 1983) .
Crone, Patricia (1980), Slaves on Horses: The Evolution of the Islamic Polity, Cambridge, Cambridge University Press.
4.ملت.
5.مجموعه قوانین مبتنی بر دین.
6.Durkheim, Emile, The Elementary Forms of Religious Life, tr. J. W. Swain (London: Allen & Unwin, 1915).
7.Guichard, p. (1977), Structurse Sociales' et' Occidentales' dans l'Espagne mu- sulmane, Paris, Mouton & Ecole des hautes en Sciences, p. 23.
8. Celt از اقوام هند و اروپایی مقیم اسکاتلند، و تنها جامعه قبیله ای باقی مانده در اروپا.
9.Helm, J. (ed.), Essays on the Problem of Tribe (University of Washington Press, 1967), pp. 1-24.
10. Izutsu, T. (1966), Ethico – Religious Concepts in the Quran, Montreal, Mc Gill University Press.
11.مشخصاً به عالمان و کارشناسان دینی اطلاق می گردد.
12. Lapidus, Ira M. (1988), A History of Islamic Societies, Cambridge, Cambridge University Press, pp. 255, 428.
13.در لغت به معنای نجیب و اصیل.
14.قرآن 33:6 .
15.Izutsu 1966: pp. 87, 255, 428.
16.در لغت روحیه گروهی، طائفه گرایی.
17. Izutsu 1966: pp. 64, 155-6.
18.قرآن 13ــ49:11
19.Hodgson 1974: vol. I, p. 253.
20.تمدن و مردم یونان باستان.
21.Hodgson 1974: vol. I, p. 229.
22.Crone, Patricia, Meccan Trade and the Rise of Islam (Princeton University Press, 1987), p. 237.
23.روایات و نقل قول هایی درباره گفتار و کردار پیامبر در مناسبت های مختلف.
*متأسفانه نویسنده به تفاوت مهم «جهاد» و «جنگ و غارت» توجه نکرده است. جهاد هر چند نمودی مادی دارد، اما امری است با زمینه و انگیزه معنوی؛ در حالی که موضوع اصلی غارت، بهره مندی مادی و سودجویی است.
24.Marlow, Louise (1997), Hierarcly and Egalitarianism In Islamic Thought, Cambridge, Cambridge University Press, pp. 4-5.
25.ن. ک. ف سوم.
26.Mottahedeh, Roy P. (1980) Loyalty and Leadership in Early Islamic Sociey, Princeton, Princeton University Press, pp. 137-140.
27.Crone, Patricia and Michael Cook (1977), Hagarism: The Making of Islamic polity, Cambridge, Cambridge University Press, p. 20.
28.قرآن 48:10 .
29.که آن نیز داعیه جهانی بودن دارد.
30.Crone 1980: 62.
31.بنابر یک حدیث.
32.(.Maulana Muhammad Ali (ed.) A Manual of Hadith (Labore: Ahmadiyya Anjuman Ishaat Islam. n.d.
33.قرآن 4:62؛ نیز م. ک. انجیل لوقا 10:16 .
34.بیشتر این احادیث بعدها و به خصوص در فاصله سال های 70 ــ 720 م گردآوری شده است.
35. M.M. Ali (ed.), p. 396 .
36.به معنی سلطنت، حکومت شاهان.
37.در این جا شباهت مختصری با جمهوری خواهی باستانی روم مشاهده می گردد.
38.از جمله این حدیث: «بهترین نوع جهاد، بیان حقیقت در حضور حاکم ظالم است». ن. ک. M.M. Ali (ed.) p. 398.
39. Wensinck, A. J. (1971), A Handbook of Early Muhammadan Tradition, Leiden, Brill.
40.فتنه به معنی آزمایش یا جنگ داخلی.
41.به معنی رهبر.
42.به معنی جانشین.
43.Hodgson 1974: vol. I, p. 398.
44."Patricia Crone in Encyclopedia of Islam, 2nd Ed., s.v. “Uthmaniyya.
45.در تداول عربی، به معنی مشاوره، رایزنی.
46.در نزدیک بصره.
47.در کنار فرات.
48.EI=Encyclopedia of Islam 3: 1167-8.
49.معتزله در اختلافات پیرامون علی و عثمان بی طرف ماندند.
50.مرجئه اخذ تصمیم در قضیه علی و عثمان را به تعویق افکندند.
51.Crone, P., “Ninth-Century Muslim Anarchit”, Past and Present (2000), pp. 3-28.

منبع: بلک، آنتونی؛ (1386)، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام: از عصر پیامبر تا امروز، محمد حسین وقار، تهران: اطلاعات، چاپ سوم 1386.