کوبرتن - بنیان گذار المپیک جدید
نام «بارون پیر دو کوبرتن» با نام ورزش مدرن جهان بستگی جدایی ناپذیر دارد. او، به عنوان پایه گذار دور جدید بازیهای المپیک و در کسوت بورژوایی کوچک در سال 1836 میلادی در شهر پاریس به دنیا آمد. اما به زودی در صف
نویسنده : اسماعیل شفیعی سروستانی
نام «بارون پیر دو کوبرتن» با نام ورزش مدرن جهان بستگی جدایی ناپذیر دارد. او، به عنوان پایه گذار دور جدید بازیهای المپیک و در کسوت بورژوایی کوچک در سال 1836 میلادی در شهر پاریس به دنیا آمد. اما به زودی در صف مقدم مبارزه ای قرار گرفت که سعی در وارد کردن حرکات تربیت بدنی در برنامه های تحصیلی جوانان داشت.
«کوبرتن» در انگلیس تئوریهای کهنه ی قدیمی را آموخت. «گاستن مایر» درباره ی او می نویسد:
وی به شدت تحت تأثیر این سه مطلب اساسی بود:
1. تربیت بدنی براساس متد انگلیسی در حقیقت سنگ زیربنای عظمت ملتهاست و در پرتو این تربیت، انگلیسی ها موفق به حفظ برتری و آقایی خود شده اند؛
2. مقررات خشک تعلیمات نظامی و تعلیمات ورزشی نظامی برای علاقه مند کردن جوانان به ورزش؛
3. ورزش ها باید قبل از آنکه به صورت جهان گیر درآیند به صورت یک مطلب بین المللی مورد توجه قرار گیرند. یعنی ابتدا باید آنها را برطبق یک اصول بین المللی تنظیم کرد و سپس رواج داد. (1)
آن گاه که کوبرتن درصدد انجام اصلاحاتی در ورزش برآمد، چند قرن از زمانی که به دستور اسقف اعظم میلان «تئودورسیس» که ورزشهای المپیک یونان را شرک آلود تشخیص داده و حکم به تعطیلی آن را صادر کرده، می گذشت و پس از او تا دوران جدید (رنسانس) چندان توجهی به این نوع ورزش ها که اساس آن را «برتری جسم» تشکیل می داد، نشده بود. کوبرتن، در اواخر این قرن، اوضاع را برای به اجرا در آوردن بند سوم از نظریاتش یعنی به نظم آوردن بازیها در قالب یک مجموعه مدرن و سازمان یافته، فراهم دید و برآن شد تا اعلام کند:
من معتقدم که بازیهای المپیک باید با زندگی روزمره ی دنیا ازدواج کند و نباید در قید و بند یک سلسله قوانین محدود و معین دیروز زندانی باشد. (2)
از این رو در یکی از شبهای ماه نوامبر سال 1892 در آمفی تئاتر دانشگاه سوربن، فکر احیای این سنت فراموش شده را مطرح نمود و حتی، مخارج اولیه ی آن را خود عهده دار شد و سعی کرد تا با طرح شعار «بلند تر از همه، سریعتر از همه و نیرومند تر ازهمه» نظریه ی تنازع بقای هربرت اسپنسر را که پیش از او مدون و در مباحث اجتماعی و در دستگاه نظری «داروین» در مقوله ی علوم زیستی وارد شده بود، جامه ی عمل بپوشاند و با برگزاری بازیهای مدرن، ارزش تربیتی کهن را که در واقع «رستاخیز عهد باستان» بود، احیا نماید. از همین رو، در نخستین مجمع ورزشهای آتلانتیک فرانسه اعلام داشت:
... باید کاری کرد که قهرمانان هم چنان که در یونان قدیم مرسوم بود خود را یک نیمه خدا حساب کنند. (3)
در ژوئن سا ل1894، کنگره ی احیای بازیهای المپیک، به دعوت کوبرتن تشکیل شد و در جریان این کنگره و هفته های بعد از آن، تقریبا شکل اساسی و اصول المپیادهای جدید معین ومشخص شد. (4)
باید دانست که پیش از آن، برای کلیه ی ورزشهای جدید لغت (آتلیتیزم) اطلاق می شد . کوبرتن در این باره نوشت:
کافی است به جای لغت آتلیتیزم، لغت «اسپور» به کار ببریم. (5)
Athlet به معنای پهلوان و Athletic در مفهوم «پهلوانانه» نمی توانست در آنچه که کوبرتن آن را پایه ریزی می کرد مقبول واقع شد. از این رو او نیازمند واژه ای بود که به تمامی معنا و مفهوم عملیات ورزشی مدرن را منعکس سازد و کلمه ی Sport می توانست آن همه را در خود داشته باشد. چنان که بعداً درباره ی بنیاد نظری این ورزش سخن خواهیم گفت، «Sport» معانی شوخی، ملعبه، اسباب بازی، تفریح کردن، شوخی کردن و نمایش دادن را با خود داشت و Sporting به کسی اطلاق می شد که تفریح دوست و بازی دوست باشد و لفظ «بازی» چنان که امروز نیز به عنوان پیشوند فنون ورزش مدرن خود را می نمایاند درست ترین مفهوم و معنا و به عبارتی فرهنگ این مجموعه از عملیات ورزشی را داشت. چه، انسان مدرن در عصری که «کوبرتن» پایه گذار ورزش آن می شد، در پی هواجس نفسانی و طالب بازی، ملعبه و تفریح بود. همه ی آنچه که او را خوش می آمد و از قید تفکر، نگرانی روح و دغدغه حیات می رهانید. او خوب می دانست که Sport تجلی نوعی فرهنگ است که بسط آن می تواند پایه های اخلاقی و فرهنگی دوران جدید را برای جهانیان مستحکم سازد. چنانکه در این باره می نویسد:
بازیهای المپیک به هیچ وجه تنها یک مسابقه جهانی ساده نیست، بلکه عبارت از جشن جهانی همه ی جوانان، این شکوفه های بشریت است که هر چهار سال یک بار برگزار می شود. این جشن مظهر همه ی کوششهای پرشور و فعالیت های مختلف دوران جوانی هر نسلی است که قدم در آستانه زندگی می گذارد.
تصادفی نبود که این همه نویسندگان وهنرمندان بزرگ در بازیهای المپیک کهن یونان جمع آمده بودند و بدون شک این تجمع بی نظیر بود که موجب بقا حیثیت بازیها در طول فرنهای متمادی گشت. از آنجا که ما نه تنها درصد ایجاد مجدد ظواهر بلکه درصدد احیای مجدد نوامیس آن بوده ایم و باز از آنجا که من در وجود این نوامیس ضرورتهای تربیتی می بینیم که هم اکنون نیز برای کشورمن و تمام بشریت ضروری به نظر می رسد، لذا من بایستی آن پایه های عظیمی را که در گذشته پشتیبان و حامی این بازیها بوده اند مجدداً برپا دارم. پایه های فکری، پایه های اخلاقی و تا حدودی مذهبی، به این نیروهای پشتیبان دنیای کهن می بایستی نیروهای تازه ای را که دنیای امروز در اختیار ما گذاشته نیز بیفزاییم. این نیروها عبارتند ا زتوسعه و تکمیل تکنیک و انترناسیونالیسم دمکراتیک. (6)
در واقع احیای مجدد نوامیس فرهنگی یونان باستان، بسط اندیشه و اخلاق لیبرالیستی بود که خواست بنیانگذار اومانیست المپیک مدرن را محقق می ساخت.
پس از برگزاری اجلاس بین المللی سوربن که در آن نطفه ی برگزاری بازیهای مدرن بسته شد. کوبرتن، کمیته ی بین المللی المپیک راتشکیل داد و اعضای آن را شخصاً انتخاب کرد. این کمیته ی بین المللی ، مهم ترین مرجع تصمیم گیری بازیهای المپیک است.
شعار مورد نظر کوبرتن، عیناً ترجمه ی این عبارت بود که پس او در میدانهای المپیک سرداده شد:
یونانیها پس از برگزاری اولین دوره ی بازیهای المپیک درسال 1896 میلادی تلاش بسیاری کردند تا حق برگزاری دوره های آتی را نیز به طور دایم برای خود محفوظ دارند. اما در این راه موفقیتی حاصل نکردند و اقدام آنها برای ابداع مسابقه ای مشابه المپیک نیز بی نتیجه ماند. گویا آنان از این نکته غافل مانده بودند که آتن دهه ی نوزده، مهد فرهنگ نوین غرب نیست و انگلیس و فرانسه به عنوان زایشگاه رنسانس درصددند تا «پرچم» نوین فرهنگ غرب را به اهتزاز درآورند.
بالاخره بعد از دو دوره، یعنی پس از 8 سال زنان نیز به میدان المپیک راه یافتند و:
اولین زن ورزشکار شرکت کننده در المپیک مدرن در بازیهای 1900 پاریس در رشته ی تنیس و گلف شرکت کرد. (7)
علی رغم آن که در دوره ی باستان، زنان حق شرکت در این بازیهارا نداشتند.
تا پیش از برگزاری المپیک 1936، سیاست به طور رسمی وارد معرکه نشده بود. اما، حضور دولت نازی آلمان در صحنه، باب جدیدی در این وادی گشود. درهمان سال نیز کوبرتن در حین سخنرانی پاره ای آراء و مبانی نظری خویش را بازگو کرد. در سال 1936 وی پس از ذکر مقدمه ای که در آن ارزشهای باستانی را به جوانان یادآور می شد به بحران فرهنگی اشاره کرد و اعلام داشت:
... اکنون پنجاه سال از تاریخ روزی که من در سال 1886 با اعتقاد قلبی به این که بعداز این هیچ ثبات سیاسی یا اجتماعی جز از راه یک رفرم پیشین فرهنگی قابل حصول نیست ، می گذرد. تصمیم گرفتم با کنار گذاشتن همه ی گرفتاریهای شخص خود، تمام همّ خود را وقف تهیه ی مقدمات یک رستاخیز فرهنگی نمایم. احساس می کنم که وظیفه خود را، البته نه به طور اکمل، انجام داده ام. هم اکنون از ورزشگاههای بی شمار سرتاسر جهان هلهله ی شادی حاکی از نیرومندی جسمانی به آسمان بلند است... هیچ مقام، طبقه و صنفی از آن برکنار نیست... ما این نتایج را به خود تبریک می گوییم ولی می دانیم هنوز همه چیز تحقق نیافته است. باید روح نیز به نوبه ی خود از قیودی که متخصصین افراطی برگردنش گذاشته اند آزاد گردد. لازم است آن را نیز از دست کوته نظری رنجبار مشاغل اختصاصی برهانیم... آینده از آن ملتهایی است که پیش از همه جرأت خواهند کرد که تعلیمات نسل جوان خود را اصلاح کنند. زیرا هم اوست که سکان تقدیر را به دست دارد و برآن نظارت می کند. از این راه است که صلحی استوار و سنجیده که در خور عصری فعال، پرغرور و خروشان است برقرار خواهد شد... راه شما از جایی که مشهور همگان است ولوای تمدنی درخشان برآن سایه افکنده آغاز می شود... باشد که اتحاد کار عضلانی و کوشش مغزی در راه تعالی و شایستگی انسانیت یک بار برای همیشه به هم جوش بخورد.» (8)
نقطه نظرهای کوبرتن مبتنی بر مواردزیر بود:
1. ایجاد یک رستاخیز فرهنگی از طریق احیای بازیهای المپیک قدیم؛
2. تثبیت ساختار فرهنگی امانیستی اروپای نوین از طریق تعمیم اخلاق و عمل تربیت بدنی مدرن در میان جوانان؛
3. زدودن آخرین رگه های وابستگی نظامهای تربیتی از بنیانهای فرهنگ دینی؛
4. توسعه مدنیت غربی در میان همه ی ملل؛
5. توسعه مقدمات یکسان سازی فرهنگی اقوام برای از بین بردن تعارض فرهنگی موجود میان فرهنگ غربی و غیر غربی.
او و کلیه ی کسانی که به نوعی خود را معمار بزرگ فرهنگ و تمدن غرب می دانستند، نیک دریافته بودند که، با سرمایه گذاری برای تعلیم و تربیت جوانان می توان، بنای آینده را مستحکم کرد. چه ، پیران به واسطه ی تعلق خاطر به گذشته همواره در برابر تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی مقاومت می کنند و به عکس جوانان، به خاطر غلبه ی تمنیات نفسانی و فقدان مطالعات قادر به نقد و بررسی نیستند. از دیگر سو، بخش عمده ای از دریافت های کلی نظام ارزشی از طریق معتاد کردن جوانان به انجام اعمال ویژه و وارد آمدن درسلک مشخصی توسعه می یابد.
بی شک اقوام غیر غربی، به ویژه، مشرق زمینیان در برابر بسط فرهنگ و تمدن غربی مقاومت می کردند و تعارض مبانی اعتقادی مذهبی آنان با فرهنگ امانیستی رومی ـ یونانی، می توانست همواره آتش جدال این دو جریان را تیز نگهدارد. از همین رو، تنها راه خنثی سازی این امر، بسط جریانی بود که می توانست مقدمات یکسان سازی فرهنگی که در واقع آلوده کردن همه ی جوامع به اندیشه امانیستی بود فراهم آورد.
ماسونیت، شعار «برابری، برادری و آزادی» را جلودار خویش ساخته بود. شعاری که علیرغم همه ی زیبایی، به زهری می مانست که در لایه ای از شیرینی پنهان شده باشد. این شعار به معنی مساوات، اخوت و حریت نبودو اشتراک لفظی باعث پوشیده ماندن عبارات و مفاهیم اصلی شده بود. «آزادی لیبرالیستی» اباحیت و رها شدن آدمی از قیود اخلاقی سنتی و دینی را به بار می آورد و برادری، پیمان وابستگی مستقیم و غیر مستقیم لژهای فراماسونری را که بلعیدن همه ی فرهنگها مذهبی و زدودن همه ی بازمانده های اخلاقی سنتی ملتها را می خواست و برابری، شعار دروغینی بود که تحت نظام سیاسی دمکراتیک غربی (حکومت انسان بر انسان) و مذهب اصالت فرد، تبدیل به عنوان دهشتناک استعمار و امپریالیسم می شد؛ چنان که در دهه های بعدی همه ی ملتها در زیر یوغ آن کمر خم کردند.
بی شک، از بین رفتن «تعارض فرهنگی» بزرگترین خدمتی بود که غرب برای استمرار سلطه فرهنگی و مدنی خود بدان نیازمند بود و این موضوع قطعاً به منزله ی استحاله ی بازمانده ی فرهنگهای سنتی و مذهبی دیگر اقوام در فرهنگ غربی بود چه، نظام سلطه جوی غرب، به چیزی کمتر از استحاله دیگر فرهنگها راضی نمی شد. وجود تعارضها و دوگانگی رفتار در میان ملل نیز می توانست همواره مانعی برسرراه غرب باشد و حرکت او را برای رسیدن به مقاصد استکباری، کند نماید.
اگر دستگاه فرهنگی غرب، از طریق روشنفکران تربیت شده، درمیان دیگر ملل تخم فرهنگ الحادی و تفکر امانیستی پراکندند و از طریق نشر آثار ادبی (رمان ، نمایشنامه و...) همه ی آداب و سنن ملی و مذهبی را مورد بازخواست قرار داده و کمر به هدم آن و استحاله اش بستند، گردانندگان امور سیاسی نیز سر در پی سیاست غرب و نظام اجتماعی مطلوب ـ امیران ـ پشت پرده ی توسعه گذاردند و از طریق بسط مناسبات غربی و از جمله ورزش، طرح یکسان سازی فرهنگی را که در واقع به معنی بسط و توسعه همه جانبه فرهنگ غربی بود، به مورد اجرا درآوردند.
«رنه ماهور» دبیر کل یونسکو در سال 1351 در بحث از نقش و جایگاه ورزش در آفریقا، می گوید:
آفریقا اندک اندک شکل می گیرد. اما، تا مرحله پختگی کامل که اروپا به آن دست یافته است فاصله ی بسیار دارد... دستیابی به این هدف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد. بی شک ورزش عامل موثری است که این شکل گرفتن را تسریع می بخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً با جوانان سروکار دارد و به جوانان امکان را آن را می دهد که قدم به حیات اجتماعی بگذراند... این در حالی است که ورزش تنها وسیله ی قابل اعتمادی است که به کمک آن می توان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسؤولیتهای لازم را به عهده بگیرد ... در حالی که ما قبول کرده ایم که ورزش عامل سازنده ی فرهنگ برتر است... بازیهای المپیک همواره در محفظه و محیط بسته تفکر یونانی و انگلوساکسونی محصور بوده اند. (9)
«رنه ماهو» به عنوان دبیر کل سازمان تربیتی و فرهنگی یونسکو، به چند نکته ی مهم و در عین حال جدی اشاره می کند:
1. ضرورت تغییر ساختار فرهنگی کشورهای افریقایی از طریق ورزش؛
2. مهیا کردن جوانان و استفاده از آنان برای حضور درمیدان مسؤولیتهای جدید تفویض شده ی اروپائیان.
3. نقش مهم و اساسی ورزش مدرن به عنوان عامل مروج فرهنگ غربی؛
4. نسبت تام میان تفکر یونانی، انگلوساکسونی با بازیهای المپیک.
آنچه «کوبرتن» در قالب «ورزشهای رسمی المپیک» عرضه داشت، تنها صورت مدون جریان ورزش مدرن بود که اروپای پس از رنسانس، به دنبال تجدید حیات تفکر امانیستی آن را دنبال می کرد. در پی تثبیت بازیهای المپیک، ضرورت وجو نشان و آرم مخصوصی برای آن احساس شد، چه نقشی می توانست مورد پذیرش همگان واقع شود و در عین حال از چارچوب نشانه های پذیرفته شده ی جامعه امانیستی و ماسونی خارج نباشد؟!
بی شک پیشروان رنسانس، پروتستانتیزم، لیبرالیسم و ماسونیت یهودی، مرهون خاندانی بودند که باب تساهل و تسامح دینی و مذهب اومانیسم را در اروپا گشوده بود.
حاکم فلورانس «کوزیمو مدیچی» که پیش از این ذکر آن خاندان و ثروت کلانی که مصروف ترجمه ی آثار یونانی و رواج اومانیسم کرده بودند، رفت، حکم «پدر میهن» در ایتالیا داشت، او وارث نشان خانوادگی خود نیز بود:
شش دایره رنگین بر روی سپری طلایی رنگ (10)
همین علامت با اندکی تغییر، نشان المپیک شد و کوبرتن نیز خود تا سال 1925، به عنوان رئیس کمیته بین المللی المپیک در این سمت ماند و شهر لوزان را که محل سکونتش بود به عنوان «مقر دایمی کمیته ی بین المللی المپیک» برگزید. تا آنکه وقت مرگش فرا رسید.
بنابر وصیت او، قلبش را در مدخل معبد المپی در زیر پایه ی ستونی از مرمر که به یادبود احیای بازیهای المپیک برپا شده بود، دفن کردند. (11)
همان معبدی که در قرن 4 میلادی توسط اسقف مؤمن میلان دستور ویران شدنش صادر شده بود.
«ورزش مدرن» که مبنای گرایشهای امانیستی (اصالت انسان) در آن تثبیت شده بود، با اقدامات کوبرتن مرزها را درنوردید و همپای دیگر مناسبات فرهنگی و مدنی غرب، فرهنگ سنتی و ملی اقوام مختلف را در خود مستحیل ساخت.
«کوبرتن» در انگلیس تئوریهای کهنه ی قدیمی را آموخت. «گاستن مایر» درباره ی او می نویسد:
وی به شدت تحت تأثیر این سه مطلب اساسی بود:
1. تربیت بدنی براساس متد انگلیسی در حقیقت سنگ زیربنای عظمت ملتهاست و در پرتو این تربیت، انگلیسی ها موفق به حفظ برتری و آقایی خود شده اند؛
2. مقررات خشک تعلیمات نظامی و تعلیمات ورزشی نظامی برای علاقه مند کردن جوانان به ورزش؛
3. ورزش ها باید قبل از آنکه به صورت جهان گیر درآیند به صورت یک مطلب بین المللی مورد توجه قرار گیرند. یعنی ابتدا باید آنها را برطبق یک اصول بین المللی تنظیم کرد و سپس رواج داد. (1)
آن گاه که کوبرتن درصدد انجام اصلاحاتی در ورزش برآمد، چند قرن از زمانی که به دستور اسقف اعظم میلان «تئودورسیس» که ورزشهای المپیک یونان را شرک آلود تشخیص داده و حکم به تعطیلی آن را صادر کرده، می گذشت و پس از او تا دوران جدید (رنسانس) چندان توجهی به این نوع ورزش ها که اساس آن را «برتری جسم» تشکیل می داد، نشده بود. کوبرتن، در اواخر این قرن، اوضاع را برای به اجرا در آوردن بند سوم از نظریاتش یعنی به نظم آوردن بازیها در قالب یک مجموعه مدرن و سازمان یافته، فراهم دید و برآن شد تا اعلام کند:
من معتقدم که بازیهای المپیک باید با زندگی روزمره ی دنیا ازدواج کند و نباید در قید و بند یک سلسله قوانین محدود و معین دیروز زندانی باشد. (2)
از این رو در یکی از شبهای ماه نوامبر سال 1892 در آمفی تئاتر دانشگاه سوربن، فکر احیای این سنت فراموش شده را مطرح نمود و حتی، مخارج اولیه ی آن را خود عهده دار شد و سعی کرد تا با طرح شعار «بلند تر از همه، سریعتر از همه و نیرومند تر ازهمه» نظریه ی تنازع بقای هربرت اسپنسر را که پیش از او مدون و در مباحث اجتماعی و در دستگاه نظری «داروین» در مقوله ی علوم زیستی وارد شده بود، جامه ی عمل بپوشاند و با برگزاری بازیهای مدرن، ارزش تربیتی کهن را که در واقع «رستاخیز عهد باستان» بود، احیا نماید. از همین رو، در نخستین مجمع ورزشهای آتلانتیک فرانسه اعلام داشت:
... باید کاری کرد که قهرمانان هم چنان که در یونان قدیم مرسوم بود خود را یک نیمه خدا حساب کنند. (3)
در ژوئن سا ل1894، کنگره ی احیای بازیهای المپیک، به دعوت کوبرتن تشکیل شد و در جریان این کنگره و هفته های بعد از آن، تقریبا شکل اساسی و اصول المپیادهای جدید معین ومشخص شد. (4)
باید دانست که پیش از آن، برای کلیه ی ورزشهای جدید لغت (آتلیتیزم) اطلاق می شد . کوبرتن در این باره نوشت:
کافی است به جای لغت آتلیتیزم، لغت «اسپور» به کار ببریم. (5)
Athlet به معنای پهلوان و Athletic در مفهوم «پهلوانانه» نمی توانست در آنچه که کوبرتن آن را پایه ریزی می کرد مقبول واقع شد. از این رو او نیازمند واژه ای بود که به تمامی معنا و مفهوم عملیات ورزشی مدرن را منعکس سازد و کلمه ی Sport می توانست آن همه را در خود داشته باشد. چنان که بعداً درباره ی بنیاد نظری این ورزش سخن خواهیم گفت، «Sport» معانی شوخی، ملعبه، اسباب بازی، تفریح کردن، شوخی کردن و نمایش دادن را با خود داشت و Sporting به کسی اطلاق می شد که تفریح دوست و بازی دوست باشد و لفظ «بازی» چنان که امروز نیز به عنوان پیشوند فنون ورزش مدرن خود را می نمایاند درست ترین مفهوم و معنا و به عبارتی فرهنگ این مجموعه از عملیات ورزشی را داشت. چه، انسان مدرن در عصری که «کوبرتن» پایه گذار ورزش آن می شد، در پی هواجس نفسانی و طالب بازی، ملعبه و تفریح بود. همه ی آنچه که او را خوش می آمد و از قید تفکر، نگرانی روح و دغدغه حیات می رهانید. او خوب می دانست که Sport تجلی نوعی فرهنگ است که بسط آن می تواند پایه های اخلاقی و فرهنگی دوران جدید را برای جهانیان مستحکم سازد. چنانکه در این باره می نویسد:
بازیهای المپیک به هیچ وجه تنها یک مسابقه جهانی ساده نیست، بلکه عبارت از جشن جهانی همه ی جوانان، این شکوفه های بشریت است که هر چهار سال یک بار برگزار می شود. این جشن مظهر همه ی کوششهای پرشور و فعالیت های مختلف دوران جوانی هر نسلی است که قدم در آستانه زندگی می گذارد.
تصادفی نبود که این همه نویسندگان وهنرمندان بزرگ در بازیهای المپیک کهن یونان جمع آمده بودند و بدون شک این تجمع بی نظیر بود که موجب بقا حیثیت بازیها در طول فرنهای متمادی گشت. از آنجا که ما نه تنها درصد ایجاد مجدد ظواهر بلکه درصدد احیای مجدد نوامیس آن بوده ایم و باز از آنجا که من در وجود این نوامیس ضرورتهای تربیتی می بینیم که هم اکنون نیز برای کشورمن و تمام بشریت ضروری به نظر می رسد، لذا من بایستی آن پایه های عظیمی را که در گذشته پشتیبان و حامی این بازیها بوده اند مجدداً برپا دارم. پایه های فکری، پایه های اخلاقی و تا حدودی مذهبی، به این نیروهای پشتیبان دنیای کهن می بایستی نیروهای تازه ای را که دنیای امروز در اختیار ما گذاشته نیز بیفزاییم. این نیروها عبارتند ا زتوسعه و تکمیل تکنیک و انترناسیونالیسم دمکراتیک. (6)
در واقع احیای مجدد نوامیس فرهنگی یونان باستان، بسط اندیشه و اخلاق لیبرالیستی بود که خواست بنیانگذار اومانیست المپیک مدرن را محقق می ساخت.
پس از برگزاری اجلاس بین المللی سوربن که در آن نطفه ی برگزاری بازیهای مدرن بسته شد. کوبرتن، کمیته ی بین المللی المپیک راتشکیل داد و اعضای آن را شخصاً انتخاب کرد. این کمیته ی بین المللی ، مهم ترین مرجع تصمیم گیری بازیهای المپیک است.
شعار مورد نظر کوبرتن، عیناً ترجمه ی این عبارت بود که پس او در میدانهای المپیک سرداده شد:
ستیوس، آلتیوس، فارتیوس
سریعتر، بالاتر، قوی تر
کوبرتن موفق شد با گردآوری سرمایه ی کافی و جلب همراهی اندیشمندان و پاره ای سیاستمداران همفکر، اولین دوره ی بازیها را ترتیب دهد و آتن، اولین مرکزی بود که به خاطر سابقه دیرینش می توانست یادآور عملی و عینی المپیک یونان و برافروخته شدن مشعل بازیها شد.یونانیها پس از برگزاری اولین دوره ی بازیهای المپیک درسال 1896 میلادی تلاش بسیاری کردند تا حق برگزاری دوره های آتی را نیز به طور دایم برای خود محفوظ دارند. اما در این راه موفقیتی حاصل نکردند و اقدام آنها برای ابداع مسابقه ای مشابه المپیک نیز بی نتیجه ماند. گویا آنان از این نکته غافل مانده بودند که آتن دهه ی نوزده، مهد فرهنگ نوین غرب نیست و انگلیس و فرانسه به عنوان زایشگاه رنسانس درصددند تا «پرچم» نوین فرهنگ غرب را به اهتزاز درآورند.
بالاخره بعد از دو دوره، یعنی پس از 8 سال زنان نیز به میدان المپیک راه یافتند و:
اولین زن ورزشکار شرکت کننده در المپیک مدرن در بازیهای 1900 پاریس در رشته ی تنیس و گلف شرکت کرد. (7)
علی رغم آن که در دوره ی باستان، زنان حق شرکت در این بازیهارا نداشتند.
تا پیش از برگزاری المپیک 1936، سیاست به طور رسمی وارد معرکه نشده بود. اما، حضور دولت نازی آلمان در صحنه، باب جدیدی در این وادی گشود. درهمان سال نیز کوبرتن در حین سخنرانی پاره ای آراء و مبانی نظری خویش را بازگو کرد. در سال 1936 وی پس از ذکر مقدمه ای که در آن ارزشهای باستانی را به جوانان یادآور می شد به بحران فرهنگی اشاره کرد و اعلام داشت:
... اکنون پنجاه سال از تاریخ روزی که من در سال 1886 با اعتقاد قلبی به این که بعداز این هیچ ثبات سیاسی یا اجتماعی جز از راه یک رفرم پیشین فرهنگی قابل حصول نیست ، می گذرد. تصمیم گرفتم با کنار گذاشتن همه ی گرفتاریهای شخص خود، تمام همّ خود را وقف تهیه ی مقدمات یک رستاخیز فرهنگی نمایم. احساس می کنم که وظیفه خود را، البته نه به طور اکمل، انجام داده ام. هم اکنون از ورزشگاههای بی شمار سرتاسر جهان هلهله ی شادی حاکی از نیرومندی جسمانی به آسمان بلند است... هیچ مقام، طبقه و صنفی از آن برکنار نیست... ما این نتایج را به خود تبریک می گوییم ولی می دانیم هنوز همه چیز تحقق نیافته است. باید روح نیز به نوبه ی خود از قیودی که متخصصین افراطی برگردنش گذاشته اند آزاد گردد. لازم است آن را نیز از دست کوته نظری رنجبار مشاغل اختصاصی برهانیم... آینده از آن ملتهایی است که پیش از همه جرأت خواهند کرد که تعلیمات نسل جوان خود را اصلاح کنند. زیرا هم اوست که سکان تقدیر را به دست دارد و برآن نظارت می کند. از این راه است که صلحی استوار و سنجیده که در خور عصری فعال، پرغرور و خروشان است برقرار خواهد شد... راه شما از جایی که مشهور همگان است ولوای تمدنی درخشان برآن سایه افکنده آغاز می شود... باشد که اتحاد کار عضلانی و کوشش مغزی در راه تعالی و شایستگی انسانیت یک بار برای همیشه به هم جوش بخورد.» (8)
نقطه نظرهای کوبرتن مبتنی بر مواردزیر بود:
1. ایجاد یک رستاخیز فرهنگی از طریق احیای بازیهای المپیک قدیم؛
2. تثبیت ساختار فرهنگی امانیستی اروپای نوین از طریق تعمیم اخلاق و عمل تربیت بدنی مدرن در میان جوانان؛
3. زدودن آخرین رگه های وابستگی نظامهای تربیتی از بنیانهای فرهنگ دینی؛
4. توسعه مدنیت غربی در میان همه ی ملل؛
5. توسعه مقدمات یکسان سازی فرهنگی اقوام برای از بین بردن تعارض فرهنگی موجود میان فرهنگ غربی و غیر غربی.
او و کلیه ی کسانی که به نوعی خود را معمار بزرگ فرهنگ و تمدن غرب می دانستند، نیک دریافته بودند که، با سرمایه گذاری برای تعلیم و تربیت جوانان می توان، بنای آینده را مستحکم کرد. چه ، پیران به واسطه ی تعلق خاطر به گذشته همواره در برابر تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی مقاومت می کنند و به عکس جوانان، به خاطر غلبه ی تمنیات نفسانی و فقدان مطالعات قادر به نقد و بررسی نیستند. از دیگر سو، بخش عمده ای از دریافت های کلی نظام ارزشی از طریق معتاد کردن جوانان به انجام اعمال ویژه و وارد آمدن درسلک مشخصی توسعه می یابد.
بی شک اقوام غیر غربی، به ویژه، مشرق زمینیان در برابر بسط فرهنگ و تمدن غربی مقاومت می کردند و تعارض مبانی اعتقادی مذهبی آنان با فرهنگ امانیستی رومی ـ یونانی، می توانست همواره آتش جدال این دو جریان را تیز نگهدارد. از همین رو، تنها راه خنثی سازی این امر، بسط جریانی بود که می توانست مقدمات یکسان سازی فرهنگی که در واقع آلوده کردن همه ی جوامع به اندیشه امانیستی بود فراهم آورد.
ماسونیت، شعار «برابری، برادری و آزادی» را جلودار خویش ساخته بود. شعاری که علیرغم همه ی زیبایی، به زهری می مانست که در لایه ای از شیرینی پنهان شده باشد. این شعار به معنی مساوات، اخوت و حریت نبودو اشتراک لفظی باعث پوشیده ماندن عبارات و مفاهیم اصلی شده بود. «آزادی لیبرالیستی» اباحیت و رها شدن آدمی از قیود اخلاقی سنتی و دینی را به بار می آورد و برادری، پیمان وابستگی مستقیم و غیر مستقیم لژهای فراماسونری را که بلعیدن همه ی فرهنگها مذهبی و زدودن همه ی بازمانده های اخلاقی سنتی ملتها را می خواست و برابری، شعار دروغینی بود که تحت نظام سیاسی دمکراتیک غربی (حکومت انسان بر انسان) و مذهب اصالت فرد، تبدیل به عنوان دهشتناک استعمار و امپریالیسم می شد؛ چنان که در دهه های بعدی همه ی ملتها در زیر یوغ آن کمر خم کردند.
بی شک، از بین رفتن «تعارض فرهنگی» بزرگترین خدمتی بود که غرب برای استمرار سلطه فرهنگی و مدنی خود بدان نیازمند بود و این موضوع قطعاً به منزله ی استحاله ی بازمانده ی فرهنگهای سنتی و مذهبی دیگر اقوام در فرهنگ غربی بود چه، نظام سلطه جوی غرب، به چیزی کمتر از استحاله دیگر فرهنگها راضی نمی شد. وجود تعارضها و دوگانگی رفتار در میان ملل نیز می توانست همواره مانعی برسرراه غرب باشد و حرکت او را برای رسیدن به مقاصد استکباری، کند نماید.
اگر دستگاه فرهنگی غرب، از طریق روشنفکران تربیت شده، درمیان دیگر ملل تخم فرهنگ الحادی و تفکر امانیستی پراکندند و از طریق نشر آثار ادبی (رمان ، نمایشنامه و...) همه ی آداب و سنن ملی و مذهبی را مورد بازخواست قرار داده و کمر به هدم آن و استحاله اش بستند، گردانندگان امور سیاسی نیز سر در پی سیاست غرب و نظام اجتماعی مطلوب ـ امیران ـ پشت پرده ی توسعه گذاردند و از طریق بسط مناسبات غربی و از جمله ورزش، طرح یکسان سازی فرهنگی را که در واقع به معنی بسط و توسعه همه جانبه فرهنگ غربی بود، به مورد اجرا درآوردند.
«رنه ماهور» دبیر کل یونسکو در سال 1351 در بحث از نقش و جایگاه ورزش در آفریقا، می گوید:
آفریقا اندک اندک شکل می گیرد. اما، تا مرحله پختگی کامل که اروپا به آن دست یافته است فاصله ی بسیار دارد... دستیابی به این هدف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد. بی شک ورزش عامل موثری است که این شکل گرفتن را تسریع می بخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً با جوانان سروکار دارد و به جوانان امکان را آن را می دهد که قدم به حیات اجتماعی بگذراند... این در حالی است که ورزش تنها وسیله ی قابل اعتمادی است که به کمک آن می توان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسؤولیتهای لازم را به عهده بگیرد ... در حالی که ما قبول کرده ایم که ورزش عامل سازنده ی فرهنگ برتر است... بازیهای المپیک همواره در محفظه و محیط بسته تفکر یونانی و انگلوساکسونی محصور بوده اند. (9)
«رنه ماهو» به عنوان دبیر کل سازمان تربیتی و فرهنگی یونسکو، به چند نکته ی مهم و در عین حال جدی اشاره می کند:
1. ضرورت تغییر ساختار فرهنگی کشورهای افریقایی از طریق ورزش؛
2. مهیا کردن جوانان و استفاده از آنان برای حضور درمیدان مسؤولیتهای جدید تفویض شده ی اروپائیان.
3. نقش مهم و اساسی ورزش مدرن به عنوان عامل مروج فرهنگ غربی؛
4. نسبت تام میان تفکر یونانی، انگلوساکسونی با بازیهای المپیک.
آنچه «کوبرتن» در قالب «ورزشهای رسمی المپیک» عرضه داشت، تنها صورت مدون جریان ورزش مدرن بود که اروپای پس از رنسانس، به دنبال تجدید حیات تفکر امانیستی آن را دنبال می کرد. در پی تثبیت بازیهای المپیک، ضرورت وجو نشان و آرم مخصوصی برای آن احساس شد، چه نقشی می توانست مورد پذیرش همگان واقع شود و در عین حال از چارچوب نشانه های پذیرفته شده ی جامعه امانیستی و ماسونی خارج نباشد؟!
بی شک پیشروان رنسانس، پروتستانتیزم، لیبرالیسم و ماسونیت یهودی، مرهون خاندانی بودند که باب تساهل و تسامح دینی و مذهب اومانیسم را در اروپا گشوده بود.
حاکم فلورانس «کوزیمو مدیچی» که پیش از این ذکر آن خاندان و ثروت کلانی که مصروف ترجمه ی آثار یونانی و رواج اومانیسم کرده بودند، رفت، حکم «پدر میهن» در ایتالیا داشت، او وارث نشان خانوادگی خود نیز بود:
شش دایره رنگین بر روی سپری طلایی رنگ (10)
همین علامت با اندکی تغییر، نشان المپیک شد و کوبرتن نیز خود تا سال 1925، به عنوان رئیس کمیته بین المللی المپیک در این سمت ماند و شهر لوزان را که محل سکونتش بود به عنوان «مقر دایمی کمیته ی بین المللی المپیک» برگزید. تا آنکه وقت مرگش فرا رسید.
بنابر وصیت او، قلبش را در مدخل معبد المپی در زیر پایه ی ستونی از مرمر که به یادبود احیای بازیهای المپیک برپا شده بود، دفن کردند. (11)
همان معبدی که در قرن 4 میلادی توسط اسقف مؤمن میلان دستور ویران شدنش صادر شده بود.
«ورزش مدرن» که مبنای گرایشهای امانیستی (اصالت انسان) در آن تثبیت شده بود، با اقدامات کوبرتن مرزها را درنوردید و همپای دیگر مناسبات فرهنگی و مدنی غرب، فرهنگ سنتی و ملی اقوام مختلف را در خود مستحیل ساخت.
پی نوشت ها :
1. مایر، گاستن، کیهان ورزشی، ش 267، س 39ص12
2. همان، ش 286،ص12
3. همان
4. کیهان ورزشی، س 39، ش 279، ص15
5. همان
6. کیهان ورزشی، ش 287، س 39ص20
7. کیهان ورزشی، ش 279، س 39ص15
8. کیهان ورزشی، س 40، ش 297، ص11
9. کیهان ورزشی، س 51، ش 971، صص 7 ـ 5
10. ویل دورانت، آریل، همان، ص 84
11. کیهان ورزشی، ش 384، س 41، ص9
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}