مسأله ی نژاد و نبوغ یهودیان (1)
تردیدی نیست که هر آنکه تا طرح این نکته با من بوده است که یک رشته ویژگی های خاصّ یهودیان وجود دارد و تأثیر نفوذ عظیم یهودیان در کلّ پیکره ی اقتصاد ناشی از همین ویژگی های خاص است، لاجرم خواهند پرسید که ماهیت
نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان
مترجم: رحیم قاسمیان
تردیدی نیست که هر آنکه تا طرح این نکته با من بوده است که یک رشته ویژگی های خاصّ یهودیان وجود دارد و تأثیر نفوذ عظیم یهودیان در کلّ پیکره ی اقتصاد ناشی از همین ویژگی های خاص است، لاجرم خواهند پرسید که ماهیت واقعی این ویژگی ها کدام است؟ این ویژگی ها از کجا آمده اند؟ تأثیر نهایی آنها چه خواهد بود؟
پاسخ به این پرسش ها می تواند بسیار متفاوت باشد. شاید این ویژگی های خاصّ یهودیان که به آنها توجه کردیم، چیزی جز یک عملکرد فاقد مکانیسم متناظر نباشد. شاید هم یک پدیده ی بسیار سطحی و فاقد عمق و عاری از هرگونه ریشه در انسان ها است. شاید چون پری روی کتی است که با کم ترین زحمت دور می شود و به هوا می پرد. شاید چیزی است که با از نظر دور شدن فرد، ناپدید می شود.
اما شاید هم به صورت عادت درمی آید و ریشه می گیرد، ولی هنوز آنقدر قدرت ندارد که موروثی شود و نسل به نسل انتقال یابد یا شاید هم کاملاً برعکس، چنان ریشه بگیرد که از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد. در چنین صورتی، مسأله ی فوق خود را به این شکل نشان خواهد داد که این ویژگی ها چه موقع خودنمایی می کنند؟ آیا آنها از ازل در میان یهودیان بوده اند، در خون آنها جریان داشته است یا اینکه این ویژگی ها را از جاهای مختلف گرفته و در طی تاریخ از آن خود کرده اند؟ همان طور که می دانیم، ویژگی های موروثی می توانند تا ابد ادامه یابند یا موقت باشند. با توجه به اینکه ما با یک گروه اجتماعی سروکار داریم، این هم ضرورت خواهد داشت که به این پرسش پاسخ دهیم که آیا این گروه اجتماعی، یک هویت نژادی دارد یا نه؟ در یک کلام، آیا یهودیان شاخه ای فرعی از نوع بشرند و از بقیه ی آدم ها متمایزند؟ سرانجام اینکه، در موضوعی از این دست باید این احتمال را هم در نظر داشته باشیم که ویژگی های خاصّ گروه مورد نظر ما می تواند ناشی از آمیزش و اختلاط با گروه های دیگر یا ماحصل گزینش در داخل خود گروه باشد.
این مسأله چندین وجه مختلف دارد؛ در این مورد کم ترین تردیدی نیست. بدتر از همه این است که علم جدید نمی تواند هیچ پاسخ مشخصی به مسائل طرح شده در فوق بدهد. البته در این مسیر تلاش هایی شده است، اما این تلاش ها عاری از پیش داوری نبوده اند و هر کسی که حتی آشنایی سطحی با این موضوع دارد، می داند که در نهایت، بیش از آنکه پاسخ به دست آورد، با مشکلات و ابهامات بیشتری مواجه خواهد شد.
آن طور که به نظر من می رسد، مهم ترین نیاز این لحظه، نیاز به بیرون کشیدن مشکل یهودیت از عرصه ی نیمه تاریکی که در آن غوطه ور است، آن است که به درک روشن و واضحی از مسأله برسیم و دست مایه های فراوان موجود را منظم کنیم. چنین به نظر می رسد که در نقطه ای که مسأله ی کلی یهودیت با مسأله ی نژاد تلاقی می کند، هزاران شیطان ریز و درشت رها می شوند تا ذهن آدم ها را گمراه کنند. یکی از کارشناسان بزرگ با اشاره به نظریه های موجود در تئوری وراثت گفته است «آنچه که بیش از همه به آن نیاز داریم، دقت نظر عمیق و همه جانبه در مورد مقدمات و اصول پایه ای است.» همین حرف از هر نظر در مورد این مسأله هم مصداق دارد که آیا یهودیان یک نژاد خاص هستند یا نیستند و شاید یک آدم بیرونی بتواند در این باره نظر مؤثرتری بدهد چون او به دور از متخصصان قرار دارد و از زاویه ای دیگر به مسأله مورد نظر می نگرد. همین امر به من جسارت می دهد که تلاش کنم تا مباحث مربوط به نظریه ی یهودیت، به عنوان یک نژاد مستقل را روزآمد کنم و عقاید قطعی در آن را مطرح سازم و تئوری های مختلف مربوط به آن را بشکافم. ناگفته نماند که در این مورد هزاران تئوری مختلف و همان قدر هم فرضیه های غلط وجود دارد.
بعدها وقتی که بخشی از این جمعیت تبعید و به سوی بابل روانه شدند، امتزاج اقوام در داخل فلسطین ادامه یافت. در مورد مهاجران که تاریخ آنها برای ما اهمیت ویژه ای دارد، از متون به جا مانده از آن ایام که به خط میخی است، در می یابیم که دیدگاه این افراد نسبت به ازدواج با غیر، چه بوده است. این متون میخی بی هیچ تردیدی، حکایت از آن دارند که بین یهودیان و ساکنان بابل، یک اختلاط تدریجی رخ داده است. مهاجران فرزندان خود را به نام های بابلی نام گذاری می کردند و بابلی ها نیز بر فرزندان خود اسامی عبری، ایرانی و سامی می نهادند.
اما روابط میان این مردم و قبایل با همدیگر که یهودیان هم جزیی از آنها بودند، آن قدرها روشن نیست و افزون بر آن، نمی دانیم که چگونه می توان یهودیان را از سایرین جدا کرد و حتی آنها را چه نامید. اخیراً بحث داغی در مورد واژه ی سامی برپا شده و این نتیجه پدید آمده است که دیگر در محافل مردم شناسی، این واژه استفاده نمی شود. بحث اخیر در مورد واژه ی سامی درست همتای بحث مشابه در مورد واژه ی آریان، صرفاً نشانگر آن است که اگر اجازه داده شود که مفاهیم زبان شناسانه در تقسیم بندی های مردم شناسانه دخالت کنند، چه دردسرهای زیادی پدید خواهد آمد. در حال حاضر، همه ی صاحب نظران بر این عقیده اند که سامی کسی بوده است که به زبان سامی سخن می گفته و سامی ها از نظر مردم شناسی در دسته بندی های مختلفی قرار می گیرند.
دیدگاه خود من در این باره این است که قائل بودن به یک مرزبندی دقیق در میان مردم متمدن شرقی، کار بالنسبه باطلی است، اما در عین حال نباید از آن غافل ماند. ولی یک نکته مسلم است و آن هم اینکه همه ی آن مردم؛ مصری ها، بابلی ها، آسوری ها، فنیقی ها و یهودیان، براساس ریشه و قدمت تاریخی، به یک طبقه تعلق دارند که آن را شاید بتوان بیابان نشین یا ساکنان حاشیه ی بیابان نامید. امروزه ثابت شده است که این فرض که مردم چشم آبی و سفیدپوست قبیله ای از شمال با این افراد درهم آمیختند، اصلاً پایه و اساس ندارد.
پس در این صورت، سابقه ی مردم شناسانه ی گروهی افرادی که یهودیان از میان آنها برخاستند، چه بوده است. یک پاسخ کلی در مورد یهودیان این است که آنها در دوران آوارگی کماکان و همچون گذشته با همسایه های غیر یهودی خود در هم آمیختند. رنان، لوب، نیوبایر و برخی دیگر از محققان بر این عقیده اند که یهودیان امروزی تا حدّ زیادی بازماندگان افراد بی دینی هستند که در عصر اوج و شکوفایی یونان به دین یهودیت گرویدند یا ثمره ی ازدواج یهودیان و غیر یهودیان در سده های آغاز مسیحیتند. حضور پررنگ یهودیان سفید پوست، به ویژه در شرق اروپا، به صحت این نظریه مدد می رساند، اما امروزه و تا آنجا که من دریافته ام، دیدگاه کاملاً متفاوتی رواج دارد و آن هم این است که از ایام عزرا به این سو، یهودیان با اعتقاد و سرسختی فراوان از آمیختن با غیر یهودیان دوری جسته اند. آنها در دو هزار سال اخیر به هیچ وجه با غیر یهودیان آمیزشی نکردند و از نظر نژادی، پاک و دست نخورده باقی ماندند. البته در این تردیدی نیست که به هر حال در طی دوران طولانی آوارگی یهودیان، اینجا و آنجا خون غیر یهودی وارد نظام خونی یهودیان شده است، اما موارد این آمیزش با غیر یهودیان چنان ناچیز بوده که به هیچ وجه تأثیر قابل ملاحظه ای بر یک دستی و پاکی نژادی یهودیان برجا نگذاشته است.
اکنون کاملاً واضح و آشکار به نظر می رسد که در بررسی های گذشته تعداد بی دینانی که به دین پذیرفته شده بودند، بیش از حدّ واقعی تخمین زده شده بود، البته تردید وجود ندارد که در دوران شکوفایی امپراتوری یونان و اوایل دوره ی مسیحیت، دین یهود در میان مردم بی دین آن ایام هواداران زیادی داشت. در قوانین رم و همچنین قوانین دین یهود، شروط و قواعدی برای تغییر دین وجود داشت، ولی این فرض را می توان با قاطعیت بسیار پذیرفت که همه ی این دسته از افراد به اصطلاح یهودی نصفه نیمه بودند یا به عبارت دیگر، آنها خداوند را مطابق آموزش های دینی یهودیان می پرستیدند، اما نه مثل یهودیان ختنه شده بودند و نه اجازه داشتند که با دختران یهودی ازدواج کنند. در نهایت، کم و بیش همه ی آنها به مسیحیت رو آوردند. در سده های اول مسیحیت، بی دینانی که می خواستند به دین یهود بگروند، اجازه نداشتند ختنه کنند و حتی در دوره هایی تغییر دین و گرویدن به دین یهود، نوعی جرم محسوب می شد و مجازات داشت. این امر بعدها پی آمدهای بدی به جا گذاشت.
اما حتی اگر فکر کنیم که آمیزش با غیر یهودیان در اوایل دوره ی ظهور مسیحیت مجاز بود، با توجه به آنکه در آن ایام میلیون ها یهودی در مناطق مختلف زندگی می کردند، این امر نمی توانست تأثیر چندانی داشته باشد و به هر حال، بی تردید اینجا و آنجا یهودیان با همسایه های غیر یهودی خود ازدواج می کردند.
اما در سده های بعد از حضور یهودیان در تاریخ اروپا، دعوت به کیش یهودی تقریباً به کلی متوقف شد. لاجرم در سراسر قرون وسطا یهودیان با غیر خود درنیامیختند و حضور بیگانه در خون یهودی به حداقل رسید. حتی تغییر دین افراد قبیله ی خزرها (6) در سده ی هشتم میلادی که رخ داد چشم گیر و غریبی بود نیز نمی تواند استثنایی بر این قاعده به حساب آید، چون عرصه ی حضور آنها چندان وسیع و گسترده نبود. این حوزه در سده ی دهم میلادی به منطقه ای در بخش غربی کریمه محدود می شد و سرانجام در سده ی یازدهم میلادی هم دولت یهودی خزران به کلی محو شد. امروزه فقط بخش کوچکی از بازماندگان خزرها در کیف (7) زندگی می کنند. بنابراین، حتی اگر کلّ جمعیت خزرها هم ادعای یهودی بودن می کردند، تأثیر آن بر خلوص و پاکی نژادی یهودیان چندان زیاد نبوده است. در واقع، اصلاً محل تردید است که جز خانواده ی حاکمان قبیله یا افراد طبقات بالا، کس دیگری هم از این قبیله به دین یهود گرویده باشد.
به این ترتیب، تنها منبع محتمل برای ناپاک کردن خون یهودی ازدواج با غیر یهودیان است. بی تردید، ازدواج یهودیان و غیر یهودیان اینجا و آنجا در طی تاریخ دین یهود به وقوع پیوسته است. این امر به ویژه در ایامی که در آن پیوند وحدت و همبستگی میان یهودیان کم و بیش شل شده بود، مثلاً در آخرین سده ی پیش از ظهور مسیحیت یا سده های دوازدهم و سیزدهم میلادی در اسپانیا، احتمالاً بیش از هر وقت دیگری دیده می شد و این فرض غیر محتملی نیست، اما حتی در صورت صحت این مدعا، این ادوار چندان طولانی نبوده و تعصب و سخت گیری یهودیان دوباره دست بالا را گرفته و به طرد غیر یهودیان مبادرت کرده است. این امر تا به آنجا پیش رفت که ازدواج یهودیان با مسیحیان و مسلمانان فسخ و باطل اعلام شد. نشانه هایی در دست هست حاکی از اینکه چنین ازدواج هایی صورت پذیرفته بودند. بیهوده نیست که شوراهای حکومتی اسپانیا آنها را ممنوع کرده بودند. در یکی از فرامین این شوراها چنین آمده است «دختران کاتولیک ها حقّ ازدواج با غیر مسیحیان را ندارند، مگر آنکه شوهرانشان به دین مسیح بگروند.» در فرمان دیگری به یهودیان اجازه داده نمی شد که زن مسیحی داشته باشند، مگر اینکه خود مسیحی شوند. به هر حال، بعید به نظر می رسد که مواردی از این دست متعدد بوده باشد و لاجرم خلوص نژادی یهودیان در آن ایام چندان تحت تأثیر قرار نگرفته بود. به همین ترتیب، احتمال امتزاج میان یهودیان و ساکنان شمال اروپا هم اندک بوده است. تا چندی پیش، این عقیده رواج داشت که یهودیان آلمان تا ایام جنگ های صلیبی در میان همسایه های مسیحی خود می زیستند و از هر نظر با آنها داد و ستد داشتند، اما کارشناسان معاصر این دیدگاه را مورد تردید قرار داده اند و بران (8)، یکی از بهترین کارشناسان تاریخ یهودیان آلمان، این فرض را مطرح کرده است که نظریه ی فوق، خیال پردازانه است و نباید جدی انگاشته شود.
پس می ماند موضوع پوست سفید و چشم آبی در میان یهودیان. بسیاری بر این عقیده اند که این ویژگی ظاهری یهودیان، خود گواه امتزاج آنها با نژادهای سفیدپوست و چشم آبی شمال اروپا است، اما هیچ محقق معتبری این شباهت ها را ماحصل امتزاج مشروع یهودیان و همسایه های اسلاو آنها به حساب نمی آورد. اما از سوی دیگر، در سال های اخیر نظریه ی دیگری اعتبار به دست آورده است و این نظریه حاکی از آن است که یهودیان سفیدپوست و چشم آبی، ماحصل ازدواج میان یهودیان و روس ها هستند، اما ضعف این نظریه هم کاملاً مشهود است. گمان که این نظریه حضور یهودیان سفید پوست و چشم آبی در روسیه را توضیح دهد، اما به هیچ وجه نمی تواند توضیح گر حضور یهودیان سفیدپوست در آلمان، سرزمین های جنوبی، شمال آفریقا و فلسطین باشد.
در واقع هیچ لزومی ندارد که برای سفید پوست و چشم آبی بودن یهودیان در اثر امتزاج نژادها، دنبال دلیل و برهان باشیم. همه می دانند که همه ی تیره پوستان از خود فرزندان و اعقاب سفیدپوست هم به جا می گذارند و سفیدپوستی یهودیان هم از همین مقوله است.
پس بازگردیم به این حقیقت که یهودیان برای دست کم حدود بیست قرن، از نظر نژادی، خلوص و پاکی خود را حفظ کردند. یک دلیل این امر، مشابهت ویژگی های مردم شناسانه ی یهودیان در سراسر جهان و از آن مهم تر این نکته است که این مشابهت در طول قرون و اعصار، دست نخورده و یکسان باقی مانده است. اوئر باخ در این باره می نویسد «اختلاف آب و هوا و شرایط جغرافیایی قادر نبوده که بر این وجوه مشترک اثر بگذارد و یهودیان بهتر از هر نژاد دیگری نشان داده اند که تأثیر توارث بسیار قدرتمندتر از تأثیر محیط است.»
وجوه مشترک مردم شناسانه ی یهودیان با تجارب کالبدشناسانه و اندازه گیری های جسمی به تأیید رسیده است. تنها مورد تردید این است که آیا تضاد میان یهودیان اشکنازی و اسفاردی در این ویژگی های مردم شناسانه ریشه دارد یا خیر؟ در این مورد دو نظریه کم و بیش متضاد وجود دارد، اما به عقیده ی من، ریشه و اساس هیچ کدام آنها آن قدر قاطع و تعیین کننده نیست که هرگونه داوری مستقلی را توجیه کند. با این همه، باید افزود که مشاهدات فردی ظاهراً مؤید این نظر است که بین این دو تیره، تفاوت های مردم شناسانه موجود بوده است. به یهودیان اسپانیا که نگاه می کنی، دستان کوچک، جثه ی نسبتاً ریز و دماغ باریک و عقابی شکل آنها جلب توجه می کند. حال آنکه در یهودیان آلمانی، در وهله ی اول، هیکل درشت و دماغ بزرگ و گوشتی آنها به چشم می آید. آیا از نظر هر بیننده ی عادی، آن دو از دو گونه ی کاملاً متفاوت به نظر می رسند؟ با این همه، هنوز هیچ زیربنای علمی برای توضیح این تفاوت ها وجود ندارد.
بحث جنجالی دیگری که مطرح است، از این قرار است که آیا یهودیان امروزی، از نظر روان شناسی و ظاهری، از جنس متفاوتی نسبت به همسایه های خود هستند یا خیر؟ تردیدی وجود ندارد که یهودیان از این منظر ویژگی های خاصی را به نمایش می گذارند؛ فرزندان آنها زودتر از معمول به بلوغ می رسند، آمار ابتلا به سرطان، به ویژه سرطان زهدان در آنها کمتر است، تمایل بارزی به ابتلا به بیماری بالا بودن قند خون دارند و نظایر آن. اما صاحب نظرانی هم هستند که به این موارد به عنوان ویژگی های خاصّ یهودیان نگاه نمی کنند، بلکه آنها را ناشی از موقعیت اجتماعی یهودیان، دستورات دینی ایشان و نظایر آنها می دانند. در این عرصه هم با قاطعیت مسلم نمی توان چیزی گفت.
اما در مورد چهره شناسی یهودیان، وضع فرق می کند. همان طور که می دانیم، خصوصیات چهره ناشی از دو عامل مختلف است؛ شکل خاصّ چهره و ظاهر خاص. این دو ویژگی را نه می توان متر کرد و نه وزن، لاجرم باید آنها را به مشاهده صرف وانهاد. اما درست همان طور که فرد کوررنگ نمی توان تفاوت رنگ ها را تشخیص دهد، در نتیجه، آن دسته از افرادی که نمی توانند متوجه تفاوت های چهره های افراد شوند، در این باره چیزی دست گیرشان نخواهد شد. بنابراین، وقتی نویسنده ای می نویسد که صرفاً براساس قیافه ی ظاهری دست کم سه چهارم یهودیان فرهیخته و ثروتمند نمی تواند مشخص کند که آنها یهودی هستند یا نیستند، در آن صورت، هیچ ایرادی به او نمی توان گرفت و هیچ حرجی بر او نیست، اما به عقیده ی من، هر ناظر دقیق و نکته سنجی می تواند این تفاوت ها را تشخیص دهد. ویژگی های چهره ای یهودیان حقیقتی است که کمتر کسی آنها را نفی می کند، البته بی تردید یهودیانی هم هستند فاقد آن ویژگی ها و بی شباهت به سایر یهودیان. کما اینکه در میان غیر یهودیان هم مسلماً افراد زیادی هستند که از نظر ظاهری به یهودیان شباهت دارند. در این زمینه نمی خواهم زیاده روی کنم و بگویم که افراد خاندان هابزبورگ (9)، به خاطر لب های کلفت، یا لویی های فرانسه به خاطر دماغ های نوک عقابی به یهودیان شباهت داشتند، اما در میان مردم آسیای شرقی، از جمله مردم ژاپن، به تیپ های خاصّ یهودی برمی خوریم. این امر نشانه منشأی مشترک یهودیان و ملل آسیای شرقی است. شاید بی مناسبت نباشد به این نکته هم اشاره کنم که ده قبیله ی گم شده ی یهودیان به احتمال در ژاپن بوده اند. شاید برخی این امر را یک نکته ی تخیلی بدانند، اما احتمالاً شباهت ژاپنی ها و یهودیان را می توان بر این اساس توضیح داد. اینکه ویژگی های ظاهری و چهره ی یهودیان را نشانه ی انحطاط بدانیم یا ماحصل زندگی در محله های یهودی نشین به حساب آوریم، با توجه به حضور تیپ های خاص و غیرقابل انکار یهودی که نقش آنها در آثار باستانی مصر و بابل پیدا شده است، باطل به نظر می رسد. فقط کافی است به تصاویر اسرای یهودی در عصر شیشک (10) (سال 973 قبل از میلاد) یا سفرای یهود در دربار سالامانسار (11) (سال 884 قبل از میلاد) بنگریم و آنگاه قانع خواهیم شد که از آن زمان تاکنون، یعنی طی یک دوره ی حدود سه هزار ساله، چهره ی یهودیان به ندرت تغییر کرده است. این خود گواه محکم دیگری بر این نظریه مستدل است که یهودیان از نظر مردم شناسی هویت خالصی دارند و ویژگی های ظاهری آنها، به نحو خارق العاده ای در طی قرون و اعصار، دست نخورده و یکسان باقی مانده است.
همین امر در مورد یهودیان هم صادق است. ویژگی های مردم شناسانه آنها را شاید دشوار بتوان دسته بندی کرد، اما تردیدی نیست که این ویژگی ها وجود دارند. بنابراین، وقتی یکی از محققان صاحب نظر چنین می نویسد که «من فقط یک جامعه ی دینی یهودی می شناسم و به نظر من نژاد یهودی وجود خارجی ندارد.» باید بگویم که این یک اظهارنظر شتاب زده است که احتمالاً در گرماگرم بحثی داغ مطرح شده است. در ردّ این حرف می توان گفت که به سادگی می توان یک جامعه ی ملی یهودی را با تاریخی مشترک در کنار یک جامعه ی دینی یهود قرار داد.
من جدا بر این عقیده ام که یهودیان اهل هر کجا که باشند، گروهی مردمی هستند که از نظر مردم شناسی، با مثلاً سوئدی ها تا سیاه پوستان تفاوت دارند، مایه ی تأسف بسیار است که هیچ واژه یا عبارت مناسبی برای توصیف آنها وجود ندارد. برای نمونه، «مردم» به درد نمی خورد، چون «مردم» همتای «نژاد» تعاریف زیادی دارد، اما انتخاب واژه یا عبارت توصیف گر چه اهمیتی دارد؟ حضور و وجود نژاد یهودی غیرقابل انکار است و من در این مورد تردیدی ندارم یا شاید بعضی بخواهند آن را «نژاد» بنامند.
اجازه بدهید این بخش را با ارجاع به دو سه جمله ی خردمندانه از آرتور روپین (12) به پایان ببرم که به عقیده ی من، یکی از بهترین صاحب نظران در مورد مسائل یهودیان است و به گمان من، این حرف های او از جمله بهترین عباراتی است که در این باره بیان شده است. او می گوید واژه ی نژاد را نباید بیش از حد بسط داد. اگر بخواهیم آن را آن قدر بسط دهیم تا گروه هایی را شامل شود که ویژگی های خاصّ مردم شناسانه ی خود را در اعصار ماقبل تاریخ شکل داده اند و از آن زمان تاکنون توانسته اند خود را از اختلاط با دیگر گروه های قومی دور بدارند، در آن صورت باید اذعان کنیم که در میان مردم سفید پوست، نژاد معنا ندارد و همه، همان مردم هستند که اینجا و آنجا درهم آمیخته اند. در مورد یهودیان هم باید گفت که اینکه آنها خصوصیات نژادی مشترکی در ادوار ماقبل تاریخ داشته و آنها را در طی قرون و اعصار بعدی حفظ کرده اند، اهمیت خاصی ندارد. آنچه اهمیت دارد این است؛ تردیدی وجود ندارد که آن عده که بر یهودیت خود اصرار داشتند و آن را کتمان نمی کردند، گروه مشخصی تشکیل دادند و خود را از بقیه جدا کردند و این جدایی را تا همین اواخر سده ی هیجدهم هم مرعی داشتند و در تمام این مدت هرگز با غیر یهودیان ازدواج نکردند. این جامعه ای را که از این گروه آدم ها پدید آمد، باید به خاطر فقدان واژه ای مناسب، نژاد نام نهاد و بالاخص نژاد یهودی نامید.
پاسخ به این پرسش ها می تواند بسیار متفاوت باشد. شاید این ویژگی های خاصّ یهودیان که به آنها توجه کردیم، چیزی جز یک عملکرد فاقد مکانیسم متناظر نباشد. شاید هم یک پدیده ی بسیار سطحی و فاقد عمق و عاری از هرگونه ریشه در انسان ها است. شاید چون پری روی کتی است که با کم ترین زحمت دور می شود و به هوا می پرد. شاید چیزی است که با از نظر دور شدن فرد، ناپدید می شود.
اما شاید هم به صورت عادت درمی آید و ریشه می گیرد، ولی هنوز آنقدر قدرت ندارد که موروثی شود و نسل به نسل انتقال یابد یا شاید هم کاملاً برعکس، چنان ریشه بگیرد که از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد. در چنین صورتی، مسأله ی فوق خود را به این شکل نشان خواهد داد که این ویژگی ها چه موقع خودنمایی می کنند؟ آیا آنها از ازل در میان یهودیان بوده اند، در خون آنها جریان داشته است یا اینکه این ویژگی ها را از جاهای مختلف گرفته و در طی تاریخ از آن خود کرده اند؟ همان طور که می دانیم، ویژگی های موروثی می توانند تا ابد ادامه یابند یا موقت باشند. با توجه به اینکه ما با یک گروه اجتماعی سروکار داریم، این هم ضرورت خواهد داشت که به این پرسش پاسخ دهیم که آیا این گروه اجتماعی، یک هویت نژادی دارد یا نه؟ در یک کلام، آیا یهودیان شاخه ای فرعی از نوع بشرند و از بقیه ی آدم ها متمایزند؟ سرانجام اینکه، در موضوعی از این دست باید این احتمال را هم در نظر داشته باشیم که ویژگی های خاصّ گروه مورد نظر ما می تواند ناشی از آمیزش و اختلاط با گروه های دیگر یا ماحصل گزینش در داخل خود گروه باشد.
این مسأله چندین وجه مختلف دارد؛ در این مورد کم ترین تردیدی نیست. بدتر از همه این است که علم جدید نمی تواند هیچ پاسخ مشخصی به مسائل طرح شده در فوق بدهد. البته در این مسیر تلاش هایی شده است، اما این تلاش ها عاری از پیش داوری نبوده اند و هر کسی که حتی آشنایی سطحی با این موضوع دارد، می داند که در نهایت، بیش از آنکه پاسخ به دست آورد، با مشکلات و ابهامات بیشتری مواجه خواهد شد.
آن طور که به نظر من می رسد، مهم ترین نیاز این لحظه، نیاز به بیرون کشیدن مشکل یهودیت از عرصه ی نیمه تاریکی که در آن غوطه ور است، آن است که به درک روشن و واضحی از مسأله برسیم و دست مایه های فراوان موجود را منظم کنیم. چنین به نظر می رسد که در نقطه ای که مسأله ی کلی یهودیت با مسأله ی نژاد تلاقی می کند، هزاران شیطان ریز و درشت رها می شوند تا ذهن آدم ها را گمراه کنند. یکی از کارشناسان بزرگ با اشاره به نظریه های موجود در تئوری وراثت گفته است «آنچه که بیش از همه به آن نیاز داریم، دقت نظر عمیق و همه جانبه در مورد مقدمات و اصول پایه ای است.» همین حرف از هر نظر در مورد این مسأله هم مصداق دارد که آیا یهودیان یک نژاد خاص هستند یا نیستند و شاید یک آدم بیرونی بتواند در این باره نظر مؤثرتری بدهد چون او به دور از متخصصان قرار دارد و از زاویه ای دیگر به مسأله مورد نظر می نگرد. همین امر به من جسارت می دهد که تلاش کنم تا مباحث مربوط به نظریه ی یهودیت، به عنوان یک نژاد مستقل را روزآمد کنم و عقاید قطعی در آن را مطرح سازم و تئوری های مختلف مربوط به آن را بشکافم. ناگفته نماند که در این مورد هزاران تئوری مختلف و همان قدر هم فرضیه های غلط وجود دارد.
مردم شناسی یهودیان
عقاید رایج روز در مورد منشأی یهودیان و ماهیت مردم شناسانه و قوم شناسانه ی آنها، بر سر اصول و مبانی اصلی، با هم توافق دارند. عموماً عقیده بر این است که قوم اسرائیل از ترکیب قبایل مختلف شرقی پدید آمده است. در سده ی پانزدهم پیش از میلاد که قبیله ی هیبرو (1) که یک قبیله ی بیابان نشین بود، تصمیم گرفت تا در فلسطین ساکن شود، با جمعیتی که سال ها بود در آنجا سکونت داشتند، روبه رو شد. آن ها، کنعانی ها، احتمالاً قبیله ی مسلط بر منطقه، حیتی ها، فرزی ها (2)، حوی ها (3) و یبوسی (4) ها بودند. (5) تحقیقات اخیر به این نتیجه رسیده است که برخلاف دیدگاه های پیشین، قوم اسرائیل به نحو گسترده ای با این قبایل درهم آمیخت.بعدها وقتی که بخشی از این جمعیت تبعید و به سوی بابل روانه شدند، امتزاج اقوام در داخل فلسطین ادامه یافت. در مورد مهاجران که تاریخ آنها برای ما اهمیت ویژه ای دارد، از متون به جا مانده از آن ایام که به خط میخی است، در می یابیم که دیدگاه این افراد نسبت به ازدواج با غیر، چه بوده است. این متون میخی بی هیچ تردیدی، حکایت از آن دارند که بین یهودیان و ساکنان بابل، یک اختلاط تدریجی رخ داده است. مهاجران فرزندان خود را به نام های بابلی نام گذاری می کردند و بابلی ها نیز بر فرزندان خود اسامی عبری، ایرانی و سامی می نهادند.
اما روابط میان این مردم و قبایل با همدیگر که یهودیان هم جزیی از آنها بودند، آن قدرها روشن نیست و افزون بر آن، نمی دانیم که چگونه می توان یهودیان را از سایرین جدا کرد و حتی آنها را چه نامید. اخیراً بحث داغی در مورد واژه ی سامی برپا شده و این نتیجه پدید آمده است که دیگر در محافل مردم شناسی، این واژه استفاده نمی شود. بحث اخیر در مورد واژه ی سامی درست همتای بحث مشابه در مورد واژه ی آریان، صرفاً نشانگر آن است که اگر اجازه داده شود که مفاهیم زبان شناسانه در تقسیم بندی های مردم شناسانه دخالت کنند، چه دردسرهای زیادی پدید خواهد آمد. در حال حاضر، همه ی صاحب نظران بر این عقیده اند که سامی کسی بوده است که به زبان سامی سخن می گفته و سامی ها از نظر مردم شناسی در دسته بندی های مختلفی قرار می گیرند.
دیدگاه خود من در این باره این است که قائل بودن به یک مرزبندی دقیق در میان مردم متمدن شرقی، کار بالنسبه باطلی است، اما در عین حال نباید از آن غافل ماند. ولی یک نکته مسلم است و آن هم اینکه همه ی آن مردم؛ مصری ها، بابلی ها، آسوری ها، فنیقی ها و یهودیان، براساس ریشه و قدمت تاریخی، به یک طبقه تعلق دارند که آن را شاید بتوان بیابان نشین یا ساکنان حاشیه ی بیابان نامید. امروزه ثابت شده است که این فرض که مردم چشم آبی و سفیدپوست قبیله ای از شمال با این افراد درهم آمیختند، اصلاً پایه و اساس ندارد.
پس در این صورت، سابقه ی مردم شناسانه ی گروهی افرادی که یهودیان از میان آنها برخاستند، چه بوده است. یک پاسخ کلی در مورد یهودیان این است که آنها در دوران آوارگی کماکان و همچون گذشته با همسایه های غیر یهودی خود در هم آمیختند. رنان، لوب، نیوبایر و برخی دیگر از محققان بر این عقیده اند که یهودیان امروزی تا حدّ زیادی بازماندگان افراد بی دینی هستند که در عصر اوج و شکوفایی یونان به دین یهودیت گرویدند یا ثمره ی ازدواج یهودیان و غیر یهودیان در سده های آغاز مسیحیتند. حضور پررنگ یهودیان سفید پوست، به ویژه در شرق اروپا، به صحت این نظریه مدد می رساند، اما امروزه و تا آنجا که من دریافته ام، دیدگاه کاملاً متفاوتی رواج دارد و آن هم این است که از ایام عزرا به این سو، یهودیان با اعتقاد و سرسختی فراوان از آمیختن با غیر یهودیان دوری جسته اند. آنها در دو هزار سال اخیر به هیچ وجه با غیر یهودیان آمیزشی نکردند و از نظر نژادی، پاک و دست نخورده باقی ماندند. البته در این تردیدی نیست که به هر حال در طی دوران طولانی آوارگی یهودیان، اینجا و آنجا خون غیر یهودی وارد نظام خونی یهودیان شده است، اما موارد این آمیزش با غیر یهودیان چنان ناچیز بوده که به هیچ وجه تأثیر قابل ملاحظه ای بر یک دستی و پاکی نژادی یهودیان برجا نگذاشته است.
اکنون کاملاً واضح و آشکار به نظر می رسد که در بررسی های گذشته تعداد بی دینانی که به دین پذیرفته شده بودند، بیش از حدّ واقعی تخمین زده شده بود، البته تردید وجود ندارد که در دوران شکوفایی امپراتوری یونان و اوایل دوره ی مسیحیت، دین یهود در میان مردم بی دین آن ایام هواداران زیادی داشت. در قوانین رم و همچنین قوانین دین یهود، شروط و قواعدی برای تغییر دین وجود داشت، ولی این فرض را می توان با قاطعیت بسیار پذیرفت که همه ی این دسته از افراد به اصطلاح یهودی نصفه نیمه بودند یا به عبارت دیگر، آنها خداوند را مطابق آموزش های دینی یهودیان می پرستیدند، اما نه مثل یهودیان ختنه شده بودند و نه اجازه داشتند که با دختران یهودی ازدواج کنند. در نهایت، کم و بیش همه ی آنها به مسیحیت رو آوردند. در سده های اول مسیحیت، بی دینانی که می خواستند به دین یهود بگروند، اجازه نداشتند ختنه کنند و حتی در دوره هایی تغییر دین و گرویدن به دین یهود، نوعی جرم محسوب می شد و مجازات داشت. این امر بعدها پی آمدهای بدی به جا گذاشت.
اما حتی اگر فکر کنیم که آمیزش با غیر یهودیان در اوایل دوره ی ظهور مسیحیت مجاز بود، با توجه به آنکه در آن ایام میلیون ها یهودی در مناطق مختلف زندگی می کردند، این امر نمی توانست تأثیر چندانی داشته باشد و به هر حال، بی تردید اینجا و آنجا یهودیان با همسایه های غیر یهودی خود ازدواج می کردند.
اما در سده های بعد از حضور یهودیان در تاریخ اروپا، دعوت به کیش یهودی تقریباً به کلی متوقف شد. لاجرم در سراسر قرون وسطا یهودیان با غیر خود درنیامیختند و حضور بیگانه در خون یهودی به حداقل رسید. حتی تغییر دین افراد قبیله ی خزرها (6) در سده ی هشتم میلادی که رخ داد چشم گیر و غریبی بود نیز نمی تواند استثنایی بر این قاعده به حساب آید، چون عرصه ی حضور آنها چندان وسیع و گسترده نبود. این حوزه در سده ی دهم میلادی به منطقه ای در بخش غربی کریمه محدود می شد و سرانجام در سده ی یازدهم میلادی هم دولت یهودی خزران به کلی محو شد. امروزه فقط بخش کوچکی از بازماندگان خزرها در کیف (7) زندگی می کنند. بنابراین، حتی اگر کلّ جمعیت خزرها هم ادعای یهودی بودن می کردند، تأثیر آن بر خلوص و پاکی نژادی یهودیان چندان زیاد نبوده است. در واقع، اصلاً محل تردید است که جز خانواده ی حاکمان قبیله یا افراد طبقات بالا، کس دیگری هم از این قبیله به دین یهود گرویده باشد.
به این ترتیب، تنها منبع محتمل برای ناپاک کردن خون یهودی ازدواج با غیر یهودیان است. بی تردید، ازدواج یهودیان و غیر یهودیان اینجا و آنجا در طی تاریخ دین یهود به وقوع پیوسته است. این امر به ویژه در ایامی که در آن پیوند وحدت و همبستگی میان یهودیان کم و بیش شل شده بود، مثلاً در آخرین سده ی پیش از ظهور مسیحیت یا سده های دوازدهم و سیزدهم میلادی در اسپانیا، احتمالاً بیش از هر وقت دیگری دیده می شد و این فرض غیر محتملی نیست، اما حتی در صورت صحت این مدعا، این ادوار چندان طولانی نبوده و تعصب و سخت گیری یهودیان دوباره دست بالا را گرفته و به طرد غیر یهودیان مبادرت کرده است. این امر تا به آنجا پیش رفت که ازدواج یهودیان با مسیحیان و مسلمانان فسخ و باطل اعلام شد. نشانه هایی در دست هست حاکی از اینکه چنین ازدواج هایی صورت پذیرفته بودند. بیهوده نیست که شوراهای حکومتی اسپانیا آنها را ممنوع کرده بودند. در یکی از فرامین این شوراها چنین آمده است «دختران کاتولیک ها حقّ ازدواج با غیر مسیحیان را ندارند، مگر آنکه شوهرانشان به دین مسیح بگروند.» در فرمان دیگری به یهودیان اجازه داده نمی شد که زن مسیحی داشته باشند، مگر اینکه خود مسیحی شوند. به هر حال، بعید به نظر می رسد که مواردی از این دست متعدد بوده باشد و لاجرم خلوص نژادی یهودیان در آن ایام چندان تحت تأثیر قرار نگرفته بود. به همین ترتیب، احتمال امتزاج میان یهودیان و ساکنان شمال اروپا هم اندک بوده است. تا چندی پیش، این عقیده رواج داشت که یهودیان آلمان تا ایام جنگ های صلیبی در میان همسایه های مسیحی خود می زیستند و از هر نظر با آنها داد و ستد داشتند، اما کارشناسان معاصر این دیدگاه را مورد تردید قرار داده اند و بران (8)، یکی از بهترین کارشناسان تاریخ یهودیان آلمان، این فرض را مطرح کرده است که نظریه ی فوق، خیال پردازانه است و نباید جدی انگاشته شود.
پس می ماند موضوع پوست سفید و چشم آبی در میان یهودیان. بسیاری بر این عقیده اند که این ویژگی ظاهری یهودیان، خود گواه امتزاج آنها با نژادهای سفیدپوست و چشم آبی شمال اروپا است، اما هیچ محقق معتبری این شباهت ها را ماحصل امتزاج مشروع یهودیان و همسایه های اسلاو آنها به حساب نمی آورد. اما از سوی دیگر، در سال های اخیر نظریه ی دیگری اعتبار به دست آورده است و این نظریه حاکی از آن است که یهودیان سفیدپوست و چشم آبی، ماحصل ازدواج میان یهودیان و روس ها هستند، اما ضعف این نظریه هم کاملاً مشهود است. گمان که این نظریه حضور یهودیان سفید پوست و چشم آبی در روسیه را توضیح دهد، اما به هیچ وجه نمی تواند توضیح گر حضور یهودیان سفیدپوست در آلمان، سرزمین های جنوبی، شمال آفریقا و فلسطین باشد.
در واقع هیچ لزومی ندارد که برای سفید پوست و چشم آبی بودن یهودیان در اثر امتزاج نژادها، دنبال دلیل و برهان باشیم. همه می دانند که همه ی تیره پوستان از خود فرزندان و اعقاب سفیدپوست هم به جا می گذارند و سفیدپوستی یهودیان هم از همین مقوله است.
پس بازگردیم به این حقیقت که یهودیان برای دست کم حدود بیست قرن، از نظر نژادی، خلوص و پاکی خود را حفظ کردند. یک دلیل این امر، مشابهت ویژگی های مردم شناسانه ی یهودیان در سراسر جهان و از آن مهم تر این نکته است که این مشابهت در طول قرون و اعصار، دست نخورده و یکسان باقی مانده است. اوئر باخ در این باره می نویسد «اختلاف آب و هوا و شرایط جغرافیایی قادر نبوده که بر این وجوه مشترک اثر بگذارد و یهودیان بهتر از هر نژاد دیگری نشان داده اند که تأثیر توارث بسیار قدرتمندتر از تأثیر محیط است.»
وجوه مشترک مردم شناسانه ی یهودیان با تجارب کالبدشناسانه و اندازه گیری های جسمی به تأیید رسیده است. تنها مورد تردید این است که آیا تضاد میان یهودیان اشکنازی و اسفاردی در این ویژگی های مردم شناسانه ریشه دارد یا خیر؟ در این مورد دو نظریه کم و بیش متضاد وجود دارد، اما به عقیده ی من، ریشه و اساس هیچ کدام آنها آن قدر قاطع و تعیین کننده نیست که هرگونه داوری مستقلی را توجیه کند. با این همه، باید افزود که مشاهدات فردی ظاهراً مؤید این نظر است که بین این دو تیره، تفاوت های مردم شناسانه موجود بوده است. به یهودیان اسپانیا که نگاه می کنی، دستان کوچک، جثه ی نسبتاً ریز و دماغ باریک و عقابی شکل آنها جلب توجه می کند. حال آنکه در یهودیان آلمانی، در وهله ی اول، هیکل درشت و دماغ بزرگ و گوشتی آنها به چشم می آید. آیا از نظر هر بیننده ی عادی، آن دو از دو گونه ی کاملاً متفاوت به نظر می رسند؟ با این همه، هنوز هیچ زیربنای علمی برای توضیح این تفاوت ها وجود ندارد.
بحث جنجالی دیگری که مطرح است، از این قرار است که آیا یهودیان امروزی، از نظر روان شناسی و ظاهری، از جنس متفاوتی نسبت به همسایه های خود هستند یا خیر؟ تردیدی وجود ندارد که یهودیان از این منظر ویژگی های خاصی را به نمایش می گذارند؛ فرزندان آنها زودتر از معمول به بلوغ می رسند، آمار ابتلا به سرطان، به ویژه سرطان زهدان در آنها کمتر است، تمایل بارزی به ابتلا به بیماری بالا بودن قند خون دارند و نظایر آن. اما صاحب نظرانی هم هستند که به این موارد به عنوان ویژگی های خاصّ یهودیان نگاه نمی کنند، بلکه آنها را ناشی از موقعیت اجتماعی یهودیان، دستورات دینی ایشان و نظایر آنها می دانند. در این عرصه هم با قاطعیت مسلم نمی توان چیزی گفت.
اما در مورد چهره شناسی یهودیان، وضع فرق می کند. همان طور که می دانیم، خصوصیات چهره ناشی از دو عامل مختلف است؛ شکل خاصّ چهره و ظاهر خاص. این دو ویژگی را نه می توان متر کرد و نه وزن، لاجرم باید آنها را به مشاهده صرف وانهاد. اما درست همان طور که فرد کوررنگ نمی توان تفاوت رنگ ها را تشخیص دهد، در نتیجه، آن دسته از افرادی که نمی توانند متوجه تفاوت های چهره های افراد شوند، در این باره چیزی دست گیرشان نخواهد شد. بنابراین، وقتی نویسنده ای می نویسد که صرفاً براساس قیافه ی ظاهری دست کم سه چهارم یهودیان فرهیخته و ثروتمند نمی تواند مشخص کند که آنها یهودی هستند یا نیستند، در آن صورت، هیچ ایرادی به او نمی توان گرفت و هیچ حرجی بر او نیست، اما به عقیده ی من، هر ناظر دقیق و نکته سنجی می تواند این تفاوت ها را تشخیص دهد. ویژگی های چهره ای یهودیان حقیقتی است که کمتر کسی آنها را نفی می کند، البته بی تردید یهودیانی هم هستند فاقد آن ویژگی ها و بی شباهت به سایر یهودیان. کما اینکه در میان غیر یهودیان هم مسلماً افراد زیادی هستند که از نظر ظاهری به یهودیان شباهت دارند. در این زمینه نمی خواهم زیاده روی کنم و بگویم که افراد خاندان هابزبورگ (9)، به خاطر لب های کلفت، یا لویی های فرانسه به خاطر دماغ های نوک عقابی به یهودیان شباهت داشتند، اما در میان مردم آسیای شرقی، از جمله مردم ژاپن، به تیپ های خاصّ یهودی برمی خوریم. این امر نشانه منشأی مشترک یهودیان و ملل آسیای شرقی است. شاید بی مناسبت نباشد به این نکته هم اشاره کنم که ده قبیله ی گم شده ی یهودیان به احتمال در ژاپن بوده اند. شاید برخی این امر را یک نکته ی تخیلی بدانند، اما احتمالاً شباهت ژاپنی ها و یهودیان را می توان بر این اساس توضیح داد. اینکه ویژگی های ظاهری و چهره ی یهودیان را نشانه ی انحطاط بدانیم یا ماحصل زندگی در محله های یهودی نشین به حساب آوریم، با توجه به حضور تیپ های خاص و غیرقابل انکار یهودی که نقش آنها در آثار باستانی مصر و بابل پیدا شده است، باطل به نظر می رسد. فقط کافی است به تصاویر اسرای یهودی در عصر شیشک (10) (سال 973 قبل از میلاد) یا سفرای یهود در دربار سالامانسار (11) (سال 884 قبل از میلاد) بنگریم و آنگاه قانع خواهیم شد که از آن زمان تاکنون، یعنی طی یک دوره ی حدود سه هزار ساله، چهره ی یهودیان به ندرت تغییر کرده است. این خود گواه محکم دیگری بر این نظریه مستدل است که یهودیان از نظر مردم شناسی هویت خالصی دارند و ویژگی های ظاهری آنها، به نحو خارق العاده ای در طی قرون و اعصار، دست نخورده و یکسان باقی مانده است.
نژاد یهودی
حال با توجه به همه این ها، آیا می توان مدعی شد که یک نژاد یهودی وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش منوط به پذیرش معانی و دلالت های ضمنی واژه ی نژاد است، اما تعریف آن کار آسانی نیست، چون احتمالاً به تعداد نویسندگانی که در این باره اظهار نظر کرده اند، تعاریف مختلف از آن وجود دارد. البته هر کسی مجاز است که تعریف خود را از واژه ی نژاد عرضه کند و نظریه ای مبتنی بر آن تعریف عرضه دارد و براساس آن، عقیده ی خود را درباره ی اینکه یهودیان نژاد خاصی هستند یا نیستند بیان دارد، اما نحوه ی برخوردی از این دست بیشتر به قواعد بازی شباهت دارد. چیزی که ما لازم داریم، دستیابی به یک تعریف علمی است، اما چگونه می توانیم به آن برسیم؟ در این رهگذر روش های زیادی امتحان شده است، بررسی تفاوت های مردم شناسانه، اندازه گیری های جمجمه، تجربه های زیست شناسانه و نظایر آنها، اما هیچ کدام آنها نتیجه ی قطعی به دست نداده است، اما اشتباه خواهد بود به این نتیجه گیری برسیم که چون تا به اینجا هیچ گونه طبقه بندی ارضا کننده ای به دست نیامده، پس هیچ تفاوتی از نظر مردم شناسی بین یهودیان و سایرین وجود ندارد. اسکیموها و سیاه پوستان، اهالی جنوب ایتالیا و مردم نروژ، با هم تفاوت دارند و برای تشخیص این تمایز به مبانی علمی انسان شناختی نیاز نداریم.همین امر در مورد یهودیان هم صادق است. ویژگی های مردم شناسانه آنها را شاید دشوار بتوان دسته بندی کرد، اما تردیدی نیست که این ویژگی ها وجود دارند. بنابراین، وقتی یکی از محققان صاحب نظر چنین می نویسد که «من فقط یک جامعه ی دینی یهودی می شناسم و به نظر من نژاد یهودی وجود خارجی ندارد.» باید بگویم که این یک اظهارنظر شتاب زده است که احتمالاً در گرماگرم بحثی داغ مطرح شده است. در ردّ این حرف می توان گفت که به سادگی می توان یک جامعه ی ملی یهودی را با تاریخی مشترک در کنار یک جامعه ی دینی یهود قرار داد.
من جدا بر این عقیده ام که یهودیان اهل هر کجا که باشند، گروهی مردمی هستند که از نظر مردم شناسی، با مثلاً سوئدی ها تا سیاه پوستان تفاوت دارند، مایه ی تأسف بسیار است که هیچ واژه یا عبارت مناسبی برای توصیف آنها وجود ندارد. برای نمونه، «مردم» به درد نمی خورد، چون «مردم» همتای «نژاد» تعاریف زیادی دارد، اما انتخاب واژه یا عبارت توصیف گر چه اهمیتی دارد؟ حضور و وجود نژاد یهودی غیرقابل انکار است و من در این مورد تردیدی ندارم یا شاید بعضی بخواهند آن را «نژاد» بنامند.
اجازه بدهید این بخش را با ارجاع به دو سه جمله ی خردمندانه از آرتور روپین (12) به پایان ببرم که به عقیده ی من، یکی از بهترین صاحب نظران در مورد مسائل یهودیان است و به گمان من، این حرف های او از جمله بهترین عباراتی است که در این باره بیان شده است. او می گوید واژه ی نژاد را نباید بیش از حد بسط داد. اگر بخواهیم آن را آن قدر بسط دهیم تا گروه هایی را شامل شود که ویژگی های خاصّ مردم شناسانه ی خود را در اعصار ماقبل تاریخ شکل داده اند و از آن زمان تاکنون توانسته اند خود را از اختلاط با دیگر گروه های قومی دور بدارند، در آن صورت باید اذعان کنیم که در میان مردم سفید پوست، نژاد معنا ندارد و همه، همان مردم هستند که اینجا و آنجا درهم آمیخته اند. در مورد یهودیان هم باید گفت که اینکه آنها خصوصیات نژادی مشترکی در ادوار ماقبل تاریخ داشته و آنها را در طی قرون و اعصار بعدی حفظ کرده اند، اهمیت خاصی ندارد. آنچه اهمیت دارد این است؛ تردیدی وجود ندارد که آن عده که بر یهودیت خود اصرار داشتند و آن را کتمان نمی کردند، گروه مشخصی تشکیل دادند و خود را از بقیه جدا کردند و این جدایی را تا همین اواخر سده ی هیجدهم هم مرعی داشتند و در تمام این مدت هرگز با غیر یهودیان ازدواج نکردند. این جامعه ای را که از این گروه آدم ها پدید آمد، باید به خاطر فقدان واژه ای مناسب، نژاد نام نهاد و بالاخص نژاد یهودی نامید.
پی نوشت ها :
1. Hebrew
2. Perizite
3. Hivite
4. Jebusite
5. عهد عتیق، روز داروان، بخش 3.
6. Chozar
7. Kieff
8. Brann
9. Hapsburge
10. Shishak
11. Salmanasar
12. Arthur Ruppin
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}