نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر



 

آیا سویچ ماشین را دیده اید؟ اندازه آن نسبت به ماشین چقدر است؟ مسلماً‌ بسیار کوچک است اما اگر همین سویچ بسیار کوچک را گم کنیم ماشین از حرکت باز می ماند. سویچ گرچه خیلی کوچک است اما یک ماشین بزرگ یا کامیون و یا هواپیما را به حرکت درمی آورد.
در روابط انسانی نیز موضوعات کوچکی وجود دارند اما همین مسایل و موضوعات کوچک در تحکیم رابطه و استمرار دوستی تکیه گاههای مهمی را تشکیل می دهند. زیرا تفاهم و ملاقات میان انسانها معمولاً با موضوعات ساده و کوچک شروع می شود و سپس این رابطه تکامل می یابد. پس، امور کوچک همان خشتهای اولیه بنا هستند که باید در به کار بستن آنها توجه و اهتمام بسیار نشان داد.
مثلاً « گوش دادن» ‌یک مسأله عادی و متداول و روزمره میان مردم است اما تنها شمار اندکی از ما از آن به خوبی استفاده می کنیم در حالی که گوش دادن یکی از هنرهای کوچک ولی پر اثر در رابطه میان انسانهاست.
همه ما دوست داریم که سخنرانانی خوب باشیم و به نحوی از انحا هم به خوبی از عهده آن برمی آییم اما کم اند افرادی که به هنر گوش سپاری به خوبی آگاه باشند.
آدمی برای سخن گفتن نیاز زیادی به آموختن ندارد اما برای گوش سپردن محتاج آموختن و تمرین است. مردم معمولاً به این که شنونده ای داشته باشند بیشتر رغبت نشان می دهند تا این که شنونده باشند. علت این امر هم آن است که انسان هنگامی که سخن می گوید احساس احترام برای خود می کند زیرا وقتی شنونده ای برای گفته های خود پیدا می کند کسی را می یابد که به شخصیت او احترام می گذارد و او را بزرگ می شمارد.
ما در کودکی آموخته ایم که چگونه صحبت کنیم اما هیچ کس هنر گوش دادن را به ما نیاموخته است. به همین دلیل گاه وارد مجلسی می شویم و همه را مشغول حرف زدن می بینیم و نمی دانیم شنونده کیست.
درواقع این پدیده یکی از مظاهر عقب ماندگی است که جوامع امروز ما بدان گرفتار است. در حالی که از قول پیامبرخدا(ص) می خوانیم:« کسی که در میان سخن برادرش سخن بگوید، مانند آن است که چهره اش را شکافته باشد». در حدیثی دیگر از آن حضرت نیز آمده است:« از جوانمردی است که اگر برادرت سخن گفت به سخنش گوش سپاری و نیک همراهی آن است که اگر بند کفش برادرت پاره شد برای او بایستی[ تا بند کفشش را ببندد]»(1).
گوش دادن به سخن برادر و دوست و ایستادن برای او هنگام پاره شدن بند کفشش مسایل کوچکی هستند اما اسلام آنها را از اصول مردانگی و جوانمردی به شمار می آورد که کاخ برادری و دوستی بر آنها برافراشته می شود. زیرا زمانی که شما با گوش دادن به سخنان دوستتان و ایستادن برای او هنگام پاره شدن بند کفشش احترام می گذارید رشته دوستی شما با او محکم می شود و منزلت او نزد خودش و نزد شما بالا می رود. قرآن کریم می فرماید:« و چون قرآن قرائت شود همه گوش بدان فرا دهید و سکوت کنید باشد که مورد لطف و رحمت حق شوید.»(2)
کسی که هنگام تلاوت قرآن صحبت می کند یعنی به آن احترام نمی گذارد. ممکن است فردی بگوید که من با دوستم صحبت می کنم و در عین حال به قرآن هم گوش می دهم. اما قرآن به چنین کسی می گوید: نه، بلکه باید دو کار انجام دهی: سکوت و گوش دادن.
یکی از نویسندگان می گوید: به مجلسی دعوت شده بودم. در آن مجلس در کنار شخصی نشستم که زیاد صحبت می کرد. تصمیم گرفتم کاملاً سکوت کنم و به حرفهای او گوش فرا دهم. در پایان مجلس با لحنی ستایش آمیز به من گفت که شما سخنگوی ماهری هستید و در متقاعد ساختن طرف مقابل روش مؤثری دارید. در حالی که من اصلاً صحبت نکرده بلکه فقط گوش داده بودم!
این لطیفه نیست بلکه حکمت است که:« هرکس شنونده خوبی باشد گوینده خوبی نیز هست و کسی که نشنود صحبت هم نمی تواند بکند».
به همین دلیل کودکی که ناشنوا به دنیا می آید و چیزی نمی شنود از قدرت تکلم بی بهره می ماند، چون چیزی نشنیده تا بیاموزد که چگونه حرف بزند.
از نقطه نظر دینی نیز استماع مطلوب است. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:« ... آنان که سخن را می شنوند و بهترین آن را پیروی می کنند»(3).
شما مکلف نیستید که هرچه را می شنوید پیروی کنید اما موظفید وقتی کسی حرف می زند به سخنانش گوش دهید آنگاه بهترینش را برگزینید و پیروی کنید.
در برابر آنچه گفته می شود سراپا گوش باشید اما در عمل به گفته ها، عقل خود را داور قرار دهید؛ زیرا هر گوینده ای در کلام خود صادق نیست و هر کلامی نیز به خودی خود درست نمی باشد.
بعضی از بازرگانان و کسبه به اهمیت گوش دادن به دیگران برای جلب آنهایی پی برده اند. زیاد با مشتری صحبت نمی کنند بلکه اجازه می دهند که وی صحبت کند و خود به حرفهایش گوش می دهند. بدین ترتیب به مشتری القا می کنند که برایش احترام قائلند. مشتری هم تحت تأثیر این رفتار، آنچه می خواهد و نمی خواهد می خرد.
کسانی که در زمینه روابط اجتماعی کار می کنند، می گویند راز موفقیت مصاحبه های آنان با شخصیتهای بزرگ این است که وقتی با آنها گفتگو می کنند به سخنانشان کاملاً گوش می دهند.
گفته می شود خشن ترین و درشتگوترین مردم، در مقابل شنونده صبور و مهربان، شنونده ای که در برابر سخنگوی یکه تاز میدان به سکوت و خموشی پناه می برد، چاره ای جز نرم شدن ندارد.
شما گاه تصمیم می گیرید که به جنگ کسی بروید و استخوانهایش را خُرد کنید اما وقتی نزد او می روید با گوشی شنوا به سخنان خود رو به رو لذا مجبور می شوید از صحنه نبرد عقب نشینی کنید. بدین سان او با سکوت خویش خلع سلاحتان می کند و بر شما پیروز می شود.
آری! بهترین حربه در چنین حالتی حربه سکوت و خوب گوش فرا دادن است.
قرآن کریم در توصیف « عبادالرحمن» می فرماید:« و هرگاه به عمل لغوی بگذرند بزرگوارانه از آن درگذرند»(4).
بنابراین، اگر کسی به دشنامگویی شما مبادرت ورزید با گوش دادن به سخنانش و سپس چشم پوشی از وی پاسخش را بدهید؛ زیرا این، حربه ای کارساز برای اعاده حیثیت است. لازم نیست هر سخنی را، ولو اینکه باطل و پوچ باشد، پاسخ گویید. مگر خداوند هر سخنی را که درباره او یا دینش گفته شده پاسخ داده است؟ به گفته شاعر عرب:
اگر بر هر سگی که عوعو می کند سنگی
قیمت هر مثقال تخته سنگ یک دینار می شود
در کتاب« آیین دوست یابی»‌آمده است:« راز یک مصاحبه موفقیت آمیز در چه نهفته است؟.« چارلز الیوت» می گوید: در این مطلب رازی نیست جز توجه کامل به حرفهای شخصی که با شما صحبت می کند. هیچ چیز به اندازه این موضوع برای طرف مقابل خوشحال کننده و خوشایند نیست.
این مطلب کاملاً روشن است... اینطور نیست؟ برای کشف آن لازم نیست چهار سال در دانشگاه درس بخوانید! معهذا می شناسم- و بی شک شما هم می شناسید- بازرگانانی را که مغازه های وسیع و بزرگ اجاره می کنند، اجناس را به قیمت ارزان و مناسب فراهم می آورند، برای جلب انظار ویترین مغازه هایشان را دکور و تزیین می کنند، پولهای زیادی خرج تبلیغات می کنند اما فروشندگانی را استخدام می کنند که شنوندگان خوبی نیستند، فروشندگانی که کلام مشتری را قطع می کنند، با او به بگومگو و مجادله می پردازند گاه درشتی می کنند و او را از مغازه بیرون می رانند!
برای مثال تجربه ای را که « س. ووتون» در این مورد داشته است در نظر بگیرید. وی یک دست لباس از فروشگاهی بزرگ و معروف خرید و پس از مدتی معلوم شد رنگ لباس خوب نیست چون یقه کت به محض رسیدن عرق به آن رنگ پس می داد. ووتون لباس را برداشت و به فروشگاه برد و داستان را برای فروشنده تعریف کرد. گفتم او داستانش را تعریف کرد؟ نه، معذرت می خواهم او فقط سعی کرد قصه اش را تعریف کند اما موفق نشد زیرا فروشنده کلامش را قطع کرد و به او گفت:« ما از این لباس هزاران دست فروخته ایم و شما نخستین کسی هستید که شکایت می کنید». این بود کلماتی که وی بر زبان راند اما لحنش خیلی بدتر از این بود! وی با اوقات تلخی به سخن خود ادامه داد:« شما دروغ می گویید. فکر می کنید می توانید ما را مسؤول بدانید؟بسیار خوب، بزودی خواهیم دید چه کسی پیروز می شود!»
در حالی که فروشنده مزبور به ترتیب فوق با مشتری جروبحث می کرد فروشنده دیگری در موضوع دخالت کرد و گفت:‌در آغاز تمام لباسهای تیره کمی رنگ پس می دهند و نمی توان جلو آن را گرفت مخصوصاً لباسهایی که با این قیمت ارزان فروخته می شوند!!».
ووتن می گفت:در این لحظه من فقط عصبانی بودم اما وقتی فروشنده دوم اشاره کرد که من کالایی ارزان خریده ام از خشم مثل دیگ به جوش آمدم! و نزدیک بود به آنان بگویم: این لباستان را بگیرید و بروید به جهنم! اما در این موقع مدیر فروشگاه وارد شد. او توانست خشم مرا فرونشاند و آرامم کند. چگونه توانست این کار را بکند؟ به این ترتیب که:
1- او از اول تا آخر، بی آن که حرفی بزند، به ماجرای من گوش داد.
2- چون صحبتم تمام شد قبول کرد که لباس رنگ پس داده است و به فروشنده هشدار داد تا زمانی که از خوبی جنس و رضایت خریدار از آن اطمینان حاصل نکند به فروش آن مبادرت نورزد.
3- از من پرسید:« می خواهید با این لباس چه کنم؟ هرچه بفرمایید اطاعت می کنم».
همین چند دقیقه پیش بود که تصمیم داشتم به آنها بگویم:« این کالای بنجل پیشکش خودتان» اما به او گفتم:« می خواهم مرا راهنمایی کنید.. می خواهم بدانم آیا لباس همچنان رنگ پس خواهد داد یا این وضع موقت و گذراست.»
او پیشنهاد کرد برای یک هفته دیگر لباس را آزمایش کنم و اگر تا آن موقع نتیجه رضایتبخشی نداد لباس را به آنان بازگردانم.
من با رضایت و خرسندی از فروشگاه بیرون آمدم. لباس تا پایان هفته دیگر رنگ پس نداد و مجدداً همان اعتماد گذشته را نسبت به آن فروشگاه پیدا کردم.
هیچ تعجب ندارد که این مرد رئیس فروشگاه خود شود و آن دو فروشنده همچنان... می خواستم بگویم آن دو تا آخر عمر همچنان فروشنده باقی بمانند- اما، نه، بلکه رتبه شان تنزل کند و به قسمت بسته بندی منتقل شوند تا هرگز با « خریداران ارتباطی نداشته باشند».
« بسیاری از مردم وقتی برای اولین بار با کسی برخورد می کنند نمی توانند توجه او را به خود جلب نمایند. دلیلش آن است که به سخنان طرف مقابل به دقت گوش نمی دهند! آنها تمام هم خود را متوجه سخنی می کنند که می خواهند به طرف مقابل بگویند و لذا گوش خود را بر شنیدن سخنان او می بندند... مردان سرشناس به من گفته اند: آنها شنوندگان خوب را بر گویندگان خوب ترجیح می دهند ولی به نظر می رسد که استعداد گوش دادن از هر صفت خوب دیگری کمیابتر است!».
نه تنها مردان بزرگ تشنه شنونده خوب هستند بلکه افراد عادی نیز چنین اند« حتی بسیاری از افراد، پزشک را به بالین خود فرا می خوانند نه برای آن که آنها را معاینه کند بلکه تا به سخنان و درد دلهایشان گوش دهد!».
« مثلاً در تاریکترین جنگ داخلی آمریکا، لینکلن به دوستی قدیمی در « اسپرینگفیلد» در ایالت « الینوی» نامه نوشت و از او درخواست کرد به واشنگتن بیاید چون مشکلاتی دارد که می خواهد با وی در میان بگذارد».
دوست قدیمی به کاخ سفید آمد و لینکلن با او ساعتها درباره این که آیا صلاح است اعلامیه ای مبنی بر آزادی بردگان صادر شود یا خیر بحث کرد. لینکلن تمام دلایلی را که به سود یا به زیان این اقدام بود مطرح کرد و سپس کلیه نامه و مقالات روزنامه ها را که برخی از آنها علیه آزادی بردگان و برخی دیگر به طرفداری از آن بود خواند. پس از آن که مدتها با رفیق قدیمی خود صحبت کرد لینکلن به او دست داد و از وی خداحافظی کرد و او را بدون آن که حتی عقیده اش را جویا شود به الینوی باز فرستاد.
لینکلن در طول این مدت حرف می زد و دوستش ساکت بود و گوش می داد. دوستش در این باره می گوید:« به نظر می رسید پس از آن همه صحبت احساس راحتی می کند. او درواقع احتیاج به راهنمایی و مشورت نداشت بلکه شنونده ای صبور می خواست تا از نیات خود برای او پرده بردارد و آنچه را در ذهنش می گذرد بازگو کند».
این است آنچه که همه ما در موقع برخورد با مشکلات و گرفتاریها بدان نیاز داریم. این است آنچه که اغلب اوقات یک مشتری خشم آلود و کارمند ناراحت و دوستی که احساساتش جریحه دار شده بدان نیاز دارند!
اگر می خواهید مردم را از خود برانید و آنها را وادار کنید که پشت سرتان به شما بخندند و تحقیرتان کنند طبق این دستور عمل کنید:« به هیچ کس فرصت صحبت کردن ندهید. دایم از خودتان حرف بزنید. اگر فکری به ذهنتان رسید و طرف هم مشغول صحبت بود منتظر نمانید حرفش تمام شود. او از شما زرنگتر و زیرکتر که نیست پس چرا وقتتان را به شنیدن چرندیات او تلف کنید؟! مستقیماً در کلامش بدوید و در وسط صحبت کردن حرفش را قطع کنید!»
« مردی که فقط از خودش صحبت می کند درواقع به خودش می اندیشد و مردی که فقط به فکر خویش است مردی نادان است که باید به حالش گریست. او انسان تربیت نایافته ای است هرچند تحصیلات فراوانی هم داشته باشد!»
بنابراین برای آن که گوینده ماهری باشید پیش از هر چیز باید شنونده خوبی باشید. یکی از حکما می گوید:« از کسی که با شما صحبت می کند سؤالاتی بکنید که با خوشحالی و شعف بتواند جوابش را بدهد. او را تشویق کنید راجع به خودش و کارهایش و زمینه ای که در آن تخصص دارد صحبت کند. به خاطر داشته باشید طرفی که با شما صحبت می کند صد بار بیش از شما به خودش و خواسته ها و مشکلاتش علاقه دارد. دندان دردی که او دارد برایش خیلی مهمتر از قحطی چین یا فلان فاجعه آفریقا است... بنابراین دفعه دیگر که در گفتگویی شرکت می کنید این موضوع را از یاد نبرید».
وی همچنین می افزاید: «ما باید متواضع باشیم زیرا نه شما و نه من هیچ یک ارزش فوق العاده ای نداریم. هر دو پس از مدتی به خاک سپرده می شویم و اگر خیلی خوش بین باشیم پس از یک قرن به کلی به دست فراموشی سپرده خواهیم شد. پس لذت زندگی را با به رخ دیگران کشیدن موفقیتها و پیروزیهای خود و در نتیجه تحریک حسادت و دشمنی آنان تباه نکنیم بلکه آنان را تشویق کنیم تا از خود صحبت کنند و بدین وسیله دوستی و محبت آنان را به دست آوریم.»
در حقیقت هنر گوش دادن نیمی از گفتگو را تشکیل می دهد. اگر هیچ کس به حرفهای شما گوش ندهد سخن گفتن چه فایده ای دارد؟ این حقیقتی است که ظاهراً بسیاری از گویندگان در آن شکی ندارند. با این حال گوش دادن آنقدر هم که بسیاری از مردم گمان می کنند ساده نیست زیرا شنونده، در حقیقت، باید علاوه بر دریافت قصد گوینده رموز کلمات و معانی آنها را بشکافد.
در حقیقت ما گوش دادن را دوست نداریم زیرا قاعده کلی این است که ما بیش از گوش دادن به سخن دیگران، صحبت می کنیم. آنچه برای بعضی اهمیت دارد این است که بیش از دیگران صحبت کنند هرچند چیزی برای گفتن نداشته باشند. ما به همان اندازه که نسبت به چیزی بی اطلاعیم از آن صحبت می کنیم و درباره آن اظهار عقیده و خرسندی می نماییم. علاوه بر این، بسیارند افرادی که به ظاهر فکر می کنی به مطلب گوش می دهند و بدان توجه دارند اما در حقیقت به این می اندیشند که اگر مثلاً به مجلسی وارد شدند و فرصت سخن گفتن یافتند چگونه صحبت کنند و چه مطالبی بگویند در حالی که آموختن هنر گوش دادن دشوار نیست بلکه یک مسأله عادی و معمولی است.
گوش دادن عملی منفی به شمار می آید حال آن که چنین نیست زیرا -برعکس- زمانی که انسان سراپا گوش و هوش است امکان می یابد که قدرت اندیشه اش را به کار بیندازد. آیا سیلی از نامه ها به طرف گوینده سرازیر نمی شود که باید پاسخ درست به آنها بدهد؟ مطلبی که گوینده درصدد توضیح آن است چیست؟ اطلاعات خود را از چه منابعی آورده است؟ آیا مطلب و نکته ای را از یاد نبرده است؟ انگیزه هایی که او را به حرکت وامی دارد کدام است؟

کلاسهایی برای گوش دادن

بسیار پیش می آید که در میان تعداد زیادی شنونده از هر چهار نفر فقط یک نفر سخنان گوینده و یا سخنران را بخوبی می فهمد. به همین دلیل بعضی انجمنها، به منظور تقویت ملکه گوش دادن و شنیدن اعضای خود، کلاسهای مخصوصی به نام « کلاسهای گوش دادن» ایجاد کرده اند. در این کلاسها یکی از حضار متنی را با صدای بلند می خواند و بقیه که دور میز نشسته اند اندیشه خود را منحصر در سخنان او می کنند و سپس هریک از آنها آنچه را شنیده است به اختصار بازگو می کند. آنگاه نکاتی که هرکدام بدان رسیده اند مورد مقایسه قرار می گیرد. این عمل امکان می دهد که تفاوتهای زیاد میان این نکات روشن شود. و بتدریج شنوندگان ملکه گوش دادن را فرا می گیرد.
یکی از این افراد می گوید:« گرایش جدیدی در خودم کشف کردم و آن این که ناگهان احساس کردم که می کوشم افکار دوستان و همکارانم را نه از دیدگاه شخصی خودم- چنان که معمول است- بلکه با قرار دادن خودم به جای آنها تفسیر کنم.»

تجربه ای روانی

این تجربه ای اجتماعی است که یکی از روانشناسان به آن توصیه می کند: فرض کنیم بحث و گفتگویی پیرامون انتخابات در جایی صورت گرفته است. از دو نفر از حاضران در آن خواسته می شود که این آزمایش ساده را انجام دهند:« حسن»، که برای متقاعد ساختن همکارش« جفعر» آماده است، مجبور می شود قبل از آن که سخنی بگوید گفته ها و نظرات جعفر را به شیوه ای که مورد رضایت اوست خلاصه نویسی کند. ضمناً جعفر حق دارد که اگر احساس کرد سخنانش به نحوی از انحا تحریف و یا تغییر داده می شود دخالت و اعتراض کند. اینجاست که حسن باید با توجه کامل به سخنان جعفر گوش دهد. نتیجه آن که هرکس گوش می دهد و شنیده های خود را تکرار می کند از نظر دیگری آگاهی عملی به دست می آورد حتی اگر در این نظر با او موافق نباشد. بعلاوه دامنه شناخت او از موضوع وسیعتر می شود چیزی که غالباً در خلال بحثهای شفاهی به دست نمی آید. از طرف دیگر، این ‌آزمایش مستلزم اندک شجاعت است زیرا نفس خلاصه کردن دیدگاه دیگران ممکن است به اصلاح و تعدیل دیدگاه خود شما بینجامد.
اگر می خواهید به قول معروف زبان کسی را در کلام بدزدید، راهش این است که از گفتارتان بکاهید و چون زبان به سخن می گشاید کاملاً به حرفهایش گوش دهید. با این روش می توانید شنونده خوبی باشید و در ورای سخنان او انگیزه هایش را جستجو کنید. آیا گوینده حقایق بکر و تازه ای را بیان می کند؟ آیا وی کلماتی چون، مادر، خانواده، حکمت پیشینیان ما میراث گرانقدر و غیره را به صورت کلیشه ای و طوطی وار که از هرگونه تلاش ذهنی و فکری بی نیاز است بر زبان می راند یا واقعاً سعی می کند که شخصاً و مستقلاً بیندیشد؟ آیا سخنران وقایع را عرضه می دارد یا احتمالات را؟ گوش شما با تمرین عادت می کند که آرای مثلاً سیاسی یا اقتصادی را از هم باز شناسد و به مراحل تحول آنها پی ببرد.
سرانجام، کسی که به دقت گوش می دهد باید سعی کند احساس شخصی گوینده را نسبت به موضوعی که بررسی می کند و نیز نیازها، گرایشها و خطوط برجسته شخصیت او را کشف کند زیرا تصویر چنین چهره ای از گوینده، هرچند مختصر باشد، شنونده را بر آفریدن حالت فکری مناسب در خود و نیز یافتن پاسخی بی شائبه به سخنان گوینده کمک می کند.
نکته آخر آن که: وقتی انسان با توجه و دقت گوش فرا می دهد از سخنان سخیف و بی ارزش دوری می کند، چون شنونده ایده آل گوش می دهد در حالی که ذهنش بیدار است و آماده است تا از خرمن دانش و اندیشه های جدید خوشه برچیند.
امام صادق(ع) می فرماید:« خوش برخوردی و خوب گوش دادن نشانگر درست اندیشی است.»آری... امام علیه السلام گوش دادن- و نه سخن گفتن- را دلیل درست اندیشی می داند در صورتی که شنونده سخن نمی گوید بلکه خاموش است!(5)
اگر مشاهده کردید که فردی در شما تأثیر نیکو گذاشت حتماً شنونده خوبی برای شما بوده است. اگر می خواهید که وقتی برای نخستین بار با کسی رو به رو می شوید تأثیر خوبی در او بگذارید شنونده خوبی برایش باشید.
مردم معمولاً شنوندگان خوب را بر گویندگان خوب ترجیح می دهند، زیرا در برابر شنوندگان خوب احساس مهم بودن می کنند. به همین دلیل از دیرباز گفته اند؛« مردم مایلند با کسی بنشینند که خود را در حضور او بزرگ می بینند و به نشستن با کسی که او را در حضور خود بزرگ می بینند رغبت ندارند».
امام صادق(ع) می فرماید:« از جمله اخلاق نادان این است که قبل از شنیدن سخن پاسخ می گوید و قبل از فهمیدن آن به مخالفت برمی خیزد و ندانسته حکم و داوری می کند»(6).
از قدیم گفته اند:« اگر سخن نقره است خاموشی طلاست».
در حقیقت کسی که سخن می گوید توان اندیشیدن خود را قدری از دست می دهد؛ چون خاموشی و سکوت، خود، تفکرانگیز است. البته منظور ما از خاموشی، خاموشی انسان احمق و نادان نیست بلکه خاموشی انسان خردمند اندیشمند است.
امام کاظم(ع)می فرماید:« هر چیز را نشانه ای است. نشانه عاقل تفکر و نشانه تفکر خاموشی است». پس، برای آن که خرد فزونی گیرد باید ذهن را به کار انداخت و در برابر سخنان مردم گوش شنوا بود.(7)
کفّار پیامبرخدا(ص) را به سبب گوش دادن زیاد سرزنش کردند و در این راه تا آنجا پیش رفتند که آن حضرت را « گوش» خواندند. قرآن در پاسخ آنان فرمود: و یقولون هو اذُنٌ قل اذنُ‌خیرٍ لکم(8)« ... و می گویند که او به سخن هرکس گوش می دهد. بگو: او برای شما شنونده سخن خیر است».
آن حضرت برای گرفتن سخنان خوب مردم « گوش» بود. به همین دلیل از همه پیام آوران روی زمین موفقتر بود و در تأثیر گذاشتن بر دیگران بیشترین توانایی را داشت تا آن جا که مشرکان، مردم را از ترس این که مبادا پیامبر آنان را «جادو» کند! و بذر ارزشهای رسالت را، با استفاده از روش ارزشمند و اصول متعالی انسانی خود، در دلهایشان بیفشاند آنان را از همنشینی با او برحذر می داشتند.
بنابراین، اگر می خواهید گوینده چیره دستی باشید شنونده خوبی باشید و اگر فکری به ذهنتان رسید در گفتنش شتاب نورزید... بلکه آن را در دفتری مخصوص یادداشت کنید و بدانید که هر زمان برای خاموشی و شنیدن مناسب است اما تنها اندکی از زمان، زمان گفتن است.
کتابی می خواندم به نام « الکلام یجرّالکلام». این کتاب با موضوعی آغاز می شود و با موضوعی دیگر پایان می یابد. مثلاً آغاز سخنش را روانشناسی تشکیل می دهد و پایانش را مهندسی کشاورزی. خلاصه از هر دری سخنی می گوید.
بسیاری از مجامع و مجالس ما نیز شبیه همین کتاب است. در شب نشینیهای خود از هر دری سخنی می گوییم آن هم سخنانی بی فایده و بی ثمر. مثلاً یک نفر از میوه سخن به میان می آورد و میوه موضوع سخن مجلس می شود. در همین بین یکی دیگر از میوه به لباس گریز می زند و باز موضوع سخن همه شب نشینان لباس می شود... و همینطور. از یک رویداد سیاسی سخن خود را آغاز می کنند و آن را به سیگار و تخم مرغ پایان می دهند. اگر کسی سعی کند موضوعاتی را که در این گونه مجالس مطرح می شود جمع آوری کند خواهد دید که موضوعاتی بی شمار و در عین حال کاملاً بی ارتباط با یکدیگر است درست از نوع همان«الکلام یجرالکلام».
بعضی گمان می کنند که برای متقاعد کردن طرف مقابل و اثبات درستی عقیده خود باید دلایل و براهین مختلفی را اقامه کنند؛ در صورتی که این گمان خطاست. این درست نیست که برای اقناع طرف مقابل بیشتر وقت را به سخنان خود اختصاص می دهیم، زیرا همانطور که شما عقیده ای دارید دیگران نیز برای خود عقیده ای دارند و چه بسا که سکوت بهترین و رساترین دلیل بر درستی عقیده یک شخص باشد.
در اینجا داستان جالب بازرگانی را نقل می کنیم که نشان می دهد در اختیار گرفتن زمام سخن همیشه بهترین راه برای متقاعد ساختن دیگران نیست:
«یکی از شرکتهای بزرگ تصمیم گرفت ماشین آلات کشاورزی بخرد لذا به فروشندگان این گونه ماشینها نامه ای نوشت و از آنها خواست نمونه هایی از ساخته های خود را به نمایش بگذارند. شرکت مزبور مسؤول خرید خود را برای انتخاب بهترین ماشینهای به نمایش گذاشته شده مأمور کرد.
این بازرگان می گوید: من هم یکی از عرضه کنندگان کالا بودم. اما روز نمایش مبتلا به گلودرد شدیدی شدم. در تمام مدت آن روز فکر می کردم که چگونه با این وضعی که دارم درباره تکنیک ماشینهای کشاورزی خود صحبت و سخنرانی کنم. فکر کردن در این باره فایده ای نداشت چون درد گلو مرا ناامید کرده بود.
بالاخره تصمیم گرفتم نامه ای به مسؤول خرید شرکت خریدار بنویسم. در نامه وضعیت مزاجی ام را برایش بازگو کردم و گفتم چون وی را مدیری لایق می دانم و توانایی توصیف ظاهری ماشین را دارد تقاضا دارم وظیفه مرا در این زمینه برعهده بگیرد.
با کمال تعجب دیدم که این مرد به جای دفاع از کالا و معرفی آن چنان در برابر شرکتهای رقیب از کالای من سخن راند که گویی بهترین مروج آن است. تعجب من هنگامی بیشتر شد که نامبرده کالای مرا انتخاب کرد در صورتی که نه ارزانتر از دیگر کالاهای عرضه شده بود و نه بهتر از آنها.
در حقیقت همین که من او را به وکالت و نمایندگی خود انتخاب کردم نظر او را به نفع من تغییر داد. چون من به او فرصت دادم که صحبت کند و خود و دیگران شنونده او شدیم.
پس، برای آن که عقیده و نظر خود را به دیگران بقبولانیم لازم نیست زیاد صحبت کنیم بلکه باید بگذاریم تا طرف مقابل حرف بزند و ما خود شنونده او باشیم.
اگر شخصی علیه شما چیزی گفت او را به حال خود بگذارید تا هرچه دارد بگوید و در صورتی که خواستید جوابش را بدهید آن را در چند کلمه خلاصه کنید زیرا یک کلمه در برابر سیل کلمات او در مغزش می نشیند و وی را متأثر می سازد. دلیلش هم آن است که سخن اندک چون غذای اندک در معده انسان گرسنه است که براحتی هضم می شود و فایده غذایی خود را می بخشد اما سخن بسیار مانند غذای بسیار است که نه تنها فایده ای ندارد بلکه انسان را مبتلا به اسهال و یا ناچار به استفراغ می کند.
یکی از دوستان برایم نقل می کرد و می گفت: در سفری از کربلا به بغداد با مردی همسفر شدم. فاصله میان این دو شهر سه ساعت راه بود و این مرد در تمام این مدت پیوسته حرف می زد. پرسیدم: آیا صحبتهایش مفید هم بود؟ گفت: مگر می شود سه ساعت کسی حرف بزند و صحبتهایش مفید باشد؟
وی افزود: اتفاقاً در برگشت هم این مرد با من همراه بود. اما این بار تصمیم گرفتم برای کاستن از حرفهای خسته کننده او چاره ای بیندیشم. برای این منظور یک نوع شیرینی خریدم که فکها را خسته می کند. به محض این که می خواست صحبت کند تکه ای از آن شیرینی را تعارفش می کردم و اینچنین توانستم خودم را از شرّ پرگویی او راحت کنم.
بدیهی است که نباید آدمی آنقدر پرحرف و زیاده گو باشد که دوستانش را مجبور به خریدن شیرینی کند! مردم دوست ندارند به صحبتهای زیاد گوش فرا دهند. آدمهای پرگو همیشه وجود دارند. اما وقتی انسان « خموش» زبان به سخن می گشاید همه به او گوش می دهند تا تمام حرفهایش را بشنوند.

پی نوشت ها :

1-کنزالعمال/خطبه 77
2-اعراف/ 204
3-زمر/18
4-فرقان/72
5-بحارالانوار/ج77/ص 238
6-بحارالانوار/ج78/ص 278
7-بحارالانوار/ج1/ص 136
8-توبه/ 61؛ فصلت/24

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.