نویسنده: دکتر مجتبی زارعی*



 

شورای عالی امنیت ملّی و فشردگی تاریخ معاصر ایران

پرونده اتمی، فشرده تاریخ معاصر ایران و تبلور قوه خودآگاهی ایرانی در کشاکش دهر است، در این صورت شورای عالی امنیت ملی در دو دهه اخیر فرماندهی قرارگاه اعتلا و ارتجاع هویت ملّی را نمایندگی کرده است.
اگر رسانه ملّی همت می‌کرد و فهم دقیقی نسبت به این پرونده تاریخی داشت، می‌شد اندیشه سیاسی و اصول مقاومت مذهبی ـ ملّی را برای دیروزی‌ها، امروزییان و فردائیان تدوین کرد و در این دانشگاه عمومی به مثابه کارگاهی آموزشی به مخاطبان داخلی و خارجی تدریس کرد.
پرونده‌ای که با هویت ملّی، میزان دانش سیاسی، حقوق شهروندی، فن دیپلماسی و اقتصاد ملّی ما عمیقاً گره خورده است، امّا بی‌هنری و ناکارآمدی تلویزیون این بود که از قاب تصویرش فقط خنده‌های تمسخرآمیز و ضد ملّی جک استراو همتای وقتش و صرفاً غرور ایرانی سعید مقابل اشتون را مخابره کرد، غافل از اینکه این رشته سری دراز دارد و از حیث تشخّص ملّی به جاهای دور و نزدیک قابل ارجاع است و با اعماق تاریخ و اکنون ما، در حوزة فرهنگ و سیاست و اجتماع و اقتصاد رابطه‌ای وثیق دارد.

فلسفه تاریخ و شجره‌شناسی اجداد سعید

کفایت و عدم کفایت شاه سلطان حسین، موضوعی دیروزی نیست، بلکه مسئله امروز و فردای ما نیز هست، او که نه باهوش بود و نه قادر به درک هویت ملّی نوپدید ایران عصر صفوی بود، نتوانست از توهمات پطر کبیر و دیپلمات ارمنی او بنام اوری فهم درستی داشته باشد، یک جانبه به تجّار روس امتیاز داد امّا به زودی و در حدود سال 1134 قمری جغرافیای ایران و مناطق قفقازیّه آماج حمله روس‌ها قرار گرفت و سواحل دریای مازندران از دربند تا استرآباد به اشغال آنها درآمد، اشغالی که زمینه‌ساز معاهده ننگین سال 1135 شد که رسماً دربند و باکو و سواحل جنوبی دریای مازندران تا منتهی‌الیه استرآباد را به روسیه واگذار کرد و اینچنین شد که شاه سلطان حسین، مجد و عظمت دولت ملّی ـ شیعی را به تاراج داد، در مجد و عظمت آن دولت شیعی ـ ملّی همین بس که «دون گارسیا» نمایندة شاه فیلیپ برای دیدار با شاه عباس فاصله دو ساله 1026ق 1028 ق را در اصفهان به انتظار نشست تا اذن حضور یافت امّا عمران و آبادی ایران صفوی در زمانی رخت بر بست که ارکان هویت ملّی و مقاومت مذهبی- ملّی با منش و شخصیت سازشکارانه و مرعوبانة شاه سلطان حسین از هم پاشید و فهم نادرست از مؤلفه‌های امنیت ملّی، پایتخت تشیّع را در سال 1135 به اشغال محمود افغان در آورد.
ضعف نفس و شهرت‌طلبی و شهوت‌رانی، عیاشی و دوری از عزم و جزم در شاه سلطان حسین تاروپود و سرشت او را چنان بی‌خاصیت کرده بود که با وجود فراوانی جمعیت اصفهان و رونق و امکانات دفاعی رودخانه زاینده رود، دشمن، این شهر را به اشغال خود درآورد، از این رو شاه سلطان حسین یک شخص و یک شیئ در گذشته نیست، چه اینکه تاریخ پشت سر ما قرار ندارد، بلکه تاریخ پیش پای ما و تعیین‌کننده راه و رسم فرداست.
شاه سلطان حسین و مذاکره‌کنندگانش در همواره تاریخ حضور دارند چه اینکه ملاک انحطاط و اعتلای تاریخ و تمدن به مثابه موجودی زنده در تحولات تاریخ و فلسفه تاریخ زنده است.
فتحعلی شاه که آمد، مقابل تزار روسیه کم آورد، قفقاز مورد هجوم واقع شد و سیسیانف فرمانده بلامنازع نبرد با ایران شد، غرور سیسیانف مثل جباریت صدام بود، مثل او حرف می‌زد و مثل او اولتیماتوم می‌داد که می‌خواهد تهران را اشغال کند.
فرانسه و انگلیس در این بین امّا در دوران جنگ‌های ایران و روس، مکرراً در معاهدات دیپلماتیک و در پناه سیاستمداران بزدل ما و در نقاب دوستی و دشمنی با روس‌ها شخصیت و هویت ایران و ایرانی را به بازی می‌گرفتند، طرف خارجی 1+5 آن روزهای روس‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها را اجداد سولانا، یوشکافیشرو جک استرا؛ یعنی ژنرال گاردان، سرهارفورد جونز و … نمایندگی می‌کردند.
اگر جک استرا در سعدآباد قول پلمب شدن پژوهشگاه‌های هسته‌ای را از طرف ایرانی می‌گرفت اجداد جک استرا نیز هر وقت سیسیانف روسی در حملة نظامی زمینی موفق می‌شد و بلاد اسلامی را زیر چکمه‌های خود لکه‌دار می‌کرد و نجس می‌کرد اینها امّا از پشت خنجر می‌زدند ضمن اینکه روس و انگلیس که می‌خواستند روح درندگی ناپلئون بناپارت را مهار کنند، با یکدیگر همداستان می‌شدند و برای امنیت خود جغرافیای ایران را به تاراج می‌کشاندند، یعنی همان کاری که با پا در میانی این دو قدرت زیر تابلوی ننگین عهدنامه گلستان در تاریخ ثبت کردند و قراباغ، گنجه، خانات شکی، شیروان، قبه و دربند و باکو را رسماً به روسیه منضم کردند.

مذاکره کنندگان، دیپلمات‌ها و تبار تاریخی

امّا اجداد و پیشینیان فرهنگی جلیلی همان وقت راه را در مقاومت می‌دیدند، مرحوم کاشف الغطاء و آیت‌الله سید علی مجاهد را می‌گوییم که جدّ فرهنگی مقاومت ما و سعید مقابل روس و انگلیس و فرانسه بودند و فریاد برآوردند که «کجاست غیرت اسلام؟! کجاست حمیت شریعت سیدانام؟! ،کجاست حرمت حرم و نساء که پرده‌نشینان عقب و ناموس‌اند»، «کجا به غیرت شما می‌گُنجد که به تسلط کفار روس بر ارض، مال، دین و دولت شما، رایت کفر افراشته و شهادتین از میان مسلمانان بر داشته شود؟!» امّا همین که خط مقاومت به بسیج عمومی مردم منتهی شد به گونه‌ای که نزدیک به خیمه‌گاه و تیرک خیمه دشمن رسیدند، انگلیس از پشت خنجر زد و دیپلمات خائن ما؛ الّهیار آصف‌الدوله زمین پیمان ننگین گلستان را بر ایرانیان موجب شد که ضمن اعطای پنج میلیون غرامت در سال 1243 ق (1828 م) به روس و پذیرش حق انحصاری کشتی رانی در خزر به روسیه، اراضی ایروان نخجوان و قسمتی از دشت مغان را هم تسلیم اشغالگر کرد، ننگین‌تر اینکه حق قضاوت کنسولی و قوانین زشت کاپیتولاسیون را هم بر هویت ایرانی تحمیل کردند و این تفاوت خط مقاومتی است که‌از یک سو مرحوم کاشف الغطاء، آیت‌الله مجاهد و عباس میرزا و از سوی دیگر فتحعلی شاه و الّهیار آصف الدوله در تاریخ نمایندگی کردند که هنوز در نهاد و سرشت تاریخ تحولات سیاسی ایران حکمفرماست.
خط مقاومتی که آیت‌الله میرزا مسیح مجتهد و مردمان را علیه گستاخی و تعدیّات گریبایدوف؛ سفیر روس بر می‌آشوباند و کارش از سوی ملّت یکسره می‌شود، کما اینکه خط‌سازش و مقاومت در زمانه محمد شاه نیز تداوم یافت آنگاه که قائم مقام به عنوان نماد مقاومت ترور می‌شود و کار به دست میرزا آغاسی و افرادی مثل ابوالحسن خان ایلچی افتاد امّا در این بین باز‌ هم بجز ایلچی بیک‌ها، اجداد فرهنگی مذاکره کننده اکنون ما هم حضور داشتند که درخشیدند و ایرانی را سربلند کردند، آن هنگام که میرزا تقی‌خان امیر نظام (امیرکبیر) در کشاکش دعاوی ایران و عثمانی در معاهده ارزنه الرومدرخشید و با وجود حضور نمایندگان روس و انگلیس غایله‌ای برای ارعاب دیپلمات‌های ایرانی طرح ریزی شد؛ عده‌ای به این مذاکره کننده ارشد ایرانی پیشنهاد کردند برای در امان ماندن خویش و هیئت همراه، لباس عثمانی بپوشد و بگریزد، میرزا تقی خان امّا گفت: هرگز نام ایران را به ننگ آلوده نمی‌کنم و با جامه عثمانی به بهشت جاودانی نمی‌روم، (همان بیانی که شیخ مشروعه خواه، فضل‌الله نوری در پاسخ به نماینده روس‌ها که برای در امان ماندن شیخ، برافراشته شدن پرچم روسیه بر سر در منزل خود به وی پیشنهاد کرده بودند امّا شیخ گفت روانیست محاسنی که 70 سال زیر بیرق اسلام سپید شد اکنون زیر بیرق کفر برود) وبا این پایمردی‌ها بود که عثمانی در توهمّات تصاحب خرمشهر ماند و طَرفی نبست.
خط سازش و تاراج ایران پس از مرگ محمد شاه هم در پناه ناصرالدین شاه هم تداوم یافت زیرا خط مقاومت با ترور میرزا تقی‌خان، به سازش گرایید و کار را بدست میرزا آقاخان نوری داد، افغانستان از ایران بزرگ جدا شد . پس از میرزا آقاخان، میرزا حسین خان سپهسالار هم مرعوب روس و انگلیس بود در زمانه او و به پیشکاری او شاه و اطرافیان مکرراً به اروپا رفتند و امتیاز دادند. لرد کرزن یعنی یوشکا فیشر، خاویر سولانا و جک استرای زمانه، از آن روزها و از آن همه دریوزگی دیپلمات‌ها و شاه ایرانی شگفت زده می‌شود چه اینکه دیپلمات‌های ما و شاه ایرانی عن قریب بود که با قرارداد رویتر در سال 1289 ق، ایران را یکجا در بازار فرنگی به فروش برسانند امّا خط مقاومت زمانه بخصوص خروش آیت‌الله ملا علی کنی و متدینین نگذاشت قرارداد ننگین رویتر اجرایی شود، البته تأسف‌بار اینکه لغو این معاهده ایران بر باده، سبب شد تا انگلیس ها در ازای آن و بههعنوان غرامت!! امتیاز انحصاری تأسیس بانک شاهنشاهی را بگیرند و شرف ملّی را هتک کنند.
من معتقدم مذاکره‌کنندگان ارشد هسته‌ای ایران تباری تاریخی دارند، درست است که آنها نسب خونی با یکدیگر ندارند، امّا نسبت و سبب گفتمانی آنها یکی است.
سال 1288 ق (1871 م) انگلیسی‌ها با تطمیع میرزا آقا خان نوری در مخابرات ایران و تلگراف خانه‌ها نفوذ کردند و حاکم افغانستان را نیز برای تجزیه سیستان، وسوسه کردند، کاری که آخرالامر به تجزیه این سرزمین منتهی شد، از سویی دیگر در پناه معاهده و پیمان آخال، روس‌ها به بخشی از مرزهای شمال شرقی دست یافتند.
امین‌السلطان (اتابک) و ملکم خان از نمادهای نفوذ خارجی و تعمیق روح سازش در شاه ایرانی از این دوره بودند، دوره‌ای که خط مقاومت به دلیل نفوذ بیگانگان در حوزه‌های اقتصادی و امنیتی و اجتماعی به ناگزیر ناصرالدین شاه را از میان برداشت، چه اینکه عصر ناصری عصر امتیازات ایران بر باد ده بود، عصری که آثار اقتصادی و اجتماعی آن پس از مرگ او نیز بر جای ماند. مگر می‌شد آثار امتیاز 60 ساله شاه و دیپلمات‌های کار چاق کن او در حوزة سیاسی و اقتصادی در امتیاز نامه «ویلیام ناکس دارسی» به سال 1319 ق را نادیده انگاشت، قراردادهایی که مظفرالدین شاه را نیز به سقوط کشانید.
آن قدر بی‌خبری سیاستمداران اوج گرفته بود که با ظهور رخوت شاه سلطان حسینی در دستگاه مظفری، روس‌ها و انگلیسی‌ها در قرارداد 1907 ایران را به مناطق سه‌گانه نفوذ شمال روسی، جنوب انگلیسی و مرکزیت بی‌طرف! تقسیم کردند.
جریان مقاومت امّا آنجا قوی وارد میدان شد که مرحوم میرزای بزرگ شیرازی وارد صحنه شد و سه‌گانه دربار ناصری، اقتدار انگلیسی و شرکت سرمایه دار انگلیسی ماژورتالبوت را منکوب کرد، خط خدمت به اسلام و ایرانی که هنوز تداوم دارد، این خط و این قطعه تاریخی هم جزو اجداد طاهرین مذاکره کننده ارشد اکنون ایران است.

خط سعید و ظرفیت‌های اندیشه تحریم در فقه سیاسی

خطّی که شهید زنده ما سعید تعقیب می‌کند، اندیشه تحریم غرب است، نه اندیشه‌ای که در تحریم و محاصره غرب باشد، خطی است که منفعل نیست، انقلابی است، خطّی است که خلاقیت و ابتکار دارد و دشمن را به دنبال خود می‌کشاند، نه اینکه اسیر دست دشمن باشد.
«بسم الله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون باَیّ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی است» این فتوایِ حکمی، اگر چه یک سطر بیش نبود و نیست امّا غرب را در نزدیک به 150 سال پیش زمین‌گیر کرد، کاری که هرگز از دست دیپلمات‌های درباری و بروکرات‌های سیاست خارجی بر نمی‌آمد و نمی‌آید، زیرا مرحوم میرزا و حضرات آیات سید علی اکبر فال‌ اسیری، میرزا حسن آشتیانی، میرزا جواد آقا مجتهدی تبریزی و محمد تقی اصفهانی و …. بر اساس نصوص قرآنی مقاومت و استقامت تا آخر ایستادند.
اندیشه تحریم معیار زنده مقاومت فعال و پویای ایرانی است که در سرشت خود پیشرفت ایرانی را به دنبال داشته است.
مذاکره‌کننده هسته‌ای ما آنگاه که وادادگی پیشه کرد، تولیدات گسترده ملّی مرتبط با دانش هسته‌ای و بسط انرژی‌های نوین ایرانی را در حوزه پزشکی، نانو، کشاورزی و صنعت به قهقرا کشانید در حالی که خط مقاومت، پایداری‌اش و حتی اندیشه تحریمی‌اش حمایت از تولید ملّی است، زیرا فقه سیاسی و حکمت سیاسی در پناه ولایت فقهای حکیم همواره جانب اعتلای ملّی و سر رشته‌دار کارآمدی امور عمومی ملّت بوده است، نگاهی به بیانیه مذهبی ـ ملّی و اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی حضرات آیا تشیخ محمد تقی نجفی، حاج آقا نورالله نجفی، حسین بن جعفر الفشارکی، شیخ مرتضی ریزی، میرزا محمد تقی مدرس، حاج سید محمد باقر بروجردی، حاجی میرزا مهدی جویباره‌ای، جناب رکن الملک، سید ابوالقاسم دهکردی و ... در همان سال‌های پس از اندیشه تحریمی میرزای شیرازی قطعات درخشانی از اندیشه مقاومت اسلامی در تاریخ تحولات ایران است به بیانیه تاریخی زیر توجه کنید و فصول مشترک خط مقاومت اکنون و فقهای انقلابی دیروز را به رأی‌العین ببنیم: «این خدام شریعت مطهره … متعهد و ملتزم شرعی شده‌ایم که … فعلاً از پنج شرط زیر تا جایی که ممکن است تخلف نکنیم:
اولاً: قبالجات واحکام شرعیه ازشنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود، اگر بر کاغذهای دیگر نویسند، مهرننموده واعتراف نمی‌نویسیم، قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند وتاریخ آن بعد از این قرارداد باشد، امضا نمی‌کنیم، حرام نیست کاغذ غیر ایرانی وکسی را مانع نمی‌شویم، ماها به این روش متعهدیم.
ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه‌های دیگر ایرانی باشد، متعهد شده‌ایم برآن میّت، ماها نماز نخوانیم، دیگری را برای اقامه نماز بر آن میّت بخواهند ما ها را معاف دارند.
ثالثا: ملبوس مردانه جدید،که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می‌شود، قرار دادیم تا حد امکان، هر چه به دلیدر ایرانی افت می‌شود، لباس خودمان را از آن منسوخ کنیم و منسوخ غیرایرانی را نپوشیم واحتیاط نمی‌کنیم و حرام نمی‌دانیم لباس‌های غیرایرانی را، اما ماها ملتزم شده‌ایم حتی‌المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از نسج ایرانی بنماییم. تابعان ماها نیزکذلک ومتخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد، آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوخته، ممنوع نیست استعمال آن.
رابعا: میهمانی‌ها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد یک پلو و یک خورش و یک افشره، اگر زاید بر این کسی تکلّف دهد، ماها را به محضر خود وعده نگیردف خودمان نیز به همین روش مهمانی می‌کنیم، هرچه کمتر و مختصرتر از این تکلف کردند، سبب مزید امتنان ماها خواهد بود.
خامسا: وافوری اهل ‌وافور را احترام نمی‌کنیم و به منزل او نمی‌رویم زیراکه آیات باهره: «إِنَّا لْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ»، «وَلاتُسْرِفُو ا اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» «وَلاتُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَه» و حدیث «لاضررولاضرار» ضرر مالی وجانی و عمری ونسلی و دینی و عرضی و شغلی آن محسوس و مسری است وخانواده‌ها و ممالک را به باد داده، بعد از این هر که را فهمیدیم وافوری، به نظر توهین وخفت می‌نگریم.»
چنانچه ملاحظه می‌شود، خط مقاومت در برابر دشمن خارجی، نه مقاومتی فانتزی و کور که خط شکوفایی قدرت و اقتصاد ملّی است، این خط از چنان ظرفیتی برخوردار است که فرهنگ، اقتصاد، صنایع داخلی و خودکفایی را توأمان در خود دارد.

تسلّط در فن مذاکره و مؤلفه‌های مؤمنانه دیپلماتیک در آراء سعید

خط مقاومت و سازش در مشروطه نیز ملاکی برای خدمت و خیانت به وطن بود، روس‌ها و انگلیس‌ها مجدداً در مشروطه مشروعه نفوذ کردند خط نفوذ سفارتخانه‌ها در امور عمومی و سیاسی ایرانیان خطّی است که بیش از یک قرن قدمت دارد.
سفارتخانه‌هایی که عملاً به مراکز جاسوسی و فرماندهی براندازی دولت های ملّی و اسلامی در ایران تبدیل شده است، نقش جاسوسخانه آمریکا در ایران در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و عملکرد سفارتخانه انگلیسی‌ها در فتنه متأخر تهران در صدر این اقدامات براندازانه است.
امام خمینی رضوان الله علیه چهره‌ای است که با تجربه‌های ایران عصر صفوی و آموزه‌های میرزای بزرگ شیرازی و حوادث مشروطه و بررسی عینی زندگی شیخ فضل‌الله نوری و مدرس و کاشانی و نواب صفوی و نیز در کشاکش ظهور و سقوط پهلویسم، مقاومت و پایداری را در هندسه یک مکتب معماری کرد، او از همان دهه 23 به نوسازی هویت ملّی پرداخت، شخصیتی که مذاکره کننده اکنون ما در شورای عالی امنیت ملّی فنون دیپلماتیک و مذاکره‌اش را به او ارجاع می‌دهد، از این رو مرعوب نمی‌شود، خود را نمی‌بازد و هویت ملّی ایرانیان را در مواجهه و مذاکره پاس می‌دارد، اقدامات جلیلی بازاندیشی آراء و آرمان امامی است که در اوج بی‌کسی، غربت، جباریت پهلوی و مرعوبیت برخی روشنفکران ستایشگر غرب فریاد برآورد که: «اروپا به کجا رسیده که از او ستایش می‌کنید؟! اروپایی که میلیون‌ها همجنس خود را در زیر تانکها و آتش توپخانه‌ها به دیار نیستی فرستاده و می‌فرستد باز او را از نوع بشر می‌دانید و برای او حسرت می‌برید؟! آنچه در اروپا است سرتاسر بیدادگری‌ها و آدم دریهاست که اسلام از آن بیزار است، آنچه در اروپا است، دیکتاتوری و خودسری‌هاست که قانون عدالت از آن بیزار است»
ولایت فقیه حکیم که آمد هویت ملّی ایرانی تبلور یافت، ولایت فقیه در طول قریب به چهار دهه اخیر همواره بر حفظ اصول و فنون مذاکره با بیگانگان در تأمین حقوق ملّی تأکید کرد.
هرگاه دیپلمات‌های ارشد ما در مذاکره از شرف و عزت ملّی دور شدند و به عقل جزوی اندیش خود تکیه کردند در آن پرونده‌ها شکست خوردند، در پرونده مک فارلین نزدیک بود که شرف ملّی را به باد دهند که ولی فقیه حکیم ایستاد. نزدیک بود که پشت سر صدام یزید و در جبهه او با آمریکا وارد جنگ بشوند که از این جهاد ساده‌لوحانه و متحجرانه منع شدند، و اگر نبود ولی فقیه حکیم، غرور و تکبر اروپاییان در پرونده میکونوس ایران و ایرانی تحقیر می‌شد اما تنبیه سفرای اروپایی بخصوص سفیر آلمان از سوی امام خامنه ای کرامت ایرانی را بر اردوگاه دشمن مستولی کرد، عنقریب بود که برای تحصیل چند کالا و وعده های پوچ دشمن، مقاومت اسلامی و گروه‌های مقاومت را به مذبح یوشکا فیشر و جک استرا ببرند که فقیه حکیم به خروش آمد و مذاکره کنندگان وطن خواه و شریعت محور خود را به میدان گفت و گو با خصم فرستاد چه اینکه دیپلمات‌های ارشد هسته ای به مدیریت مسوول بروکرات وقت و همکاران ضعیف النفسو متواری اش در پناه حمایت پدر معنوی خود و تشبث به اصول مذاکرات تکنوکراتیک و فاقد روح انقلابی خیلی زود و تنها به دلیل ترس از ارعابات غربیان در ارجاع ایران به شورای امنیت، منفعل و تسلیم شدند انفعال آنها امّا موجب نشد تا دشمن از ادعاهای خویش دست بردارد بلکه چون او دریافته بود که برای مذاکره کنندگان غیرانقلابی ایران، شورای امنیت یعنی منتهی الیه این جهانی، لذا پا را از توافق فوریه 2044 بروکسل (آبان 83 ) فراتر نهاده و علاوه بر تعلیق غنی‌سازی مورد توافق طرف ایرانی، کار را به توقف ساخت قطعات سانتریفیوژها و نیز کل چرخه سوخت و حتی مراحل فراوری معادن و بستن پژوهشگاه ها و زمینگیر کردن دانشجویان و دانشمندان ایرانی هم تسّری دادند.

سعید و بطلان توّهم پایان یافتگی تاریخ در شورای امنیت

امّا جلیلی و همکاران اصولگرای او با استمداد از دلالت‌های ولایت فقیه حکیم و با نصب‌العین کردن تجربه‌های تاریخ تعامل ایرانی با غرب سیاسی، میز مذاکره و شورای امنیت را منتهی الیه دنیا فرض نکردند بلکه بر آن شدند که دانش ایرانی، دستآوردها و توانایی های ملّت از حیث حقوقی قابل مذاکره نیست، جلیلی به جک استرا و اشتون و قدرت بزرگ جهانی؛ که اینک امریکا هم به خاطر ترس از دور خوردن دیپلمات های اروپایی از سوی تیم ایرانی، ترجیح داد شخصاً در مذاکرات حضور داشته باشد، تفهیم کرد که غرب با آن سوابق زشت در مقام بازجو و فاعل گفت و گوی انتقادی و ایرانی با این سوابق تمدنی در موضع متهم و مستمع مذاکرات منتقدانه نیست.
سعید جای بازجو و متهم را عوض کرد و بر مبنای بصیرت تاریخی، گفت‌وگوی با غرب را به ریل سرمایه اجتماعی تعامل علمای شیعی با فرنگیان بازگرداند، پایی که از او در شلمچه جا ماند نیز خود علامت قرار گرفتن وی در گفتمان مقاومت بوده و هست.
او نیک می‌داند آنگاه که پشت میز مذاکره قرار می‌گیرد در نبردی متافیزیکی نماینده اسلام با کفر است، همین امر خود نشان از کارآمدی و قرار گرفتن این شخصیت در پیچ تاریخ است، اینکه او به عنوان رئیس مذاکره‌کنندگان ایرانی، میز مذاکره را ترک کند و نمایندگان سیاسی قدرت‌های بزرگ و ظالم را برای اقامه نماز در انتظار بگذارد این خود علامتی دیگر است که شورای امنیت پایان جهان نیست و قدرت بزرگ ذات ازلی حق تعالی است و هم اوست که به سعید حکم می کند که حقوق ملّی مستتر در چرخه عظیم دانش هسته‌ای را به پای قلدری تروریسم دولتی و جنایتکاران هسته‌ای در هیروشیما و ناکازاکی قربانی نکند.

فروپاشی ساختار داروینیستی مذاکرات و آزادسازی قدرت ملی در آراء سعید

مدیریت خط مقاومت در پرونده اتمی ایران و غرب که فشرده تاریخ معاصر ایران است، عصاره خط مقاومت در دفاع مقدس نیز هست. کما اینکه جهان آرا با همین مشی 35 روز دروازه‌های خرمشهر را به روی اشغالگران بست و به نماد هویت ایرانی تبدیل شد. نمادی که نهضت آزادی و اهالی ناسیونالیسم رمانتیک و جریان لیبرالی در اداره جنگ و ادعاهای موهوم وطن خواهی آنها را افشاء کرد، نهضتی‌ها در جزوات تشکیلاتی خود مقابل جریان حزب‌اللهی و توده مردم می گفتند در مقابل پلنگ باید آهویی گریز پا بود و پا به فرار گذاشت و بر مبنای ساختار داروینسم اجتماعی به تجویز نسخه تسلیم مبادرت می‌کردند، همان تئوری‌ای که دولت توسعه‌گرای هاشمی و دیپلمات‌های او و کارگزارنش را به راهبرد مذاکره مستقیم با آمریکا تحریض می‌کرد و ضعف نفس خویش را به حساب ملّت می‌گذاشتند، راهبردی که دیپلمات ها و کارگزاران ارشد دولت اصلاحات دموکراتیک خاتمی را به باج دادن به دشمن کشانید و با اینکه مکرر در توهّم داروینیستی خود زبان مجامله و گفتگوی باصطلاح تمدنی را به ظالمان دنیا مخابره می کردند امّا کماکان با چوب و چماق «داماتو» و قرار گرفتن در محور شرارت دبلیوبوش مواجه شدند یعنی همین شعارهای تبلیغاتی برخی نامزدهای شبه اصولگرا و اصلاح‌طلب که برای عادی‌سازی روابط با قدرت‌های ظالم و ادعای موهوم نسبت ساماندهی اقتصاد و تورم با تسلیم مقابل آنها داد سخن سر می‌دهند، غافل از اینکه، این از اصول فلسفه تاریخ است که هر که با دست امام (ع) و مقاومت عزت مندانه بیعت نکرد باید با پای معاویه و یزید بیعت کند، تیم فقاهتی مذاکره کننده با نمایندگان قدرت‌های ظالم که امّا سعید مدیریت آن را بر عهده دارد به اصلاح ساختاری مذاکره مبادرت نمود. هم انرژی هسته ای را آزاد و ملّی کرد تا در خدمت صنعت و کشاورزی و پزشکی قرار گیرد و هم هویت ملّی ـ ایرانی و مذاکره‌کنندگان را از عقده‌های لسانی آزاد کرد. آزادسازی‌ای که سعید می‌گوید، نهضتی است که مبدع آن ولایت فقیه حکیم است فقهای حکیمی که ظرفیت های ملّی را در چشم انداز انقلاب اسلامی آزاد می‌کنند.
به همین خاطر سعید و تیمش، تیمی پرسشگرند نه صرفاً پاسخگو! تیمی خلاق‌اند نه منفعل ! درست به همین خاطر است که ما می‌گوییم این تفکر با این درجه از ظرفیت قادر است به اداره کارآمد کشور مبادرت کند، ایران را برای همه ایرانیان عزیز و عزتمند کند و به سوی حیات طیبه سوق دهد.
با ایستادگی او بود که نیروگاه‌ها و پژوهشگاه‌های هسته‌ای فک پلمب شد، زمینه‌ساز ظهور دانشمندان جوانی شد که به جای فکّه این بار در مقابل خانه و در برابر همسران و فرزندان خود جان دادند تا ملّت جان گیردو تعالی یابد.

حجت شرعی انتخاب ما و مشروطیت در پذیرش سعید

در این صورت ما را با محافظه‌کاران و تکنو کرات‌های مسلمان و شبه اصولگرایان کاری نیست، ما از تاریخ نه یک بار و نه دوبار بلکه صدها بار درس آموختیم که ایستادگی کنیم، بنابراین حمایت ما از سعید از روی هوس و کینه به این و آن و یا سودای غنائم و منصب نیست، سلبی نیست، ایجابی و حاوی حجتی شرعی است، حمایت از شخص نیست، حمایت از شخصیت و هویت ایرانی است، از این رو حمایت از او کاملا مشروط به آن است که این شالوده و سرشت پس از پیروزی و در کشاکش اداره کشور نیز از سرشت او دور نگردد، بنابراین اتخاذ مشی محافظه کارانه برای دوری از آثار برد و باخت و غوغای انتخاباتی جمهوری یازدهم، بی‌مقدار‌ترین دانش واژه‌هایی است که می شود در برابر خط تاریخی گفتمان عدالت ـ پیشرفت و رهیافت مقاومت فعال بر زبان جاری ساخت، این پیام آخر فقیه حکیم امام خمینی (ره) در بیانیه استقامت و در آستانه رحلت او بود، یعنی همین پیامی که این روزها فقیه حیّ حکیم ما مکرراً بدان ارجاع می‌کنند.
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا.

* عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس
منبع: سرمقاله آخرین شماره نشریه اصولگرا

 


/ م