میکل آنژ
از شش سالگی به مدرسه رفت اما چون مادرش درگذشت در خانه همسر سنگتراشی می زیست از این زمان به سنگ و سنگتراشی دلبستگی یافت و این شور و شوق را تا آخرین روزهای زندگی در دل داشت.
از شش سالگی به مدرسه رفت اما چون مادرش درگذشت در خانه همسر سنگتراشی می زیست از این زمان به سنگ و سنگتراشی دلبستگی یافت و این شور و شوق را تا آخرین روزهای زندگی در دل داشت.
در پیکرتراشی آثار فناناپذیری چون داوود به بلندی 5 متر، موسی و در نقاشی فرسکو آثار جاودانی به جا گذاشت، بر دیوارها و سقف نمازخانه سیستین بیش از 600 متر مربع را به تصویر کشید که در آن بیش از 200 صورت و چهره نمایان است. آورده اند که گنبد کلیسای سنت پیتر بزرگترین کلیسای کاتولیک جهان را ساخت. در دفاع از میهن خویش سرسختانه کوشید با اینکه در حدود 45 سالگی با حدود 20 بیماری دست به گریبان بود تا 89 سالگی زیست و همچنان به آفریدن آثار درخشانی می پرداخت.
میکل آنژ (MICHEL ANGELO (1564-1475
یکی از پر آوازه ترین هنرمندان روزگاران رهبری از رهبران بزرگ رنسانس ایتالیا بود که به زودی در همه رشته های هنری روزگار خویش چون مجسمه سازی، نقاشی، معماری و شعر به پایه استادی رسید و آوازه ای همپای هنرمندان کلاسیک یافت و نامش در کنار نام نامورانی چون میرون MIRONE و فیدیاس پیکرتراشان جهان باستان نشست.میکل آنژ توجه و علاقه فراوانی در پدید آوردن مجسمه های مرمرین داشت، اما قوه و نیروی آفرینش وی را یک نقاش بزرگ، معمار بزرگ و یک شاعر توانا و در نتیجه یکی از نامورترین مردان روزگار خویش نمود.
شیوه کار خاص وی درنقاشی و مجسمه سازی بدن آدمی، از پرآوازه ترین هنرمندان روزگاران است. در آثارش بزرگی و عظمت و قدرت و جنبش و شور زندگی بسیار نمایان است. همه آثار هنری وی در مجسمه سازی و نقاشی را از برترین و مهمترین آثار هنری جهان پنداشته اند. (1)»
اشتیاق و اطمینان سازنده هنرمندش را به استعداد و نیروی شکست ناپذیر انسان می رساند. میکل آنژ در این مجسمه، نه تنها داود، که گوئی چهره همه مدافعان آزادی و دارندگان فضیلت و ایمان را نشان داده است. (4)»
ساختن پیکره داوود چهار سال طول کشید و روزی که آن را در جایگاهش مقابل کاخ جمهور فلورانس، نصب می کردند به صورت یک جشن ملی درآمده بود. انتقال این مجسمه از کلیسا، جائی که در آن ساخته شده بود، تا کاخ جمهور چهار روز به طول انجامید. (4)»
«مجسمه داوود وقتی پایان یافت حدود سی خروار وزن داشت و حرکت دادن آن از کارگاه به این ترتیب صورت گرفت که چهل مرد زورمند با منجنیق ها و ادوات مخصوص که بر روی تیرهای روغن خورده حرکت می کرد آن را در خیابانهای شهر گرداندند و این کار مدت چهار شبانه روز وقت گرفت. (5)»
اقامت میکل آنژ در فلورانس به مدت پنج سال از 1501 تا 15605 از پرفایده ترین و ثمربخش ترین دوران زندگی هنری وی بود. علاوه بر مجسمه داوود پنج نقش برجسته کوچک برای کلیسای جامع سینا و سه نقش مریم مقدس و مجسمه ای از حضرت متی و غیره پدید آورد. (4)»
تنها پرده ای که از او تا به امروز به جا مانده. خانواده مقدس است علاوه بر این طرحهائی برای نقاشی دیواری پیکار کارسینا (شهری بود که در آن پیکاری میان فلورانسی ها و مردم پیزا در قرن چهاردهم درگرفت که به پیروزی فلورانسی ها انجامید). قرار بود طرح های میکل آنژ به نیمی از دیوار تالار مرکزی شهر منتقل گردد و نیمه دیگر دیوار به لئوناردو داوینچی برای پیکار آنگلیاری شهری که جنگ پیروزمندانه فلورانسی ها با میلانی ها در آن پیش آمده بود. سفارش داده شده بود. اما این دو هنرمند موفق به انجام آن نشدند و طرح های آن دو از میان رفت جز نمونه هائی که نقاشان آن زمان از این طرح ها برای خود کشیده بودند به دست ما رسیده. بقیه در 1512 از میان رفت. (4)»
اما در کار مجسمه سازی از دوناتلو DONATELLO بیشترین نفوذ و تاثیر را پذیرفت، پیش از آنکه دوره شاگردیش در نقاشی تکمیل شده باشد بعنوان مجسمه ساز، دوره مجسمه سازی را زیر نظر دوناتلو گذرانید.»
در هر حال این دو مینکوگیراندایو GHIRAND JO بود که نخستین بار قلم موی نقاشی را در میان انگشتان او جا داد و به کار بردنش را به وی آموخت و میکل آنژلو در زمان پیری و استادی خود هم از این نخستین آموزگار رسمی خود به نیکی و احترام یاد کرد. زیرا او نه تنها نقاشی را به او آموخت و بلکه لورنزو دومدیچی فرمانروای فلورانس - که باغی را برای تربیت پیکرتراشان و زنده کردن این هنر فراموش شده اختصاص داده بود- او را به شاگردی فرستاد در این محیط تازه بود که میکل آنژلوی چهارده ساله از شاگردی برتولدی، بزرگترین پیکرتراش آن زمان فلورانس، که آخرین سال زندگیش را می گذرانید بهره ها برد. (4)»
در اینجا بود که میکل آنژلو نخستین بار با سنگ و سنگ مرمر، نه برای از کوه تراشیدن و برای کار دیگران آماده کردن، بعنوان وسیله ای برای کار خود روبرو شد. (4)»
یکسال از شاگردیش در این باغ نگذشته بود که نظر شهزاده لورنز و مدیچی را که گه گاه به بازدید می آمد، به سوی خود جلب کرد. میکل آنژ روی نقشی از الهه کشتزار کار می کرد و شهزاده نظر داده بود که دندانهای دهان پیکره بیش از آن است که متناسب با اندام احتمالیش باشد و یکی دو روز دیگر در بازدید از باغ دید که میکل آنژ نه تنها از تعداد دندانهای پیکره نکاسته بود، بلک مجسمه ای متناسب با آن برایش تراشیده بود. این شاید یکی از دلایلی بود که شهزاده لورنزو مدیچی او را همچون عضوی از خانواده به کاخ خویش فراخواند. (4)»
میکل آنژلو در این کاخ نه تنها از نزدیک مجموعه ای از نفیس ترین آثار هنری یونان باستان را دید، بلکه با بزرگان ادب و فلسفه آن روزگار نیز آشنا می شود. 4»
در مدت دو سالی که در این باغ و کاخ به سر برد، دو نقش برجسته پدید آورد که تا کنون بر جا مانده است. این دو کار هنری از نخستین آثار دوران جوانی میکل آنژ به شمار می رود. 1- نقش برجسته حضرت مریم 2- جنگ قنطورس هاست که زندگی بخشیدن به یک افسانه یونانی می باشد. شاه قنطورس ها، لاپیت ها را که دو قوم مختلف بودند به جشن عروسی خود دعوت نمود. در نیمه های جنش قنطورس ها از فرط باده گساری می خواهند عروسی را بربایند که جنگی سخت میان این دو گروه درمی گیرد و قنطورس ها از میان می روند. (4)» این اثر را میکل آنژ در شانزده سالگی پدید آورد. در این اثر نفوذ سبک یونانی عهد باستان که نمونه هائی از آن در باغ لورنز و مدیسی قرار داشت دیده می شود.»
میکل آنژ جوان چنان هنری در زنده نشان دادن این افسانه به خرج داد که همه را دستخوش شگفتی نمود.
خشم و پیکار، که زمینه سیاری از کارهای بعدی وی است، اندامهای ورزیده و گوشتهای به هم پیچیده لاپیت ها و قنطورس ها با پیچ و تاب حیرت انگیزی به صورت یک توده خشمناک درهم آمیخته اند که پنداری با همه نیرو می کوشند از مرزهای تنگ و محدود مرمرین تراشیده بیرون آیند و به جنگ ویرانگر خود ادامه دهند. در این اثر شگرف پیچ و تاب اندام و حتی اندوهی بزرگ را که بر چهره عبوس این جنگاوران پدیدار گشته دیده می شود. (4)»
در 1494 که خانواده مدیسی قدرتش را از دست داد، میکل آنژ آهنگ سفر کرد و رو به فلورانس نهاد و در زادگاهش بود که یکسال در کار تشریح کرده های بیمارستانی در یک صومعه گذرانید با اینکه در آن روزگار تشریح مرده ممنوع و غیر قانونی بود، اما میکل آنژ که در جستجوی کشف اسرار تن آدمی بود، نیمه های شب با شمع و چاقو و قیچی به اتاق مرده ها می رفت و تا بامدادن به کار تشریح می پرداخت و آنگاه به خانه بازمی گشت و بر اثر این تشریح و پشتکار در امر شناسائی اندامهای آدمی بود که توانست چنان پیچ و تابی در اندام مجسمه ها در سنگ مرمر بدهد که گوئی این پیکره، با پیکره انسانی است زنده با جسم مومیائی شده که در دل سنگ قرار گرفته.»
از سال 1496 تا 1501 در شهر رم به سر برد در اینجا مسجمه ای مرمرین از باکوس خدای شراب، ساخت. علاوه بر این میکل آنژ به سراسر ایتالیا سفر کرد. در ونیز و گاهی در بولونی نیز به کارهای برجسته ای در مجسمه سازی و نقاشی پرداخت. در مدت پنجسالی که در رم بسر برد همانطور که گفته شد پیکره خدای شراب را که اندکی بزرگتر از قامت آدمی، با جامی شراب در دست، عضلات برآمده و نرمی حرکت دست ها و تنه چندان طبیعی است که بی شباهت به یک معجزه نیست.
در 23 سالگی میکل آنژ پیکره بی جان حضرت عیسی را بر زانوان مریم مقدس به اندازه طبیعی پدید آورد که اینک در کلیسای جامع سنت پیتر شهر رم قرار دارد. در چهره سنگی حضرت مریم مقدس چنان دردی نهفته است که تنها آنکه بدن کشته بی جان فرزندش در آغوش گرفته چنان صورتی خواهد داشت. این مجسمه نخستین شاهکار میکل آنژ بود و خود نیز به ارزش و اهمیتش سخت آگاه بود از این رو نام خود و خاندان و زادگاهش را در پای آن کنده کاری کرد و از این پس میکل آنژ به عنوان یک مجسمه ساز برجسته شناخته شد. (1 و4)»
میکل آنژ از 1501 تا 1506 در شهر فلورانس زیست و در همین شهر بود که با لئوناردو داوینچی دیدار کرد حکومت دموکرات جدید فلورانس از این دو تن هنرمند خواست تا آثار ارزنده ای به نمایش بگذارند. از این رو میکل آنژ و داوینچی به پدید آوردن صحنه های بزرگ جنگ بر دیوارهای هال شهر فلورانس، پرداختند کار میکل آنژ در این هال ناپدید گشته اما کپی هائی از این اثر از نقاشان دیگر به جا مانده است. این نقاشی که بر روی دیوارهای هال شهر فلورانس پدید آمده بود به خوبی پیچ و تاب و حرکات بدن آدمی به نمایش گذاشته شده است. (1)»
کلیسای بزرگ فلورانس هشتاد سال پیش از این تاریخ تخته سنگ مرمری به بلندی 17 پا را برای ساختن پیکره پیامبری در اختیار مجسمه سازی به نام دوچیو گذاشت و او میان سنگ را کند و آن گاه آن را رها و از ادامه کار خودداری کرد و در این هشتاد سال هیچ مجسمه سازی را یارای نزدیک شدن به این کوه مرمر نبود. میکل آنژ از این تخته سنگ بزرگ مجسمه داوود را با پیکری تنومند و نیرومند و چهره ای که سختی مرمر و ظرافت آینه را داشت پدید آورد.
مجسمه میکل آنژ داوود را پیش از جنگ با جالوت نشان می دهد در حالیکه نگاه تهدیدآمیزش را به دشمن دوخته است و قلاب سنگ را در میان پنچه های نیرومند دستش می فشارد و از چهره جوان و زیبایش آتش کین و خشم می بارد. بلندی مجسمه داود به 5/5 متر می رسد و نور قدرتی که از چهره اش می تابد.
طبع تند و آتشین او در همه آثار هنریش پدیدار است، و از این رو در کارهای او اثری از قدرت طبع و عواطف عمیق به چشم می خورد. میکل آنژ برای آنکه به آثار هنریش جنبه اصالت و واقع گرائی بدهد، بدقتهای پر طول و تفصیل می پرداخت.
دو مجسمه که میکل آنژ در آغاز جوانی پدید آورد نشان می دهد که رنسانس ایتالیا تا چه پایه از هنر او مایه گرفته است. این دو پیکره یکی مجسمه یحیی تعمید دهنده است و دیگری پیکره الهه عشق درحال خفتن. مجسمه الهه عشق بسیار استادانه با اصول و موازین قدیم تراشیده شده بود. میکل آنژ در 20 سالگی به شهر رم رفت و مجسمه پیتا را پدید آورد. (5)»
زندگی اولیه: در ششم مارس 1475 در کاپرسه CAPRESE روستائی از توسکان بر فراز دره تیبر در خانواده ای محترم تولد یافت. نام کاملش میکل آنژ بوناروتی BUONRROTI بود. پدرش لودودیکو بونو نارونی چند ماهی پیش از تولد فرزند به سرپرستی آن سرزمین از سوی دولت وقت گماشته شده بود. زیرا از دیرباز خاندان بونوناروتی در حکومت و سیاست دستی داشتند. مادرش فرانچسکا در سفری در حالیکه باردار فرزندش بود از اسب به زیر افتاد و مجروح گشت. (1)»
میکل آنژ نقاشی دیواری را خوش نمی داشت، اما افسون سنگها و سنگتراشی بود، هیچ لذتی برای وی خوش تر از پیکار با سنگ ها نبود. اما نه پیکاری برای نابودی، پیکاری برای رام کردن سنگهای سخت و شکل دادن به توده بی شکل آن و چیزی نو وجاویدان ساختن. (4)»
میکل آنژ از شش تا ده سالگی در فلورانس به مدرسه رفت اما در خانه همسر مرد سنگتراشی می زیست و به جای درس و مشق همه روزه چشم به سنگ ها و تیشه ها می دوخت و اینکه چگونه قلمی، سنگی را می شکافت و پتکی آن را صاف می کرد.
از دیدن سنگها و کار سنگتراشان، شور وشوق کار با سنگ و پیکرتراشی در وجودش پدید آمد و آتش این عشق و علاقه تا آخرین روز زندگی وی در دلش زبانه می کشید گوئی روزی را بدون دیدن سنگ و قلم و تیشه سنگ تراشی نمی توانست سپری سازد.
در مدرسه شاگرد خوبی نبود زیرا از فرا گرفتن زبان لاتین و یونانی گریزان بود و به واسطه این بی علاقگی مورد تهدید و تحقیر پدر و عموهایش قرار گرفت و در سه سالی که به مدرسه رفت، بیشتر وقتش را صرف نقاشی برحاشیه کتابها و دفترهایش می کرد. (4)»
میکل آنژ- بورژوازاده ای از مردم فلورانس بود، فلورانسی که کاخهای تاریک و برجهائی نیزه سان برافراشته دارد، همآنجا که تپه های نرم و خشک بر آسمان بنفش رنگ جلوه ای زیبا می بخشند، فلورانس تب آلود، پرغرور و تندخوئی که هیجانات رنگارنگ مذهبی و اجتماعی آن را با تعصبات گوناگون دست به گریبان ساخته بود. آنجا که مردمش، همه آزادی طلب و همه مستبد - بودند. آنجا که برای زیستن هم بهشت بود و هم دوزخ؛ شهری که در آن مردمی هوشمند و متعصب و پرشور و کینه توز یکجا گرد آمده بودند، یکدیگر را با سخنان نیشدار می آزردند با قلبی آکنده از بدگمانی در کمین هم می نشستند. میکل آنژ از چنین سرزمینی برخاسته بود و در چنین زمانی می زیست و اندیشه هایش تحت تأثیر پندارها و هیجانات و التهابات چنین مکانی رشد یافت. (3)»
... دوری از وطن سخت رنجش می داد. در همه عمر با تلاشهای توانفرسا دست به گریبان بود تا شاید بتواند در فلورانس زیست نماید. حتی اگر نتواند زنده به وطن باز گردد، لااقل مرده در خاک زاد و بوم نیاکانش سر بر بالین آسایش گزارد. (3)»
بواوناروتی این هنرمند فلورانسی بر خون و نژاد خویش می بالید و حتی بدان بیش از نبوغش عشق می ورزید به هیچکس اجازه نمی داد او را در عداد هنرمندان به شمار آورند و می گفت: «من میکل آنژیلوی پیکرساز نیستم... من میکل آنژلو هستم ...» وی سخت اشرافی منش و به خرافات و تعصبات نژادی خویش پایبند بود.(3)»
هر که نبوغ را باور ندارد، هر که از کیفیت نبوغ بی خبر است، کافی است نگاهی به میکل آنژ بیفکند. تاریخ به یاد ندارد که نبوغ، انسانی را تا این حد جولانگاه خویش کرده باشد. گفتی نبوغ و او دو طبیعت کاملاً متمایز خلقت یافته بود. نبوغ همچون فاتحی در وجود او جولان می داد و اراده اش را در چنگال خود اسیر کرده بود، چندان که دیگر اراده و قلب هنرمند تقریباً نقشی بر عهده نداشتند. این نبوغ هیجان خشم آلود و نیروی سهمگین فعالی بود که هرگز در جسم و روح فوق العاده ناتوان وی نمی گنجید. (3)»
در سال 1505 به دستور پاپ ژولیوس دوم به شهر رم شتافت و پاپ از او خواست تا آرامگاهی بزرگ به شیوه شاهان قدیم روم که گرداگردش را پیکره غول آسا احاطه کرده باشد، برایش بسازد. میکل آنژ سرگرم طراحی بنای عظیمی شد که در آن چهل مجسمه بزرگ همچون رشته کوهی گرداگردش را فرا گرفته بود.
پاپ از دیدن ماکت و طرح میکل آنژ سخت شادمان گشت و دستور داد تا میکل آنژ به کوه برود و هرچه مرمر می خواهد برگزیند و سربازانش را گماشت آن سنگها را به رم بیاورند و این کار هفت ماه وقت برد.
میکل آنژ که تازه به کار ساختن پرداخته بود پاپ ژولیوس دوم مانع ادامه کار وی شد زیرا ظاهراً از هزینه سنگین آن ترسید یا از بدگوئی دشمنان میکل آنژ بدین اقدام دست زد. چون میکل آنژ از تصمیم پاپ خبر یافت به سوی فلورانس روان شد و پاپ از اقدام میکل آنژ به خشم آمد و او را به شهر رم فراخواند و آنقدر در فلورانس ماند تا به خواهش دوستی به نزد پاپ در بولونا رفت.
این بار پاپ به وی دستور ساختن یک مجسمه برنجی تمام قد داد. میکل آنژ که از فلز و گداز فلز آگاهی نداشت از این رو مجبور به فرا گرفتن ریخته گری شد و به ساختن پیکره برنجی پرداخت. یک بار فلز گداخته تا کمر مجسمه پاپ بیشتر نرسید و ناچار دوباره آن را گداخت و سرانجام پس از دو سال به ساختن مجسمه برنجی موفق شد. این پیکره را سه سال بعد از دیوار کلیسای حضرت پترونیو به زیر کشیدند و آب کردند و از آن توپ ساختند.»
چون میکل آنژ این کار جانفرسا را به پایان رسانید. دلخسته به فلورانس بازگشت و در این شهر بود که به وی ساختن مجسمه هرکولی را دادند تا قرینه پیکره داوود باشد. میکل آنژ از این پیشنهاد شادمان گشت و در انتظار رسیدن سنگ بود که به ساختن پیکره حضرت متی پرداخت.
نمازخانه سیستین: جولیوس دوم باز دستور احظار میکل آنژ را داد، میکل آنژ پنداشت که پاپ قصد شروع مجدد آرامگاه میباشد از این رو شادمان و شتابان به شهر رم و نزد جولیوس دوم شتافت. این باره پاپ از وی خواست که نقاشی عظیمی بر سقف نمازخانه سیستین پدید آورد. میکل آنژ اظهار کرد که از عهده چنین کاری برنمی آید اما فشار پاپ کار خود را کرد و میکل آنژ شروع به کشیدن نقاشی روی گچ سقف نمازخانه سیستین نمود. این نقاشی ها بر سقف نمازخانه نه صحنه را از تورات نشان می دهد. سه صحنه از خدا در حال آفرینش جهان، داستان آدم و حوا، نوح و توفان نوح، در این صحنه ها تصاویر پیامبران تورات 12 برابر اندازه طبیعی بود. و زنان غیبگوی بسیار آن تصاویر را احاطه کرده اند.
اینکار بزرگ را از روز دهم ماه مه 1508 آغازید نخست همکارانی برای خود برگزید اما به زودی همه را جواب کرد و خود به تنهائی به این کار بزرگ پرداخت. (1)»
«کار نگارگری این نمازخانه که در سال 1508 آغاز شد، از همان روزهای نخست دشواری ها، یکی پس از دیگری به سراغ هنرمند آمد و وی را در اندوهی بی پایان فرو می برد. میکل آنژ که بدین کار دلبستگی نداشت بارها و بارها از پاپ جولیوس دوم خواست تا وی را از این کار معاف نماید تا به دلخواه خود به کار پردازد، اما پاپ هرگز نرم نشد و استوار همچون سرداری سخت رأی وی را به ادامه کار وامی داشت. جای شگفتی نیست، چرا که پاپ جولیوس مرد زور و شمشیر بود و سرزمین های قلمرو خویش را گستردگی داد. حتی یک بار با چوبدستی میکل آنژ را زد و بار دیگر می خواست وی را از چوب بست فرو اندازد و میکل آنژ از تصمیم پاپ آگاه بود سخت به کار ادامه داد و سرانجام پس از چهار سال تلاش جانکاه آن را به پایان رسانید. (2)»
در سال 1512 در یکی از جشنهای مذهبی پرده از روی سقف نقاشی شده نمازخانه سیستین برداشته شد و این مظهر جاویدان رنج و پایداری آدمی، همچون هدیه ای به تاریخ بشری به دست زمانه سپرده شد. (4)»
میکل آنژ کار نصف نقاشی سقف را در سال 1510 به پایان رسانید و پس از مدتی درنگ این بار ماهرانه تر و با شور وشوق بیشتر به تکمیل نقاشی سقف پرداخت و چندان در این کار در رنج و گرفتار آمد که حالت سرش به طور غیر عادی به طرف پشتش متمایل گشت و آن قدر رنگ روی سر و صورتش ریخت که از طراوت و حالت طبیعی صورت میکل آنژ کاست. هرگاه می خواست چیزی بخواهد آن را به طرز خاصی باید بالای سرش می گرفت علاوه بر این بینائی چشمانش کاسته شد. (1)»
این سقف بیش از 600 متر مربع مساحت دارد و شماره نقش های آن بسیار می باشد و آن را به چند بخش تقسیم کرد و در هر بخشی نقشی از کتاب مقدس را درباره آفرینش جهان، پیشگویان عهد باستان و پیامبران و غیبگویان نقاشی نموده و در سه گوشه از سقف، سه تصویر از اسلاف حضرت مسیح را مجسم نموده علاوه بر سقف دیوارها و محراب نمازخانه را نقاشی کرد. (4)»
«پرده هائی بر سقف نمازخانه سیستین در اندازه های 22×132 پدید آورد و هنگامیکه از آن پرده برگرفتند. هنرمندی از بزرگان آن روزگار نوشت: «شهروندان رم یکپارچه بر نگاره های نمازخانه آفرین گفتند و برای دیدنش هر روزه می شتافتند. هنرمندی دیگر نوشت که انسان با ناتوانی از سخن گفتن درباره این نقاشی ها باز می ایستد. (2)»
«نقاشی های نمازخانه سیستین خود داستانی گیرا و شنیدنی است. این دیوار نگاره ها که در گستره سده هائی چند به روغن جلا، دود شمع و غبار راه آغشته شده در سایه ای سنگین فرو رفته و می رفت که کم کم شکوه نخستین خود را از دست بدهد. (2)»
به راستی چه کسی را یارای آنست تا بازوان خدا را در نخستین روز آفرینش در برابر چشمان ما مجسم کند؟ این بازوان توانمند که بر زمینه نمناک گچین دیواره های نمازخانه با چرخش تند ابزاری تیز سر پدید گشته و آنگاه آبیاری کوبش قلم موئی پر توان نمود یافته، با شگفتی بر فراز و در اوج آسمان در جنبش است. این بازوان پر جنب و جوش و توانمند به گونه ای شگفت از میان تاریکی ها بیرون آمده و در نوری تند فرو می روند، لرزشی که این تجسم در انسان برمی انگیزد، بی باکی و هنرمندی میکل آنژ را آشکار می سازد. (2)»
میکل آنژ یک تنه بر فراز چوب بست کار می کرد، به راستی کار وی صدبار دشوارتر از امروز بود زیرا هنرآفرینی نیازمند تندرستی و دل آسودگی است. او هر روز بر چوب بست می ایستاد و همواره سر خود را به جهت خمیدگی آسمانه نمازخانه به پس کشیده خم می کرد و بازوان خویش را به جلو دراز کرده و با شکنجه و درد به کار می پرداخت و از پاشیده شدن رنگ بر چهره خود یا از درد چشم می نالید. اما روزهای آغازین کار، برایش بسیار سخت تر بود زیرا که میکل آنژ که پیشتر مجسمه سازی می کرد و ناموری خویش را از همین راه به دست آورده بود در پدید آوردن نقاشی نسبت به کار مجسمه سازی ناآزموده می نمود و از این رو کار به خوبی پیش نمی رفت. دیوارنگاره توفان به زودی به جهت نم و کپک تیره و آشفته گردید. شاید اندود گچ نمازخانه هنوز خشک نشده بود وی در نامه ای به پاپ در این باره نوشت: «به پیشگاه آن سرور می رسانم که این کار هنری من نیست. هرچه که نقش کرده بودم از میان رفته است. پاسخ پاپ چنین بود: «میکل آنژ باید این کار را به کار هنری خود دگرگون سازد. (2)»
آسکانیوکندیوی ASCANIO CONDIVI زندگینامه نویس میکل آنژ نوشت: «در پرده توفان نوح و افسانه پیدایش، دیدن نابودی نژاد انسان در میان خیزاب های با چنین بدبختی به راستی چندش آور است. گروهی از مردم برای به دست آوردن جائی اندک در کشتی با هم به ستیز برمی خاستند و دسته ای دیگر به زودی تنها بر تکه خشکی برجا مانده پناه گرفته گروهی هراسان و گروهی دیگر به سختی در تلاشند گوئی می خواهند با کشنده های دریای پر جوش و خروش و جو توفانی و بد، به گونه ای کنار بیابند. (2)»
میکل آنژ بدانگونه که کندیوی گفته: «درباره این دیوارنگاره بدون نگرانی نبود زیرا هنگامی که این پرده را به پایان برد، پرده چنان شتابزده رو به کپک زدن نهاد که به سختی عناصر آن از یکدیگر بازشناخته می شد این ویرانی شاید بدان جهت بود که میکل آنژ بیش از اندازه آب روی گچ بکار برده بود. از آنجاکه در آغاز کار دلبستگی چندانی به کار نقاشی بر روی دیوارها و آسمانه نمازخانه نداشت. ناآزمودگی خویش را انگیزه ناکامی خود می پنداشت و از پاپ درخواست رهائی از این کار را می کرد و پاپ سرسختانه نمی پذیرفت. میکل آنژ شاید به ناچار همکارانش را کنار زد و همه سختی بار نگاره ها را خود بر دوش گرفت و هر چه در نگارگری داستان نوح پیامبر پیش می رفت، طرحهایش ساده تر، رنگ آمیزی هایش دلکش تر و زیباتر می شد. پیامبران و زنان پیشگو بیرون از چهارچوب های شناخته شده منش خویش به ناگهان در پرده ها آشکار می شدند. نیروی ایزدی به هنگام آفرینش و چهره خداوندی همچون لوحی محفوظ و پاک ناشدنی بر چشم جان و بر گستره سده ها استوار بر جا مانده. (2)»
میکل آنژ از سی و سه تا سی و هفت سالگی در نمازخانه سیستین به کار نگارگری پرداخت و این آثار جاودانی را پدید آورد و در این راه پیر و شکسته شد. (2)»
آخرین داوری
میکل آنژ تا سال 1534 در فلورانس به سر برد در راه ساختن مجسمه ها و گورها و کتابخانه و نمازخانه مدیسی سخت کوشید اما در برابر این همه تلاش آنطور که باید مورد دلجوئی قرار نگرفت، از این رو آهنگ شهر رم کرد و در شهر روم دوستانی یافت و در این احوال پاپ کلمان هفتم در بستر مرگ افتاد از میکل آنژ خواست که داوری روز قیامت را در محراب نمازخانه سیستین به تصویر بکشد. میکل آنژ برای پدید آوردن فرسکوی آخرین داوری از 1534 تا 1541 طول کشید و رنج برد. (1 و 4)»بزرگترین اثر میکل آنژ در طی ده سال، فرسکوی دیوار محراب نمازخانه سیستین بود در این پرده توده ای از پیکره های انسانی را به تصویر کشیده، نشان می دهد که نیکان به آسمان ها می روند و بدان به اعماق دوزخ فرو می افتند. در میان تابلو چهره حضرت مسیح (ع) دیده می شود که به داوری نشسته و به سان رهبران نیرومند، بدکاران را به سوی دوزخ می راند. در قسمت پائین پرده یکی از اهریمنان مجسم شده است که با پارو گناهکاران را وادار به ترک قایقی می کند که به وسیله آن از رود دوزخ گذشته اند. در قسمت میانی پرده تصویر حضرت بارتلمی نمایانیده شده است که پوست تنش را که شکنجه دهندگان کنده اند به دست دارد. میکل آنژ روی این پوست شاید به کنایه، چهره خود را که به شکل عقاب دگرگون شده، کشیده است. برخی از بخش های پرده آخرین داوری از نوشته ها و توصیفات دانته مایه گرفته است «میکل آنژ در 60 سالگی کار نقاشی فرسکوی محراب نمازخانه سیستین آغاز کرد. بر این دیوار وسیع میکل آنژ یک مجلس عظیم و مجلل روز قیامت را به تصویر کشید. در این مجلس وی تصویر دویست نفر را نقاشی کرد و یکی از آنها صورت خود نقاش است که با زیرکی آن را در ردیف سایر صورتها قرار داد و چنان با دیگران مخلوط شده است که تنها چند قرن بعد هنرشناسان آن را تشخیص دادند. نقاشی آخرین داوری یکی از مشهورترین پرده های نقاشی جهان است و میکل آنژ در آن اطلاعات عمیق خود را درباره شناسائی تن آدمی به کار برد و استعداد ممتاز خود را در تجسم حالات ترس و وحشت ظاهر ساخت. (5)»
مراسم پرده برداری از این اثر بزرگ از 1541 صورت گرفت که در آن سیاری از مردم از فرانسه، ایتالیا و آلمان به رم شتافتند. (4)»
یکی از طرحهای میکل آنژ برای پیکار «بالا روندگان» نام دارد که در آن هنرمند، صحنه ای از پیکار کاریسنا را چنین نشان می دهد که جنگجویان فلورانسی به خیال دور بودن از پیزائی ها در رودخانه ای به آب تنی می پردازند و چون خبر می رسد که دشمن نزدیک شده است، شتابان از رودخانه بالا می روند تا لباس بپوشند و سلاح برگیرند و بجنگند. به نظر می رسد میکل آنژ صحنه آب تنی را از آن رو برگزیده تا یکبار دیگر استادی و قدرتش را در نشان دادن بدن آدمی نشان داده باشد. (4)»
در گوشه ای آدم و حوا و بیرون راندن آنها از بهشت نشان داده شده است. میکل آنژ با شهامت و ایمان تمام ... انسانهای نیرومندی آفریده است که هراسی نمی شناسد.
چهره حوا که با شهامت تمام دست دراز کرده است تا میوه ممنوع را بچیند پر معنی است. تمام چهره او مبارزه جوئی غرور آمیزی را با سرنوشت می نمایاند. استحکام خطوط و حجم قابل ملاحظه به این تصاویر جاذبه ای عظیم داده است.
در تصویر اشعیای نبی که در لحظه اندیشه، مجسم شده است کیفیت روحی عالی و اصیل او را نشان داده است.
دانیال نبی در لحظه ای هنگام خواندن یادداشت، مجسم شده اما حرکات او چنان سرشار از نیرو و کوشش است که این تصویر کوچک به مبارزه سازنده و الهام بخش تبدیل شده.
حزقیال نبی، سرشار از شوریدگی است و حرکاتش مقطع، گوئی در لحظه ای است که اسراری به پیامبر آشکار شده است. در کنارش فرشته ای زیبا نیز کشیده شده است.
تصویر ارمیای نبی یکی از بهترین نقاشی های سقف نمازخانه سیستین است ارمیا رنجور از بدبختی هائی به سرزمینش رو آور شده، مجسم گشته است. (4)»
هیکل غیب گوی اهل کوما از لحاظ نیرو و مردانگی، متمایز است. به نظر می رسد او از نژاد انسان نیست. غول است در هیکل درشت آدمی.
میکل آنژ بیشتر از اوقاتش را پس ازسال 1546 به معماری و شاعری گذرانید تعزلاتش که بیانگر دردها و رنجهای اوست در ادبیات ایتالیا از اهمیت خاصی برخوردار است.
در 1546 پاپ پل سوم وی را به عنوان معمار ناظر کلیسای جامع سنت پیتر گماشت چرا که انجام آن از روزگار پاپ جولیوس دوم ناتمام مانده بود. میکل آنژ به کار ساختمان این کلیسای بزرگ پرداخت، برخی گفته اند هنوز هم بزرگترین کلیسای جهان است.
«آخرین مرحله تجلی نبوغ میکل آنژ در هنر معماری بود. وی در سنین شصت سالگی می زیست که کلیسای جامع سنت پیتر هنوز در دست ساختمان بود و گروهی از مهندسان و معماران به تناوب عهده دار آن شده بودند. سرانجام ساختمان این بنای عظیم به دست میکل آنژ سپرده شد و وی طرح گنبد اصلی کلیسا را که چندین قرن است شهرت دارد، ریخت و با آنکه بعدها هم پیشرفت کار ساختمان به کندی صورت می گرفت باز گنبد بزرگ کلیسای سنت پیتر سرانجام ساخته شد. (5)»
گورجولیوس دوم چون کار نقاشی سقف نمازخانه سیستین را در سال 1512 به پایان رسانید. کار روی گورپاپ را از سر گرفت. وی سه پیکره مشهور که یادآور منظره نقاشی شده پیامبران و تزئینات صورت های سقف سیستین می باشند، پدید آورد. (1)»
این مجسمه ها از آن حضرت موسی و دو تن زندانی است که گاهی به آن اسیران قهرمان و اسیر در حال مرگ گفته می شود. (1)»
برده در حال مرگ چهره رنجور قهرمانی را نشان میدهد که در مبارزه به خاطر آزادی، جان می سپارد. و برده سرکش مبارزه انسان را با دشمنان نشان می دهد. در این مجسمه احساس های مختلفی به آدمی دست می دهد از جمله دلیری و سرکشی تا رنج و تحمل را در چهره این انسانهای سنگی می یابد. (4)»
طرح میدان کاپیتول رم که روی تپه بلندی برافراشته شده و از سه سو ساختمان کاخها را احاطه کرده و از سوی چهارم پلکان بزرگ به آن منتهی می گردد کاخ سنا که با پلکان و مجسمه های زینتی زینت یافته. (4)»
قسمت اصلی کلیسای جامع عظیم سنت پیتر بزرگترین معبد کاتولیک های جهان نیز طبق نقشه میکل آنژ ساخته شده است. این گنبد بر همه شهر مشرف است.
آخرین شاهکار میکل آنژ در پیکرتراشی پی یتا PIETA مویه حضرت مریم به کشته حضرت مسیح است که رنج و دردی در صورت آنها تراشیده است که بی شک نشانه ایست از بشردوستی سازنده اش.
آورده اند که میکل آنژ این پیکره را برای سنگ گور خود در نظر گرفته بود چرا که آن را برگردان نقشی از چهره درد کشیده خود سازنده اش می پندارند. این مجسمه مرمرین که در 1555 پایان یافت در کلیسای جامع فلورانس قرار دارد.
در 1556 میکل آنژ دست به کار ساختن مجسمه دیگری در این زمینه پرداخت که به نام پی تای پاسترینا مشهور است.
آخرین پیکره ناتمامی که از میکل آنژ به جا مانده پی یتا روندانین می باشد که میکل آنژ تا چند روز پیش از درگذشتش سرگرم ساختن آن بود. (4)»
پیکره های پی یتا سخت مورد توجه هنرمندان اعصار و قرون قرار گرفته حتی در قرن حاضر هنری مور هنرمند معروف به این آثار به دیده تحسین می نگریست. علاوه بر این آثار دیگر میکل آنژ را می ستود. (1)»
نمازخانه مدیسی میکل آنژ از سال 1515 تا 1534 عمدتاً برای خانواده مدیسی به کار آفرینش آثار هنری پرداخت. همچنین گورهائی برای دو تن شاهزاده خانواده مدیسی طراحی و کنده کاری کرد.
پاپ کلمان هفتم که از خاندان مدیچی و از علاقه مندان میکل آنژ بود سفارش ساختمان آرامگاه خاندان مدیسی و نمازخانه و کتابخانه اش را داد و خانه ای برای میکل آنژ در نظر گرفت و مقرری ماهانه برای میکل آنژ معین کرد.
این دوره از زندگی میکل آنژ که تا سال 1537، سال شورش فلورانس ادامه یافت، از آشفته ترین دوره های زندگی وی بود. از این گذشته از ناتوانی و بیماری نیز به رنج افتاد. علاوه بر این ناراحتی های خانوادگی و اعتراضات بستگان پاپ در گذشته، جولیوس دوم وی را می آزارد. با این حال به کار ساختن آرامگاه و کتابخانه خاندان مدیسی ادامه می داد و همچنان بی بهره از کار، مردی شایسته آن تلاش ها، با تنی رنجور به کار می پرداخت یکبار نوشته بود «من همیشه به پاپ ها خدمت کرده ام، اما این خدمت از روی ناچاری و تهیدستی بوده است.» بار دیگر در نامه به سال 1525 نوشت: «همچنانکه پیش از این نیز گفته ام اگر مقرری ناچیز من پرداخت شود با تمام نیرویم، که دیگر با رسیدن پیری بخشی ناچیز از آن برایم نیست که در آزار من بکوشند. این رنجهای بی پایان مرا از هر کاری باشد و مغزش گرفتار کاری دیگر، بخصوص کار اگر کار تراشیدن مرمر باشد. این آزارها گویا مهمیزی است برای من که تندتر کار کنم اما برایتان بگویم این مهمیزها چون بر تن اسبی فرود آیند. به جای پیش بردن به پس می رانندش. یکسال تمام است. مقرری من نرسیده است و من با فقر دست به گریبانم. (4)»
میکل آنژ در پیکره های آرامگاه از شبیه سازی رو برتافته و به روایتی درد و نومیدی خود را نمایانده است لورنز و مدیسی غرق در اندیشه است و جیولیانومدیسی به صورت انسانی است نیرومند، اما بی تصمیم.
در آرامگاه لورنز و مدیسی، پیکره لورنزو در زیر طاقنمای باریکی قرار دارد و در زیر آن، روی سنگ گور جیولیانومدیسی پیکره های روز و شب را قرار داده است. روز آکنده از تلاش و کوشش رنج آور و شب که اندوهبارترین پیکره آرامگاه است به هیأت زنی خسته که انگار رویائی وحشتناک می بیند. (4)»
مریم مقدس و کودک با ظرافت و زیبائی که دارد، یکی از بهترین مجموعه های این نمازخانه است.
پیکره دیگری که میکل آنژ برای نمازخانه ساخت اما در آنجا نصب نشد کودک چمباتمه زده است که استادی میکل آنژ را در حجمی کوچک تن کودک را با حرکات پیچیده اش نشان می دهد. این پیکره اکنون در موزه آرمیتاژ نگهداری می شود. (4)»
پلکانی که مطابق طرح میکل آنژ در جلو خان کتابخانه خاندان مدیسی در فلورانس ساخته شده از لحاظ اصالت طراحی و بیان حرکت اشکال متمایز است. (4)»
سالهای آخر چون میکل آنژ کار بزرگ نقاشی فرسکوی محراب نمازخانه سیستین سرافراز و پیروز به پایان رسانید. به پدید آوردن آثار مهم دیگری پرداخت.
سه سال پس از به پایان بردن پرده عظیم آخرین داوری، آرامگاه کوچک ژولیوس دوم را به انجام رسانید پیکر حضرت موسی را که قبلاً ساخته بود همراه دو پیکر دیگر راحیل و لحیا را دو طرف موسی قرار داد.
شکوه و شکایت هنرمند
«هرگز کسی را نمی توان یافت که چون من قوایش تا این حد زیر ضربات کار، خسته و کوفته شده باشد. من جز شب و روز کار کردن به چیزی نمی اندیشم.»«کمتر فرصت غذا خوردن پیدا می کنم. فرصت غذا خوردن ندارم ... دوازده سال است که تنم را در میان خستگیهای جانکاه تباه می گردانم، از ضروریات زندگی بی بهره ام... (3)»
از نامه هایش چنین برمی آید که عوارض چهارده تا پانزده بیماری سخت در وی پدید آمده بود. چندین بار تب تا آستانه ی مرگ بدرقه اش کرد. از چشم و دندان و سر و قلب رنج می برد. بیماری اعصاب چنان آزارش می داد که نمی توانست شبها بخوابد حتی خواب هم خود رنجی بود که بر رنجهایش می افزود. (3)»
از همان آغاز کودکی شعر می سرود چنین می نماید که قدیمترین شعر خود را در حدود 1504 در فلورانس سروده باشد:
«ای عشق، چقدر خوشبخت می زیستم، آن زمان که می توانستم پیروزمندانه در برابر هیجانات تو پایداری کنم! ولی افسوس! اکنون سیل اشک از دیده بر دامن می بارم و در چنگال قدرتت دست و پا می زنم. (3)»
در مجسمه ها و نقاشیهای پر قدرت میکل آنژ، اثری از عشق نمی توان یافت. تنها در آنها به قهرمانی ترین اندیشه های خویش تجسم بخشیده است. گوئی شرم داشت ناتوانیهای دل را بدین آثار پر ارج درآمیزد. او اسرار نهان ضمیر را تنها به آهنگهای جان پرور شعر می سپرد و هم آنجاست که باید راز این قلب بیمناک و مهربان را از ورای حجاب سخت و ضخیم آن جستجو کرد. (3)»
پیری میکل آنژ خیلی زود فرا رسید. هنوز چهل و دو سال از عمرش سپری نشده بود که احساس فرتوتی می کرد.
فعالیت وقفه ناپذیر و بالنتیجه خستگی جانکاهی که در سراسر عمر، یک دم مجالش نمی داد، وی چنان دلبسته و بلادفاع تسلیم کج اندیشی ها بود که نسبت به همه بدگمان بود.
«هیچ موجودی کمتر از او برای شادی و بیشتر از او برای تحمل رنج ساخته نشده بود و تمام بدبینی جهان را می توان در این فریاد نومید کننده نهفته دید: «هزار شادی به یک غم نمی ارزد. (3)»
میکل آنژ همواره در گوشه ای تنها می زیست، مردم به دیده ستایش و تحسینش می نگریستند اما از او می ترسیدند... سرانجام احترام عمیقی در دلها پدید آورد. بر اوج افتخار قرن خویش می نشیند. آن وقت کمی آرام می گیرد. او مردم را از بالا می بیند و مردم او را از پایین اما هیچگاه از حالت انفرادی بیرون نمی آید.
در هنر و در سیاست و در همه کار و افکارش عزمی استوار نداشت. میان دو اثر دو طرح و دو جهت قادر نبود یکی را مصممانه برگزیند... سست اراده و کم جرئت بود. در دفاع از وطن عزیز خود سرانجام دلیرانه کوشید با این حال شهر سقوط کرد و فاتحان بسیاری از مدافعان از دم تیغ گذرانیدند... (3)»
میکل آنژ، اندامی متوسط و شانه های فراخ و هیکلی درشت و عضلاتی نیرومند داشت و کار و زحمت تناسب قواره اش را بهم زده بود و هنگام راه رفتن سرش را بالا می گرفت، پشت را به عقب خم می کرد و شکم را به جلو می داد. نیمرخ ایستاده ای که فرانسوا دوهلند از میکل آنژ ساخته است، لباس سیاهی به تن دارد، شنل رومی بر دوش انداخته و کلاه بزرگی از نمد سیاه بر سر فرو کشیده است. پیشانی پرچین و چروکش در محاذات چشمان اندکی برآمدگی دارد. موهای مشکی کم پشت و ژولیده و تابداری سرگرد و کروی شکل او را می پوشاند. درون چشمهای ریز و اندوهناک و شاخی رنگ و نافذش خالهای متمایل به زرد و آبی دیده می شود. روی بینی پهن و راستش که مشت محکمی به آن کوفته شده بود، برآمدگی کوهان مانندی جلب نظر می کند و دو شیار عمیق پره های از لب بالا اندکی پیشرفته تر می نماید. دو طرف گونه های استخوانی او را موی تنکی می پوشاند و ریش دو شاخی تقریباً به طول 12 سانت چانه اش را از نظر می پوشاند. (3)»
در سراسر عمر با بزرگترین بدبختیهائی که ممکن است به آدمی روی آورده باشد، دست به گریبان بود. با چشم خود می دید که میهن عزیزش در بند اسارت دست و پا می زند. می دید که آزادی زیر چکمه استبداد جان می دهد ... می دید که انوار تابناک هنر، هر روز بیش از پیش در تیرگیهای ظلمت فرو می رود.
مدت نود سال عمر خویش را بی آنکه روزی بیاساید یا یک روز به تمام معنی زندگی کند، بکارهای توانفرسائی پرداخت...(3)»
مردم خودخواه و حق ناشناسی میکل آنژ را در میان گرفته بودند. از یک سو خانواده و از سوی دیگر دشمنان سرسخت و کینه توزی در کمینش بودند و آرزوی به دست آوردن دارائیش را در دل داشتند، در همین زمان بود که دست توانایش شاهکار جاویدان و قهرمانی سیستین را می آفرید. شاهکاری که به قیمت کوششهای نومید کننده ای به وجود آمد! چیزی نمانده بود که در اثنای کار همه را ترک گوید و یک بار دیگر پای به گریز زند. خود را در آستانه مرگ می پنداشت و شاید هم می خواست بمیرد. اما چون در 1512 کار پایان یافت و چوب بست برداشته شد همه را متحیر کرد.
میکل آنژ از این کار سترگ سربلند اما خسته بیرون آمد. از آنجا که برای نقاشی طاق نمازخانه سیستین ماهها سرش را بالا گرفته بود، قوه بینائیش چنان دستخوش تباهی شد که مدتها پس از پایان کار وقتی می خواست نامه ای را بخواند یا به چیزی نگاه کند، اجباراً آن را بالای سرش نگاه می داشت. خود چنین گفته بود: ریشم سر بالا روییده و کله ام بر پشتم تکیه زده است. سینه ام به سینه عقاب شباهت یافته است. از ترشحات قلم مو چندان بر چهره ام چکیده که گویی سطح آن را پوشش رنگارنگی گرفته اند... (3)»
میکل آنژ اساساً از زشتی چهره اش رنج می برد. برای انسانی چون او که بیش از هر کس دل در گرو زیبائیهای جهان داشت. زشتی فوق العاده صورت موجب شرمندگی بود. این حس حقارت به خوبی در قصاید و غزلیاتش نمایان است. (3)»
تنفر و بیزاری همه جانبه میکل آنژ از محیط و از خودش، او را به آتش انقلابی که در سال 1527 در فلورانس شعله ور شد، افکند. این نابغه بزرگ پرخروش همواره در صحنه عمل از ترس بر خود می لرزید و جرئت نمی کرد در زمینه سیاست و مذهب بر ضد قدرتهای زمانه به پیکار برخیزد. (3)»
به هر حال، میکل آنژ در روزهای قیام ملی و جمهوریخواهانه مردم فلورانس که چندی پس از تصرف شهر رم به دست سپاهیان شارل کنت و طرد مدیسی ها به وقوع پیوست، در صفوف مقدم جبهه جای گرفت؛ و همین کسی که در مواقع عادی به کسانش اندرز می داد، از سیاست همچون بیماری طاعون بگریزند، چنان دستخوش هیجان روحی قرار گرفته بود که، نه از این باکی بدل راه داد و نه از آن و در فلورانس یعنی جائی که هم طاعون بیداد می کرد و هم آتش انقلاب زبانه می کشید، باقی ماند. (3)»
در اکتبر 1528 در جلسات مشاوره برای دفاع از شهر شرکت کرد و روز 10 ژانویه 1529 بعنوان سرپرست امور انتظامات انتخاب شد و درششم آوریل برای مدت یکسال او را به سمت سرپرست کل و فرمانده انتظامات فلورانس گماشتند... میکل آنژ می دانست که تپه سان میناکو از همه مواضع دفاعی فلورانس مهمتر است، از این رو به آنجا رفت تا برج ها و باروها را استحکام بخشد اما فرماندار مانع این کار شد و در نتیجه با خیانت مالاتستابالیونی فرمانده سپاهیان فلورانس شهر را به پاپ تسلیم کرد و امپراتور شارل کنت شهر را به مباشر پاپ سپرد و آنگاه قتل عام مردم آغاز شد. (3)»
میکل آنژ پس از گذرانیدن فراز و نشیب های بسیار در 23 سپتامبر 1534 به رم بازگشت و تا پایان عمر در این شهر ماند. بیست و یک سال پیش، رم را به سوی فلورانس ترک نمود. حاصل بیست و یک سال رنج شبانه روزی میکل آنژ عبارت بود از سه مجسمه ناتمام آرامگاه ناتمام ژول دوم، هفت مجسمه ناتمام آرامگاه ناتمام مدیسیها، دالان ناتمام کتابخانه لورانزیانا، مجسمه ناتمام مسیح در کلیسای سن ماری دومینرو و آپولون ناتمام برای باچیووالوری در این مدت سلامت و حرارت و نیز عشق به هنر و میهن را از دست داد و هم در خلال این مدت، مرگ برادرش بواوناروتو را که بیش از دیگران مورد علاقه اش بود و نیز پدرش را در ربود.
دیگر هیچ چیز او را به زیستن برنمی انگیزد؛ نه هنر، نه مقام، نه عشق و نه امید. اینک شصت سال از عمرش میگذرد و گویی زندگیش به سر آمده است. (3)»
افسوس! افسوس! ایام از دست رفته مرا فریفتند...
من خیلی دیر متوجه شدم ... عمر گذشت و تا بخود
آمدم، خود را فرتوت یافتم. اکنون دیگر نه، امکان
آن دارم که توبه کنم و نه یارای آنکه به خود آیم،
زیرا مرگ نزدیک من است ... من بیهوده می گریم.
هیچ بدبختی ایام از دست رفته برابری نتواند کرد. (3)»
بر قلبی که زنگار مرگ گرفته بود ناگهان و از هر چه آدمی را به زیستن برمی انگیزد تنفر داشت. ناگهان پرتو زندگی تازه ای تابیدن گرفت، این بار عشق با شعله های سوزانتری زبانه می کشید. عشق پدرانه نسبت به برادرزادگان یتیمش یا احسان بی آلایش به مستمندان ودلخستگان ... در می آمد. (3)»
کندیوی شرح حال نویس و معاشر میکل آنژ عشق استاد را عشقی از نوع افلاطونی می دانست و هرگاه میکل آنژ از عشق سخن به میان می آورد جز سخنان پاک و بی آلایش چیزی نشنیدم... (3)»
درسال 1547 از طرف پل سوم به سمت سرپرست تام الاختیار و معمار ساختمان کلیسای سن پیر گماشته شد و به قول وازاری شرح حال نویس و مصاحب دیگر میکل آنژ، میکل آنژ کلیسای سن پیر را از دست دزدان و راهزنان رهانید. مخالفان که می خواستند دست میکل آنژ را از کلیسای سن پیر کوتاه کنند به تحریک و به شکایت به دادگاه پرداختند و وی را محکوم کردند اما به واسطه حمایت پاپ نتوانستند به میکل آنژ آسیبی برسانند. (3)»
میکل آنژ تا 1551 مدت هشت سال برای ساخت کلیسای سن پیر کوشید، اما دشمنان می کوشیدند که وی را از ادامه کار منصرف نمایند و این در حالی بود که ساختمان تا بنای گنبد پیشرفت کرده بود. چون میکل آنژ را کمیته اداری برکنار و شایع کرد که وی استعفا کرده فوراً به نزد پاپ رفت و با برگزاری جلسه ای حقانیت گفتار میکل آنژ ثابت و دوباره به ادامه کار مشغول شد. این واقعه در سپتامبر 1563 یعنی چهار ماه پیش از مرگ او رخ داد بنابراین این هنرمند اجباراً تا آخرین دقایق زندگی با رشک و حسد و کارشکنی این و آن در نبرد بود. (3)»
میکل آنژ در پایان زندگی به جز شاهکار کلیسای جامع سن پیر، به معماری های دیگری از جمله کاپیتول و کلیسای سانتاماریا دگلی آنجلی و پلکان لورانزیانا در فلورانس و پورتاپیا پرداخت و مخصوصاً کلیسای سان جووانی دی فیورانتی را می توان آخرین نقشه بزرگ معماری او دانست هموطنان فلورانسی از وی خواستند که کلیسائی در شهر رم به نام آنان بنا کند، میکل آنژ پذیرفت و کار ساختمان آغاز گشت اما به واسطه کافی نبودن پول ناتمام ماند. آخرین شاهکار مجسمه سازی میکل آنژ به نام داستان مجسمه فرود آوردن مسیح از صلیب نیز ناتمام ماند آورده اند که میکل آنژ می خواست آن را نیز از میان ببرد که مانعش شدند. (3)»
میکل آنژ در مناسبات خود با مردم تنها جنبه ضروری یا کاملاً معنوی و فکری داشته و دیگر به آنان اجازه نمی داده است که به خصوصیات درونی ضمیرش راه یابند. او دوستانش را دوست می داشت و در حق آنان از بذل هیچگونه فداکاری و جوانمردی فروگذار نمی کرد. اما خوی تند و طبع بلندپرواز و روح بدگمانش موجب شد که آنها که بیش از همه مرهون احسانش بودند به دشمنان کینه توزی، مبدل شوند. (3)»
عده ای بر میکل آنژ خرده می گرفتند که از آموختن هنر خویش به دیگران دریغ می ورزید اما کندیوی در جواب آنان می گفت: «این گفته بی پایه است زیرا میکل آنژ نهایت علاقه در آموزش روا می داشت اما بدبختانه سرو کارش با اشخاص بی عرضه و کم لیافت یا با مردم شایسته اما بی حوصله و کم ثباتی می افتاد که هنوز چند ماهی از تعلمشان نگذشته، خود را استاد زبردست هنر می پنداشتند. (3)»
این هنرمندی که دشمنان وی را به خست طبع و طمع متهمش می ساختند، در سراسر زندگی لحظه ای از نوازش بیچارگان و مستمندان چه آشنا و چه گمنام، نمی آسود. نه تنها از احسان و محبت در حق کسانی که از دیرباز خدمت او و پدرش را بر عهده داشتند، چیزی فرو نمی گذاشت، بلکه نیازمندان را مورد لطف بی دریغ و نوازش قرار می داد و به آنان کمک مادی می نمود. (3)»
تاریخ آخرین نامه ای که میکل آنژ به دست خودش نوشته، 28 دسامبر 1563 است از آن زمان به بعد، نامه ها را تقریر و سپس زیرشان را امضاء می کرد.
یک لحظه از کار کردن نمی آسود روز 12 فوریه 1564 تمام مدت روز را ایستاده، صرف کار کردن روی مجسمه پی یتا نمود. روز 14 فوریه تب کرد. یکی از دوستانش به نام تیبریوکالکانی که از بیماری استاد آگاه شده بود خود را به خانه میکل آنژ رسانید اما او را در خانه نیافت زیرا میکل آنژ در هوای بارانی به پیاده روی به صحرا رفته بود. چون استاد را دید گفت پیاده روی در این هوای سرد صحیح نیست. میکل آنژ در جواب گفت: «چه می گوئید من مریض هستم و هیچ جا نمی توانم آرام بگیرم. میکل آنژ تا ساعت آخر زندگی همچنان هوشیار بود و سرانجام در یکی از جمعه های فوریه، 1564 ساعت پنج بعدازظهر چشم از جهان بر بست. (3)»
1- میکل آنژ - ترجمه عبدالحسین سعیدیان
2- میکل آنژ، هنرمند بزرگ قرنها - مهندس سعید فروزان سپهر - مجله علم و زندگی
3- زندگی میکل آنژ، رومن رولان - ترجمه اسماعیل سعادت
4- زندگی و ساخته های پیکرتراش بزرگ جهان میکل آنژ لوبوئوناروتی - کوروش مهربان
5- شعله های نبوغ - لوول تامس - ترجمه محمد سعیدی
6- معنی هنر - هربرت رید - ترجمه نجف دریابندری
7- میکل آنژ - هریس ناتانیل - ترجمه عربعلی شروه
8- رنج و سرمستی - داستان زندگی میکل آنژ - استون ایروینگ - ترجمه و تلخیص پرویز داریوش
منبع :سعیدیان، عبدالحسین؛ (1376)، مشاهیر نام آوران و دانشمندان، تهران: انتشارات علم و زندگی (و انتشارات آرام)، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}