نویسنده: محمدجواد ولی زاده




 
محققان اسلامی باید تحقیقات علمی خود را، بر پایه‌ی تعریف بومی از «سبک زندگی» ابتنا نمایند. و از تعریف سبک زندگی، حسب تعاریف ذکرشده توسط غربیان، به شدت اجتناب نماید زیرا نتیجه‌ی این امر، وجود تناقض در محتوا خواهد بود. به نظر می‏رسد ارائه‌ی تعریف بومی از سبک زندگی که مبتنی بر جهان‏بینی اسلامی‌ایرانی باشد امری ضروری است.
موضوع «سبک زندگی» در جامعه‌ی ما، از جمله موضوعات جدید به شمار می‌‌‌رود که چند سالی از عمر ورود آن به مباحث بومی نگذشته است؛ چنان که هنوز به یک گفتمان شاکله‌‌‌دار، مستحکم و تا حدودی اجماعی (به لحاظ مفهوم‌سازی) تبدیل نشده است و در حال حاضر، محققان زیادی در حال قلم زدن در مورد آن و مباحث مربوط بدان هستند.
بر همین اساس، یکی از مباحث عمده در موضوع شناخت «سبک زندگی» که برای تحقیقات نظری و عملی آیندگان راه‌گشاست و نقش اساسی ایفا خواهد نمود ‌ـ‌و تا حدودی نیز متأسفانه از آن غفلت شده است‌ـ‌ بحث عدم توجه به اختلاف ماهوی نگاه غربی و اسلامی به «چیستی» سبک زندگی در تعریف از «سبک زندگی» است.
این امر چنانچه توجه کافی بدان مبذول نشود و محققان ارجمند، نقشه‌ی ابتدایی و ترسیم اولیه‌ی دقیقی از طرح بحث در این خصوص نداشته باشند، خود عاملی خواهد بود برای انحراف بحث از نقطه‌ی هدفی که بایستی دنبال آن بود و حول آن جولان داد و فی‌الواقع نقطه‌ی شروع و گام ابتدایی بحث، که همان تعریف از چیستی «سبک زندگی» است، به جای «رهنما» بودن «رهزن» خواهد شد.
مقدمتاً باید گفت بین دو مبحث «نوع سبک زندگی» و «چیستی سبک زندگی» تمایز وجود دارد؛ چرا که اولی اشعار به جنبه‌ی «چگونگی» سبک زندگی دارد که از مسیر توصیف وضعیت موجود سبک زندگی یک شخص یا اشخاصی معین حاصل می‌‌‌شود و بیشتر جنبه‌ی عملی دارد، لیکن «چیستی» سبک زندگی تقریباً گام اول در مباحث مربوط به سبک زندگی است که بیشتر جنبه‌ی نظری دارد و به بحث از ماهیت و چه چیز بودن سبک زندگی می‌‌‌پردازد و چه بسا به عنوان مفروض ذهنی محقق در قلم ظاهر نشود، اما در هر حال، هر محققی در حوزه‌ی سبک زندگی، تحقیق خود را مبتنی بر تصوری (چه صواب و چه نا‌‌‌صواب) از آن استوار می‌‌‌دارد. بدین معنی که هر مقاله، کتاب، گزارش تحقیقی و... که در موضوع سبک زندگی نگاشته شود، ناگزیر بر پایه‌ی نگاه و تفسیری است که محقق و مجری آن طرح از مفهوم ماهوی و چیستی «سبک زندگی» دارد و بر اساس همان نگاه (چه درست و چه غلط)، نحوه‌ی بررسی موضوع، اولویت‌های بحث، چیدمان مطالب و... مشخص می‌شوند و لذا بدون چنین تصور و آگاهی از مفهوم و ماهیت موضوع، بحث از جوانب و مباحث مربوط به سبک زندگی امکان علمی ندارد.
برای مثال، تمام افرادی که در مورد سیب و خواص و فواید آن دست به قلم می‌‌‌شوند، بی‌تردید تصویری شفاف از ماهیت و چیستی سیب دارند و بر اساس نوع نگاه و تعریفی که از چیستی سیب دارند ‌ـ‌مثل اینکه سیب یک نوع میوه است که تنوع رنگی و مزه‌ای (شیرین و ترش) دارد‌ـ‌ زبان به ستایش یا نکوهش آن باز می‌کنند.
یکی از مباحث عمده در موضوع شناخت «سبک زندگی» که برای تحقیقات نظری و عملی آیندگان راه‌گشاست و نقش اساسی ایفا خواهد نمود ‌‌و تا حدودی نیز متأسفانه از آن غفلت شده است‌ـ‌ بحث عدم توجه به اختلاف ماهوی نگاه غربی و اسلامی به «چیستی» سبک زندگی در تعریف از «سبک زندگی» است.

اختلاف‌نظر در «چیستی» سبک زندگی

حقیقت آنکه آنچه در نگاه دینی و اسلامی از «چیستی» مفهوم سبک زندگی فهمیده می‌‌‌شود و بر اساس آن، به چگونگی و خوب و بد بودن سبک زندگی پرداخته می‌‌‌شود، زمین تا آسمان متفاوت از آن تعریف و نگاهی است که در فرهنگ غرب و توسط محققان غربی از «چیستی» سبک زندگی، حسب جهان‌‌‌بینی خودشان ارائه می‌شود.
آن چیزی که غرب تحت عنوان سیب (در مثال مذکور) تعریف می‌‌‌کند بسیار متفاوت از آن چیزی است که ادراک مشرق‌زمین و فرهنگ ایرانی از سیب دارد. آنچه غرب آن را سیب توصیف می‌‌‌کند، از منظر فرهنگ خودی، اصلاً سیب نیست که حالا بخواهد بگوید میوه‌ی خوبی است یا بد و... آنچه غرب بر اساس مشخصات و شاخص‌‌‌های کمی و کیفی، از سیب تعریف می‌‌‌کند فرهنگ خودی، آن را تحت عنوان دیگری می‌شناسد و آن توصیفات را بر میوه‌ی دیگری مثلاً گلابی منطبق می‌‌‌بیند، نه سیب!
این یک بحث بسیار جدی و زیربنایی است که وقوع آن در حوزه‌های دیگر و الفاظ دیگر نیز مشاهده می‌‌‌شود و متأسفانه عدم توجه به این مطلب، همواره مشکلاتی را در بر داشته است؛ چنان که همین بحث در مورد چیستی و ماهیت «فرهنگ» نیز مطرح است. تعریف و نگاهی که غرب به مقوله‌ی فرهنگ دارد، به دلیل اختلاف در جهان‌‌‌بینی، ویژگی‌‌‌ها و شاخص‌‌‌های مد نظر، نوعاً به ارزش‌ها و نگرش‌های عرفی و قانونی، آداب و رسوم و آثار باستانی و بناهای تاریخی و مانند آن ارتباط دارد و به هیچ وجه به طور جدی به ارزش‌‌‌ها و نگرش‌‌‌های دینی و مکتبی نظر نمی‌‌‌کند. در حالی که بخش اصلی تعریف خودی از «فرهنگ» را بی‌‌‌گمان، ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و نمادهای دینی جامعه تشکیل می‌دهد. حال فرض شود بین دو متفکر از این دو جامعه (غربی و خودی) بخواهد بحث و مقایسه صورت گیرد که کدام فرهنگ مترقی و بهتر است؟ در حالی که نوع نگاه به فرهنگ در جامعه‌ی خودی که منبعث از چینش بومی اولویت‌ها، شاخص‌‌‌ها و ویژگی‌‌‌هایی چند، برای این مقوله است، متفاوت از آن چیزی است که در غرب تحت عنوان فرهنگ فهمیده می‌‌‌شود!
لذا عبارت «سبک زندگی» بین فرهنگ غربی و اسلامی، صرفاً یک اشتراک لفظی است و مفهوم ماهوی و چیستی آن، که منتزع از نوع نگاه و تعریف هر فرهنگ بدان است ‌ـ‌د‌ر دو فرهنگ مذکور‌ـ‌ کاملاً متفاوت از همدیگر است.
خروجی «تعریف» از هر چیزی، حسب نگاهی است که انسان نسبت بدان دارد و هر چیزی را بدان گونه که می‌بیند برای دیگران تعریف و شناسایی می‌کند و از طرفی، بدون تردید، نوع «نگاه» انسان نسبت به چیزی، در درجه‌ی اول منبعث از نوع نگاه و جهان‌‌‌بینی‌ای است که مکتب و آیین شخص نسبت به آن چیز ارائه می‌دهد (در صورت وجود)، و در وهله‌ی ثانی، ناشی از شناختی است که انسان از کارکردها، ویژگی‌‌‌ها، شاخص‌‌‌های بررسی آن چیز، فلسفه‌ی وجودی (دغدغه‌‌‌ها و عوامل زمینه‌ساز برای پرداخت به آن چیز) و اهداف مورد انتظار از پرداختن به مقوله‌ی مورد نظر ‌‌ـ‌که در اینجا سبک زندگی است‌ـ دارد. چنان که واضح است و در ادامه نیز توضیح داده خواهد شد، در تمام این موارد، نوع شناخت ما نسبت به مقوله‌ی سبک زندگی متفاوت از نوع شناخت غربی‌‌‌هاست و زمانی که شناخت اولیه متفاوت بود، نگاه‌ها نیز چندگونه خواهد بود. درست مثل مقوله‌ی «اجتهاد» در مکتب تشیع و تسنن که به سبب تفاوت در کارکردها، فلسفه‌ی وجودی و اهداف مورد انتظار از پروسه‌ی اجتهاد، نوع شناخت و نگاهشان از بحث اجتهاد، کاملاً مغایر با همدیگر است. لذا آنچه از مصادیق آن، تحت عنوان اجتهاد در میان اهل تسنن یاد می‌‌‌شود، از منظر شیعه اصلاً اجتهاد نیست که بخواهد بگوید نقاط قوت و ضعفش کدام است، بلکه اسمش چیز دیگری، تحت عنوان «اجتهاد به رأی» یا در مواردی «قیاس» و «استحسان» و... است.
چنان که مشاهده می‌‌‌شود، محققان شیعی در مباحث مربوط به اجتهاد، در مواردی که احتمال خَلط مبحث وجود دارد، نوع نگاه خود به اجتهاد و مراد خود از فرآیند و ویژگی‌‌‌‌‌‌های اجتهاد را، در ابتدای بحث بیان می-کنند و صریحاً اعلام می‌‌‌دارند که آنچه از اجتهاد گفته می‌‌‌شود اجتهاد در ذیل این جهان‌‌‌بینی و با شاخص‌‌‌ها و ویژگی‌های فلان است.
حال در مورد سبک زندگی همین اتفاق رخ داده است. بدین معنی ‌‌‌که تعاریف ارائه‌شده توسط غربیان از «چیستی» سبک زندگی و نوع نگاهی که به این مقوله دارند، متفاوت و در نقطه‌ی مقابل شناخت و معرفت جامعه‌ی خودی از ماهیت و چیستی «سبک زندگی» است.
چند نمونه از تعاریف ارائه‌شده در غرب در موضوع سبک زندگی عبارت‌اند از:
سوبل: سبک زندگی، مجموعه‌‌ای از رفتارهای قابل مشاهده و بیان‌گرانه در میان افراد است.4
چینی: سبک‌های زندگی الگوهایی از کنش هستند که افراد را از یکدیگر متمایز می‌نمایند و کمک می‌کنند تا آنچه را مردم انجام می‌دهند و چرایی و معنای آن را، که برای آن‌ها و دیگران دارد، درک شود. با اینکه سبک‌های زندگی بخشی از زندگی اجتماعی روزمره‌ی نوین هستند و به صور فرهنگی وابسته‌اند، ولیکن هر یک سبک و منش و راهی برای استفاده از کالاها، مکان‌ها و زمان‌های خاص است که اگرچه از مشخصات یک گروه محسوب می‌شوند، اما کل تجربه‌ی اجتماعی آن‌ها نیست. سبک‌های زندگی مجموعه‌ا‌ی از اعمال و نگرش‌هاست که در متن و زمینه‌های خاص قابل درک هستند.5
گیدنز سبک زندگی را به مجموعه‌ای از رفتار تعبیر کرده است که فرد آن‌ها را به کار می‌گیرد تا نه فقط نیازهای جاری خود را برآورد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران نیز مجسم سازد.6
بوردیو: سبک زندگی شامل اعمال طبقه‌بندی‌شده و طبقه‌بندی‌کننده‌ی فرد در عرصه‌هایی چون تقسیم ساعات شبانه‌روز، نوع تفریحات و ورزش، شیوه‌های معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن‌ گفتن و راه‌ رفتن است. در واقع عینیت‌یافته و تجسم‌یافته‌ی ترجیحات افراد است. سبک‌های زندگی، شیوه‌های مصرف عاملان اجتماعی‌ای است که دارای رتبه‌بندی‌های مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعی‌اند. این شیوه‌های مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله‌مراتبی است؛ اما چنان‌ که بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان می‌دهد، مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست.7
چنان که در تعاریف ارائه‌شده ‌ـ‌که بخشی از تعاریف مربوط به سبک زندگی از زبان غربیان است‌ـ‌ مشاهده می‌شود، تعاریف نوعاً به دو دسته تقسیم می‌‌‌شوند: 1. تعاریفی که تأکیدشان صرفاً بر روی واژه‌ی مصرف است و 2. تعاریفی که علاوه بر مصرف، بر روی رفتار نیز تأکید دارند.
نقطه‌ی کلیدی بحث در فهم این نکته است که منظور از مصرف، در این تعاریف، بررسی وضعیت مصرف از حیث اقتصادی و نهایتاً جنبه‌ی عدالت اجتماعی آن است و از رفتارها نیز آداب و رسوم عرفی و احیاناً رفتارهای قانونی و غریزی انسانی مد نظر است و بدون تردید، چه در حوزه‌ی مصرف و چه در حوزه‌ی رفتار، مسائل مربوط به وضعیت همخوانی آن‌ها با آموزه‌های دین و مکاتب الهی مد نظر نیست که با این حساب، این تعاریف، خارج از جهان‌‌‌بینی الهی، ارائه شده‌‌‌اند که در آن، بررسی رفتارها و مصارف، علاوه بر موارد مذکور، به منظور پی بردن به میزان شدت و ضعف ارزش‌ها و نگرش‌های دینی در جامعه صورت می‌‌‌گیرد.
لذا همانند مقوله‌ی فرهنگ و البته یک لایه عمیق‌تر از آن، اختلاف ماهوی بین این دو وجود دارد و همچنان که در فرهنگ پرسیده می‌‌‌شد منظور شما از فرهنگ چیست و آن گاه فهمیده می‌‌‌شد که آنچه غرب، اسم آن را فرهنگ گذاشته بسیار متفاوت از آن چیزی است که در جامعه‌ی خودی بدان فرهنگ گفته می‌‌‌شود، در موضوع سبک زندگی نیز، وقتی از سبک زندگی سؤال شود، مثلاً گفته می‌‌‌‌شود سبک زندگی شیوه‌ی مصرف و نوع رفتار است یا حتی ممکن است برخی بگویند نوع نگرش‌هاست. آن گاه اگر دوباره سؤال شود که منظورتان از شیوه‌ی مصرف و نوع رفتار و نگرش، چه نوع رفتارها و نگرش‌هایی است؟ رفتارهایی که صرفاً منبعث از آداب و رسوم و قوانین عرفی و غریزه‌ی انسانی است یا همه‌ی این‌ها به اضافه و تأکید بر رفتارهایی که منبعث از ارزش‌ها و نگرش‌های دینی و الهی است؟ آن گاه اختلاف ماهوی در چیستی سبک زندگی در فرهنگ غرب و خودی، مشخص خواهد شد.
همچنین اگر درباره‌ی مصرف سؤال شود که منظور از مصرف و بررسی آن پی بردن به هزینه های اقتصادی و ایجاد عدالت اجتماعی است یا اینکه علاوه بر آن‌ها، هدف، بررسی سنخیت مصرف و اقتصاد خانواده، با الگوی مصرف صحیح دینی هم هست؟ آن گاه مشخص خواهد شد که تفاوت از کجاست تا به کجا.
لذا اختلاف ماهوی در «چیستی» سبک زندگی در فرهنگ خودی و غرب مبتنی بر یک سری دلایل کاملاً عقلی است؛ دلایلی که امید است در مجال‌های دیگر، به صورت مبسوط بدان‌ها پرداخته شود، اما اجمال و کلیّت آن‌ها عبارت است از:

1. تضاد در جهان‌بینی:

وقتی بحث از سبک زندگی می‌شود، در واقع آنچه مورد پردازش و بررسی قرار می‌‌‌گیرد سبک «زیستن» و «زندگی» است که با این حساب، مقتضی است، قبل از بررسی «سبک زندگی»، خود مفهوم «زیستن» و «زندگی»، به طور دقیق، مشخص و معین شود تا آن گاه و در گام بعدی، در خصوص وضعیت زندگی و سبک آن و... بحث و بررسی‌های لازم صورت گیرد. هر محققی در حوزه‌ی سبک زندگی، قبل از ورود به بحث، بایستی با مفهوم «زندگی» و «زیستن» از منظر جهان‌‌‌بینی مکتب خود، آشنایی کافی و لازم را داشته باشد و بداند که بر اساس فرهنگ خودش، زندگی و زیستن چه مفهوم و نمادهایی دارد؟ در فرهنگ او، نمادها، علائم و مصادیق زندگی سعادتمند و زندگی شقاوتمند چیست؟
ناگفته پیداست که در این زمینه، تضاد جدی بین فرهنگ غرب و فرهنگ خودی وجود دارد و تعریفی که فرهنگ اسلامی‌ایرانی از زندگی و خوب و بد بودن آن، بر اساس آخرت‌گرایی و نقش مزرعه بودن زندگی دنیوی برای زندگی اخروی (که هدف اصلی و زندگی واقعی است) توصیف می‌‌‌کند، درست در نقطه‌ی مقابل فرهنگ غرب است که بر مبنای مکتب اومانیسم و لذت‌گرایی و هدف غایی بودن زندگی دنیوی استوار است. این دو جهان‌بینی دقیقاً در نقطه‌ی مقابل هم قرار دارند و بی‌‌‌گمان این اختلاف نگاه و دیدگاه در مورد «زندگی»، در نگاه و بررسی وضعیت سبک «زندگی» و خوب و بد بودن آن و برنامه‌ریزی برای اصلاح آن، تأثیر تام و تمام خواهد گذارد. چه بسا بر اساس دیدگاه اسلامی در بررسی سبک «زندگی»، توجه به برخی رفتارها و مصارف مورد توجه باشد یا حتی در اولویت قرار گیرد که در دیدگاه غربی توجه به آن‌ها اصلاً بی-مورد به نظر برسد و آن‌ها را اصولاً داخل در سبک زندگی ندانند که به تبع این وضعیت، برنامه‌ریزی در خصوص اصلاح وضعیت سبک زندگی نیز کاملاً متفاوت خواهد بود.
این مطلب از دید اندیشمندان اسلامی به دور نمانده است؛ چنان که مقام معظم رهبری در این خصوص می‌فرمایند: «رفتار اجتماعی و سبک زندگی، تابع تفسیر ما از زندگی است. هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که ما برای زندگی معین کنیم، برای خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعی متناسب با خود، یک سبک زندگی به ما پیشنهاد می‌شود.»8

2. تضاد در فلسفه و هدف غایی:

اینکه مباحث مربوط به سبک زندگی با چه هدف و نیتی در جوامع غربی و متقابلاً در جوامع اسلامی مطرح می‌‌‌شود و بر اساس چه فلسفه و پشتوانه‌ی فکری بدان پرداخته می‌شود، کاملاً مغایر با همدیگر است.
اگر در جوامع غربی، هدف غایی و نهایی از طرح بحث سبک زندگی را صرفاً اندیشه‌های سودجویانه‌ی کارتل‌های سرمایه‌‌‌داری و شرکت‌های بزرگ تولیدی ندانیم، در خوش‌بینانه‌‌‌ترین حالت، ابزاری است برای انسجام ملی، حفظ هویت ملی و نهایتاً بسط عدالت اجتماعی حسب تعریف مادی که خودشان از عدالت دارند. به عنوان نمونه، ساموئل هانتینگتون در کتاب «چالش‌های هویت در آمریکا» موفقیت نظام سیاسی آمریکا را در هویت‌سازی، علی‌رغم حضور افراد متعدد خارجی با رسوم، اعتقادات و فرهنگ‌های متفاوت و بعضاً متضاد با تمامی جهان خاکی و در یک کلمه «آمریکایی کردن» (Americanization) آن‌ها می‌داند. به این معنا که ما با دین شما، مذهب شما، رنگ پوست و موی شما کاری نداریم، فقط آمریکایی زندگی کنید [سبک زندگی آمریکایی داشته باشید]، حتی اگر مسلمان هستید. هانتینگتون معتقد است که تداوم جامعه‌ی آمریکا در پرتو فرآیند آمریکایی کردن ممکن می‌شود؛ با این استراتژی که در مدل مرکز‌ـ‌پیرامون یا شمال‌ـ‌جنوب و برای افزایش حداکثری عمق استراتژیک آمریکا باید وارد زندگی پیرامونی‌ها و جنوبی‌ها نیز بشود.9
ولی در دیدگاه اسلامی‌ایرانی، هدف از طرح بحث سبک زندگی خیلی فراتر از آنی است که در برخی از اهداف مثبت غرب بیان شد. هدف از طرح بحث «سبک زندگی»، که اولین جرقه‌‌‌های آن در اذهان، توسط مقام معظم رهبری صورت گرفت، نشئت‌گرفته از یک دغدغه‌ی فرهنگی و دینی و با هدف بررسی نقاط ضعف و قوت سبک زندگی، حسب شاخص آموزه‌های دینی و اقدام در جهت ارتقا و رفع آسیب‌های آن است؛ چنان که مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «تمدن نوین اسلامی بدون سبک زندگی شکل نمی‌گیرد... ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم ‌ـ‌که هدف انسان، رستگاری و فلاح و نجاح است‌ـ باید به سبک زندگی اهمیت دهیم. اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است... باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم...
اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هر چه ما در صنعت پیش برویم، هر چه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکرده‌ایم.»10
بر این اساس، با اختلاف فاحشی که در فلسفه‌ی آغازین سبک زندگی و اهداف غایی آن بین فرهنگ غربی و خودی مشاهده می‌شود، «چیستی» سبک زندگی در دو فرهنگ، متفاوت از هم خواهد بود. فرهنگ غربی در تعریف «چیستی» سبک زندگی به حوزه‌هایی از آن نظر دارد که در راستای اهداف و اغراضش باشد و متقابلاً فرهنگ اسلامی‌ایرانی سبک زندگی را آن چیزی تعریف می‌کند که بتواند با بررسی آن‌ها، به اهدافی که در ذهن دارد نائل آید.

ثمره و نتیجه‌ی بحث

حسب آنچه گفته شد، اختلاف ماهوی در تعریف از ماهیت و چیستی «سبک زندگی» بین فرهنگ غربی و فرهنگ بومی وجود دارد. بنابراین لازم است:
1. محققان اسلامی تحقیقات علمی خود در این حوزه را، بر پایه‌ی تعریف بومی از «سبک زندگی» ابتنا نمایند. و از تعریف سبک زندگی، حسب تعاریف ذکرشده توسط غربیان، به شدت اجتناب نماید. بسی جای تأسف خواهد بود که محققان مسلمان بخواهند تحقیق خود را بر تعریف محققان غربی استوار نمایند که نتیجه‌ی این امر، وجود تناقض در محتوا خواهد بود. مثل اینکه یک محقق شیعی برای بررسی سیر تطور اجتهاد، در ابتدای تحقیق خود، تعریف چند تن از محققان اهل تسنن را در خصوص اجتهاد ذکر نماید! با این حساب، مبتنی نمودن مباحث مربوط به سبک زندگی بر نگاه و تعریف غربی، رهزن و دامی است در پیش پای محققان اسلامی.
مضاف بر آن، ابتنای قدم اول یک تحقیق ‌ـ‌که تعریف اصطلاحات و عبارات است‌ـ‌ در حوزه‌ی فرهنگ، بر تعریف و نگاه عرضه‌شده از جانب فرهنگ رقیب، در تضاد کامل با فلسفه و هدف بحث از سبک زندگی، یعنی ارتقای فرهنگ دینی و پس زدن فرهنگ غربی از زندگی است. این اقدام، ناخواسته و بدون اینکه در گام‌های بعدی اختیاری برای محقق باشد، نوعی الزام نانوشته را در پیمودن گام‌های بعدی بر اساس همان نگاه و دیدگاه غربی، برای محقق، جاری و ساری خواهد نمود. خروجی چنین اقدامی، یک خروجی التقاطی و سردرگم‌کننده خواهد بود که نه ثمره‌ی علمی دارد و نه قابلیت اجرایی؛ چون نه با فرهنگ بومی همخوانی دارد و نه حتی با فرهنگ غربی سازگاری. هرچند فرهنگ غربی نیز در این جامعه و با این سبک زندگی چندان قابلیت اجرایی ندارد.
2. به نظر می‌‌‌رسد ارائه‌ی تعریف بومی از سبک زندگی امری ضروری است؛ تعریفی که مبتنی بر جهان‌‌‌بینی اسلامی‌ایرانی باشد و خروجی آن، علاوه بر فراهم‌آوری اهداف مثبت موجود در مباحث سبک زندگی غربی، گامی در جهت ارتقای وضعیت ارزش‌ها و نگرش‌ها حسب آموزه‌‌‌های دینی و رفع کاستی‌ها در این زمینه باشد. این تعریف بایستی رابطه‌ی «سبک زندگی» را با سایر پدیده‌ها و مفاهیم هم‌جوار نشان دهد.
بنابراین بر محققان و صاحب‌‌‌نظران در این حوزه، یک وظیفه است تا با بررسی و تعمق در موضوع، به ارائه‌ی تعریف بومی از «سبک زندگی» با در نظر داشتن شاخص‌‌‌های بومی (اسلامی‌ایرانی) اقدام نمایند.

پی نوشت ها :

1.محمد رحیم عیوضی، فرهنگ اسلامی؛ مفاهیم، ویژگی‌ها و اصول، مجله‌ی زمانه، شماره‌ی 58، تیر 1386، صص 20 و
2. الاجتهاد و التقلید، ص 22، نقل از: سید محمود هاشمی‌ شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم ‌السلام، قم، انتشارات مؤسسه‌ی دایره‌المعارف الفقه الاسلامی، 1384، ج 1، ص 265.
3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1378، ج 20، صص 164 تا 167.
4. Chaney,david, Lifestyles. London, 1996, Routledge, p 1
5. همان، ص 4.
6.آنتونی گیدنز، تجدد و تشخص، ترجمه‌ی ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، 1378، ص 120.
7. رابرت باکاک، مصرف، ترجمه‌ی خسرو صبری، تهران، شیرازه، 1381، ص 96.
8. بیانات در دیدار جوانان خراسان شمالی، 23 مهر 91.
9. همان.
10.نقل از روزنامه‌ی ‌رسالت، شماره‌ی 7669، مورخ 1 آبان 91، ص 15.

منبع: برهان