پرسش :

پیامدهای انقلاب کربلا از دیدگاه اهل‌سنت چیست؟


پاسخ :
یکی از مباحث مطرح در مورد انقلاب کربلا، پیامدهای آن است که میان اهل‌سنت از دیرزمان مورد توجه قرار گرفته است. حجم منابع گزارش دهنده این پیامدها به اندازه‌ای است که پرداختن هرچند گذرا را به آن‌ها ضرورت می‌بخشد. این گزارش‌ها می‌تواند به طور تلویحی حقانیت شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و راه و موضع او و رسوایی و بطلان یزید را و هوادارانش را بنمایاند و عظمت و اهمیت این انقلاب را در دیدگاه اهل‌سنت نشان دهد.

آثار سیاسی و اجتماعی، یکی از چالش‌های برخی از اهل‌سنت که معمولاً از راه‌های متفاوت و با شیوه‌های گوناگون به هواداری یزید بن معاویه قلم زده‌اند و به انقلاب کربلا، با نگاه سلطه و حاکمیت نگریسته‌اند، فقدان ثمره و پیامد آن است؛ چنان‌که در حواشی العواصم من القواصم و هماهنگ با دیدگاه‌های ابن عربی که پیش‌تر گزارش شده، آمده است:
«ابن تیمیه، اخبار مربوط به نصایحی را که به حسین مبنی بر عدم خروج و ترس از عواقب خروج شده است، آورده سپس گفته است: در خروج بر ضد یزید، نه مصلحت دینی وجود داشت و نه مصلحت دنیوی. منظور حسین که به دست آوردن خیر و جلوگیری از شر بود، به دست نیامد، بلکه شر با خروج و قتل او افزایش یافت و خیر به دست آن نقص گردید و عامل شر بزرگ شد. قتل حسین از اموری است که باعث فتنه‌ها گردید.»[1]
 شیخ محمد خضری نیز به‌دنبال بیان حادثه کربلا نوشته است:
«همانا حسین در خروجش ضد یزید، خطای بزرگی مرتکب گردید. این امر، امت پیامبر را دچار افتراق و اختلاف کرد و اعتماد آنان را که در طول سالیان ایجاد شده بود، متزلزل کرد و تا امروز هم‌چنان ادامه دارد.»[2]
 در مورد این شبهه باید گفت که بخشی از آن، که به پشتوانه شرعی و مبانی عقلانی انقلاب کربلا اشاره دارد، پیش‌تر پاسخ داده شد و چنان‌که بسیاری از عالمان سنت تصریح کرده‌اند، نظام یزیدی، فاسد و یزید کافر (یا دست کم فاسق) بود و جهاد ضد او یک ضرورت و وجوبی انکارناپذیر داشت. امام حسین(علیه‌السلام) به دلایل گوناگون، چون عمل به تکلیف، امربه معروف و نهی‌ازمنکر، از سوی خداوند و پیامبر مأموریت یافتن، انجام دعوت مردم کوفه و عوامل مختلف دیگر، دست به انقلاب زدند. ایشان در بُعد عقلانی و رهبری آنان نیز، همه جهات لازم را برای انقلاب در‌نظر گرفتند؛ شرایط و اوضاع موجود را بیش از دیگران اطلاع داشتند و بدین ترتیب، کم‌ترین اشتباه و غفلتی مرتکب نشد. در مجموع، چنان‌که اشاره شد، فلسفه این انقلاب از زبان آن حضرت که در منابع مختلف تاریخی اهل‌سنت آمده است، می‌تواند پاسخ این شبهات را بدهد و ایرادی باقی نماند. آن‌چه درمورد پیامد و آثار این انقلاب به طور فشرده قابل‌اشاره است و می‌تواند ثمره سیاسی و اجتماعی آن را یاد‌آور شود، از این قرار است:
 

1. احیای دین و به چالش کشاندن حکومت یزید

حکومت یزید پس از معاویه، داعیه‌دار خلافت دینی و حکومت اسلامی ‌بود و می‌خواست با نام دین بر مردم حکومت کند. یزید خود را جانشین پیامبر و حکومت خویش را ادامه خلافت خلفای راشدین و رسالت نبوی می‌دانست. امام حسین(علیه‌السلام) و با سرپیچی از بیعت یزید و افشاگری گسترده از مدینه تا مکه و از آن جا تا کربلا و روز عاشورا، دامن دین را از  بدعت‌ها و مفاسد یزید پاک ساخت و یزید را فردی بریده از اسلام و به دور از آداب و باورهای آن معرفی کرد. او به مسلمانان هشدار داد تا اسلام اصیل را از اسلام اموی و داده‌های گفتاری و کرداری خاندان اموی، از جمله یزید تفکیک کنند و به بیراهه نروند و دچار انحراف نشوند.

با شهادت امام حسین(علیه‌السلام) به دست یزید و کارگزاران وی، درستیِ گفته‌های حسین بن علی برای همگان روشن شد و خواب غفلت سنگین مردم با چنین هزینه سنگین و آژیر خطر تاریخی و بی‌نظیر، شکست. آنان در جریان و بعد از وقوع انقلاب کربلا، دین و سیاست را نه‌تنها باهم نیافته، دین را از سیاست قابل‌دسترسی و حصول ندیدند، بلکه آن دو را در دو قطب مخالف بافتند؛ دسته‌ای برای دینی کردن سیاست، دست به قیام برضد امویان زدند، مانند قیام توابین، قیام مختار و قیام‌های زید بن علی بن الحسین و بحیی بن زید و دیگران و عده‌ای نیز از شرایط موجود، برای تبیین معارف اسلام اصیل و تلاش‌های گسترده فرهنگی و آگاهی‌بخش، سود جستند.
فرزندان حسین بن علی مانند علی بن الحسین، امام باقر، امام صادق و دیگر امامان شیعه، در این گروه قرار دارند تا از انقلاب کربلا، حداکثر بهره‌برداری و استفاده لازم را کرده، فرصت‌های پیش‌آمده را ارج نهادند و در مسیر بسط معارف اسلام اصیل و سنت پیامبر و دیگر آرمان‌های انقلاب کربلا و فلسفه آن سود جستند. حکومت یزید نیز مورد نفرت مردم قرار گرفت و با قیام‌های گوناگون بعدی مواجه گردید. به همین دلیل، زمینه زوال کلی سلطه اموی به وقوع پیوست و آن‌ها در سال 132 ه.ق.، برای همیشه به زباله‌دان تاریخ سپرده شدند.
 

2. احیای فرهنگ شهادت

نصایح افراد گوناگون مبنی بر قیام نکردن ابا عبدالله الحسین، به روشنی گواه فضای وحشتناک و خفقان‌آلودی بود که مردم مسلمان در استبداد اموی و رعب و وحشت سلطه معاویه و سپس یزید به سر می‌برد. به تدریج شهادت در راه خدا برای احیای دین و ارزش‌های اسلامی، و نیز مبارزه با مفاسد و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، فراموش شده بود. مردم اگر خاطره‌ای از شهادت داشتند، به جهاد کفر و دشمنان خارجی مربوط می‌شد و از جهاد در مقابل سلطان ستم‌گر و مفاسد داخلی و دین‌زدایی امویان چیزی نمی‌دانستند یا آن را مشروط به خطر نداشتن می‌دانستند!؟
در چنین فضایی، امام حسین(علیه‌السلام) آمد و انقلاب کربلا، طلسم رعب و وحشت را شکست و ثابت کرد که در پاسداری از دین، نه‌تنها خطر جان وجود دارد، بلکه باید خود را آماده شهادت و لقاءالله کرد و اصولاً جهاد بدون خطر و شهادت‌پذیری امکان ندارد. باید آماده جانبازی بود و با دادن جان خود و یاران، و نیز اسارات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) خویش، راه شهادت را گشود و فرهنگ آن را زنده نگه‌داشت.
البته فداکاری امام حسین(علیه‌السلام)، به فریضه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ارزش داد و مقام آن را به همگان فهماند. ایشان حقانیت راه خود را با نثار خون خود و از‌خودگذشتگی بسیار و تحمل مرارت‌های بی‌شمار به اثبات رساند. از این نظر، پس از عاشورا، شاهد گشوده شدن باب شهادت و گسترش فرهنگ ایثار و از‌خود‌گذشتگی در میان مسلمانان هستیم.


3. زمینه سازی برای سقوط نظام اموی

انقلاب کربلا از نظرگاه سیاسی، اثر عمده و انکارناپذیر در‌پی داشت. این پیامدها، نه‌تنها در منابع گوناگون تاریخی ثبت شد و وقایع و نام‌های بعدی آن را نشان داد، بلکه از همان آغاز وقوع انقلاب کربلا، مورد گواهی و اعتراف سردمداران اموی نیز قرار گرفت. این دو پیامد عمده، تنفر عامه از یزید و دستگاه اموی، و محبوبیت روزافزون و نمایاندن مظلومیت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در قلوب مردم بود.


الف) تنفر از یزید و امویان
ندامت یا تظاهر به ندامت یزید از فاجعه کربلا و به اصطلاح خوش رفتاری او با گزارش چنین چیزی برای او در برخی منابع تاریخی، نشان دهنده وحشت یزید از نفرت عمومی‌و خشم مردم است. یزید خود بدین مهم اعتراف کرده است، چنان‌که در یکی از گزارش‌ها آمده است: «خداوند لعنت کند ابن مرجانه را. همانا او حسین را مجبور به قتل کرد... ابن زیاد واقعا دشمنی و خصومت من را در قلب هر نیک و بد و صالح و فاجر کاشت.»[3]
قیام‌ها و شورش‌هایی که پس از انقلاب عاشورای روی داد، شاهد دیگری بر این نفرت عمومی ‌از سلطه امویان است؛ از جمله آن‌ها، می‌توان به قیام حره مردم مدینه، قیام توابین، قیام مختار ثقفی، توفیقات عبدالله بن زبیر در تشکیل امارت چند ساله و قیام حضرت زید بن علی و حضرت یحیی بن زید و همراهی مردم شهرهای گوناگون با آن‌ها اشاره کرد. این رخدادها می‌تواند به خوبی نفرت مردم را از امویان حکایت کند که به نابودی همیشگی آنان انجامید.

ب) گسترش نفوذ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
با شهادت مظلومانه امام حسین(علیه‌السلام) و یارانش در کربلا، مظلومیت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و بیش از پیش، مورد توجه مردم قرار گرفت و این مظلومیت، محبوبیت روزافزون این خاندان را در میان مسلمانان درپی‌ داشت. سوءاستفاده عباسیان از این نفوذ و محبوبیت، به تدریج آنان را به سوی هرم قدرت کشاند و پس از سقوط امویان، عباسیان را به عنوان نیروی جانشین به حکومت رساند.[4]


4. زمینه‌سازی برای تلاش‌های علمی ‌و فرهنگی

انقلاب کربلا و شهادت رهبر و عناصر رزمی ایشان و نیز تبلیغات گسترده بازماندگان، به‌ویژه علی بن حسین و حضرت زینب کبری در کوفه و شام، موضوعات گوناگونی را در میان مردم مطرح کرد. هم‌چنین بروز قیام‌های مختلف پس از عاشورا و سلب مشروعیت و شرعیت حکومت امویان، زمینه را برای تلاش‌های وسیع فرهنگی و بهره‌گیری مناسب امامان پسین، به ویژه امام على بن الحسین و فرزندش امام باقر و امام صادق  را فراهم کرد. آنان با توجه به محبوبیت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و جرأت نداشتن امویان به قتل عام و شهادت رساندن مستقیم و خونین آنان، و نیز اشتغال آن ستم‌گران به خواباندن شورش‌ها و پیام‌های دیگر، توانستند گام‌های استواری در شناسایی مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و معرفی اسلام اصیل در ابعاد گوناگون بردارند و علوم آل محمد را گسترش دهند.
موقعیت علمی‌و ممتاز امام سجاد، به عنوان فقیه‌ترین فرد تابعان، او را به‌عنوان مرجع علمی ‌و بی‌بدیل در بین مسلمانان قرار داده بود. آن حضرت از طریق علمی ‌و فرهنگی، نه‌تنها بر مردم و فرهنگ عمومی ‌تأثیر گذاشت و مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را از جهات گوناگون غنی‌سازی، شناسایی، آسیب‌شناسی و تقویت کرد، بلکه در سطوح سیاسی نیز تأثیر گذاشت. ممنوعیت بدعت معاویه مبنی بر سب امام علی بن ابی طالب از سوی عمر بن عبدالعزیز اموی و بر انداختن نام یزید از سوی او، به عنوان امیرمؤمنان، نمی‌تواند بدون تأثیرپذیری از فعالیت‌های علمی ‌و فرهنگی پیشوایان معصوم ‌باشد. مردم به روشنی، جدایی در حوزه دین و سیاست را با وجود سلطه امویان پذیرفته بودند. آن‌ها برای کسب علم و دین و سوال از مسائل شرعی خویش، به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مراجعه می‌کردند. به این ترتیب، آنان جایگاه والای علمی، دینی و عرفانی خود را در جامعه باز یافتند.
اعترافات بزرگان اهل‌سنت به مقام علمی و دینی امام سجاد و سپس امام محمد بن علی معروف به «باقرالعلوم» و امام جعفر صادق، و تأثیر مستقیم واسطه‌ای آنان بر رهبران دینی و مذهبی دیگر مذاهب اسلامی، مؤید این واقعیت است. از این رو، امروز انسانیت، به حسین و انقلاب او افتخار می‌کند و او را با قطع نظر از ملیت، منطقه، زبان و مذهب، از آن خود و رهبر خود می‌داند. از این نظر، اکنون شاهد اقبال جوامع گوناگون و حتی غیرمسلمانان به امام حسین(علیه‌السلام) و انقلاب حسینی هستیم.[5] از «مهاتما گاندی» هندی و بسیاری از رهبران هندو و روشن‌فکران مسیحی لبنانی و اروپایی و آمریکای لاتین گرفته، تا امام خمینی و رهبران انقلاب اسلامیی و بسیجی‌هایی که در جنگ تحمیلی هشت ساله از خاک خود دفاع کردند، امام حسین(علیه‌السلام) و انقلاب کربلا، الگو و سرمشق الهام بخش و حماسه آفرینی برای همه این‌هاست.
انواع مصیبت‌های وارد بر امام حسین(علیه‌السلام) و خواهرش حضرت زینب، نه‌تنها برای مبارزان، بلکه برای زندگی مسلمانان و بشریت و تحمل انواع مشکلات روزانه، امروز الگوست. عزاداری اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و شهدای کربلا، همواره برای احیای دین و توجه به ارزش‌های اصیل اسلامی، در بین مسلمانان نقش مهم و حیاتی ایفا کرده است. همان‌‌طوری که امام خمینی فرمود: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه‌داشته است، این جمله، یک واقعیت ژرف تاریخی و یک حقیقت تردیدناپذیر است که نمی‌توان نقش امام حسین(علیه‌السلام) و عاشورا را در حفظ دین و ارزش‌های آن و سرمشق‌سازی نادیده گرفت.
با توجه به برخی آثار و پیامدهای عاشورا، به روشنی ضعف گفته‌های ابن تیمیه و پیروانش درباره مورد سؤال قرار دادن ثمره و اثر مثبت عاشورا، آشکار می‌گردد. البته، همین تلاش آنان در توجیه جنایات یزید و رویکرد تناقض آمیز به عاشورا و انواع توجیه‌ها و تحلیل‌های دوگانه آنان، خود دلیل اهمیت عاشورا و آثار آن است. اگر عاشورا ثمر نداشت، این همه اهتمام به تاریخ عاشورا و توجیه جنایات یزید و جعل گزارش‌ها و روایات و توجیهات گوناگون را شاهد نبودیم.

الگودهی و راهنمایی جوامع
مهم‌ترین نقش انقلاب کربلا، جنبه الگودهی و سرمشق قرار گرفتن آن از سوی شخصیت‌های بزرگ دینی و اجتماعی سیاسی و نیز ویژگی راهنما بودن آن برای انقلاب‌ها و جنبش و حرکت‌های رهایی بخش، اصلاحی و عدالت‌طلبانه بعد از خود بوده است؛ زیرا این انقلاب، ازنظر ویژگی‌های لازم در یک مبارزه سخت و دشوار، جامعیت منحصر‌به‌فرد و تاریخی دارد که به برخی آن‌ها اشاره می‌کنیم:

الف) رهبر آگاه و مقاوم این انقلاب، رهبریِ آگاه و طلسم‌شکن داشت.
او چون جدش پیامبر اکرم و پدرش امام علی، در صف مقدم مبارزه بود. آن حضرت نه‌تنها خود همه سختی‌های مبارزه را به جان می‌خرید، بلکه زنان، فرزندان و بستگانش نیز، بیش از دیگران در صف مقدم جهاد و اسارت و انواع مشکلات و پیامدهای طاقت‌فرسای انقلاب به ظاهر شکست خورده و خونین بودند. مقاومت امام حسین(علیه‌السلام) در تمام دوران انقلاب، آموزنده و باورنکردنی بود. او با آن همه مشکلات آوارگی، تشنگی، مصیبت‌دیدگی، پیمان شکنی، بی‌کسی، تعداد کم یاران، فراوانی دشمنان، تشنگی فرزندان و زنان و دشمنان بی‌رحم و پست فطرت، کم‌ترین ضعفی از خود نشان نداد و هیچ افسردگی، ناشکیبایی و تصمیم عجولانه از او مشاهده نگردید. هم‌چنین، هیچ‌گاه تسلیم به دشمن و کرنش در برابر آن‌ها، با کوتاه آمدن از اهداف و شعارهای خویش را درنظر نیاورد.[6]
او تا آخرین رمق، شعار آزادگی، بندگی و ایمان سر ‌داد؛ شعارهایی چون «الاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم»، یا «ریاشیعة اباسفیان! إن لم یکن لکم دین و لاتخافون المیعاد فکونوا أحرارا فی دنیاکم»؛[7] ای پیروان ابوسفیان اگر هیچ دینی را باور ندارید و از روز جزا نمی‌هراسید، دست‌کم در دنیای‌تان آزادمرد باشید. این در حالی بود که دشمن، بر خلاف اصول انسانی و حتی رسم جوان‌مردی و عرب، از اندک فرصت پیش آمده برای تعرض به حرم آن حضرت و غارت خیمه‌ها و اذیت زنان و دختران سود می‌جست.[8]

ب) یاران نمونه
این نکته که یاران امام حسین(علیه‌السلام)، باوفاترین و ارزشی‌ترین یاران تاریخ بوده‌اند و حتی به اصحاب پیامبر و امام علی برتری داشته اند، مورد تصریح آن حضرت قرار گرفته است. این یاران، با آن‌که همه آن‌ها شب زنده‌داران، دلیرمردان، زاهدان و پارسایان عصر خود بودند، در شجاعت، پایمردی، وفاداری و مردانگی نیز به‌شمار می‌آمدند. آنان برخلاف اصحاب بدر، احد، صفین یا نهروان، احتمال پیروزی ظاهری و حتی زنده ماندن را منتفی می‌دانستند و با غسل شهادت و یقین به مرگ، به امام حسین(علیه‌السلام) عشق می‌ورزیدند. و بر آرمان‌ها و اهداف او که احیای دین و سنت پیامبر و امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر بود، سرسختانه پای می‌فشردند و اسلام، انسانیت و آزادگی پاس می‌داشتند. آن‌ها هر چه به شهادت نزدیک می‌شدند، بدون هراس، پشیمانی و تردید، نشاط، ایمان، دلیری و امیدواری‌شان افزایش می‌یافت. با آن‌که امام حسین(علیه‌السلام) در شب عاشورا بیعت خود را از آنان برداشت و آنان را در انتخاب راه و بازگشت بر سر خانه و زندگی آزاد گذاشت، حتی یک نفر از آنان از امام جدا نشدند، بلکه در سایه همین روحیه قوی، قاطعیت، وفاداری و ایستادگی، افرادی چون حر بن یزید ریاحی و دیگران را در آخرین لحظات (روز عاشورا) به سوی خود کشاندند.[9]

ج) اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و سربلند و پیام‌رسان
 معمولاً در جهان، خاندان شهید، بیش‌ترین مقاومتی که از خود نشان می‌دهد، تحمل درد فراق شهید و تشویق مجاهد خانواده و مقاومت در راه خدا است. خاندان امام حسین(علیه‌السلام) نه‌تنها این مهم را به خوبی انجام دادند، بلکه از همان آغاز، در همه صحنه‌ها حاضر بودند و تمام مرارت‌ها و مشکلات مختلف مجاهدان را، با تمام وجود و به‌طور مستقیم تجربه و تحمل می‌کردند؛ یعنی مشکلات آوارگی، مسافرت طولانی، ترس و خوف مسیر، تلخی پیمان شکنی کوفیان، تشنگی، مصائب فراوان از دست دادن فرزندان و برادران و دیگر بستگان و سپس اسارت اهانت بار، مسئله اسارت، که تلخ‌تر از شهادت بود که البته خاندان شهیدان کربلا، به‌تنهایی آن را در راه هدف و انقلاب به جان خریدند و نه‌تنها از آن شکست نخوردند و از اهداف و آرمان‌های خود و شهدای کربلا دست نکشیدند، بلکه بحران آوارگی را در سایه استقامت، به فرصت طلایی تبدیل کردند و از آن در راه تبلیغ آرمان‌ها، اهداف شهدا و افشاگری مفاسد، انحرافات و جنایات دشمن سود جستند. آن‌ها انقلاب و پیام آن را از بیابان دورافتاده و خشک کربلا، به درون عشایر، روستاها و شهرها و سرانجام کاخ‌های ستم‌آباد ابن زیاد و یزید بردند و معرفی کردند. محافل رسمی ‌و جمعیت‌های گرد‌آورده سران نظام اموی که جمع شده بودند تا تبلیغات سیاسی و قدرت امویان و پیروزی آن‌ها را مشاهده کنند و بر امنیت و پایداری نظام اموی به‌خصوص یزید بیفزایند، در سایه فعالیت اسیران کربلا، به مجالس عزاداری اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و اظهار نفرت و انزجار از یزید و ابن زیاد تبدیل گردید؛ به طوری که آن‌ها مجبور شدند به ظاهر اظهار ندامت کنند و با محکوم کردن و لعن فرستادن بر ابن زیاد، از عمر سعد و شمر، خواستند مقداری از نفرت‌ها و کینه‌های به وجود آمده را به سوی کارگزاران خویش هدایت کنند.[10]

د) اهداف و شعارهای جاویدان
از جمله ویژگی‌های این انقلاب، اهداف آرمانی و انسانی آن بود که مرزهای تنگ مادی را شکست و حتی از شعارهای معنوی و الاهی که در قالب فرقه خاص یا حتی دین خاص مطرح می‌شد، نیز فراتر رفت و به انسان و انسانیت پیوند یافت. شعارهایی چون آزادی و آزادگی، مبارزه با فساد، مبارزه و مقاومت در برابر زورگویی، نکوهش زندگی با ننگ و ذلت، ترویج مرگ با عزت، عدالت‌طلبی، مبارزه با تبعیض اقتصادی، نژادی و سیاسی و پیمان‌شکنی، نترسیدن و حتی استقبال از مرگ در راه اهداف انسانی. از همه چیز مایه گذاشتن و انواع ستم‌ها و مرارت‌های دشوار را پذیرفتند؛ آن هم برای انسانیت و نیز ده‌ها شعار و پیام دیگر که فلسفه و اهداف این نهضت عظیم را به خود اختصاص می‌دهد.

پی نوشت ها:
[1] . النقص من منهاج السنة، ص ۲۸۷ - ۲۸۸؛ العواصم من القواصم، ص ۲۴۳.
[2] . همان.
[3] . تذکرة الخواص، ص ۲۶۱، الکامل، ج ۴، انساب الاشراف، القسم الثالث، (فی عباس و اولاده)، ص ۱۳۰ و۱۴۰-۱۴۳.
[4] . رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص ۹۱۲۳۰۱۴۰ تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص ۵۵ -62.
[5] . جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات امام حسین(علیه‌السلام)، ج۱1، ص ۱۲۳ – ۱۳۵.
[6] . محمد بن أحمد الذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۱، ص ۶۵.
[7] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۱۳۵۰ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج ۱، ص ۶۷.
[8] . مقاتل الطالبین، ص ۱۷۹ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵ ص۲۵۰؛ سلیمان فندوزی البلخی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج ۳، ص ۷ .
[9] . تارخی طبری، ج ۵ ص ۲۱۸- ۴۲۲.
[10] . همان، ص ۴۵۴ - ۴۶۵.

منبع: کتاب انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالمجید ناصری داوودی؛ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)؛ سال 1390.

مطالب مرتبط:

آیا امام حسین علیه السلام را شیعیان کشتند؟

آیا کربلا و عاشورای امام حسین، درس تعامل و مذاکره بود؟

آیا امام حسین (ع) خود را به هلاکت انداخت؟

کرامات انقلاب کربلا از دیدگاه اهل‌سنت چیست؟

آیا سند حدیث «حسینٌ منی و انا من حسین» از پیامبر اکرم (ص) صحیح است؟

آیا امام حسین (ع) خواستار توافق با یزیدیان بودند؟!

بر اساس مستندات تاریخی یزید توبه کرده بود، پس چرا شیعیان او را مورد لعن و سرزنش قرار می‌دهند؟

آیا نمی‌توان گفت: یزید مجتهد بوده و تنها در اجتهادش به خطا رفته است و از این رو سزاوار لعن و سرزنش نیست؟

امام حسین علیه السلام چه مجوزی برای تمرد از مقام خلافت داشت؟ مگر یزید حاکم شرعی و برگزیده از سوی مردم نبود؟