علی شریعتی
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
دكتر شریعتى در تاریخ (مقالهى حاضر مفصلترین سالشمار زندگى دكتر شریعتى و اجمالى از تحقیق نویسنده دربارهى زندگى اوست كه در سال 1365 نوشته و سپس تكمیل شد. در نگارش این مقاله، علاوه بر رجوع به همهى منابع زندگینامهى شریعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزدیك شریعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزدیك شریعتى استفاده شده است. از این رو پارهاى از اطلاعات مندرج در این مقاله در هیچیك از منابع نیامده و جدید است. گفتنى است منابع زندگینامهى شریعتى خالى از كاستى و نادرستى نیست و گاه اطلاعات ارائه شده در آنها متناقض است.این گونه اطلاعات در مقالهى حاضر نیامده و یا صورت درست آن آمده است. آخرین نكته اینكه در مقالهى حاضر به انتشار كتابها و ایراد سخنرانیهاى شریعتى اشاره نشده است.).
زندگى من، مجموعا، عبارت است از چندین برنامهى پنج ساله. همیشه كارى شروع مىكردهام و به اوج مىرساندهام و آخر پنج سال درهم مىریخته، هر بار از سر. از اول نوجوانى تا 28 مرداد 32 و سقوط دكتر مصدق و آغاز دیكتاتورى، پنج سال.
از این دوره تا تشكیل نهضت مقاومت ملى مخفى، كه از 1337 به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال.
از 38 تا 43؛ در اروپا پنج سال.
از 43 تا 48؛ دورهى خاص آوارگى و زندان و مقدمهچینى و زمینهسازى دانشكده، پنج سال.
دورهى كنفرانسهاى دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا 51.
پس از آن زندان و خانهنشینى و خفقان پنج سال.
با مخاطبهاى آشنا، ص 262.
1312
پنجشنبه دوم آذر ماه، در روستاى كاهك، از توابع سبزوار، و در حاشیهى كویر، زاده شد. زادگاه او را مزینان نیز گفتهاند، از آن رو كه در مزینان بالید و نامخانوادگى او، در اصل، «مزینانى» است.
مادرش زهرا امینى و پدرش محمدتقى نام داشت. پدر و اجداد پدرى او در شمار عالمان و مدرسان دینى بودند.
1319
ورود به دبستان ابن یمین در مشهد.
1325
ورود به دبیرستان فردوسى در مشهد.
1327
به عضویت در كانون نشر حقایق اسلامى، كه پدرش پایهگذار آن بود، در آمد و از طریق آن با حقایق اسلامى آشنا شد.
1329
سیكل اول دبیرستان (كلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و به دانشسراى مقدماتى (تربیت معلم) وارد شد.
1331
دورهى دانشسرا را به پایان رساند و با دریافت دیپلم آن، به عنوان معلم در مدرسه كاتبپور، در منطقهى احمدآباد مشهد، به تدریس پرداخت.
1331
انجمن اسلامى دانشآموزان و دانشجویان را پایهگذارى كرد و به مدت هشت سال، تا هنگام خروج از كشور براى ادامهى تحصیل، مسؤولیت جلسات هفتگى آن را، كه سخنرانى و بحث و تحقیق دربارهى مسائل عقیدتى و مكتبهاى فلسفى و اجتماعى بود، برعهده داشت.
1331
در حمایت از نهضت ملى شدن صنعت نفت و دولت دكتر محمد مصدق و اعتراض به روى كار آمدن دولت قوام السلطنه، در یكى از روزهاى دههى آخر تیر ماه دستگیر و سپس آزاد شد.
1332
عضویت و فعالیت در نهضت مقاومت ملى.
1332
ثبتنام و شركت در كلاس ششم دبیرستان در رشتهى ادبى
1333
پایان تحصیلات دبیرستانى و دریافت دیپلم ادبى.
1334
هر هفته دوبار در رادیو مشهد به سخنرانى پرداخت، عصر روز سهشنبه و جمعه.
1334 یا 1335
ورود به دانشكدهى ادبیات و علوم انسانى مشهد و تحصیل در رشتهى ادبیات فارسى.
1335
پایهگذارى انجمن ادبى و تصدى مسؤولیت آن. در این انجمن بود كه شعر نو براى نخستین بار در محیط راكد و بستهى خراسان قامت برافراشت.
1335
ازدواج با بىبى فاطمه (پوران) شریعت رضوى، خواهر شهید علىاصغر شریعت رضوى (در مقابله با ارتش روس در سال 1320) و شهید مهدى (آذر) شریعت رضوى (در اعتراض به سفر نیكسون به ایران، در 16 آذر 1332).
1336
در پى حمایت نهضت مقاومت ملى از دكتر مصدق و اعتراض به معاملات نفتى تنى چند از اعضاى نهضت در تهران و مشهد، از مجمله شریعتى و پدرش، دستگیر شدند. شریعتى به مدت دو ماه در زندان قزل قلعهى تهران حبس شد.
1337
تدریس در دبیرستان دخترانهى مهستى در مشهد.
1337
با كسب مقام اول از دانشكدهى ادبیات و علوم انسانى موفق به دریافت لیسانس شد. پایاننامهى تحصیلى او ترجمهى كتاب در نقد و ادب، تألیف محمد مندور، بود.
1338
سفر به فرانسه براى ادامهى تحصیل.
1338
به جوانان نهضت ملى ایران پیوست و با كمك دوستانش در این گروه كوچك، اعلامیههاى افشاگرانهاى علیه رژیم شاه منتشر ساخت.
1338
به سازمان آزادیبخش الجزایر پیوست و براى رهایى الجزایر از استعمار فرانسه به مجاهدت پرداخت. در نتیجه روزى پلیس فرانسه به وى حمله و مضروبش كرد و بدین علت سه هفته در بیمارستان بسترى شد.
1338
تولد نخستین فرزندش، احسان.
1341-1339
همكارى با استادش لوئى ماسینیون، در گردآورى و ترجمهى متون فارسى دربارهى حضرت فاطمه.
1339
به ایران بازگشت و همسر و فرزندش را به پاریس برد.
1340
در پى كشته شدن پاتریس لومومبا، رهبر آزادیخواهان كنگو، تظاهراتى از سوى سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیك در پاریس برگزار شد. شریعتى در این تظاهرات شركت كرد و با حملهى پلیس فرانسه دستگیر و به زندان سیته افكنده شد. در آغاز دولت فرانسه قصد اخراج او را از آن كشور داشت، اما با حمایت قاضى دادگاه، اجراى حكم اخراج او را به حال تعلیق گذاشت.
1340
شركت در كنگرهى كنفدراسیون دانشجویان ایرانى خارج از كشور در پاریس.
1341
در پى مرگ مادرش، زهرا، براى شركت در مجلس ترحیم او به ایران بازگشت و پس از چند روز دوباره به پاریس رفت.
1341
با انتشار مقالهاى به افشاگرى علیه انقلاب سفید شاه پرداخت.
1341
با كمك دوستانش جبههى ملى ایران (جبههى ملى دوم) را در خارج از كشور پایهگذارى كرد. سپس مسؤولیت انتشار مجلهى جبههى ملى به او واگذار شد و او مدتى مسؤول مجلهى ایران آزاد بود. شریعتى مقالات خود را در این مجله با نام مستعار شمع، كه از سه حرف اول نامخانوادگى و نامش تشكیل شده بود، (شریعتى مزینانى، على) امضا مىكرد.
1341
با كمك دوستانش نهضت آزادى ایران در خارج از كشور پایهگذارى كرد.
1341
شركت و فعالیت در دومین كنگرهى كنفدراسیون دانشجویان ایرانى در خارج از كشور (كنگرهى وحدت)، در شهر لوزان سویس.
1341
تولد دومین فرزندش، سوسن.
1342
پایان تحصیلات دانشگاهى و گذراندن كلاسهاى جامعهشناسى در مدرسهى تتبعات عالى و دریافت مدرك دكترا در تاریخ. برخى از استادان او عبارت بودند از: لوئى ماسینیون، ژرژگورویچ، ژاك برك و هانرى لوفور. پایاننامهى دكتراى او تصحیح كتاب فضائل بلخ بود.
1342
تولد سومین فرزندش، سارا.
1343
به ایران بازگشت و در مرز بازرگان دستگیر شد. خانوادهى او را در سر مرز به حال خود رها كردند و او را به ادارهى ساواك ماكو و سپس به زندان خوى و بعد از آن به زندان رضائیه بردند. سرانجام او را به تهران روانه كردند و مدت شش ماه در زندان قزل قلعه حبس شد.
1343
تقاضایش براى تردیس در دانشگاه رد شد. سرانجام با رتبهى آموزگارى به تدریس در هنرستان كشاورزى (در روستاى طرق مشهد)، دبیرستان پسرانهى ملكى و دبیرستان دخترانهى ایراندخت پرداخت.
1344
به عنوان كارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با دكتر بهشتى، دكتر باهنر و سید رضا برقعى، كه از مسؤولین بررسى كتب دینى بودند، همكارى كرد.
1344
سرانجام تقاضایش براى تدریس در دانشگاه پذیرفته شد و پس از موفقیت در امتحان استادیارى به سمت استادیار رشتهى تاریخ دانشكدهى ادبیات مشهد منصوب شد.
1345
آغاز تدریس در دانشگاه مشهد و استقبال بىنظیر دانشجویان از درسهاى او، این در حالى بود كه شریعتى در كلاس حضور و غیاب نمىكرد. مهمترین درس او در دانشگاه، تاریخ تمدن و اسلامشناسى بود. كسى پیش از او از اصطلاح اسلامشناسى استفاده نكرده بود.
1347
سفر به روستاى كاهه و احداث پاركى در آن منطقه با همكارى مردم و كمك به روستاییان براى خرید وسایل كشاورزى.
1347
به كمك زلزله زدگان جنوب خراسان شتافت و تا یك هفته بدین كار مهم، اهتمام كرد.
1347
ممانعت ساواك از مسافرت شریعتى به عراق با دانشجویان.
1351-1347
به ایراد سخنرانى در دانشگاههاى مختلف كشور دعوت و با استقبال بىمانند دانشجویان روبرو شد.
1351-1347
به تدریس و سخنرانى در مؤسسهى حسینیهى ارشاد دعوت و با استقبال فوقالعادهى مردم، بویژه جوانان و دانشجویان، مواجه شد. در درسها و سخنرانىهاى شریعتى حدود چهار هزار نفر شركت مىكردند كه این تعداد جمعیت بىسابقه بود. بر پایهى برنامهریزى شریعتى، حسینیهى ارشاد داراى سه بخش (تحقیق، آموزش و تبلیغ) و نه واحد سازمانى و هر بخش شامل چند گروه بود.
1348
نخستین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با كاروان حسینیهى ارشاد. در این سفر دانشجویان خارج از كشور با شریعتى ملاقات و دربارهى فلسطین و نهضتهاى آزادىبخش با او مشورت كردند. سرانجام تصمیم گرفته شد براى كمك به فلسطین پول جمعآورى شود.
1349
دعوت از شریعتى براى شركت در كنگرهى بینالمللى مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رئیس دانشكده ادبیات و علوم انسانى مشهد.
1349
با همكارى و تشویق دكتر شریعتى نمایش ابوذر در تالار رازى دانشگاه فردوسى مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن این نمایش اقتباس از كتاب ابوذر غفارى خداپرست سوسیالیست، ترجمه و تألیف دكتر شریعتى، بود و به قلم رضا دانشور و با همكارى ایرج صغیرى فراهم شده بود. كارگردان این نمایش داریوش ارجمند وبازیگر اصلى آن (در نقش ابوذر)، ایرج صغیرى بود. نمایش ابوذر نخستین مذهبى در ایران بود.
1349
دومین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با كاروان حسینیهى ارشاد.
1350
به دستور ساواك درسهاى شریعتى در دانشگاه در آستانهى برگزارى جشنهاى دو هزار و پانصد سالهى شاهنشاهى تعطیل شد. پس از برگزارىها جشنها نیز از تدریس شریعتى در دانشگاه جلوگیرى و او به بخش تحقیقات وزارت علوم و آموزش عالى منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نیز خطرناك دانسته شد و از او خواستند دیگر به محل كار نیاید و در خانه به تحقیق بپردازد.
1350
براى چندمین بار به ساواك احضار و از او خواسته شد شرح حالش را بنویسد.
1350
سفر به مصر براى دیدن اهرام سهگانه. (كتاب آرى این چنین بود برادر رهاورد این سفر است.)
1350
تولد چهارمین فرزندش، مونا.
1350
سومین وآخرین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با كاروان حسینیهى ارشاد. شریعتى در این سفر به ایراد سخنرانى در كنگرهى اسلامى مكه دعوت شد، ولى سرانجام به اتهام شیعهى غالى بودن از ایراد سخنرانى او ممانعت گردید.
1350
در پى اعدام چند تن از جوانان انقلابى، از جمله مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده و امیرپرویز پویان، كه شریعتى آنها را از نزدیك مىشناخت، دو سخنرانى با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسینیهى ارشاد و مسجد جامع نارمك ایراد كرد. در سخنرانى پس از شهادت اشاراتى به در خون تپیدن مبارزان و دعوت مردم به قیام شده است. پس از این سخنرانى تظاهراتى در اطراف مسجد صورت گفت و پلیس عدهاى را دستگیر كرد و شریعتى هم متوارى شد.
1351
نمایش ابوذر، با عنوان یك بار دیگر ابوذر، در حسینیهى ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. چند دقیقه پیش از اجراى این نمایش فردى ناشناس به حسینیهى ارشاد تلفن زد و گفت زیر سن نمایش بمب گذاشته شده است. آنگاه دكتر شریعتى پیش از اجراى نمایش به ایراد سخنرانى پرداخت و سخنان خود را چندان طول داد كه اگر بمبى در زیر سن كار گذاشته شده باشد تنها او را از پا در آورد و به دیگران صدمهاى نرساند. پس از اجراى این نمایش مردم به خیابان ریختند و شعار اللهاكبر و با حسین و دیگر شعارهاى مذهبى دادند. این نمایش را دهها هزار نفر دیدند و حتى عدهاى از رادیو و تلویزیون براى ضبط آن به حسینیهى ارشاد آمدند. اما دكتر شریعتى با آن مخالفت كرد و گفت ابوذر متعلق به ایمان ماست، راهى به تلویزیون شاهنشانى نباید داشته باشد.
1351
نمایش سربداران، به اهتمام گروه هنرى حسینیهى ارشاد، در یك شب در حسینیهى ارشاد اجرا شد و ساواك از تكرار آن جلوگیرى كرد.
1352-1351
مخالفت شخصیتهاى واپسگرا با افكار و آثار شریعتى، چه از طریق نگارش كتاب و چه در سخنرانىهاى عمومى، بیش از پیش شدت یافت. واپسگراها چنین مىنمودند كه شریعتى فردى منحرف، اهل بدعت، منكر امامت و ولایت است و در حسینیهى ارشاد دست بسته نماز مىخوانند و شهادت به ولایت على - ع - را از اذان و اقامه حذف كردهاند.
1351
سرانجام رژیم شاه تصمیم گرفت حسینیهى ارشاد را تعطیل كند، بویژه اینكه از چندى پیش به مناسبت ماه رمضان در پارهاى از مساجد تهران تبلیغات وسیعى علیه شریعتى آغاز شده و زمینهى مناسبى فراهم بود. بدین ترتیب پلیس به محاصرهى حسینیهى ارشاد پرداخت و پس از درگیرى با شاگردان و دانشجویان، عدهاى را دستیگر و حسینیهى ارشاد را تعطیل كرد.
1351
به اهتمام پارهاى از روشنفكران بازار و با حضور برخى از شخصیتهاى برجستهى اسلامى مجلس جشنى در روز عید فطر براى بزرگداشت دكتر شریعتى تشكیل شد. در این مجلس یك جلد كتاب فاطمه، فاطمه است و سند و كلید یك دستگاه اتومبیل پیكان به او هدیه شد.
1352-1351
در پى تعطیلى حسینیهى ارشاد، شریعتى از تور ساواك گریخت و از آبان 1351 تا تیر 1352 در خانهى یكى از بستگانش در سر آسیاب دولاب در تهران مخفى شد.
1352
ساواك در یك روز به منزل شریعتى و پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران، حمله كرد. در حمله به منزل شریعتى مقدارى از كتابهاى او را به یغما بردند و در حمله به منزل پدر و برادر همسر شریعتى آن دو را دستگیر كردند تا محل اختفاى شریعتى را از طریق آنها بیابند و یا آنها را گروگان بگیرند تا شریعتى خود را معرفى كند.
1352
اقامت خانوادهاش در تهران.
1352
سرانجام دكتر شریعتى تنها چاره را در این دید كه خود را معرفى كند. بدین ترتیب در مهر ماه خود را به مركز ساواك تهران معرفى كرد و مدت هجده ماه در زندان بسر برد كه پانزده ماه آن را در سلول انفرادى بود و سه ماه دیگر آن با كسى همسلول بود كه رژیم او را براى كسب اطلاعات از شریعتى در سلول گماشته بود (بدین ترتیب دكتر شریعتى، روى هم رفته، پنج بار و به مدت دو سال و دو ماه بازداشت و زندانى شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماكور، و زندان او در تهران و پاریس و خوى و رضائیه بود. همچنین وى، چنانكه گفته خواهد شد،همین مدت از عمر خود را، یعنى دوسال و دو ماه، از آغاز سال 1354 تا اردیبهشت 1356، تحت مراقبت و نظر ساواك بود. بیفزاییم كه وى به مدت نه ماه، از آبان 1351 تا تیر 1352، مخفیانه زندگى مىكرد. بنابراین شریعتى، به روى هم، پنج سال و یك ماه از عمر كوتاه خویش را در بازداشتگاه و مخفیانه و زندان و تحت مراقبت گذراند.).
1352
چند ماه پس از زندانى شدن، از دانشگاه بازنشسته شد. سابقهى خدمت او بیست و یك سال بود.
1356-1353
كتابهاى شریعتى از سوى رژیم شاه گمراه كننده و ممنوع دانسته شد و در پى آن از كتابخانهها جمعآورى گردید. بعد از این (تا اواسط سال 1356)، به كتابهاى او اجازهى چاپ داده نمىشد و با نامهاى مستعار على علوى، على سبزوارى، على سربدارى، على شریفى، على مزینانى، على زمانى، على سبزوارىزاده، شیخ على اسلامدوست، محمدعلى آشنا، محمدعلى اثنىعشرى، محمد عبدالخطیب مصرى، م. رفیعالدین، شمع، احسان خراسانى، رضا پایدار، كمالالدین مصباح و...چاپ مىشد.
1353
سرانجام استاد محمدتقى شریعتى، پس از تحمل یك سال زندان، تنها به جرم پدر دكتر شریعتى بودن! از زندان آزاد شد.
1353
در آخرین روزهاى این سال از زندان آزاد شد. آزادى او به علت فعالیتهاى دفاعى دوستان و شاگردانش در محافل بینالمللى و تقاضاى ژاك برك از شاه بود. ژاك برك، استاد دانشگاه سوربن، كه شریعتى در پاریس شاگردش بود، با شاه در سویس، كه براى گذراندن تعطیلات زمستانى رفته بود، ملاقات كرد و از او خواست كه شریعتى از زندان آزاد شود.
1354
رژیم كه از دستگیرى و حبس شریعتى طرفى نبسته و نتیجهاى نگرفته بود، بر آن شد تا با او به طرز «علمى»! برخورد كند. بدین منظور كمیتهاى به نام «شریعتى شناسى» درست كرد كه در آن افرادى چون رضا عطارپور، معروف به حسینزاده، از مهرههاى برجسته و فعال ساواك، و تنى چند از محققان رژیم و زندانیان سیاسى بریده، عضو بودند. كار این كمیته مطالعهى آثار شریعتى و شنیدن نوار سخنرانىهاى او براى جعل كتاب و نوار به نام شریعتى بود.
1354
رژیم شاه براى وانمود كردن همكارى شریعتى با رژیم و براى تحقق هدف كمیتهى شریعتى شناسى، كه مخدوش كردن چهرهى او به طرز علمى! بود، یك سلسله از درسهاى شریعتى را كه پیشتر با عنوان انسان، اسلام و مكتبهاى مغرب زمین منتشر شده بود، با عنوان مجعول «ماركسیسم، ضد اسلام» در روزنامهى كیهان به چاپ رساند. در پى این توطئه، شریعتى از طریق دكتر احمد صدر حاج سید جوادى به مسؤولان روزنامهى كیهان اعتراض كرد و آنها عذر آوردند كه تقصیرى ندارند و ساواك این مقاله را فرستاده است. سرانجام با اعتراض انجمن اسلامى دانشجویان آمریكا و كانادا و افشاگرى دوستان و شاگردان شریعتى این توطئهى رژیم افشا و خنثى شد.
1356-1354
تحت مراقبت و نظر ساواك قرار داشت و امكان فعالیت و سخن گفتن و منتشر كردن كتابهایش از وى سلب شد. خود مىگفت: نوع زندانم تغییر كرده و از زندانى دولتى به زندان خانه منتقل شدهام. در این مدت چند بار به ساواك احضار شد و یا مقامات بلند مرتبهى ساواك به صورت سرزده به خانهاش مىرفتند.
1355
پسرش را، كه از نظر امنیتى به علت ارتباط با جوانان مبارز به مخاطره افتاده بود و ممكن بود در پروندهى او هم تأثیر بگذارد، براى ادامهى تحصیل به خارج از كشور فرستاد.
1356
به علت هجرتى كه در پیش داشت از عضویت در هیئت مدیرهى صندوق خیرهى فاطمهى زهرا در روستاى كاهه استعفا خواست. همچنین دو قطعه زمین را، كه در آن روستا داشت، از طریق آن صندوق، به مردم آنجا واگذار كرد.
1356
بر آن شد، به هر گونه كه شده است، از ایران هجرت كند. از این رو چون دانست كه از كشور ممنوع الخروج است، سه راه را براى هجرت پیشبینى كرد: گرفتن دعوتنامهاى رسمى از مقامات دانشگاهى الجزایر براى تدریس در آنجا، خروج مخفیانه از مرز؛ گرفتن گذرنامه با نامى دیگر. هر سه راه به سعى دوستان شریعتى بررسى و، سرانجام، مشخص شد كه همهى پروندههاى شریعتى به نام على شریعتى یا على شریعتى مزینانى است و نه على مزینانى. حال آن كه نام خانوادگى او، در اصل، و چنان كه در شناسنامهاش بود، مزینانى است و نه شریعتى یا شریعتى مزینانى. بدین ترتیب شریعتى از راه سوم وارد عمل شد و با تدبیر ویژهاى به نام على مزینانى گذرنامه گرفت.
1356
در 26 اردیبهشت ماه به مقصد بلژیك هجرت خود را آغاز كرد. به هنگام توقف هواپیما در آتن، بدون هیچ برنامهى قبلى و باحتمال قوى براى رعایت تدابیر امنیتى، از هواپیما پیاده شد و پس از یك روز با یك شبانهروز توقف در آتن با هواپیماى دیگرى به بلژیك رفت. سپس دو یا سه روز در بروكسل توقف كرد و از آنجا به انگستان رفت تا از همسر و فرزندانش، كه قصد پیوستن به او را داشتند، استقابل كند. در این مدت چند روز به فرانسه رفت و سپس در شب 26 خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانوادهاش ماند كه قرار بود 28 خرداد از تهران به مقصد انگلستان هجرت كنند.
1356
سه روز پس از هجرت شریعتى از كشور ساواك از غیبت او مطلع شد و سخت به تكاپو و تلاش افتاد تا شاید او را بیابد. سرانجام ساواك در اواسط خرداد ماه كشف كرد كه شریعتى با گذرنامهى على مزینانى از كشور خارج شده است. از این رو ساواك براى وادار كردن شریعتى به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگیرى كرد.
در روز 28 خرداد همسر و فرزندان شریعتى به قصد خروج از كشور روانهى فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد كه خانم شریعت رضوى (همسر شریعتى)، ممنوع الخروج است. بدین ترتیب وى با فرزند خردسالش (مونا)، در ایران ماندند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان و پیوستن به شریعتى از ایران خارج شدند.
1356
در 28 خرداد دو فرزند شریعتى به لندن رسیدند و شریعتى در فرودگاه به استقبال آنها شتافت و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح یكشنبه 29 خرداد پیكر دكتر شریعتى را در آستانهى در ورودى اتاق، كه پنجرهاش باز شده بود، به پشت افتاده و در حالى كه بینىاش سیاه شده و باد كرده بود افتاده و بىجان یافتند.
1356
سرانجام روزنامههاى اطلاعات و كیهان پس از چند روز سكوت دربارهى درگذشت دكتر شریعتى، در سال 31 خرداد ماه اعلام كردند: مرحوم دكتر على شریعتى كه براى درمان ناراحتى چشم و كسالت قلبى خود به انگلستان رفته بود در آن جا بر اثر سكتهى قلبى درگذشت. همچنین در روزنامهى كیهان دوم تیر ماه آمده بود: دكتر شریعتى از مدتى قبل از بیمارى قلبى در رنج بود و سرانجام در 56/3/29 بر اثر آخرین حملهى قلبى بدرود حیات گفت. حال آنكه شریعتى در سراسر عمر خود حتى یك بار هم به پزشك قلب رجوع نكرده بود. او نه براى «كسالت قلبى» خود به انگلستان رفته بود و نه از «مدتى قبل» بیمارى قلبى داشت. شریعتى پس از آزادى از آخرین زندان، به اصرار برخى از دوستانش، كه از سیگار كشیدن او نگران بودند، نوارى از ضربان قلب او توسط دكتر محمود فرهودى، كه اینك گواه هستند، برداشته شد. نتیجهى كاردیوگرافى رفع هر گونه نگرانى كرد و نشان داد كه شریعتى از ناحیهى قلب كاملا سالم است.
1356
گروهى از اعضاى ساواك، به سرپرستى یك افسر امنیتى، براى تصاحب پیكر شریعتى و انتقال آن به ایران، وارد لندن شدند. نقشهى رژیم شاه این بود كه پیكر شریعتى را در برنامهاى «دولتى» و با حضور مقامات رسمى كشور به ایران حمل كنند و با برگزارى مجلس بزرگداشت او و احترام صورى، خود را بىگناه نشان دهند. سرانجام به همت خانواده و دوستان شریعتى و دانشجویان خارج از كشور و اعضاى نهضت آزادى ایران در خارج از كشور، كلیهى نقشههاى رژیم نقش بر آب شد و وكیل احسان شریعتى از دولت انگلیس خواست پیكر پدرش به مأموران ایران تحویل داده نشود.
1356
پیكر شریعتى در بعدازظهر جمعه سوم تیر ماه، با مشاركت صادق قطبزاده، عبالكریم سروش و كمال خرازى، غسل داده و كفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجتالاسلام محمد مجتهد شبسترى، و تنى چند از دوستان شریعتى، بر پیكر او نماز گزاردند.
1356
خانواده و دوستان شریعتى، پس از گفتگوهاى فراوان، بر آن شدند پیكر شریعتى را در زینبیه دفن كنند. بدین ترتیب در روز یكشنبه، پنجم تیر، پیكر شریعتى از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسى صدر، دوستان شریعتى و بزرگان سورى و لبنانى و فلسطینى بر پیكر او بار دیگر نماز گزادند و پس از طواف در حرم حضرت زینب - س - در كنار آن حضرت به خاك سپردند.
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}