برپایی نمایشگاه خیالی‌نگاران در موزه هنرهای معاصر تهران که تا 15 اردیبهشت ماه ادامه خواهد داشت، یکی از نمایشگاه‌ها بزرگ و مهم این موزه است که تا اندازه‌ای موجب بازبینی این دست نقاشی ایرانی شده است و نقد و نظرهای زیادی را در پی داشته است. نقاشی قهوه‌خانه‌ای که برخی آن را با نام خیالی‌نگاری می‌شناسند، یکی از شاخه‌ها و شاید به بیانی بهتر گرایشی خاص از نقاشی معاصر ما است که در شکل‌گیری خود به هیچ عنوان با جریان پیشرو و به اصطلاح آکادمیک نقاشی ایران مرتبط نبوده و کاملا در یک جریان مردمی و خودجوش شکل می‌گیرد. پس از گذشت چندی از این جریان، این نقاشی‌ها مورد توجه نقاشان حرفه‌ای ایرانی قرار می‌گیرد و مارکو گریگوریان جزو اولین نقاشانی‌ست که به معرفی این گونه از نقاشی می‌پردازد و حتا برای برپایی نمایشگاهی از این نقاشی‌ها در موزه‌های خارج از ایران تلاش می‌کند. نوشته حاظر که به تاریخچه پیدایش نقاشی قهوه‌خانه‌ای می‌پردازد، یادداشتی از "کاظم چلیپا" نقاش مطرح انقلاب و از اساتید نقاشی در دانشگاه است. چلیپا که خود فرزند مرحوم استاد "حسن اسماعیل‌زاده" یکی از نقاشان مطرح نقاشی قهوه‌خانه‌ای است، در این یادداشت به شکل‌گیری، موضوعات و مشخصه‌ها و در نهایت اساتید مطرح این هنر پرداخته است. مطلب حاظر که بخش دوم این یادداشت است بیشتر به بیان ویژگی‌های این نقاشی از میان خاطرات و از زبان خود این نقاشان پرداخته شده.
 
استاد محمد مدبر و حسین قوللر آغاسی
 
نقاشی قهوه‌خانه‌ای با دو استاد به نام خود محمد مدبر و حسین قوللر آغاسی شکل امروز خود را می‌یابد. استاد محمد مدبر تعلیم گرفته از سید غفار از نقاشان اصفهان است که از تعلیم‌یافته‌های دوره قاجار است و احتمالا بخشی از آموزش خود را از نقاشان متاخرتر که به طبیعت گرایش داشتند، الهام گرفته است. زیرا طراحی و تناسب اندام‌ها در آثار محمد مدبر از استحکام خاصی برخوردار است. استاد اسماعیل‌زاده از داشته‌ها و دیده‌های خود از استادش محمد مدبر چنین نقل می‌کند که: استادم محمد مدبر چون در جوانی صدای خوبی داشت در گروه تعزیه‌خوانی پذیرفته شده بود (در تکیه دولت) و هنگام نقاشی تابلوهای مذهبی می‌خواند و گریه می‌کرد، او تمام مقاتل را از حفظ بود.
 
استاد حسین قوللر آغاسی نقاشی را نزد پدرش آموخت. پدر ایشان در کار نقاشی روی کاشی بود و موضوع های مذهبی و داستانهای شاهنامه را به صورت نقاشی با رنگ لعاب روی کاشی ترسیم میکرده و برای سر در حسینیه‌ها و سردر حمام‌ها و زورخانه‌ها و سقاخانه‌ها از آن استفاده می‌کرده است. چون در روش کاشی و لعاب محدودیت رنگ وجود دارد و عمق نهایی امکان کمتری دارد لذا جنبه طبیعتگرایی کمتر و جنبه تزئینی شدن اثر و خلوص رنگ و قلم گیری خطی نقش عمده‌تری پیدا می‌کند که این روش از ویژگی‌های نقاشی ایرانی قلمداد می‌شود. استاد حسین قوللر آغاسی نزد پدرش تعلیم دیده و تاثیر عمیق آن در روش نقاشی‌های ایشان مشهود است و آثار ایشان نسبت به نقاشی‌های محمد مدبر تزئینی‌تر است و قلم‌گیری بیشتری دارد. محمد مدبر به قلم‌گیری آنچنان پایبند نبود ولی به هر حال این دو همدیگر را یافتند و شاگردان خود را تربیت کردند. چنانچه حسن اسماعیل‌زاده و حسین همدانی از شاگردان محمد بودند و عباس بلوکی‌فر ومحمد فراهانی و فتح‌الله قوللر آغاسی از شاگردان حسین قوللر آغاسی‌اند.
 
جا دارد در اینجا از استاد مارکو گرگوریان که ازهنرمندان مدرن و نسل نو است یاد شود که ایشان در دهه 40 چهل با این دو استاد مراوده داشته و آثار این نقاشان را در آن زمان به عنوان هنرمند مردمی در محافل هنرمندان نوگرای مطرح کرد و دلسوزانه با آنها همراهی داشت. به هر حال برای این هنرمندان آتیله معنی نداشت. محل کار همان محلی بود که سفارش داده می‌شد و قهوه‌خانه‌های معروف مانند قهوه‌خانه سنگ‌تراش‌ها قهوه‌خانه عباس تکیه قهوه‌خانه نودانک، قهوه‌خانه علی ‌گیلی‌گیلی و این اواخر قهوه‌خانه اکبربلند و آب انبار میدان سید اسماعیل و مغازه مرشد محمد، محل فعالیت آنان بوده است و کار و سفارش در تزئین سقف‌ها و درب‌ها و اطاق‌های منازل یا سر در حسینیه‌ها و سقاخانه‌ها و حمام‌ها و زورخانه‌های ورزش باستانی و تکیه‌ها انجام می‌دادند و گاهی اوقات هم در نبود کار سفارشی به نقاشی در ساختمان‌ها می‌پرداختند.
 
با رشد روایت‌گری‌های خانگی مانند رادیو و تلویزیون و سینما و کافی‌شاپ‌ها و تریاها و باشگاه‌های بدنسازی قهوه‌خانه از رونق افتادند و زنگ و طبل زورخانه باکمرنگ شدن معنای پهلوانی و قلندری از صدا افتاد و تصاویری که امروز از شمائل ائمه اطهار در حسینه‌ها و تکیه‌ها به صورت پوستر و تصاویر چاپی بزرگ نصب می‌شود. بیشتر شبیه هنرپیشه‌های هندی و فاقد هرگونه اصالتی است و این گونه برداشت‌های تصویری جایگزین آثار با هویت گذشتگان شده است.
 
استاد حسن اسماعیل‌زاده
 
حسن اسماعیل زاده در سال 1301 در زنجان به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامان مادر پرورش یافت و تحصیلات ابتدایی را در شهر زنجان گذراند، ولی به علت نیاز و شرایط نامساعد خانواده با آنها به تهران نقل مکان کرد. پدرش از تجار معروف زنجان بود که اجناس مختلف برای شهر بادکوبه روسیه می‌برد. و به علت از دست دادن پدر در قبل از تولد بعد از گذراندن ششم ابتدایی سرپرستی خانواده را به عهده گرفت. به خاطر علاقه‌ای که از کودکی به نقاشی داشت مادر او را برای شاگردی پیش استاد محمد مدبر برد. شاگردی را با آب و جارو کردن مکان شروع کرد، کم‌کم با سائیدن و درست کردن رنگ‌ها آشنا شد و در خانه با پارچه‌هایی از قبیل چادرهای کهنه بوم درست می‌کرد و تابلوهایی را می‌کشید. عشق و علاقه وافر او به نقاشی عاملی بود برای سریع گذراندن دوران شاگردی تا بعد از مدتی خود صاحب قلم و قدرت در نقاشی بشود و شیوایی قلم استاد را به حق ارث ببرد و خود دارای بدعت گذاری‌هایی در سوژه‌ها و موضوع‌ها باشد و خلاقیت خاصی نسبت به دیگر نقاشان قهوه‌خانه‌ای پیدا کند.
 
اسماعیل‌زاده در دوران کارهنری خود مجموعه‌ای غنی از آثار را خلق کرده است که بیانگر هویتی ویژه از نقاشی‌های ایرانی است.
 
استاد خود از رنجی که در پای نقاشی برده حکایت می‌کند: «سال 1308 از زنجان آمدم تهران، پیش محمد مدبر در سر راه گلوبندک دکانی بود به نام دکان «آسید رسول» برای شاگردی پیش ایشان ماندم هر روز روی سنگی به اندازه 40در 40 که وسط آن گود بود با یک تکه سنگ کوچک رنگ‌ها را می‌سائیدم و رنگ‌هایی ا ز قبیل زرد که از زرنیخ می‌گرفتند و بعداز پشت الک رد می‌کردم، نیل پرطاوسی، سفید آب شیخ. در بعضی از خانه‌های اشراف آن زمان برای نقاشی کردن به همراه استاد می‌رفتیم. در «گلویی» های سقف‌ها دورنمای گوناگون و موضوع‌های مختلف نقاشی می‌کردیم و یا گچ‌بری‌ها را رنگ‌آمیزی می‌کردیم. روزهایی که این کارها نبود، می‌رفتیم درقهوه‌خانه‌ها تابلو می‌کشیدیم. حسین قوللر آغاسی و عباس بلوکی‌فر هم بودند، اما من صورت‌ها را بهتر می‌کشیدم، بعد رفتیم کاخ گلستان زمان «رضاشاه» روی گچ‌بری‌ها و درها نقاشی‌هایی را کشیدیم همراه استاد محمد مدبر و حسین قوللر آغاسی.
 
در آن زمان آبرو اعتبار یک قهوه‌خانه به نقاشی‌هایش بود و نقاش مقامی داشت در حد یک بزرگ محل. بخصوص که مرشد هم همیشه هوادار ما بود و برای رونق محفلش از نقاشی‌ها ما شاهد می‌آورد.
 
البته آن زمان عده‌ای می‌گفتند "صورت کشی" حرام است ولی من در زندگی همین عشق را داشتم و دنبالش را هم گرفتم.
 
در قهوه‌خانه حسین عمو حاجی 10 تابلو کشیدم، مثل رستم و اشکبوس، جنگ خیبر، خروج مختار، بر آتش رفتن سیاوش، چون من خیلی دقت می‌کردم مردم خیلی تشویق می‌کردند من سر گلوبندک نقاش‌خانه‌ای باز کردم به نام حافظ و روزی سه شاهی کرایه می‌دادم.
 

بعداز ظهرها می‌رفتم زورخانه ورزش، اهل دود نبودم، رفتم سربازی و مغازه را سپردم به حسین قوللر آغاسی و استاد مدبر که عباس بلوکی‌فر دو سه سالی بود که شاگردی قوللر را شروع کرده بود. یک سال در قهوه‌خانه حبیب گیوجی کار کردم. یک شب مزد گرفته بودم آمدم سربازارچه عبدالعظیم، سه تومان آجیل مشگل گشا خریدم و اسکناس پنج تومانی دادم. گفتم بقیه پول را بده. آجیل فروش گفت برو حرف نزن تو بیکاری و بقیه پول را ندارد. ناراحت آمدم خانه فردا آجیل فروش آمد قهوه‌خانه مرا شناخت و خیلی عذر خواهی کرد. با استاد محمد مدبر رفتم رامسر برای رنگ‌آمیزی گچبری‌های کاخ در آنجا بیماری مالاریا گرفتم و یک سال در خانه بستری بودم. سال بسیاری سختی بود. روی حجله‌ها عکس ائمه اطهار می‌کشیدم. تا اینکه استادم محمد مدبر در سال 1346 از دنیا رفت و من در چند قهوه‌خانه هم کار کردم تا اینکه این اواخر یعنی چهار سال قبل از انقلاب در آب انبار سید اسماعیل در میدان مولوی و قهوه‌خانه اکبر بلند در میدان مولوی همراه عباس بلوکی‌فر مشغول کار بودیم. آن هم جنبه تصنعی داشت زیرا سفارش دهندگان برای مردم و قهوه‌خانه سفارش نمی‌دادند بلکه برای فروش به خارجی‌ها و یهودی‌ها و عتیقه فروش‌ها به ما کار رجوع می‌کردند و دیگر قهوه‌خانه‌ها هم آن رونق گذشته را نداشت، ولی با این حال ما به خاطر دل خودمان هم که شده، کار را ادامه دادیم یعنی نقاشی کردن را هر چند اگر هیچ سفارش دهنده‌ای هم نباشد با اینکه خیلی سخت و مشکل است.
 

در حال حاضر، فرزندانم نقاشی می‌کنند فرزند بزرگترم کاظم (چلیپا) و کوچکتر مهدی که به نام اسماعیل‌زاده ادامه دهنده راه خودم یعنی نقاشی قهوه‌خانه را دنبال می‌کند و در ضمن به اشاره است که نام اسماعیل‌زاده اسم مستعار است که از قدیم پای تابلوها می‌نویسم زیرا پدرم اسماعیل بود و تابلوهایی که در این کتاب چاپ شده متعلق به پسر کوچترم جعفر که زحمت جمع‌آوری و نگهداری آن‌ها را به عهده دارد.»
/2759/

جذب خبرنگار افتخاري